نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: افتر شيو...After Shave

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/10/07
    سن
    38
    نوشته ها
    2,630
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 1,111 در 840 پست

    Rofl2 افتر شيو...After Shave

    صبح به چه سختي از خواب بلند ميشويد، راديو را روشن ميكنيد:
    " به به...! چه روز قشنگي است امروز! يك روز عالي! دوستي ميگفت..."
    اما شما معتقديد كه امروز يك روز بسيار زشت و چرت و پرتي است. دوست آن گوينده هم غلط كرده كه گفته هوا بهاري است! اصلا غلط كرده هر كسي كه درباره امروز حرف زده!
    يكي از دلايل ناراحتي تان اين است كه از اصلاحات متفر هستيد و امروز مجبور هستيد كه ريشتان را مرتب كنيد.
    ماشين ريش تراش را برميداريد. با عصبانيت جلوي آينه حمام مي ايستيد و عليه خودتان شعار و فحش ميدهيد. ناگهان ماشين ريش تراش از مسير منحرف مي شود و قسمتي از ريشتان را ميزند.
    ميخواهيد ريش بلند خود را كوتاه و همسطح قسمت خراب شده كنيد. ولي آن قسمت سه تيغه و صاف شده است. به ناچار كاملا اصلاحات ميكنيد. در آخر هم كرم After Shave پسرتان را به صورتتان مي ماليد.
    امروز كنفرانس مطبوعاتي داريد، شما رئيس اداره اي هستيد كه اگر با آن قيافه ديده شويد، فاجعه رخ خواهد داد!!!
    تصميم ميگيريد با منشي خود تماس بگيريد و جلسه را كنسل كنيد. ولي بهانه اي براي اين كار نداريد، از طرفي هم مطمئن هستيد اگر همسرتان قضيه را بفهمد آنرا همه جا پخش ميكند، چون برادر بي سواد و معتاد او را در اداره مدير يكي از بخشها كرده ايد، ولي حالا پسر عمويش را استخدام نميكنيد همسرتان قهر كرده و به خانه پدرش رفته است!!!
    به ناچار تصميم ميگيريد تا بلايي سر خودتان بياوريد تا آن را بهانه كنيد و تا ريشتان مثل روز اول نشده در انظار حاضر نشويد.
    به آشپزخانه ميرويد و كارد را برميداريد ولي نميدانيد آنرا به كجايتان بزنيد، ميترسيد كه از شدت خونريزي بميريد... از طرفي هم مطمئن هستيد كه در هر حال اگر با آن شكل و شمايل به اداره برويد، به زودي مجبور به خودكشي خواهيد شد...
    فكر ميكنيد مسموم شدن هم خوب است! در يخچال به دنبال يك ماده خوراكي ميگرديد كه تاريخ مصرف آن گذشته باشد. ولي همه چيز را تازه خريده ايد، از فكر مسموم شدن هم بيرون مي آييد.
    فكري به ذهنتان ميرسد، با خودتان فكر ميكنيد كه ميشود يك جايي از بدنتان را عمل جراحي كنيد، اينجوري در بيمارستان بستري ميشويد و كسي را به حضور نميپذيريد... با يكي از دوستانتان كه پزشك است تماس ميگيريد، او عمل آپانديس را پيشنهاد ميكند... شما قبلا اين كار را كرده ايد. به دكتر ميگوييد كه دوران استراحت پس از عمل جراحي بايد به اندازه اي باشد كه ريشتان در اين مدت درآيد... دكتر ميگويد كه چون كاملا سالم هستيد دو راه داريد: يا زايمان كنيد، يا مثل مايكل جكسون عمل كنيد!!!
    از دكتر خداحافظي ميكنيد. تصميم ميگيريد كه سكته قلبي كنيد، براي اين كار بايد حسابي عصباني شويد. به منزل مادر خانمتان زنگ ميزنيد و هر چه كه در اين چند سال نگفته ايد را ميگوييد. سپس گوشي تلفن را ميگذاريد و تلفن را از پريز ميكشيد... بجاي عصباني بودن احساس سبكي ميكنيد!!!
    كنفرانس مطبوعاتي تا دو ساعت ديگر شروع ميشود...
    تنها يك راه برايتان باقي مانده و آن اين است كه در مسير اداره تصادف كنيد...
    پشت چراغ قرمز توقف كرده ايد. بيلبورد سر تقاطع را نگاه ميكنيد، تبليغ يك كرم موبر صورت است كه براي هميشه موها را از بين ميبرد... خنده تان ميگيرد، شيشه كرم برايتان آشناست، شبيه كرم After Shave پسرتان است... دقت ميكنيد و متوجه ميشويد كه خودش است!!!
    صورت صافتان را در آينه ميبينيد و داد ميزنيد: خوشگل...!!!...
    راننده خودرو كناري فكر ميكند كه به همسر او متلك انداخته ايد، با عصبانيت ميگويد: الان خوشگل را نشانت ميدهم...
    سپس پياده ميشود و به سمت اتوموبيل شما مي آيد، گاز ميدهيد و فرار ميكنيد، او هم به دنبالتان مي آيد... تعقيب و گريز آغاز ميشود، نميتوانيد از دستش فرار كنيد. در يك خيابان ناگهان متوجه ميشويد كه پشت سرتان نيست و گمتان كرده است.
    ميبينيد كه ورودي يك پاركينگ باز است. داخل آن ميپيچيد و تصميم ميگيريد كه مدتي در آنجا بمانيد تا مطمئن شويد كه راننده عصباني شما را گم كرده است. يك گوشه از پاركينگ پارك ميكنيد، سرتان را روي فرمان ميگذاريد و نفس راحتي ميكشيد.
    كسي به شيشه ميزند، نگاه ميكنيد... نگهبان اداره است. شما را بدون ريش نميشناسد، راننده آن خودرو كه تعقيبتان ميكرد خبرنگار است و با همسرش براي شركت در كنفرانس مطبوعاتي شما به اداره تان مي آيد!!!...

  2. 2 کاربر از پست مفید azadeh سپاس کرده اند .


  3. #2
    مدیرانجمن برق و الکترونیک
    تاریخ عضویت
    2008/10/31
    سن
    43
    نوشته ها
    87
    سپاس ها
    210
    سپاس شده 144 در 88 پست

    پیش فرض

    عجب شیر تو شیری
    دست گلت درد نکنه عزیزم خیلی خوب بود
    مردک بدبخت!!!:icon_pf(6):

    کلی خندیدم مرسی عزیز دلـــــــــــــــــم

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •