استاد جلال ذوالفنون




استاد جلال ذوالفنون
متولد ۱۳۱۶‎/۱۲‎/۱۶ ، آباده فارس
نوازنده و مدرس سه تار، نواساز، مسلط به نواختن تار و ویلن
تحصیل در هنرستان موسیقى ملى
ورود به دانشکده هنرهاى زیبا و اخذ مدرک لیسانس موسیقى
حضور در مرکز حفظ و اشاعه موسیقى ایران و بهره مندى از محضر استادان مرکز و مکتب برومند
برخى از آثار او عبارتند از:
گل صد برگ، آتش در نیستان (با صداى شهرام ناظرى) ، پرند، پیوند، تکنوازى سه تار و...


اشاره: جلال ذوالفنون، تنها یک استاد موسیقى نیست. مجموعه اى است از دانش، تسلط به فن اجرا و جهان بینى خاص که هنرمندانى چون او دارند. واقع بینى آمیخته به تخیلى کنترل شده، خیالى آزاد و درعین حال مقید به انگاره هاى فرهنگ اصیلى که در آن رشد کرده، قلندرى و شوریدگى وسلوکى که انگار پایانى ندارد. صداى سه تار او، هنگامى هم که دیگر سه تار نمى نوازد، در گوش و هوش مخاطب هایش طنین انداز است.

طرفداران پرشور ساز او، معتقدند که ذوالفنون در ساحت ناخودآگاه آنها موسیقى مى نوازد. واقعیت این است که به تعبیر استاد زنده یاد امیرحسن یزد گردى: ساز عرفانى ذوالفنون ، براى آنها که دوستدار این نوع برخورد با سه تار وبا موسیقى ایرانى هستند، جذبه اى هوش ربا دارد.

تمام اینها، در هاله اى ظریف از طنز و ایهام و بداهه گویى هاى آنى که مشخصه هنرمندان خلاق و رندان خلوت نشینى چون اوست،دیده مى شود.

به قول قدما: او را کلماتى عالى است . از جمله: تابه خود آمدم، دیدم تار سنگینى در آغوش دارم و بار گرانى بر دوش . در هنرستان موسیقى ملى، زمان تصدى استاد روح الله خالقى، سه تار جزو سازهاى اصلى نبود. حتى براى آن دستور (متد) مستقلى ننوشته بودند و عنوان دستور مقدماتى تار و سه تار ، بر کتابى بود که زنده یادان، خالقى، موسى معروفى، زرین پنجه و... نوشته بودند و در هنرستان تدریس مى شد. برادر بزرگ او، محمود (متولد ۱۳۰۰) که هم اکنون در آمریکا اقامت دارد، از شاگردان کلاس ویولون استاد صبا بود و از معروف ترین نوازندگان عصر خود شناخته مى شد. جلال ذوالفنون کوچک، جزو اولین گروه شاگردانى بود که در نخستین دوره فعالیت هنرستان موسیقى ملى، با سرپرستى مستقیم استاد روح الله خالقى (در سالهاى ۱۳۳۸ ـ ۱۳۲۸) وارد شد. هم دوره هاى او نیز بعدها هنرمندان مشهورى شدند، ازجمله هوشنگ ظریف، افلیا پرتو، سمین آقارضى، ارفع اطرایى ، نصرت الله گلپایگانى و فرهاد ارژنگى که این دو نفر آخر، جوان از جهان رفتند. علاقه ذوالفنون به سه تار بود ولى طبق برنامه درسى هنرستان مجبور شد ویولون و تار بنوازد. هم اکنون نیز وى در نواختن این دو ساز دستى گرم دارد ولى بدان تظاهرى ندارد. تنها یک بار در سال گذشته، خرق عادت کرد و برنامه اى جمع و جور ترتیب داد و با تار قطعاتى را به اجرا گذاشت و نشان داد که هنوز دود از کنده بر مى خیزد .

ذوالفنون در دوره هنرستان از راهنمایى هاى استاد موسوى معروفى در نوازندگى سه تار استفاده مى کرد.استاد معروفى در آن زمان به تدریس قرآن و شرعیات در هنرستان مشغول بود و دیگر با موسیقى سروکار آشکار نداشت. درآن سالها، بعد از مدتى کوتاه که استاد ابوالحسن صبا با هنر درخشان سه تار نوازى خود در رادیو تهران جلوه اى تازه کرده و علاقه مندان را به صداى این ساز مشتاق ساخته بود، به خواهش فرزند استادش، احمدعبادى پسر میرزا عبدالله، از سه تار زدن در رادیو کناره گرفته بود و عبادى، سلطان بلامنازع سه تار نوازى در موسیقى ایران شناخته مى شد.

از نوا در ایام این که ذوالفنون جوان به دنبال سبک و سیاق نوازندگى عبادى نرفت و گویى از همان اول به دنبال راهى دیگر بود. راهى دور از بدعت هاى فردى و نزدیک تر به اصالت هاى هنرى قدیم.موسیقى ایران در صد سال گذشته، دوران رونق و رواج چند ساز را گذرانده است که از میان آنها، دو ساز تار و ویولون از همه پر رونق تر بودند. زمان میرزا حسینقلى تا على نقى وزیرى ، عصر تار بود و زمان تأسیس رادیو تأسیس مرکز حفظ و اشاعه ، یعنى مدتى کمتر از سى سال، عصر ویولون در موسیقى شهرى ایرانى حکمفرمایى داشت. رواج مجدد سازهاى مهجور ایرانى از قبیل سه تار و کمانچه، از اواسط دهه ۱۳۰۴ بود که مقارن شد با تأسیس اولین دپارتمان موسیقى در دانشکده هنرهاى زیبا دانشگاه تهران (۱۳۴۴) و مرکز حفظ واشاعه موسیقى (۱۳۳۷) . جلال ذوالفنون جوان جزو اولین گروه دانشجویانى بود که به این دپارتمان وارد شد. در حالى که پیش از آن نیز به عنوان یک موسیقیدان معتبر شناخته شده بود ودر برنامه هاى متعددى در ارکسترهاى رسمى حضور داشت. جلال ذوالفنون در این مراکز با استادان بزرگى چون نورعلى برومند، یوسف فروتن و سعید هرمزى آشنا شد و از آنها درس گرفت.

او با این که در همان زمان تحصیلات هنرستانى کاملى داشت و از مهارت عمل خوبى برخوردار بود، و با این که بین محققان موسیقى نیز به عنوان موسیقیدانى اهل تحقیق شناخته شده بود( هرمز فرهت در سال ۱۳۳۶ به راهنمایى او با استاد صبا آشنا شد و رساله دانشگاهى خود را نوشت)، با وجود این، در ارتباط با استادان سالخورده اى که آخرین نسل شاگردان درویش خان درآن سال ها بودند، دنیاى تازه اى به رویش باز شد که تا پیش از آن قابل تصور نبود. آشنایى با مطالب وتکنیک ها و شگردهاى قدیمى و معاشرت با موسیقیدانانى که حال و هوایى بسیار متفاوت با موسیقى هنرستان و موسیقى رادیو داشتند، سیر و سلوک او را در جهان اصوات، کامل کرد.برخلاف آنچه که تصور مى شود، نظام آموزش شفاهى در موسیقى سنتى، در عین اینکه انگاره هاى ثابتى را به هنرجو آموزش مى دهد، به طرزى نهانى، خلاقیت او را تقویت مى کند تا بعدها با گذر از مراحل تکنیک و تمرین، به بیان و لحن فردى خود دست پیدا کند و شبیه به استادش نشود. جلال ذوالفنون، محمدرضا لطفى، داریوش طلایى، حسین علیزاده، چهارهنرجوى مکتب استادان برومند، هرمزى و فروتن بوده اند اما هیچ کدام مثل یکدیگر ساز نمى نوازند. از این میان، ذوالفنون تنها کسى بود که سه تار را به عنوان اولین و آخرین ساز تخصصى خود برگزید و بر آن وفادار ماند. با توجه به اینکه هیچ کدام از نوازندگان شناخته شده قدیم تا امروز به استثناى احمد عبادى سه تار را به عنوان تنها ساز خود برنگرفته بودند، شهامت و ایمان ذوالفنون را در این تصمیم مى توان سنجید.

با نوازندگى او بود که سه تار به عنوان سازى مستقل، از بین جمع نخبگان موسیقى به میان توده مردم راه یافت و ؟ سه تار او در نوارهاى گل صد برگ و آتش در نیستان و شیدایى و...در ذهن و زبان مردم علاقه مند به موسیقى، زمزمه گر شد. به قول یکى از موسیقیدانان، عصر سه تار در زمانه ما را بیش از همه با صداى سه تار ذوالفنون مى شناسند چرا که هیچ کس بیش از او بر نواختن این ساز پافشارى نکرده است.

استاد ذوالفنون : موسیقی برای تعالی ذهن انسان استموسیقی برای تعالی ذهن انسان است و باید برای آن از جان مایه گذاشت لذابه دنبال حرکتی نو در موسیقی ایران هستیم. موسیقی ظرافت و لطافتهای وجود انسان را به وی یادآوری می‌کند و در پرتو آن توجه به حقایق زندگی بوجود می‌آید. تمام انواع موسیقی در تعالی ذهن انسان نقش ندارند بلکه بخشی از آن به این مطلب مرتبط است و بخشی از موسیقی جنبه سرگرمی دارد و معنی در آن نیست.چون نفوذ موسیقی زیاد است وقتی بی‌معنی شود باعث اختلال و آشفتگی ذهن می‌شود و انسان را از حقایق دور می‌کند لذا این نوع موسیقی آلوده و مسموم است.کوشش ما حرکت به سوی موسیقی از نوع متعالی آن است زیرا موسیقی در تقویت ذهن و هدایت به معیارهای انسانساز نقش دارد و اکنون نیاز جامعه و فرهنگ به آن است.باید هرچه نیروی انسانی و جوان داریم با خود همراه کنیم و به کمک اساتید جوان موسیقی، نوعی موسیقی بسازیم که جوانپسند و جهانپسند باشد. آن نوع موسیقی متعالی است که در آن معیارهای انسانی و یادآوریهای زیبایی وجود داشته باشد و علاوه بر آن احساس شود که موسیقی وظیفه‌ای دارد.اگر نگاه به موسیقی بسته به نقشی که در ساختن فرهنگ دارد باشد طبعا حرکت ما هم از جهت موسیقیدان و هم از جهت مخاطب متفاوت خواهد شد. آنچه به عنوان موسیقی در جامعه رایج است بخش بسیار کوچکی از موسیقی اصیل است و باید به مدد سرمایه‌ای که از موسیقی داریم آثار جوان پسندانه و به روز ارایه کنیم که حاوی پیام انسان دوستی باشد.تقسیم بندی موسیقی را به پاپ و غیرپاپ درست نمی‌دانم بلکه موسیقی باید به دو دسته کلی خوب و بد تقسیم شود. برای پیشرفت موسیقی باید امیدمان را از ارگانهای دولتی قطع کنیم زیرا این مردم بوده‌اند که در تمام ادوار فرهنگ و هنر را ساخته و حفظ کرده‌اند.