اولین جنگ دریا یی ایران و یونان(سالامین نخست)
کسی نیست که نام ماراتون را نشنیده باشد چه با عنوان دوی مارتن یا جنگ ماراتن ، که دوی مارتن نیز یادبودیست که برای بزرگداشت جنگ ماراتون و پیک پیروزیش" میل تیس" (چوپانی که حدود 42 کیلومتر را دوید تا مژده پیروزی یونانیان را به مجلس آتن برساند) برگزار میشود، اما این چیزیست که غربیها میگویند چرا که اولین و تنها ترین نماینده تمدن غرب در هزاره اول قبل از میلاد کشور یونان بود ، برای راستی آزمایی جنگ ماراتن باید به پیشینه جنگهای ایران و یونان حدود504 سال پیش از میلاد مسیح و زمان پادشاهی داریوش کبیر بزرگترین و مقتدرترین پادشاهی که جهان به خود دیده است برگردیم:
تا پیش از این سال(504 ق .م.) ایران ویونان رابطه حسنه داشتند وحتی در لشکر کشی داریوش به اروپا دربهار سال510 ق.م. که برای سرکوبی سیتها(مردمی که بین رودخانه های دن و دانوب امروزی میزیستند) مهندسین یونانی (بویژه شخصی ریاضی دان ،مهندس و دریا شناس به نام "مندروکلس" )ارتش ایران را برای ساختن پلی که بر تنگه بوسفور زدند یاری کردند و سربازان یونانی نیز در تمامی نبردهای پیش آمده پابپای ایرانیان جنگیدند همچنین 12 شهر بزرگ یونانی نشین آسیای صغیر جزو امپراتوری ایران بودند و حکمرانانشان به ایران خراج داده و مردمشان دارای تابعیت ایرانی بوده و از سیستم اداری هخامنشیان پیروی میکردند.
در این تاریخ ناوگان دریایی ایران بنا به گفته مورخان رومی متشکل از 600 کشتی جنگی "دی رم" و"تری رم"(کشتی های با دو ردیف و یا سه ردیف پاروزن) به فرماندهی دریاسالار "هیستاسپ " یا "هیست اسب" بود که البته طبق معمول بسیار اغراق آمیز است و اینچنین آمارهای نجومی ارایه شده توسط مورخین متعصب غربی را تا پایان این نوشته باید تحمل کنید!
ایرانیان هر ساله در مسابقات ورزشی المپیاد که در شهر المپیوس یکی از 12 شهر بزرگ یونانی نشین تحت سلطه ایران شرکت میکردند اما در سال 504 ق.م. یکرخداد کوچک یعنی توهین یک ورزشکار از کشور "اری تا"( یکی از کشورهای یونان با4500 نفر جمعیت !) به یک جوان ایرانی ودرگیری ورزشکاران دو طرف باعث ایجاد کدورت مابین ایران و یونان شد (یونان تا زمان هرودوت "هلا" نامیده میشد) اما واقعیت کدورت بین ایران و یونان را باید در مسایل سیاسی، اقتصادی و غرور و تعصب یونانین جست:


این مسایل همیشه بعنوان یک آتش زیر خاکستر در اندیشه یونانیان باقی بود تا اینکه در سال500ق.م. به سه دلیل علاوه بر دلایل بالا " تالیدوس" حکمران آتن با فراخوان کشورهای کوچک تحت حکومت جمهوری یونان(هلا) تصمیم به حمله به " لیدی " گرفت:

تالیدوس که خود صاحب یک ملک وسیع و 10000 برده در لیدی بود با کنار هم نهادن دلایل بالا وبرشمردن اینکه جانشین داریوش چنان درگیر جنگها و شورشهای داخلی خواهد شد که توانایی مقابله با یونانیان را نخواهد داشت ،و با در نظر گرفتن منافع شخصی خویش برای بدست آوردن چندین برابر وسعت تمامی آتن مایملاک! نقشه حمله به لیدی را طرح کرد و با برانگیختن تعصبات نژادی و مذهبی یونانیان آنهارا با خود موافق گرداند او از از کشورهای یونان سرباز خواست با این شرط که تمامی کشتی های آتن را جهت جابجای سربازان بکار گمارد.
با موافقت سایر زمامداران بین 30 تا 100 هزار سرباز جمع آوری شد( باتوجه به جمعیت یونان 30 تا 50 هزار معقول تر است) و از دو مسیر وارد لیدی شد:
این دو نیرو به شهر " سارد " پایتخت لیدی حمله کرده وتمامی ایرانیان را کشتند وهمه مردان را از دم تیغ گذراندند و زنها را به اسارت بردند و چون مردم لیدی تمثال زئوس(خدای خدایان) منقوش بر پاپیروس را سوزانده بودند شهر سارد را که عروس دنیای قدیم بود به آتش کشیدند و این اولین حمله یونانیان به امپراتوری ایران بود. (واژه سارد بمعنی ماتم است وبسیار زیبنده شهریست که چندین بار با خاک یکسان شد و سوخت).
از آن سو داریوش بعلت زخم حاصل از سوء قصد و در پیش بودن زمستان(برفگیر بودن کوههای مسیر حرکت به سمت غرب)و شورش"تلمن" در ساتراپ "باختریس" به مرکزیت شهر بلخ (آتشکده معروف بهار با 2000 خادم و بزرگترین مرکز پرورش گل در دنیای قدیم در شهر بلخ واقع در افغانستان امروزی بود) هیچ گونه واکنش رزمی نشان نداد تا اینکه در تاریخ 27 پس از بهار سال 499ق.م. موفق به تسخیر بلخ شد اما بعلت دو شورش داخلی دیگر در همان سال لشگرکشی به سال 498 ق.م. موکول شد که شیوع طاعون در جنوب ایران که به سرعت گسترش یافت از این کار نیز ممانعت به عمل آورد بگونه ای که حتی پایتخت نیز تخلیه شد وتنها در جنوب ایران 70 هزار کشته بجا گذاشت (بر اساس آمار دقیق بجا مانده از سازمان آمار هخامنشیان در زمان داریوش کبیر)و خود داریوش پس از چندبار تغییر مکان سرانجام به "ساکلا" رفت که منطقه ای کوهستانی با تنها یک مدخل بود و براحتی میشد آنجا را کنترل کرد(بویر احمد امروزی).
در بهار سال 497 ق.م. پس از رفع طاعون و در حالی که ارتش ایران مشغول آماده شدن برای لشگرکشی بود خود داریوش به بیماری سختی مبتلا شد که "کتزیاس "مورخ وپزشک یونانی نوشته بیماری داریوش مرضی بوده که امروزه حصبه نامیده میشود ولی" آریان" مورخ میگوید بیماریش تب حاد بوده اما با معرفی علایم بیماری و تجویزهای "ایلستن" پزشک داریوش مشخص است که بیماری حصبه بوده است.
در تاریخ 15 پس از بهار سال496 ق.م. داریوش با ارتش ایران به سمت آسیای صغیر براه افتاد یونانیان طبق معمول ارقام نجومی را برای ارتش ایران بکار میبرند:

جالب اینجاست که بر مبنای اطلاعات خود غربیها(خانتوس مورخ)مقدار آذوقه مصرفی ایرانیان در هر روز به مقداری بوده که بسختی کفاف یکصد هزار نفر را میداده حال آن هفتصد هزار نفر دیگر چه میکرده اند خدا داند. نکته جالب دیگر اغراق یونانیان در بالا آمدن صدذرعی!!!! آب رودخانه"تالیت"(قره سوی امروزی) در منطقه "کارامیسین"(کرمانشاهان مروزی) است و میگویند همین باعث شد که ارتش ایران تا سال 495ق.م. به آسیای صغیر نرسد در صورتی که داریوش از طریق دیاربکر وارد ترکیه امروزی شد و به بیزان تیوم(استانبول اموزی که بیزانسیوم هم نامیده میشد) رسیدو 50 روز پس از بهار سال 496ق.م. به رود "هالیس"(قزل ایرماق ) رسید و پس از ساخت پل روز 52 پس از بهار از آن گذشت( بنا به گفته "سوئه تون "برای اولین بار در جنگهای کلاسیک دنیا 6000 سرباز پیاده ارتش ایران شبانه در حضور یونانیان که به فرماندهی"کلاتوس" در آنسوی پل آرایش گرفته بودند از پل گذشتند).
روز 53 پس از بهار در تنگه "لورک" در حاشیه رود هالیوس دوهزارنفر از پیاده نظام ایران دو فلانژ600 نفری یونانیان را که با دلاوری مثال زدنی میجنگیدند درهم کوبید و به سمت سارد بحرکت درآمد(داریوش اسیران و زخمیهای یونانیان را به خاطر جنگ دلیرانه اشان مورد محبت قرار داده سپس آزاد کرد! )در روز 56 پس از بهار داریوش با قسمتی از ارتش به دشتهای نزدیک "انکور" یا "انسیر"(آنکارا) پایتخت کشور "فری ژی" وارد شد استارک" پادشاه پیر فری ژی که از یونانیان گریخته بود بهمراه پسرانش به داریوش پیوست (در آسیای صغیر 5 کشور بودند که از شرق به غرب : کاپودسی ، فری ژی ، توسیدی ، لیدی) داریوش در روز جشن شراب(جشن باکوس) به شهر "انکور" با خندقی بزرگ و محصور در 20 کیلومتر حصار نظامی و دویست برج نظامی( بگفته :هارت مان آلمانی و پلین) حمله کرد و تمامی سربازان یونانی را که مست شراب بودند یکجا اسیر کرد("آرتوس" فرمانده نیروهای یونانی پیش از اسیر شدن خودکشی کرد) و در آنجا جمله معروف خود " زورا- نی کو نوم" را بیان کرد(شعار معروف داریوش که در کتیبه های خود مینوشت : منم داریوش شاه شاهان پسر ویشتاسپ هخامنشی نه به کارای خود{ملت ایران} نه به بیگانگان زورا نی کونوم) .
داریوش پش از بازپس گیری فری ژی به کشور "توسیدی" رفت ( " قارون " معروف پادشاه این کشور بود که اسم واقعیش"الیاروس" بود و در زمان حمله یونانیان به "شیپر" (قبرس) که پایگاه باقیمانده نیروی دریایی ایران بود پناه برده بود) سپس داریوش به سمت کشور لیدی وشهر ده هزار ساله سوخته وویران شده" سارد" به راه افتاد(مکان امروزیش دهی بنام " سرت کالسی" در شهر کاتل هویوک ترکیه است).
در بیرون دروازهای شهر "تالیدوس" با 50000 نفر سرباز رویین تن در فرم فلانژ ایستاده بود روز پس از رسیدن داریوش بناگاه سی فلانژ قلب ارتش یونان در زیر بارش منجنیقهای سبک ایرانی شروع به یورش به پیاده نظام ایران کرد به دستور داریوش "کلامش" فرمانده سواره نظلم ایران با تاختن به سمت راست فلانژها با استفاده از نیزه های بلند(همان سلاحی که سالها بعد اسکندرمقدونی توسط آن پیاده ایران را شکست داد) واسبهای اصیل تربیت شده در ساخلوی " نسا" واقع در جلگه "ماهیدشت"(در کرمانشاهان امروزی) توان انها را در هم شکست( مورخین غربی برخلاف گفته نخستین خود که گفته بودند ایرانیان دویست هزار سواره نظام دارند ، آورده اند که در این جنگ ایران از سیصد هزار سوار استفاده کرد!!!!) نکته جالب اینجاست که این آمار اسب نیاز به چهار هزار و پانصد تن مصرف علیق برای هرروز دارد("گیمن" مورخ تعداد سواران را ده هزار نفر آورده است).
خود مورخین غربی میگویند در این جنگ کلامش چنان کشتاری از فلانژهای یونانی کرد و بگونه ای مرگ و کشتار سربازان یونان فجیع بود که خود داریوش فرمان پایان جنگ را داد و گفت:" این دیگر جنگ نیست مانند کشتن گوسفندان است". آنگاه دستور داد به زخمیها آب بدهند و برای دفن یونانیان به اسیران کمک کنند!! سپس دستور ابلاغ عفو عمومی مردمان آسیای صغیر را که به یونانیان کمک کرده اند صادر کرد.!!
جالب اینجاست که هرودوت علت این عفوو مهربانی را ترس داریوش می انگارد!!!!(اینست منبع تاریخ جهان غربیان و پدر علم تاریخ!!!!).
جالبتر اینجاست که همین هرودوت اصالتش از "هالیکاراناس" شهر تحت حمایت ایرانی است و در هنگام همین جنگ مردم شهر هالیکارانس پدر هرودوت را مامور پذیرایی از داریوش کبیر کردند.!!!(مردم هالیکارناس دارای شناسنامه ایرانی بودند چون در آنزمان ایران برای اتباعش شناسنامه صادر کرده بود.!!!چی بودیم و چی شدیم).
پس از آزاد کردن سایر شهرهای آسیای صغیر داریوش به آتن پیغام داد که در صورت واگذاری پایگاه در شش بندر یونان به نیروی دریایی ایران حاظر به صلح است اما مجلس یونان این شرط را نپذیرفت(این شرط به این دلیل بود که یونانیان کشتیهای بازرگانی و نیروی دریایی ایران را که بصورت واحدهای پراکنده بود از دریای اژه و مرمره بیرون رانده بود).
داریوش میدانست که تنها با ارتش زمینی بدون نیروی دریایی نمیتواند یونان را بگشاید ( همان مشکل هیتلر در جنگ جهانی دوم در برابر انگلستان) پس شروع به آموزش دریانوردان و توسعه ناوگان دریاییش کرد. گزنفون تعداد کارگران کارخانه های کشتی سازی ایران را60000 تا70000 نفر اعلام میکند که طبق برنامه زمان بندی شده می بایست کشتی رادرزمان شخصی تحویل دهند تاریخ نگاران بر ین باورند که شیفت کاری شبانه کارخانه ها اولین باردراین کارخانه ها استفاده شده است.
داریوش برای منهدم کردن نیروی دریایی یونان که مهمترین بخش آن مربوط به کشور "آتنیک" با پایتختی آتن بود راهبردی ترین کذرگاه یعنی جزیره "سالامین" در غرب آتن را برگزید.
در بهار سال493 ق.م. داریوش نیروی دریایش را که شامل هشتاد فروند کشتی بزرگ هزار تنی و بیست فروند کشتی کوچک پانصد تنی بود به دعوت "تالید" پادشاه جزیره کرت بدانجا برد و با همفکری دریاسالار هیست اسپ (هیستاسب) فرمانده نیروی دریایی ایران بنا به متلاطم بودن دریای سپید (مدیترانه) زمان یورش ابتدای تابستان(ماه ژوئن) تعیین شد.
باتوجه به ظرفیت اعلام شده از طرف تارخ نگاران (بین 400 تا 600 نفر برای هر کشتی) ناوگان ایران در حدود پنجاه تا شصت هزار نفررا شامل می شد که برای جنگهای سخت دریایی آموزشهای دشواری را پشت سر گذاشته بودند نکته قابل ذکر عدم شرکت سواران جاویدان(سربازان گارد جاویدان) بعلت ناهمسانی نوع ماموریت با آموزشها و توانایی های آنها در جنگ سالمین بود
تمام کشتیهای ایران و یونان یک دکله بودند وتوانایی استفاده از بادبان را داشتند اما پیشرانه اصلی آنها ردیفهای دو یا سه گانه پاروزنان برده بود بر بالای دکل کشتیهای ایران نشان عقاب و در سینه کشتی ها کله اسب نصب بود و در کشتی های یونانی بالای کشتی مجسمه زئوس (ژوپیتر) یاآپولون نصب شده بود وسیله مخابراتی هر دو طرف نیز پرچمهای رنگی بود(این پرچمها امروزه هم مورد استفاده قرار میگیرند اما بصورت استاندارد واحد).
کشتیهای ایرانی پس از ترک کرت در چهار ستون به موازات هم به سمت سالامین به راه افتادند هیستاسب برای جلوگیری از هرگونه یورش غافلگیرانه سه کشتی را بعنوان طلایه دار در جلوی ناوگان خود روانه کرد.
هفده روز پس از ترک کرت ناوگان ایران به تنگه ای بنام "اژین" رسید که دروازه سالامین شناخته می شد در این تنگه پهن و فراخ دوجریان بزرگ آبی وجود دارد که یکی بموازات ساحل شرقی از جنوب به شمال و دیگری به موازات ساحل غربی و کاملا برعکس اولی از شمال به جنوب جریان دارند.
ناوگان ایران برای پرهیز از حمله یونانیان به ساحل نزدیک نشد وبا چراغهای خاموش در میانه های مسیر تنگه به حرکت ادامه داد. در صبح روز چهارم پس از عبور از تنگه(21 روز پس از ترک جزیره کرت) کشتیها به ساحل شرقی آتیک(آتن) و نزدیکی جزیره سالامین رسید. آنگاه دریاسالار هیستاسب با تغییر آرایش ناوگان دریایی هفتاد کشتی را در خطی به طول حدود سه کیلومتر نزدیک بهم (برای جلوگیری از نفوذ کشتیهای دشمن در بین کشتیهای خودی) در جبهه شرق و سی کشتی ذخیره را در خط غربی جبهه (خط پشتیبان )قرار داد این تغییر آرایش تا ساعت حدود 7 صبح کامل شد سپس سربازان آماده نبرد شده و ناوگان بسوی سالامین روانه شد.
ساعت حدود ده صبح کشتیهای یونانیان پدیدار شدند تعداد کشتیهای یونانیان رامورخین غربی یکصدوپنجاه کشتی برشمرده اند اما همین مورخین گفته اند : آنقدر کشتی جنگی نمایان شد که گویی تمام دریا پر از کشتی یونانیان است.!
این آمار بسیار جای بحث دارد چرا که یونانیان همیشه شمار ایرانیان را بسیار بیشتر و شمارخود را بسیار کمتر از آنچه بوده نوشته اند و نمونه بارز آن ارقام نجومی برای ایران(هشتصد هزار نفر)و ارقام بسیار کم برای خودشان (پنجاه هزار نفر) درجنگ پای دیوارهای "سارد" است حال برای ایران یکصد و برای خودشان یکصد وپنجاه کشتی ذکر کرده اند با یک تناسب ساده میشود آمار درست را به دست آورد بویژه اینکه 90% توان یونانیان نیروی دریاییشان بود حال آنکه نیروی اصلی ایرانی نیروی زمینی بود.{داوری را به خودتان واگذار می کنم}
دریاسلار "کوفلوس"( دریانورد بی باک اسپارتی که آتنیها بخاطر دلیریش به او اهلیت آتنیک داده بودند) فرمانده پنجاه ساله و فربه ناوگان یونانیان با سر تراشیده شده بر عرشه کشتی سرفرماندهی با پرچم خدای خدایان زئوس ایستاده بود و کشتیهای یونانیان را در سه صف بصورت پیکانی ناقص آرایش داد خط اصلی دفاعی صفی بطول حدود پنج کیلومتر خط دوم به طول تقریبی شش کیلومتر و خط ذخیره به طول تقریبی هفت کیلومتر آرایش داده بود.!
تمام مورخین میگویند با مشاهده آن عدم تناصب قوا (حتی با آمارهای خودشان ) ایرانیان میبایست برگشته و عقب نشینی میکردند اما دریاسالار هیستاسب گزینه دیگری را برگزید.(دلیل آنکه در تصمیم گیریها و دستورات همواره از هیستاسب نام میبریم نه داریوش کبیر عدم اگهی از حظور داریوش در ناوگان ایران است عده ای دلیل آنرامصالح مملکتی و گروهی دیگر بیماری داریوش می دانند که نظر گروه دوم مورد قبولتر است چرا که داریوش شخصی بی باک بوده که از فرماندهی ارتش به پادشاهی رسید ودر تمامی جنگهای ایران چه داخلی و چه خارجی خود به شخصه حاضر میشد و این امکر را لازم میدانست همانگونه که در زمان فتح بلخ پسر دوم و کاندیدای اصلی جانشینش "خشایار " حدودآ بیست ساله را بعنوان اولین گروه برای گشودن شهر و مبارزه با مدافعان به بالای دیوار شهر فرستاد تا به او بیاموزد یک فرمانده خوب و شایسته و یک پادشاه لایق هیچگاه نباید ترس به خود راه دهد و همیشه باید الگوی شجاعت و بی باکی سربازان باشد).
در ابتدای نبرد ایرانیان با دلیری و با استفاده از منجنیقهای سبک، کمانها و تیراندازان معروف پارسی به پیروزیهای چشمگیری رسیدند و توانستند صف اول یونانیان را به راحتی درهم بکوبند و به صف دوم برسند که در این برهه از جنگ تاریخ نگاران به نام ناخدای دلیری از باختر ایران (خراسان امروزی) بنام "گه-یو" اشاره میکنند که دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد و در پایان خون خویش را نثار سربلندی و نام میهن کرد.(گزنفون معتقد است اولین بار در این جنگ ایرانیان از سلاح پرتابه منجنیق سبک استفاده کردند.{ که اگر صحیح باشد پایه استفاده بعدی پرتابه های مهلک یعنی توپهای آتشین در جنگهای دریایی شد})
در ادامه نبرد دریاسالار کوفولوس با استفاده از تجربه وشناخت خود از جریانها ، گذرگاها ، صخره های ساحلی ، جاهای کم عمق وهدایت و مانور بسیار ماهرانه ی"گریز نمایشی" کشتیهای یونانی توانست با کشاندن کشتیهای ایران به نقاط دلخواه و استفاده از این عوامل طبیعی باعث به گل زدن و یا برخورد تعداد زیادی از کشتیهای ایرانی شود که بی باکانه و بدون شناخت کامل از جغرافیای میدان نبرد به تعقیب یونانیان شتافته بودند بدلیل سرعت زیاد جریان (بویژه تغییر سرعت جریان و عمق آب با تغییر ساعات در روز که ایرانیان از شرایط آن در سالامین بی اطلاع بودند) ناخدایان ایرانی نتوانستند شناورهای خود را به موقع کنترل کرده و بسیاری از آنها به گل نشسته یا با صخره ها برخورد کردند در این زمان دریاسالار کوفولوس با وارد کردن نیروی ذخیره بسیار قوی یونان و همچنین حضور خود در خط اول نبرد موفق به شکستن زنجیره تهاجمی ورخنه در صف کشتیهای ایران شد و دستور قلاب اندازی به کشتیهای ایرانیان را صادر کرد .(درگذشته در زمان جنگهای دریایی کشتیها با قلاب کشتی دشمن را نگه داشته آنگاه سعی میکردند به کشتی دشمن نفوذ کنند)
دریاسلارهیستاسب که وضع خط تهاجمی راوخیم می دید تمامی کشتیهای ذخیره را به صحنه نبر فرستاد اما بعلت برهم خوردن نظم ناوگان ایران ورخنه یونانیان درصف آنها وهمچنین محاصره تقریبآ کامل کشتیها،تمام رشادت ها ودلاوری های ایرانیان راه به جایی نبرد و با تمام جانفشانی ایرانیان کشتی های ایرانی یکی پس از دیگری غرق شده یا بدست یونانیان افتاد.
بنا به گفته مورخین غربی نظیر گیمن ،کاپلان ، آریان و گزنفون : در حالی که ایرانیان می دیدند که قدرت یونانیان بسیار بیشتر از آنان است و کشتیهای همرزمانشان یکی پس از دیگری درحال غرق شدن است هیچگاه امان نخواستند وتا آخرین نفر جنگیدند.
همین مورخین آورده اند که: هیچ کشتی ایرانی بدست یونانیان نیفتاد مگر آنکه تمامی سربازان و افسران ایرانی آن کشتی کشته یا زخمی شده و کسی برای دفاع نمانده باشد بگونه ای که حتی پزشکان و جراحان ایرانی نیز همچون سربازان جنگیدند و کشته شدند.
در ساعت حدود 4 بعد از ظهردریاسلار هیستاسب که شرایط را بسیار نامناسب دید دستور عقب نشینی ناوگان را صادرکرد ، بنا به دستور دریاسالار کوفولوس یونانیان نیز سعی کردند که با چنگک و قلاب جلوی عقب نشینی ایرانیان را بگیرند اما دریانوردان ناوگان ایران با شکستن قسمتهای که قلاب در آنها فر رفته بود موفق به عقب نشینی شدند تعداد زیادی سرباز یونانی که بر عرشه کشتی بود بهمراه ایرانیان رفته واسیر شدند دریاسالارهیستاسب ازیکصد کشتی توانست تنها سی ودو کشتی را نجات داده و برگرداند برگرداند.
یونانیان نیز به علت تلفات بالا و نزدیکی شب به تعقیب ایرانیان نپرداختند و بدینگونه اولین نبرد دریایی ایران و یونان در ساعت حدود 6-7 غروب با شکست ناوگان ایران به پایان رسید اما ابن پایان کار نبود و خود آغازی شد برای نبردهای آینده.
کارشناسان وتاریخ نگاران سبب شکست ایرانیان در سالامین را به بررسی کرده اند وکه دلایل زیر از آنجمله اند:

پس از این شکست داریوش دریاسالار هیستاسب را بخاطر عدم لیاقت در فرماندهی وناتوانی در حفظ جان سربازان ایرانی از سمتش عزل کرد وهیستاسب دربازگشت به زادگاهش "آتروپاتن"(آذربایگان امروزی ) در کنار دریاچه چیچست(دریاچه ارومیه) با خنجر گلوی خود را برید و خودکشی کرد .( دریاسالار " وی نو"ی فرانسوی نیز پس از شکست از دریاسالار "نلسون" انگلیسی در جنگ ترافالگار در حالی که از طرف ناپلیون از مقام دریاسالاری برکنار نشده بود نتوانست به دربار برود وبا فرو کردن کاردی در قلب خود به زندگیش پایان داد)
یونانیان با استفاده از عدم امادگی ارتش ایران به آسیای صغیر یورش برده و دوازده شهر بزرگ آسیای صغیر را تسخیر کردند و داریوش که از کرت به ایران مراجعه کرده بود بیمار شد و پس از چند سال به همین بیماری درگذشت ( با توجه به تجویز کاهو و کاسنی از طرف پزشکان داریوش "کودمان یا کدمن" و "ایلستن" و دستور پرهیز غذایی که برای او نوشته بودند میشود حدث زد که بیماری داریوش کبیر یک بیماری کبدی بوده است) 2-آنها با اینکه خود چند خدایی و بت پرست بودند به سایر ادیان و خدای کشورهای دیگر توهین میکردند و آزادی مذهب نداشتند 3- آنها احترام به آتش ایرانیان را نشانه وحشی بودن ایرانیان میدانستند در صورتی که خود به هزاران خدای نر و ماده معتقد بوده وبت آنها را میپرستیدند 4- تجارت ایران در تمامی شرق مدیترانه بویزه پس از تصرف کارتاژ(تونس امروزی) بازارها را قبضه کرده بود و یونانیان توانایی برابری با آنها را نداشتند 2- بالا گرفتن توهین لیدیها به "زئوس" خدای خدایان یونانیان ( به مقابله با توهین یونانیان به "کارید" خدای بزرگ لیدیها) 3- و مهمتر از همه رسیدن خبر کشته شدن داریوش کبیر به یونانیان(در این سال در روز سی و چهارم پس از بهار " کوندران"خشتر پاون(والی) ساتراپ باختر(باختریس) با دشنه به داریوش که در حال بازدید از کار ساخت پارسه (تخت جمشید)بود حمله کرد و یک ضربه به داریوش وارد کرد اما داریوش از این ضربه سنگین جان به در برد اما خبر سالم ماندن داریوش کبیر دیر به یونانیان رسید!). 1-نیروی زمینی از راه تنگه بوسفور 1-پانصد هزار پیاده 2-دویست هزار سواره 3-ده هزار ارابه(پنجاه هزار نفر) 3-دو هزار منجنیق(بیست هزار نفر) 3-سی هزار پشتیبان( مهندس ، نجار ، آشپز، آهنگر ، پزشک و...) 1-برتری عددی ناوگان یونان بر ایران 3-آشنایی کامل یونانیان با جغرافیای محل نبرد چه از لحاض جذر و مد، جریان آب، صخره های دریایی و عمق آب 4-تجربه بیشتر یونانیان درزندگی و جنگ دریایی0دریانوردی) 5-تناسب بهتر شکل ، ساختار،اندازه و وزن کشتیهای یونانی با منطقه بعلت آشنایی بسیار بیشتر(یادمان نرود نبرد در سواحل یونان اتفاق افتاده است) 7- نبود پشتیبانی زمینی جهت مشغول داشتن نیمی از توان یونان به ویژه سواره نظام که قدرت اصلی ایرانیان بود که همین نبود پشتیبانی نیروی زمینی به یونانیان اجازه می داد کهبی دردسر همه سربازان خود را به نیروی دریایی بفرستند. 8-یونانیان در سرزمین خود و برای دفاع ازکشورشان میجنگیدند و همیشه توان در زمان دفاع بخاطر انگیزهای ملی،تعصبی ، میهنی و مذهبی بیشتر از زمان حمله به سرزمین دیگر است
1-آنها سیستم حکومت خود را که جمهوری بود و دموکراسی مینامیدند برترین سیستم حکومتی میدانستند(لازم به ذکر است که سیستم آنها اریستوکراسی بود نه دموکراسی چون جمعیت بیش از 5 میلیونی بردگان هیچگونه حقی و همچنین رعایا هیچگونه حق حاکمیتی نداشتند و تنها اشراف وبزرگزادگان حق حاکمیت و حکومت داشتند) 5-نیروی دریایی ایران در دریایی سپید(مدیترانه) و دریای پونتوس (دریای سیاه) در حال قدرت گرفتن بود و این برای نیروی دریایی یونان پس از سالها بی رقیبی سخت ناگواربود 6-یونانیان چشم نداشتند پیشرفت شهرهای تحت حمایت ایران را در نزدیکی خود ببینند چرا که باعث میشد شهرهای مهم یونان از رونق بیفتند 1- درگیر بودن نیروی در یایی ایران با کارتاژیها که بازهم شورش کرده بودند 2- نیروی دریایی از راه "ازبن" که بندری در جنوب تنگه داردانل بود 2-نظم و انظبات وآموزش بهتر ملوانان و بویژه پاروزنان یونانی 6-وضعیت جبهه رو به آفتاب برای ایرانیان (ایرانیان از غرب به شرق یعنی چشم به خورشید میجنگیدند)