درمورد LOST، پربیننده ترین سریال جهانی!!





سریال Lost آیا فقط پدیده ای مد روز است یا ارزش تامل دارد؟


۱) یکی از پدیده‌های جهان امروز ما و رقیب سر سخت سینما سریال است. سریال‌ها با جذب مخاطب و داستان‌های پر تنششان بیننده‌ها را جذب کرده و پای تلویزیون نگه می‌دارد. آنقدر که نیاز بصری او تامین شده کمتر به سینما سر می‌زند. کما اینکه از وقتی تلویزیون وارد خانه‌های مردم شد اقبال به سینما افت چشم گیری کرد و بعد از ساخته شد سریال‌ها این افت شدید ترشد.
ما نسبت به سریال نگاهی تحقیرانه داریم. زیرا رقیب اصلی سینما و به شدت صنعتی است. مجبور می‌شود گاهی هنر را به کلی فراموش کرده و با هر ترفندی که شده بیننده‌ها را جذب کند. ترفند‌هایی که گاه به شدت نازلند و مخاطبین را به شدت ابله فرض می‌کنند. این نوع نگاه در سریال‌های وطنی به شدت رایج است و نگاه تحقیرانه ی ما به سریال‌ها از همینجا شکل می‌گیرد. زیرا نه تنها سریال‌های وطنی که سریال‌های خارجی پخش شده در صدا و سیما به شدت ضعیفند.
خوشبختانه مدتیست که به مدد دی وی دی سریال‌های محبوب غربی در دسترس ما ایرانی‌ها قرار گرفته است. دوستان. گمشده. فرار از زندان. جنسیت و شهر و … معروف ترین آن‌ها اند که البته از میان آن‌ها گشده از شهرت بیشتری برخوردار است.

گمشده یک پروژه‌ی عظیم سینمایی است. به دنبال پخش آن هزاران سایت و تبلیغ و … شکل گرفت. برای بانیان طرح میلیون‌ها دلار درآمد داشته به گونه‌ایی که مجری اصلی این طرح (جی جی ابرامز) جز ۱۰۰ پولدار سال شناخته شده است. این سریال به شدت جذاب و خوش ساخت است و هر بیننده ایی از هر قشری را جذب می‌کند.

۲) سریال گمشده از سال ۲۰۰۴ آغاز شده و همچنان ادامه دارد. ۴ فصل آن (۸۲ قسمت) پخش شده و دو فصل دیگر آن به تازگی در حال پخش شدن است. هر قسمت آن دو یا بعضا سه کارگردان دارد و توسط یک تیم فیلمنامه نویسی نوشته شده. بازیگران آن بعد از پخش این سریال به شدت محبوب و مشهور شده اند. بعضی از آن‌ها برای نقش‌های دیگری انتخاب شده بودند اما بعد از شروع طرح در جای دیگری قرار گرفتند. وقتی به شکل شروع پروژه توجه می‌کنیم متوجه می‌شویم که نوع نگاه آن‌ها به مقوله‌ی سریال سازی با ما به شدت متفاوت است. آن‌ها به سریال به عنوان یک پروژه‌ی عظیم صنعتی-فرهنگی می‌نگرند و ما تنها نگاهمان به جذب مخاطبان اندک داخلی است. آن‌ها به نازلترین ترفند‌ها. سریال‌های غربی از چندین شبکه و در سرتاسر جهان پخش می‌شوند و جمعیت زیادی را با خود همراه می‌سازند. و به همین دلیل تاثیرات فرهنگی آن‌ها به شدت مهم و عمده می‌شوند. همچنین سرمایه ایی را که می‌توانند راه بیاندازند قابل تصویر نخواهد بود…

۳) اینکه چرا گمشده می‌تواند هر بیینده ایی را جذب خودش کند دلایل بسیاری دارد. این سریال علاوه بر عامه‌ی جامعه می‌تواند قشر به اصطلاح نخبه را هم راضی نگه دارد که البته مهمترین دلایل این‌ها هستند:
۱- فیلمنامه ی به شدت جذاب که با فلش بک‌ها و فلش فوروارد‌های فراوانی همراه است. این فلش بک و فوروارد‌ها نقش تعلیق زایی را خیلی خوب ایفا می‌کنند. اطلاعات در این سریال همچون قطره در دهان تشنه‌ی بیننده چکانده می‌شود. با وجود اینکه سریال اغلب ریتم تندی دارد و بیننده را حتی ثانیه‌ایی خسته نمی‌کند اما هرگز قصه‌ی خودش را لو نمی‌دهد و تعلیق را حفظ می‌کند. نکته‌ی قابل توجه این است که فیلمنامه‌ی این سریال فی البداهه نوشته شده. فیلمنامه نویسان و بانیان طرح ابتدا طرح‌هایی را در ذهن داشته اند اما به مرور تغییر کرده و بسیاری از قسمت‌ها و ماجرا‌های آن در طول پروژه و حین نوشتن هر قسمت شکل گرفته. مثلا در طرح اولیه قرار بوده در پایان فصل اول جک شپارد (شخصیت پزشک این سریال) که از اصلیترین و محبوبترین شخصیت‌های سریال است کشته شود. عده‌ایی علت این را محبوب بودن این شخصیت دانسته اند اما قطعا این نمی‌تواند باشد. زیرا در طول سریال شخصیت‌های محبوب زیادی کشته می‌شوند. قطعا کارکرد‌ها و ذهنیت طراحان به مرور تغییر کرده و البته همین باعث می‌شود در عین اینکه ماجرا برای خودشان قابل پیش بینی نیست برای ما هم به هیچ وجه قابل پیش بینی نباشد

۲- شخصیت پردازی‌های جذاب و کامل سریال قابل انکار نیست. در طول سریال گذشته ی شخصیت‌ها که به مرور روشن می‌شود علت رفتار‌های فعلی آن‌ها توجیه‌های خوبی پیدا می‌کند. اینکه هر یک از افراد چرا فلان رفتار مشخصی دارند ریشه ایی در گذشته‌ی آن‌ها دارد. رفتار‌های هر یک از افراد در گذشته‌ی او جستجو می‌شود و این نه با نمایش مستقیم بلکه با روانشناسی خوبی همراه است. اینکه چرا شکنجه ی افراد برای «سعید» سخت نیست. چرا ساویر سعی می‌کند محبوب نباشد و… و این حتی شامل لهجه و تکه کلام شخصیت‌ها هم می‌شود. به طور نمونه دزموند وقتی جمله ایی می‌گوید با کلمه ی «برادر» همراه است و ما شاید تنها برایمان جالب باشد و از خودمان دلیلش را نپرسیم. اما وقتی گذشته ی او را می‌بینیم متوجه می‌شویم که او دوره ایی در کلیسا بوده و…

۳- جذابیت‌های بصری و سمعی سریال نیز بی پایان است. موسیقی آن با ریتمش کاملا هماهنگ است و در به وجود آوردن کشش کافی موثر واقع می‌شود. مناظر زیبای این جزایر برای همه دیدنی و دوست داشتنی است.

۴) شاید علت اینکه نخبگان هم جذب این سریال شده اند تنها به دلیل جذابیت‌های ذکر شده نباشد. این سریال در شخصیت پردازی‌هایش از اسطوره‌ها و نظریات فلسفی بسیاری کمک گرفته. به طور مثلا دزموند بر اساس ادیسه‌ هومر شکل گرفته و به علت لجبازی سال‌ها به سفر روی دریا تبعید می‌شود. جالب آنکه نام همسرش پنه لوپه است (پنه لوپه نام همسر ادیسه هم هست)

جان لاک
شخصیت دیگری ست که در میان بیننده‌ها محبوبیت خاصی دارد. این شخصیت بر اساس اعتقادات و نظریات فیلسوفی با همین نام شکل گرفته. که البته تنها به نمایش و بیان اعتقادات این فیلسوف بسنده نمی‌کنند و ان لاک را در موقعیت‌های عملی و تنش زا بسیاری قرار می‌دهند و با زیرکی تمام هرگز پاسخ واضحی به درستی نوع نگاه او نمی‌دهند. جان لاک به لحاظ عقیدتی با جک شپارد ماتریالیست در تضاد قرار می‌گیرد و تنش میان آن‌ها به گونه ایی ست که بیننده را جذب هر دو آن‌ها می‌کند و پاسخی به برتری هر یک از آن‌ها داده نمی‌شود. به راستی حق با چه کسیست؟ ان لاک معتقد یا جک ماتریالیست؟ وشبختانه تا این لحظه پاسخی به این سوال داده نشده و تصمیم با خود بیننده است.


موقعیت‌های اخلاقی بسیاری در طول سریال شکل می‌گیرد که باز هم پاسخ بر عهده ی خود بیننده است. مایکل (مرد سیاه پوست) برای نجات فرزندش مجبور است وجدانش را زیر پا بگذارد. چه راهی بهترین انتخاب است؟ تعهد به وجدان و اجتماع و انسانیت و اخلاق و … یا نجات فرزند که عزیز تر از جان است؟ پاسخ این موقعیت‌ها و تنگنا‌های اخلاقی باز هم با بیننده است…

۵) گمشده به لحاظ فرهنگی ما را با بخش زیادی از ساختار‌های ذهنی غربی آشنا می‌کند. سعید که مسلمان است در صحنه ایی از فیلم مشغول خواندن نماز است و شخصیت‌های دیگر بی توجه به او مشغول خودشانند. این صحنه واضح ترین نمونه‌ی نوع نگاه غربیست. اینکه هر انسان با هر طرز فکری بدون آزار دیگران در کنار دیگران آزاد به زیستن است. تبعیض نژادی دیگر معنایی ندارد. روابط انسانی(ارتباط با والدین و دوستان و … ) با آنچه که در کشور ما می‌گذرد تفاوت‌های بسیاری دارد. به طور مثال در میان آن‌ها ازدواج به معنای دوست داشتن است و پایان دوست داشتن به معنای پایان ازدواج. در حالی که در کشور ما گاهی این نسبت وجود ندارد. پسری وقتی برایش مسجل شد که دختری شخص دیگری را دوست دارد دیگر به موقعیت‌های اجتماعی خودش تکیه نمی‌زند و دست از اصرار برای نزدیکی و ازدواج با آن دختر بر می‌دارد. این در حالیست که تصوری که ما از ازدواج داریم چیزی فرای دوست داشتن است. درست بلعکس آن‌ها که البته گاهی هم مشابه یکدیگر می‌شوند

سریال‌های غربی به غیر از جذابیت‌های بسیاری که دارند برای آشنایی ما با فرهنگ غربی به شدت مفیدند. نکته‌های ظریفی می‌توان از عادی ترین روابط انسانی آن‌ها آموخت که شاید برای ما به کلی بیگانه باشند. و البته شاید یکی از مقاصد مجریان این سریال‌ها معرفی فرهنگ و زندگی مرز و بوم خودشان باشد.