-
مدیر بازنشسته
زندگي نامه حضرت امام حسين عليه السلام...
نام: حسين علیه السلام
پدر و مادر: امام على بن ابيطالب و حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیهما
شهرت: سيد الشّهداء
كُنيه: ابا عبداللَّه
زمان و محلّ تولّد: سوّم شعبان سال 3 هجرت در مدينه
زمان و محل شهادت: روز عاشوراى سال 61 هجری قمری در كربلاء در سن 57 سالگى.
مرقد شريف: در كربلاء مقدّس.
دوران زندگى: در چهار بخش:
1 _ عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم (حدود 6 سال)
2 _ دوران ملازمت با پدر (حدود 30 سال)
3 _ ملازمت با بردارش امام حسن علیه السلام (حدود ده سال)
4 _ مدت امامت: ده سال
مولود خجسته
پگاه روز سوّم شعبان از سال سوّم هجرت يكى از درخشانترين و زيباترين سحرگاهان به شمار مىرود. چرا او كه در اين روز با انگشتانى از نور مولودى مبارک و بزرگ را به نوازش گرفت.
در سوّم شعبان نورى پاک و درخشان، منزلگاه رسالت را در خود فرو برد. مولودى فرخنده پا به عرصه وجود گذاشت در واقع خداوند او را برگزيد تا تداوم بخش رسالت و مقتداى امّت باشد و انسانها را از تاريكيهاى جهل و بندگى برهاند.
بى گمان دچار شگفتى خواهيم شد، هنگامى كه مىبينيم منزلگاه رسالت با شادى و افتخار به استقبال اين مولود مىشتابد. خانه كوچك و ساده اى كه در بلنداى آن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، جدّى مهربان و پدرى پر محبّت جاى دارد.
به پيامبر خبر داده شد كه فاطمه زهرا پسرى زاده است، حالتى آميخته از سرور و اندوه آن حضرت را فرا گرفت و با حسرت و رغبت خواستار كودک شد. مگر چه حادثه اى رخ داده است اى رسول خدا! پدرم و مادرم فدايت باد آيا مگر اين نوزاد عيب و نقصى دارد؟!
هرگز... كه انديشه طلايه دار رسالت بسى گسترده تر و دورتر از افكارى است كه ديگران بدان مىانديشند. مسئوليّت و وظيفه او بزرگتر از مسئوليّت یک پدر يا وظايف یک پدر بزرگ يا وظايف یک رهبر است. او در حقيقت سازنده یک امّت و یک تاريخ است و پيامبرى است كه براى بيم دادن جهانيان از سوى خداوند مأموريت يافته است.
او در انديشه صواب خود بسى دورتر مىرود و مىگويد: گريزى از مرگ نيست و به ناچار بايد در يكى از روزها بار سفر آخرت را بست و بايد براى آينده راهى گسترده تر از آنچه كه امروز هست باز كرد و در آن آينده امّتى خواهد بود كه خود را (امت اسلامى) می خواند و شخص پيامبر خدا را نمونه و راهبر واقعى خود تلقى مىكند.
بايد اين امّت از وجود هدايتگران پاک و رهبرانى معصوم برخوردار باشد تا مردم را به راه راست و به سوى خداوند بزرگ هدايت كنند.
اين پيشوايان، چنان كه وحى بارها پيامبر را بدان آگهى داده بود، كسانى جز خاندان وى يعنى حضرت على پسر عمويش و دو فرزند او و سپس نسل پاک آن دو، نبودند.
امّا آيا كارها در آينده، همان گونه كه پيامبر اكرم مىخواهد، پيش خواهد رفت؟! در واقع وجود عناصر منحرف در ميان مسلمانان، هشدارى آشكار به پيامبر در مورد آينده امّت به شمار مىآمد.
وحى بارها به آن حضرت آگهى داده بود كه سرنوشت حقّى كه در وجود شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تجلّى يافته همان سرنوشت حقى است كه خداوند آن را در وجود خاندان پاک وى متبلور مىبيند، عناصرى هم كه در روزگار پيامبر در برابر دعوت او جبهه گرفتند همان كسانى هستند كه بعداً با زور و پافشارى در مقابل خاندان پاک آن حضرت موضع مىگيرند.
موج عناد و مخالفت دشمنان در آينده به نقطه جوش خود خواهد رسيد، وصف يارى دهندگان حق و باطل در روزگار امام حسين علیه السلام همين كودک شير خواره اى كه اكنون ديده بر جمال پاک پيامبر دوخته و بردستان مبارک او در حال جنب و جوش است، از هم جدا خواهد شد.
پيامبر نيز به آينده اى دور مىنگرد و در انديشه هاى خود غوطه مىخورد. دگر بار نگاهى به اين كودک خجسته شيرخواره مىافكند. گاه شادمانى او را در خود فرو مىگيرد و زمانى حزن و اندوه در دلش راه مىيابد. او مدتى را در اين حالت به سر مىبرد تا آنكه قطرات اشکاز چشمان درخشان و پرمهرش باريدن مىگيرد.
شگفتا!! پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آن همه دليرى و شجاعت مىگريد!! حال آنكه او همان كسى است كه حضرت على بن ابى طالب عليه السلام شجاع ترين و دلاورترين مرد قريش در دشوارترين و بحرانى ترين شرايط بدو پناه مىبرد. كسى كه به قول امام على علیه السلام در ميدان جنگ از ديگران به دشمن نزديكتر بود و سختى نبرد هيچ گاه در عزم واراده پولادينش خللى وارد نمىكرد. امّا او اینک در ميان زنانى كه در مراسم تولد اين كودک گرد آمده اند، مىگريد!!
اسماء خدمتكار اهل بيت مىگويد از آن حضرت پرسيدم: پدر و مادرم به فدايت چرا مىگريى؟!
پيامبر خدا پاسخ مىدهد:
بر اين فرزندم مىگريم.
گفتم: او همين ساعت به دنيا آمد اى رسول خدا؟!
فرمود: مردمان سركش پس از من او را خواهند كشت. خداوند آنان را از شفاعت من بىبهره كند.(1)
مسأله اى كه در دل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خلجان مىكرد، عاطفه اى انسانى يا تمايلى بشرى نبود تا او را به حفظ نام و نشانش در خاندانش تحریک كند. بلكه اين مسأله پيامبرى بود كه خداوند او را برگزيده و با علم به عزم و اراده، راستى و ايمانش او را انتخاب كرده بود.
مسأله كسى بود كه مسئووليتى بر دوش داشت كه كوه هاى سترگ و آسمانها و زمين تاب برداشتن آن را نداشتند. مسئوليّت او رساندن پيام مكتب به گوش همه جهانيان بود.
امام حسين عليه السلام نيز فقط پسر او نبود بلكه او مقتدا و پيشواى كسانى بود كه پس از وى بيم دهنده آنان بود. بنابراين خبر كشته شدن وى طبعاً خبر نبرد حق با باطل و راست با دروغ و عدالت با ظلم و... به شمار مىآمد. ازاين رو پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر اين مولود مىگريست كه واقعاً سزاوار گريستن هم بود.
جشن تولد عجيبى در خانه رسالت بر پا بود. شادمانى با اشک و خنده با اندوه و درد توأم بود. آرى كه جشن صالحان همواره ميان ترس و اميد، خنده و گريه جريان مىيابد. اینک اندكى گوش فرا دهيم و بشنويم كه آيا كروبيان نيز در جشن ساكنان اين كانون گرم و ساده نيز شركت دارند يا نه؟
آرى اینک نجوايى آهسته مىشنويم كه اندک اندک نزدیک مىشود. گويى اين نجواى كروبيان است. آنان فضاى خانه را از عطر حضور خود در آكنده اند.
جبرئيل عليه السلام پيش مىآيد و مىگويد:
اى محمّد! خداوند تو را سلام مىرساند و مىفرمايد: على براى تو به منزله هارون است براى موسى. جز آنكه پيامبرى پس از تو نيست. پس اين فرزندت را به نام پسر هارون بخوان.
پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مىفرمايد: فرزند هارون چه نام داشت؟
جبرئيل پاسخ مىدهد: شبير.
پيامبر مىفرمايد: امّا زبان من عربى است!
پس پيامبر وى را حسين مىنامد.(2)
فطرس نيز پيش مىآيد.
او فرشته اى است، شكسته بال كه اینک ديگر فرشتگان او را بدين محفل آورده اند.
فطرس از درگاه خداوند رانده شده بود و همواره در زندان مورد شكنجه قرار داشت، تا آنكه افواج ملائكه را ديد. از آنان پرسيد: چه شده كه شما را چنين مىبينم پياپى بالا مىرويد و فرود مىآييد، آيا قيامت برپا شده است؟ جبرئيل پاسخ داد: هرگز، بلكه پيامبر خاتم، صاحب فرزندى شده كه اینک ما براى گفتن شاد باش به نزدش روانه ايم. فطرس پرسيد: آيا مىتوانيد مرا نيز با خود نزد او ببريد، باشد كه او از من شفاعت كند و شفاعتش مورد قبول قرار گيرد. آنگاه جبرئيل او را با خود آورد.
فطرس نزد پيامبر خدا آمد و به او متوسّل شد. آن حضرت به گهواره حسين اشاره كرد. حسين در ميان گهواره آرميده بود. فطرس به طرف گهواره رفت و بالهاى شكسته اش را به كناره هاى آن ماليد. پس خداوند به خاطر حسين بن على علیهما السلام، سلامت بالهاى فطرس را بدو باز گردانيد.
جشن پايان مىيابد و پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم اين كودک شيرخوار و مبارک را مىگيرد و در آغوشش مىفشارد، در یک گوشش اذان و در گوش ديگرش اقامه مىگويد و آنگاه زبانش را در دهان كودک مىگذارد و از آب دهان خود، كودک را تا آنجا كه مىخواهد، تغذيه مىكند.
پس از دو هفته دو گوسفند براى او عقيقه مىكند و موهاى سرش را مىتراشد و به اندازه وزن آنها صدقه مىدهد و سپس به اسماء اشاره مىكند و می فرمايد:
« خون از رسوم جاهليّت است».
بدين سان اين جد مهربان به صورت نمونه و الگويى مناسب براى مسلمانان جلوه مىكند. او تنها به اجراى آداب اسلامى بسنده نمىكرد، اگرچه در آن هنگام آداب و رسوم اسلامى در منتهاى اوج و شكوفايى خود بود. با اين وصف پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم علاوه بر نسخ عملى آداب جاهلى، در گفتارخود نيز به آنها فرمان مىداد.
بد نيست بدانيد كه در بين اعراب روزگار جاهليّت مرسوم آن بود كه چون كودكى در ميانشان متولّد مىشد سر او را به خون مىآلودند تا بدين وسيله توحش خود را نمايان سازند و به او اجازه ميراث خواهى دهند.
اين كودک در آغوش مكتب و تحت نظر پيامبر اكرم و امير مؤمنان رشد و پرورش مىيافت تا آنكه دو سال از عمرش گذشت. امّا با اين وجود هنوز زبان به گفتار نگشوده بود! شگفتا! خطوط چهره كودک بر هوش وافر و اراده پولادين او دلالت دارد پس چرا حرف نمىزند؟ آيا ممكن است در زبانش عارضه اى پديد آمده باشد؟
یک روز، مسلمانان براى اقامه نماز جماعت در پشت رسول گرامى اسلام به صف ايستاده بودند و امام حسين علیه السلام نيز در كنار پيامبر جاى گرفته بود. حاضران براى گفتن تكبيرة الاحرام آماده مىشدند. خضوع و خشوع بر دلها سايه گسترده و سكوت بر همه جا حكمفرما بود. همه در انتظار آن بودند كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم تكبير گويد تا آنان در پى وى تكبير گويند. ناگهان صدايى با وقار و سنگين سكوت را در هم شكست و گفت: اللَّه اكبر و درپى آن صدايى نازک و آهسته كه تمام حركات و سكنات آن مطابق با صداى پيامبر بود، به گوش رسيد كه در كمال خشوع و آرامش نغمه « اللَّه اكبر» را سر داد. اين، صداى حضرت حسين بن على علیهما السلام بود.
پيامبر اكرم دوباره تكبير گفت و حسين نيز زبان به تكبير گشود. نمازگزاران كه شاهد اين صحنه بودند، مىشنيدند و تكبير مىگفتند و تعجب مىكردند!! پيامبر هفت بار تكبير گفت و حسين نيز هفت بار پاسخ تكبير پيامبر را داد. آنگاه پيامبر خدا به نماز ايستاد و حسين نيز آنچه را كه مىشنيد، تكرار مىكرد.
بدين ترتيب نخستين كلمه اى كه امام حسين علیه السلام بر زبان آورد، كلمه توحيد يعنى اللَّه اكبر بود. هنگامى كه با تاريخ همگام مىشويم، مى بينيم اين كودكى كه نخستين گفتارش در دو سالگى اللَّه اكبر بود پس از پنجاه و پنج سال، در حالى كه آخرين گام هاى جهاد مقدّس خويش را برمىداشت و واپسين لحظات درد و اندوه خويش را در مىنورد و در حالىكه پيكر پاكش بر شن هاى داغ صحرا و زير تابش خورشيد افتاده و جگرش از سوزش تشنگى پاره پاره شده بود و گرمى شمشيرهاى انبوه او را در خود گرفته بودند، لبهايش را كه با لبهاى پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسيار تماس يافته بود، از هم گشود و با زارى به درگاه پروردگار عرض كرد:
« معبودا من به خشنودى تو خشنودم و هيچ معبودى جز تو نيست!»
لبهاى او تا زمانى كه روح پاک و بزرگوارش به آسمان پر كشد، همچنان بدين نغمه مترنّم بود.
از آنجا كه دانش جديد ثابت كرده است كه وراثت داراى آثار شگرفى است و تربيت سهم عمده اى در رشد اخلاق كودک و شكل گيرى صفات و خصايص او دارد، جاى ترديد باقى نمىماند كه شيوه تربيتى پدر و جدّامام حسين علیه السلام كه از خوش خلق ترين و گرامى نسب ترين مردمان بوده اند، بهترين و والاترين شيوه ها بوده و آنان با اين شيوه به خوبى مىتوانسته اند فضايل اخلاقى و صفات پسنديده را در درون انسان رشد و پرورش دهند.
بنابراين آيا مىتوان درباره دست پرورده شخص رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، (امام حسين عليه السلام) و نيز پدر و مادر ایشان كه آنان هم از دست پروردگان پيامبر بوده اند به گمان و ترديد افتاد؟
آيا نبايد به اين سخن خداوند در قرآن قانع شد كه فرموده است:
« بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ * فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ * يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ(3)».
« اوست كه دو دريا را به هم آميخت و ميان آن دو دريا برزخ و فاصله اى است كه تجاوز به حدود يكديگر نمىكنند. الا اى جن و انس كدامين نعمتهاى خدايتان را انكار مىكنيد. از آن دو دريا، لؤلؤ و مرجان بيرون آيد.»
مقصود از دو دريا، يكى درياى نبوّت است كه منبع آن از جانب پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام مىباشد و ديگرى درياى وصايت است كه از طرف حضرت على عليه السلام نشأت مىگيرد. اين دو دريا چون با يكديگر درآميزند، بديهى است كه لؤلؤ (امام حسن علیه السلام) و مرجان (امام حسين علیه السلام) از آن بيرون خواهند آمد.
اين وراثت پاكتر و برتر از آن چيزى است كه تصور مىشود هيچ گاه نمىتوان آن را از تربيت جدا دانست. تربيت امام حسين علیه السلام با تربيت ديگر مردمان تفاوت بسيار داشت. شخص پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به تربيت امام حسين علیه السلام اهتمام جدى نشان مىداد و مستقيماً در اين مهم عمل مىكرد.
براى نشان دادن ميزان توجّه پيامبر اكرم نسبت به تربيت سيّدالشّهداء مىتوان به دو حديث زير استناد كرد. اين احاديث بر اين تأكيد مىكنند كه امام حسين علیه السلام تنها پرورده حضرت امیرالمومنین على علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام نبود بلكه علاوه بر تربيت آن دو زير نظر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم پرورش مى يافت.
1 _ از يعلى عامرى نقل شده است كه رسول خدا براى رفتن به ميهمانى بيرون آمد. ناگهان با امام حسين علیه السلام رو برو شد كه با كودكان سرگرم بازى بود، حسين با ديدن پيامبر به استقبال آن حضرت آمد... آنگاه پيامبر دستان مبارکشان را دراز كردند امّا كودک جست و خيز مىكرد و اين سو و آن سو مىرفت و پيامبر خدا به حركات او مىخنديد تا آنكه بالاخره او را گرفت آنگاه يكى از دستهايش را زير چانه و دست ديگرش را پشت گردن او گذارد و دهانش را در دهان او قرار داد و بوسيدش.(4)
2 _ حضرت امام حسن بن على علیهما السلام، آب خواست. پيامبر اكرم برخاست و براى او آب آورد. امام حسين علیه السلام نيز گفت: « پدر من هم آب مىخواهم» امّا پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نخست آب را به امام حسن علیه السلام داد و آنگاه براى امام حسين علیه السلام نيز آب آورد.
حضرت فاطمه علیها السلام كه شاهد اين صحنه بود، گفت: گويا حسن را بيش از حسين دوست مىدارید؟ پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ داد: حسن پيش از وى آب خواسته بود و بدان كه من و تو و اين دو و آن خوابيده (به حضرت على عليه السلام اشاره كردند) در جايى از بهشت جاى داريم.(5)
اين كودک هوشمند تحت نظر پيامبر و در زير سايه پدر و مادر پاكش رشد مىكرد و بزرگ مىشد. پيامبر در حق او چنان توجّه و اهتمام نشان مىداد كه صحابه را متحيّر ساخته بود. بسيار اتفاق مىافتاد كه پيامبر اكرم با سخنان روشنايى بخش خود به صدها تن از مسلمانان گوشزد مىكرد كه: «حسن و حسين سرور جوانان بهشتى هستند». و يا مىفرمود: «حسن و حسين هر دو امامند چه قيام كنند و چه بنشينند.» و نيز مىفرمود: «حسين از من و من از حسينم».
آن به مردم خطاب مىفرمود: « اى مردم اين حسين پسر على است او را بشناسيد».
آنگاه در ادامه گفتار خود مىافزود:
« سوگند به كسى كه جانم به دست اوست او بهشتى است و دوستدارانش نيز با اويند».
گاه نيز پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم، او را در دامن خود مىنشاند و مىفرمود:
« خداوندا، من حسين را دوست دارم تو هم او را دوست بدار» و بسيارى از اوقات آن دو را (امام حسن و امام حسين علیهما السلام) بر دوش مبارک خود مىنشاند و در برابر چشمان مسلمانان به اين طرف و آن طرف مىبرد.
بدين سان اين مولود گرامى در سايه رسالت و در كنف تربيت پيامبر پرورش يافت و از اين طريق از مجد و بزرگى بهره اى كامل بُرد.
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن