دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین

این روزها که همه چیز گران شده است
دیگر کسی خریدار حرف هایم نیست
همه چیز گران شده
قلب ها گران تر از همه
سیری چند دل می فروشی؟
یا که بهای قلب شکسته چقدر است؟
دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین

باز باران
می خورد بر شانه هایم بی بهانه
باز تنها
تا به کی در اوج غم ها
آسمانم بی ستاره
باز گریه
در سکوت سرد شب ها
قلب عاشق پر ز غوغا
دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین

قطره قطره
خاطرات اشک و آهم می چکد از چشم تارم
نرمه نرمه
لحظه لحظه
بال پروازم به سویت رو به پرواز شبانه
تکه تکه
می شود این قلب زارم در نبودت بی ترانه
دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین

حل و هوای این روزهای من حال و هوای دوران است
سکوت و تاریکی ، هوای دم کرده و نفس بی نفس
حال و هوای این روزهای من
حال و هوای ته سیگار آب خورده
ماشین های مدل بالا صدا بی صدا
حال و هوای این روزهای من
سکوت است و سکوت
نوا بی نوا
قدم می زنم در کوچه باغی قدیمی
به امید هوایی که شاید هوا باشد
دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین

شامی بس غریبانه است
شاید این روزهای من همان شام غریبان است که می گویند
غریبانه می نوشم از جام تهی
در خیال سر می کنم
مست و بی هوش
می بینی که چگونه از هیچ مست شدم؟
دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین

صدای سکوت در سرسرای قلبم پیچیده
کمی گوش بده
از تنهایی بی صدا فریاد می زند
تویی که قفل دل شکاندی و رفتی
دلت شد جایگاه هر آلوده دل
من بر قلب خود قفلی زدم
تا که هیچ قدمی رد پای تو را محو نکند
دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین

جرعه جرعه این تنهایی را به خوردم دادند
مگر من می خواستم این جام پر از خالی را سر بکشم
تنگ می شود دلم برای آن قفس
همان که در عین بی هوایی
هوایی داشت که شاید کسی مرا می خواست
کسی که مرا در بند کرده بود حالا نیست در این حوالی
دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین

دست می برم بر روح تار بسته ام
این قدر بی حرکت بوده همچون مردگان
که حال معلوم نیست به چه امیدی این نام را یدک می کشد
روح همان جریان زندگی است
پس شاید این روزها زندگی جریان ندارد
دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین

دست خود دادم به بادی که می دانم کجا رفت
یاد خود دادم به راهی که نمی دانم که را خواند
چشم خود دادم به نوری که مرا کور ترم کرد
پای خود بر راه دادم که مرا پیر و فلج کرد
روح من در دست کیست اما من نمی دانم
دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین

چیک چیک خاطره
می ریزد از بام خیالم
شر شر آه و غم
سکوت و خلوتم را بارانی می کند
تاب تاب
یاد بازی های دوران کودکی
تابی به بلندای پرواز آفتاب
سوک سوک
دیگر مخفی گاهم برای غم ها رو شده بود
و حال…
دلنوشته های زیبا دلنوشته های غمگین