نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: سير تحول قشر دريانوردان در نظام اجتماعي ايران زمین

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/03/13
    محل سکونت
    Position #2
    نوشته ها
    64

    Icon16 سير تحول قشر دريانوردان در نظام اجتماعي ايران زمین

    سلام ...
    دیدم اینجا خالیه و فکر کنم جای مقالات و بحث های مربوط به روند شکل گیری و تحولات مربوط به اشکال مختلف یکانهای نظامی و حتی تجاری(چرا نه؟!) در میان جامعه و اثرات اجتماعی و اقتصادی و .... بر آنها را در اینجا بگیم..شروع اون هم با مقاله ای در چهار بخش آوردم.....حال تا تا بزرگان چه گویند و چه در نظر داشته باشند.....

    سير تحول قشر دريانوردان در نظام اجتماعي ايران زمین(بخش اول)


    مقدمه



    هدف مقالة حاضر شناسايي منشاء دريانوردي ايران و سير تحولات در قشر دريانوردان ايراني مي باشد. براي رسيدن به چنين هدفي، روش تحليل و تبيين تاريخي با ديدي جامعه شناختي (از منظر طبقاتي) به كار گرفته شده است. منابع تحقيق نيز عمدتاً منابع كتابخانه اي از جمله كتب تاريخي همچون تأليفات هرودت، گزنفون، توسيديد و…، يافته هاي باستان شناسي از جمله مهرها و كتيبه هاي و نيز منابع اسطوره اي ايران است. متن مقاله گرچه براساس ترتيب زماني وقايع است، محدودة جغرافيايي آن در اصل پيرامون خليج فارس، به عنوان هستة پيدايش دريانوردي ايران، است. اما به كشورهايي كه توسط هخامنشيان تحت تابعيت درآمد، بعنوان بخشي از نيروي دريايي چند مليتي هخامنشي نيز نظر دارد و از اين رو به سابقة دريانوردي در آنها اشاره مي شود. و چون در منابع تاريخي اشارات مستقيم اندكي به اقشار دريانورد شده است، اين مقاله خواهد كوشيد از لابلاي وقايع عصر هخامنشي كه مرتبط با دريا بوده است، فراز و نشيب زندگي اين اقشار را استخراج واستنباط نمايد. از اين رو جنگها و وقايع مربوط به دريا از مسائل مورد توجه در اين مقاله بوده است.

    1- مدخل

    1-1 زمينة جغرافيايي آب و هوايي خليج فارس

    موقعيت جغرافيايي جنوبي ترين نقطة خليج فارس بر حسب فاصله از خط استوا حدود 26 درجه و 30 دقيقه عرض شمال مي باشد. بنابراين خليج فارس تماماً در منطقة معتدلِ شمالي زمين قرار دارد. فاصله بين جنوبي ترين نقطة آن تا مدار رأس السرطان، كه حد فاصل منطقة استوايي و معتدل زمين است، بيش از 3 درجه نيست و حتي شمال نقطة خليج فارس كمتر از 7 درجه با مدار رأس السرطان فاصله دارد پس به اين ترتيب تمام خليج فارس در طوقة بسيار گرم و جنوبي منطقه معتدل شمالي است، كه از نظر عرضي جغرافيايي شبيه به مصر، ليبي و نواحي شمال صحراي آفريقا است
    .

    وضع ناهمواري در نوار ساحلي به فاصله 200 كيلومتر از ساحل چنين است كه بدنة پله مانندِ فلات ايران در برخي مناطق از ساحل آغاز مي شود و در برخي نواحيِ داخلي تا 3000 متر ارتفاع مي يابد. عمقِ خليج نيز از سمت شمال به جنوب كاسته مي شود. از اين رو كار كشتيراني در بنادر ايران آسانتر، مساعدتر و كم خطر تر (خطر برخورد كشتي با سنگهاي ساحلي) از بنادر ساحل جنوبي خليج فارس است.

    در سمت شمال غربي خليج فارس (خوزستان) معادن نفت وجود دارد كه در گذشته به صورت تراوش قير طبيعي مورد استفادة مردم و كشتي سازان آن نواحي بود.

    در چنين نواحي درختان جنگلي تنومندي كه به كار ساخت كشتي هاي بزرگ بيايد، در حد قابل اعتنايي وجود نداشت. موقعيت جغرافيايي خليج فارس، وضع ناهمواريهاي آن و واقع شدن در كنارِ بيابان شبه جزيرة عربي، موجب پيدايش وتثبيت آب و هواي خاصي در منطقة خليج فارس شده است. كه از ميان اجزاي متنوع آن، از جهت ارتباط به بحث اين مقاله، به بادهاي اين منطقه اشاره مي‌شود. خليج فارس از نواحي بسيار گرم دنيا است كه بي شك در ميان نواحي هم عرض خود از حيث گرما نظير ندارد. متوسط دماي ساليانة آنجا از 24 تا 28 درجه سانتيگراد متغير است. و حداكثر گرماي آن به حدود 53 درجه مي‌رسد. گرمترين ماههاي سال تير و مرداد و خنك ترين ماهها در آنجا دي و بهمن است. در خليج فارس تحت تأثير هسته هاي هواي كم فشار درياي مديترانه كه پس از عبور از صحراي سوريه و عراق به ايران مي رسند، در ماههاي آبان تا فروردين بطور متوسط هر 5 روز يك بار باد مي آيد (بادهاي شمال غربي و جنوب غربي). در ماههاي گرمِ سال نيز طوفانهاي موسمي هندوستان از جهت جنوب شرقي رسيده وهواي خليج فارس را تحت تأثير قرار مي دهند ولي اثر آنها به هيچ وجه به پاي طوفانهاي غربي مديترانه اي نمي‌رسد. بطور كلي بادها دو گونه اند: يكي بادهاي محلي، و ديگري بادهاي منظم و فصلي. مهمترين بادهاي محلي خليج فارس عبارتند از: باد شمال كه از اواسط خرداد تا اواخر تير با نظم و شدت بسياري از سمت سوريه و عراق مي وزد و براي سفرهاي كوتاه دريايي مناسب است. باد شني (باد شمال شرقي)، كه در ناحيه هرمز مي وزد و معمولاً باران آور است. و باد شرجي (باد جنوب شرقي) كه زمستانها به سمت مديترانه مي وزد و در تابستان رطوبت دريا را به سواحل شمال مي آورد و بنابراين نامطلوب است. اما بادهاي منظم و فصلي، كه معمولاً شديد نيستند، در زمستان كه هواي مجاور آبهاي گرم خليج فارس از هواي مجاور فلاتهاي عربستان و ايران گرمتر است، از شمال و جنوب به طرف داخل خليج و از آنجا از سمت شمال غربي به جنوب شرقي به موازات ساحل مي وزند. اما همين كه هسته هاي كم فشار مديترانه اي به خليج فارس برسد، نظم بادها به هم مي خورد و از سمت جنوب شرقي، شمال غربي يا جنوب غربي به سمت مديترانه مي وزند. بنابراين احتمال مي رود كه دريانوردان سواحل، مثلاً فنيقي ها در فصل زمستان به راحتي مي توانسته اند از شمال خليج فارس به سمت بحرين و عمان و هندوستان مسافرت كنند و شايد اين يكي از دلايل رونق دريانوردي در اين مناطق بوده است.

    2-1 زمينة تاريخي واقتصادي دريانوردي در خليج فارس

    علت آوردن آشوريان و بابليان در مقدمه اين است كه بعدها نيروهاي دريايي آنان در نيروي دريايي هخامنشي هضم شد با توجه به تعريف جهاني بودن بر امپراتوري هخامنشي بر طبق برخي نظريه ها، سه شاخة نژاد انسان باستاني در كرانه هاي خليج فارس مي زيسته اند، كه عبارتنداز: دراويديها Dravidians در كرانه هاي مكران و بلوچستان،‌ سامي هاي شبه جزيره عربستان كه حامي هاي سياه و بومي Eur- Negrito را در درون خود حل كردند. و ايلاميان در جنوب غربي ايران. برخي منابع از سكونت اقوام سومري، فنيقي و بابلي نيز در مجاورت خليج فارس ياد كرده اند.

    سامي ها نيز اقوامي بودند كه شاخه هايي از آنها بعدها در شبه جزيرة عربي به نام آرامي، در مشرق به نام بابلي و آشوري، در جنوب به غرب و در مغربِ شبه جزيره (يعني در سواحل مديترانه) به نام فنيقي و يهودي مشهور شدند. همگي اين اقوام در سرزمينهايي كه امروزه شامل عراق، اردن، سوريه، لبنان، فلسطين،‌شبه جزيره عربي و يمن است و هلال اخضر ناميده مي شد مي‌زيستند.

    چنانكه در گزارش پنجاه سال باستان شناسي فرانسه در ايران آمده است برخي از اين اقوام سامي، از جمله سومريان، قبل از استقرار دولت ايلام در اطراف شوش مي زيسته اند و با استيلاي ايلاميان بر آنجا ساميان به خدمتِ آنان در آمدند.از سوي ديگر متون سومري و اكديِ كما بيش منسوب به اين دوره،‌به حيات تجارت دريايي در خليج فارس در اوايل هزارة 3 ق.م. اشاره دارد. تا آنجا كه مردمِ بين النهرين از اين طريق مس، چوب، عاج و سنگهاي قيمتي و حتي پياز مورد نياز خود را وارد مي كرده اند. ليست نامهاي شاهان افسانه اي، نيمه افسانه اي و تاريخيِ سومر، حملة آنان را به ايلام يادآور مي شود. اكدي ها هم در قرن 23 ق.م. مدتي را بر ايلام حكمراني نمودند.اما فنيقي را بايد مشهور ترين قوم معاصر را كه در همسايگي ايلام به دريا نوردي و تجارت مشغول بودند دانست كه به امر دريانوردي اشتغال داشتند.

    بنا به گفتة هرودت آنان منشأ خود را از سواحل خليج فارس مي دانستند. اما شواهدي آنان را به بحرالميت منتسب مي سازد. درهر حال قبرستانِ منطقة‌ ابوعلي در نزديكي بندر منامه در بحرين كه به فنيقيان منسوب است، نشان مي‌دهد كه آنان در خليج فارس بازرگانان ماهر و فعالي بوده اند. علاوه بر اين آنان در 1100 ق.م. پاپيروسي را از مصر به سواحل شام بردند. تورات نيز به تجارتِ وسيع دريايي آنان اشاره نموده است. روايات كتاب كهنِ گنزاربا (كتاب مقدس صائبين = مندائيان) نيز مهارتِ نجاران وكشتي سازان شهر حران در ساحل فرات در ميانة‌ راه موصل و شام را تاييد نموده است. فنيقيان در سواحل شرقي مديترانه بنادر مشهور صور (تير) Tyre، صيدا و بيبلوس Byblos را بنا نمودند و حتي مستعمراتي در كارتاژ (تونس فعلي) و احتمالاً قبرس پديد آورند. و علاوه بر تجارت ميان هند و عربستان، تجارت دريايي شرق مديترانه را نيز به دست گرفتند. و با استفاده از منابع محليِ چوب چنار و سرو، كشتي هاي بزرگي ساختند. به طوري كه در قرن 9 ق.م. در كنار كشتي هاي بادباني هندي كه به گروهي مردان پاروكش مجهز بودند و ادويه، حرير،‌شال، انواع چوب، آبنوس و پارچه هاي زري را با خود مي آوردند. فنيقي ها نيز در كرانه‌هاي شرقي مديترانه كالاي مزبور را از راه فرات به دولت هاي حوضة‌ مديترانه واروپا مي رساندند. آنان از افريقا عاج،‌ از تونس مرجان، از اسپانيا نقره،‌از بريتانيا قلع، از بالتيك عنبر، از قبرس مس و چوبِ سرو و از كرانه هاي درياي سياه آهن و برده به خليج فارس مي آوردند. برخي محققين معتقدند كه فنيقي‌ها تجربيات خود در دريا نوردي، تجارت و روابط بين المللي دريايي را به كمك قوم مِينوئن (مينوسي)، كه پيش از ايوني ها در يونان واطراف جزيرة كرت مي‌زيستند، تكميل نموده بودند. فنيقي ها به چنان ثروتي و نيروي دريايي وسيعي دست يافتند كه بعدها به خدمت نيروي دريايي هخامنشي در آمدند. و نيز قرنها بعد سلطة خود بر تجارت مديترانه را حفظ نمودند. تا اينكه روميان آنان را در جنگهاي پونيك شكست دادند و بر اقتدار آنان در حوضة مديترانه ضربات مهلكي وارد ساختند.

    آشوريان امپراتوري نظامي قدرتمندي بودند كه ناوگان دريايي خود را عمدتاً براي فتوحات به كار مي بردند. چنانكه نخستين كتيبه هاي آشوري كه سارگن كبير در 2872 ق.م. نگاشته است، حاكي از تصرف جزيرة ني دوك كي و نيز عمليات دريايي در سواحل خليج فارس مي باشد. در اين كتيبه از خليج فارس تحت عنوان سرزمين سياهپوستان ياد شده است. آنان در نيمة اول هزارة اول پيش از ميلاد منافع تجاري بسياري در خليج فارس داشتند و بر سلطه بر تجارت اين منطقه تأكيد مي نمودند. چنانكه كتيبه هاي نارام سين آشوري جانشين سارگن، خبر از تصرف ماگان (عمان) و آوردن غنايمي چون، مس، سنگ چخماق و گله هاي بز به سرزمين آشور دارد. از اين گذشته در آن زمان كشتي هاي عمان و بحرين انواع كالاها را بين هندوستان و نواحي اروند جابه جا مي كردند. اين مطلب را تشابه مُهرهاي يافته شده در نزديكي بغداد و نيز مُهرهاي هندي تأييد مي نمايد. نقوش برجستة آشوري نشان مي دهد كه نيروي دريايي آشوريان به گروهي غواصي نيز مجهز بود كه عمدتاً براي نفوذ به درون قلعه ها از طريق خندقهاي پر از آب و آبراههاي شهرها، مهارت بسياري داشته اند. و حتي از خيك هاي چرمي كه از پوست حيواناتي چون بز و گوسفند ساخته شده بود، استفاده مي نمودند تا اكسيژن مورد نياز خود را براي تنفس در زير آب تأمين نمايد. آنان بنا به گواهي بسياري منابع از جمله روايات نيمه اساطيري ارمني، نجاران و فلز كاران ماهري بودند و كشتي هاي محكمي مي ساخته اند.

    بابليان مردمي ثروتمند و تجمل گرا و داراي ناوگان دريايي و رودخانه اي وسيع و بنادري پررونق بودند. بابل به دليل قرار گرفتن در ميانة‌ راه دريايي كه دره رود سند را به درياي مديترانه و درياي سياه مي پيوست، مركز عمدة تجارت بين المللي در آسياي غربي به شمار مي رفت و بيشتر اين رونق را مديون ناوگان خود بود. كتاب اشعيا، كه يكي از اسفار تورات و مربوط به حدود قرن هفتم ق.م. است، اين مطالب را تأييد مي نمايد. نمايشنامة ايرانيان اثر ايسكيوس يوناني نيز ثروت بابل و مهارتِ نيروي دريايي آن را ستوده است.

    و بي دليل نيست كه بابلي ها،‌همچون مينوئن ها در يونان، از حدود 3000 ق.م خداياني چون «رع» (خداي آبهاي شيرين) و بسياري از خدايان درياييِ افسانه ها شبيه بود، مي پرستيدند. بابليان در قرن ششم ق.م بندري در كنار مرداب و نيز شهرِ ترودن Teredon را در ساحل غربي فرات بنا نمودند. از اين گذشته بخت النصر دوم بابلي بندر فنيقي صور در سواحل شرق مديترانه را ويران نمود تا شهر تردون جايگاه تجاري آن بندر را اشغال نمايد. چنانكه تردون تا زمان نئار خرس (دريا سالارِ اسكندر مقدوني) بزرگترين بازار كالاهاي عربستان و هند بوده است. شهر كلدانيِ اور نيز از شهرهاي مهم تجارت دريايي آن روزگار بود.

    بابليان از زمان بخت النصر اول(1123 – 1146 ق.م) به عيلام سلطه داشته و از سواحل شمال خليج فارس نيز بهره مي بردند. و حتي نمادهايي از فرهنگ و تمدن و دريا نوردي آنان در عصر هخامنشي نيز به ايران منتقل شد. تصوير خداي بابلي و درياها و آب و آنسي Oannes كه به شكل نيم ماهي و نيم انسان بر ديوارهاي كاخ بار كورش در پاسارگاد تصوير شده است، شاهدي بر اين مدعاست.

    2- دريانوردي در ايران

    1-2 آغاز دريا نوردي ايرانيان

    تمدن ايلام كه در دشت هاي جنوب غربي ايران در ميان خليج فارس از سمت جنوب، تا ايذه در شمال و تا بين النهرين از مغرب و تا نزديكي شهر ادِ كرمان و شهر سوختة‌ زابل امتداد داشت، از اواخر هزارة‌ چهارم قبل از ميلاد با تمدنهايي كه در بالا ذكر شد، معاصر و معاشر بوده است. چنانكه حفريات باستان شناسي نشان مي دهد، مهمترين مراكز دريانوردي ايلاميان بندرليان Liyan (ريشهر يا بوشهر) به عنوان واسطة‌ راه دريانوردي هند به شوش و جزيرة خارك بوده است. حفاريهاي م.و.ژ. پزار Pezard فرانسوي در سال 1913.م ساختمانهاي آجري كتيبه داري از عهد شوتروك ناخونتة ايلامي را در اطراف بوشهر كشف كرد. كه احتمالاً معبدي وقفي براي الهة ايلامي كيويرشا موسوم به بانوي ليان بوده است. جزيرة خارك نيز بنا به حدسيات گيرشمن،‌ از 3000 ق.م. بخشي از دولت ايلام بود و فاصلة ليان تا آنجا با يك كشتي بادي بيش از سه تا چهار ساعت نبوده است. دامنة قلمرو ايلام تا ايالت فارس (تپة ژاليان) در دشت فسا مي رسيد. سفالينه هايي بزرگ با نقوش ماهي از تمدن ايلام در آن نقاط توسط شخصي به نام توللي كشف شده است ايلاميان بندر ليان را به مركز تجاري پر رونقي براي بازرگاني با مصر و هندوستان تبديل نمودند. تا آنجا كه ليان توانست به بنادر مشهور آن روزگار از جمله جراء،‌ خاراكس، بحرين و تردون رقابت نمايد. كالاهاي اقتصادي مهم اين دوران بسيار متنوع و شامل مازاد محصولات كشاورزي، دامي، معدني و مصنوعات دستي بود كه از آن جمله اند: جو، گندم، ذرت، خرما و سبزي از بين النهرين وخوزستان، بز وگوسفند و فراورده هاي دامي از فلات ايران، مس، سنگ آتش زنه و نمك از عمان، عاج، چوب و برده از شرق افريقا.

    در آن روزگار دوراه اصلي در تجارت دريايي بين المللي مطرح بود يكي راهي كه هند را از طريق اقيانوس هند، درياي عمان خليج فارس، رودهاي جنوب غربي ايران، بين النهرين، حاشيه غربي شبه جزيره عربي و درياي سرخ، به سواحل شرقي درياي مديترانه متصل مي كرد. و ديگري راهي كه بنادر شرق درياي مديترانه را به شمال آفريقا و جنوب اروپا متصل مي كرد. از اين گذشته راهي وجود داشت كه از طريق سواحل شرقي درياي مديترانه به درياي سياه و اروپا مي رفت.

    مهر استوانه اي زيبايي از شوش مربوط به هزارة سوم پيش از ميلاد به دست آمده است كه نقوش آن با يك خط افقي به دو قسمت تقسيم شده است. در قسمت بالا خداي كشتي به صورت انساني در كنار بز كوهي كه شاخهاي پرپيچ و بلندي دارد، ايستاده و شاهيني با بالهاي گشوده بر صحنه نظارت دارد. در قسمت پائين،‌خداي كشتي كه حاميِ كشتي رانان است، درون كشتي ايستاده است. كشتي به شكل تنِ ماهي است و سكان آن از نيم تنة انسان كه تاج شاخ دار به سر دارد تشكيل يافته است. بدون ترديد اين كشتي مظهر آرامش آب است كه خداي كشتي درون آن ايستاده است. در كنار نقش كشتي، نقش يك پلنگ ديده مي شود. نقشي شاهين نماد برتري و فرمانروايي بر آسمانها، نشان دهندة ادامة زندگي و مقاومت در برابر حوادث دريايي طوفان است و مجموع نقوش نمادي است از سلطة ايلاميان بر دريانوردي خليج فارس. از بررسي نقوش كشتي بر اين مُهر و مُهرهاي قبل از ايلامي برمي آيد كه در آن عهد كشتي سازان ايلامي كشتي ها را به صورت هلال مانندي كه دو نوك آن به شكل حلزوني به سمت بالا پيچ خورده بود، مي ساختند و نيز چوبهاي نرده مانند در عرض كشتي كنار هم گذاشته مي شدند كه به الوارهاي كشتي متصل مي شد و بدنه آن را مي ساخت و به نظر مي رسد كه درزهاي ميان چوب ها را با قير پر مي كرده اند. چنانكه امروزه قايق سازان خوزستاني انجام مي دهند، زيرا هم منابع فراوان قير، بويژه در خوزستان، موجود بود و هم ظروف و مجسمه هاي زيبايي كه ايلاميان از قير ساخته اند. نشانة آشنايي و مهارت آنان در به كارگيري اين ماده مي باشد. زيرا آنان حتي براي جلوگيري از نفوذ آب به درون تابوتها، آنها را قير اندود مي كرده اند. اين كشتي ها مجهز به سكاني در عقب و بارو بوده اند. بعدها،‌بادبان به آن افزوده شد. اين مطالب گوياي مهارت قشر كشتي سازان ايلامي است. ايلاميان، با توجه به وسعت دايرة تجارت دريايي خود با ملل همسايه، بي گمان با ستاره شناسي و مكان يابي براساس ستاره ها و محاسبات مربوط به آن آشنايي داشته و كشتي هاي آنان از يك منجم يا دست كم از ناخدايي كه به كمك ستارگان راهيابي مي كرده و در هواشناسي هم مهارت داشته، خالي نبوده است. تصاوير مهرهاي ما قبل ايلاميِ شوش كه به آنها اشاره كرديم، نشانه هايي از علم نجوم رياضيات دقيق اكدي و سومري دربردارند و بعيد نيست كه اين ميراث،‌مانند بسياري ديگر از مظاهر تمدن، به ايلاميان منتقل شده باشد. موانع دريانوردي در آن زمان به نقايص تكنيكي و وابستگي حركت كشتي به آب و هوا و … منحصر نمي شد. بلكه دزدي دريايي يكي از مشكلات مهم ديگري بود كه از آنان روزگار كشتي هاي تجاري و تجارت دريايي بين المللي را تهديد مي نمود و گرچه بارها شاهان بابل وايلام با آن به مبارزه برخاستند. كما بيش تا امروزه نيز دوام آورده است.

    پس از سقوط دولت ايلام در 646 ق.م بدست آشورباني پال قوم ايلامي،‌در مناطق كوهستاني شمال شرقي خوزستان استان اليمايي را تشكيل دادند و در ازاي وجه نقد، سرباز و دوام در اختيار دولت هخامنشي قرار مي دادند. و به احتمال زياد دريانوردان ايلامي در خدمت آنان قرار گرفتند. اين سياست تا سقوط هخامنشيان ادامه داشت و از آن پس ايمائيدها دوباره بر جلگه هاي ساحلي جنوب غربي ايران سلطه يافتند و به بازرگاني دريايي با عربستان وهند مشغول شدند.



    2-2 دريانوردي در عهد ارياها در ايران

    1-2-2- دريانوردي مادها

    دربارة احوال دريانوردي و دريانوردان ايران در دوران مادها مطالب اندكي وجود دارد. شايد اين مشكل بدليل كمبود اساسي است كه در منابع تاريخ ماد، اعم از نوشته ها و اسناد باستان شناختي باشد، تحقيقات جديد نيز، تا آنجا كه مورد بررسي قرار گرفت چندان اطلاعي در اين زمينه عرض نمي نمايند. برخي از اين تحقيقات اوضاع دريانوردي ايران را متناسب با امكانات و امكانات و نيازهاي زمانه ابتدايي توصيف نموده و البته اين توصيف را در مقايسه با عصر هخامنشي ارائه نموده اند. از سوي ديگر مادها قسمت اعظم روابط بين المللي خود را با خارج، اعم از جنگ يا تجارت، را از طريق راههاي زميني و عمدتاً با مللي كه در غرب آنها قرار داشتند، مانند آشوريان، مانايي ها و اوراتورها، برقرار نمودند. بويژه كه مادها، بويژه در منطقة نسا و ارمنستان كوچك، بزرگترين پرورشگاههاي اسب را در جهان باستان در اختيار داشتند و به سواره نظام نيرومندي مجهز بودند. البته تجارت اسب مادي و ارمني در آسياي صغير و جزاير درياي مديترانه، بطور غير مستقيم رواج دريانوردي را در اين عهد نشان مي دهد. اما اين مطالب كمك چندان به فهم چند و چون دريانوردي ايران در عهد ماد، نمي نمايد. و همچنين است دربارة تابعيت مردمان دريانورد سواحل كرمان و جزاير خليج فارس، ناحية سكاها (سيستان) و منطقة پاريكانيان و دراويديان (مكران و بلوچستان) از دولتِ ايختو ويگو (آستياگ شاهِ ماد). و نيز مي دانيم كه مادها در معماري چوب سِدر و سرو، و قير را به كار مي برند. اما دربارة كشتي سازي آنان در منابع، تا حدي كه نگارنده آنرا مورد بررسي قرار مي داد، مطلبي يافت نشد. معاصر با اين زمان فنيقي ها، بابلي ها هنديان، مصريان و يونانيان تجارت دريايي جهان را در دست داشتند. فعاليت هاي كاخ سازي اورارتوها (ارمني ها) در كنار درياچة وان، با توجه به ارتباطات رودخانه اي آنجا با اطراف، نيز در روايات نيم اساطيري ارمني ياد شده است.

    روايتي داستان وار از آگاثار خيدس مورخ يوناني وجود دارد كه مي نويسد اريثراس، كه حاكم بخشي از سواحل خليج فارس بوده است، نخستين بار به دنباله گله اسبان خود كه از شيري ترسيده و از تنگة هرمز گذشته و به جزيرة قشم گريخته بودند، به آنجا قدم گذاشته است. برخي ديگر از متون متقدم حكايت از آن دارد كه آرامگاه اريثراس در جزيرة اُراكتا oracta (يا اگوريس ogyris = جزيره قشم) قرار دارد. و از آن رو خليج فارس را درياي اريتره مي ناميدند. اما روايتِ آگاثار خيدس مي گويد كه اريثراس زمستانها را د رپاسارگاد مي‌گذرانده است. از سوي ديگر مي دانيم كه پيش از كوروش دوم (كوروش بزرگ) پاسارگاد بنا نشده بوده است. بنابراين انتساب اين روايت به عهد مادها ترديد آميز است. با توجه به اينكه مورخين يوناني تا مدتها هخامنشيان را به نام مادها (مدها) مي ناميدند. اما در هر حال اين روايت نشان مي دهد كه صاحب منصبان محلي به سواحل و جزاير فارس و مسكوني نمودن آنجا توجه داشته اند. اما آنان از كوچاندن مردم تهيدست به جزاير چندان روشن نيست. آيا آنان در پي بهره گيري از منابع دست نخوردة طبيعي و تأمين معيشتي بر پاية ماهيگيري و دريانوردي براي آنان بوده اند يا مي خواستند به تدريج سلطة خود را بر درياهاي مجاور تاييد نمايند؟ هدف هر چه باشد، نتيجه آن به جامعه اي ماهيگير و صياد مرواريد، دريانورد و بازرگان و نيز احتمالاً عرضه كننده كالاها و خدمات مربوط كشتي هاي رهگذر همچون بادبان و طناب بافي يا تعمير كشتي منجر شد.

    1-2-2-2- توجه كورش بزرگ به دريا و دريا نوردي

    2-2-2- دريا نوردي ايران در عهد هخامنشي

    در هر حال در سال 550 ه.ق، با پيروزي كورش دوم (كورش بزرگ هخامنشي) بر آژي دهاك ،آستياگ آخرين شاه ماد كه روايات اساطيري وي را با ضحاك مار دوش يكي دانسته اند، سلسلة هخامنشيان بنيان گذاشته شد. كورش گرچه پايتخت را در پاسارگاد و سپس همدان قرار دارد، اما چندان از مراكز تجارت دريايي و سواحل غافل نبود. چنانكه ليدي، را كه در كنارة درياي سياه بود، و بابل، را كه از مراكز مهم تجاري آن روزگار و بر ساحل فرات واقع بود، را تصرف نمود. و سپس بحرين را بعنوان پايگاه دريايي ايران قرار داد تا يك نيروي دريايي جديد را تشكيل دهد. كورش در لشكر كشي هاي خود صنعتگرانِ ملل گوناگون را با سپاه خود همراه مي كرد تا به تجهيز و ترميم مداوم آن بپردازند چنانكه آهنگران، چرم سازان، اسلحه سازان و نجاراني كه به تهية تير و كمان براي تيراندازان و تعمير ارابه ها مي پرداختند، را همراه سپاه نموده بود. و بعيد است كه اقشار دريانورد و قايق ران را در فتوحات خود،‌ بويژه در تصرف بابل به همكاري فرا نخوانده باشد. كورش همواره در بين شهرهاي شوش، همدان (هگمتانه) و بابل در رفت و آمد بود و نيز جادة شاهي شوش تا سارد را بنا نهاد و نيز شوش را به جاي بابل مركز تجارت بين المللي قرار داد تا كشتي ها از طريق رود كارون كالاهاي خود را در شوش تخليه نمايند. وي علاوه بر توجه به راههاي زميني به مسيرهاي دريايي نيز توجه داشت چنانكه يكي از قصرهاي خود را در نزديكي ساحل خليج فارس در نزديكي شهرستان برازجان در حدود 529 ق.م بنا نموده بود. ساخته شدن اين كاخ در كنار دريا همانند كاخهاي ايلامي ليان (بوشهر) نشانة توجه وي به دريا بوده است. از اينجا شايد بتوان حدس زد كه هخامنشيان از ميراث و تجارب ايلاميان در زمينة دريانوردي نيز بهره برده باشند و چه بسا كه دريانوردان ساكن بندر ليان (بوشهر) را نيز به خدمت گرفته باشند. و بعيد نيست كه قايق هاي آنان از دريا و از طريق رود آردي، كه امروزه خشكيده است، تا نزديكي كاخ مي آمده است.

    قلمرو كورش از شمالِ شرق ايران تا دولت شهرهاي ايونيه در غرب مي رسيد. علاوه بر اين، دولت شهرهاي دريانورد و بازرگان، فنيقيان كه سابقة آنان در دريا نوردي و تجارت اشاره شد، همانند ايوني هاي آسياي صغير نيز از مللِ تابعة دربار كورش به شمار مي رفتند. فنيقي ها و بابليان پس از الحاقِ بابل به امپراتوري هخامنشي، به خدمت ارتش و دولت ايران در آمدند، زيرا منافع وسيع تجاري آنها از اين طريق حفظ مي شد.چنانكه حزقيال در تورات به حضور سربازان ايران در كشتي هاي فنيقي اشاره نموده است.

    2-2-2-2- فتح مصر در دوران كمبوجيه و وابستگي به ناوگان فنيقي

    كوروش پس از فتح بابل، ليدي در پي تصرف مصر بود اما در نبرد با قبايل مهاجم ماساژت در مرزهاي شرقي ايران كشته شد. كمبوجيه، پسر و جانشين وي كه شخصيتي نظامي بود، اولين مأموريت خود را اتمام كارهاي پدر و تصرف مصر مي دانست. پيش از پرداختن به الحاق مصر به هخامنشيان بايد گفت اگر امپراتوري هخامنشي را يك امپراتوري جهاني (چند مليتي) بدانيم كه با تركيبي از ملل تابعه جامعه اي واحد پديد آورد. دريانوردان مصري را مي توان دركنار فنيقيان، ايلاميان ، ايوني ها وهنديان در رديف دريانوردان هخامنشي به شمار آورد. مصريان از ملل ثروتمند و متمدن جهان باستان بودند كه سابقة درخشاني در كشتيراني داشتند. چنانكه كوزه اي از حدود (3200- 3600 ق.م) در مصر به دست آمده است كه تصوير قايقي مجهز به پاروهاي متعدد، دوكابين، يك پرچم و يك بادبان را نشان مي دهد. اين اثر اكنون در موزة دانشگاه شيكاگو نگهداري مي شود. در سال 1991 باستان شناسان در زير شن هاي بيابان نزديك معبدِ «خنتيامنتيو» khantyamentiv واقع در ناحية آبيدوس در مصر، بقاياي چهارده كشتي مربوط به دوران اولين سلسلة‌ فراعنه (2775- 290 ق.م) را كه از جنس چوب و هر يك به طول 25 متر بودند يافتند. اما بايد گفت كه اولين وسيله هاي نقليه مصري قايقهايي از جنس ني بود كه براي رفت و آمد، حمل و نقل، ماهيگيري و حتي براي انجام تشريفات تدفين فراعنه و بزرگان بر روي بستر نيل ساخته شده بود. و اين به سبب گسترده شدن رود نيل در سراسر مصر، حركت بر روي آب، و رواج اندكِ استفاده از چرخ و ارابه براي حمل و نقل در مصر بوده است.

    دريانوردي مصريان ابتدا حوزه هاي مديترانه (بنادر فنيقي مديترانه و پونت) و درياي سرخ و سپس در دوران رامسس سوم و سزوتيس اقيانوس هند (قرن 12 ق.م) و قبرس را در برگرفت. آنان چوب سرو و نيز فن ساخت كشتي هاي چوبي اقيانوس پيماي بزرگ را از فنيقيان بويژه از بندر بيبلوس به مصر آوردند. تا آنجا كه اين گونه كشتي ها در مصر به كبنت kbnt يعني كشتي بيبلوس مشهور شدند. بردگان آسيايي و آفريقايي نيز از ديگر واردات مصر بود كه براساسِ نقوشِ ديواريِ مصري موجود در موزة ملي برلين پاروزنان سياه پوست با موهاي مجعد،‌ در كشتي ها به كار گماشته مي شدند. سفرهاي اكتشافي دريايي همچون سفر حتشپسوت Hatshepsut به پونت و قبرس در مديترانه، يا سفر اكتشافي ملوانان فنيقي به سواحل شرقي آفريقا به فرمان نخو Necho نيز در رشد دريانوردي مصريان تأثير گذار بود.

    انعكاس اين گونه سفرها در «داستان ملوان كشتي شكسته‌ي مصري» كه در آب هاي سواحل شاخ آفريقا مدتي را در جزيره اي غير مسكوني زيسته است، به چشم مي خورد. اين داستان در حدود 2200 ق.م نوشته شده است و كشتي ايي را توصيف مي كند كه 75 متر طول و 25 متر عرض داشته و مجهز به يك بادبان بزرگ و يكصد و پنجاه تن از بهترين ملوانان مصر كه آسمان و زمين تا كنون به چشم ديده و دلهايي قوي تر از دل شير داشته اند» بوده است.

    نياز مصريان به كالاهاي دولت هاي ساحلي و نيز تهديدات ناوگان ملل دريانوردي چون ايوني ها و يونانيان فراعنه اي چون تتموس سوم III Thutmose و رامسس سوم III Ramses را به صدور فرمان تشكيل نيروي دريايي،‌ خريد كشتي از مراكزي چون قبرس و فنيقيه و حتي اتحاد با دولت هايي دريانوردي چون دولت شهر ساموس و قبرس، واداشت. به اين ترتيب، به تديج،‌در مصر قشر دريانورداني پديد آمده بود كه شامل گروههاي گوناگوني از جمله تاجران، ناخدايان، پاروزنان و نيز مناصبي چون «فرماندهان كشتي هاي سلطنتي» فرمانده‌ي كشتي هاي خداي دو جهان ]فرعون[» ، فرماندهان كشتي هاي آمون» (كه شامل كاهنان معبد آمون بود) و حتي «فرمانده‌ي كشتي هاي راه خانه (معبد آمون)،‌ملوانان، سربازان دريايي (حداقل 50 نفر در يك كشتي كه شامل دو گروه تيراندازان و نيزه داران بودند) و سكان داران مي شد.

    تاجران دريانورد در آغاز تاجران مصري و فنيقي بودند و با فتح مصر توسط كمبوجيه و سپس داريوش هخامنشي تاجران ايراني نيز به آنان افزوده شدند. تاجران مصري را عمدتاً كاتباني به عنوان نمايندگان فرعون و كاهنان، به ويژه كاهنان معبد ثروتمند آمون، تشكيل مي دادند. در زمان هخامنشي گروهي از تاجران ايراني به مصر و فلسطين (فنيقيه) مهاجرت نمودند و در مصر تحت عنوان «آمو» Amu يا منتو Mantu يا مرتو Marto مشهور شدند. آنان، و تاجران هندي، لاجورد، طلا، نقره، مس، نوعي مفرغ سخت و نيز حيواناتي چون شتر را به مصر مي بردند. در كنار اين تاجران دولتي، قشري آزاد از تاجران دريانورد مصري وجود داشتند كه در سطحي پايين تر از تجار دولتي به فعاليت مشغول بودند.



  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/03/13
    محل سکونت
    Position #2
    نوشته ها
    64

    Icon16 سير تحول قشر دريانوردان در نظام اجتماعي ايران زمین (قسمت دوم)

    HTML clipboard
    فرماندهي نيروي دريايي مصر نيز غالبا در دست ديوانسالاران و بويژه كاهنان عالي رتبة معابد مهمي چون آمون و سائيس قرار داشت. يكي از فرماندهان مشهور نيروي دريايي تاريخ مصر، كه معاصر با لشكركشي كمبوجيه و داريوش بود، «اوجار هورسنه» نام داشت، كه علاوه بر رياست بر نيروي دريايي، مناصبي چون كاهن اعظم، پزشك مخصوص فرعون و فرماندة سپاه را نيز بر عهده داشت وي توسط كمبوجيه و سپس داريوش ابقا گرديد. وي در كتيبة خود در «نوفوروس» در مصر، از خود با عناويني چون «دست راست كمبوجيه و داريوش» و نيز مشاور آنها در امور مصر ياد كرده است.

    ناخدايان مصري كه آشنايي به فنون ستاره شناسي و هواشناسي را مديون كاهنان مصري و ناخدايان فنيقي و يوناني بودند، در زمان هخامنشيان (كمبوجيه و داريوش) از تجربيات فنيقيان و ديگر ملل دريانورد تابعة هخامنشيان، بهره اي بيش از پيش بردند. و بعدها در زمان جانشيان اسكندر در برابر ناخدايان يوناني، كرتي و ايوني تبديل به اقليت شدند.

    در پشت كشتي هاي مصري دو سكان چوبي بلند به شكل پارو قرار داشت كه تعدادي سكان دار، كه از قرار معلوم بايستي از تجربه و توانايي بدني بالايي برخوردار مي بودند. كشتي را هدايت مي كردند. علاوه بر سكان داران، تعداد زيادي ملوان كه گاهي تعداد آنان به 200 نفر در يك كشتي مي رسيد، كه بر طبق تصاوير پاپيروسهاي مصري به فعاليت هاي متنوعي چون تنظيم بادبانها، ديده باني،‌غواصي،‌ تعميرات جزئي كشتي و خدمات ديگر مي پرداختند. آنان در زمان جنگ هم با تير و كمان يا با فلاخن كشتي دشمن را مورد هدف قرار مي دادند. يا با پرتاب قلابهايي مخصوص، طنابها و بادبانهاي كشتي دشمن را پاره مي كردند. و يا كشتي آنان را با حيله هايي واژگون مي نمودند.

    اما مهمترين بخش نيروي دريايي، سربازان دريايي بودند. در يك كشتي پنجاه نفرة مصري (حتي در كشتي هاي تجاري)، حدوداً سي سرباز دريايي حضور مي يافت كه مجهز به تير و كمان و نيزه، براي جنگهاي تن به تن، بودند.

    كشتي هاي مصري حداقل دو رديف نه تاي پارو در طرفين خود داشت، كه بوسيلة پاروزناني كه اكثراً از بردگان سياه آفريقايي يا آسيايي بودند، به حركت در مي‌ آمد. شرايط كار و زندگي پاروزنان احتمالاً بسيار سخت بوده، و نياز به نيروي بدني بسياري داشت. گروه پاروزنان نه از بردگان خانه زاد، كه در دربار فرعون ها زندگي مرفهي داشتند، كه از اسيران جنگي تشكيل مي شدند. آنان در هنگام نبردهاي دريايي بي دفاع بودند. آنان احتمالاً جزو اموال كشتي به شمار مي رفتند و به همراه آن به فروش مي رفتند. ناوگان نظامي و تجاري مصر با اين چنين اقشار متنوع و ماهري، درهنگام فتح مصر، به جامعة‌ چند مليتي هخامنشي افزوده شد.

    اولين حضور ايرانيان درمصر، با حملة كمبوجيه دومين پادشاه هخامنشي به آنجا در سال 525 ق.م تحقق يافت اين لشكر كشي زميني مورد پشتيباني ناوگان فنيقي و فنيقيان قبرس و همچنين مليط روي گرداندن ناوگان پلي كراتس Poly krates حكمران جزيرة ساموس در نزديكي يونان و همچنين قبرس كه پيش از اين با آمازيس فرعون مصر متحد بودند، و پيوستن آنها به نيروهاي هخامنشي از عوامل مؤثر در پيروزي هاي هخامنشيان در مصر شد. از عوامل مهم ديگر اين پيروزي، بويژه در جنگ دريايي پلوزيوم (پورت سعيد كنوني) همكاري اوجار هورسنه (اودز اگورسنت) فرماندة نيروي دريايي مصر با هخامنشيان بود موجب شد كه سائيس و تمام ناوگان مصر بدون مقاومت تسليم شوند و فرعون امير تاايوس، پس از شكست در ممفيس همراه با شش هزار اسير مصري از جمله صنعتگران و سنگ تراشان به شوش تبعيد شدند. و به اين ترتيب اوجار هورسنه همچون دست راست كمبوجيه و زير نظر وي به ادارة امور مصر مشغول شد. به اين ترتيب نيروي دريايي مصر، و ساموس بر هستة نيروي دريايي ايران كه عمدتاً شامل فنيقي ها و بابليان بود، افزوده شد. اما مصريان و يونانيان چندان قابل اعتماد نبودند، چنانكه بلافاصله پس از مرگ كمبوجيه سر به شورش برداشتند. و شايد بتوان گفت كه دريانوردان فنيقي ها، احتمالاً براي حفظ منافع تجاري خود در سراسر قلمرو هخامنشي، وفادارترين دريانوردان به پارسها بودند، با اين وجود آنان نيز حاضر نشدند كه در حملة كمبوجيه به هم نژادان خود در كارتاژ (تونس كنوني) با وي همكاري نمايند. اين امر نقصي در نيروي دريايي هخامنشي را نشان مي داد، كه مدتي بعد داريوش، سومين پادشاه هخامنشي در پي رفع آن برآمد.

    3-2-2-2- بنيانگذاري نيروي دريايي ايران تحت فرماندهي پارسها در عصر داريوش هخامنشي

    داريوش بزرگ (486- 521 ق.م) در آغاز شاهنشاهي خود با شورشهاي وسيعي از جمله شورش مصريان و شورش بابل و ايوني ها مواجه گرديد. اما به سرعت آنها را آرام نمود و فتنه ها را خاموش کرد . و پس از انجام يك سري اصلاحات سياسي و اقتصادي به سمت هند لشكركشي نمود و پنجاب را فتح كرد (512 ق.م) تصرف هند ايرانيان را با تجربه هاي هنديان در دريانوردي آشنا كرد و اقشار دريانورد امكان آنان در دريانوردي را خدمت ايرانيان قرار داد. در زير با اقشار دريانورد هندي در آن عصر آشنا مي شويم.

    شبه قارة‌ هند از سه جهتِ جنوب و شرق با اقيانوس هند و درياي چين مجاور است. از اين گذشته شبكه اي وسيع از رودخانه هاي بزرگ آسيا در خاك هند جريان دارند، كه رفت و آمد قايق و كشتي را در دريا و رودخانه ها تشويـــــق مي كردند. بويژه كه به سبب آب و هواي مرطوبِ آنجا، و رويش جنگل هاي پر باران، انواع چوب هاي مرغوب براي كشتي سازي وجود داشت. بنابراين از حدود هزارة سوم پيش از ميلاد تمدنهاي هاراپا Harappa و «موهنجودارو» Mohenjodaro در دره سند به دريانوردي پرداختند. و به تدريج بنادري چون «تامراليپتي» Tamralipti ، كويري پاتانام Kaviri – Pattanam ، بهار و كاكها Bharukaccha، سورپاراكا Surparaka و بويژه بندر لوتهال Lothal ، در پنجاه مايلي جنوب غربي احمد آباد، بنا شدند. بقاياي بندر لوتهال در سال 1955 م توسط باستان شناسان از زير خاك بيرون آورده شد، كه نشان مي داد به كانالهايي براي كشتي راني در درون شهر مجهز بوده است. تصاوير مُهرهاي يافته شده در آنجا و در موهنجودارو قايق هايي با كف مسطح و بادبان و كابين را به نمايش مي گذارد. و شايد متعلق به گروهي از دريانوردان آن شهرِ پررونق بوده باشد. بندر لوتهال همانند بسياري ديگر از بنادر هند، علاوه بر شهرهاي اطراف، با سواحل غربيِ اقيانوس هند، مديترانه، بين النهرين، شبه جزيرة عربي، بحرين و جزاير مجاور آن و نيز مصر و جزاير و سواحل شرقي آفريقا از جمله سكوترا، داد وستد دريايي داشت. گرچه هندوهاي باستان سفرهاي دور و دراز دريايي را موجب از دست رفتن اعتقادات مذهبي افراد مي دانستند، متون تاريخي، مذهبي و حماسيِ آنان از جمله وداها به ويژه ريگ ودا (تأليف حدود 2000ق.م) ، رامايانا، مهابهاراتا، آثرواودا و … داستانها و وقايعي پيرامون سفرهاي اكتشافي و جنگي دريايي شاهزادگان هندي از جمله «مهاجانكا» Mahajanaka (به سيلان)، نبردهاي دريايي آنان در درياي سرخ و جاوه (رامايانا) و حتي انواع اسلحه هايي كه به كار مي بردند، شرح داده اند. از اين گذشته مهاجر نشين ها، و سكونت گاههايي كه دريانوردان هندي در سيلان (قرن 3 ق.م) در كامبوج، (جاوه)، سوماترا، برنئو. سكوترا و حتي در ژاپن، جنوب چين و سيام، شبه جزيرة عربي مصر، سواحل خليج فارس (قرون 5 يا 6 ق.م) ايران و غيره تأسيس نمودند نشان مي دهد كه اعتقادات مذهبي آنان، به طور جدي مانع از پرداختن خيل كثيري از هنديان ساحل نشين به امر دريانوردي، نشده است. تجارت هنديان در امر دريانوردي در برخي نوشته هاي باستاني به خط سانسكريت و پالي Pali باقي مانده است. يكي از اين كتابها «ياكتي كالپاتارو Yakti kalpatara نام دارد كه توسط شخصي به نام بهوجاناراپتي Bhaja Narapti درباره‌ي فنون كشتي سازي و انواع مختلف كشتي هايي كه در هند در اندازه هاي گوناگون ساخته مي شد، تأليف شده است. طبق اين كتاب برخي كشتي هاي بزرگ براي جابه جا نمودن گنجينه ها و اسبان با ارزش سلطنتي، برخي براي سفرهاي تفريحي يا ماهيگيــــــــــــري و بعضي ديگر براي جنگ به كار مي رفت. و منطقاً اقشار و گروههاي متنوعي بر اين كشتي ها مشغول به فعاليت بوده اند. اما دانشمندان معتقدند كه اولين تلاش هنديان براي تشكيل يك نيروي دريايي،‌در زمان چاندارگوپتا (ق.م) در زمان سلسله‌ي مائوري انجام گرفت. مگاستنوس (مورخ رومي) مي نويسد كه فرماندهي اين نيروي دريايي به يك هيئت شش نفره واگذار شده بود. كه در واقع شامل پنج معادن براي همكاري با دريادار مي شد. بر طبق گفته‌ي مگاستنوس منصبي به نام ناواداياكسا Navadhagaksa (فرمانده‌ي ناوگان) نيز وجود داشت كه وظايف گوناگوني را برعهده داشت. وي بايستي به محاسبات مربوط به دريانوردي در اقيانوس هند، دهانة رودها، درياچه ها و رودهاي مجاور شهر ستهانيا sthaniya و ديگر شهرهاي مستحكم رسيدگي مي نمودند. و مي توانست كشتي هايي را كه دچار خطر يا مشكلي شده بودند و يا كالاي آنها آب ديده مي شد را به طور كامل يا تا اندازه اي، از عوارض و ماليات راهداري معاف نمايد. وي مي بايست پل هايي بر همه‌ي رودهاي كشور بنا مي نمودند. و بدين منظور مالياتي را از مردم دريافت مي نمود. از اين مطالب بر مي آيد كه ناواداياكسامي شهر كائوتاليا Kautalya عمدتاً وظايفي مدني و تجاري داشت و عملاً دخالتي در امور نظامي نيروي دريايي نداشت. اما اين نكته را نيز بايد افزود كه مناصب ديگري از جمله «اسوادياكسا» asvadhgaksa (فرمانده‌ي سواران)، هستياد ياكسا hastgadhyaksa (فرمانده‌‌ي دسته فيل ها)، راشادياكسا rathadhgaksa (فرمانده‌ي ارابه رانان) و غيره در كنار ناواداياكسا (فرمانده‌ي ناوگان) قرار داشتند. كه در زمان صلح وظايفي مدني و تجاري داشتند. حتي دريادار نيز در زمان صلح وظايفي مدني داشت و از جمله‌ي آنها صدور اجازه‌ي حمل مسافر يا كالا به كشتي هاي كرايه اي بود. از اين گذشته فرمانده‌ي ناوگان، بايستي به تعقيب و مجازات دزدان دريايي مي‌پرداخت و اين يك وظيفه‌ي نظامي بود. وي هم چنين بايد با كشتي هاي دشمن كه از مرز مي گذشتند يا كشتي هايي كه قوانين بندري را مي شكستند، برخورد مي كرد.

    از اين گذشته گروههاي تيراندازان حرفه اي كوچكي در كشتي هاي تجاري هندي كه به مديترانه يا سواحل آفريقا مي رفت، وجود داشت كه دفاع در برابر دزدان دريايي را بر عهده داشتند. اين نيروها به تير و كمان مجهز بودند و بويژه در نيروي دريايي هند بسيار كارآمد بودند.

    يكي ديگر از اقشار دريانورد در هند، بازرگانان بودند كه تقريبا در سراسر جهان باستان، از سواحل اقيانوس هند و سيلان گرفته تا مصر و سواحل و جزائر خليج فارس در همه جا حضور داشتند. تعدادي ناخدا و ملوان هندي نيز همواره،‌همراه آنان بود و در مهارت در شناخت راههاي دريايي مشهور بوده اند. چنانكه طبق يك روايت مربوط به قرن دوم پيش از ميلاد يك ملوان هنديِ كشتي شكسته در اطراف كوزيكوس در سواحل يونان و يك دريانورد يوناني بنام ادوكسس Evdoxos را متقاعد كرد تا با جلب حمايتِ بطلميوس هفتم به سفر دريايي به هند برود. مدتي بعد ادوكسس با ادويه و جواهرات بسيار نزد بطلميوس بازگشت.

    پايين ترين قشر در ميان دريانوردان پاروكشان (پاروزنان) بودند. اين قشر از عصر ودايي در هند حضور داشتند چنانكه ريگ و داد تأليف حدود 2000ق.م) از كشتي هايي كه صد پارو داشته اند ياد كرده است. اين عدد در واقع تمثيلي است از پاروهاي بسيار كه نشانه اي است از حضور وسيع پاروكشان در ميان دريانوردان هندي.

    يكي از اقشار مهم جامعة‌هند در دوران باستان، كه با دريانوردان ارتباط نزديكي داشت، قشر كشتي ساز بود. اين گروهها در مناطق گوناگون هند، تابع سنت ها و شيوه هاي گوناگون و متنوع كشتي سازي در نواحي خود بودند. و اين امر نشانة رشد و رونق كشتي سازي در هند باستان بود. اين قشر به زبان سانسكريت مستاس يا آچاريس Mestas or Acharis (به معني نجار) ناميده شدند. آنان و كشتي هاي حمل كالا، كشتي هاي ماهيگيري كشتي هاي حمل مسافر و انواع ديگر كشتي را مي ساختند. در اين كشتي ها اقشار گوناگوني از مردم مشغول به فعاليت بوده اند. داريوش پيش از فتح هند يك هيأت اكتشافي دريايي شامل 200 كشتي را به فرماندهي يك دريانورد و جغرافيدان يوناني بنام سكولاكس (سكيلاس scylax) كارياندي كه مورد اعتماد شاه بود،‌با گروهي دريانورد از خليج فارس و درياي عمان به رودخانة سند فرستاد تا به اكتشاف مصب آن و راههاي دريايي جنوب آسيا بپردازند. اين گروه پس از اكتشاف مصب سند از اقيانوس هند به سمت غرب رفتند و سپس از سي ماه دريانوردي در سواحل عربستان و درياي سرخ به همان مقصدي رسيدند كه فرعون مصر، نخائو (نخو) دريانوردان فنيقي را فرستاده بود (ناحية سوئز) و بعيد نيست كه اسكيلاكس در اين راه از راهنمايان و دريانوردان هندي و ايراني ياري گرفته باشند. و پس از اين سفر بود كه داريوش به پنجاب را تصرف نمود و نيز كانال سوئز را در ميان رأس شمالي درياي سرخ و سواحل مديترانه و با ارتباط دادن اين دو با شعبه هاي رود نيل حفر نمود. (517 ق.م) اين اكتشافات دريايي را برخي براي تصرف هند يا نظارت بيشتر بر مصر دانسته اند و برخي ديگر آنرا براي احياء و گشايش راه تجاري هند به مصر و نيز تقويت مسير تجاري دريايي خليج فارس قلمداد نموده اند. و مي توان اين هر دو نظر را صحيح دانست. در هر حال سه كتيبه از داريوش در كنار كانال سوئز يافت شده كه گويا توسط اوجارهورسنه (كاهن معبد سائيس و مشاور هخامنشيان در امور مصر) نگاشته شداند كه هر يك به چهار زبان پارس باستان، عيلامي، اكدي و هيروگليف است. به نظر نگارنده زبانهاي مورد توجه در اين كتيبه ها علاوه بر اعتبار بين المللي اين زبانها ارتباط معناداري با تردد دريانوردان مزبور از مصر دارد. بنابر متن مصري يكي از اين كتيبه ها ناوگاني شامل 24 يا 32 فروند كشتي از پارس به مصر آمده بوده اند. در اين كتيبه ها در ضمنِ نامهاي ملل تابعه، از هند (هندوش)، ليبي (پوتايه) و اتيوپي (كوشيه=حبشه) نيز ياد شده است كه گويا به تازگي فتح شده بودند. در هر حال مشهورترين كتيبة كانال سوئز منظور داريوش از حفر آن را چنين عنوان مي كند: «من پارسي هستم، از پارسي مصر را گرفتم. من فرمان دادم اين آبگذر را بكنند. از آب رواني بنام نيل كه در مصر جاريست به سوي دريايي كه از پارسي مي آيد…و كشتي ها از ميان آن از مصر به سوي پارس روان شدند،‌چنانكه من اراده كرده بودم». گويي از كلام داريوش بر مي آيد كه مي خواسته است كه خليج فارس را در كانون توجهِ دريانوردي قرار دهد. از اين گذشته وي احتمالاً در پي برقراري حاكميت و نظارت بيشتر دربار هخامنشي بر امور دريانوردي قلمرو وسيع خود و سلطه بر ناوگان هند و بهره گيري از تجارب دريانوردان هندي بوده است. و به نظر مي رسد كه يكي از انگيزه هاي لشكركشي وي به سرزمين سكاها و سپس به اروپا، اعمال حاكميت هخامنشيان بر درياي سياه، درياي مرمره و اژه، مطيع نمودن ايوني هاي آسياي صغير و يونان و نظارت بر تجارت دريايي و ناوگان آن مناطق بوده است. پيش از شرح عمليات جنگي داريوش به ايوني آشنايي مختصري با سابقة دريانوردي و دريانوردان يونان و آسياي صغير ضروري مي نمايد. چنانكه پيش از اين گفته شد، دريانوردي در سواحل و جزاير متعددِ درياي اژه و يونان سابقه اي بس ديرينه دارد، و اقوام مينوئن از قديم ترين نمايندگان آن بوده اند. توسيديد كه خود از فرماندهان نيروي دريايي يونان در جنگ هاي پلوپونز بوده و كتاب تاريخ جنگ پلوپونزي را در سال 411 ق.م تأليف نموده است، مردمان كورنت را از نخستين مردمان يوناني مي داند كه كشتي هاي بزرگي با ظرفيت 144 پاروزن ساخته اند. و حدود سيصد سال پيش از توسيديد، كشتي سازي كورنتي بنام آمينوكلس Aminokles چهار كشتي بزرگ براي دولت شهر ايوني ساموس Samos واقع در نزديكي تراكيه و در سواحل شرقي درياي اژه، ساخته بود. كورنت كه در باريكه اي ميان درياي اژه واقع شده بود، همانند پلي پلوپونز و آتيك،‌كه آتن در آنجا بود، را به هم متصل مي كرد. بنابراين بسرعت از نظر تجاري رشد كرد و با كمك كشتي هاي خود، تجارتي وسيع وناوگاني نيرومند براي نبرد با دزدان دريايي پديد آورد. ايوني ها كه از مهاجران يوناني در سواحلِ غربيِ درياي اژه (تركية‌ امروز) بودند، از آن زمان شروع به دريانوردي كرده،‌و در زمان كورش و كمبوجيه نيروي دريايي قويي پديد آورده بودند و حتي در برابر هخامنشيان در دريا مقاومت مي نمودند. يكي ديگر از مراكز مهم دريايي يونان جزيرة ساموس بود كه جزاير همسايه را به تصرف ناوگان خود درآورد و در حملة كمبوجيه به مصر، در جبهة ناوگان هخامنشي همكاري داشت. شهرهاي فوكويا Phokaia و مساليا Messalia نيز چنان ناوگاني داشتند كه گاه بر ناوگان كارتاژ، مهاجر نشينِ فنيقي شمال افريقا (تونس امروز)،‌پيروز مي شدند. جنگ هاي دريايي بزرگي در يونان اتفاق افتاده بود كه جنگ تروا مشهورترين آن بود و در حماسة ايلياد و اوديسه ماندگار شده است. پس از آن جنگ، تا مدتي ناوگان يونان تضعيف و فرسوده شد. و به قول توسيديد از آن پس كمتر كشتي هايي با 144 پاروزن وجود داشت، بلكه بيشتر كشتي ها همانند روزگار گذشته، زورقهايي پنجاه پارويي بودند. البته لشكركشي هاي داريوش موجب اتحاد ناوگان يوناني و ساخته شدن كشتي هاي بزرگ در جزيرة سيسيل و كركورا در سواحل ايتاليا شد. مردم فنيقي نژاد قبرس و جزايري چون لسبوس، ناكسوس وخيوس نيز دريانوردان ماهري بوده اند كه در حوضة مديترانه فعاليت مي كردند. داريوش پيش از لشكركشي به يونان، براي اطمينان از پشت جبهة خود به نبرد سكاها رفت. به اين منظور وي از سراسر كشور كارگراني گردآورد تا پلي بر تنگة بسفور بسازند. و نيز دستور داد كه كشتي هايي به اين منظور ساخته شود. و خود سوار بر كشتي به گردش در سواحل درياي اژه و نظارت بر روند ساختمان پل پرداخت. پل بسفور توسط يكي از مهندسين جزيرة ساموس بنام «ماندركل» ساخته شد. در كنار پل، ستوني سنگي ساخته شد. كه بنا به گفتة هرودت بر آن كتيبه اي به زبانهاي سرياني و يوناني، نوشته شد كه در آن نام اقوام گوناگوني كه در اين لشكركشي شركت داشتند، آمده است. به گفتة همو در اين لشكركشي حدود 600 كشتي جنگي شركت داشت و ادارة كشتي هاي شاهي در دست يونانياني از نواحي ائولي و هلسپوئت (درياي مرمره) قرار داشت. چنانكه فرماندة كشتي هاي منطقة مي تيلن شخصي از اهالي جزيرة لسبوس بنام ((كوئس پسر اركساندر)) بود كه فرمان داريوش مبني بر تخريب پل (پس از عبور نيروهاي هخامنشي) را نپذيرفت. و در ساحل در انتظار بازگشت ارتش داريوش از نبرد با سكاها، باقي ماند. سكاها در اين مدت ابتدا تمامي ملوانان طوفان زده و يونانياني را كه تصادفا در سواحل خود دستگير مي كردند، را براي خدايان خود قرباني مي نمودند. اما سكاها در بازگشت داريوش از سكائيه،‌ يونانيان را به بازگشت و عدم حافظت از پل تنها گذاشتن هخامنشيان تحريك مي كردند. اما برخي فرماندهان يوناني از جمله هسيتيه ئوس حاكم شهر ميلط نپذيرفت.

    اين وقايع نشان مي دهد كه نيروهاي دريايي يونان در حالتي نيمه مستقل و فقط به عنوان متحد يا تابع به ارتش داريوش پيوسته بودند. و هنوز نمي توان آنان را درطبقه چند مليتي دريانورد ايران عصر هخامنشي جاي داد. بويژه كه فرماندهان اين ناوگان، يوناني بودند. البته ساتراپ هاي ايراني، از جمله آريا رامنس ساتراپ كاپادوكيه در آسياي صغير، نيز نظارتي كلي بر ناوگان قلمرو خود داشتند. و علاوه بر پشتيباني دريايي از نيروهاي هخامنشي، اطلاعات مورد نياز ناوگان هخامنشي را دربارة‌ جغرافيا، راها و پايگاههاي دريايي يونان تأمين مي نمودند. اين اطلاعات را جاسوساني كه خود را بازرگانان دريانورد معرفي مي نمودند، فراهم مي كردند.

    در كنار ساتراپ ها، فرماندهان ارتش هخامنشي از جمله مگابات، پسر عمو و درياسالار داريوش بزرگ در مديترانه، مارد وينوس سپهسالار نيروي زميني و دريايي داريوش و آرتافرن (آرتافرنيس) حاكم ايراني سارد و جانشين مارد- وينوس، حاكميت بيشتري را بر ناوگان چند مليتي هخامنشي اعمال مي كردند. چنانكه مگابات فرماندة 200 ناو جنگي بود و ناخداي يكي از كشتي هاي مينويائي (در كرت) را به دليل كوتاهي در گماشتن يك مامور ديده باني بر ناو خود بر عرشة پايين كشتي خود به طناب كشيد بطوري كه سرش بيرون و بدنش در كشتي بود. ماردوينوس نيز بر 300 كشتي و 20 هزار سپاهي نظارت داشت اما نيروهاي وي در طوفاني در دماغة آتوس از بين رفت (493 ق.م) آرتافرنيس هم براي فتح كليكيه در آسياي صغير، ارابه ها و اسب هاي ايراني را با كشتي به صحنة جنگ انتقال داد.

    اين فرماندهان به تحريك حكمرانان يوناني، از جمله آريستاگوراس جبار مليت، يا با اتحاد با آنان به فتوحات دريايي نايل مي آمدند. در روايت تحريك آرتا- فرنيس توسط آريستاگوراس براي فتح جزيرة‌ ثروتمند ناكسوس، در نزديكي يونان، از زبان هرودت آمده است كه آرتافرنيس 100 ناوي كه تحت فرمان داشت را براي فتح آنجا ناكافي دانسته و براي اين كار 200 ناو و سپاهياني شامل افراد بومي و سربازاني از كليه متحدين هخامنشيان گردآورده بود در خواست كرد. فرماندة اين ناوگان را مگابات پسر عموي داريوش آريستاگوراس و مشاور يوناني وي در امور دريايي برعهده داشت. طبق نوشتة هرودت، آريستاگوراس نقشه اي جهان نما داشت كه بر صفحه اي برنزي حك شده بود و رودها و درياها را نشان مي داد.

    در نتيجه چنين كوششي هايي مراكز دريايي يونان از جمله جزاير لسبوس، لمنوس، ايمبروس، ساموس (توسط اتانس=هوتانه)، تراكية توسط مگابيز و نيز جزيرة ثروتمند قبرس و ناوگان وسيع آن به تصرف هخامنشيان در آمد و ضميمة نيروي دريايي هخامنشي شد. از اين گذشته برخي از يونانيان، بويژه شورشيان ميلت به شوش و نيز به مصب دجله در مجاورت خليج فارس تبعيد شدند كه به احتمال بسيار تجربه هاي آنان در دريانوردي در تكميل يافته هاي ايرانيان مؤثر واقع شد. هرودت از حضور تبعيديان يوناني در جزاير خليج فارس در كنار اقوامي چون سگارتيان زونگيان، تمانيان، اوتيانها و ميسي ها (ميشاني ها «؟») ياد كرده است. و احتمالاً اين تبعيديان همان سربازان، ملوانان پاروزنان و ناوبانهايي بودند كه طي شورش ميلت در اتحادية يونانيان عليه نيروهاي داريوش حضور داشتند. هرودت مي نويسد كه در سركوب شورشي مليت به جز ناوگان فنيقي كه با جان و دل خدمت مي كردند، زيرا كمتر از ساير ملل ماليات مي دادند، مصريان، قبرسي ها و دريانوردان كليكيه به ارتش هخامنشي ياري مي رساندند. اين تحولات نشان مي دهد كه هخامنشيان ضرورت نيروي دريايي را احساس نموده و با استفاده از تجارب گذشتگان و ملل تابعة خود تشكيل نيروي دريايي را شروع كرده بودند. كارگاههاي كشتي- سازي فنيقي و آسياي صغير و سواحل بسفر و داردانل به امر شاهان هخامنشي فعال بود و كشتي هايي مي ساخت كه از كشتيهاي يوناني بزرگتر و سريعتر بود.گويا كاركنان هر كشتي از همان ملتي بودند كه كشتي به دست آنها ساخته شده بود. لشكريان هخامنشي نيز از ملل گوناگوني چون نوبيان، مصريان، بابليان و ايلامي ها و … بودند. اما نيروي اصلي سازمان دهندة ارتش و هستة مركزي آن را پارسيان تشكيل مي دادند. گرچه بنا به گواهي پاپيروسهاي الفانتين تعداد آنها در ارتش ا زملل ديگر كمتر بود. فرماندهان نيروي دريايي از سه قوم پارسي، مادي و سكايي انتخاب مي شدند. هرودت علت اين امر را احترام و اعتماد پارسها به اقوام نزديك و همسايــــــــة خــود مي دانست. بويژه كه اين سه قوم از يك نژاد بودند. كتيبه هاي داريوش در تخت جمشيد از جمله كتيبة مدخل جنوبيِ صفه (مدخل اصلي)، در هنگام ذكر ملل تابعة‌ خود از ملت هاي دريانوردي چون ايلام، بابل، مصر، لوديه، ايونيه، يونانياني كه در جزايرند و كشورهايي كه در آن سوي دريا ]ي اژه[ اند، هند شمال غربي و مكران ياد مي كند. كه احتمالاً در مناصب بعد از فرماندهي دريايي خدمت مي نموده اند.

    4-2-2-2- خشايار شاه اول و عصر زورآزمايي دريايي ايران و يونان

    خشايار شاه اول (466- 485 ق.م)، جانشين داريوش اول، بيشترين نبردهاي دريايي را با يونان داشته است كه مشهورترين آنها نبرد سالاميس در 480 ق.م و جنگ ميكال بودند. اين امر نشان مي دهد كه ايرانيان به حدي از تجربه در دريانوردي رسيده بودند كه بنا به گواهي هرودت ایرانیان در نبرد دريايي سالاميس بهتر از فنيقي ها و مصريان مي جنگيدند، از اين گذشته پس از غرق شدن ناوگان ماردونيوس پس از نبرد پلاته،‌دو مهندس ايراني بنامهاي بوباريس فرزند مگابيزوس و آرتاكايوس پسر آرتايوس دماغة آتوس در سواحل يونان را عريض كردند چنانكه دو قايق پارويي از آن مي توانستند بگذرند. با اين وجود اندازة بزرگ و كم تحرك كشتي هاي هخامنشيان و فراواني آنها در سواحل صخره اي و تنگه هاي درياي يونان از عوامل ناكامي هاي نيروي دريايي خشايارشاه بويژه در سالاميس شده و هنرنمايي تيراندازان ایران كه به قلابهاي مفرغي براي حمله به كشتي دشمن مجهز بودند، مانع از شكست نيروي دريايي هخامنشي از ملوانان آتني نشد. ملوانان آتني پس از اين پيروزي قدرت سياسي شهر آتن را بدست آوردند، آتن را به بندر و دريا متصل نمودند و حتي تريبون خطابه را رو به دريا نهادند. از آن پس آتن به تقويت نيروي دريايي اتحادية دولت شهرهاي يونان پرداخت. تا آنجا كه مخالفان تميستوكل، سياستمدار آتني، از جمله ستزيمبروت مي گفتند كه تميستوكل »نيزه و سپر را از آتني ها گرفت و پارو بدستشان داد» وي نيروي درياي منظمي بوجود آورد چنانكه برهر ناو آتني هجده مرد جنگي، شامل چهار تيرانداز و بقيه مسلح به خنجر و نيزه و سپر، قرار مي گرفت.

    قشربندي نيروي دريايي ايران هم در عهد خشايار به اين صورت بود كه پس از خشايار شاه كه خود را سالار دريا مي ناميد، در كنار معدود فرماندهان يوناني، از قبيل تميستوكل، از افراد خاندان هخامنشي براي عهده داري مناصب عالي آن استفاده عالي آن استفاده مي شد كه از جمله آنها است:‌اربا پيگن پسر داريوش ، پركزاسپه پسر اسپاتين، مگاباز پسر مگابت آريامنس كه در جنگ تن به تن در يك كشتي يوناني به آب افتاد و كشته شد، تي تروس تس كه پس از شكست ميكال و سالاميس از برابر سيمون يوناني گريخت و هخامنش پسر داريوش از دختر گبرياس كه فرمانده ي ناوگان ايونيه و كاريه در زمان خشايار شاه بود.

    از اين گذشته فرماندهاني چون آرتميسيا همسر حاكم سابق كاريه و دختر لوگداميس فرماندار هاليكارناس با ناوگان خود عليه يونانيان با خشايار شاه متحد شده بود و بنا به گفتة هرودت «هيچ كدام از فرماندهان تابع ايران به اندازة او به خشايارشاه رأي صائب نداده است و راهنمايي گرانبها نكرده است» و پنج ناوي كه وي فراهم نموده بود، پس از ناوهاي فنيقي، معروفترين ناوها بود.

    شاهزادگان هخامنشي در نيروي دريايي، علاوه بر فرماندهي گاه به سفرهاي اكتشافي نيز اعزام مي شدند و حتي اين سفرهاي پررنج و طولاني بعنوان مجازاتي براي برخي از آنان تلقي مي شده چنانكه ستاسپه پسر چيش پش به سبب تجاوز به دختر زوپير فرزند مگابيز در آغاز به حكم خشايارشاه به اعدام محكوم شد. اما با وساطت مادرش، كه عمه خشايارشاه بود، ملزم شد كه در قبال آزادي خود سواحل دور آفريقا را اكتشاف كند. ستاسپه از سواحل ليبي به سمت غرب حركت كرد تا پس از دور زدن آفريقا از راه درياي سرخ به مصر بازگردد. اما ستاسپه پس از ماهها كشتيرانيِ پررنج، نوميدانه، از همان راه به مصر بازگشت و به حكم خشايار شاه اعدام شد.

  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/03/13
    محل سکونت
    Position #2
    نوشته ها
    64

    Icon16 سير تحول قشر دريانوردان در نظام اجتماعي ايران زمین (قسمت سوم)

    در اقشار پايين تر از فرماندهان، تنوع مليتي در ميان افراد نيروي دريايي خشايار شاه بيشتر بود و عبارت بودند از:

    غواصان كه پيش از اين تمدنهاي گذشته ذكر آنها رفت، در عصر هخامنشي نيز نقش مهمي را در ميان دريانوردان بر عهده داشته اند چنانكه هرودت در شرح نبردهاي دريايي خشايارشاه مي نويسد: «در كشتيهاي پارسي مردي بود سكولياس ام، اهل سيون كه از ممتازترين غواصان زمان بود و بعد از در هم شكستن جهازات ايراني مقدار كلاني اجناس گرانبها در بليون براي سر كرده - هاي خود و مقدار زيادي نيز براي خويشتن جمع آوري كرده بود....] بر طبق حكايتي مشكوك[ وي در افته، به زير آب رفته و از آرتميزيون مسافتي معادل ده ميل سر از‌ آب برآورده داستانهاي اغراق آميز ديگري نيز درباه‌ي سكولياس نامبرده گفته اند و از چند روايت كه راست نمي نمايد. من فورا به يكي از آنها اشاره كردم.»

    هرودت دربارة تعداد ناوگان تحت فرمان خشايار شاه رقم مبالغه آميز 4207 كشتي را ذكر مي كند؛ و از انواع گوناگوني بوده اند، كه از اين كشتي هاي حمل اسبان و قايق ها تا ناوهاي ((تري رم(( (سه رده اي) كه داراي سي تا پنجاه پارو بودند، را شامل مي شد. اين كشتي ها سربازان پارسي، مادي و سكايي را جابه جا مي كردند، كه افسران ملل گوناگون بعنوان مزدور، در زير دست آنان فعاليت مي كردند. از اين گذشته ناخدايان و ناو باناني ماهر به علوم گوناگون دريانوردي ، از جغرافيا ، ستاره شناسي و هواشناسي و … در اين كشتي ها حضور داشتند و نيازهاي علمي استراتژيست هاي نظامي و حتي شاه را برآورده مي كردند و گاه اطلاعات آنان بطور مكتوب به نظر خشايار شاه مي‌رسيد.

    در ردة پايين تر از سربازان و ناوبانان و سكان داران ، پاروكشان قرار داشتند كه در هر كشتي سه رده اي حدود سي تا پنجاه نفر از آنان به پارو زني مشغول بودند. البته در هنگام وزش باد موافق، بادبانها كار اين قشر را آسانتر مي نمودند. به نظر مي رسد كه تنگه ها و سواحل صخره اي، مثلا در يونان، سرعت عمل و قدرت بازوان آنان نيرويي مؤثر در شكستن كشتي دشمن يا محاصرة آن بود. افرادي نيز در شناورهاي حمل چهارپايان وجود داشتند (80 نفر در هر شناور) كه وظيفه تأمين علوفه و نگهداري آنان را بر عهده داشتند.

    اما بايد به اين نكته توجه داشت كه پس از شكست هاي خشايار شاه در درياهاي يونان در سال 480، تلفات بسياري وارد شد. شورش مصر و جدا شدن ناوگان مصري از نيروي درياي ايران اين ضايعه را مضاعف نمود. در يونان نيز پس از پيروزي بر خشايارشاه، اتحادية دولت شهرهاي يوناني فرو پاشيد . اما آتن با اتكا بر ناوگان نيرومند خود كشتي هاي متحدين سابق خود، بجز جزيره ي خيوس chios و لسبوس را تصاحب كرد، كه زمينة جنگهاي طولاني پلوپنزي ميان آتن و اسپارت شد. بايد دانست كه پس از نبرد سالاميس، يونانيان سرنوشت خود را وابسته به نيروي دريايي خود تلقي كردند. و در ابداع روشهاي نوين در دريانوردي مي كوشيدند تا آنجا كه اسپارتها وسايلي ساختند كه بوسيلة آن كشتي هاي خود را از خشكي از تنگه كورنت به دريا مي‌رساندند.

    5-2-2-2- روزگار پس از خشايارشاه و جايگزيني سياست تفرقه بينداز و حكومت كن و كاهش جنگهاي دريايي


    جانشينان خشايارشاه ، از زمان اردشير اول (425 – 466 ق.م)، گرچه گاه با كمك ناوگان فنيقي خود و با اتكاي بيشتر بر نيروي زميني شورشهاي ايالاتي چون مصر كه به تحريك و با كمك يونانيان سراز اطاعت هخامنشيان پيچيده بودند، را سركوب مي نمودند، اما از اين پس سياست كلي آنها تشديد رقابت و درگيري ميان آتن و اسپارت براي رفع تهديدات آنان بود. با اين وجود اردشير براي سركوب شورشيان مصر كه به تحريك آتن راه سر پيچي در پيش گرفته بودند، ابتدا اسپارتها را تطميع كرد. اما چون اين رويه اثر بخش نشد، با ناوگان خود ناوگان آتني را در جزيرة پروسوپي در رودخانة نيل چنان محاصره كرد كه آتنيان بناچار كشتي هاي خود را آتش زدند تا به دست دشمني نيفتند. اين پيروزي با تدبير سرداري چون مگابيز كه جريان آب نيل را عوض كرده بود، حاصل شد. البته ناوگان فنيقي نيز كما بيش در سركوب شورش ايناروس، فرعون شورشي مصر همكاري داشتند (455 ق.م) قبرسي ها نيز از ديگر ملل دربانورد دولت اردشير اول هخامنشي محسوب مي شدند كه سيمون آتني رئيس اتحاديه دولت شهرهاي يوناني عليه هخامنشيان، به انتقام شكست در مصر سعي در تهديد آنها نمود. ولي با سيصد ناو قبرسي به فرماندهي آرتابازوس (دريا سالار ايراني) و ناوهاي بسيار بيشتري به فرماندهي مگابيزوس در كليكيا مواجه شد. اما نهايتا يونانيان پيروز شدند. و صد كشتي از فنيقي و كليكي به غنيمت آنان رفت مجموع اين وقايع نشان مي دهد كه سرداران مزبور، كه خود معمولا ساتراپ هاي ايالات ساحلي امپراتوري هخامنشي بودند، علاوه بر فرماندهي ناوگان و نيروهاي دريايي و زميني و طراحي راهكارهايي براي مقابله با نيروي دريايي يونان از جمله برگرداندن مسير رودها، به تدابير سياسي همچون تحريك آتن و اسپارت عليه يكديگر و تقويت نيروهاي آنها از جمله نيروي دريايي، و به خودمشغول نمودن وتضعيف نمودن آنها متوسل مي شدند. البته در عين حال پايگاههاي دريايي خود در مجاورت يونان، بويژه فنيقيان قبرس ، را حفظ و تقويت مي نمودند. در مقابل، سرداري چون تيسافرن نيز به روشهاي گوناگون از جمله عدم پرداخت دستمزد ملوانان يوناني و جلوگيري از اينكه يكي از دولتهاي آتن يا اسپارت ديگري را بطور كامل نابود كند، خود همة امكانات و قدرت را در دست گيرد و به رقيبي جدي براي ايران، گردد، جلوگيري مي نمودند. در اين بين معامله اي ميان ساتراپ هاي ايراني و ناخدايان يوناني برقرار شده بود كه با ناخدايان يوناني متعهد مي شدند كه از ساتراپ بعنوان فرماندة سپاهيان ايران حمايت كنند و حتي سربازان يوناني نيز بعنوان مزدور جايگزين سپاه جاويدان شوند. ساتراپ نيز با ثروت بي پايان خود آنان را حمايت مي نمود.

    روايات اساطيري ايراني مربوط به سفرهاي داراب در درياي يونان وعمان و حكومت وي در آنجا كه برخي او را با اردشير دراز دست (اردشير اول هخامنشي) قابل انباق مي دانند، نيز كما بيش به رونق دريانوردي در آن اعصار اشاره دارد. در اين داستانها مردم عمان و يونان را مردمي دريانورد و حاكم بر جزاير درياها معرفي شده اند كه به كمك نيروي بدني و فر ايزدي داراب به زير فرمان ايران زمين در مي آيند. داراب در اين حين از مساعدت غلامان ايراني الاصل همچون بهزاد نامي، بهره مي برد. در اين داستانها به بازرگانان ايراني از جمله شاپور و مهراسب پارسي، كه همچون بهزاد غلام در درياهاي يونان و عمان در آمد و رفت بوده اند، اشارت رفته است. و شايد بتوان اين اشارات را بقايايي از خاطرات گذشته اين اقشار دريانورد به شمار آورد.

    پس از سلطنت كوتاه خشايار شاه دوم (424- 425 ق.م) ، با آغاز سلطنت داريوش دوم (404-424 ق.م) روابط ايران و يونان در دريا از سر گرفته شد. در اين زمان تيسافرن Tissaphernes از سوي داريوش دوم بعنوان ساتراپ ليديه، ايونيه وغرب آسياي صغير يونان منصوب شده و طبعا فرماندهي نيروي دريايي و رسيدگي به امور آن را برعهده داشت. در اين زمان جنگهاي پلوپونز ميان آتن و اسپارت هنوز ادامه داشت. و آتن مانع پرداخت ماليات دولت شهرهاي آتني به دولت ايران مي شد. از اين رو تيسافرن، به همراه نمايندگان شهرهاي خيوس و اروتره كه از پايگاههاي مهم دريايي آنجا بودند، با اسپارت عليه آتن متحد شد. فرناباذ، ساتراپ ايراني در آسياي صغير، نيز همين تصميم را داشت و با كمك ناوگان هلسپونت (داردانل) مي كوشيد كه دولت شهرهاي يوناني را، ضمن اتحاد با اسپارت، بر آتن به شورش وادارد. فرماندة ناوگان اسپارت، جاسوسي بنام فرونيس را فرستاد تا دربارة تعداد ناوگان خيوس تحقيق كند و هنگامي كه مطمئن شد كه خيوس حدود 60 كشتي دارد، با تيسافرن و خيوس متحد شد. و 40 كشتي را به فرماندهي ملانخريداس Melanechridas فرستاد. اما به سبب زمين لرزه فقط پنج كشتي از آنها به فرماندهي خالكيدئوس نامي به كمك تيسافرن اعزام شد. تيسافرن نيز گاهي به آتن و گاه به اسپارت ياري مي رساند. چنانكه به بهانة آوردن 147 فروند ناوگان فنيقي به آسپندوس (در درياي اژه) رفت. و شخصي به نام تاموس را بعنوان نمايندة خود باقي گذارد تا در غياب وي مزد سربازان را بپردازد. اسپارت و متحدين آن از غيبت تيسافرن ناراحت شدند. زيرا تاموس در پرداخت مزد سربازان تعلل مي نمود. و اين موجب تضعيف ناوگان آنها مي شد. و حتي عده اي معتقد بودند كه مراد تيسافرن از آوردن ناوگان فنيقي، اين بود كه خدمة كشتي ها براي معافيت از خدمت به وي پول بدهند. چون وي به هر حال قصد نداشت از خدمت آنان استفاده كند و با آتن بجنگد. توسيديد خود معتقد بود كه علت اينكه تيسافرن در بازگشت، ناوگان فنيقي را به همراه نياورد، اين بود كه نيروي جنگي يونان را تضعيف كند واينكه هيچ يك از دو دولت آتن و اسپارت به سبب استفاده از كشتي هاي او بر ديگري برتري نداشته باشند. مطالب فوق نشان مي دهد كه هخامنشيان از نقش مستقيم نيروي درياي خود در سواحل يوناني درياي اژه كاسته بودند و سياست تشويق جنگهاي فرسايشي ميان آتن و اسپارت را براي تخريب نيروي دريايي آنان در پيش گرفته بودند. اين امر نشان در تغيير اخلاق دريانوردان يوناني نيز است. آنان كه در گذشته براي حفظ تماميت يونان جانفشاني مي نمودند، در اين دوره به مزدوراني تبديل شده بودند كه دستمزد بيشتر ملاك عمل آنان شده بود. دريانوردان ايراني نيز بيشتر به تجارت ميان هند- عربستان و مصر مشغول شده بودند.

    با افزايش شكايات آتني ها و بويژه توطئه هاي درباريان عليه تيسافرن، كورش کوچک پسر داريوش دوم جايگزين تيسافرن شد. (407 ق.م) اسپارتها با كمك كورش بر آتن شورش كردند و آن را شكست دادند. از اين رو نيروهاي يوناني به كورش دلبستگي يافتند و بويژه كه آنان پس از 404 ق.م با پايان گرفتن جنگهاي 25 سالة‌ پلوپونزي ، بيكار شده بودند، اين امر به علاوة‌ كينه توزيهاي فرناباز ، سردار هخامنشي ، موجب شد كه كورش صغير در فكر ممانعت از جانشيني برادر بزرگتر خود اردشير دوم (358 – 404ق.م) بجاي پدر (داريوش دوم) ، افتد از اين رو پس از توطئه اي نافرجام در قتل برادربه كمك نيروهاي يوناني خود به ايران حمله كرد و در نبرد كوناكسا شكست خورد. تيسافرن هنوز در ايونيه حكومت مي كرد. اسپارتي ها دريادار نه آرخوس كه حاكم ناحية افسوس را براي طلب كمك مال نزد كوروش صغير فرستادند و از دست تيسافرن شكايت نمودند. نه آرخوس مدتي را فرماندة‌ نيروي دريايي و داور كل حوزة دريايي خود و داراي اختيار اعلام جنگ و مسئول برقراري امنيت در ناحية اِفسوس، جلوگيري از راهزني دريايي و حل و فصل مرافعات دريايي بود. وي در كنار فرماندة خود لوساندر اسپارتي از معاونان كورش کوچک بود و احتمالا فرماندهي ناوگان وي را برعهده داشته است. اين مسائل نفوذ يونانيان در نيروي درياي ايران را نشان مي دهد. چنانكه دريادار جزيرة‌ سامس نيز با 35 كشتي خود به نيروي دريايي كورش کوچک پيوست. جاذبة ثروت هخامنشيان عامل اصلي در جذب اين گروهها بود. و البته خود عاملي براي تشويق شورشيان ايراني عليه دربار هخامنشي (از جمله كورش کوچک) و تضعيف قواي ايران شد. يكي ديگر از عوامل تضعيف ناوگان هخامنشي استقلال مصر از امپراطوري (400 ق.م) و نيز تلاشهاي يونانيان براي تصرف آسياي صغير وقبرس و پايگاههاي دريايي آنجا بود، كه البته صلح آنتالسيداس Antalcidas اقتدار ايران بر قبرس و آسياي صغير را ابقا كرد. (387 ق.م) تلاشهاي موفقيت‌آميز اردشير سوم (336- 358 ق.م) در تسخير مجدد مصر نيز نتوانست ناوگان دورة درخشان خشايارشاه و داريوش بزرگ را احيا نمايد. بهرحال نقوش اورنگ بر آن مقابر اردشير دوم و سوم نشان از تابعين ملل دريانوردي چون هند، مصر، بابل، اعراب درة اردن (و فنيقي ها) ، يوناني هاي آن سوي دريا دارد. تا زمان داريوش سوم (330- 336 ق.م) ناوگان هخامنشي از عمليات دريايي، به تجارت دريايي روي آورد. گرچه ضعف آخرين شاهان هخامنشي نمي توانست امنيت و امكانات مورد نياز تجارت دريايي را تامين نمايد، اما بنا به گواهي نئارخوس، دريا سالار اسكندر مقدوني ، در سواحل شمالي و جنوبي خليج فارس بنادر پر رونق و ثروتمند و دريانورداني ماهر وجود داشت كه برخي از آنها عبارتند از : كارمانيا (در سواحل مكران) شهر هرمز (ميناب امروز) ، جزيرة اوركتا (احتمالا قشم كنوني)، خليج بزرگ (آبهاي بيدخوني بندر طاهري و نابند) ، آپوستانا (بندر لنگه امروز و بوستان سابق)، گوگانا (بندر كنگ)، شهر پرباغ و ثروتمند هيراتيس (ليان = بوشهر) كه ترعه اي براي عبور كشتي ها به كنار آن حفر شده بود) و جزيرة كيش، جزيرة صيادان مرواريد، جزيرة مازانس كه (نئارخوس حاكم آنجا را بعنوان راهنما براي ورود به مصب كارون (= پاسيتيگرس Pasitigris) به همراه خود بردن)، بندرگاه سيكاندروس، سيدودونت، تارسياس، كاتيا، شهر بادلس، آبادي ايلاس، بندرگاه اوكوس، اسكله‌اي نزديك سيتاكوس، بندرامني در دهانة راگونيس و شهر تائو در كنار آن. اين مراكز با پايگاههاي مهم دريانوردي وتجارت جهان باستان از هند و مصر و فنيقيه (بويژه صيدا) و يونان (جزيرة دلوس وسالاميس) ارتباط تجاري و فرهنگي داشت چنانكه سرستونهاي يافته شده در اين مناطق كه مربوط به اواخر و پس از دوران هخامنشي است تأثير هنر حجاري هخامنشي را نشان مي دهد.

    6-2-2-3- عصر اسكندر و اصلاحات در دريانوردي ايران

    پيامد حملات اسكندر به امپراتوري هخامنشي در سالهاي 330-334ق.م سيل مهاجران يوناني به شرق بود. و البته تعدادي ايراني نيز، از جمله بوخشا كه در 140ق.م در آتن با آگاثار خيدس مورخ يوناني ديدار نمود، به يونان رفتند. آمدن يونانيان به ايران گرچه فرهنگ هلني بالتبع و سنن دريانوردي آن را با خود به همراه آورد، اما يونانيان نيز تحت تأثير فرهنگ و سنت هاي دريانوردي ايرانيان و ملل تابعة آنان قرار گرفتند، چنانكه نئارخورس كه توسط اسكندر با سمت اميرالبحر (دريارسالار) براي سفر اكتشافي و شناسايي سواحل درياي عمان و خليج فارس تا مصب كارون اعزام شده بود، از كمك و همراهي راهنمايان محلي گدروسيا (ناخدايان سواحل بلوچستان) بهره مي برد از اين گذشته ، مقاومت ساحل نشينان خليج فارس در برابر ناوگان نئارخوس، از ديگر نشانه هاي قوت دريانوردي در خليج فارس است. در ناوگان نئارخوس ، كه شامل 32 كشتي بزرگ سي پارويي و چند كشتي كوچك بود، به جز ملوانان (ملاحان). پاروزنان و كارگران كشتي ها ، 2000 نفر قشون حضور داشتند. موفقيت نئارخوس در اكتشافات وي موجب شد كه اسكندر طرحهايي را براي پيشرفت هر چه بيشتر دريانوردي در بين النهرين، ساحل خليج فارس و بويژه در مجاورت بابل (پايتخت اسكندر) در پيش گيرد. تا علاوه بر رونق تجارت، نظارت بر قلمرو وسيع خود را تضمين كند. از اين رو نئارخوس پيش از رفتن به شوش، به ايمن ساختن ولايات ساحلي و بازديد از آنها و تنبيه حاكمان شورشي آنها پرداخت. غير از نئارخوس هيئت هاي ديگري نيز به اكتشافات ساحل جنوبي خليج فارس اعزام شدند؛ اركياس كه تا حوالي تيلوس (بحرين) رفت. دريانورد ديگري كه از منطقة اندرستن هم جلوتر رفت. هيرون اهل سولي كه از اين دو تن بيشتر رفت. و نهايتا نئارخوس در حالي كه براي سياحت شبه جزيرة عربستان آماده مي شد، اسكندر در گذشت (323ق.م) .

    اسكندر پس از آمدن نئارخوس از سند به بين النهرين، به لايروبي ترعه هاي متروك بابل تا خليج فارس، بناي شهرهايي بنام اسكندريه كه عمدتا در ساحل هندوستان، خليج فارس و عربستان بودند (اسكندريه اي در مصب دجله، لنگرگاهي در بابل، پايگاه دريايي ايكاروس در جزيرة فيلكه كنوني ، اسكندريه‌اي در خارك)، استخدام فنيقيان در نيروي دريايي تازه تاسيس اسكندر و مهاجرت دادن برخي از آنان به همراه ناوهايشان به بين النهرين، صدور فرمان آغاز فعاليت هاي كشتي سازي پرداخته بود كه موجب ورود بازرگانان يوناني و مقدوني به ايران و تأسيس كّلني هاي يوناني نشين بود. كه بي شك دريانوردان در آنها جايگاه خاصي داشته اند.

    3- نتيجه


    از دير باز در سواحل شمالي درياي مكران ( عمان ) و تمدن شهر سوختة‌ سيستان دريانورداني به ظهور رسيدند كه تا زمان اسكندر مقدوني با هند روابط تجاري داشتند.در اين جوامع به سبب رونق تجارت و دريانوردي گروهي پيدا شدند كه راههاي آبي را شناختند و بعنوان بلدچي (راهنما) در كشتي هايي كه به هند يا خليج فارس مي رفت حضوري مي يافتند. و مسلماً در هر زمان كه تجارت دريايي اندك رونقي مي يافت، نقش اين افراد اهميت مي يافت و ثروت و در نتيجه پايگاه اجتماعي آنان ارتقا مي يافت.

    در جامعة‌ اسلامي نيز در ليان (بوشهر) و جزيره خارك اجتماعات دريانورداني پديد آمده بود كه در ميان آنان تاجران مهاجر هندي، سومري، فنيقي و بابلي نيز يافت مي شد. و چنانكه در متن مقاله گفته شد ايلاميان در بسياري از مظاهر ديوانسالاري و تجارت دريانوردي و علوم دريايي را از اقوام سامي اي كه پيش از آنها در جنوب ايران حضور داشتند، اقتباس نموده بودند. بر اين اساس مي‌توان حدس زد كه يك كشتي بزرگ ايلامي اقشار گوناگون مشغول بوده اند: تاجر يا تاجراني كه با هندوعربستان مشغول به تجارت بوده و ثروت سرشاري داشته اند، ناخدايي آشنا به نجوم، هواشناسي و معتقد به اعتقاداتي دربارة خدايان باد و آب كه در اين باره بي نياز از راهنماييهاي كاهنان ايلامي نبود، تعدادي سكان دار، ملوان و ناوباناني براي مقابله با دزدان دريايي و .... و تعداد كثيري پاروكشي كه عمدتا از ميان بردگاني كه فنيقيان آنان را در خليج فارس به فروش مي رساندند، انتخاب مي شدند تجارت مرواريد در ايلام ضرورتاً مستلزم وجود قشري بعنوان غواصي در كشتي هاي تجاري و صيادي بود البته اين امكان وجود دارد كه ملوانان، كه غالبا غواصان ماهري هم بودند، اين وظايف را بعهده مي گرفتند. البته ناوبانان و سربازان دريايي و غواصي مهارت داشتند و طرف استفاده از مشك باد براي تنفس در زير آب را مي دانستند. اين سربازان بعدها در عصر هخامنشي در ناوهاي ايراني به خدمت گرفته شدند و با مهارتي كه در پرتاب توده هاي مشتعل قير نفت به كشتي هاي دشمنان داشتند، نيروهاي ويژه اي را تشكيل مي دادند. آنان حتي تا درجة نيروي جاويدان ارتش 10 هزار نفر داريوش ارتقا مي يافتند. چنانكه نقش برخي از سربازان پيادة ايلامي بر روي يك كاشي لعابي بزرگ از كاخ داريوش در شوش بدست آمده و مؤيد اين مطلب است و از اين گذشته در ايلام بي شك قشر اجتماعي قابل ملاحظه‌ي كشتي سازان حضور نيز داشتند.

    در دورة مادها ايلاميان كه مردمان سواحل مكران، فنيقيان و بابليان به تجارت خود با هند و عربستان ادامه مي دادند. و گر چه مادها در بخشي از تجارت اسب هاي مادي از ناوگان جزاير درياي ميدترانه بهره مي بردند، بطور كلي دولت ماد وقفه اي را در روند شكل گيري طبقة دريانورد ايراني پديد آورد.

    اقدامات كورش در تصرف پايگاه دريايي فنيقي بحرين بندر ايلامي ليان، بندر بين المللي رودخانه اي بابل، تصرف ليدي در سواحل درياي اژه و نيز فعاليت‌هايي چون كاخ سازي در سواحل خليج فارس (برازجان)، علاقة وي را به رونق تجارت دريايي و نظارت بر آن نشان مي دهد. از اين رو مي توان حدس زد كه در اين ايام با توجه به وسعت قلمرو كوروش و رفت و آمد آزادانة تاجران از ليدي تا حدود هند، طبقة تاجران كه عمدتا اهل بابل، مكران، هند و ايلام بوده اند، بتدريج ثروتمند تر شده اند. قوم دريانورد و پر سابقة فنيقي نيز از زمان فتح بابل به سبب انگيزه هاي اقتصادي به هخامنشيان پيوست و ناوگان خود را در خدمت آنان قرار داد.

    لشكر كشي كمبوجيه به مصر گر چه از طريق زمين صورت گرفت، اما نشان داد كه ايران براي حمله به كارتاژ (هم نژادان فنيقيان) به يك نيروي دريايي مستقل از ناوگان فنيقي نيازمند است. در زمان كمبوجيه دريانوردان فنيقي بر تجارت و هم چنين فرماندهي ناوگان دريايي ايران نفوذ بسيار يافتند. كمبوجيه تعدادي از مصريان صنعتگر را به شوش و جزاير خليج فرستاد كه احتمالا گروهي از آنان در بخش دريانوردي جذب شدند. داريوش براي رفع اين نواقص و نيز گسترده تر كردن تجارت در قلمرو وسيع خود (هند تا مصر و يونان) با اكتشاف مصب رود سند و حفر كانال سوئز انحصار تجارت مصر تا هند را به دست آورد و تاجران هندي مصري، ايلامي، مكراني، بابل و فنيقي را به خود وابسته تر كرد. و موجب شد كه روابط و اشتراك مساعي و تبادل تجارت نزديكتري با هم داشته باشند. از سوي ديگر آغاز به تشيكل نيرويي دريايي كرد كه گر چه هسته‌ي آن را فنيقيان تشكيل مي دادند، اقوام دريانورد ديگري چون ايوني هاي سواحل شرقي اژه، يونانيان، هنديان، مصريان، عيلاميان و بابليان نيز در آن حضور داشتند.

    وي فرماندهي عالي اين نيروي دريايي را به شاهزادگان هخامنشي و سرداران مورد اعتماد چون برادرش ارتافرن و سردار خود مگابيزوس سپرد. در زير دست اين افراد، فرماندهان كوچكتر از ملل گوناگون كه هر يك كشتي هاي متعلق به خود را فرماندهي مي نمودند. تاجران دريايي هندي، فنيقي، مصري و بابلي و ايلامي نيز تقريبا در همين رديف قرار داشتند. و هر يك در كشتي خود بر گروهي از زيردستان خود فرمان مي راندند. آنان گاه اطلاعات مورد نياز ارتش داريوش را درباره‌ي جغرافيا و تعداد نيروهاي دشمن فراهم مي كردند. سربازان دريايي كه گاه ناوبانان نيز ناميده مي شدند، نيز از ملل گوناگوني تشكيل شده بودند، و در ميان آنان تيراندازان پارسي و نفت اندازان ايلامي مشهور بودند و چنان كه هرودت مي نويسد رياست اين نيروها را افسران پارسي، مادي و سكايي بر عهده داشته اند. پس از سكان داران، ملوانان و ديده‌بانان از ديگر اقشار دريانورد بودند كه از ملل گوناگون بوده و خدمات داخلي و فني كشتي رابر عهده داشتند. گرچه در جنگ هاي دريايي، به ويژه ملوانان هندي با چنگك هايي كه داشتند بر كشتي هاي دشمن خساراتي وارد مي كردند. پاروزنان پايين ترين قشر دريانوردان بودند كه معمولا از ميان اسراي جنگي و بردگان بودند در طبقات پايين كشتي به پاروزني و كارهاي سخت مشغول مي‌شدند. آنان جزيي از يك كشتي به شمار مي رفتند و همراه آنان به فروش مي رفتند. با توجه به فتوحات داريوش در حبشه و شمال افريقا احتمال حضور بردگان سياه در اين طبقه بسيار است. درزمان داريوش ايونيان و يونانيان تبعيديان ميلت به جزاير خليج فارس به عنوان ملوان، ناوبان و حتي فرمانده‌ي كشتي در طبقات دريانورد ايران جاي گرفتند. و حتي برخي از آنان هم چون آريستاگوراس مشاور دريايي داريوش بودند. و برخي از آنان چون اسكيلاكس كارياندي به سفرهاي اكتشافي اعزام مي شدند. با اين وجود داريوش، برخلاف كمبوجيه چنان تسلطي بر آنها داشت كه آريستاگوراس به دليل ناتواني از انجام دستورات داريوش، خودكشي كرد و هم چنين يكبار داريوش يكي از فرماندهان ناوگان مينوئن (كرت) را به سبب سرپيچي تنبيه كرد. اين امور نشان مي دهد كه به تدريج اقشار چند مليتي دريانوردان، مركب از ملل تابعه اي هخامنشيان، در قالب نيروي درياي هخامنشي به فرماندهي پارس ها و مادها شكل گرفت چنان كه در زمان خشايارشاه، جنگ هاي متعدد دريايي با ملل دريانوردي چون يونانيان صورت گرفت. وسعت ناوگان خشايارشاه و تجهيزات بي شمار آن ها نشانه‌ي رشد دريانوردي و استقرار طبقات دريانورد بحت خدمت ارتش هخامنشي بود. فرمانده اي عالي اين نيروها از پيش به انحصار پارس ها در آمد و حتي سفرهاي اكتشافي كه در عصر داريوش به يونانيان سپرده مي شد، به شاهزادگان هخامنشي از قبيل ستاسپه سپرده شد. فرماندهان عالي دريايي ايران نيز در زمان خشايارشاه عمدتا برادران شاه و سرداران لايق و در مرتبه‌اي پايين تر متحدان يوناني خشايارشاه از جمله ارتيميسيا ملكه‌ي هاليكارناس قرار داشتند. به نظر مي رسد كه در عصر خشايار شاه حتي ناوگان تجاري براي نبرد با يونانيان بسيج شده بودند و حتي تاجران، حداقل براي جابجا كردن نيروها، چهارپايان و تجهيزات، به ارتش هخامنشي پيوسته بودند و بنابراين در زندگي و كار آنان تغييراتي رخ داده بود. كه از جمله‌ي آن مي توان وابستگي به مواجب دولت و فرمانبرداري مطلق از دربار هخامنشي بود. آنان به جاي تجارت وظيفه‌ي حمل و نقل و تهيه‌ي تداركات مورد نياز ناوگان و نيروها را بر عهده داشتند. پس از اين طبقه‌ سربازان دريايي، ناوبانان و ملواناني بودند كه مسلح شده بودند. در اين طبقه بيشترين تنوع مليتي وجود داشت هر گروه از اينان تحت فرماندهي افسري پارسي يا مادي قرار داشت. سكان داران، ديده بانان و پاروكشان كه تعداد قابل توجهي را در هر كشتي تشكيل مي دادند، در طبقه‌ي بعدي قرار داشتند. اين مطلب نشانه‌ي تنزل اجتماعي قشر سكان دار و ديده بان در حد پاروكشان و اعتلاي پايگاه اجتماعي سربازان دريايي، به سبب حكمفرما بودن شرايط جنگي در عصر خشايارشاه، مي باشد. علاوه بر اين در عصر خشايارشاه يك قشر جديد (مستخدمين و مسئولين نگهداري چارپايان در كشتي ها) به دريانوردان افزوده شد يا حداقل تعداد آنان افزايش چشمگيري يافت (80 نفر در هر كشتي) اين امر با توجه به تجهيزات وسيع و ارتشي پرجمعيت خشايارشاه قابل توجيه است
    2ـ فنيقيان، سريانيان و فلسطيني ها كه ملوانهاي آنان كلاه خودي شبيه يونانيان وسينه بند كتاني و سپرو زوبين داشتند (300 ناو). 3ـ ملوانان مصري با كلاهخودهاي مشبك، سپر گوله لبه پهن، نيزه هاي چوبي ، تبر زين سنگين، زره و كارد بر كمر (200 ناو). 4ـ قبرسي ها كه خود را به سالاميس و يونان منتسب مي ساختند، برخي را فنيقي يا حبشي مي ناميدند، از سربند (عمامه) و مانند بيشتر ملوانها كلاهخود نوك تيز استفاده مي كردند. 5ـ ملوانان كليكي كه كلاهخودهاي بومي، سينه بندهاي پشمي، سپر سبك از پوست خام، دوزوبين، شمشيري شبيه به شمشيرهاي مصري داشتند و خود را به فنيقيان منتسب مي نمودند. (100 ناو). 6ـ ملوانان پامفيلي داراي اسلحه هاي يوناني و منتسب به يونانيان پس از جنگ تروا (30 ناو). 7ـ ليكي ها زره بر ساق پاو سينه بند، كمان چوبي، تيرهايي از جنس ني و بدون سپر، خنجر و چنگك (قلاب) و كارد داشتند (50 ناو). 8ـ دوريهاي آسيايي، اصلا از پلوپونز و مجهز به تجهيزات يوناني بودند (30 كشتي). 9ـ كاري ها، مجهز به تجهيزات يوناني و چنگك و كارد (70 كشتي). 10ـ ايوني ها مجهز به اسلحه هاي يوناني . 11ـ جزاير نشينها (جزاير يونان) مجهز به اسلحه هاي يوناني. 12ـ ملوانهاي شهرهاي كرانه هلسپون (داردانل) و بسفور مجهز به اسلحه هاي يوناني و برخي از آنان به حفاظت پل هاي تنگه هاي بسفر و داردانل گماشته مي شدند. 1ـ سربازان جزاير خليج فارس كه تبعيديان يوناني و ايراني در ميان آنان حضور داشتند. و احتمالا ايلاميان نيز در شمار آنان بودند و به سپري سبك بافته از تركه هاي بير، نيزة كوتاه و كمانهاي بومي و تيرهايي از جنسي ني مجهز بودند. فرماندهي اين دسته را با گس پسر مردونتس ، فرماندة آيندة پادگان موكال در سواحل آسياي صغير، بود.

  4. #4
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/03/13
    محل سکونت
    Position #2
    نوشته ها
    64

    Icon16 سير تحول قشر دريانوردان در نظام اجتماعي ايران زمین (قسمت چهارم)

    از زمان اردشير اول ناوگان دريايي به سبب شكست هاي دريايي خشايارشاه، اتحاد و قدرت گيري ناوگان يوناني و نيز جدا شدن موقت مصر از ايران، تضعيف شد و جنگ هاي دريايي كاسته شد. و به سركوب شورش ملل دريانوردي چون مصر و مقابله با تحريكات يونان محدود ماند. جنگ هاي پلوپونز ميان آتن و اسپارت اين امكان را پديد آورد كه اردشير به جاي دخالت مستقيم ناوگان خود سياست تضعيف طرفين را با كمك سياست تفرقه بينداز و حكومت كن را در پيش گرفت. اين سياست نياز به ثروت داشت اين ثروت به صورت ماليات از مردم و به ويژه تاجران گرفته مي شد. بنابراين لزوماً تاجران دريانوردي كه در فرمان خشايارشاه به ارتش پيوسته بودند، به كار تجارت خود (عمدتا با هند و مصر) بازگشتند. اين افراد بويژه از زمان پايان يافتن جنگ‌هاي پلوپنزي در عصر اردشير دوم شدت يافت به خصوص كه از آن پس طبقه‌ي جنگجويان دريانوردي يوناني كه بسيار رشد كرده بود، به يكباره بيكار شد. اين بيكاري موجب شد كه ثروت هخامنشيان براي مشغول داشتن آنان به جنگ با يكديگر مؤثر افتد. بنابراين به جاي دخالت مستقيم ايران در جنگ با يونان، ثروت دربارهاي هخامنشي اين جنگجويان بيكار را به جنگ هاي فرسايشي با يكديگر مشغول مي ساخت. تا آن جا كه بسياري از فرماندهان دريايي سابق هخامنشي به تجارت روي آوردند و تبديل به تاجران دولتي شدند. و حتي از طبقه‌ي تاجران آزاد دير پا پيش گرفتند اين تاجران براي رسيدن به منافع تجاري خود و حفظ سلطه‌ي ايران بر يونان، ثروت خود را در ميان دريانوردان يوناني بذل مي كردند.

    در اين زمان ناخدايان در كنار تاجران آزاد و ناخدايان پر سابقه‌ي مللي چون بابليان، فنيقيان، هنديان و ايلاميان قرار گرفتند. سربازان دريايي نيز با عنوان ناوبان براي مقابله با دزدان دريايي به خدمت كشتي هاي تجاري درآمدند و يا حذف شدند. و در هر حال تعداد كشتي هاي نظامي كاهش چشمگيري يافت. سكان داران ملوانان، ديده بانان و راهنمايان دريايي به تدريج جايگاه سابق خود را باز يافتند و پاروكشان همانند گذشته به شغل طاقت فرساي خود ادامه دادند. با حمله‌ي اسكندر سقوط هخامنشيان، تاجران و دريانوردان يوناني و مقدوني به ايران آمدند: و كلني ها و شهرهايي (اسكندريه هايي) ساختند و به جاي طبقات تاجران دولتي قرار گرفتند. در اين حين اوضاع تجارت به سبب اصلاحات اسكندر رونق يافت و تاجران مللي چون بابل و فنيقيه و ايلاميان دوباره به ثروت و شهرت دست يافتند و در كنار يونانيان قرار گرفتند.

    اما آنچه باقي ماند تجربياتي بود كه ايرانيان در دريانوردي، كشتي سازي و تشكيل نيروي دريايي بدست آمده بودند اين تجربيات توسط اقشار دريانورد به نسل هاي بعد و مهاجران يوناني نيز مستقل شد

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •