-
مدیر بازنشسته
خلاصه فیلمنامه اخراجیها 4
داش محمود كه یك جوان متولد دهه 50 است چند روزی از اواخر جنگ را در پشت جبهه گذرانده است و به همین خاطر دوست دارد همه مردم را به خاطر بیتوجهی به ارزشهای دفاع مقدس كتك بزند. او ابتدا با چند نفر از بچههای محله دستهای راه میاندازد كه شیشه سینماها را در اعتراض به سیاستهای ضدفرهنگی دولت وقت میشكنند اما این مبارزه خونین سرانجام به خاطر خونی شدن انگشت كوچیكه یكی از بچهها متوقف میماند.
آنها تصمیم میگیرند برای اعتراض بیشتر، نویسندهها و شاعران را كتك بزنند كه تلفات جانی و انگشتی هم نداشته باشد اما پس از گذشت یك سال و كتك خوردن تمام اهل قلم و هنر این سرگرمی ارزشی هم جذابیت خود را از دست میدهد. علاوه بر این، محمود كه طی این سالها باور كرده است كه سالهای زیادی رزمنده و فرمانده گردان بوده، كتك زدن چند تا پیرمرد و پیرزن را برای خود كم میداند به همین خاطر شروع به فحش دادن به آنها به صورت جمعی میكند. او در همین اثنا مجله تاسیس میكند و علاوه بر فحش دادن و افشاگری علیه روشنفكرها گهگاهی شكایتهای حقوقی علیه آنها هم تقدیم دادگستری میكند و البته همچنان از ثواب حمله به مراسم آنها و كتك زدن ایشان غافل نیست. خودفروختگی فرهنگی، بدحجابی، بیبندوباری، ترجمه آثار خارجی، آرایش غلیظ، رانتخواری، لباس رنگ روشن، بلند خندیدن و 122 مورد از این دست از جمله اتهاماتی هستند كه داشمحمود هر روز به چهار جهت پرتاب میكند اما اندك اندك این سرگرمی هم جذابیتش را نزد او از دست میدهد تا اینكه او یك روز در خیابان چیز عجیبی را بر شانه مردی میبیند. محمود ابتدا گمان میكند آن چیز عجیب آرفیجی هشت است كه او تا به حال شكار 100 تانك دشمن توسط خودش با آن اسلحه را برای دوستانش تعریف كرده و به همین خاطر خیز 30 ثانیه میگیرد اما بعدا متوجه میشود آن چیز یك دوربین فیلمبرداری است. محمود یك دل نه بلكه صد دل عاشق دوربین میشود و یك هفته بعد نخستین فیلم سینمایی او كه در مورد همه چیزهای بد جامعه كه پولدارها، بدحجابها و روشنفكرها مسبب آنها هستند به بازار عرضه میشود كه پس از سیدی فیلم خصوصی یك بازیگر زن، فروش دوم بازار فیلمهای زیرزمینی را از آن خود میكند. اما اینها او را ارضا نمیكند و تصمیم به فتح سینما – اینبار بدون تلفات جانی و انگشتی- میگیرد. او اینبار برای فتح سینما به سراغ همانهایی میرود كه تا چندی پیش مشغول افشاگری علیه آنها بود و از جانب بخشی از آنها كه آرتیست نامیده میشوند با آغوش باز پذیرفته میشود به خصوص آنكه یك موسسه فرهنگی- هنری- ارزشی- ورزشی- دمت گرم نیمهدولتی هم كارت اعتباری خود را در اختیار محمود گذاشته است. محمود چند تا از خاطرات خود از دوران فرماندهی جنگ را به همراه چند جك و اساماس برای گروه تعریف میكند و چند ماه بعد فیلم استاد محمود و رفقا بر پرده سینماها نمایش داده میشود و شهرت او عالمگیر میشود.فیلم در میان گلباران محمود و اعضای دستهاش توسط مردم شهر به پایان میرسد.
قبل از تیتراژ پایانی سیمرغ بر فراز آسمان هویدا میشود و میخواهد بر شانههای او بنشیند كه محمود میگوید «كیشته حیوون» و او میرود. سپس تیتراژ پایانی با موسیقی تیرم تیرم ظاهر میشود: تیرم تیرم آ آ/ میخوام برم آ آ... داش داش، داش داش داشم من/ تو چمنا آبپاشم من... عاشق دنبكم من/ صیاد اردكم من... وای وای وای.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن