یکی از دلایل ایجاد برخی تفاوت*ها، داشتن اهمیت می*باشد و هرچه درجه*ی اهمیت، بالاتر می*رود، دامنه*ی این تفاوت*ها وسیع*تر، جدی*تر و در عین*حال حساس*تر و شکننده*تر می*شود. برفرض، من چیزی را می*گویم و شما دوست ندارید به آن تن*دهید. گوینده و شنونده*های خوبی هم نیستیم پس به کمک کلماتی گاه کاملاً بی*ربط، این تفاوت کوچک را به صحنه*ی نبردی ویران*کننده تبدیل می*نماییم. به*راستی اندیشیده*ایم چرا؟ گذشتگان در قالب داستان، حکایت، ضرب*المثل، نصیحت و هزار ترفند و هنر خاصِ بیان درونیات، به ما فهمانده*اند* که حرف*مان را بگوییم قبل از آن*که دیگر حتی جرأت بیانش را هم نداشته باشیم. یکی از این گفته*های بسیار گران*بهای به*یادگار*مانده از پیشینیان، مثل معروف «از کاه، کوه**ساختن» است، بدین معنی که گاه یک تفاوت بسیار کوچک و پیش**پا*افتاده، به یکی از مهم*ترین و در عین*حال خطرناک*ترین معضلات زندگی ما مبدل می*شود، در این*صورت چه کنیم؟

تا آن*جا که برای*مان ممکن است، خود را از محدوده*ی این پیش**آمد ناخواسته دور کنیم یعنی به*صورتی کاملاً ذهنی، از محدوده*ی فعالیتِ این برهم*ریزیِ آرامش فعلی، فاصله بگیریم و به ماحصل تلاشِ کاملاً معکوس خود در راه برهم*زدن آرامش محیط فکری- عاطفی*مان، نگاهی عمیق و دقیق بیندازیم. خوب که نگاه کنیم، کوهی از کاه می*بینیم. کاه، کوه شده ولی هنوز هم کاه است نه کوه زیرا اجزای تشکیل*دهنده*ی آن، بسیار سبک و شکننده هستند.

ما انسان هستیم با قدرتی بس شگفت و در برخی موارد، اعجاب*برانگیز تا آن*جا که بارها شنیده*ایم اراده و خواست انسان، کوه را با تمام سنگینی و عظمت، از جای می*کند.

کوه یکی از زیباترین و شگفت*انگیزترین مظاهر طبیعت و نشانه*ای از نشانه**های خداوند است که دقت و تأمل در آن، درس*هایی باور*نکردنی به ما می*دهد. اراده و خواست انسان، کوه را با تمام خصوصیات منحصر*به*خود، به تسلیم وا*می*دارد. از آن*جا که به انبوه هر چیزی، کوهی از همان*چیز می*گوییم، انبوهی از مشکلات را می*گوییم کوهی از مشکلات و در همان قدم اول، وقتی کوه را می*بینیم، مشکل برای*مان غیرقابل حل جلوه می*کند، در حالی*که فراموش*مان شده که مشکل را برای این*که مهم جلوه دهیم، با اسم و لغت کوه، هم*نشین کرده**ایم وگرنه کوه کجا و مشکل کجا.

انسان موجودی اجتماعی است با هزاران*هزار طرز فکر و اندیشه و نیز سلیقه و علاقه که گاه فرسنگ*ها با هم در تضاد و اختلاف است. حال بگذریم که گاه همین تضاد*ها و اختلافات، به خاطر تفاوت در درک و بیان است. همین انسان در مسأله*ای کوچک، نسبت به هم*نوع خود، احساس اختلاف و تضاد می*نماید. این اختلاف، شکل کاملاً جدی به خود می*گیرد. مجموعه*ای از خودخواهی*ها و عدم پذیرش*ها نیز به آن دامن می*زند و درنهایت به معضلی جدی و خطرناک مبدل می*شود که چاره*ای نمی*ماند جز ترک صحنه. در این حال اگر یکی از دو طرف، به این بیندیشد که مشکل، چیزی نیست جز کاه که بین او و هم*نوعش فاصله انداخته و یا در حال جدایی*انداختن است، به خودی خود حل می*شود چراکه بالا رفتن و گذشتن از این کوه مشکلات، هم وقت زیادی را می*گیرد و هم نیرویی زیاد را از بین می*برد.

با یک بزرگ*اندیشی و عقل و درایت، به ساده*ترین شکل ممکن، می*توان آن کوهِ متشکل از کاه را دور زد و در کنار هم*نوع نشست و حال وقت لبخند*زدن است چراکه نسیمی خنک، به*نام تأمل و بادی آرام به*نام درایت، به*سادگی هر*چه تمام*تر، کوهی از کاه را که کم*کم داشت سد بزرگی در راه برقراری ارتباط بین دو هم*نوع می*شد، فروریخت و نتیجه*ی آن، همین لبخندی است که هم*اکنون بر لب هر دو شکفته است.

نترسیم، آرام باشیم و در عین آرامش، معقول و تیزهوش، بدانیم که کوهی از کاه، میهمان چندساعته*ی ماست. او خود، به*زودی مقدمات از بین رفتن خود را فراهم می**سازد. فراموش نمی*کنیم که انسانیم با توانایی*هایی شگفت*انگیز و روحی که بلند است و نیک*اندیش.

کم نیستند کسانی که وقتی نگاه به پشت*سر می*اندازند، می*بینند از چیزی هراسیده*اند و خدای*ناکرده کم آورده*اند که کاه بوده در هیبت کوه از جنسی کاملاً شکننده و از بین*رونده. ما انسانیم، اشرف آفریده*های خداوند متعال، پر*قدرت و نامحدود با بی*نهایت توانایی و ویژگی که خواستِ اراده*مان، قادر خواهد بود کوه را از جای برکند چراکه می*داند و نیک هم می*داند که این کوهی است از جنس کاه.