دلنوشته خواب عشق

لحظه های سرد
می زند موج غم بر نگاهش
مستی چشمان خوش نقشش
با نگاهش می شود اوج تمنا
آه
آرزوها در قلب سرد
می شود نجوای بی پایان امشب
آرزو مرگ است
و
دریا قبر این رویا نشسته
من وجودم درد و است
و
درمانش نگاهت
این دلت سنگ است و من
ارام جانش
یک غزل تا اخرین دیدار عمرش
می شود ساز ی به رنگ ارغوانش
حسرت کشیدن با نگاهش
می شود سوز صدایش
ای که در قلبم نشستی
یک صدا با من شوی تو
می زنم چنگی دوباره
بر تمام پیکر این تار پر درد
آه و سوزش می دهم
با نام پاکت
یک نفس تا شهر عشق
می کنم دنیا بکامت