صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

موضوع: دولت آل بویه

  1. #1

    Thumb دولت آل بویه

    حضور دیلمیان در صحنه سیاست ایران و عراق

    پیش از ورود به بحث از خاندان بویه، لازم است تا به دیلمان و دیلمیان و پیشینه تاریخی آنها نگاهی بیفکنیم.
    سرزمین دیلم، منطقه‏ای است حد فاصل میان طبرستان، رویان و گیلان.از نظر نژادی، تقریبا، ساکنان شمال ایران برای سایر نژادهای موجود در ایران و عراق، به عنوان دیلمی شناخته می‏شدند.زمانی که ری و قزوین به روی مسلمانان فتح شد، آنها با سلسله کوه‏های سر به فلک کشیده البرز رو به رو شدند.افزون بر آن، جنگل‏های پر دامنه نیز راه را بر مسلمانان سد کرد و به این وسیله، این منطقه تا یکی دو قرن دست نخورده باقی ماند.
    پیش از آن، تنها چهار هزار دیلمی در سپاه ساسانی بودند که به سرعت اسلام آوردند و بسیاری از آنان در کوفه سکونت گزیدند، اما پس از آن، تلاش‏های دویست ساله مسلمانان برای فتح دیلم به جایی نرسید.تنها زمانی اسلام در آنجا انتشار یافت که سادات علوی به درون مردم رفته و آنها را به اسلام هدایت کردند.
    پیش از آن، تصور مسلمانان از یک دیلمی، کافری خشن و شجاع بود که امکان دستیابی به او وجود نداشت.بنابراین، درست زمانی که مسلمانان صدها فرسنگ به سوی شرق پیشروی کرده بودند، از فتح دیلم عاجز مانده بودند.آن زمان قزوین مرز و به اصطلاح از ثغور اسلام به شمار می‏آمد.
    اهمیت سرزمین دیلم در تاریخ سیاسی و مذهبی ایران از آنجا آغاز شد که آنان نخستین حامیان علویان بوده و هرگاه علویان گرفتار مشکل می‏شدند، به دیلم پناه‏می‏بردند تا در فرصت مناسب باز به طبرستان و ری دسترسی پیدا کنند.حتی پیش از تشکیل دولت علوی حسن بن زید در سال 250 هجری، در اواخر قرن دوم، یحیی بن عبد الله علوی که در شورش حسین بن علی شهید فخ شرکت کرده و گریخته بود، به دیلم آمد و دیلمیان از وی سخت حمایت کردند.
    با این حال، تا روزگار علویان، حضور دیلمیان به ایفای نقش در خود طبرستان محدود بود .در دولت سامانیان، از دیلمیان به طور محدود در لشکر کشی‏ها استفاده می‏شد، اما دولت آل زیار، مبنای کار خود را بر استفاده از این نژاد نهاده و حضور دیلمیان را تا اصفهان و اهواز گستراند.دولت آل زیار، از این زاویه، جنبه نژادی یافت و به همین دلیل گرفتار مشکلاتی شد که یکی از آنها کشته شدن مرداویج به دست ترکان سپاه او بود.پس از زیاریان، آل بویه، دامنه این حضور را تا بغداد گسترش دادند و از آن پس، نام دیلم در رخدادهای بغداد، پیاپی مطرح شد.به همین دلیل، دولت آنها را دولت دیالمه نیز می‏گویند.
    مناسب است اشاره کنیم که در این زمان، چهار نژاد اصلی در صحنه سیاست ایران حضور داشتند :
    *اعراب که بیش‏تر در نواحی عراق و غرب ایران بودند.
    *پارسیان که اقوام اصلی ایرانی بودند.
    *ترکان که از ماوراء النهر به سمت ایران و عراق آمدند.
    *دیلمیان که تا قرن دوم در برابر اسلام بودند و از قرن سوم که مسلمان شدند، در کنار نژادهای دیگر در صحنه سیاست ایرانی و عربی فعال شدند.باید توجه داشت که دیلمیان خود را ایرانی می‏دانستند و انتخاب اسامی ایرانی پیش از اسلام برای بسیاری از فرزندانشان، حتی در میان امیران بویهی، نشان از همین گرایش دارد.
    مسائل نژادی که در ابتدا میان عرب و عجم بود، اکنون در حوزه گسترده‏تری مطرح می‏شد.روزگاری بحث شعوبیه در ترجیح عجم بر عرب یا تساوی میان آنها بود، اما از قرن سوم، بحث از نژاد ترک افزوده شد و جاحظ رساله مناقب الترک را نوشت.دیلمیان نیز توسط علویان و زیاریان و بویهیان تا بغداد نفوذ کردند و در بخشی از شهر ساکن شده و جبهه مستقلی را تشکیل دادند .پس از حضور آنها، به مقدار زیادی بحث عرب و عجم به بحث از دیلم و ترک واگذار شد.احساس عجمی‏گری در دیلمیان قوی بود.آنها همانند برخی از پارسیان شعوبی به نژاد خویش افتخار می‏کردند و به دوران ساسانی احترام می‏گذاشتند.البته تردیدی وجود نداشت که اسلام را نیز با تمام وجود پذیرفته بودند، اما به نوعی می‏کوشیدند تا افتخار باستانی را با دین آسمانی جدید پیوند دهند.نمونه شاخص این تفکر در اشعار مهیار دیلمی است که در سال 392 هجری در بغداد به دست سید رضی (م 406) ـ فراهم آورنده نهج البلاغه ـ مسلمان شد.وی در شعری گفت:
    پدرم کسری است که ایوانش برافراشته بود، در کجا میان مردمان چنین پدری یافت می‏شود؟
    من مجد و عظمت را از بهترین پدر، و بهترین دین را از بهترین پیامبر بر گرفتم.
    من از هر سوی فخر را برای خود فراهم آوردم: سیادت را از فارس و دین را از عرب.
    شاید یاد آوری این نکته مهم باشد که از لحاظ فرهنگی، با وجود همه آنچه درباره مسائل نژادی گفته شده و در سیاست نیز تأثیر خود را داشته، از لحاظ فرهنگی، مسلمانان چندان اعتباری به مسائل نژادی نمی‏دادند.اسلام چنان میان عالمان و اندیشمندان جامعه به صورت یکنواخت نفوذ کرده و موضع فرانژادی خود را مطرح کرده بود که جایی برای این قبیل مسائل به صورت جدی در امر فرهنگ وجود نداشت.

  2. #2

    پیش فرض

    خاندان بویه

    خاندان بویه یا بویه از میان دیلمیان بر آمدند و در میان امیر نشین‏های مستقل ایرانی، به لحاظ سالهای حکومت (321 ـ 448)، حوزه نفوذ و قدرت سیاسی و نظامی و به ویژه مسائل فرهنگی، سرآمد دیگر دولتهای مستقل، تا زمان خویش هستند.ویژگی تاریخی آنها، چیرگی بر بغداد و اعمال نفوذ در مرکز خلافت است که پیش از آن، برای هیچ سلسله‏ای، چنین امکانی فراهم نیامده بود.
    سازنده نسب نامه بویهیان، اجداد آنها را به ساسانیان رسانده و به ویژه از یزدگرد یاد کرده است.این نسب نامه‏ای است که در اوج قدرت آنان در بغداد ساخته شده و مورخان و شاعران، آن را در کتاب‏ها و اشعار خویش آورده‏اند، اما کوچک‏ترین شاهدی بر درستی آن در دسترس نبوده و از اساس خیال پردازی است، درست بمانند آنچه برای یعقوب لیث و خاندان سامانی پرداخته شد و از هیچ اصلی و اساسی برخوردار نبود.این نشان می‏دهد که هنوز پیوند با ساسانیان، می‏توانسته است در ذهن عامه مردم، در تمامی نواحی ایران، نوعی شرف و افتخار به همراه داشته باشد.
    آغاز حرکت بویهیان، به ظاهر، چنان و چندان ساده رخ داد که کسی گمان نمی‏کرد این خاندان چنین آینده درخشانی داشته باشد.سه برادر با نام‏های علی ملقب به عماد الدوله، حسن ملقب به رکن الدوله و احمد ملقب به معز الدوله [القابی که بعدها المستکفی، خلیفه وقت عباسی به این سه برادر داد] پسران بویه ماهی‏گیر، از طایفه شیردل آوند، سه مهره اصلی و اولیه این دولت هستند.معز الدوله برادر بزرگتر، روزگاری در خدمت نصر بن احمد سامانی بود.پس از آن در سپاه ماکان فرزند کاکی که میراث خوار علویان طبرستان بود، خوش درخشید و برادرانش را نیز وارد این سپاه کرد، هر سه در شمار فرماندهان ماکان درآمدند.اندکی بعد به مرداویج گرویدند و نزد وی موقعیت برجسته‏ای یافتند.چیزی نگذشت که در جستجوی استقلال، از مرداویج جدا شده و حرکت خود را برای تأسیس سلسله مستقلی آغاز کردند.
    داستان پیدایش برخی از سلسله‏ها، چنین آغاز می‏شود که فرمانده‏ای، به هر دلیل، موقعیت بالایی مانند منصب سپهسالاری ـ امیر الامرائی ـ را به دست می‏آورد و اندک اندک که ثروت و نیرویی بهم زد، به سمت استقلال حرکت می‏کند.اگر در کارش موفق شد، و فرزندان و برادران لایقی داشت، سلسله‏ای تشکیل می‏دهد، در غیر این صورت، تن به قضا داده و معمولا در جنگ کشته می‏شود.اگر از جنگ جان سالم به در برد، ممکن است به رئیس سابق خود بپیوندد.
    ماکان بن کاکی از علویان جدا شد و سرگردان ماند.اسفار از ماکان جدا شد، اما به جایی نرسید.مرداویج از اسفار جدا شد و سلسله زیاری را تأسیس کرد.این بار بویهیان از مرداویج جدا شدند و موفق به تشکیل یک سلسله نیرومند شدند.اگر مرداویج می‏تواند از اسفار جدا شود و حکومتی مستقل داشته باشد، چرا سه برادر بویهی نتوانند چنین کنند؟
    در اصل، نظم و آرامش به دلیل نبودن یک حکومت قوی در مرکز ایران، زمینه رابرای روی کار آمدن این حکومت فراهم کرده بود.خلافت عباسی، عراق و غرب و جنوب ایران را تا نواحی کرمانشاه و همدان و فارس را در اختیار داشت.از این سوی، سامانیان در بخارا بودند و حتی نیشابور و گاه تا گرگان تسلط خویش را حفظ می‏کردند، اما منطقه دیلم و گیل و طبرستان تا ری و اصفهان، میانه عباسیان و سامانیان، بدون یک دولت استوار رها شده بود.آل بویه این خلاء را پر کردند.

  3. #3

    پیش فرض

    نخستین پیروزی‏های فرزندان بویه

    اشاره کردیم که سه برادر، پس از شکست ماکان بن کاکی از مرداویج گیلی، به وی پیوستند .مرداویج که در اوایل کار، به حسن برخورد با مردم شهرت داشت، از آنها استقبال شایسته‏ای کرد و علی را که شایسته‏ترین آنها بود، به حکومت کرج گماشت.پیش از این گفتیم که شهر کرج را که در نزدیکی اراک کنونی بوده، ابو دلف بنیان گذاشت.
    زمانی که علی با شماری از یارانش به آن سوی حرکت کرد، مرداویج از رفتن وی احساس خطر کرده، کسی را فرستاد تا او را باز گردانند.عماد الدوله در ری، از طریق العمید وزیر مرداویج از حکم عزل خویش آگاهی یافت و به سرعت به سوی کرج ابو دلف رفت.وی به سرعت نفوذی میان مردم آن ناحیه به دست آورد.این نفوذ، مدیون نبرد او با خرم دینانی بود که در کوه‏های اطراف بوده و به مردم آزار می‏رساندند.
    ماندن در کرج برای او امکان‏پذیر نبود.به همین دلیل به سرعت به سوی اصفهان رهسپار شد .حرکت‏های بعدی او تابع یک برنامه مشخص نبود.وی به دنبال آن بود تا در نقطه‏ای بتواند قدرت خود را استوار کند.نیروی اندکی که وی در اختیار داشت، دیلمیانی بودند که در سپاه مرداویج بوده و او توانسته بود آنها را به سوی خویش جذب کند.نیروهای نظامی دیلمیان که به طور عمده پیاده سوار بودند، قدرت شگرفی داشته به راحتی می‏توانستند در برابر سپاهی چند برابر خود بایستند.در برابر ترکان، نیروی سوار کار به حساب می‏آمدند.
    زمانی که عماد الدوله با سپاه سیصد نفری خود به اصفهان رسید، مظفر بن یاقوت از طرف خلیفه عباسی بر این شهر حکومت می‏کرد و چهار هزار نفر سپاهی داشت.دو سپاه در سه فرسنگی شهر با یکدیگر درگیر شدند.هفتصد نفر از دیلمیان و گیلیان‏سپاه مظفر که از یک سو احساس مشترکی با سپاه عماد الدوله دیلمی داشته و از سوی دیگر آوازه بخشندگی وی را شنیده بودند، به او پیوستند.همین سبب شکست سپاه عباسی شد و اصفهان به تصرف عماد الدوله در آمد.او خراج یک ماه را از مردم شهر گرفت و به سرعت، در ذی قعده سال 321 قمری شهر را به سوی ارجان ـ بهبهان کنونی ـ ترک کرد.وی آگاه بود که به زودی سپاه مرداویج به سراغش خواهد آمد.وشمگیر به اصفهان آمد، اما طبق قراردادی که مرداویج با خلیفه عباسی داشت، شهر را به محمد بن یاقوت واگذار کرد.
    یاقوت در شیراز و فرزند دیگرش ابو بکر بر ارجان حکومت می‏کرد.ابو بکر بدون درگیری از برابر عماد الدوله گریخت و عماد توانست شهر را در تصرف خود بگیرد.هدف عماد الدوله رفتن به کرمان و پیوستن به ماکان بن کاکی بود که این زمان، کرمان را از سوی سامانیان در اختیار داشت.
    در همین حال، برخی از بزرگان فارس، از وی خواستند تا به شیراز در آید و آن شهر را تصرف کند.او ابتدا از پذیرش این درخواست خودداری می‏کرد تا آن که در نهایت بدان راضی شد.ابتدا به سوی نوبند جان حرکت کرد و برادرش رکن الدوله را به سوی کازرون فرستاد.وی اموال زیادی را در آنجا به دست آورد که مبلغ آن را پانصد هزار دینار نوشته‏اند.سپاه یاقوت در کازرون با سپاه اندک رکن الدوله درگیر شد و شکست خورد.
    پس از آن در نزدیکی استخر، سپاه یاقوت با لشکر عماد الدوله مواجه شد که تنها ششصد دیلمی توانستند سپاه هفده هزار نفری یاقوت را به شکست بکشانند.این نبرد که برای آینده بویهیان بسیار سرنوشت ساز بود، در دوازدهم جمادی الثانیه سال 322 رخ داد.عماد الدوله اندک اندک به شهر شیراز نزدیک شد تا آن که یاقوت گریخت و عماد آن را در اختیار گرفت.از این پس، تا 122 سال بعد، شهر شیراز در اختیار آل بویه باقی ماند.
    در این زمان، مرداویج خوزستان را تصرف کرد و در نهایت میان خلیفه، مرداویج و عماد الدوله صلحی برقرار شد.در این توافق، حسن ملقب به رکن الدوله به عنوان گروگان نزد مرداویج بود .
    با کشته شدن مرداویج در سال 323، دست وی از جنوب ایران کوتاه شد و خلیفه‏عباسی که این زمان الراضی بود، یاقوت، امیر پیشین فارس را به حکومت خوزستان گماشت.امیری یاقوت، دیری نپایید و به سال 324 کشته شد.پس از آن حکومت خوزستان به دست ابو عبد الله بریدی که پیش از آن مسؤول خراج اهواز بود، افتاد.خاندان بریدی مدت زمانی خوزستان را در اختیار داشتند .
    رکن الدوله که پس از کشته شدن مرداویج توانسته بود خود را رها کند، به نزد برادرش در شیراز بازگشت و عماد الدوله وی را مأمور فتح اصفهان کرد.در این وقت که مرداویج کشته شده بود، وشمگیر با سامانیان درگیر بود و به همین دلیل اصفهان به سرعت به دست رکن الدوله افتاد.سه سال بعد، این شهر باز توسط زیاریان فتح شد.
    این زمان، تا پیش از باز پس‏گیری اصفهان توسط وشمگیر در سال 327، فارس در اختیار عماد الدوله و اصفهان در اختیار رکن الدوله بود.برادر سوم معز الدوله هنوز استقراری نداشت .وی به دستور عماد الدوله راهی کرمان شد و برای مدتی این شهر را تصرف کرد.این اقدام نتوانست به تثبیت شهر توسط آل بویه بیانجامد، به همین دلیل، بار دیگر معز الدوله به فارس بازگشت .

  4. #4

    پیش فرض

    در راه فتح بغداد

    سه برادر بویهی، با پشتکاری ستودنی و تحمل رنج‏های فراوان و جنگ‏های بی‏شمار، توانستند فارس را به عنوان پایگاه اصلی خود در آورده و زمینه را برای تصرف خوزستان و سپس عراق فراهم کنند.
    خلیفه عباسی که از سلطه بریدی بر اهواز ناخشنود بود، بدان سوی لشکر کشید و بجکم ـ فرمانده ترک که پیش از آن در اختیار مرداویج بود ـ اهواز را تصرف کرد.بریدی به عماد الدوله پناه برد و او را برای تصرف اهواز تحریک نمود.حمله معز الدوله به اهواز به سال 326 صورت گرفت و وی موفق شد تا بر خوزستان دست یابد.اندکی بعد، بریدی از او جدا شد، اما اهواز همچنان در اختیار وی باقی مانده زمینه لشکر کشی بعدی او به سوی بغداد شد.
    این زمان، خلافت عباسی سخت گرفتار فرماندهان ترک و رقابت وزیران بود.هر روز، وزیر جدیدی بر سریر قدرت می‏نشست و وزیر پیشین را به حبس می‏انداخت، و یا او را می‏کشت یا دستور قطع زبانش را می‏داد.ابن مقله، وزیرالراضی، اسیر دست ابن رائق شد که در واقع بجای خلیفه بر بغداد حکمرانی می‏کرد.بجکم، از دیگر امیران ترک در تلاش بود تا خود را بجای ابن رائق بنشاند.همین وزیران و سپهسالاران، گاه از دشمنان خارجی عباسیان، درخواست کمک می‏کردند .کما این که ابن مقله وزیر از وشمگیر خواسته بود تا بغداد را تصرف کند.به همین دلیل، در سال 326، دست و زبانش را قطع کردند.
    درگیری میان بریدیان خوزستان و خلیفه عباسی و بجکم فرمانده ترک آنها نیز در نابسامانی اوضاع بی‏تأثیر نبود.زمانی که راضی در سال 329 مرد، بجکم، عمالش را فرستاد تا هر چه از دار الخلافه از فرش‏ها و اشیای گران‏بها بود، نزد وی به واسط بردند.همو کاتبش را فرستاد تا خلیفه بعدی را با مشورت بزرگان بغداد تعیین کنند.نتیجه، انتخاب المتقی لله ـ ابراهیم فرزند مقتدر ـ بود.
    آشوب سپاهیان برای به دست آوردن پول، یکی از اقدامات رایجی بود که امنیت بغداد را مختل کرده بود.مسکویه درباره یکی از این شورش‏ها ـ به عنوان مشت نمونه خروار ـ می‏نویسد:
    در این سال سپاهیان دست به آشوب زده، به خانه وزیر رفته، یک انبار را چاپیدند که در آن شیشه‏های تراشیده، بلور، چینی و جز آن بسیار بود، به درون خانه نیز رفته ویرانگری کردند.
    افزون بر آن، شهر بغداد گرفتار آشوب مذهبی شده و حنابله ـ که به عنوان گروهی سنی افراطی شناخته می‏شدند ـ امنیت شهر را از میان برده بودند.
    در سال 327 عماد الدوله در فارس بود و معز الدوله در اهواز.رکن الدوله که اصفهان را از دست داده بود در شهر اصطخر به سر می‏برد.به همین دلیل به سوی واسط شتافت تا مانع از حمله بغداد به اهواز شود.وی نتوانست واسط را نگاه دارد به همین دلیل به رامهرمز بازگشت .
    در سال 329، پس از کشته شدن بجکم، ابو عبد الله بریدی بغداد را تصرف کرد و سرنوشت این شهر و خلیفه را در اختیار گرفت.قدرت وی در این شهر دوامی نداشت و به سرعت دیلمیانی که با او بودند، با کورتکین ترک کنار آمده و بریدی به واسط گریخت.در این زمان بار دیگر ابن رائق که پیش از آن به شام رفته بود به بغداد درآمد و سپهسالاری یا منصب امیر الامرائی را به دست آورد.اندکی بعد، باز بریدی به وزارت المتقی رسید.
    اندک اندک پای حمدانیان نیز به بغداد باز شد.سیف الدوله به درخواست خلیفه به بغداد آمد و بریدی از شهر گریخت.این رخدادها نشان می‏دهد که قدرت خلیفه عباسی و وزیرانش سخت متزلزل بوده و بازیچه دست فرماندهان و امیرانی بود که هر از چندی بر این شهر چیره می‏شدند.هر کدام اینان که به قدرت می‏رسیدند، می‏بایست هزینه سپاه خود را که جمعیتی متشکل از ترکان و دیلمان بود، تأمین می‏کردند.برای این کار مجبور به فشار آوردن بر خلیفه و مردم بودند و از این جهت، شهر بغداد، وضعیت نابسامانی داشت.
    بویهیان که اکنون قدرت کافی به دست آورده و رکن الدوله نیز در سال 330 موفق به تصرف ری شده بود، ناظر اوضاع نابسامان بغداد بودند.آنها نیز علاقمند بودند تا این شهر هزار و یکشب را در تصرف خود داشته باشند و از آنجا بر تمامی بلاد اسلامی اعمال نفوذ کنند .هنوز زمان برای این اقدام مناسب نبود.
    معز الدوله در سال 331 موفق شد بصره را از دست بریدی‏ها خارج کند و به تصرف خود در آورد .اکنون وی بخشی از عراق را در تصرف خود داشت.او در سال بعد، در واسط با نیروهای عباسیان به فرماندهی توزون ترک درگیر شد، اما از وی شکست خورده به شوش بازگشت.رکن الدوله نیز در سال 333 مجبور شد تا ری را به سامانیان واگذار کند.
    در سال 333 توزون فرمانده ترک که بر بغداد حکم می‏راند، متقی را کور کرده از خلافت خلع نمود و مستکفی را به جای وی نشاند.این نهایت خشونتی بود که یک امیر الامرای ترک می‏توانست با خلیفه عباسی داشته باشد.
    در همین سال معز الدوله به واسط آمد، اما وقتی شنید خلیفه و توزون به سویش می‏آیند، واسط را رها کرد.با مرگ توزون، اوضاع بغداد درهم ریخت و عیاران و دزدان به سراغ اموال مردم رفته شهر را غارت کردند.این بار معز الدوله به سوی بغداد حرکت کرد و بدون درگیری، در حالی که المستکفی و امیر الامرای وی ابن شهرزاد پنهان شده بودند، شهر را به تصرف خود در آورد.شگفت آن که المستکفی نیز از آمدن معز الدوله اظهار شعف کرد و گفت که پنهان شدنش از ترس ترکان بوده است

  5. #5

    پیش فرض

    آل بویه در بغداد

    ورود معز الدوله به بغداد، در یازدهم جمادی الاولی سال 334 بود.اندکی پس از ورود وی، توطئه‏ای بر ضد وی ترتیب داده شد که معز الدوله از آن آگاهی یافت و عوامل آن را از میان برد.در ضمن المستکفی را نیز از خلافت خلع کرد و خلافت را به المطیع لله ـ فضل فرزند مقتدر ـ سپرد.
    اکنون هیچ چیزی برای خلافت، جز یک نام باقی نمانده بود.در عین حال، باید توجه داشت که حتی بویهیان که شیعه بودند، به دلیل فراوانی اهل سنت، نمی‏توانستند اصل خلافت عباسی را از میان بردارند.آنان به ناچار اصل خلافت را پذیرفته و خلیفه‏ای را که در اختیارشان بود، به خلافت گماردند.
    تثبیت وضعیت بغداد به نفع آل بویه هنوز روشن نبود.ناصر الدوله حمدانی نمی‏توانست حضور بویهیان را که از قضا هر دو گرایش‏های شیعی داشتند.تحمل کند.دو سپاه ناصر الدوله و معز الدوله در برابر هم قرار گرفتند.معز الدوله سمت غربی بغداد و ناصر الدوله سمت شرقی آن را در اختیار داشت.با این که وضعیت سپاه دیلمان چندان مناسب نبود و معز الدوله در آستانه بازگشت به اهواز بود، توانست با یک حیله جنگی دشمن حمدانی خود را شکست داده و المطیع را در دار الخلافه مستقر سازد.ناصر الدوله که مشکل ترکان همراهش را نیز داشت، از تهدید آنها به موصل گریخت و بدین ترتیب موقعیت دولت بویهی معز الدوله در بغداد تثبیت شد.
    مهم‏ترین مشکل بغداد تأمین نیازهای مالی سپاهیان ترک و دیلم بود.از آنجا که بلاد اطراف همه در اختیار امیران مستقل بود، کمک مالی مهمی به بغداد نمی‏رسید.همین امر سبب شورش سپاهیان و آشفتگی اوضاع و ظلم و اجحاف در حق ساکنان این شهر بود.
    این زمان رقابت ترکان و دیلمان نیز به اوج خود رسیده و بر دشواری‏های پیشین افزوده بود .معز الدوله روستاهای مختلف را به فرماندهان سپرد تا زندگی آنها تأمین شود، اما همین امر سبب آشفتگی بیش‏تر اوضاع اداری و اقتصادی در عراق شد.با این حال، آل بویه بر اوضاع مسلط شده و بغداد را در اختیار خود نگاه داشتند.فتح بغداد بزرگ‏ترین پیروزی آل بویه طی سیزده سال تلاش بی‏وقفه آنها برای ایجاد یک دولت بود.

  6. #6

    پیش فرض

    سه شاخه دولت بویه

    در سال 335 رکن الدوله بویهی توانست ری را از تصرف سامانیان خارج کرده و دولت بویهی را در آنجا استوار سازد.تسلط بر ری به معنای تسلط بر منطقه جبال، یعنی اصفهان تا قزوین و زنجان و ابهر بود.
    اکنون این دولت، دارای سه شاخه بود:
    نخست ری که در دست رکن الدوله بود.
    دوم فارس که در اختیار عماد الدوله قرار داشت.
    سوم بغداد که در اختیار معز الدوله بود.
    بعدها سرنوشت دولت بویهی فارس، با دولت بویهی بغداد پیوند خورد و تقریبا در بیش‏تر سالها، یکی بود.
    برادر بزرگ، یعنی عماد الدوله، که سنش از سایر برادران زیادتر بود، بر دو برادر دیگر نفوذ داشت و تا این زمان، آنها به صورت یک خانواده موفق با اتحاد کامل، امور را به پیش می‏بردند.زمانی پس از فتح بغداد و آن گاه که معز الدوله بصره را نیز از بریدیان گرفت، در ارجان به دیدار عماد الدوله شتافت.وقتی در برابر او رسید، روی زمین نشست و آن را بوسید.وی هیچ گاه در برابر عماد ننشست و تا به آخر دست به سینه در کنارش می‏ایستاد.رکن الدوله نیز پس از مرگ عماد الدوله به زیارت قبر وی در اصطخر رفت.او و سپاهش پا برهنه و با پای پیاده به سوی قبر وی رفته و سه روز در آنجا ماندند.
    دولت بویه بزرگ‏ترین دولت مستقلی بود که تا این زمان ایجاد شده و به دلیل تسلط طولانیش بر بغداد، آن هم در قرن چهارم هجری که قرن درخشش دنیای اسلام بود، شهرت فراوانی در تاریخ اسلام و ایران به دست آورد.

  7. #7

    پیش فرض

    مرگ عماد الدوله و پیامدهای آن

    عماد الدوله در سال 338 در فارس درگذشت.وی که فرزند پسر نداشت، پیش از مرگ، از برادرش رکن الدوله خواست تا فرزندش فنا خسرو عضد الدوله را به فارس‏فرستد تا جانشین وی باشد .با آمدن عضد الدوله، شیراز گرفتار آشفتگی شد.در این هنگام، معز الدوله وزیر خود ابو جعفر صیمری را به فارس فرستاد و از سوی دیگر، رکن الدوله عازم شیراز شد و اوضاع را به نفع عضد الدوله تثبیت کرد.
    در این حال، ری از دست آل بویه خارج شد تا آن که بار دیگر رکن الدوله با سپاه کمکی بغداد توانست بر اصفهان و ری تسلط یابد.پس از آن نیز سامانی‏ها برای تصرف ری تلاش فراوانی کردند.در سال 344 محمد بن ماکان از سوی سامانیان بر اصفهان تسلط یافت.در این شهر، بویه فرزند رکن الدوله حکومت می‏کرد.وزیر رکن الدوله، یعنی ابو الفضل معروف به ابن العمید توانست سپاه خراسان را شکست داده و اصفهان را نگاه دارد.رکن الدوله در سال 351 بر طبرستان و جرجان نیز چیره گردید.
    در این هنگام، بغداد و فارس همچنان در آشوب بود.روزبهان دیلمی در عراق بر ضد معز الدوله شورید که به زحمت، شورش وی فرو نشانده شد.به دنبال آن او سپاه ترک را بر دیلمان که از این شورشی حمایت کرده بودند ترجیح داد و آنها را به سختی توبیخ کرد.
    در شیراز نیز برادر روزبهان شورید که ابن العمید او را شکست داد و حکومت عضد الدوله را در آنجا تثبیت کرد.
    از این رشته نبردها و شورش‏ها، در این مقطع تاریخی، در سراسر بلاد اسلامی فراوان دیده می‏شود.شگفتی این نبردها در آن است که ابتدا جنگ می‏شود، پس از آن که به دلایلی صلح می‏شود، با اندک تحولی، صلح زیر پا گذاشته شده باز جنگ تازه‏ای درمی‏گیرد.هیچ کس اعتمادی به طرف مقابل ندارد، همه روحیه زیاده طلبی داشته و برای تصرف مناطق بیش‏تر تلاش می‏کنند .اگر سامانیان، خراسان و ماوراء النهر را در اختیار دارند، نمی‏خواهند از ری و اصفهان بگذرند.اگر زیاریان در جرجان و طبرستان حکومت دارند، باز در پی فتح ری و سایر شهرهای جبال بر می‏آیند.هیچ کس جز توده‏های مردم در این تحولات نظامی خسارت نمی‏دید.بسیاری از اوقات، در یک سال، چندین بار خراج سالانه می‏پرداختند، چرا که هر چند ماه، شهرشان در اختیار امیر جدیدی بود.

  8. #8

    پیش فرض

    دولت بویهی بغداد

    دشواری عمده معز الدوله در بغداد، حمدانیان موصل و حلب بودند که چندبار میان آنها جنگ و صلح برقرار شد.دو بار معز الدوله موصل را اشغال کرد تا حمدانیان را خراج گزار خود کند.در این برخوردها، معز الدوله موقعیت برتر داشت.
    گفتنی است که در آن زمان، ناصر الدوله حمدانی بر موصل و برادرش سیف الدوله بر حلب حکم می‏راند.هر دو برادر گرایش شیعی داشتند و سد محکمی در برابر حملات رومیان به جهان اسلام بودند.
    معز الدوله، با وجود همه مشکلات با قدرت بر عراق حکمرانی کرد.بغداد که طی سالها گرفتار آشوب فرماندهان ترک بود، اکنون در سایه حکومت آل بویه آرام گرفته بود.قدرت معز الدوله از یک سو تا موصل و از سوی دیگر تا عمان توسعه یافته بود.
    معز الدوله در سال 356 پس از بیست و یک سال امارت، درگذشت و عز الدین بختیار فرزند خویش را به عنوان جانشین خود معرفی کرد.زمانی که معز الدوله به مرگ خویش مطمئن شد، توبه کرده بیش‏تر اموالش را صدقه داد و برده‏هایش را آزاد کرد.
    معز الدوله فرزندش بختیار را به اطاعت از عمویش رکن الدوله و نیز عضد الدوله وصیت کرد و درباره ترکان و دیلمان، به ویژه سبکتگین حاجبش که خدمات فراوانی به وی کرده بود، سخت توصیه کرد.عز الدوله همه این توصیه‏ها را زیر پا نهاد و به لهو و لعب مشغول شد.
    عضد الدوله در بغداد

    عضد الدوله توانست شیراز و فارس را به طور کامل تحت سیطره خود در آورد.وی که قدرت سیاسی و اداری شگرفی داشت، در دوران امارتش بر شیراز، به آبادی این منطقه پرداخت و آثار با ارزشی از خود بر جای گذاشت.به گفته مقدسی وی شهرکی زیبا در یک فرسنگی شیراز با همه امکانات ساخت که پس از مرگ وی، به آن توجهی نشد و رو به ویرانی رفت.
    عضد الدوله به سال 353 به کرمان لشکر کشید و این منطقه را نیز ضمیمه قلمروبویهی کرد .کرمانی‏ها، به ویژه طایفه قفص و بلوص در سال 360 بر وی شوریدند، اما پس از نبردهای خونین، بار دیگر سلطه عضد الدوله بر کرمان تثبیت شد.
    عز الدین بختیار همچنان بر بغداد حکمرانی می‏کرد، اما روز به روز گرفتار مشکلات بیش‏تری می‏شد.او با المطیع بر سر گرفتن پول درگیر شد و وی را مجبور کرد تا با فروختن اسباب و اثاثیه دار الخلافه، مبلغی به وی بدهد.بختیار به طور اصولی در گرفتن اموال از مردم، راه درستی را نمی‏پیمود و به همین دلیل محبوبیتی میان مردم نداشت.همین سیاست‏های او سبب ویرانی روستاها و از میان رفتن موقعیت و منزلت خاندان‏های برجسته شد و با گسیخته شد وضعیت اجتماعی بغداد و از میان رفتن امنیت مالی، اعتماد مردم به دولت بویهی از دست رفت.
    در جای خود اشاره کردیم که درگیری‏های فرقه‏ای و مذهبی در بغداد نیز این شهر را به آشوب کشانده بود و حکومت قادر به حفظ امنیت نبود.
    کار آشوب در بغداد، از سال 363 ابعاد تازه‏ای به خود گرفت.ابتدا المطیع را از خلافت خلع و الطایع را به خلافت گماشتند، اما مسأله مهم فتنه میان دیلمیان و ترکان بود که از اهواز آغاز شد و به تمامی عراق سرایت کرد.عز الدوله سران ترک بغداد را دستگیر کرد، اما دامنه آشوب بالا گرفت و او از عمویش رکن الدوله و عضد الدوله کمک خواست.عضد الدوله همراه نیروهای عمویش به فرماندهی ابن العمید، در ظاهر به قصد کمک به بختیار و در باطن به قصد تسلط بر بغداد راهی عراق شد.وی در سال 364 بغداد را از تصرف ترکان خارج کرد و با دستگیری بختیار، خود بر عراق حاکم شد.این درست است که حکومت بر بغداد دردسر فراوانی داشت، اما نام آور بود.نوشته‏اند که عضد الدوله می‏گفت: من عراق را برای نام و ارجان ـ ارگان یا بهبهان ـ را برای درآمدش می‏خواهم.
    اقدام عضد الدوله در تصرف بغداد، برای پدرش رکن الدوله گران آمد.وی از فرزندش سخت خشمگین شد و گفت، هر شب خواب عماد الدوله را می‏بیند که وی را به خاطر اقدامی که در حق فرزندش بختیار شده سرزنش می‏کند.پیش از این اشاره کردیم که روابط خانوادگی میان سه برادر سخت مستحکم و ارادت برادران کوچک به بزرگ، بسیار زیاد بود.به همین دلیل عضد الدوله به اجبار از بغدادبازگشت و بار دیگر کار را به دست بختیار سپرد.
    با این حال، عضد الدوله که اندیشه حضور در مرکز خلافت را داشت، پس از درگذشت پدرش در سال 366 بار دیگر به سوی عراق لشکر کشید و در اهواز، طی نبردی بختیار را به شکست کشاند و در سال 367 به طور کامل بر بغداد حاکم شد.وی پیش از ورود به بغداد ابن العمید را که پنهانی با بختیار بر ضد وی توطئه کرده بود دستگیر کرده به قتل رساند.در همان سال بختیار نیز کشته شد و اعوان و انصار وی به حمدانیان پیوستند.عضد الدوله شتابان در پی آنها رفت و بخش‏های زیادی از قلمرو حمدانی‏ها را تحت سلطه خود در آورد.
    مردمان بغداد که از شدت درگیری‏ها و فتنه‏ها، آسیب‏های فراوان دیده بودند، اکنون با حضور یک امیر بسیار قوی، در آرزوی باز سازی بغداد بودند.عضد الدوله در سال 369 شروع به آبادانی بغداد کرد.او اموال فراوانی را به عالمان و قاریان و مؤذنان و سایر افراد نیازمند داد و کوشید تا روستاهای ویران شده را آباد کند.به همین جهت، در حفر نهرهای جدید و اصلاح راه‏ها سخت کوشید و با حمایت از خاندان‏های برجسته که می‏توانستند کمک مهمی برای اصلاح وضعیت اقتصادی عراق باشند، موقعیت از دست رفته آنها را به ایشان باز گرداند.وی در سال 371 بیمارستان بزرگ عضدی را در بغداد ساخت که شهرت تاریخی فراوانی دارد.
    زمانی که خبر نزاع میان مسلمانان و مجوسیان شیراز به وی رسید و گفته شد که مسلمانان خانه‏های مجوسیان را غارت کرده‏اند، کسانی را فرستاد تا اوضاع را آرام کرده و مسلمانان غارتی را تأدیب کنند.او در موارد دیگری نیز نشان داد که نسبت به تجاوز به اموال دیگران بی‏تفاوت نخواهد بود.
    وی در اصلاح روابط خود با دربار خلیفه نیز تلاش‏هایی انجام داد.در زمره این تلاش‏ها، ازدواج دختر عضد الدوله با الطائع خلیفه عباسی وقت بود.
    بغداد که در آتش اختلافات مذهبی می‏سوخت، افزون بر اختلافات پیشین، جنگ میان حنفیان و شافعیان را نیز تجربه می‏کرد.عضد الدوله در ادامه سیاست ایمن سازی محیط بغداد، قاضی تنوخی را که حنفی متعصبی بود و تندی‏های فراوانی بر ضد شافعیان داشت، از مقامش عزل و خانه نشین کرد.
    وی همچنین بسیاری از واعظان بازاری را که به آنها قصه خوان گفته می‏شدو سخنانشان سبب انگیزش اختلاف میان مردم می‏شد، از قصه خوانی منع کرد.
    عضد الدوله سخت به مذهب تشیع علاقمند بود.به همین دلیل، زمانی که در شیراز بود، به سال 363 دستور داد تا نام دوازده امام را بر لوحی حک کرده و در تخت جمشید نصب کنند، اما روشن بود که بغداد، مرکز خلافت عباسی، می‏بایست بدون تعصب مذهبی اداره می‏شد.وی گر چه سخت تلاش می‏کرد تا به نزاع‏های مذهبی بغداد پایان دهد، اما اعتقاد شیعی خود را حفظ کرده بود.او به عالم بزرگ شیعه، شیخ مفید (م 413) که در زمان او هنوز جوان بود، سخت ارادت داشت و به دیدار او می‏رفت.
    عضد الدوله در اوج قدرت در سال 372، پس از پنج سال و نیم حکومت بر بخش بزرگی از دنیای اسلام در گذشت.جنازه وی را به نجف برده و در کنار مرقد امیر مؤمنان (ع) دفن کردند.

  9. #9

    پیش فرض

    دولت بویهی بغداد و فارس پس از عضد الدوله

    اشاره کردیم که عضد الدوله از کرمان تا بغداد را در اختیار داشت.فرزند وی شرف الدوله بر کرمان حکومت می‏کرد.زمانی که او درگذشت، امرای بغداد، فرزندش ابو کالیجار مرزبان را با لقب صمصام الدوله به جانشینی وی گماردند.
    باید آگاه بود که پس از درگذشت سه فرزند بویه، اختلافات خانوادگی میان بویهیان آغاز و به تدریج سبب زوال قدرت این خاندان شد.این مسأله در ری با اختلاف میان مؤید الدوله و فخر الدوله مطرح شد.در بغداد نیز میان صمصام الدوله با شرف الدوله که اکنون از کرمان به شیراز آمده و بر فارس حاکم شده بود، اختلاف عمیقی به وجود آمد.
    در نبردی که میان دو برادر در گرفت، سپاه بغداد شکست خورد و شرف الدوله بر اهواز نیز تسلط یافت.هنوز این مشکل کاملا حل نشده بود که صمصام الدوله در بغداد با توطئه اسفار بن کردویه یکی از فرماندهان که قصد عزل او و روی کار آوردن برادرش بهاء الدوله را داشت، روبرو شد.بخت با صمصام الدوله یار بود و وی توانست جنگ را برده بهاء الدوله را اسیر کند.وی که او را بی‏تقصیر یافت، فورا آزادش کرد

  10. #10

    پیش فرض

    آخرین امیران بویهی بغداد

    گذشت که رقابت میان برادران، مهم‏ترین دشواری خاندان بویه بود.درست به همان اندازه که اتحاد میان سه برادر نخست، مهم‏ترین عامل توسعه قدرت آنها بود.در آخرین دهه‏های قرن چهارم، چندین امیر در بغداد حکمرانی کردند.
    در این زمان که قدرت شرف الدوله در خوزستان رو به فزونی نهاده بود، به هدف تسلط بر بغداد بدان سوی حرکت کرد.در صلحی که صورت گرفت، صمصام الدوله پذیرفت تا در بغداد به نیابت از برادرش شرف الدوله امارت کند.
    یکی از علویان با نام ابو الحسن محمد که نفوذی در دستگاه شرف الدوله داشت، و پیش از آن در بغداد مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود، وی را بر انگیخت تا بغداد را تصرف کند .او در سال 376 راهی واسط شد و صمصام الدوله بدون درگیری همراه با فرماندهانش نزد وی رفت.شرف الدوله او را دستگیر کرد و در رمضان آن سال وارد بغداد شد.علوی مزبور در سال 379 از چشم شرف الدوله افتاد و اموالش تصاحب شد.!
    هنوز مهم‏ترین دشواری بویهیان، نزاع سربازان دیلمی و ترک بود که در آغاز ورود شرف الدوله نزاعشان به جنگ کشیده شد.شرف الدوله با زحمت توانست بر اوضاع مسلط شود.
    شرف الدوله در سال 379 تصمیم گرفت تا برادرش صمصام الدوله را نابینا کند، اما هنوز نماینده وی به شیراز نرسیده، خودش درگذشت.
    جانشین شرف الدوله برادرش بهاء الدوله بود.این زمان، اوج فتنه و درگیری میان ترکان و دیلمان بود و کشتارهای زیادی میان آنها صورت گرفت.این درگیری‏ها تنها به عراق محدود نمی‏شد.در فارس نیز صمصام الدوله که متکی به نیروهای دیلمی بود، در سال 385 دستور داد تا هر چه ترک یافتند، بکشند.
    اوضاع نابسامان عراق تا به آن حد بود که فخر الدوله و وزیرش صاحب بن عباد که بر ری حکومت می‏کردند، هوس تسلط بر عراق در سرشان پدید آمد.آنها در سال 379 به سوی عراق حرکت کردند، اما کاری از پیش نبرده و به ری بازگشتند.
    این زمان صمصام الدوله فرزند دیگر عضد الدوله که روزگاری امارت بغداد را داشت، بر فارس حکمرانی می‏کرد.بهاء الدوله به فارس لشکر کشید که از سپاه‏برادرش شکست خورد و به عراق و خوزستان اکتفا کرد.زمانی که به بغداد بازگشت، جنگ‏ها و نزاع‏های فرقه‏ای و مذهبی، بغداد را در آتش فرو برده بود.بعد از آن نیز چند بار خوزستان میان دو برادر دست به دست شد.
    بهاء الدوله که اموال کافی برای نگاه داشتن سپاهش نداشت، ابتدا اموال وزیرش شاپور بن اردشیر را که از چهره‏های فرهیخته دولت بویهی بود، تصاحب کرد و پس
    سلاطین بویهی در بغداد/سالهای حکومت
    معز الدوله احمد/334 ـ 356
    عز الدوله بختیار/356 ـ 367
    عضد الدوله فنا خسرو/367 ـ 372
    صمصام الدوله ابو کالیجار/372 ـ 376
    شرف الدوله شیر دل/376 ـ 379
    بهاء الدوله ابو نصر فیروز/379 ـ 403
    سلطان الدوله ابو شجاع/403 ـ 412
    مشرف الدوله ابو علی/412 ـ 416
    جلال الدوله ابو طاهر/416 ـ 435
    عماد الدین ابو کالیجار/435 ـ 440
    الملک الرحیم/440 ـ 447
    از آن در اندیشه اموال الطائع عباسی افتاد.به همین دلیل در سال 381 او را از خلافت خلع کرد و القادر بالله را به خلافت رساند.
    نگاهی به رخدادهای این سالها نشان می‏دهد، تنها وزیری که پا بر جا ماند، صاحب بن عباد، وزیر رکن الدوله و فرزندانش مؤید الدوله و فخر الدوله بود.در فارس و بغداد، هر روز وزیر جدیدی سرکار می‏آمد و اندکی بعد، اموالش تصاحب شده وزیر دیگری به کار گماشته می‏شد.
    دنبال کردن ماجراهای تاریخی آل بویه در بغداد، چندان به موضوع کتاب ما مربوط نمی‏شود، گر چه باید توجه داشت که دولت بویهی بغداد، معمولا برخوزستان نیز حکومت می‏کرد و به همین دلیل به ایران مربوط می‏شد.افزون بر آن، به دلایل دیگری نیز سرنوشت این دولت با ایران مربوط بود.در واقع، دولت بویهی بغداد، به نوعی شاخه فارس را نیز در اختیار خود داشت و قلمروش تا جنوب ایران بود.گفتنی است که با وجود استقلالی که در خراسان یا حتی منطقه جبال وجود داشت، مناطق جنوبی ایران، تا دیر زمان زیر سلطه تقریبا مستقیم بغداد باقی ماند.به همین جهت، مقدسی می‏نویسد که درآمد خوزستان پشتوانه خلیفه عباسی است.
    در سال 388 دیلمیان صمصام الدوله را کشتند و ابو نصر فرزند بختیار (عز الدوله) را به جای وی بر فارس و کرمان حاکم کردند.بهاء الدوله امیر بویهی بغداد در اندیشه تسلط بر آن ناحیه بر آمد و در سال 390 بر کرمان مسلط شد.
    بهاء الدوله به رغم دشواری‏های فراوان، تا پایان عمر (سال 403) بر عراق حاکم بود.وی در ارجان درگذشت و جسدش را در کنار پدرش عضد الدوله، در مشهد امیر مؤمنان (ع) دفن کردند .این مسأله نشان می‏دهد که افراد خاندان بویهی همه بر مذهب تشیع بوده‏اند.
    پس از بهاء الدوله، فرزندش سلطان الدوله به امارت عراق رسید.وی برادرش جلال الدوله را بر فارس و برادر دیگرش ابو الفوارس را بر کرمان حاکم کرد.
    سلطان الدوله تا سال 411 بر عراق حکمرانی کرد.در این سال، سپاهیانش بر او شوریدند و برادرش مشرف الدوله را به حکومت گماردند.تلاش سلطان الدوله برای بازگشت به قدرت به جایی نرسید و از سال 412 به طور رسمی در بغداد به نام مشرف الدوله خطبه خوانده شد.سال بعد، دو برادر با یکدیگر صلح کردند.قرار شد مشرف الدوله در عراق و سلطان الدوله در فارس و کرمان باشد.سلطان الدوله در سال 415 درگذشت و فرزندش ابو کالیجار در فارس به قدرت رسید، اندکی بعد عمویش ابو الفوارس بر فارس غلبه کرد.
    روابط میان بویهیان، گاه با ازدواج، استحکام بیش‏تری می‏یافت.در سال 415 مشرف الدوله، با دختر علاء الدوله ازدواج کرد.عقد ازدواج را سید مرتضی، عالم برجسته شیعه در بغداد خواند.همه اینها نشانگر امامی مذهب بودن دولت مردان بویهی است.در سال 416 مشرف الدوله درگذشت و برادرش جلال الدوله به امارت عراق رسید.جلال الدوله با وجود درگیری‏های فراوانش با ابو کالیجار، همچنان در بغداد باقی ماند.وی در سال 420 در نبردی سه روزه با ابو کالیجار، او را به شکست کشاند و موقعیت خود را تثبیت کرد.سال بعد، جلال الدوله از سپاه ابو کالیجار شکست خورد، اما به سرعت بر اوضاع غلبه کرده، عراق را برای خود نگاه داشت و بر بصره نیز پیروز شد.
    القادر در سال 422 درگذشت و القائم عباسی به جای وی نشست.با شدت درگیری‏ها در بغداد و قدرت طلبی و فزون خواهی سپاهیان، جلال الدوله توسط
    سلاطین بویهی فارس و خوزستان/سالهای حکومت
    عماد الدوله علی/322 ـ 338
    عضد الدوله فنا خسرو/338 ـ 372
    شرف الدوله شیر دل/372 ـ 380
    صمصام الدوله ابو کالیجار/380 ـ 388
    بهاء الدوله ابو نصر/388 ـ 403
    سلطان الدوله ابو شجاع/403 ـ 412
    مشرف الدوله/412 ـ 415
    عماد الدین ابو کالیجار/415 ـ 440
    الملک الرحیم/440 ـ 447
    امرای ترک از بغداد بیرون رانده شد، اما چندی بعد، نزد وی رفته با عذر خواهی او را به بغداد آوردند.همین رخداد، بار دیگر در سال 424 و 427 تکرار شد.دشواری وی با ترکان همچنان ادامه داشت، درست همان طور که قدرت او با دوام بود.وی در سال 428 از الطائع درخواست لقب ملک الملوک یا شاهنشاه را کرد.خلیفه ابتدا موافقت نکرد و تنها پس از آن که فقها به جواز اعطای چنین لقبی فتوا دادند، جلال الدوله را ملک الملوک خواند.
    زمانی که این رخدادها در بغداد می‏گذشت، طغرل سلجوقی سرزمین‏ماوراء النهر، خوارزم و خراسان را در می‏نوردید و به پیش می‏تاخت.وی در سال 434 منطقه جبال و سپس کرمان را تصرف کرد.
    جلال الدوله در سال 435 درگذشت و ابو کالیجار (فرزند سلطان الدوله) به امارت عراق رسید .اکنون طغرل بر جبال تسلط یافته و در اصفهان نیز فرامرز پسر علاء الدوله کاکویه به نام وی خطبه می‏خواند.در سال 439 میان ابو کالیجار و طغرل صلحی منعقد شد، اما دوامی نیاورد .
    ابو کالیجار در سال 440 درگذشت و الملک الرحیم فرزند وی، آخرین امیر بویهی بغداد، به جای وی نشست.او برای چندی درگیر مسائل خوزستان و فارس بود و توانست این منطقه را در اختیار خود نگاه دارد.توسعه طلبی وی به سوی فارس، سبب شد که برخی از بویهیان این ناحیه به طغرل پناه برند.طغرل نیز که قدرت تصرف عراق را در خود می‏دید، در اندیشه انحلال کامل دولت بویهی افتاد.وی در سال 447 وارد بغداد شد و الملک الرحیم را به اسارت گرفت.این سال، سال پایان دولت آل بویه در بغداد بود.الملک الرحیم که در قلعه‏ای زندانی شده بود، در سال 450 درگذشت

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •