یوشیج


عجوبه ای در قرن بیستم که ادبیات را بابی دیگر گشود نیمایی که تازه

دیدن ، تازه جستن و تازه خواستن را فریاد کرد آن هم در شعرهایش و

دری به سوی دنیای جدید گشود .

علی اسفندیاری یا همان نیما یوشیج در سال 1276 در یوش متولد شد

و در همان جا بود که توسط آخوند ده خواندن و نوشتن راآموخت و

یکسال بعد به شهر آمد و دوره تحصیلی اش را آغاز نمود و در همان

سال ها در مدرسه بسیار با بچه ها زد و خورد می کرد . وی می گوید

که نمراتش در مدرسه بد نبوده ولی نمره درس نقاشی اش همیشه عالی

بوده است او بعد ها توسط یک معلم خوش رفتار که نظام وفا شاعر

امروز می باشد به طرف شعر و شاعری کشیده شد .


از آثار وی می توان به : ((منظومه افسانه)) ، ((قصه ی رنگ پریده))

، ((ای شب)) ، ((روجا)) ، ((آی آدم ها)) نام برد .


وی در سال1316 موفق به کشف شکل تازه ای در شعر فارسی شد

که این شیوه بکلی با شعر قدیم فرق دارد و با نگارشی که در شیوه و

شکل آن پدید آورد به پدر شعر نو ملقب گردید .


سرانجام وی به علت بیماری ذات الریه درگذشت و در قبرستان امام

زاده عبدالله بخاک سپرده شد و جامعه ی ادبی را غرق در ماتم نمود .

وی وصیت کرده بود که او را در یوش به خاک سپارند ولی در آن

زمان امکان انجام این کار وجود نداشت و سرانجام در سال 1372

سازمان میراث فرهنگی بودجه ای در نظر گرفت تا پس از بازسازی

خانه اش بقایای پیکر وی را به یوش منتقل کنند و پس مراسمی در

تالار وحدت این کار صورت پذیرفت .




دیوان اشعار :




یا چشم مرا زجای برکن

یا پرده زروی خود فروکش

یا بگذار تا بمیرم

کز دیدن روزگار سیرم

***

دیری است که در زمانه دون

از دیده همیشه اشکبارم

عمری به کدورت و الم رفت

تا باقی عمر جان سپارم

***

نه بخت بد مراست سامان

وای شب ، نه تراست هیچ پایان

آنجا که ز شاخ گل فروریخت

آنجا که بکوفت باد بر در

***

و آنجا که بریخت آب امواج

تابید بر او مه منور

ای تیره شب دراز ، دانی

***

کانجا چه نهفته بدنهانی ؟

بوده است ولی ز درد خونین

بوده است رخی ز غم مکدر

بوده است بسی سر پر امید