-
مدیر بازنشسته
زندگی پر فراز و نشیب دكتر علی شریعتی
شریعتی روح عصیانگر نسلی بود كه از بودها خسته و به دنبال بایدهامیگشت؛ نسلی كه از ماتریالیسم بریده شده بود و به دنبال متافیزیكی میگشت كهروحش را آرام كند...
شریعتی كه بود؟ چه میگفت و چه كرد؟ سؤالاتی است كه پاسخ آن بسیار سختاست.شریعتی از پیچیدهترین موضوعات تاریخ انقلاب اسلامی است كه قضاوت در مورد آن بسیار مشكل است و این مشكل ریشه در پیچیدگی شخصیتشریعتی دارد.
سرانجام دكتر شریعتی در روز 29/12/1353 بعد از هیجده ماه بازداشت آزاد گردید؛ اما ساواك به امیدی واهی در پی تسلیم شریعتی برای مصاحبه تلویزیونی بود.فشارهای ساواك موجب شد كه وی تصمیم بگیرد از ایران مهاجرت كند.مقصد وی آمریكا بود؛ اما دست تقدیر او را به لندن كشاند. وی در 26/2/1356 ازتهران به مقصد بلژیك پرواز كرد. دو سه روز در بروكسل ماند و از آنجا به لندن پروازكرد. آن شب دكتر حالت روحانی خاصیداشته است. به گفته علی فكوهی میزبان دكتر در لندن، آن شب «دكتر را دیدم كهبا حالتی بسیار عرفانی به نماز ایستاده است...» آن شب دكتر تا ساعت 11 با بچهها و خانوادهی فكوهی دور هم بودند. «دكتر ساكت و غمگین و گرفته بود و حرفی نمیزد.»
شریعتی كه بود؟ چه میگفت و چه كرد؟ سؤالاتی است كه پاسخ آن بسیار سختاست.
بیشك شریعتی از پیچیدهترین موضوعات تاریخ انقلاب اسلامی است كه قضاوت در مورد آن بسیار مشكل است و این مشكل ریشه در پیچیدگی شخصیتشریعتی دارد. شریعتی روح عصیانگر نسلی بود كه از بودها خسته و به دنبال بایدهامیگشت؛ نسلی كه از ماتریالیسم بریده شده بود و به دنبال متافیزیكی میگشت كهروحش را آرام كند؛ نسلی كه ماركسیسم را در حزب توده و گروههای چپگرا تجربهكرده بود و از همه ناامید به دنبال اسلامی میگشت كه انقلابی بودن خود را هم حفظكند؛ نسلی كه از لیبرالیسم و غرب سخت سرخورده شده بود و از سنت سخت وحشتداشت و به دنبال اسلامی نو میگشت تا هم پاسخی به ندای درونش باشد و هم به نیازبرونش. شخصیت، گفتار و اعمال شریعتی مجموعهای از اضداد بود كه اگر كنهش وارسینشود، هم میشود او را متجدد غربگرا دانست و هم مسلمان سنتگرایش خواند، هممیشود در اثبات سنی بودنش دلیل آورد و هم در تعصب شیعیاش استدلال كرد.
دركلامش دهها دلیل بر ضدیتش با روحانیت یافت میشد و دهها دلیل به هواداریش ازروحانیت و... به همین خاطر بود كه آیتالله بهشتی وی را «یك جستجوگر در مسیر شدن»میدانست. او دكتر را چنین توصیف میكرد: «دكتر از دید من، از اندیشههای آمیخته بهمكتبهای اروپایی و نو، یا عرفان ایرانزمین و هند یا آمیزههای دیگر همواره به سویشناخت اسلام زندهی سازندهی پیشبرندهی خالصتر حركت میكرد» و به عبارتیدیگر «دكتر همواره رو به اصالت اسلامی پیش میرفت.» مجموعهی تحولات شخصیتی و فكری شریعتی قضاوت در مورد وی را بسیارسخت میكند و واكاویی همه جانبه را در خانواده، شخصیت، زندگی و آثار او میطلبد؛با این حال به این بهانه نمیشود از نقش شریعتی در انقلاب اسلامی سخن نگفت. براینزدیكتر شدن به شناخت شریعتی لازم است چند موضوع كه شایستهی طرح در اینكتاب باشد، مورد بحث قرار گیرد.
شریعتی در سال 1312 در یك خانوادهی روحانیدر مشهد متولد شد. جدّ دكتر، ملاّ قربانعلی معروف به آخوند حكیم مرد فیلسوفی بودكه در مدارس بخارا، مشهد و سبزوار تحصیل كرده بود و از شاگردان ملاهادیسبزواری، صاحب منظومه، بود. مردم مزینان به تشویق نایبالحكومه از ملاقربانعلیخواستند تا پیشوایی آنها را در مزینان به عهده بگیرد. ملاقربانعلی با كمك مردم ونایبالحكومه حوزهای را در مزینان تأسیس میكند و به تربیت شاگرد میپردازد. پدربزرگ شریعتی شیخ محمود نام داشت كه وی نیز به سنت وراثت، پیشنماز و مدرسمزینان گشت.
پدر علی، محمد تقی شریعتی بود. وی دروس حوزه را تا سطح در حوزهیمشهد به پایان رساند و در اثر فشارهای رضاشاه لباس روحانیت را از تن در آورد و بهتدریس در مدارس جدید پرداخت. البته دكتر شریعتی خود علت خارج شدن پدرشرا برای ساواك چنین نوشته:
«پدرم گرچه در آن ایام نیز مثل همیشه یك معلم و یكمتفكر مستقل بود و نه به دستگاههای تبلیغاتی گوناگون بستگی داشت و نه از عمالسیاسی و تبلیغاتی دولت وقت محسوب میشد؛ ولی از این موقعیت برای پیشبرد افكارنوی خویش استفاده كرده، لباس را عوض كرد و برخلاف مقاومتی كه در آن هنگام علیهتجددطلبی حتی تقرب و همكاری با مؤسسات نوبنیاد اداری و علمی از قبیل دادگستری،ثبت و فرهنگ و غیره میشد و تعویض لباس را با تعویض دین، و ورود به ادارات دولتیرا با خروج از اسلام مترادف میدیدند، رسماً وارد فرهنگ شد.» علی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را در مشهد به اتمام رساند. او در سال1329 به دانشسرای مقدماتی مشهد راه یافت و در سال 1333 موفق به اخذ دیپلم ادبیشد.
شریعتی در سال 1335 به دانشكدهی ادبیات مشهد رفت و دو سال بعدفارغالتحصیل شد. دكتر در همان دوران دانشجویی درمشهد به نوشتن و سخنرانی نیزمیپرداخت. ترجمهی كتاب ابوذر غفاری، نوشتهی عبدالحمید جودةالسحار،نویسندهی معروف مصری، مربوط به همین دوران است. سالهای 1331ـ 1332 كه فعالیت ماركسیستها زیر سایهی حزب توده به اوجرسید، شریعتی با برقراری جلساتی در كانون نشر حقایق اسلامی و منازل، به ردّماركسیسم پرداخت.
مجموعهی این جلسات با نام «اسلام مكتب واسطه» منتشر شد.این كتاب كه در سن 20 سالگی دكتر تألیف شده، نشان از مطالعات گسترده و نبوغ فكریوی بود. دكتر در مبارزه علیه ماركسیسم فعال بود تا جایی كه دانشجویان كمونیست درخوابگاه دانشكده به او حمله كردند و وی را سخت مجروح كردند. شریعتی در 24 تیرماه 1337 با یكی از همكلاسان خود به نام پوران شریعت رضویازدواج كرد. ازدواج شریعتی با پوران شاید نمادی از تأثیرپذیری خانوادهی شریعتی ازتجدد باشد. هر چند خانوادهی شریعتی همچنان روش سنتی خود را حفظ كرده بودند،ولی خانوادهی پوران به قضاوت خود وی «از جمله بازاریانی بودند كه به ناچار»«سیاستهای مدرنیزاسیون رضاشاهی» را پذیرفته بودند. شاید تغییر نام فاطمه، نامشناسنامهای وی، به پوران نمادی از این تغییر بود.
پوران در ابتدا با این ازدواج موافقنبود. این مخالفت «نه تنها به اختلاف روحیه محدود نمیشد، ]بلكه به خاطر[ محیطپرورشی متفاوت، نظام ارزشی دوگانه كه یكی محصول مقاومت در برابر هجوم فرهنگیغرب و مدرنیزم بود و دیگری نتیجهی انعطاف و پذیرش آن بود به این دوگانگی واختلاف ابعاد گستردهتری میداد.» هر دو خانواده نیز به همین دلیل با این ازدواجموافق نبودند. خانوادهی پوران «میپنداشتند كه محیط زندگی آنها با روحیهی ویسازگار نخواهد بود و خانوادهی علی نیز بیشتر دوست میداشتند تا او همسری برگزیندكه سنتهای خانوادگی و موفقیت مذهبی آنها را خدشهدار نكند. آمدن عروسیبیحجاب و غیرسنتی» برای محمد تقی شریعتی چندان خوشایند نبود؛ ولی سرانجاماصرار علی همه را تسلیم كرد و ازدواج صورت گرفت.
این ازدواج به شدت مورد انتقادمتدینین قرار گرفت. این ازدواج «حادثهی روز» شد و از اینكه «علی شریعتی با یك خانمهمكلاس خود ازدواج كرده كه حجاب اسلامی ندارد، پدر و پسر مورد طعن و تكفیرمحافل... شهر و فشار همهجانبه قرار» گرفتند. شریعتی خود از اینكه این بیحجابیهمسرش «سخن روز و تنها مسئلهی این شهر شده» بود، سخت گلهمند بود. به هرحال گلهی شریعتی بیمورد بود و حق با مردم بود.
شریعتی در اواخر خرداد ماه 1338 موفق شد با بورس دولتی برای ادامهی تحصیلبه فرانسه برود. شریعتی تا سال 1343 در فرانسه بود و موفق شد دكترای تاریخ خود را ازدانشگاه سوربن اخذ نماید. شریعتی در این مدت با آثار نویسندگان و اساتیدی آشناشد و سخت تحت تأثیر آنان قرار گرفت.
او در همین مدت كتاب نیایش الكسیس كارل رامطالعه كرد و تحت تأثیر آن قرار گرفت. وی این كتاب را كه موضوعش آثار علمی دعا برفیزیولوژی و روان و اعصاب و اخلاق بود، ترجمه كرد و به ایران فرستاد و پدرش باافزودن مقدمهای آن را چاپ و منتشر كرد. وی در فرانسه با آثار فرانتس فانون نویسندهی انقلابی الجزایر آشنا شد و سختتحت تأثیر اندیشههای او قرار گرفت. مطالعهی آثار بركسون و ژان پل سارتر، نیز در اوبسیار مؤثر بود؛ ولی بیش از همه تحت تأثیر گورویچ، استاد جامعهشناسی، برك و لوییماسینیون، استاد اسلامشناس دانشگاه سوربن قرار گرفت.
شریعتی خود در این مورد مینویسد: «گورویچ نگاهی جامعهشناسانه به چشمان من بخشید و جهتی تازه و افقیوسیع در برابرم گشود و پرفسور برك مذهب را نشانم داد.» دكتر شریعتی بیش از هر كس دیگر تحت تأثیر ماسینیون بود.
شریعتی در سال1344 كتاب «سلمان پاك» ماسینیون را به فارسی ترجمه كرد. شریعتی در اروپا زشتیهای فرهنگ غرب را بیشتر احساس كرد. او به همسرشنوشت: «اینجا شهر قشنگ، ولی وحشی و سرد و بیمزه است. بیشتر زنها در اینجا بهصورت یك غاز درآمدهاند، زیباتر از برژیت باردو و اما ارزانتر از یك قوطی سیگار. همه شهوت و همه رنگ و همه بیوفایی... و بیحقیقتی و بی چارگی...]كه[ نه تنها مرا سرگرم نمیتوانند بكنند، بلكه بیشتر از زندگی در اینجا بیزارم میكنند.» شریعتی پس از بازگشت به ایران در ادارهی فرهنگ استخدام شد و با سمت دبیری بهكار مشغول شد. در سال 1345 موفق شد به عنوان استادیار رشتهی تاریخ در دانشگاهمشهد استخدام شود. وی در سال 1347 به دعوت استاد مطهری به حسینیهی ارشاد راهیافت. حسینیهی ارشاد سرآغاز زندگی پرتحرك دكتر علی شریعتی گردید. دكتر باسخنرانی در حسینیهی ارشاد و دانشگاهها روز به روز معروفتر میشد. اوج فعالیتدكتر در سالهای 1350 ـ 1351 در حسینیهی ارشاد بود.
اعتقادات شریعتی:
بیشك شریعتی یك خداباور بود. او قبل از آن كه یك شریعت مدارباشد، یك عرفانگرا بود. وی بعد از آن كه تحت تعقیب ساواك قرار گرفت در نامهای خصوصی به همسرشنوشت:
«خدا را میبینم، حس میكنم به روشنی و صراحتی كه حضور خودم را و گرمیو نور خورشید را و روشنی برق ناگهانی در ظلمت غلیظ و عام شب را و لرزش آتشینرا... خود خدا را... دستهایش را بر روی شانهام لمس میكنم.» شریعتی گاه چنانخدا را در وجودش حس میكرد كه خود را در محضر او میدید. او در خاطرات دورانزندانش مینویسد: «در آن غیبت محض حضوری بود. در آن بیكسی محض، احساس میكردم كهچشمی مرا مینگرد، میپاید، دیده میشوم، حس میشوم، بودنی در خلوتمن حضور دارد. كسی بیكسی مرا پر میكند. در آن فراموشخانهی نیستی ومرگ و تاریكی و وحشت، یار تماشاگری دارم كه یاد و وجود و حیات روشنی رادر رگهایم تزریق میكند. حتی گاه سلامش میكنم، گاهی از او خجالت میكشمو گاهی از او چشم میزنم. مواظب اعمال و رفتار و افكار و حركات خویشم وگاهی در آن قبر تنها، خودم را برایش لوس میكنم. از اینكه میبینم از من راضیاست، از كارم خوشش آمده است، به خودم میبالم، كیف میكنم.»
شریعتی سرتاسر زندگی خود را مرهون الطاف خداوندی میدانست. معترف بود كه«زندگی من سراسر معجزهی لطف خداوند مان است و گاه تكرار میكنم كه اگر اینكرامات را روزی بنویسم خواندنی خواهند شد.» شریعتی حتی به نذر هم معتقد بود. او در خاطرات خود میگوید: «پوران یكگوسفندی را نذر كرده و كشت و در همان ضمن كه گوشتش را داشتیم برای خانوادههایفقیر قسمت میكردیم، دكترای پوران ـ كه مفقود شده بود ـ رسید و پس از ناامیدی ناگهانغرق امید شدیم كه باز هم از خداوند ممنونیم.»
شریعتی گاه سنتهای دینی را چنان زیر سؤال میبرد كه معقول بهنظر نمیرسد،خود به استخاره و تفأل با قرآن معتقد باشد؛ اما هنگامی كه تصمیم گرفت از آزارهایساواك بگریزد و به دیار فرنگ برود، با قرآن استخاره كرد. دكتر شریعتی به همسرشتوضیح میدهد كه «بعد از اینكه نماز صبح را خواندم محتاج و مصر از او خواستم تا دربارهی این سفر با من حرف بزند؛ حرفش را هم زد و این آیه آمد: «الذین آمنوا و هاجروا وجاهدوا فی سبیلالله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئك هم الفائزون»... مناین استخاره را به فال نیك میگیرم.»
شریعتی به زیارت امام رضا هم میرفت. «بالای سر حضرت مؤدب» میایستاد و «درخود غرق» میشد، «بیاختیار اشكش جاری»میشد. گاه به زیارت اهل قبور میرفت وبر سر قبر مادرش «حمد و سورهای میخواند.» او در سالهای 48 و 49 دوبار به حجمشرف شد و كتاب حج (مجموعهای از چند سخنرانی) ارمغان این دو سفر او بود.
شریعتی به اهل بیت خصوصاً امام علی عشق میورزید. او معتقد بود كه «ائمهیشیعه را باید به عنوان نمونههای برتر و الگوهای جاودان و متعالی آزادی و برابری وجهاد و شهادت و عصمت» به «نسل روشنفكر و مبارز این عصر كه به ماركسیسم واگزیستانسیالیسم رو كرده و از فیدل كاسترو و لنین و چهگوارا و ویتكنگ الهام گرفته»معرفی كرد تا به «تشیع كه مذهب امامت است بازگردند.»
شریعتی با همهی ضعفها و قوتهایش و با همهی كمالات و كاستیهایش یكمسلمان، مؤمن و یك شیعهی متعصب بود. او خود مدعی است كه «قضاوت جامعه درشیعیبودن و حتی شیعهی شیفته و متعصب بودن من تغییرناپذیر است» و شایدخواست او از خداوند در نیایشش تأییدی بر این مدعا باشد. «ای خداوند! به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به مؤمنان روشنایی و به روشنفكرانما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب ببخش.»
مبارزات شریعتی
شریعتی به دلیل بینش مذهبی و رسالت دینیاش نمیتوانست نسبت به رژیم استبدادی شاه بیتفاوت باشد؛ به همین جهت از دوران جوانی هموارهدرصدد پایگاهی برای مبارزه با رژیم بود. شریعتی در اواخر دههی 1320 به جمعیت خداپرستان سوسیالیست كه به رهبریمحمد نخشب هدایت میشد، پیوست.
بعد از كودتای 28 مرداد 1332 با نهضتمقاومت ملی همكاری كرد و در 25/6/1366 به همین علت بازداشت و به تهران اعزامشد و در تاریخ 18/7/1336 آزاد گردید. ساواك اتهام وی را «پخش اوراق مضره وتحریك مردم به ارتكاب جنحه و جنایت بر ضد امنیت داخلی و خارجی مملكت» اعلامنمود.
دادستانی ارتش سرانجام برای وی قرار منع تعقیب صادر نمود. شریعتی پس از رفتن به پاریس به جبههی ملی پیوست و با نشریات جبههی ملیخارج از كشور از قبیل «ایران آزاد، اندیشهی جبهه در آمریكا و نامهی پارسی، همكاریصمیمانه داشت؛ اما به تدریج با پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار از سوی رهبران جبههو نیز رفرمیسم غربزدگی و لیبرالیزم سازشكار و انفعالی، انتقادات عملی از آنها شدتیافت و از آنان قطع امید كرد.» خود شریعتی علت ناامیدی خود را از جبهه چنینتشریح میكند: «من از این تشكیلات بی در و پیكر و مملو از آدمهای رنگارنگ كه غالباًصداقت و راستی به آن معنی كه من در تمام دوستان همفكر خود دیدهام و میبینم در آنكم است، به ستوه آمدهام.» با تأسیس نهضت آزادی در اردیبهشت 1340 شریعتی به آن پیوست و فعالیت خودرا از سر گرفت.
شریعتی هنگام بازگشت به ایران در مرز بازرگان دستگیر شد. به گزارش ساواكوی«در تاریخ 12/3/1343 از طریق مرز بازرگان به ایران وارد و توسط مأمورینشهربانی ماكو مورد سوء ظن واقع و لذا دستگیر و تحویل ساواك خوی میگردد. دربازرسی كه از وسایل مشارالیه به عمل آمده اوراق مضرهای مربوط به جبههی ملی وكتابهای كمونیستی (به شرح صورتجلسهی پیوست) كشف گردیده.»
شریعتی به تهران اعزام و در زندان قزلقلعه بازداشت گردید. شریعتی توانست باتعریف و تمجید از اصول انقلاب سفید، در 27/4/1343 بعد از 45 روز بازداشت اززندان آزاد شود. شریعتی پس از آزادی از زندان به بازسازی «كانون نشر حقایق اسلامی» پدرشپرداخت و با جمعآوری پول از دانشجویان و پزشكان تصمیم به تجدید ساختمان آنگرفت. طبق اسناد ساواك، شریعتی همچنان زیر نظر بوده و فعالیتهای وی كنترل میشدهاست.
ساواك خراسان در سال 1346 در پاسخ به ادارهی كل سوم ساواك مركزفعالیتهای شریعتی را چنین تشریح میكند: «در حال حاضر هم در سراسر خراسانفعالیتی علنی ]از وی [ دیده نمیشود.» فعالیتهای وی عبارت است از: «دوستی ورفاقت... با عدهای از افراد جبههی ملی» و شركت در «جلسات ادبی بین او و دوستانش»كه این «جلسات آنها بیشتر جنبهی ادبی دارد و بحثهای مختلف شعر و شاعری و شعرنو و كهنه در میان آنها میشود.» در ضمن وی برای تكمیل ساختمان كانون همراه«كمیسیونی كه از طرف پدرش برای خاتمهی كار تعیین شدهاند... درصدد جمعآوریپول یا دادن گزارش به تهران و در جریان گذاشتن پدرش میباشد.» به گزارش ساواكوی در این زمان به این نتیجه رسیده بود كه مبارزات بعد از شهریور 1320 تا 1341«شكستخورده» است و علت آن نیز «خامی مبارزه بوده است» و ناچار ]برای[ «هرمبارزهای یك زیربنای مستحكم لازم است و تاكنون در ایران چنین زیربنایی ساختهنشده است و در نتیجه در طول مبارزاتی كه روی داده است، جز از دستدادن نیرو چیزدیگری عاید مبارزین ایران نشده است.»
ساواك این عقیده را دلیل بر عقبنشینی دكتر ازمبارزه ارزیابی میكند؛ ولی این ارزیابی صحیح نبود. این اتهامی بود كه ماركسیستهابه وی میزدند و دكتر بعد از آن چنین عقیدهای را به اثبات رساند. ساواك برای آگاهی بیشتر از فعالیتهای شریعتی وی را در مرداد ماه 1347 احضارو بازجویی نمود. شریعتی در این بازجویی برای ساواك خراسان 40 صفحه پاسخنوشت. پاسخ شریعتی موجب طمع ساواك به وی شد و سرتیپ بهرامی، رئیس ساواكخراسان، كه خواهان محدود كردن شریعتی بود به ثابتی، رئیس ادارهی كل سوم ساواك،نوشت: «به طوری كه مكرراً به استحضار رسیده، اگر وجود دكتر شریعتی برای عاملبیگانه و عناصر افراطی مفید است، برای ساواك و مملكت مفیدتر خواهد بود؛ مشروط بر اینكه خوب اداره شود. این شخص دانشمند است، روحانیون افراطی او را قبولندارند و چپیها روی این شخص حساب میكنند. ساواك خراسان معتقد است،محدودیت برای دكتر شریعتی موجب میشود كه نسبت به دستگاه و مملكت بیاعتقادگردد و چون طرفداران زیادی دارد، نتیجهی مطلوبی نخواهد داشت؛ ولی اگر با برنامهو طرحی منظم اداره شود با افكار نوی كه دارد میتواند مؤثر واقع شود.» با این حال پیشنهاد ساواك خراسان مورد قبول واقع نشد و پیوسته مزاحمتهایی رابرای دكتر به وجود آوردند.
در این زمان آوازهی دكتر در حال گسترش بود و از دانشگاههای مختلف برای سخنرانی دعوت میشد؛ ولی ساواك با بینظمی خاصی ازبعضی از سخنرانیهای وی ممانعت به عمل میآورد. طبق اسناد ساواك «بعد از ابلاغ اینكه تا دستور ثانوی در هیچ یك از مجامع نبایدسخنرانی كند...دكتر ]احسان[ نراقی رئیس مؤسسهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران بهوی خصوصی نامه داده است كه هر موقع به تهران آمدی ترتیب ملاقات تو را با تیمسارمقدم خواهم داد.»
سرانجام در شهریور 1348 دكتر شریعتی ابتدا با حسینزاده(عطارپور) شكنجهگر معروف و پرویز ثابتی در تهران ملاقات میكند. سرتیپ بهرامیرئیس ساواك خراسان نحوهی این ملاقات را از قول شریعتی چنین تشریح میكند: «دربدو ورود به تهران صلاح در این دیدم كه بهوسیلهی آقای یدالله قرائی كه از زمانتحصیلی با هم آشنا بودیم با ساواك تماس بگیرم و قرار شد قرائی از تیمسار مقدم برایشرفیابی وقت بگیرد. چند روز از طرف ایشان خبری نشد و بالاجبار به دكتر نراقیمراجعه كردم. دكتر گفتند: تیمسار مقدم به شما كمال حسن نیت را دارند و من از جانبایشان میگویم كه شما مجاز هستید در مجالس سخنرانیها شركت كنید.» شریعتیاضافه میكند كه برای اطمینان خاطر «بالاخره به اداره مراجعه و با آقایحسینزاده(عطارپور) اول ملاقات كردم. پس از چند دقیقه آقای ثابتی تشریف آوردند وحدود چهار ساعت بحث و تبادل نظر داشتیم و در خاتمه به من دستور داده شد كهنظریات و برنامه و هدفهای فعلی و آیندهی خود را بنویسم و تقدیم كنم؛ چون درمشهد كار داشتم نتوانستم اجرای دستور كنم و اكنون آنچه به نظر رسیده و جزء اعتقاد وایمان من است، نوشتهام و تقدیم میكنم.»
شریعتی ده صفحه از آرمانها، برنامهها و روشهای خود را برای ساواك مینویسد.او در این دستنوشته بر ایمان مذهبی خود تأكید میكند، مبارزات خود علیه كمونیسترا تشریح میكند و دشمنی خود را نسبت به روحانیون ابراز میدارد. او در ادامه، بیمارینسل جوان را در سه اصل خلاصه میكند:
1ـ دلباختگی تسلیم وار و بنده وار نسبت به غرب؛
2ـ از خود بیگانگی و اعتقاد به عجز و بیلیاقتی خویش؛
3ـ ناآگاهی نسبت به سرمایهها، لیاقتها و امكانات معنوی خود.
شریعتی نجات این نسل را آشناكردن آنها «با ثروتهای نژادی و ملی وسرچشمههای زاینده و غنی فرهنگ خویش» و زدودن اسلام از «موهومات و خرافات وكهنگی منحط» اعلام میدارد. شریعتی در پایان دستنوشتهی خود اضافه میكند: «ثابت خواهم كرد و ثابتخواهد شد كه مبارزه با آخوندزدگی و غربزدگی، همهی كوشش علمی من و سرّ موفقیتهای اجتماعی من است.» پس از این ملاقات ساواك تهران نیز به شریعتی امیدوار میشود و مدیر كل ادارهیسوم، سرتیپ مقدم، نیز به ساواك خراسان مینویسد: «ضمن مراقبت از اعمال و رفتارمشارالیه و همچنین چگونگی مفاد سخنرانی وی به وسیلهی منابع و عوامل دیگرهمچنان با شخص مذكور تماس حاصل و ترتیبی اتخاذ گردد كه در متن سخنرانیهای یادشده نیز مطالب مفیدی در زمینهی اصلاحات جاری كشور منظور و با در نظر گرفتنوضع این شخص در حال حاضر، آمادگی وی جهت مطرح نمودن افكار خود در زمینهیمذهب و غیره با نظر موافق با دولت، نامبرده به نحو مقتضی در موارد فوق راهنمایی وبهره برداریهای لازم را از وجود شخص مذكور به عمل آورند.»
نتیجهی برخورد شریعتی، آزاد اعلام شدن «سخنرانی مشارالیه در حسینیهی ارشاد»در 18/8/1348، بود. بار دیگر سخنرانیهای شریعتی در حسینیهی ارشاد ودانشگاهها آغاز شد و در حقیقت ساواك با وقفهای كه در سخنرانیهای شریعتی ایجادكرد، ولع مردم را نسبت به سخنرانیهای وی بیشتر كرد. هنوز بیش از دو ماه از سخنرانیهای شریعتی نگذشته بود كه منبع ساواك اعلام كرد:«از گفتههایش در لفافه پیداست موافق تغییر رژیم فعلی میباشد... پس فرد خطرناكیاست.» اما رهبر عملیات حسین زاده(عطارپور) كه گرایش نسل روشنفكر به مذهبرا احساس كرده بود، اظهار نظر كرد كه «جلوگیری از سخنرانی شریعتیها دردی را دوانخواهد كرد. حتی اگر او علناً تبلیغ كمونیستی كند... راه حل منطقی و مستدل بایستی باتربیت و اعزام گروهی وارد به دایرهی وسیع روشنفكری و روشنبینی باشند برایارشاد و ترویج آن به راههای صحیح و رهبری آنها به راههای صواب منطقی در حدمتعادل.» در واقع ساواك نیز ابتكار عمل خود را نسبت به شریعتی از دست داده بود. شریعتینیز با هوشمندی از حملهی صریح به رژیم پرهیز میكرد.
ساواك نوشت: در این مورد«سخنرانی ایشان مطلب سیاسی ندارد، ولی در معنا و باطن خیلی معنادار و نیشداراست. دیده شده كه بعد از سخنرانی وی یك بدبینی عجیبی در روحیهی دانشجویاننسبت به مصالح مملكتی ایجاد شد كه نهایت ندارد.» سالهای 50 و 51 اوج فعالیت شریعتی در ارشاد و استقبال از سخنرانیهای ویمیباشد؛ اما سیاست ساواك همچنان مماشات با دكتر شریعتی بود. شریعتی در19/1/1351 به ساواك احضار شد و «مفصلاً و به نحوی مبسوط با وی مصاحبه ومذاكره به عمل آمد.» مسئول ملاقات شریعتی در ذیل گزارش خود چنین اظهار نظر كرد:«نامبرده فردی است در اعتقادات علمی و یافتههای اجتماعی خویش راسخ و شاید توجه به جنبههای مزبور و ایجاد تفوق علمی و معنوی و اعمال رهبری صحیح تدریجیتنها راهی میباشد كه بتوان به وسیلهی آن بر مافیالضمیر او تسلط یافت... چنانچهتحت رهبری دقیق و مستمر قرار گرفته و از راه بحث بر روح او تسلطی به وجود آید،احتمالاً میتوان از وجود او به نحو كاملاً غیرمستقیم در راه تنویر ذهنی دانشجویاناستفاده نمود.»چنانچه از نظریهی مأمور ساواك به دست میآید وی این بار بااحتیاط بیشتری راجع به امیدواری ساواك نسبت به شریعتی اظهار نظر میكند.
ساواك مجدداً در 5/4/1351 با وی ملاقات كرد و «مشارالیه اظهار داشت علیهماركسیسم و ماتریالیسم در مواقع سخنرانی خود بیاناتی میكند.» همچنین از ویخواسته شد «مطالبی كه علیه ماركسیم یا ماتریالیسم بیان كردهاند و خواهند كرد بنویسند و ارایه دهند.» ده روز بعد قرار بود كه مطالب تحویل ساواك گردد؛ ولی دكتر در وقتموعود مراجعه نكرد و مجدداً در 7/5/51 به ساواك احضار شد. طبق گزارش ساواك«روز شنبه 7/5/51 با ایشان ملاقات به عمل آمد و ضمن تسلیم مداركی توسط ایشان،قرار شد هفتهای دو سه بار تماس تلفنی برقرار باشد.» این تصمیم نشان میدهد كهساواك نسبت به شریعتی حساستر میشود. سرانجام ساواك در آبان ماه 1351 به این نتیجه رسید كه «نامبرده از عناصر افراطیمذهبی و مخالف دولت میباشد كه از چندی پیش با ورود به حسینیهی ارشاد وجمعآوری جوانان و بهرهگیری از تأثیرپذیری آنها، در سخنرانیهای خود به طورتلویحی جوانان را به مخالفت با اوضاع سیاسی و اجتماعی موجود تشویق و تحریكنموده است.» ارتشبد نصیری به رئیس شهربانی اعلام كرد تا «از سخنرانی نامبرده درحسینیهی مذكور و سایر محافل و مجالس مذهبی ممانعت» به عمل آورند.
نصیری سه ماه بعد(4/11/51) در دستور دیگری به شهربانی كل كشور اعلام كرد:«كتب تألیف شده بهوسیلهی دكتر علی شریعتی مزینانی، حاوی مطالب تحریكآمیز وانقلابی میباشد و شخص یاد شده سعی نموده در این كتب از تعصبات مذهبی خوانندهسوء استفاده نموده و با جملهپردازی و استنتاجات غیرمنطقی او را به انقلاب تحریك وتحریص نماید... خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به اهمیت و حساسیتموضوع نسبت به جمعآوری كلیهی كتب و نشریات تألیف شده بهوسیلهی دكتر علیشریعتی، اقدام و نتایج حاصله را به این سازمان اعلام نمایند.» ساواك كه انتظار داشت شریعتی با تبلیغ علیه ماركسیسم و روحانیت، افكاردانشجویان را به سوی رژیم جلب نماید، ناگهان متوجه شد كه از قضا سركنجبین صفرافزود. پس از اوجگیری مبارزهی مسلحانه و دستگیری تعدادی از جوانان مسلمان معتقد بهمشی مسلحانه، آنها اعتراف كردند كه تحت تأثیر افكار حسینیهی ارشاد قرار گرفتهاند.شاه دستور داد تا گردانندگان حسینیهی ارشاد دستگیر شوند. پر واضح بود كه منظور ازحسینیهی ارشاد دكتر علی شریعتی بود؛ لذا وی را در 5/7/1352 به «اتهام نوشتنمطالب تحریكآمیز و ایراد سخنرانیهای خلاف مصالح كشور» دستگیر و به كمیتهیضد خرابكاری تحویل دادند.
شریعتی مجدداً در بازجوییهای خود به تكرار پاسخهای گذشته پرداخت و هدفخود را مبارزه با روحانیون، نفی ماركسیسم، مبارزه با خودباختگی و غربزدگی وارتجاع مذهبی اعلام كرد؛ اما ساواك از سخنان وی قانع نشد و وی را وادار كرد برایاثبات ادعای خود كتابی را در زندان علیه ماركسیسم تألیف نماید. طبق گزارش ساواك«علی شریعتی پس از زندانی شدن به تدریج متوجه شد كه چگونه از آثارش سوءاستفادهو سوء برداشت شده است؛ لذا پس از مذاكرات مفصلی كه با او صورت گرفت، سرانجامكتابی تحت عنوان «انسان، اسلام و مكتبهای مغرب زمین» نوشته كه طی آن شدیداًماركسیسم و ماركسیسم اسلامی را مورد تخطئه قرار داده و در این كتاب به طور جامع ومستدل تمامی جنبههای تشابه احتمالی ماركسیسم و اسلام را رد و تضاد كامل آن را بهاثبات رسانیده است.» ساواك ابتدا تصمیم گرفت كه دوهزار نسخه از این كتاب را بهصورت «پلیكپی و به طرق مقتضی توزیع و در تجدید چاپ با تیراژ وسیعی پخشگردد.»
ساواك كه از این موفقیت خود به وجد آمده بود، تألیف كتاب را به «شرف عرضمبارك شاهانه» اطلاع داد و شاه «موافقت فرمودند كتاب زودتر چاپ شود و بهتر استقبلاً به عنوان پاورقی روزنامهها به مرور منتشر شود.» با اینكه شاه دستور چاپ اینكتاب را صادره كرده بود، با یك تأخیر دوساله اولین شمارهی این نوشته تحت عنواناسلام ضد ماركسیسم در 26/11/1354 در كیهان به چاپ رسید.
چاپ مقالات شریعتیدر كیهان واكنشهای مختلفی را برانگیخت. به گزارش ساواك شریعتی كه در هنگام چاپ مقالات در كیهان در مزینان به سر میبرده «طی پیامی كه برای همسرش فرستادهپس از احوالپرسی از همسرش پرسیده است عكسالعمل مقالههای نوشته شده درروزنامهی كیهان چیست؟ همسرش میگوید مرتباً مردم دربارهی آن به من اشاره میكنندكه این مقالات را خود آقای شریعتی نوشتهاند یا خیر؟ دكتر شریعتی میگوید شما واحسان هیچ گونه اظهار نظری در این مورد نكنید و اگر كسی سؤالی نمود، اظهاربیاطلاعی نمایید.»
از هوادارن شریعتی هیچكس نمیخواست باور كند كه وی این مقالات را در زندانبرای ساواك نوشته است. عدهای آن را به كلی منكر میشدند و نسبت تألیف آن را بهشریعتی نفی میكردند. اتحادیهی انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا با صدوراطلاعیهای چاپ و «انتشار این نوشتهها را حیلهای از طرف رژیم ایران برای ایجاددودستگی و لكهدار كردن چهرههای درخشان اسلام» قلمداد كرد. عدهای نیز چاپاین مقالات را «بدون اجازهی نامبرده» توجیه میكردند. اعلامیهای نیز با امضایحوزهی علمیهی قم صادر شد كه در آن ادعا شده بود كه این مقالات «سلسله درسهاییبوده است برای جمعی از دانشجویان در دانشگاه مشهد و گروهی از دانشجویاناصفهان. آنان این درسها را جمعآوری و برای تفسیر آماده كرده بودند كه دستگیر شدند و این مجموعه هم همراه آنان به چنگ مأموران ساواك میافتد و با كمال وقاحت بدونكسب اجازه از استاد محترم كه هرگز به چنین ذلتی تن نخواهد داد، با عنوان سلسلهمقالات در روزنامهی كیهان درج میكنند.»
در واقع همه حق داشتند كه در آن شرایط مقالات شریعتی در كیهان را با ناباوری وتردید نگاه كنند؛ زیرا آنگاه كه رژیم تلاش بسیاری كرد كه از آیتالله خوانساری فتواییعلیه ماركسیسم اسلامی بگیرد، آیتالله محافظهكار زیر بار چنین درخواستی نرفت، ولی دكتر علی شریعتی اعلام كرده بود: «اگر مانند عینالقضات مرا شمع آجین كنند، داغیك آه كشیدن را بر دل آنان خواهم گذارد.» این عمل در آن شرایط نه یك آه؛ بلكهلبخندی به رژیم بود.
شریعتی همچنان در زندان رژیم شاه بلاتكلیف به سر میبرد كه شاه در دی ماه1353 برای تفریحات زمستانی به اروپا رفت. «شعبهی سازمان بینالمللی عفو زندانیانسیاسی در اطریش كه از طرف زندانیان سیاسی فعالیت میكند، از شاه خواست كه چندتن از زندانیان سیاسی ایران از جمله یك پروفسور سوسیالیست ایرانی به نام علیشریعتی را آزاد كند.» به نظر میرسد كه شاه پس از بازگشت به ایران موضوع را پیگیری مینماید.
ساواكدر تاریخ 22/12/53 گزارشی از سوابق دكتر را تهیه مینماید كه در پایان آن چنین نظرداده شده است: «با عرض اینكه شریعتی طی مدت بازداشت متوجه شده كه از آثار او سوءاستفاده به عمل آمده و از این موضوع به شدت نادم و آمادگی كامل یافته كه بهجبران گذشته به انتشار آثار ملی و میهنی بپردازد، مستدعی است در صورتتصویب، اجازه فرمایید از زندان آزاد و تحت كنترل مدام به نشر مسائل ملی ومیهنی اقدام نماید.» این گزارش به اطلاع شاه میرسد و شاه دستور آزادی شریعتی را صادر میكند.
رئیس ستاد مشترك ارتش دستور شاه را به این صورت به ساواك اعلام كرد: «طیگزارش شرف عرضی وضعیت این شخص به عرض رسید و اوامر مبارك شاهانه صادرشد كه روز اول فروردین آزاد شود.» سرانجام شریعتی در روز 29/12/1353 بعد از هیجده ماه بازداشت، آزاد گردید؛اما ساواك به امیدی واهی در پی تسلیم شریعتی برای مصاحبهی تلویزیونی بود.فشارهای ساواك و معطلی دكتر موجب شد كه وی تصمیم بگیرد از ایران مهاجرت كند.مقصد وی آمریكا بود؛ اما دست تقدیر وی را به لندن كشاند. وی در 26/2/1356 ازتهران به مقصد بلژیك پرواز كرد. دو سه روز در بروكسل ماند و از آنجا به لندن پروازكرد. او از لندن خبر سلامتی خود را به خانوادهاش اعلام كرد و قرار شد خانواده نیز بهوی بپیوندند.
روز 28 خرداد همسر شریعتی با دخترانش به فرودگاه رفتند؛ ولی پلیسمانع مسافرت همسر دكتر شد و دو دختر شریعتی به لندن پرواز كردند. شریعتی بادنیایی از غم از آنها در فرودگاه لندن استقبال كرد و آنها را به منزلی كه شب قبل از یكپاكستانیالاصل اجاره كرده بود، برد و مستقر شدند. آن شب دكتر حالت روحانی خاصیداشته است. به گزارش آقای علی فكوهی میزبان دكتر در لندن، آن شب «دكتر را دیدم كهبا حالتی بسیار عرفانی به نماز ایستاده است... بسیار از آن خلسهی سكرآور تأثیرپذیرفتم.»
آن شب دكتر تا ساعت 11 با بچهها و خانوادهی فكوهی دور هم بودند.«دكتر ساكت و غمگین و گرفته بود و حرفی نمیزد.» در نیمههای شب مهمانان به خانه ودختران به طبقهی دوم و دكتر به طبقهی اول میرود. صبح فردا علی فكوهی به منزلدكتر میآید و میبیند كه «دكتر در آستانهی در ورودی به پشت افتاده و بینیاش به نحویغیرعادی سیاه شده و باد كرده است.» نبض دكتر را میگیرند، اما نبض از كار افتاده بود.بلافاصله از بیمارستان سوت همپتون آمبولانس میطلبند، دكتر اورژانس نیز تأییدمیكند كه «دكتر درگذشته است.»
دولت ایران تصمیم گرفت جنازهی مرحوم شریعتیرا به ایران منتقل كند؛ ولی خانوادهی وی جهت جلوگیری از سوء استفادهی دولت،تصمیم گرفتند جنازه را در زینبیهی شام دفن كنند. جنازه به سوریه منتقل و با كمك امامموسی صدر در زینبیه به خاك سپرده شد. خبر نابه هنگام مرگ شریعتی در ایران موجب برانگیخته شدن احساسات نیروهایمذهبی گردید. مردم رژیم را متهم كردند كه وی در اثر توطئهی ساواك به شهادت رسیدهاست. پس از پخش خبر نیز در بسیاری از مساجد شهرهای بزرگ با همت روحانیون، دانشگاهیان و بازاریان مجالس ختمی برگزار شد كه معمولاً منجر به درگیری و زد وخورد با پلیس گردید. به گزارش مهندس طاهری «با فوت مشكوك شریعتی در خرداد56 تظاهراتی در بعضی از نقاط ایران از جمله شیراز صورت گرفت. یكی از اقداماتشایستهی نیروهای مذهبی گرفتن ختم برای شریعتی و استفاده از این فرصت بود كه نامامام خمینی برده شود. این جلسات در پایان «با شعار درود بر خمینی» به درگیری با پلیسمنجر گردید.»
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
-
Прогон по блогам, форумам и каталогам от seo-progon.ru
-
-
کاربر سایت
واقعا در تاریخ شخصیت ایشان تکرار نشدنیست...
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن