نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: رابعه قزداری نخستین شاعر زن پارسی

  1. #1

    Thumb رابعه قزداری نخستین شاعر زن پارسی

    رابعه دختر کعب قُزداری که به رابعه بلخی هم شناخته شده‌است، زن شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست سده چهارم هجری (۹۱۴-۹۴۳میلادی) است.
    رابعه همدوره با سامانیان و رودکی بود. بسیاری رابعه را نخستین زن شاعر پارسی‌گوی می‌دانند. رابعه از عربهای کوچیده به خراسان بود. پدرش فرمانروای بلخ و سیستان وقندهار و بست بود.
    رابعه شیفته شخصی به نام بَکتاش می‌شود و برایش شعر می‌سراید. برادرش حارث که از این عشق آگاه می‌شود آشفته می‌شود و دستور می‌دهد که خواهرش را به حمام برند و رگهایش را بگشایند تا بمیرد. حکایت او را فقیر نظم کرده نام آن مثنوی را گلستان ارم نهاده و اشعار زیبایی گفنه‌است.

    این دو بیت نیز از افکار اوست و محمد عوفی صاحب تذکرهٔ لباب الالباب نقل کرده که بسبب این دو بیت به مگس رویین ملقب شده بود:
    خبر دهند که بارید بر سر ایوبز
    آسمان ملخان و سر همه زریناگر
    ببارد زرین ملخ بر او از صبرسزد
    که بارد بر من بسی مگس رویین




  2. #2

    پیش فرض

    مزار رابعه بلخي اولين شاعر زن فارسي زبان، (در شهر بلخ)

    اولين شاعره زبا ن دري که در تذکره ها ا ز او نام برده شده است ، رابعه بنت کعبه قزداري ميبا شد که همعصر شاعر و ا ستاد شهير زبان دري رود کي بود و د ر نيمه اول قرن چهارم د ر بلخ حيات داشت ، پدر ا و که شخص فاضل و محترمي بود د ر دوره سلطنت سامانيان در سيستان ، بست ، قدهار و بلخ حکومت مي کرد . تاريخ تولد رابعه در د ست نيست ولي پاره ا ي از حيات او معلوم است.

    اين دختر عاقله و دانشمند در اثر توجه پدر تعليم خوبي اخذ نموده، در زبان دري معلوما ت وسيعي حاصل کرد، و چون قريحه شعري داشت، شروع بسرودن اشعار شيرين نمود. عشقيکه رابعه نسبت بيکي از غلامان برادر خود در دل ميپردازد ، بر سوز و شور اشعارش افزوده آنرا بپايه تکامل رسانيد . چون محبوب او غلامي بيش نبود و بنا بر رسومات بي معني ان عصر رابعه نميتوانست اميد وصال او را داشته باشد، از زندگي و سعادت بکلي نا اميد بوده، يگانه تسلي خاطر حزين او سرودن اشعار بود، که در آن احساسات سوزان و هيجان روحي خود را بيان مينمود.

    گويند روزي رابعه در باغ گردش مي کرد، ناگاه محبوب خويش را که بکتاش نام داشت مشاهده نمود، بکتاش از ديدن معشوقه به هيجان آمده، سر آستين او را گرفت، اما رابعه به خشم خود او را رهانيده، نعره زد: آيا براي تو کفايت نمي کند که من دل خود را بتو دادم ديگر چه طمع ميکني ؟

    حارث، برادر رابعه که بعد از مرگ پدر حاکم بلخ شده بود، توسط يکي از غلامان خود که صندوقچه بکتاش را دزديده ،بجاي جواهرات و طلا در آن اشعار مملو از عشق و سوز و گداز رابعه را يافته و آن را بغرض دريافت پاداش به بادار خود داد. برادر او ازين عشق اگاهي يافته، باوجود پاکي آن بر خواهر خود آشفته، حکم به قتل او داد. و رابعه در لحظه ها ي جواني، با دل پر ارمان اين دنيايي را که از آن جز غم و ناکامي نصيبي نداشت، وداع نمود. اگر چه جز تعداد بسيار محدود چيزي از اشعار رابعه باقي نمانده، ولي آنچيزيکه در دست است بر لياقت و ذوق ظريف او دلالت نموده ، ثابت مي سازد که شيخ عطار و مولانا جامي (رح) در تمجيدي که از او نموده اند مبالغه نکرده اند.

    پدر رابعه نظر به لياقتش بر او لقب (زين العرب) گذاشته بود. رابعه تخلص نداشت ، اما محمد عوفي در (لباب الالباب ) مي گويد او را(مگس روهين) مي خواندند

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •