آوازهایی كه جومونگ به من آموخت!!



صدها سال قبل وقتی فردی به نام جومونگ یا امپراتور كماندار، امپراتوری گوگوریو را تاسیس می‌كرد فكر نمی‌كرد كه روزی به چهره اول رسانه‌های كشوری مثل ایران تبدیل شود
چون كه اولا نمی‌دانست رسانه چیست و دوما پدرانش به او گفته بودند مملكت پارسیان برای خودش كیا‌و‌بیایی دارد و امپراتوری ما در برابر تاریخ آنان قصبه‌ای بیش نیست. اما زمان گذشت و ما فهمیدیم كه نوادگان جومونگ خدابیامرز هم رسانه را بهتر از ما می‌شناسند و هم نگرششان به تاریخ نسبت به ما متفاوت است.

نوادگان جومونگ از پدران خود شنیده بودند كه كرامت آینده در بزرگداشت گذشته است و خوارداشت تاریخ پیشینیان یعنی مرگ آینده؛ پس خود را به آسمان وصل كرده و امپراتوران خود (اگر بتوان امپراتورشان نامید) را فرزندان آسمان نام نهادند تا هر وقت به آسمان نگریستند به یاد تاریخ، سر را بالا گیرند و غبغب را از شور گذشته باد كنند. نوادگان امپراتور كماندار، پول و انرژی رسانه‌های خود را صرف بزرگداشت تاریخ این و آن نكردند؛ به آنها ربطی نداشت كه بزرگان اقوام دیگر از چه، بزرگی یافته بودند و گرچه سفارش داشتند اما نساختند و گفتند ما را چلو تربچه یانگوم بس تا نان و حلوای دیگران؛ پس قلم در كف و دوربین به دوش آوردند و تا امروز كه «بزن سه جومونگ شروع شد»!


این‌روزها در مواجهه با سریالی مثل جومونگ چند كار مختلف می‌توان كرد؛ می‌توان شانه‌ای بالا انداخت و به خیل مخاطبان عام سریال پیوست و لذت برد؛ از تاریخ امپراتوری كره، از روند شكل‌گیری شخصیت جومونگ، از عشق‌اش به سوسانو، از صحنه‌آرایی زیبا و رنگ‌های شاد و لباس‌های عجیب‌وغریب، از بازی اغراق‌شده و سینك نبودن دوبلاژ با لب‌های نقلی این چشم‌بادامی‌ها و از طرح و توطئه فیلمنامه كه اتفاقا خوب درآمده چون پیشینه حقیقی دارد و لاجرم در فیلمنامه قوام یافته و مقبول مخاطب افتاده است.

حتی می‌توان به هیچ كدام از آنها توجه نكرد و تنها از رزم جكی چان آسای لشكریان دو طرف لذت برد یا از مناظر اطراف و چشم و ابروی هنرپیشه‌ها و.... اینها تمام نقاطی است كه فردی می‌تواند با تكیه بر آن از لذت تماشا بهره‌مند شود. اما در مواجهه با این سریال می‌توان موضع دیگری هم اتخاذ كرد؛ می‌توان اخم بر چهره آورد و ناگهان در كسوت یك منتقد جدی و دلسوز حلول كرد؛ در این صورت قاعدتا باید نكاتی چند را مد نظر آورد كه یكی سطح سلیقه مخاطب است.

منتقد چون وكیل‌وصی سطح سلیقه مخاطب است باید نگران افت آن باشد چرا كه خدای‌نكرده درصورت كاهش سطح سلیقه مخاطب، آنگاه آثار ارزشمند تولیدی تلویزیون بی‌مخاطب می‌ماند. مردم یا به عبارت فنی‌تر مخاطب عام، به شبكه كنشی در آثار سطح پایین عادت می‌كنند و دوست‌تر می‌دارند گره‌های داستانی چنان آنان را گیج نكند كه شب خوابشان نبرد یا شامشان از دهان بیفتد؛ بنابراین در كشاكش تولیدات فخیم‌تر كه حوصله دیداری و شنیداری بالایی را می‌طلبد مخاطب كم آورده و آن را رها می‌كند حتی اگر آن اثر درباره شیخ بهایی باشد.


از طرف دیگر، منتقد حتما باید تاریخ درخشان كشورمان را مد نظر آورد. حتی اگر آن قسمت از تاریخ كه مدنظر ماست از منظر صاحب‌نظران غیرقابل پخش باشد باز هم باید به آن افتخار كرد و اجازه نداد جومونگ‌نامانی از قماش یأجوج‌و‌مأجوج در مقابل آن قد علم كنند و شمشیر و عربده به میدان بیاورند. مگر ما همان‌هایی نیستیم كه در دوران كوروش كبیر 25 كشور شناخته‌شده آن دوران را زیر نگین انگشتری داشتیم و در پلكان تخت جمشید كلان‌تر از جومونگ را به صف می‌كردیم تا تحفه خود را در ظرف سیمین تقدیم كنند؟

از آن هم اگر بگذریم از شاهنامه نباید بگذریم چرا كه داستان سام و زال و نریمان و رستم‌دستان به‌مراتب جذاب‌تر از داستان‌های بی‌سروته آنهاست و اگر هم از حق نگذریم آیا داستان سهراب و سیاوش را دیگر تمدن‌ها از روی دست تاریخ ما بازسازی نكرده‌اند؟ مگر ما چه‌مان شده است كه اكنون با گذشت 3یا 4 سال از تولید فیلم 300، هنوز در صرافت جوركردن مقدمات زدن مشت محكم بر دهان عناصر معلوم‌الحال هالیوودی هستیم كه به قولی بیش از 20فیلم را در دستور كار دارند؟ (در اینجا منتقد جدی، باید یك لیوان آب خنك بخورد تا عصبانی نشده و كار بالا نگیرد.)


این نكته را مدنظر آورد كه تاریخ معاصر قبل از انقلاب هم تا حدودی مغفول مانده و آنچه تولید می‌شود تنها روایتگر خیانت پیشینیان است و كم‌تر نقاط افتخار‌آمیز را مدنظر قرار داده است. نقاط افتخار‌آمیز آن، سربداران بوده و بس كه تولید شده و بارها هم پخش شده؛ پس می‌ماند یكی دو چهره مقبول چون شهریار و دكتر قریب و شیخ بهایی كه گمان می‌رود در كوران سریال‌هایی چون جومونگ با بحران مخاطب روبه‌رو شود. اما از موج سریال‌های كره‌ای هم نباید غافل شد. اگر هجوم این موج را نبینید منتقد آگاهی نیستید چرا كه صداوسیما چندی‌است كیف پول خود را در پیش چشم تنگ كره‌ای‌ها گشوده است. این كره‌ای‌ها هم عادت بدی دارند كه باید حتما تهش را در آورند.


لاجرم باید بعد از یانگوم و تاجر پوسان و جومونگ، شاهد سریال امپراتور بادها ( نواده جومونگ) باشیم. پس اینك موج سنگین‌گذار چشم بادامی‌هاست كه بر ما می‌گذرد. اما در یك رویكرد دیگر در مواجهه با سریالی چون جومونگ می‌توان از نسخه پخش‌شده‌‌اش اغنا نشد و نسخه این سریال را از كنار خیابان تهیه كرد تا دید بالاخره جومونگ و سوسانو حرف حسابشان چیست و چرا جومونگ بعد از ازدواج اولش دوباره ازدواج می‌كند و سراغ عشق اولش می‌رود. اصلا اگر خاله زنك بازی نباشد زندگی كیفی ندارد؛ به هر حال این كار بهتر از آن است كه فیلم «سنتوری» یا «درباره الی» را خرید و به منافع سینماگران مغموم وطن لطمه زد.

اما رویكرد آخر كه از بقیه رویكردها مهم‌تر و چه بسا سخت‌تر است آن است كه در مقام یك مسئول سیما بنشینیم و كلاه خود را قاضی كنیم چرا كه قضاوت با وجود جذابیت‌‌اش كار سختی ‌است. از یك طرف ور خوش‌بین كلاه قضاوت، ما را برآن می‌دارد كه استقبال مخاطب را نشانه موفقیت سیاست‌های رسانه‌ای خویش بدانیم و خود را از خرید خویش راضی بدانیم كه پولمان را دور نریخته‌ایم اما ور بدبین كلاهمان شاید بتواند از سر دلسوزی، نگاهی به اوقات تلف‌شده مخاطب بیندازد كه شاید می‌توانست با یك سیاست دلسوزانه‌تر و دیدی بازتر نسبت به تاریخ به‌نحوی بهتر و فرهنگ‌سازتر پر شود. كسی چه می‌داند؟ شاید با این رویكرد، شمشیر جومونگ تیزتر از تیغ آخته اسپارتی‌های 300 باشد كه یك‌تنه پشت تاریخ ما را به خاك چسباندند.