-
مدیریت کل سایت
به آفرید ، عاشق بزرگ ایران
با گذشت صد سال از چيرگي اعراب بر ايران، هنوز در گوشههاي بسياري از ميهنمان، آيينهاي كهن ايراني به حيات خود ادامه ميدادند و در برخي نواحي آتشكدهها همچنان فروزان بودند. گويي هر كجا كه شمشير اعراب برندگياش را از دست ميداد، ايرانيان به تلاشهاي خود براي آزادي و استقلال ميافزودند!! براي نمونه در تاريخ بخارا چنين آمده است:« و هر بار که اهل بخارا به ظاهر مسلمان شدندی، چون سپاهیان عرب بازگشتندی ردت آوردندی و کافر شدندی...»
در چنين شرايطي و همزمان با سالهاي پاياني حكومت امويان كه مردمان خراسان به رهبري بهزادان براي رهايي از يوغ بردگي اعراب، ميكوشيدند، بهآفريد برخاست.
در میان جنبشهای گوناگوني که در طي دو سده پايداري ايرانيان برابر اعراب روی داد، آگاهی ما از جنبش بهآفرید و چگونگي آن اندک است. گويا گروهي از مورخان اسلامي هم تلاش كردهاند تا از او و آيينش چهرهاي رازآلود برجاي گذارند! از سوي ديگر كشته شدن وي به دست بهزادان، سپهسالار ايرانياي كه سيماي يك قهرمان ملي ضد اموي را دارد، آن هم درست در روزهاي برچيده شدن بساط امويان، بر پيچيدگي ماجرا ميافزايد .
در نوشتههاي تاریخی موجود، نام بهآفريد را نخستين بار در کتاب الفهرست (ص351) ابنالندیم (298-385 ه.ق) که در سال 377 هجری نوشته شده، میبینیم و چون ابنالندیم نسكش را چنان که خود گوید از کتاب "الدولةالعباسیه" نوشتهي ابواسحقابراهیمبنص �لی(176-243ه.ق) اقتباس کرده، و از آنجا كه بهآفرید در سال 131 هجری کشته شده، پس آگاهيهاي نوشتاري ما از وی مربوط به صد سال پس از مرگش میباشد.
بهآفريد ، پورِ ماهفروردين از زرتشتیانِ زوزن (مركز ولايت خواف از توابع نيشابور) بود . از زادروز و چند و چوني روزگار وي تا پيش از دعوتش آگاهياي در دست نيست؛ تنها نوشتهاند كه 7 سال از زندگاني خويش را در چين و ماوراءالنهر سپري كرد و پس از بازگشت، آيين تازهي خود را عرضه نمود.
مجد خوافی در بخشي از "روضة خلد" مينويسد که « بهآفرید از ظرایف چین بسیار با خود آورد و از آن جمله پیراهنی سبز بود که چون در پیچیدی در قبضه ناپدید شدی.. شبی باز آمد و در آن کوه که نزدیک یک ده است پنهان شد و بامداد از آنجا فرود آمد، آن پیراهن پوشیده. مردی بود دهقان، نام او خداداد. از دهی که نزدیک ده اوست پیش او رفت و گفت خدای به من وحی کرده است و این پیراهن از بهشت فرستاده. آن مرد به وی بگروید و معجزه نطلبید. بسیاری مردم به وی بگرویدند.»
عبدالحسين زرينكوب در "دو قرن سكوت" از قول ابوريحان بيروني مينويسد:«..چون از چين باز آمد، از طرفههاي آنجا جامهاي سبز رنگ با خود آورد كه چون پيچيده شدي از نرمي و نازكي در دست جاي گرفتي. بهآفريد چون از چين بازگشت در قريه سيراوند از روستاي خواف مسكن گرفت و دين تازه آورد. در آنجا هر شب بر بالايي برآمدي و چون روز شدي از آن فرود آمدي؛ مگر مردي كشتكار كه در مزرعه خويش كار ميكرد او را بديد. بهآفريد برزگر را به آيين تازهي خويش خواند و گفت كه من تا كنون در آسمان بوده ام و بهشت و دوزخ بر من عرضه كردهاند. خداوند بر من وحي فرستاد و اين جامهي سبز درپوشانيد و همين ساعت به زمين فرستاد. مرد به دين او درآمد و گروهي بسيار پيرو او شدند. »
هرچند اين روايات خالي از ابهام و افسانه نيستند اما به هر روي از اين نوشتهها اينگونه برميآيد که پس از ادعاي بهآفرید در پيامبري و تبليغ دين تازه، مردم بسياري از زوزن و خواف و نيشابور و ديگر جايها به او گرویدند؛ و چون اوضاع حكومت خراسان در آن روزگار هنوز آشفته بود، در آغاز كار براي او گرفتارياي پيش نيامد .
اساس آيين او همان آيين زرتشت با گرايشاتي به سوي محرومان جامعه و تعديل ثروت بود .
بيروني ميگويد: « بهآفرید برای اتباع خود کتابی ساخت به فارسی..» اما شوربختانه امروز از اين كتاب چيزي به دست ما نرسيده است.
ابن الندیم ميگوید:«..وی پیشگویی میکرد و از آینده خبر میداد و برای پیروان خود پنج نماز بیسجود معین نمود..» اما بيروني ميگويد:« گمان او این بود که خداوند پنهانی به وي وحی نازل می کند، هفت نماز برای اتباع خود واجب گردانید؛ یکی در توحید خدا، یکی در خلقت آسمانها و زمین؛ یکی در خلقت جانوران و روزی ایشان، و نمازی در مرگ، نمازی در رستاخیز و روز شمار، نمازی در باب اهل بهشت و دوزخ و آنچه برای ایشان آماده شده، و نمازی در ستایش اهل بهشت .. پیروان خود را به سجود در برابر چشمه خورشید امر داد و مقرر کرد که این نیایش را به یک زانو انجام دهند و در نماز، آفتاب را در هر سمت که باشد قبله خود سازند.» نماز کردن رو به خورشید و شمار آن را ثعالبی و شهرستانی نیز در نوشتههاي خود آوردهاند. در "زينالاخبار" نيز افزون بر بيان نمازهاي هفتگانه، آمده:«..گوشت مردار حرام کرد بر ایشان خوردن. و نکاح مادر و خواهر و خواهر زاده و برادرزاده حرام بود. و کابین زن را از چهارصد درم گذشتن حرام کرد و هفت یک بخواست از خواستهای ایشان. و از دست رنجشان همچنین..»
بنا به دستورات بهآفريد، پيروان او ميبايست يك هفتم دارايي و دسترنج خود را براي ساختن يا آباد كردن راهها و پلها و كاروانسراها، درمان بيماريهاي سخت و ياري به نيازمندان هزينه مينمودند. دارايي آنها (به گفتهي برخي يارنامهها، كابين زن) نميبايست از چهارصد درهم تجاوز ميكرد. پيروان او ميبايست گيسوان خود را رها كرده و بلند نگاه ميداشتند . همچنين خوردن شراب، مردار و كشتن حيوانات جز در هنگام پيري بر آنها حرام بود.
آن گونه كه از شواهد پيداست بهآفريد زرتشت و آيينش را باور داشت اما با برخي از سنتهاي كهن زرتشتيان مخالفت كرد. با بررسي نوشتههاي ابوريحان بيروني در آثارالباقيه و نظرات پروفسور ادوارد براون در "تاريخ ادبي ايران" (جلد اول) و "ملل و نحل" شهرستاني و "جوامعالحكايات" محمد عوفي و برخي آثار ديگر، گرايش بهآفريد به نوآوري و بدعت در آيين زرتشت، بر پايه گرايشاتي به سوي مزدكيگري بيشتر روشن ميشود .
و اما سرانجامِ كارِ بهآفريد !
بدعتهاي او، مغان سنتي زرتشتي را آشفته ساخت و آنان هنگام آمدن بهزادان (كه در آن هنگام يگانه مرد نيرومند خراسان بود) به نيشابور، نزد او شكايت بردند كه بهآفريد در حال تباه كردن آيين زرتشت است . از سوي ديگر مخالفت بهآفريد با اعراب مسلمان، آنها را نيز به چارهجويي انداخت !
ابن نديم در الفهرست نوشته است به آفريد ابتدا به دست دو تن از مبلغان ابومسلم به نامهاي شبيب ابن داح و عبدالله ابن سعيد اسلام آورد و جامه سياه پوشيد و مقام و مرتبتي خاص پيدا كرد ولي به علت سخناني كه در مورد اسلام ميگفت مورد غضب واقع شده و كشته شد .
ابوريحان در آثارالباقيه مينويسد :«..چون ابومسلم به نيشابور آمد، موبدان و هيربدان بر او گرد آمدند و شكايت آوردند كه بهآفريد اسلام و مجوسي هر دو را تباه كرده است. ابومسلم عبداللهبن شعبه را به جنگ وي گسيل كرد تا او را در جبال بادغيس بگرفت و نزد وي برد. ابومسلم بفرمود تا او را بكشند و هركه از قوم او يافتند هلاك كردند.»
اينکه بهآفريد در روزهاي پاياني زندگاني خويش در كوههاي بادغيس زندگي ميكرده يا اينكه به آنجا فرار كرده و آيا بين پيروان او و فرستادگان بهزادان جنگي رخ داده يا نه، هيچيك بر ما روشن نيست. تنها از كتاب "دولة العباسيه" اينگونه پيداست كه تا زمان ابراهيمابنالعباسالصو �ي كه سال 243 هجري بوده، در خراسان شماري از پيروان بهآفريد همچنان زندگي ميكردهاند.
از سويي دین بهآفرید، پس از كشته شدن وي، در بيرون از روستاهای نیشابور نیز گسترش یافته، چون در "حدودالعالم" که کتابی است در زمينهي جغرافیا (سال 372ه.ق)، در وصف جايگاهي به نام «برکدر» آمده: «برکدر بر کران رود مرو نهاده است .. و اندر وی گبرکانند و ایشان را بهآفریدیان خوانند.»
با اينكه سرانجام بهآفريد را در باب الجامع نیشابور به دار آویختند ، اما آنگونه كه پيداست بهآفريديان مرگ وي را باور نداشتند .
بیرونی ميگوید:« اتباع وی که به بهآفریدیان معروفند باقی ماندند و به احکام او ایمان می ورزند و با زرتشتیان عداوت شدید دارند و گمان ایشان این است که خادم بهآفرید گفته است که بهآفرید به آسمان صعود کرده و بر اسب سمندی سوار بوده و به زودی فرود خواهد آمد و از دشمنان انتقام خواهد کشید».
به هر روي .. شايد بتوان اينگونه نتيجه گرفت كه بهآفريد يگانه راه نجات ميهن و مردمانش از زير يوغ ستمكاري اعراب را بازگشت به همان آيين باستاني (با انجام اصلاحاتي در آن) ميديد؛ چنانكه نفوذ گفتار و پيشرفت آيين بهآفريد در نيشابور و روستاهاي پيرامون آن (آن هم در زماني اندك) نشان ميدهد كه زمينههاي اجتماعي چنين جنبشي نيز در بين مردم آن زمان فراهم بود.
شايد اگر زمان ، اندكي با وي يار بود و خراسان به آن زوديها زير نفوذ اراده و بازوي پرتوان بهزادان در نميآمد، فرجام كار بهآفريد به گونه اي ديگر رقم ميخورد !!
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن