صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 34 , از مجموع 34

موضوع: دل نوشته های غمگین

  1. #31
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    همیشه منتظرت هستمبی آنکه خسته شده باشم
    همیشه چشم در راهم
    بی آنکه نومید شده یاشم
    همیشه منتظرت هستم
    که شاید یک روز بیایی
    دراین کوچه های تنهایی
    همیشه منتظرت خواهم ماند
    دراین گذرزمان برهمه آشکارخواهد شد
    که انتظار چه زیباست؟!
    تومثل خورشید،ستاره،ماه میدرخشی
    میرسد روزی که بیایی ونور ببخشی
    به دلهای عاشقان ومنتظران
    پس منتظرت می مانیم تابیایی
    نجات بخشی بشریت را ازفنا

  2. #32
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    بزرگترین عیب موسیقی این است که به آدم کمک می‌کند از تنهایی خودش لذت ببرد و او را در این تنهایی منفعل رها می‌کند. برای آدم افسرده گوش کردن آهنگ مثل سم است. آنها که افسردگی شدید را تجربه کرده‌اند می‌فهمند چه می‌گویم، وقتی هدفون را در گوشت می‌گذاری عملا خودت را ایزوله‌ می‌کنی. دیواری دور خودت می‌کشی و از جداافتادگی خودت از بقیه آدم‌ها لذت می‌بری. در خیابان راه می‌روی در ماشین نشسته‌ای در صف ایستاده‌ای در ازدحام به جمعیت تنه می‌زنی اما در همه این موقعیتها تنها هستی و موسیقی به تو کمک می‌کند از این تنهایی مخرب لذت هم ببری. این لذت بردت از تنهایی، ابتدا یک مکانیزم دفاعی در برابر افسردگی است اما به مرور تبدیل به وضعیتی پایدار می‌شود که تو و افسردگی را به هم عادت می‌دهد. به مرور تو تبدیل به بیماری می‌شوی که از بیماری‌ات لذت می‌بری و نه تنها به دنبال درمانش نمی‌روی بلکه به آن افتخار هم می‌کنی.

  3. #33
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    میدانم دیگر برای من نیستی اما دلی که با تو باشد این حرفها را نمی فهمد …
    .
    .
    گاهی اونقدر خسته میشویم که خستگیمون در نمیشه ، “درد” میشه !
    .
    .
    زنده ام نه ازجانی که مانده ، از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند

  4. #34
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014

    پیش فرض

    دلگیرم از خودم، از خدا، از همهههههههههههههههه


    دیگه امیدی به زندگی ندارم، دیگه شوقی ندارم، دیگه انگیزه ندارم ............


    وقتی هیچ کس رو نداری توی این دنیای بزرگ که به حرفت صادقانه گوش کنه


    وقتی کسی رو نداری که به درد و دلت گوش کنه و ببینه چه مرگته، اونوقته که زندگیت بی معنی میشه...


    وقتی حتی خدا هم دیگه دوستت نداره ... دیگه صدات نمیزنه و جوابتو هم نمیده ... وقتی وقتی وقتی .......


    :( من که دیگه بریدم از زندگی ....

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •