صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34

موضوع: دل نوشته های غمگین

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض دل نوشته های غمگین

    ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ... ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ...


    ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻧﯿﺴﺖ،ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ ﻭﺑﯿﺎﺩ،

    ﺑﯿﺎﺩﻭ ﻭﺍﺳﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ بگه ...



    ﺑﮕﻪ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺯﯾﺮ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ
    قد راست کنه ...

    ﺑﮕﻪ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺷﺪﻩ،

    ﺑﮕﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺭﻭﻧﺪﺍﺭﻩ ...

    بگه فهمیدم فقط تو برام میمونی,

    تویی که همیشه باهام بودی ,

    ﺳﺮﺷﻮ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪﮐﺮﺩ

    ﺗﻮﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻢ،


    ی پوک به سیگارم بزنم و ﺑﺰﻧﻢ ﺯﯾﺮﺧﻨﺪﻩ ...

    ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺑﺨﻨﺪﻡ ﺗﺎ ﺍﺷﮑﺎﻡ ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ
    ﺍﺯﭼﺸﻤﺎﻡ ﺳﺮﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ...!

    ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻨﻪ ...

    ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﮕﻢ ... ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ،ﺷﻤﺎ .... ؟؟؟

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    آنقدر نوجوانان تن ارزان فروختند


    که در این شهر
    تن را هم ...


    یه قیمت آب معدنی و دستمال کاغذی میخرند ...

    شک نکن ...

    تا چند وقت دیګر ...

    فاحشه های شهر هم ورشکسته می شوند ...


  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    آشنایی نداشتم که بتوانم شهر خودم خدمت کنم ...


    نامه تقسیمم را که دادند فهمیدم که باید بروم سیستان و بلوچستان
    تنها چیزی که مرا مجاب کرد بروم


    آینده ای بود که قرار گذاشته بودیم با هم بسازیم

    در حین خدمت بودم که تلفن زدی

    گفتی با کسی آشنا شدی که سرباز نیست

    تو رفتی...

    آینده ای که رویایش را با تو می دیدم رفت

    شب در پاسگاه از شدت ناراحتی خوابم نبرد

    صبح که آمد به پاسگاه حمله شد

    ما اسیر شدیم به جرم سرباز بودن

    جلو دوربین سرم را بریدند

    قلبم را تو گرفتی و سرم را آنها

    فدای سرت به جایش جایت امن است

    و آرام حالا با خیال راحت دستش را بگیر

    و در خیابان با او که سرباز نبود

    قدم بزن خیالت راحت دیگر سرباز رفت


    بسوزد پدر سربازی که من سرباز بودم

    سرباز وطنم ولی اکنون نه تن دارم نه سر دارم و نه تو را آری ...
    من فقط یک سرباز بودم !


    مراسم تشییع تعدادی از شهدای مرزبانی که توسط اشرار
    به شهادت رسیدند صبح روز دوشنبه در مشهد برگزار شد

    روحشون شاد ...



  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    کوروش مقدس نیست ...

    اما کوروش انسان بود، و انسانیت است که مقدس است ...

    کوروش مقدس نیست ...

    اما خدمتی که کوروش به این سرزمین کرد، مقدس است ...

    کوروش مقدس نیست ...

    اما در تمام دنیا ایران و ایرانی را با نام کوروش میشناسند ...


    ایران است که مقدس است ...


    کوروش مقدس نیست ...

    اما کوروش جاودانیست و جاودانگیست که مقدس است ...

    روز کوروش بر همه آریایی های عزیز مبارک


  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    اینجا ایـــران اسـت! سرزمینی که در آن بکارت دختران، یک اسکناس سبز ارزش دارد!

    سرزمینی که زن بودن را به یک نان شب میخرنــــد ...


    و باز هم انگشت فاحشه بودن روی زن است ...

    سرزمینی که عشق را کشته انـــد و به جایش حلوای هــــوس پخش میکننــــد ...

    ســـرزمینی که برای نواختن ساز دخترک در خیابان سکه به طرفش پـــرت میکننــــد ...


    اینجا ایران است ...

    سرزمینی که لذت بردن را رنگ میکننـــد و به جای دوستت دارم میفروشنــــد ...

    من در سرزمینی زندگی میکنم که کــــــورش به مـــرد بودنش افتخار میکـــرد،

    نه اینکه از نامــــرد بودنش اسم زن را فاحشه بگذارد!

    خودم دیدم دیروز زنی پشت چراغ راهنمایی دست فروشی میکرد، هیچکس به زن
    توجهی نمیکرد !

    چند متر آن طرف تر از زن دست فروش ، زنی خود فروشی میکرد، هیچکس به چراغ
    راهنمایی توجه نمیکرد!!!

    اینجا سرزمین کوروش است ...


  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ حقیقت ﺭﺍ ﮐﺸﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺷﺐ ﺷﻮﻣﯽ ﺍﺳﺖ ...



    ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺯﻧﺶ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﺍﺭﺩ ...



    ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﭘﺴﺮﯼ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻋﺸﻘﺶ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺍﺳﺖ ...


    ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﻡ ﺷﺐ ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﮐﺮﺩﻩ ...


    ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﯽ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻧﯽ ﺩﯾﺪ ...


    ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮﯼ ﺑﻮﺩﻩ ...


    ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﭘﺴﺮﻓﻬﻤﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺪﺭﻧﺪﺍﺭﺩ ...


  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    نه بهار با هیچ اردیبهشتی


    نه تابستان با هیچ شهریوری


    و نه زمستان با هیچ اسفندی

    اندازه پاییز به مذاق خیابان ها

    خوش نیامد

    پاییز "مهـر"ی دارد

    که بر دل هر خیابان می نشیند


    فراموش نکنید :

    این فصل را فقط باید به تماشا نشست ...
    همین ...



    راستی بخند رفیق پاییزی، روزهـــای دلــهره فــراوانـنـد

    بخند ...


  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﯼ . . .



    ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺯﺩﯾﺪﯼ . . .

    ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﭘﮋﻣﺮﺩﯼ . . .

    ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ . . .

    ﺻﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯽ . . .

    ﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﻤﮑﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯼ . . .

    ﺣﺘﯽ ﻧﻤﮑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﯽ . ..

    ﻫﻤﻪ . . .ﺣﻼﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ !

    ﺟﺰ " ﻟﺮﺯ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﻮﺳﻪ !"

    ﺣﺮﺍﻣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ


  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    خنده های جوانانش کیبوردی شده ((:

    حجاب اجباریست ولی یک دختر با ساپورت بیشتر از یک دختر با بکینی غوغا میکند
    اسمش جمهوریست ولی دیکتاتوری حکومت میکند
    مردمش از اعراب متنفرند ولی یک چهارم جمعت امارت اصلیت ایرانی دارند
    دلار حدود سه هزار تومان است ولی هنوز به تعداد ماشین های لوکس اضافه میشود
    دین رسمیش اسلام است البته بعد از 50 سالگی مردمش به اسلام روی می آورند
    وزارت امور خارجه اش مصر را محکوم به نسل کشی میکند
    ولی در سوریه دولت با ترورریست میجنگد نه مردم آزادی خواه ....
    اینجا ایران است هیچ چیز معلوم نیست

    حتی نمیدانم چرا خرج عمل دوستم چهار میلیون میشود
    ولی وقتی یک لبنانی همان عمل را انجام میدهد دو میلیون

    اما باز هم نمیدانم چرا دوستش دارم ...

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    ما ""مـــرد"" هستیم! دستــــانمان از تو زِبرتر و پهن تر است!!!

    صورتمان ته ریشى دارد!!! گاهی دلگیراز بی وفایی ها ، اما دلمان
    دریــــاست!

    جـــاىِ گریـــــه کردن به بالکن میرویم و سیـــــگار دود
    میــــکنیم!!!


    ما با همــــان دستان پهن و زبرتو را نوازش میکنیم!!!
    دریایی از گرفتاری هم باشیم ،ولی.. با همان صورت ناصاف و ناملایم
    تو را میبوسیم ونوازشت میکنیم.. تا تو آرام شوى!!!
    آنقــــدر مارا نامــــرد ""نخوان""!!!
    آنقدر پول و ماشین و ثـــــروتمان را""نسنج
    فقط به ما ""دلت را بده"" تا زمین و زمان را برایت بدوزیم


صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •