برخى از شخصیّتهاى بزرگ اهل سنّت و معاصر «ابن تیمیّه»، مطالب وى را به نقد كشیده، و برخى كتابهایى مستقلّ در بطلان آراى او تألیف كردند، مانند: «تقى الدین سُبكى» كه دو كتاب به نامهاى «شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام» و «الدرّة المضیّة فی الردّ على ابن تیمیّة» نوشت.
1 ـ انتقاد تند ذهبى از ابن تیمیّه:
«ذهبى» دانشمند بلند آوازه عصر «ابن تیمیّه» در نامه اى خطاب به وى مى نویسد:

اى بى چاره، آنان كه از تو متابعت مى كنند در پرتگاه زندقه و كفر و نابودى قرار دارند، نه این است كه عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبك عقل، عوام، دروغگو، كودن، بیگانه، فرومایه، مكّار، خشك، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان كن، و با مقیاس عدالت بسنج.

تا كى سخنان نا شایست خود را بالاتر از احادیث صحیح بخارى، و صحیح مسلم مى شمارى؟ اى كاش احادیث آن دو كتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضى اوقات آنها را تضعیف كرده و بى ارزش مى كنى و یا توجیه نموده و انكار مى كنى!!

آیا وقت آن نرسیده است كه از جهل و نادانى دست بردارى و توبه كنى؟ بدان كه مرگت نزدیك شده است، بخدا قسم گمان نمى كنم تو به یاد مرگ باشى، بلكه كسانى را كه به یاد مرگ هستند تحقیر مى كنى! ... تو با من كه دوستت هستم این چنین برخورد مى كنى پس با دشمنانت چه خواهى كرد.

به خدا سوگند درمیان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوان هستند، چنان كه در بین دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بى عار زیاد به چشم مى خورند.


2 ـ ابن حجر عسقلانى و نسبت نفاق به ابن تیمیّه:
بزرگان اهل سنّت در رابطه با «ابن تیمیّه» نظریّه هاى مختلفى دارند، بعضى معتقدند كه وى قائل به تجسیم است، زیرا او در كتاب «العقیدة الحمویّة» براى خداوند تعالى دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر كرده است.

و بعضى به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، كه این نیز تنقیص مقام نبوّت، و مخالفت با عظمت حضرت به حساب مى آید، وى را زندیق و بى دین دانسته اند.

و بعضى بجهت سخنان زشتى كه در باره امیر مؤمنان(علیه السلام) بیان داشته وى را منافق دانسته اند.

چون وى گفته است: على بن أبی طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش كرد، ولى كسى او را یارى نكرد، جنگهاى او براى دیانت خواهى نبود، بلكه براى ریاست طلبى بود، اسلام ابوبكر، از اسلام على كه در دوران طفولیّت صورت گرفته با ارزشتر است، و همچنین خواستگارى على از دختر أبو جهل نقص بزرگى براى وى بشمار مى رود.

تمامى این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم)به على (علیه السلام)فرموده است: جز منافق كسى تو را دشمن نمى دارد.


3 ـ سُبْكى، ابن تیمیّه را بدعت گزار مى داند:

سُبكى متوفّاى سال 756 هجرى، از دانشمندان بلند آوازه اهل سنّت و معاصر «ابن تیمیّه» مى نویسد:

«لمّا أحدث ابن تیمیّة ما أحدث فی أصول العقائد، ونقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد أن كان مستتراً بتبعیّة الكتاب والسنّة، مظهراً أنّه داع إلى الحقّ، هاد إلى الجنّة، فخرج عن الاتّباع إلى الابتداع، وشذّ عن جماعة المسلمین بمخالفة الإجماع، وقال بما یقتضی الجسمیّة والتركیب فی الذات المقدّسة، وأنّ الافتقار إلى الجزء لیس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات اللّه تعالى ... فلم یدخل فی فرقة من الفرق الثلاثة والسبعین التی افترقت علیها الأمّة، ولا وقفت به مع أمّة من الأمم همّة»(الدرّة المضیئة: 5.).

او در پوشش پیروى از كتاب و سنّت، در عقاید اسلامى بدعت گذاشت، و اركان اسلام را درهم شكست، او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت بر خاست، و سخنى گفت كه لازمه آن جسمانى بودن خدا و مركّب بودن ذات اوست، تا آنجا كه ازلى بودن عالم را ملتزم شد و با این سخنان حتى از 73 فرقه نیز بیرون رفت.

4 ـ ابن حجر مكّى، ابن تیمیّه را گمراه و گمراه گر مى شمارد:

«ابن حجر مكّى» از دانشمندان بزرگ اهل سنّت و مورد قبول وهّابیّت در باره «ابن تیمیّه» مى نویسد:

« خدا اورا خوار و گمراه و كور و كر كرده است، و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وى از شافعیها، و مالكیها، و حنفیها، بر فساد افكار واقوال او تصریح دارند، اعتراض وى حتى عمر بن خطاب و على بن أبی طالب (علیه السلام) را نیز در بر گرفته است ... سخنان «ابن تیمیّه» فاقد ارزش بوده، واو فردى بدعت گذار، گمراه، و گمراهگر و غیر معتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید، و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وى حفظ نماید.

5 ـ اطلاق شیخ الإسلام به ابن تیمیّه كفر است:

«شَوكانى» از علماء بزرگ اهل سنّت مى گوید:

محمّد بخارى حنفى متوفّاى سال 841 در بدعت گذارى و تكفیر «ابن تیمیّه» بى پرده سخن گفته است، تا آنجا كه در مجلس خود تصریح نموده است، كه اگر كسى «ابن تیمیّه» را «شیخ الاسلام» بداند، كافر است.