پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود،

با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده.

یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».

با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوندی







سلام پدر عزیزم





من با کمال شرمندگی باید بگم که بر خلاف میل شما و مامان با دوس دخترم که دوسش داشتم ازدواج کردم درسته که شما مخالف بودید اما من اونو دوس داشتم حالا مهم نیست که اون تو ازدواج

قبلیش شکست خورده یا اینکه اعتیاد داره من با زنم رفتیم تو جنگل زندگی می کنیم و مرجان کلی خشخاش و مواد مخدر دیگه اینجا کاشته البته فقط واسه مصرف خودمون البته فقط به خاطر اینکه

دردی رو که از بیماری سرطان میکشه رو تحمل کنه البته میدونی که چون بیماری ایدز که داره میخام این اخر عمری بهمون خوش بگذره من الان با ماشینی که دزدیدم اومدم اینجا زندگی می

کنم حالا مهم نیست که ۱۵ سال از من بزرگتره ولی من با همین سن کمم که ۱۲ سالمه قول میدم شوهر موفقی باشم






بابا جون شرمنده شوخی کردم من تو طبقه بالا خونه دوستم هستم فقط میخاستم بهت بفهمونم که چیزای خیلی بدتری هم تو زندگی ادما هست نسبت به کارنامه من که
رو میزه هر وقت

واسه برگشتن به خونه امن بود زنگ بزن !!!