و ین حکایت به عبارت نتوان گفت به دوست
که دلی دارم و اندر پی یک سلسله موست
چشم دل در بر او رفته و چشمان سرم
چشمه ای چون نبود ؟جاری ازین چانه چو جوست
نزنم تا بزند او دمی اهنگ وصال
داد هجران که تو منصوری و دل عربده جوست