-
مدیر بازنشسته
بابل
بابل شهرستان بابل از شمال به بابلسر و درياي خزر، از جنوب به رشته كوههاي البرز، از مغرب به شهرستان آمل، از مشرق به شهرستانهاي قائمشهر و ساري محدود است. ارتفاع آن از شمال تا ده كيلومتري جنوب بابل از سطح اقيانوس پايينتر است. شهرستان بابل بين 36 درجه و 5 دقيقه و 36 درجه و 35 دقيقه عرض شمالي و 52 درجه و 30 دقيقه و 52 درجه و 45 دقيقه طول شرقي از نصفالنهار گرينويچ واقع شده است.
بنابر تصويبنامه هيات دولت درسال شصت و هشت بابلسر از شهرستان بابل جدا شد و خود به شهرستاني مستقل بدل گشت. شهرستان بابل متشكل از دو شهر بابل و اميركلا، سه بخش مركزي ـ با مركزيت بابل ـ بندپي شرقي ـ با مركزيت گلوگاه ـ و بندپي غرب ـ با مركزيت خوشرودپي ـ و ده دهستان به نامهاي بابلكنار به مساحت 7/132 كيلومتر مربع ، فيضيه به مساحت 0/134 كيلومتر مربع ، گنجافروز به مساحت 1/62 كيلومتر مربع ، گتاب به مساحت 5/89كيلومتر مربع ، كاريپي به مساحت 6/136 كيلومتر مربع ، لالهآباد به مساحت 6/93 كيلومتر مربع ، از بخش مركزي فيروزجاه به مساحت 2/443 كيلومتر مربع ، سجادرود به مساحت 7/182 كيلومتر مربع ، از بخش بندپي شرقي خوشرود به مساحت 0/132 كيلومتر مربع و شهيدآباد به مساحت 5/34 كيلومتر مربع ، از بخش بندپي غربي و 556 آبادي است. مساحت اين شهرستان حدود 1431 كيلومتر است كه تقريبا 94/5 درصد كل استان را دربرميگيرد. شهر بابل، مركز شهرستان بابل، بين 36 درجه و 34 دقيقه و 15 ثانيه عرض شمالي و 52 درجه و 44 دقيقه و 20 ثانيه طول شرقي از نصفالنهار گرينويچ واقع شده است و با تهران 5 دقيقه و 15 ثانيه اختلاف ساعت و 210 كيلومتر فاصله دارد.
-
-
مدیر بازنشسته
تاريخچه شهر بابل
تاريخچه شهر بابل
نخستين مورخاني كه از مامطير ياد كردهاند ابن رسته و ابن فقيه (290 ه.ق) ميباشند.همچنين نويسندگاني مثل اصطخري (340 ه.ق) بصورت ممطير و مامطير (1) ابن حوقل (376 ه.ق) بصورت مامطير از اين شهر نام برده اند.
در كتاب حدود العالم (372 ه.ق) نيز ميآيد : مامطير شهركيست با آبهاي روان و از وي حصيري خيزد سطبر و سخت نيكو كه به تابستان به كار دارند» و در سخن اندر رودها ميخوانيم: «و ديگر روديست كي رود باول خوانند، از كوه قارن برود و بر مامطير بگذرد و اندر درياي خزران افتد. و مقدسي (375 ه.ق) مامطير را شهري از قصبه آمل ميشمارد و مامطير و ممطير را دو شهر جداگانه ميپندارند.
از شواهد چنين برميآيد كه از سده 5 و 6 ه.ق مامطير رو به ترقي و توسعه نهاده، چنانكه در اوايل سده هفتم بقول ياقوت حموي از جاههاي برجسته طبرستان به شمار ميآمد.
-
-
مدیر بازنشسته
بابل در دوران سيد قوامالدين مرعشي
بابل در دوران سيد قوامالدين مرعشي
در سال (750 ه.ق) كياييان جلالي _ با قتل فخرالدوله حسن در 750 ه.ق سلسله باونديان سوم پايان يافت. كيافخرالدين در ساري حاكم شد و از اين پس اين دودمان با عنوان جلاليان بر مازندران مستولي شدند ـ مامطير را نيز متصرف شدند و مدت 13 سال (تا 763 در آنجا حكومت كردند. در سال 763 سادات مرعشي سرپرستي ميربزرگ در آمل قيام كردند و آنجا را متصرف شده و خود را آماده حمله و تصرف مامطير و ساري مينمودند ، كيائيان جلالي بالاخره شكست خوردند و مامطير را از دست دادند.
سيدقوامالدين مرعشي پس از شكست دادن كيائيان جلالي با فرزندان خود در آنجا استقرار يافتند و چندي نگذشت كه مامطير به سبب رونق بازارهاي هفته و موقعيت شهر در نيمه راه ميان ساري و آمل و از سوي ديگر نزديكي دريا به احتمال از قرن هشتم به «بارفروشده» تغيير نام يافت.سيدقوامالدين مرعشي پس از استقرار در بارفروشده به ترويج امور ديني پرداخت و اهالي آن ديار نيز با او به بيعت نمودند.تا اينكه : در محرم سنه هفتصد و هشتاد و يك (حضرت سيدهدايت قباب) را مرض طاري گشت. و روز به روز صورت تضاعف ميپذيرفت. و سيد را مقام و مسكن بارفروشده بوده است چون وصيت تمام شد؛ دعوت حق را لبيك اجابت فرمود چون مطابق وصيت خواستند او را در حجره خودش دفن كنند (سيدرضيالدين) مانع گشت، از آنجا نقل كرده به آمل آوردند، و دفن كردند.بعد از فوت سيدقوامالدين مرعشي، سيد غياثالدين در بارفروشده اقامت نمود. و در احوال وي ميخوانيم : چون سيدغياثالدين به بارفروشده درآمد و مدتي برآمد، با جد خود آنجه وظيفه خدمت داشته بود به تقديم نميرسانيد، تا به حدي كه درويشان جهت سيد خواستند كه زراعت برنج بكنند، راضي نشد. و تخم برنج كه افشانده بودند خود رفت و ويران كرد.
-
-
مدیر بازنشسته
بابل درزمان زنديه
بابل درزمان زنديه
در زمان زنديه و هنگام نقل فعاليتهاي آقا محمد حسن خان آغامحمدخان قاجار ذكر بارفروش بسيار به ميان ميآيد و جالب توجه آنكه كلمهي ده از آخر آن برداشته شده است. گ. ملگونف، سياح معروف كه در سالهاي 1858 و 1860 ميلادي از سواحل درياي خزر ديدن ميكند ميآورد : بابل پيش از انقلا 1917 م. روسيه، يكي از مراكز بازرگاني مهم شمال كشور و محل واردات امتعهي خارجي و همچنين مركز خريد محصولات طبيعي و مصنوعي قراي و قصبههاي عمدهي مازندران محسوب ميگرديد و به همين لحاظ بارفروش ناميده شده بود. بعضي محققان را اعتقاد بر آنست كه : از سدهي هشتم ه.ق يعني از حكومت ميرقوامالدين مرعشي، بارفروش ديه و از سدهي سيزدهم يعني از زمان پادشاهي فتحعلي شاه قاجار بارفروش خوانده شده است.
حوادث سياسي اواخر عهد زنديه نقطه عطفي در تاريخ بارفروش محسوب ميشود. از سال 1165 ه.ق كه محمدحسنخان شكست سختي به سپاه كريمخان زند وارد آورد آهنگ مازندران كرد، از آن سال سرتاسر مازندران تحت سيطرهي محمدحسنخان درآمد. محمدحسنخان تا سال 1172 ه. ق بر مازندران حكمراني كرد. اما در پانزدهم جماديالثاني 1172 ه.ق جنگي بين وي و شيخعلي خان زند درگرفت با حمله شيخعلي خان محمدحسنخان عقبنشيني را ترجيح داد و از راه شاه عباسي به سوي استرآباد فرار كرد اما سبزعلي كرد و محمدعلي آقا جاردولو ـ يا به قولي رستم بيگ كرد مدانلو ـ سر وي را برديدند و براي كريمخان به تهران فرستادند. از آن زمان به بعد بارفروش مورد توجه زنديان قرار گرفت تا وقتي كه زنديه آن ايالت را فتح و پايتخت را به بارفروش منتقل كردند.
موقعي كه در سال 1771 مسيحي سياح معروف گملن از اين حدود مازندران عبور ميكرد ذكر مي كند : پايتخت چنان كه گفته شده به باروفروش انتقال يافته بود.
پس از بازگشت علي محمدخان زند در سال 1190 ه.ق به شيراز حسينقلي خان مجددا پرچم خودسري برافراشت و صبحگاهي بطور پنهاني با سرعت هرچه تمامتر خود را به بارفروش مقر مهديخان دادو رساند. حمله غافلگيرانه حسينقليخان به بارفروش، مقر حكومت مهديخان دادو» و برچيدن بساط حكومت وي، عصبانيت كريمخان را سبب شد، پس زكي خان را در سال 1190 ه. ق روانه مازندران كرد.
-
-
مدیر بازنشسته
بابل و فرقه بابيه
بابل و فرقه بابيه
از وقايع مهم بارفروش در اوايل سلطنت ناصرالدين شاه (1264-1313) واقعه قلعهي شيخ طبرسي و فتنه بابيها ميباشد. پيروان سيدباب در هر ولايتي بنياد ظهور و خروج نهادند و قصور خلافت و بروج نيابت خود را بزور بر كيوان عروج دادند. از شاهرود روي ببارفروش نهادند ـ در آن زمان مازندران حاكم نداشت و تنها شهر مازندران كه وابستگي قومي و طايفهاي در آن ديده نميشد بارفروش بود و ملامحمدعلي قدوس خود اهل بارفروش بوده است ـ و در خارج شهر و حوالي بحر ارم كه معروف است بسبزميدان رحل اقامت فروگرفتند.
سخنان آنطايفه را بجناب سعيدالعما بردند و بديشان پاسخهاي سخت آوردند و اين طايفه به طريقه ارباب خروج با اسلحه در شهر و بازار آمد و شد گرفتند جناب سعيد العلما و علماي مازندران اجتماع اين طايفه غريبه را در آنولايت صلاح ندانستند و برخروج امر كردند. نقار و غبار در ميانه پديد آمد سخنان نرم بدرشت كشيد و ضرب زبان بزخم مشت انجاميد عباسقليخان سرتيپ لاريجاني بنامه سعيدالعما از اين كارآگاه گشته تا ايشانرا از بارفروش بار بر خر نهاده دجالوار روانه ديار بوار نمايد كار بنزاع و دفاع انجاميد دوازده كس از بابيه مقتول شدند و چند تن از اينان زخمدار گشتند ملاحسين ـ بشرويهاي ـ و حاجي محمد علي مازندراني كه روساي آن گروه بودند مستدعي شدند كه بجانب عراق روند سردار لاريجاني مضايقتي نكرد و برايشان سخت نگرفت از عليآباد ـ قائمشهر كنوني ـ بگذرانيده بعراق روانه سازد و ايشان كوچ دادند و روي براه نهادند چون بعليآباد رسيدند خسرونامي قادي كلائي از قواي عليآباد بطمع اموال ايشان افتاده با جمعيتي دنبال آن كاروان گرفت و به اسم همراهي و محافظت رشوتي خواست آنان نيز مضايقه نكردند ولي طمع خسروگدا. طبع از كرم و درم آنان افزوده بود. ايشانرا از گذشتن منع كرد و بدان اموال امر نمود و دو تن از همراهان ملاحسين كشته شدند و قريب به غروب بمقبرهي شيخ طبرسي رسيدند متحير ماندند از خسرو بيك و همراهان او نيز سخت خايف و مضطر شدند و خسرو اسب سواري ملاحسين را گرفتن خواست و در شمشير او نيز طمع كرد ملاحسين بشرويه ـ بشرويهاي ـ تيغي بر خسرو راند كه بخون غلطيد و جمعي از موافقانش را نيز بكشت و معدودي فرار كردند.
ملاحسين كه ديد كار به اينجا كشيده شد از رفتن به عراق پشيمان شد و در محوطه مقبره مرقد شيخ طبرسي متحسن شد. بشروئي وقتي بآنجا آمد؛ وضعيت آن محل را چنين مناسب ديد كه آنجا را مركز جنگ هولناك خود قرار دهد. پس شروع بساختن پناهگاه و كمينگاهها و بلند ساختن برجها و ديوارها كرد چون از ساختن قلعه و استحكامات فارغ شد شروع به جمع آوري اسلحه كردند، تكميل مهمات، تمرين بابيان به طرز استعمال اسلحهي آتشي و شمشير زدن و تهيه مهمات و ذخاير جنگي كرد پس پيروانش را به چند دسته تقسيم نمود و آنها را به دهات و شهرهاي اطراف فرستاد تا بقدر كفايت يكماه يا زيادتر گوسفند و خواربار و علوفه حيوانات خريداري نمايند وگرنه با غارت و چپاول تهيه سازند. آنها اين عمليات را در زمان كمي انجام دادند. آنگاه نواب و دعات خويش را باطراف فرستاد تا مردم را بسوي باب دعوت كنند.
چون خبر جماعت بابيه در شيخ طبرسي و دراز دستي ايشان در نهب و غارت اطراف مازندران گوشزد شاهنشان ايران ـ ناصرالدين شاه ـ گشت، فرمان داد كه بزرگان مازندران لشكر آماده كرده بر ايشان بتازند و جهان را از وجود آن جماعت بپردازند اول آقا عبدالله برادر حاجي مصطفيخان هزار جريبي دويست نفر از مردم هزار جريب را منتخب ساخته با تفنگچي سورتي به ساري آمد و در آن جا ميرزا آقا نيز از افاغنهي ساكن ساري و سوادكوه و ترك جمعيتي فراهم كرده به اتفاق تا عليآباد رفتند و از مردم عليآباد جماعتي نيز امداد ايشان كردند. جماعت بابيه بر آقاعبدالله بتاختند و مبارزتي سخت دست داده در آن نزاع سي نفر از تفنگچيان آقا عبدالله مقتول گشتند و باقي منهزم شدند ملاحسين بيترس و بيم خود را به آقا عبدالله رسانيده و او را با تيغ دو نيمه كرد اول بار تفنگچيان را طعمهي شمشير ساختند. پس به كار اهل قريه پرداختند و اناثأ و ذكورأ و صغارأ و كبارأ تمامي را با شمشير و خنجر پاره پاره كردند. پس از آن آتش بدان قريه زدند و اموال و اثقال ايشان را غارت كردند چون خبر قتل آقا عبدالله و غارت افرا معرض شاهنشاه افتاد، شاهزاده مهديقليميرزا را به قلع آنها مامور ساخت ملاحسين و حاجي محمدعلي از حالت آن لشگر آگهي يافتند بابيهي از جان گذشته به عزم شبيخون طريق واسكس پيش گرفتند آتش در آن سراي انداخته تمامت آن عمارت با بهاربندي كه يك طرف آن بود و عمارت حسينيه كه در جنب آن بوده با جماعتي كه در آن جاها مسكن داشتند، يكسره بسوختند و بعضي را هم كشتند و جسد ايشان را در آتش افكندند و جماعتي از تفنگچيان اشرف، در كنار لشگرگاه سنگري ساخته بودند گلوله بر سينهي ملاحسين آمده پس جسد او را در زير ديوار مرقد شيخ طبرسي، با جامه و شمشير به خاك سپردند چون مدت محاصرهي قلعه شيخ طبرسي وجلادت جماعت بابيه به چهار ماه كشيد، شاهنشاه به اهل مازندران خشم فرموده، سليمان خان افشار را فرمان داد تا با لشكر ي خونخوار به جانب مازندران روان شود پس از اين واقعه، ديگر در قلعهي شيخ طبرسي برگ درخت و علف زمين و استخوان و چرم تمام شد و راه فرار مسدود گشت، ناچار جماعت بابيه زنهار طلبيدند سعيدالعلما و ديگر اهالي بر قتل حاجي محمدعلي و بزرگان بابيه فتوي دادند و گفتند بازگشت ايشان در شريعت مقبول نباشد و تمام را در سبزه ميدان بارفروش مقتول ساختند. در اين فتنه از جماعت بابيه هزار و پانصد نفر به معرض تلف درآدمدند.
بين سالهاي (1267- 1271 ه.ق) دو كارخانه شكر و قند در شهرهاي ساري و بارفروش به سعي مصطفيقليميرزا حاكم مازندران و ابتكارات صدراعظم معروف آن دوره ـ ميرزاتقيخان اميركبيرـ بنا شد و به اهميت تجاري و بازرگاني شهرهاي ساري و بارفروش افروده شد و بر اثر تجارت و بازرگاني فوقالعاده بارفروش دولت روسيه بر اثر نفوذي كه پس از عهدنامه تركمانچاي در ايران به دست آورده بود. يك نفر نماينده تجاري به نام آگنط ـ آگنت ـ در بارفروش داشت.
در بيستم ربيع الاول 1273 هجري قمري ميرزا اسداله وزير براي سركشي كارخانه شكرريزي دولتي به بارفروش آمد و در آنجا خبر فتح هرات توسط سپاهيان ايراني به او رسيد به همين مناسبت به دستور او و به اهتمام حاكم بارفروش ـ ميرزا شفيع ـ شهر را چراغاني كردند و خود وي در مسجد جامع بارفروش حاضر شده و مژده اين پيروزي را به مردم داد. ميرزا شفيع به پاس كوششهايي كه در اين باره انجام داد از طرف حاكم مازندران به يك «طاقه شال ترمه» مفتخر گرديد.
مسعود ميرزا ظلالسلطان، كه روزگاري والي مازندران بود در سال 1278 ه.ق دربارهي بارفروش ميآورد : شهر دوم مازندران بارفروش است. اين اسمي است با مسمي در اينجا رد و بدل و خريد و فروش ميشود. در اين شهر، از داغستاني و لزجي و اهل آذربايجان و عراقي و ارمني و تركمان و غيره و غيره، همه گروهي هستند، يك كمپاني روس هم هست براي ترويج تجارت و تربيت مردم تازه.
در سال 1292 ه.ق به دستور ناصرالدين شاه را ه مستحكم بارفروش و ساري و راه كالسكه رو با پلهاي مستحكم بين آمل و بارفروش ساخته شد. و عليرضاخان عضدالملك در مدت حكمراني خود در زمان غلامعليخان نظام السلطان نوري 1326 ه.ق حاكم مازندران، براي تشكيل انجمن ولايتي، از مجلس شوراي ملي كه به وي تلگراف شد.
بارفروش به عنوان مركز مازندران
در سفرنامه تحف بخارا در اين باره آمده: حكومت به اهالي ساري و بارفروش حكم مجلس شورا را ابلاغ نمود. اهالي ساري به واسطهي نفاق و بياطلاعي خود غفلت كردند، والي اهالي بارفروش، چون نسبت به اهالي ساري اندك جهان ديده ـ ترـ و باهوش و صاحب ثروت و عدهي نفوسشان هم زياد بود، فورأ انجمن نظارت تشكيل داده، به تصويب حكومت، شش وكيل جهت انجمن ولايتي و دو مبعوث، جهت پارلمان طهران انتخاب كرده، وكلاي طهران را روانه نمودند. انجمن ولايتي ايشان هم مفتوح شد. اهالي ساري بعد از شنيدن اين خبر هشيار شده،مدعي شدند كه مركز حكومت نشين ساري است، ساير شهرهاي مازندران بايد تابع ساري باشند. بارفروش ابدأ حق وكيل فرستادن به طهران را ندارد، با وكيل خود را به ساري فرستاده، در بارفروش انجمن بلدي بگشايند. انجمن ولايتي در ساري كه مركز است بايد منعقد باشد. بعد از قيل و قال كشال، اهالي ساري هم در منزل شيخ علي اكبرنام، يكي از ملاي پيش نماز، به معيت شيخ غلامعلي پيش نماز انجمني تشكيل داده،بدون تعيين نظار و وكلاي ستهي ولايتي، دو نفر مبعوث به اكثريت آرا انتخاب كرده، به طهران روانه نمودند. ولي وكيلهاي ساري را در پالمان قبول نكرده وكلاي بارفروش، پذيرفته شدند و تيلگرافي هم از مجلس شوراي ملي به نظام السلطان، حكومت ـ حاكم ـ مازندران، رسيد كه انجمن ولايتي به واسطهي اهميت داشتنش بايد در بارفروش منعقد بوده، انجمن ساري بلدي باشد. بارفروش هم اگرچه انجمن رسمي داشتند، ولي ترتيب درستي نداشته، تمام اختيارات در دست علامه ـ ملامحمد جان علامه ـ نام ملاي پيش نمازي بود.
-
-
مدیر بازنشسته
وجه تسميه بابل
وجه تسميه بابل
بارفروش همواره بعنوان يكي از شهرهاي مهم، صحنهي زد و خوردهاي سياسي و تاريخي بوده است.
در سال 1904 اعلاميهاي خطاب به نمايندگان خارجي در روز اول آذر سال 1310 هجري شمسي نام بارفروش همراه با احداث ساختمانهاي جديد دولتي از قبيل اداره پست (1315)، در كنار سبز ميدان و ساختمان شهرداري (1314) به شهر بابل تغيير نام يافت. نام بابل از نام رودخانه (باوُل) گرفته شد، كه در ضلع غربي شهر جريان دارد.
بابل در زمان اشغال ايران توسط متفقين
در شهريور 1320- قواي شوروي و انگلستان و بدنبال آن ارتش امريكا از شمال و جنوب وارد ايران شد. در نتيجه دستگاه پادشاهي رضاخان فرو ريخت. مازندران مانند ساير استانهاي شمالي ايران به وسيله قواي شوروي اشغال شد ـ شهر بابل كه مركز اداري و قضايي مازندران غربي بود بتصرف سربازان روسي در آمد، قصر شاه، باغ وزير جنگ، ـ يا باغ شاهنشاهي ـ از سه راه فرهنگ تا چهار راه فرهنگ و از سبزه ميدان تا اول مخابرات و خيابان مدرس فعلي باغهاي داداشپوري و اسدالله خاني و ساير ساختمانهاي مهم شهر و اطراف آن بوسيله قواي شوروي اشغال و پايگاه نظامي شد.
در آنزمان قويترين سازمان سياسي ايران، حزب توده بود كه اين حزب در پيروي سياست شوروي تلاش ميكرد و شهرستان بابل از مراكز مهم حزب توده بوده است كه وضعيت و سياست فعال و تشكيلات وسيع و جا افتادهاي را در برداشت و مبارزه عليه حزب مزبور در شهر بابل و دهستانهاي كوهستاني اطراف آن بويژه در دامنهي كوههاي بندپي وضع تدافعي بخود گرفته بود. در هشتم شهريور 1324 مصادف با بيست و يكم ماه رمضان وقايع زد و خورد حزب توده با جمعيتهاي مخالف در شهر بابل كه در پناه سربازان روسي انجام شده و عدهاي از محترمين و مجاهدين بابل بازداشت شدند. ولي بتدريج ملي شدن نفت در سراسر ايران در سرلوحه كارهاي سياسي كشور قرار گرفت. در 28 تيرماه 1329 لايحه قرار داد الحاقي نفت گس- گلشاييان از سوي دولت ساعد به مجلس داده شد در استانهاي كشور از جمله در مازندران و شهرهاي آن بويژه در شهر بابل روحانيوني به جمعيت ايراني هواداران صلح پيوستند و اعلاميهها و بيانيههايي را امضا و منتشر كردند
__________________
-
-
مدیر بازنشسته
امیر پازواری
امیر پازواری
امير پازواري مشهور به امير مازندراني، شيخ العجم و اميرالشعرا، از شاعران تبريسراي مازندران بود.نام و زندگي وي در پرده ابهام مانده است. از سروده هاي منسوب به وي مي توان گفت كه از مردم شيعي روستاي پازوار بارفروش( بابل ) بود و معشوقه اي بنام گوهر داشت .
شماري از منابع درباره زندگي، آغاز شاعري و عرفان امير چندان به خطا رفته اند كه به افسانه مانند است. برخي نام وي را شيخ محمد پازواري و برادرانش را كريم و رحيم دانسته اندو نوشته اند كه در زمان حكومت محمد صفوي ( ؟ - ق ) در پازوار به دنيا آمد و پس از برانداختن فرمانروايان محلي و تصرف مازندران بدست شاه عباس صفوي به وي پيوست. امير از آن پس با شاه بود و از شاه لقب شيخ العجم و اميرالشعرا گرفت. پس از مرگ شاه عباس ( 1038 ) وي به بوكلاي پازوار بازگشت و در همانجا درگذشت و در كنار برادرانش به خاك سپرده شد.
شماري از منابع گمان مي دادند كه امير از سادات مرعشي پازواري بود. دائرةالمعارف تشيع وي را از شاعران پاياني سده نهم و اوايل سده دهم هجري آورده است. همين منبع وي را معاصر امير تيمور گورگاني ( 807) دانسته اند و آورده اند كه تيمور از سر خشم وي را به هند تبعيد كرد و پس از چندي بخشيد و روستاي پازوار را به او سپرد. همين كتاب به خطا امير پازواري و امير ساروي (مازندراني) را به يك تن دانسته است.
و يادآور مي شود كه تاكنون در هيچيك از متون سده هشتم تا دوازدهم هجري از وي ياد نشده است.
نخستين بار الكساندر شود زكو/ خودزكو ، ايرانشناس لهستاني ( 1806 - 1881 م ) ، در 1842 م ، چند سروده منسوب به امير را به چاپ رساند و از وي به نام شيخ العجم امير پازواري ياد كرد.
پس از آن بر نهار دورن ( 1805- 1881) به دستياري ميرزا محمد شفيع بارفروشي ديوان منسوب به امير را به نام كنزالاسرار مازندراني در سن پترزبورگ به چاپ رساند.
نخستين بار در ايران رضاقلي هدايت ( 1218 - 1288 ) در فرهنگ انجمن آراي ناصري و تذكره رياض العارفين ( نگارش 1260 ) از او ياد كرده است.
خصوصيات شعري امير پازواري :
اشعار امير بيشتر دو بيتي و با عبارت « امير گته » آغاز مي شود و اعظم بخش هاي آن به صورت سوال و جواب شعري ( مناظره) مطرح شده است. تعدادي از اشعار امير به صورت چيستان مطرح شده كه هردو صورت شعري امير و تك بيتي هاي وي از حلاوت و عواطف خاصي برخوردار است. و اكثر شعرهاي امير در جهت عشق و علاقه وي به شيعيان حضرت علي (ع) و معشوقهاش «گوهر» سروده كه همگي داراي محتويات ارزشمند عرفاني، اخلاقي و ارزشهاي ديني است
-
-
مدیر بازنشسته
پُل محمد حسن خان
پُل محمد حسن خان * بيهقي از پلي چوبي بر روي بابلرود كه مسعود غزنوي در لشكركشياش به مازندران از آن به سختي گذشت ياد ميكند. بعدها نصيرالدوله شاه غازي (558- 536) زربه بخروارها ريخته بود و پلي از خشت و آهك بنا كرد. كه تا عهد زنديه باقي بود و احتمالا همان پلي است كه ظهيرالدينمرعشي از آن بعنوان گذرگاه زيار ياد ميكند.
* در اوايل حكمراني كريم خان زند در سال 1146 به امر محمد حسن خان جد آقا محمدخان قاجار، كه در آشفته بازار سياسي آن عهد حكومت مستقلي براي خود در مازندران ساخته بود و بعدها به دست كريم خان زند كشته شد با صرف دوازده هزار تومان پل با شكوهي بر سر راه قديم بارفروش و آمل بنا شد كه 140 متر درازا و 5 تا 6 متر پهنا و 8 متر ارتفاع و 8 چشمه (طاق) دارد 6 چشمه اصلي آن بزرگتر و دهانه هر يك 755 سانتيمتر است و دو چشمه فرعي آن در طرف اين شش چشمه قرار دارد كه كوچكتر است و پهناي هر يك از آن دو 410 سانتيمتر است.
* پل محمدحسن خان در زمان رضاخان تعمير شد. تا سال 1343 ارتباط بابل و آمل از طريق همين پل ممكن بود تا اينكه در اين سال راه جديد كه از سوي غرب شهر آغاز ميشد ساخته شد.
* پل محمدحسن خان از يادگارهاي مهم تاريخ عهد زنديه است و هنوز هم يكي از مهمترين پلهاي استان مازندران از نظر مسايل اقتصادي، اجتماعي و ارتباطي به شمار ميرود
-
-
مدیر بازنشسته
ساختمان گنجينه باب
ساختمان گنجينه بابل در سال 1307 هجري شمسي به عنوان بلديه بنا شده است.
اين بنا كه به شماره 1526 در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيده، در اسفند ماه 1374 با كاربري فرهنگي در اختيار ميراث فرهنگي مازندران قرار گرفت.
ساختمان فوق پس از مرمت و احيا در بهمن ماه 1375 جهت بازديد و استفاده پژوهشگران شروع به فعاليت نموده است.
اين مجتمع فرهنگي داراي گنجينه آثار تاريخي و فرهنگي،نمايشگاه آثار فرهنگي هنري،كلاسهاي آموزش هنرهاي سنتي و كتابخانه تخصصي ميباشد.
گنجينه بابل به معرفي آثاري ساخته شده از سفال ، فلز ، سنگ ، شيشه ، چوب بجا مانده از دوران پيش از تاريخ، تاريخي و اسلامي ميپردازد.
دوره پيش از تاريخ در ايران با پيدايش بشر آغاز ميشود و تا حدود هزاره سوم ق.م يعني هنگام ظهور نخستين نمادهاي نگارش در سيلك كاشان ادامه مييابد. با نگاهي به آثار سفالين موجود از نقاطي چون شوش در جنوب غربي ايران ـ تپه حصار دامغان ـ سيلك كاشان و نيز آثار كرانه درياي خزر منجمله مارليك ميتوان به شواهدي مكفي در اثبات فرهنگ و تاريخ كهن ايران دست يافت. بر مبناي آخرين كشفيات و تحقيقات باستانشناسي در ايران كه در غار هوتو كمربند بهشهر انجام گرفت فن و هنر سفالگري ايران به حدود هزاره هشتم قبل از ميلاد ميرسد. گل رس كه ماده اوليه مورد نياز در هنر سفالگري است انسان را قادر مينمايد تا از آن، جهت ساخت ظروف مختلف سفالين استفاده كند.
اين ظروف كه در ابتداي امر ساده و دست سازند بيشتر جهت رفع نيازمنديهاي اوليه زندگي و تعدادي نيز بر اساس اعتقادات مذهبي در مراسم مختلف از جمله تدفين كاربرد داشتهاند. به تدريج با اختراع چرخ سفالگري در هزاره پنجم ق.م و بعد از آن رواج لعاب به عنوان پوشش و تزيين ظروف، در دوران تاريخي عمدهاي در توليد آثار سفالي ايجاد گرديد. نقوش حيواني- گياهي و انساني جايگزين نقوش ساده هندسي شدند.
ساخت ظروف به شكل پيكرههاي حيوانات از قبيل بز ، كاو نر كوهاندار ، سگ و گوزن رواج يافت به اين گونه ظروف كه معمولا آبريزي در لبه آنها ديده ميشود ريتوان ميگويند. ريتون كه سير تكاملي آن تا دوره ساساني ادامه پيدا ميكند به عنوان ساغر و ظرف نوشيدني پيشكشي مورد استفاده قرار ميگرفته است.
در قرون اوليه اسلامي شيوه سفالگري كم و بيش همانند دوره قبل از اسلام (ساساني) ادامه پيدا كرد. از قرن سوم هجري در صنعت سفالگري دگرگوني و تحولي شگرف پديد آمد و هنر سفالگري از نظر فن لعابدهي و نقوش و نيز استفاده از كتيبه جهت تزيين ظروف و ظروف زرينفام به مراحل پيشرفتهاي رسيد. به طوري كه اوج اين تحولات را از اواخر عصر سلجوقيان و خوارزمشاهيان ميتوان مشاهده نمود.
در كنار آثار سفالي، روند تكاملي و تحولات چشمگير صنعت زيباي آبگينه را نميتواند ناديده گرفت.
قدمت اين صنعت زيبا و ظريف به 2500 تا 3000 سال ق.م ميرسد و احتمال ميرود كه سازنده اولين اشيا شيشهاي مصريان باشند. صنعت شيشهگري در ايران با تحمل فراز و نشيبهاي فراوان همچنان حضور خود را در ميان ديگر صنايع دستي به عنوان يك صنعت ارزنده ايراني حفظ نموده است. در فاصله سالهاي 2500 و 600 ق.م اقوام مختلفي از جمله كاسيها و آشوريها از لرستان گذر كردند و اشيايي از خود بر جاي نهادند كه امروزه به نام مفرغهاي لرستان شهرت يافتهاند.
آثار مفرغي باقيمانده از دوران تاريخ در اين گنجينه كه شامل انواع ابزار جنگي و پيكرههاي حيواني و زينت آلات زنان است خود در روشنسازي گوشه ديگري از هنر و تمدن سرزمين ايران نقش آفريني ميكند.
بخش مردم شناسي گنجينه شامل لباسهاي محلي استان مازندران و نيز ابزار آلات زندگي روزمره است.
آخرين بخش گنجينه شامل آثار چوبي استان مازندران از قبيل در، دريجه و صندوق ميباشد. از آنجايي كه حاشيه در ياي خزر جنگلي است و انواع چوب در دسترس بوده، هنرمند مازندراني با استفاده از چوبهاي جنگلي و با اعتقاد و ايماني راسخ به خلق آثاري زيبا پرداخته،كه در آنها انواع هنر از قبيل خطاطي، كندهكاري، قابل و گرهسازي جلوهاي خاص پيدا كرده است.
-
-
مدیر بازنشسته
سيری در مطبوعات بابل
سيری در مطبوعات بابل مطبوعات يكي از نيكوترين عوامل گسترش فرهنگها و تمدن است و وسيلهاي مفيد در اطلاعرساني. اين رسانه مهم به علت عدم امكانات مناسب چاپ در شهرستانها، عدم آزادي بيان و از تكامل لازم برخوردار نبوده است. و به علت نگارش مطالبي كه مورد پسند عامه مردم نبود به زودي رو به افول ميرفت.
در ذيل صورت جرايد و مجلات و سالنامههاييكه در شهرستان بابل منتشر شدهاند به ترتيب حروف الفبا ذكر مينماييم.
آواي مازندران
هفته نامهاي مذهبي،سياسي، اجتماعي،اقتصادي،ورزشي به امتياز و مديريت اميرحسين علامهزاده از سال 1358 در بابل شروع به انتشار نموده و سردبيري اين هفتهنامه با بهرام حيدريفرد بوده كه به بهاي 10 ريال به خوانندگان عرضه ميشد. اين هفتهنامه بطور مستمر تاكنون منتشر ميگردد.
ارمغان سالكي
مجله ماهيانه ديني و ادبي و تاريخي و فلسفي به مديريت محمد سيفزاده سالكي بابلي در شهر بابل در سال 1311 شمسي شروع به انتشار نموده و پس از نشر چند شماره كه در پيرامون دعاوي مسيحيه و كشف اختلافات كتاب عهدين عتيق و جديد بحث مينمود تعطيل گرديد.
اعتراف
با روش خبري،انتقادي، اجتماعي، سياسي و ادبي در سال 1330 شمسي به صاحب امتيازي نورالدين علامهزاده و سردبيري علياصغر اشجاري و بعدها هوشنگ علامهزاده به طور هفتگي در بابل انتشار مييافت، و به نشر وقايع و اخبار استان ميپرداخت. اين هفتهنامه در سال 1358 به نام ـ آواي مازندران ـ تغيير يافت.
انتقاد روز
اين روزنامه به مديريت قاسم رحيميان لاربن در چهار صفحه از تاريخ 26 تيرماه 1330 شمسي در شهر بابل منتشر و طرفدار و ناشر افكار جمعيت قرآن بوده و بواسطه انتقادهاي بسيار شديد از عباس اسلامي وكيل دادگستري و بعدها نماينده مردم بابل در مجلس شوراي ملي، بيش از چند شماره چاپ نگرديد.
بابل
در برخي منابع از اين روزنامه به مديريت عفت زرينپور ياد ميشود كه اطلاعات بيشتري از اين جريده به دست نيامد.
بابلشهر
هفتهنامه انتقادي و سياسي، اجتماعي، ادبي بابلشهر به مديريت و امتياز احمد ضيا بخشطبري در چهار صفحه در تاريخ يكشنبه 14 دي ماه 1330 شمسي در شهر بابل منتشر و تا مرداد ماه 1332 منتشر ميگرديد، و حاوي يك سلسله مقالات و آثار انجمن ادبي شعراي مازندران بوده است.
پيام طبرستان
امتياز اين روزنامه توسط اردشير حسنزاده برزگر دريافت شد ولي به علت عدم تمكن مالي به چاپ نرسيد.
پيك بابل
اين جريده به مديريت عبدالباقي آزادگان در شهر بابل منتشر ميشد. از تاريخ دقيق انتشار اين جريده اطلاعات بيشتري به دست نيامد.
پيك شمال
روزنامه پيك شمال به صاحب امتيازي عبدالله روحي از سال 1330 شمسي در شهر ساري منتشر ميشد ولي اجازه انتشار يك شماره آن در سال 1330 ش به جعفر نياكي داده شد و در يك شماره گزارش ميتينگ انجمن صلح بابل و عكسهاي متعددي از آن بود.
جريده رسمي ثبت مازندران
اين جريده به مديريت ابراهيم متكان از كارمندان ثبت اسناد در خرداد ماه 1310 ش در شهر بابل هفتهاي سه شماره منتشر و تا ده شماره اوليه حاوي مطالب ادبي و تاريخي و كشاورزي و اخبار محلي و در هر شماره شرح حال و آثار يك نفر از شعراي گذشته و معاصر استان بود. ولي پس از شماره يازدهم روش قبلي را رها كرده و فقط بعنوان چاپ آگهي ثبتي اختصاص يافت و بصورت مجله رسمي ثبت مازندران تا اواخر 1318 ش در بابل انتشار مييافت.
جنگ مازندران
جنگ مازندران ماهنامهاي است كه با استفاده از امتياز روزنامه اعتراف به مديريت نورالدين علامهزاده در فروردين و ارديبهشت با روش و مقالات هنري و ادبي در بابل انتشار مييافت و از شماره سوم متوقف شده است.
چنگال
هفتهنامه چنگال با روش خبري،انتقادي، سياسي و ادبي در سال 1328 ش به مديريت نورالدين علامهزاده در بابل منتشر ميشد.
روحالامين
اردشير برزگر در جلد يكم تاريخ طبرستان درباره اين روزنامه ميآورد: انتشار روزنامه روحالامين در سال 1281 ش در بارفروش به مديريت شادروان آقا حسن ـ بادكوبهاي ـ بود.
زبان ملت
هفتهنامه زبان ملت به مديريت عباس اسلامي از سال 1322 ش در بابل منتشر و حاوي مطالب خبري،سياسي و اقتصادي و وابسته به عضو جبهه آزادي بود. زبان ملت از سال 1326 در تهران انتشار مييافت. اين جريده تا سال 1328 ش منتشر ميشد.
سالنامه ادبي پروانه
در سال 1340 ش سالنامه ادبي پروانه ويژه روشنفكران و دانشجويان به مديريت علياصغر اشجاري در بابل به چاپ ميرسيد و شامل مقالات تحقيقي و ادبي بود.
سالنامه ميهن
اين سالنامه از سال 1323 ش به مديريت امير توسلي با روش تقويم و اجتماعي انتشار مييافت.
شهروند مازندراني
هفته نامه شهروند مازندراني از سال 1377 ش با مديريت سيدعلي طبريپور با روش اجتماعي،فرهنگي،اقتصادي ، سياسي در بابل شروع به انتشار كرد. ولي در حال حاضر عملا بصورت گاهنامه درآمده است.
صداي مازندران
در تاريخ 19 فروردين ماه 1305 ش شوراي عالي معارف امتياز روزنامه صداي مازندران را به مديريت ميرزا غلامحسين وحيدي ـ صاحب داروخانه مركزي بابل ـ در مازندران تصويب نموده است. ولي موفق به چاپ آن نشد.
طبرستان
جريده طبرستان با مديريت علي صدرآرا در مهرماه 1309 ش در شهر بارفروش، هفتهاي سه شماره منتشر و تا يكسال قريب به هفتاد شماره طبع و توزيع گرديد. اين روزنامه در چهار صفحه و حاوي مقالات و ترجمههاي علمي و ادبي و اخبار محلي بود. و تا تيرماه 1310 ش انتشار مييافت ولي سپس به علل فني تعطيل شد.
كيوان
سالنامه كيوان از سال 1320 در بابل انتشار مييافت كه اطلاعات بيشتري از اين سالنامه به دست نيامد.
گنج امروز
اين هفتهنامه به صاحب امتيازي محمدكاظم علامهزاده و به مديريت نورالدين علامهزاده از سال 1330 ش در دو صفحه با روش سياسي، اجتماعي و ادبي در بابل منتشر ميشد.
مازيار
هفتهنامه انتقادي مازيار با مديريت علي حقوقي از شهريور ماه 1328 ش در بابل منتشر ميگرديد.اين جريده ابتدا در دو صفحه و سپس در چهار صفحه طبع و توزيع ميگرديد و در دوران انتشار سه ساله خود به علت مبارزات سرسختانه با روساي ادارات وقت و جنبه طرفداري از رنجبران چند دفعه دچار توقيف شده و با همه ناملايمات با مقالات سياسي و انتقادي و ادبي به فعاليت ادامه ميداد.
نامه طبري
هفتهنامه طبري با امتياز و مديريت حسين طبري ـ شيخ حسين ـ وكيل دادگستري با مطالب سياسي، اجتماعي، ادبي و قضايي از سال 1330 در بابل منتشر ميشد.
نداي بابل
هفتهنامه نداي بابل با مديريت محمد ابراهيم صابري ـ مدير مدرسه تربيت ـ با مطالب اجتماعي در سال 1320 ش تا سه شماره به چاپ رسيد.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن