حافظ



شمس الدين محمد در بين سال هاي 712 تا 727 هجري شمسي در
شيراز ديده به جهان گشود . در دوران جواني با شنيدن تلاوت آيات
قرآن به وسيله ي پـدرش ، بهاالدين ، آن را به حافظه سپرد . همچنين
آثـار بسياري از بزرگـان ادب را ، هـمچـون سعـدي ، عـطار ، نظامي
و مولوي را حـفظ کرده بود . پس از مرگ پدر که ذغال فروش بود ،
حافظ به اتفاق مادر، نزد عموي خود (که نامش سعـدي بود) رفتند .
سپس مدتي در پرده دوزي و خميرگيري در نانوايي به کار مشغول شد .
در بيست و يک سالگي ، به هنگام تحويل نان در محله ي اعيان شيراز
با دختري زيبا رو به نام «شاخ نبات» آشنا شد . تعدادي از شعرهايش
نيز خطاب به اوست . براي آن که به وصال محبوب خود برسد ، چهل
شبانه روز بر مزار باباکوهي شب زنده داري کرد تا به خواسته اش
دست يابد.
بين بيست تا سي سالگي در دربار شاه ابواسحاق اينجو حضور يافت
و آوازه ي شهرتـش شيراز را فرا گرفت . اينجو که خود اهـل ذوق و
شعر بود ، مقام حافظ را بس گرامي داشت و حافظ نيز او را به مدح
گفت . مشخصه ي شعر حافظ در اين دوره رمانيتم است . امير مبارز
الدين محمد با شکـست ابواسحاق به قدرت رسيد و حافظ را از مقام و
منصبش برکنار و از تدريس علوم قرآني نيز محروم کرد . در اين دوره
حافظ به سرودن اشعار اعتراض آميز سياسي روي آورد .
درسي و هـشت سالگي،شاه شجاع پسر مبارزالدين محمد،پدرش را خلع
کرد و دوباره حافظ را به مقام و مرتبت پيشين خود بازگرداند . حافظ که
از تجربه ي روزگار عبرت گرفته بود ، به سرودن اشعار روحاني و
اخلاقي روي آورد .
در اوايل 40 سالگي ، حافظ علي رغم مقام و جايگاهـش در دربار شاه
شجاع از حق گويي و انصاف به دور نبود و به دليل صراحت و حق
طلبي گاه به دردسر مي افتاد .
حافظ در چهل و هـشت سالگي براي حفظ جان و امنيت شيراز را
ترک گفت ، و به اصفهان نقل مکان کرد. در شعرهاي اين دوره ،
دلتنگي و ناراحتي حافظ از دوري از شاخ نبات و شهر شيراز و عطار
شيرازي منعکـس شده است .
در سن پنجاه و دو سالگي حافظ به دعـوت شاه شجاع به تبعيد خود
خواسته پايان داد و به شيراز بازگشت و دوباره مقام و رتبه ي پيشين
خود را در مراکز عــوم ديني بازيافت .
در شصت سالگي براي آن که به خداي خود نزديکـتر شود ، چهل
شبانه روز به زاري و تضرع پرداخت ؛ و صبح روز چهلم به محضر
عطارشيرازي رفت و با نوشيدن جامي ازدست او به مراد خود رسيد .
ديوان حافظ حاوي 500 غزل ، 42 رباعي ، و تعداد نامحدودي قصيده
است که در عرض مدت 50 سال سروده شده است . حافظ هر آن گاه
که حالتي روحاني به او دست مي داد ، به سرودن شعر مي پرداخت و
به همين علت گاه در طول يک سال بيشتر از 10 غزل نمي سرود .
قصد و نيت او سرودن اشعاري بود که خداوند از دستش راضي باشد .
حافظ خود هيچ گاه به فکر تدوين و جمع آوري اشعار خود نبود. ديوان
او براي نخستين بار در سال 789 هجري شمسي به وسيله ي محمد گل
اندام ، 22 سال بعد از وفات حافظ گردآوري شد.
حافظ به سال 791 در سن 69 سالگي در شيراز درگذشت. جسد او را
در باغ مصلي، در کنار نهر رکن آباد شيراز به خاک سپردند،محلي که
امروزه به نام حافظيه خوانده مي شود . روحانيون متعصب و قشري
زمان او اجازه ندادند که حافظ را به آيين اسلام کفن و دفن کنند ، ولي
حمايت توده مردم از شاعر محبوبشان باعث تـنش و ناآرامي در شيراز
شد . چاره انديشيدند، که براي حل مشکل به ديوان حافظ تـفال زنند، که
نتيجه ي آن اين بيت شد :

قدم دريغ مدار که جنازه حافظ

که گرچه غرق گناهست مي رود بهشت

دیوان اشعار :

در خرابات مـغان گر گذر افـتد بازم

حاصـل خرقـه و سـجاده روان دربازم


حـلـقـه توبـه گر امروز چو زهاد زنم


خازن میکده فردا نـکـند در بازم


چو پروانـه دهد دسـت فراغ بالی ور

جز بدان عارض شـمـعی نـبود پروازم

صحـبـت حور نخواهم که بود عین قصور

با خیال تو اگر با دگری پردازم


سر سودای تو در سینه بماندی پـنـهان


چـشـم تردامـن اگر فاش نگردی رازم


هوایی گشتم مرغ سان از قفس خاک


بـه هوایی کـه مگر صید کند شهـبازم



ندهی کام دلم همـچو چنگ ار به کناری

از لـب خویش چو نی یک نفسی بـنوازم



با کس ماجرای دل خون گشته نـگویم

زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم

گر بـه هر موی سری بر تن حافـظ باشد


همـچو زلفـت همـه را در قدمت اندازم