-
مدیر بازنشسته
»» راجنيشيسم در ايران ««
بسم الله الرحمن الرحیم
»»راجنيشيسم در ايران««
راجنيشيسم در ايران تحليلي پيرامون يکى از جنبشهاى نوپديد دينى که آثار مکتوبش به ايران نفوذ نموده و در اواخر دهه 70 و سالهاى گذشته از دهه 80 شمسي، خوانندگان ظاهرا وسيعى به خود جذب کرده است، جنبش دينى راجنيشيسم است.
يکى از جنبشهاى نوپديد دينى که آثار مکتوبش به ايران نفوذ نموده و در اواخر دهه 70 و سالهاى گذشته از دهه 80 شمسي، خوانندگان ظاهرا وسيعى به خود جذب کرده است، جنبش دينى راجنيشيسم است. البته در نمايشگاه بينالمللى کتاب سال جارى (ارديبهشت 85) بنا بر نقل برخى ناشران، کتب اشو راجنيش، ممنوع التوزيع شده بود، اما اين حقيقت را نمىتوان انکار کرد که کتب متعدد ترجمه شده از اشو که در شمارگان زياد منتشر شدهاند، يک پديده کاملا قابل توجه و شايان تحليل جامعهشناختى است.
نام برخى از کتب ترجمه شده از اشو به فارسى چنين است:
1- شهامت، ترجمه خديجه تقىپور، تهران، انتشارات فردوس، چاپ دوم،1380.
2- خلاقيت، ترجمه مرجان فرجي، تهران، انتشارات فردوس، چاپ دوم، 1380.
3- مراقبه، هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهرىنيا، تهران، انتشارات فردوس، چاپ اول، 1380.
4- تعليمات تانترا، ترجمه فرشته جنيدي، بهروز قنبرى و اشرف عديلي، تهران، نشر هدايت الهي، چاپ اول، 1381، دو جلد.
کتب ديگر نظير آينده طلايي، الماسهاى اشو، بلوغ، ضربان قلب مطلق، کندالينى يوگا و کودک نوين را نيز مىتوان نام برد.
فرقه راجنيشيسم يا اشو )Osho( توسط بهگون شرى راجنيش ( )Shree Rajneesh(1) بنا نهاده شده است. او در 11 دسامبر 1931 متولد شد و در 19 ژانويه 1990 از دنيا رفت. محل تولد او در مدهيا پرادش هند بود. اين فرقه در 1964 تاسيس شده است. متون مقدس و محترم اين فرقه عبارت است از مجموعه سخنرانىها و نوشتهجات و معتقدات راجنيش که در مجلدات زيادى منتشر شدهاند. اين فرقه بيش از حدود 600 مرکز در سراسر جهان دارد که 200 نفر را در خود جاى دادهاند. هم اکنون 20 مرکز مديتيشن وابسته به اين فرقه در جهان مشغول فعاليتند. کمون اصلى اشو هم اکنون در 100 مايلى جنوبىترين بخش بمبئى در پيون هند قرار دارد که داراى امکاناتى بالغ بر 32 جريب زمين درختکارى شده در خارج شهر به نام گورگن پارک است.
چهره اشو در ايران به صورت “عارفي” ترسيم شده است که “تمامى زندگى و تعاليم وي، ميليونها نفر از مردم از همه سنين و همه نوع مسلکى را تحت تاثير قرار داده است.” (2) اهميت اشو به خوانندگان چنين ارائه مىشود: “نشريه ساندى تايمز در لندن، او را به عنوان يکى از هزار آيندهساز قرن بيستم و نشريه ساندى ميددى در هندوستان، او را به عنوان يکى از ده مردى که سرنوشت کشور هند را تغيير دادهاند در کنار گاندي، نهرو و بودا نام برده است.”(3)
خوانندگان فرهيخته بدين امر واقفند که استناد به نشريه، فاقد اعتبار علمى است، خصوصا هنگامى که مبالغههايى گزاف همچون برشمردن اشو در کنار گاندى و بودا)!( مطرح باشد. در ادامه، به تاريخچه اين جنبش دينى و انديشههاى اشو خواهيم پرداخت تا در مطاوى بحث، حقيقت حال آشکار گردد. پرداختن به اين مطلب از آن روى حائز اهميت است که وضعيت رشد جنبشهاى نوپديد دينى در ايران، هويت دينى و ملى آن را نشانه رفته، تحت تاثير قرار مىدهد. برنامهريزان فرهنگى کشور، بايد بدين امر واقف بوده، در صدد تدبيرى فرهنگساز باشند (نه تدبيرى فرهنگسوز و نه بىتدبيرى ارتجالى همچون تصميم بىرويت بر جمعآورى دستورى برخى کتب....)
تاريخچه جنبش دينى اشو
شرى راجنيش در کوچواده در هند مرکزى متولد شد و در همانجا رشد کرد. والدين او جنيست بودند. از آنجا که منجمين، مرگ او را قبل از هفت سالگى خبر داده بودند، پدر و مادر او تصميم گرفتند او را نزد پدربزرگ و مادربزرگ بفرستند. اين امر، تاثير زيادى بر تربيت او داشت زيرا مادربزرگش او را آزاد مىگذاشت و احترامش مىکرد و لذا تحت تدبير اجبارى و تحميل دين آباء و اجدادى بزرگ نشد. او جوان بامعلوماتى شد، اما با فوت پدربزرگش دچار انقلابات روحى شد. با مرگ دوست مونث دوره کودکيش در 1947 آنگونه که معلوم است به افسردگى عميق دچار شد که تا پيش از روشن شدگى ادعائيش به اوج رسيد. او از دبيرستان در 1951 فارغ التحصيل شد و در کالج جبالپور به تحصيل فلسفه پرداخت، اما در ميانه تحصيل اخراج شد. او به کالج ديگرى رفت اما دچار نوعى درهم ريختگى عصبى شد. او با دويدن و مديتيشن (مراقبه) به مقابله با اين بيمارى پرداخت. پايان اين دوره بيماري، شبى بود که به ادعاى خود او، پس از مديتيشن در باغ جبالپور، زير يک درخت به روشن شدگى رسيد. او در 1955 از دانشگاه در رشته فلسفه فارغالتحصيل شد و در 1957 براى تدريس به دانشگاه رايپور سانسکريت رفت. سه سال بعد او استاديار دانشگاه جبال پور شد. در 1960 راجنيش شروع به سخنرانىهاى عمومى کرد و طى آنها از نظرات چالش برانگيز در مورد تابو و موضوعات حساس نظير گاندي، سوسياليسم و هندوييسم ارتدوکس سخن گفت. او معتقد بود هند نياز به پيشرفت و تکنولوژى جامعه مدرن دارد.
او در 1968 نخستين بار درباره انرژى الوهى سکس سخن گفت و اينکه احساسات جنسى را نبايد سرکوب نمود. کسانى که بيشتر تحت تاثير پيام او قرار گرفتند، يعنى تجار ثروتمند بمبئي، همراه با خانوادههايشان در کمپهاى مديتيشن شرکت مىنمودند. راجنيش از 1964 اين کمپها را راه انداخته بود. اولين شاگرد واقعى او زنى به نام يوگا لاکشمى بود که در 1970 منشى او شد و همه برنامههاى کارى او را مديريت نمود.سبک زندگى راجنيش تغيير کرد و او از يک فيلسوف به يک مرد دينى که آموزگار شاگردان معنوى است تبديل شد.
بازار معنوى در هند خيلى رقابتى بود و راجنيش شروع به تنظيم کمپهايى نمود تا محصول و کالاى معنوى خود يعنى وعده روشن شدگى را بهتر از بقيه عرضه نمايد. نتيجه حاصل از اين رقابت، اختراع متد جديدى بود به نام “مديتيشن پويا” که در بهار 1970 معرفى شد. در اين عمل، عبادت کنندگان شروع به بالا و پريدن مىکردند و آنچه به ذهنشان مىرسيد را با جيغ بيان مىکردند، آنگاه به مدت چند دقيقه، آرام مىرقصيدند، تنفس عميق مىکردند و مىديدند که چگونه تفکرات از ذهنشان رخت بر مىبندند.
در پاييز آن سال، جنبش بينالمللى نومرتاضين Neo- Sannyas International Movement را پايه گذارى کرد و شاگردان معدودى را در اولين گامها به سوى معنويت بيدار کننده جهان به عضويت پذيرفت. سال بعد او نام خود را به بهگون تغيير داد و خود را بهگون شرى راجنيش ناميد و از روشن شدگى بيست سال خود سخن گفت. راجنيش در سالهاى بعد، بسيارى از جوانان غربى را پيرو خود نمود و پس از آموزش کامل، آنان را به شهر و کاشانه خود فرستاد تا مراکز راجنيشى تاسيس کنند.
در ادامه، ضمن بيان جريانات سخيف مهاجرت اشو به آمريکا، به جمعبندى شخصيت اشو که در ايران از سوى عدهاى خاص تبليغ و ترويج مىشود خواهيم پرداخت.
ادامه دارد...
-
مدیر بازنشسته
پرداختن به مسائل سياسي، خصوصا مسائل بينالمللي، نبايد مابقى بخشهايى را که به برنامهريزى و ساماندهى کلان نيازمندند خصوصا بخش فرهنگ را از نظر دور دارد. پاسخ گفتن حضرت امير عليه السلام در ميانه نبرد به سئوال عقيدتى يکى از ياران، الگويى است که دلالت بر محوريت امور فرهنگى تواند داشت. اجتناب از هضم شدن حساسيتهاى فرهنگى در ضرورتها و فوريتهاى سياست بينالملل، کاملا قابل توجه است.
در نوشتار پيشين به گسترش جنبش نوپديد دينى راجنيش اشاره شد و اينکه نفوذش به ايران، نبايد از ريزبينى و تحليلهاى جامعهشناختى و دينشناختى به دور ماند. راجنيش، سرکرده اين جنبش که در ايران معروف به اشو است و عارفى فرهيخته معرفى شده، تاريخچهاى بس قابل توجه دارد که از نابسامانىهاى روحى او، وابستگيهاى عاطفى به جنس مخالف، سوءاستفاده از قدرت بيان و قدرت تاثيرگذارى بر ديگران وگرايش او به مدرنيته خبر مىدهد. راجنيش، طرز تفکر متفاوت غربيها نسبت به هنديها را مىپسنديد.هنديها به دنبال رفاه مادى براى تجهيز زندگىهايشان بودند، در حالى که غربىها پيشتر، رفاه دنيوى را تجربه کرده و دريافته بودند که اين رفاه، کافى نبوده، آنان را از جستن راهى به ارضاى معنوى خويش کفايت نمىکند. اين انتقاد او از تفکر شرقي، از گرايشى خبر مىدهد که او به تلفيق رفاه مادى با نوعى معنويت داشت. معروف است که هدف تعليمات اشو، ايجاد شرايطى براى تولد نوع تازهاى از بشريت است که از آن، به زوربا- بودا )Zorba The Buddha( تعبير مىنمود که در آن، هم لذت دنيوى زورباى يونانى يافت مىشود و هم سرخوشى آرام گوتمه بودا. هم اکنون در مرکز اشو در هند، محيطى آرام و زيبا با همين نام، فراهم شده است که انواع غذاهاى لذيذ براى ايجاد رفاه و تنعمى مادى سرو مىشوند. خود اشو نيز هنگامى که به آمريکا مهاجرت نمود، حد بالاى رفاه مادى از اتومبيل و محل سکونت را براى خود فراهم نمود.
يکى از عناصر مشهود در اشو که در ديگر جنبشهاى نوپديد دينى نيز کمابيش مشاهده مىشود، عنصر التقاط است. رواج اين عنصر، مىتواند ضربات بىبديلى بر هويت ملى و دينى ايران (و هر کشور ديگري) وارد آورد. اشو انديشههاى معنوى را از منابع مختلفى (بودا، کريشنا،گورو نانک، مسيح، سقراط، اساتيد ذن، حسيديم، تصوف و...) به هم پيوند مىزد. او تاکيد داشت که هيچ سيستم فکري، نمىتواند او را تعريف کند، زيرا هيچ فلسفهاى به طور کامل قادر نيست حقيقت را بيان کند.(1) اين تفکر پلوراليستى نه تنها در سطح معرفت ديني، بلکه حتى در سطح شعائر و مناسک شفابخشى نيز ديده مىشود. اشو عناصر مختلف بسيارى را با روشهاى درمانى خود درآميخت، از جمله درمان (تراپي)هاى جيغ بدوى )scream -primal(، گشتالت، دانش بيو انرژتيک و... .
بهگون راجنيش در 1974 به کمک دستيارش لاکشمي، يک بنياد راجنيشى در شهر ثروتمند و کنار تپه پونا که آب و هوايى خوب و سالم داشت تاسيس نمود. راجنيش به زودى به خاطر سخنرانىهايش شناخته شد و مرکز او تا 1976 يکى از نقاط توقف اصلى براى غربىهاى مسافر که براى ملاقات با اساتيد معنوى (گوروها) به سفرهاى دورهاى مىپرداختند قرار گرفت. آنان به تعداد زياد براى ديدار اشرام (مرکز و معبدى که راجنيش برساخته بود) مىآمدند و بسيارى از آنان در آنجا مىماندند به طورى که تا پايان توقف راجنيش در پونا، اشرام 600 پيرو يافت.
از نقاط قابل توجه در تاريخچه اين جنبش ديني، فسادهايى است که آرام آرام در اشرام پديد آمد. نمايش عمومى عشق، قاچاق دارو توسط شاگردان، روسپىگرى توسط برخى از شاگردان مونث در بمبئى و شايعاتى درباره روشهاى شفابخشى راجنيش، موضوعاتى شدند که ادامه کار اشرام را با مشکل مواجه ساختند. بازارجويندگان رو به کساد گذاشت و خود اشرام بىنهايت، تحت تاثير بىنظمى قرار گرفت. نارضايتى عمومى نسبت به مرکز راجنيشى گستردهتر مىشد و در 1980 يک هندوى جوان تلاش کرد راجنيش را ترور کند. لاکشمى چند بار تلاش نمود اشرام را به مکانى وسيعتر انتقال دهد، اما تمام تلاشهاى او از سوى حکومت که سخت به اشرام مظنون شده بود نقش بر آب شدند.
در پايان مى سال 1981 راجنيش و هجده شاگردش با تلاش زياد به آمريکا مهاجرت کردند. در آمريکا نيز به وى مظنون بودند خصوصا آن زمان که درخواست اقامت دائم نمود (6 ماه پس از ورود.) او ادعا کرده بود دليل اصليش براى اقامت دائم، نياز به دارو و درمان است (او دچار ديابت و چند بيمارى ديگر بود.) اما اداره مهاجرت آمريکا معتقد بود راجنيش از پيش قصد اقامت دائم داشته و اطلاعات نادرست در فرم درخواست خويش نگاشته بود.
در آمريکا، سمت منشىگرى لاکشمى توسط شاگرد ديگرى به نام شيلا که او هم يک زن بود به عهده گرفته شد. جستجو به دنبال محلى براى کمون جديد شروع شد. پس از يک سرى مذاکرات و فعاليتهاى پيچيده، منطقه وسيع 65000 آکرى (2) در اورگون شرقي، را به دست آورده، بدين کار اختصاص دادند. در اين کمون چه مىگذشت؟
اولا بايد به ايجاد فضايى براى آزادى جنسى و سکس ليبرال اشاره نمود. مردان و زنان در کمون مىتوانستند براى هر مدت که بخواهند با هم خلوت کنند. در واقع، نهاد ازدواج از دايره توجه کنار رفت. کودکان نمىدانستند پدرشان چه کسى است و تعلق به همه اعضاى کمون داشتند. زنان، کمون را مىگرداندند و هيچ کليسا و شعائر يا دين ارتدوکسى در کمون نبود. بر طبق نوشته فرانس فيتز جرالد در The New Yorker وقتى شيلا در 1983 از کمون ديدار کرد، غربيها در کمون، با حذف جنبههاى دگماتيک و شعائرى زندگىشان روبرو شده و از اين جهت دچار مشکلات روحى شده بودند. به علاوه، با ازدياد جمعيت در کمون، تعداد قوانين شروع به رشد کرد و درباره هر امرى از امور کلان تا امور خرد نظير رنگ لباسهايى که شخص بايد بپوشد، قانون وضع شد.
لوئيس کارتر در 1984 با تيمى از جامعهشناسان از کمون ديدار کرد و ملاحظه نمود زندگى روزانه مرتاضين، در واقع، کاملا اقتدارگرا است و مسخر کنترلى تمام عيار است که حتى جزئيات زندگى روزانه را نيز تنظيم مىکند. کارتر، معتقد بود ساختار اقتدارگرا براى سازمانهاى رياضت کشانه غير قابل اجتناب است. به اعتقاد او، بدون هنجارهاى مشترک يا يک قانون مکتوب يا بدون يک ايدئولوژى که درست و نادرست را تعيين کند، تنها راه باقى مانده براى همراستا کردن فعاليتهاى اعضا در گروههاى بزرگ، پياده کردن اصل اقتدارگرايانه رهبر کاريزماتيک است.
در بسيارى از جنبشهاى نوپديد دينى (اگر نگوييم بيشتر آنها) وضعيت اقتدارگرايانه مشابهى حاکم است و رشد سريع آنها که متاسفانه زير سايه غفلت ديرپاى برخى مسئولان فرهنگى کشور در حال تحقق است، صدمات پايدارى به هويت ملى و دينى خواهد زد که جابجايى اتوريته و مرجعيت شايد در صدر آنها خواهد بود.
ادامه تحليل حاضر در نوشتار بعد خواهد آمد.
.................................................. ..................................................
پىنوشتها:
1- مدخل Rajneesh در دايره المعارف الکترونيکى ويکيپديا: Wikipedia the free encyclopedia
2- آکر، جريب فرنگى است
-
مدیر بازنشسته
در دو نوشتار قبل، با تاکيد بر لزوم توجه به رشد جنبشهاى نوپديد دينى و استفاده از فرصتها و تهديدهاى مربوطه در عرصه فرهنگ، در مورد جنبش دينى راجنيش توضيحاتى گذشت.بررسى جنبه پليتيکى اين جنبش در کمونى که در آمريکا ايجاد کرده بود، مىتواند ماهيت تنشزاى آن را بيشتر بر ملا سازد و در عين حال، روشن سازد که ظرفيت اثرگذارى جنبشهاى نو پديد دينى بر عرصه سياسي، چقدر بالا است. در 1981 درست پس از اينکه کمون راجنيشى به زمينهاى کشاورزى و دامپرورى منطقه اورگون آمده بود، اين کمون، آرام آرام بر شهرى مجاور به نام آنتلوپ غلبه يافت.
ابتدا واحدهاى ساختمانى چندى در آنجا بنا کردند، آنگاه درخواست مجوز براى بنا نهادن يک اداره بزرگ نمودند و سپس کوشش بسيار به خرج دادند تا همه ساختارهاى تشکيلاتى خود را در آنجا بنا کنند. استناد کمون براى اين کار، آن بود که نمىخواهد کاربرى زمينهاى کشاورزى خريدارى شده توسط خود را تغيير دهد و به محيط زيست لطمه بزند. شوراى شهر آنتلوپ، در مقابل، مجوز ساختمان به کمون نمىداد و مقاومت مىکرد. نهايتا در اين ماجرا کمون راجنيشى پيروز شد و بر شهر مستولى شد، بر شوراى شهر تسلط يافت و بيشتر ساکنان قديمى باقيمانده شهر را بيرون کرد و بدينسان فرقهاى که دعوى دينى صرف داشت، در حوزه سياسى اورگون رو به مشهورتر شدن نهاد.در دسامبر 1982 اداره مهاجرت ايالات متحده، حالت اقامت دائم راجنيش را انکار نمود و او را در زمره فعالان دينى به شمار نياورد.
اين دو حکم از آن روى صادر شدند که راجنيش، تهديدى براى سبک زندگى در آنتلوپ و نيز سلامتى عمومى تلقى شده بود. راجنيش به گونهاى اين چالش را حل و فصل کرد و سپس، تلاش کرد شهرى به نام “راجنيش پورام” را در زمينهاى دامپرورى اورگون به ثبت رسمى برساند. در اين کار، او به نقض قانون متهم شد و حکمى مبنى بر ممنوعيت ساخت و ساز در راجنيش پورام تا زمان حل و فصل مسئله ثبت شهر صادر شد. تنشهاى ميان اين کمون و مقامات عالىرتبه ايالتى بالا گرفت. تا پاييز 1984 مرتاضين کمون راجنيشي، زرادخانه اسلحههاى نيمه خودکار، تفنگ و سلاح دستى براى خود ايجاد کرده بودند. اين جريانات، از تعداد اعضاى کمون کاست و درآمدهاى آن نيز کاهش يافت. حتى برگزارى جشنواره روز استاد در سال 1984 که به منظور جذب اعضاى جديد به کمون انجام يافت، نتيجه نااميدکنندهاى داشت. کمون راجنيشى مجبور شد براى انجام فعاليتى محبوبيت برانگيز، دربهاى کمون را به تقريبا 2000 فقير فاقد مسکن از شهرهاى بسيار عمده بگشايد. بسيارى از اورگونىها حدس زدند که اين به خاطر آن است که راجنيشىها در انتخابات ايالات واسکو پيروز شوند و در واقع نيز چنين بود. علاوه بر مفاسد و اختلافات خارجى کمون، در سطح داخلى کمون نيز مفاسد عميقترى در جريان بود. در سپتامبر، شيلا که دستيار درجه يک راجنيشى بود همراه با معدودى از ديگر رهبران، کمون را به سوى اروپا ترک کردند. بهگون راجنيش، شيلا را تقريبا به خاطر حوادثى که باعث مظنون شدن مردم به کمون راجنيشى شده بود محکوم دانست، حوادثى مانند مسموم کردن پزشک و دندانپزشکش، مسموم کردن نماينده منطقهاى ايالات جفرسون، سوءمديريت اموال کمون، دزدى و ايجاد آتشسوزى در اداره شهرسازى ايالت واسکو، کنترل کردن اتاقها و تلفنها در کمون و بسيارى جرايم ديگر. تحقيقاتى که بعدها درباره اين دعاوى انجام شد نشان داد که تمام سخنان راجنيش، صحيح نبوده، بلکه فرافکنى مشکلات شخص راجنيش بوده است. راجنيش از بسيارى از فعاليتهاى شيلا آگاه بود و حتى برخى از فعاليتهاى او به توصيه يا حتى دستور راجنيش انجام مىشد.
بهگون راجنيش تعهد داد که از اين به بعد، جريان امور در کمون عوض شود و با زمان تحت تسلط شيلا متفاوت گردد. براى مثال، ساکنين از آن به بعد مىتوانستند با خانوادههايشان و ديگر افراد خارج از کمون سخن بگويند و نيز آنتلوپ به مالکانش بازگردانده شد. اين اقدامات، توجهات را بار ديگر به سوى کمون جلب نمود. نکته جالب توجهى که در بيشتر جنبشهاى نوپديد دينى مشاهده مىشود، آن است که خود آنها چندان دعوى عرضه دينى جديد ندارند و اصولا با اتخاذ رويکردى فروتنانه، خود را چيزى بسيار کمتر از “يک دين” مىشمارند، اما به واقع و در عمل، کارکرد و نقش يک دين را ايفا نموده، بديلى براى اديان اصيل ايجاد مىکنند. راجنيش پس از فرار شيلا به اروپا اعلام کرد دين راجنيش (راجنيشيسم) چيزى جز آنچه شيلا بافته و جعل کرده است نمىباشد و راجنيش، هرگز خود را به عنوان رهبر دينى تلقى نکرده و نمىکند. او اعضاى کمون را تشويق به سوزاندن و امحاى کتابچههاى راجنيشيسم نمود و دستور داد لباسهاى رنگ غروب را که مرتاضين بنابر رسم کمون بايد مىپوشيدند کنار بگذارند و لباسها سريعا کنار گذاشته شدند. همه اين اقدامات راجنيش براى جلب اعتماد و رضايت عمومى و دولتى انجام گرفت، اما تاثير عمدهاى بر جاى نگذارد.
در 23 اکتبر 1983، هيئت منصفه عالى فدرال، راجنيش را مجرم اعلام کرد: اعلام 35 فقره جرم عليه راجنيش، شيلا و 6 مريد ديگر و توطئه تخلف از قوانين مهاجرت. راجنيش تلاش کرد از دست مقامات بگريزد، اما هواپيماى او در چارلوت متوقف شد. او دستگير شده، به زندان فرستاده شد. وکلاى او اظهار مىکردند که سلامتى راجنيش در خطر است و او نمىتواند در زندان بماند. او از ماندن در آمريکا صرفنظر کرد و مدت 10 سال زندان تعليقىاش را با پرداخت 400 هزار دلار به شرط ترک آمريکا در عرض 5 روز و عدم بازگشت تا پنج سال بعد مگر با موافقت کتبى دادستان کل ايالات متحده خريد. راجنيش پس از اخراج از آمريکا، به هند رفت، اما از سوى عامه مردم هند و مقامات رسمى به سردى تحويل گرفته شد. او در ژانويه 1987 به اشرام اصلى در پونا برگشت. او به دنبال تاسيس دوباره يک نوع کمون بود، اما با مخالفت و معارضه تقريبا همگانى مواجه شد. او نهايتا به اوروگوئه رفت و در آنجا با شروطى اجازه سکونت يافت. مرتاضين نتوانستند به او ملحق شوند و او منزوى شده، نهايتا در 1990 درگذشت.
در مديريت فرهنگى کشور بايد بدين امر توجه نمود که خواننده جوان ايرانى با خريد و شروع در مطالعه کتابهاى ترجمه شده اشو، در چه قالب فکرى و با چه پيشزمينه تاريخى قرار مىگيرد و چه تغييرات فرهنگى در نسلى پديد خواهد آمد که با آثار مکتوب، کلاسها، کمپها و کمونهاى جنبشهاى دينى از اين دست مرتبط هستند
-
مدیر بازنشسته
مسئله جنبشهاى نوپديد دينى و رشد خارقالعاده آنها و تاثير شگرفى که بر هويت ملى و دينى کشورهاى مختلف نهادهاند، به عقيده من، در صدر اولويتهايى قرار دارد که فرهنگ امروز ايران، نيازمند ساماندهى آنها است.
پيشتر اشاره شد که آثار ترجمه شده اشو (راجنيش)، جاى پايى در خوانندگان ايران باز کرده است و ناشرين، او را عارفى بلندمرتبه و اثرگذار معرفى نمودهاند.
اشو مدعى بود برترين ارزشها در زندگي، عشق به طور مطلق، مديتيشن (مراقبه) و خنديدن است. او معتقد بود بالاترين فيض در زندگي، تجربه روشن شدگى معنوى است. او را پس از سخنرانى در اواخر دهه 60 ميلادى که موجب اشمئزاز جامعه شد، غالبا “گوروى سکس” مىناميدند. سخنان مزبور او بعدها تحت عنوان از سکس تا فراآگاهى(From Sex to Superconsciousness) منتشر شد. بر طبق نظر اشو، کل اخلاق جنسى سرکوبگر، دشمنى با خود است، زيرا فرد نمىتواند بدون تجربه کامل و آگاهانه سکس، از آن تعالى يابد.(1) راجنيش موافق آزادى جنسى و سکس ليبرال بود. راجنيش تعليم مىداد راه رسيدن به روشن شدگي، آن است که مجراى ميان مرکز سکس و چاکراى تاج که در بالاى سر است باز شود تا انرژى که کوندالينى ناميده مىشود، بتواند آزادانه از اين مجرا سرازير شود و شخص را به روشنگرى برساند. حال هر آنچه به آزاد کردن اين مجرا از هر مانع عاطفى يا ذهنى کمک مىرساند بايد مورد استفاده قرار گيرد. سکس آزاد، يکى از وسايل مورد استفاده براى آزاد کردن اين مجراست.
اين آموزه او که با ظاهرى استدلالى تزيين شده است، اثرات تخريبى زيادى بر روان شاگردان گذارد. اکارت فلوتر (Eckart Flother) که خود، در 1979 به اين فرقه پيوست و پس از مدتى از آن جدا شد، مىگويد: “من افرادى را ديدم که از ساختار هنجارين زندگى خانوادگى آمده بودند و احساس غريبى در فرقه راجنيش داشتند. زنان حساس و آسيبپذير، حالت پاکدامنى و معصوميت خود را از دست رفته مىديدند و به لحاظ روحى آسيب ديده بودند و بخشى از گوهره خود را از دست رفته مىديدند. اين وضعيت عمومى بود که از اشخاص داخل فرقه ديدم، حالتى از ناراحتى که واقعا نمىدانستند کجا هستند. آنها گويى بخشى از هويت خود را از دست داده بودند.”(2)
کريستوفر کالدر که رابطه حضورى و زيادى با راجنيش داشته است، مىنويسد: “زندگى جنسى راجنيش مورد علاقه من نيست. او تمايلات جنسى همانند همه مردان ديگر داشته است و من او را از اين بابت تقصيرکار نمىدانم. من از اين جهت او را خطاکار مىدانم که در کارش، صادق نبود و به دلايل خودخواهانه، حقه بازى مىکرد. وقتى در بمبئى زندگى مىکرد، دختر جوانى را با تجاوز به عنف، حامله نمود. زن جوان، دچار افسردگى شد و شرايطش، او را مجبور به سقط جنين نمود. راجنيش از خود به عنوان يک گوروى بزرگ (استاد عرفان) دفاع مىکرد و به دروغ، مدعى بود اين زن کل قضيه را تخيل کرده است. اين زن جوان، با عصبانيت به سفارت آمريکا رجوع کرد و داستان را گفت و همين حادثه، شروع مشکلات راجنيش با حکومت ايالات متحده را رقم زد. بيشتر شاگردان نزديک راجنيش معتقد به صدق زن جوان بودند و اين مرد روشنى يافته مسنتر را دروغگو مىشمردند. نظير اين مسئله، دههها بعد رخ داد که بسيارى معتقد به صدق خدمتکار جوان کاخ سفيد شدند و رئيس جمهورى آمريکا بيل کلينتون را دروغگو شمردند. رئيس جمهور بودن يا روشنى يافته بودن، همواره رفتار خوب را تضمين نمىکند.” او سپس توضيح مىدهد که تمايلات حيوانى در همه انسانها وجود دارد و نبايد به خود اتکا نموده، به پاک ماندن خود فريفته شد.
مىتوان حدس زد که يکى از عوامل جذابيت جنبشهاى نظير راجنيشيسم، عرضه ضد ارزشهاى اخلاقى در لفافهاى از استدلالات رازآلود است. بدينطريق، فرد مىتواند در پرتو پيوستن به فلان جنبش بدون مانع و رادعي، به اعمال غير اخلاقى مبادرت ورزد و خاطر خود را با شبه استدلالاتى خاص آرام دارد.
اکارت فلوتر، جاذبه اصلى راجنيش را به خاطر راهکارهايى سريع براى ايجاد آرامش مىشمارد؛ “مردمى که از آسيبهاى عاطفى مختلف رنج مىبردند، پس از هزينه کردن صدها يا هزارها دلار در تراپىهاى بىنتيجه، تکنيکهاى تراپى راجنيش را که با تکنيکهاى مديتيشن شرقى ترکيب يافته بودند بسيار موثر مىيافتند. علاوه بر اين، بيشتر رهبران گروهش روانشناس بودند (و با تکنيکهاى روانشناختي، مردم را جذب مىکردند) حتى اگر کسى نمىخواست در ابتدا به راجنيش بپيوندد، با شرکت در کارگاههاى اين فرقه، مسئله به سرعت عوض مىشد زيرا چنين مىيافت که مشکلاتى که سالها از آنها رنج برده بود، يکى دو روزه در حال حل شدن به نظر مىرسند. اين امر براى اشخاص وناظران، بسيار متقاعد کننده بود.” فلوتر ادامه مىدهد که اين مردم از نکته مهمى غافل بودند. حالت پذيرندگى و انفعالى که آنان به طور روانشناختى در برابر راجنيش پيدا مىکردند موجب آسيبهاى عميق روحى مىشد. اولا آنکه فرد به شناخت مشکلش نايل مىشد، اما مشکل او به طور ريشهاى بهبود نمىيافت. در نتيجه، شخص همواره خود را نيازمند به راجنيش مىديد و کاملا تسليم او مىگرديد . ثانيا اينکه با اين پروسه، تعداد زيادى از افراد به حالت کودکى برمىگشتند، يک حالت نشاطآور که هرچند به درمان ساختار نوروتيک روانشناختى يا مشکل عاطفى منجر نمىشد، اما با ايجاد نشاطى گذرا و سطحي، نوعى رضايت را به همراه مىآورد.(3)
جنبش دينى اشو (راجنيشيسم) که تنها حدود 8 سال پس از فوتش، در ايران مورد مصرف مىيابد، تنها مصداق از اين دست نيست. جنبشهاى نوپديد دينى متعددى در ايران، فضاى مصرف يافته، خرد فرهنگى براى خود ايجاد نمودهاند.
با آنکه در انتقال بسيارى از شاخههاى علم و فنآورى به کشورمان دچار تاخيرهاى چند ده ساله هستيم، انتقال سريع چنين جنبشهايي، بسى سئوال برانگيز است. اما انتظار پاسخ براى سئوالات برانگيخته شده و توقع تحقيق و تامل تحليلى درباره اين اديان جديد، پيشکش، ابتدا فرهنگسازان و برنامهريزان فرهنگى کشور از حوزه و دانشگاه و هنرمندان و اصحاب رسانه گرفته تا مسئولان امر معلوم دارند که جنبشهاى نوپديد دينى را به عنوان يک دغدغه و مسئله ايران در ذهن دارند؟(4)
پىنوشتها:
1-مدخل Rajnessh در دايرهالمعارف الکترونيکى ويکيپديا: Wikipedia the free encyclopedia
2-nside the ashram: an interview with Eckart Flother, in: Cristian research institute, web: www. Equip.org I
3-bid I
4-در نوشتار چهار شمارهاى فوق، علاوه بر منابعى که در زيرنويسها گذشت، از اطلاعات مقاله ( Oshoor Rajneeshism ) در سايت دانشگاه ويرجينيا(Virginia ) بخش new religious movements homepage استفاده شده است.
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن