چکیده :
دوران سامانیان را دوران نوزایی یا رنسانس ایران نامیده اند.در این روزگار ، زبان فارسی و فرهنگ ایرانی گسترش یافت و آداب و سنن و نهادهای اجتماعی و آیین های ملی زندگی نویی را آغاز کرد که تجلی آنها را در شعر رودکی می بینیم.در حدود هزار بیت به جا مانده از پدر شعر فارسی ، اشارات و اصطلاحات مربوط به کشاورزی ، دامداری ، دادوستد ، پوشاک ، خوراک، مسکن ، حرفه ، ابزار زندگی و همچنین باورها، آیین ها ، آداب و رسوم ، قصه و اسطوره ، مثل و چیستان به چشم می خورد که به گونه ای ما را با زندگی و فرهنگ مردم عصر او آشنا می سازد.در این مقاله با سیری در دیوان رودکی به مواردی که مربوط به فرهنگ مادی و معنوی مردم این عصر است اشاره شده است.



فرهنگ و زندگی مردم عصر سامانی درشعر رودکی:

پس از تثبیت موقعیت سیاسی سامانیان ، زمینه برای گسترش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی فراهم آمد.جوش و خروش ملی افزون شد و میراث ایران باستان از فراموشی و نابودی رهایی یافت.
در دوران زندگی رودکی محیط ادبی ، علمی ، اقتصادی ، و اجتماعی ماوراءالنهر و خراسان تحول شگرفی را در خود شاهد بود تا آنجا که « دانش پژوهان آن دوره را دوران رنسانس ایرانی می نامند . »نظام شهرنشینی رشد قابل ملاحظه ای یافت و « بر وسعت و پیچیدگی بخارا و سمرقند و خصوصا نیشابور و دیگر شهرهای خراسان افزوده شد » . اوضاع اقتصادی نسبتا پیشرفت کرد. سمرقند وبخارا در کشاورزی ، دادوستد و صنعت ، از مراکز مهم آن روزگار محسوب می شدند. « صنعت کاغذسازی سمرقند آوازه ی جهانی یافت و فراوانی برنج ، گندم وبرخی فرآورده های کشاورزی زبانزد بود. صنغت پارچه های پنبه ای ، پشمی ، گلیم بافی ، ساختن ابزار چرمی و پرورش کرم ابریشم در بخارا به پیشرفتی چشمگیر رسیده بود.» .
گسترش شهرنشینی موقعیت روستاها را مورد تهدید قرار میداد و کشاورزان را به شهرها میکشاند؛ ولی کشاورزی همچنان از رونق برخوردار بود.جامعه ی ماوراءالنهر جامعه ای سوداگر به شمار می رفت. مردمش اهل معامله و داد و ستد بودند. « نرشخی » مولف تاریخ بخارا می نویسد که در روستاهایی حوالی شهربخارا در هر هفته یک روز بازار برپا میشد ودر این روز مردم بیشماری گرد می آمدند؛ همچنین می افزاید : در بعضی جاها بازار سالانه به مدت 10 تا 20 روز برگزار میشد . اصطخری نیز مدعیست که مردم ماوراءالنهر به فرآورده ی کشورهای دیگر نیازی نداشتند ، زیرا همه ی آنچه را ضروری می نمود ، خود به صورت انبوه تولید می کردند .و باز می نویسد که در اطراف بخارا همه ی ملزومات زندگی فراهم بود ، جز بعضی غلات و حبوبات که از کثرت جمعیت کفاف مردم را نمی داد و از سایر نقاط ماوراءالنهر وارد می کردند. سامانیان ، به تصریح مقدسی در احسن التقاسیم ، تجارت برده را منحصرا در اختیار خود داشتند. « یکی از دلایل سامانیان در توسعه ی مرزهای خود به سمت شمال و مشرق ، بیشتر به قصد به دست آوردن بردگان بود تا اشاعه ی اسلام. اما مبلغانی که در پی سپاه سامانی بدان نواحی می رفتند ؛ بسیاری از کفار را به آیین اسلام در می آوردند».
در چنین محیط و دوره ای زبان فارسی و فرهنگ ایرانی گسترش قابل ملاحظه ای یافت و آداب و سنن و نهادهای اجتماعی ، زندگی تازه ای را از سر گرفت. حفظ و نگهداری سنتهای گذشته مورد علاقه و توجه واقع شد. فرهنگ کهن ایرانی با فرهنگ اسلام در آمیخت و « سامانیان نشان دادند که فرهنگ ایران باستان می تواند با اسلام سازگار باشد ».
سامانیان نه تنها به رسمها و سنتهای ایرانی پایبند بودند ، که آیینها و رسمهای پسندیده ی دیگر ممالک را هم مطالعه می کردند و به کار می بستند. عبدالحی پسر ضحاک گردیزی در تاریخش درباره ی جیحانی که وزیر و صاحب تدبیر نصربن احمد سامانی بود ، می نویسد :
« ابوعبدالله جیحانی مردی دانا بود و سخت هوشیار و جلد و فاضل ؛ و اندر همه ی چیزها بصارت داشت. او را تالیفهای بسیار است اندر هر فنی و علمی. و چون او به وزارت بنشست به همه ی ممالک جهان نامه نوشت. و رسمهای همه ی درگاهها و دیوانها بخواست تا نسخت کردند و به نزدیک او آوردند: چون ولایت روم و ترکستان و هندوستان و چین و عراق و شام و مصر و زنج و زابل و کابل و سند و عرب . همه ی رسمهای جهان به نزدیک او آوردند و آن همه ی نسختها پیش بنهاد و اندر آن نیک تامل کرد و هر رسمی که نیکوتر و پسندیده تر بود از انجا برداشته و آنچه ناستوده تر بود ، بگذاشت. و آن رسمهای نیکو را بگرفت و فرمود تا همه ی اهل درگاه و دیوان حضرت بخارا ، آن رسمها را استعمال کردندی.و به رای و تدبیر جیحانی همه ی کار مملکت نظام گرفت»
خواجه نظام الملک در کتاب سیاست نامه از شیوه ی تربیت غلامان و ترتیب درجه ی آنها در عصر سامانیان یاد می کند و یادآورد میشود که آنان « به تدریج به اندازه ی خدمت و شایستگی ، غلام را درجه می افزودندی » نیز معتقد است که غزنویان ، رسومی را که از سامانیان فراگرفته بودند ، در دربار خود به کار می بستند : « سلطان غزنین را همیشه بیست ندیم بوده است ، 10 برپای و 10 نشسته و ایشان این رسم و ترتیب از سامانیان دارند» .
به هر حال در زمان سامانیان ، سنتها و آداب و رسوم کهن احیا شد و از آنجا که ادبیات و به ویژه شعر ، آیینه ای ست که محیط و جامعه و باورها و اندیشه های زمان در آن بازتاب می یابند ؛ شعر این دوره به خصوص شعر رودکی جایگاه تجلی و انعکاس زندگی و فرهنگ مردم این دوران شد.
متاسفانه آنچه از رودکی برای ما باقی مانده ، مشتی از خروار است. اگر به تمامی یا بیشتر آثار او دسترسی داشتیم ، سیمای عصر او را می توانستیم از طریق شعر او ترسیم کنیم؛ ولی اکنون حدود 1000 بیت ازشعر او را در اختیار داریم. چون رودکی و دیگر شعرای عصر سامانی ، فرهنگ و زندگی مردم در شعر خود می گنجاندند ، بر اساس همین اشعار محدود موجود هم می توان تا اندازه ای پدیده های فرهنگی زمان را مورد مطالعه قرار داد.رودکی به هر دو زمینه ی فرهنگ که مادی و معنوی باشد توجه دارد. به این جهت هم می توانیم کشاورزی ، داد و ستد ، پوشاک و خوراک و مسکن و کار و ابزار زندگی مردم را در لابه لای شعر او بجوییم و هم با باورها و آداب و رسوم و اسطوره و قصه و مثل و چیستان و جزآن ، آشنا بشویم و اصولا ببینیم مردم روزگار او چگونه روزها را سپری کرده اند. و از انجه که شعر رودکی برخاسته از تجربه های خود اوست ، آنچه در شعر او می بینیم واقعیتهای روزگار اوست.
کشاورزی
کشاورزی در این دوره رونقی درخور داشت.در دوره ی سامانیان زادگاه رودکی یعنی سمرقند آباد بود؛ و مزارع سبز و خرم و باغهایی باشکوه داشت « باغات ماترید » و چهارباغ حکیم سمرقند ابوالقاسم ابواسحاق در سمرقند آن ایام مشهور بود. در آنجا با آب فراوان ، برنج ، گندم و غلات دیگر می کاشتند. سبزی ، صیفی کاری ، انگور ، شراب ، پرورش کرم ابریشم و پرورش گوسفند و گاو و اسب معمول بود . سرسبزی هرات و بخارا را نظامی عروضی در داستان بازگشت نصربن احمد به بخارا ، تحت تاثیر چکامه ی « بوی جوی مولیان » یادآورد شده است . در همین چکامه ، رودکی ، امیر سامانی را « سرو »ی می نامد که به « بوستان بخارا » راه سپر است :
میر سرو است و بخارا بوستان / سرو سوی بوستان آید همی رودکی در توصیف و مدح از واژه ها و اصطلاحات مربوط به کشت و زرع بهره میگیرد :
سیرت او تخم گشت و نعمت او آب/خاطر مداح او زمین برومند***
مرا جود او تازه دارد همی / مگر جودش ابر است و من کشتزار
***
تا زنده ام مرا نیست جز مدح تو دگر کار / کشت و درودم این است خرمن همین و شد کار
لاله میان کشت بخندد همی ز دور / چون پنجه ی عروس به حنّا شده خضیب
واژه های « کدیور » که به معنی صاحب خانه و کشاورز است و « شدکار» به معنی زمین شیار کرده و تخم افشانده ، « خرمن » ، « بیل » ، « داسکاله »که همان داس و وسیله ی بریدن گیاه می باشد و « درو» و « بندروغ » به معنی بند آب و غیره ، در ابیاتی از رودکی آمده است و نشانگر اهمیت کشاورزی در آن زمان است :
چون در آمد آن کدیور مرد زفت / بیل هشت و داسکاله برگفت
***
بافته ها و جامه ها
در روزگار رودکی پارچه بافی در خراسان و ماوراءالنهر رونق داشت. می نویسند که « در شهرهای مرو و هرات پارچه های نخی و انواع پارچه های ابریشمی و یشمی که برخی از آنها زربفت بود بافته می شد. در نیشابور پارچه های نخی و ابریشمی و پارچه های زربفت خالص و زربفت مخلوط با نخ و پارچه های از موی بز می بافتند. در این شهر پار چه ی خاصی نیز تولید می کردند که به نام همین شهر ، به پارچه ی سابوری آوازه داشت. در شهرهای بخارا و سمرقند و خوارزم که از مراکز عمده ی پارچه فروشی بودند ، انواع پارچه ها و به خصوص چندگونه پارچه ی کتانی به سبک پارچه های مصری به نام سیمگون بافته میشد به قول اصطخری جامه ی مردم بخارا بیشتر ، قبا و کلاه بلند نوک دار و شبیه جامه های مردم دیگر ماوراءالنهر بود. مولف تاریخ بخارا از کارگاه نساجی به نام « بیت الطّراز » در این شهر یاد می کند که در آنجا بساطها و شادروانها و بالشها و مصلی ها و بردهای فندقی می بافتند.
با توجه به این موضوع ، رودکی در اشعارش به انواع بافتنیها و پوشیدنیها اشاره می کند ؛ از جمله : « دیبا » ، «حریر » ، « اطلس » ، « پرنیان» ، «برد» ، « قصیب » ، « کتان » ، « ملحم » که نوعی پارچه است که تار آن از ابریشم است و « خز» که از پوست است و درخور فصل سرماست ، که پارچه ی ابریشمین نازک و اعلاست و در کنار و حاشیه ی لباس یا دامن بافته میشود و به رنگ عنّاب یعنی سرخ است.او معتقد است هر پارچه و لباسی ارزش و مقام و جایگاهی خاص دارد :
خانه ی خود باز رود هر کسی / اطلس کی باشد همتای برد
و شعر خود را مانند حریر می داند و می گوید :
بسا دلا که بسان حریر کرده به شعراز آن سپس که به کردار سنگ و سندان بود
همچمنین از « جلباب » ( چاد رو پیراهن گشاد ) « چادر » ، « قبا » ، « پیراهن» ، «حجاب» (روبنده ) و ... ، یاد می کند و معشوق خود را مخاطب قرار می دهد که :
به حجاب اندرون شود خورشید/ گر تو برداری از دو لاله حجیب ضمنا لباسهای کهنه را مردم کم درآمد روزگار او « پرگاله » یعنی وصله و پینه می کردند و می پوشیدند.
رودکی پیشه ی خیاطی را مهم می داند و چاکران ممدوح را به هنگام رزم به خیاط تشبیه می کند :
چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند / گرچه خیاط نیند ای ملک کشورگیر
به گز نیزه قد خصم تو می پیمایند / تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر