زندگى اجتماعى امروز در بسيارى از قسمت ها از صورت يك زندگى طبيعى و صحيح بيرون رفته، كه يك نمونه آن كاهش شديد ازدواج، و روى آوردن جوانان به زندگى غير طبيعى «تجرّد» است.
گفتيم كاهش ازدواج و توسعه تجرّد، قطع نظر از اثرى كه روى نسل بشر دارد، از نظر ايجاد يك نوع سيستم زندگى بدون احساس مسئوليّت و قطع پيوندهاى اجتماعى، و بى تفاوتى در برابر رويدادهاى اجتماعى كه از آثار قطعى زندگى افراد مجرد است. يك فاجعه بزرگ براى جوامع بشرى محسوب مى گردد.
و اگر انحرافات اخلاقى را كه از اين رهگذر دامنگير بسيارى از افراد مجرّد مى شود به آن بيفزاييم اهميّت اين مشكل اجتماعى روشن تر خواهد شد.
اكنون به اتّفاق خواننده عزيز بررسى خود را روى عوامل
اصلى اين پديده خطرناك اجتماعى دنبال كنيم:
بدون ترديد اين وضع نابسامان معلول يك يا دو علّت نيست ولى مسلّماً در ميان عوامل اصلى چند عامل بيش از همه جلب توجّه مى كند كه يكى از آنها مسأله «توسعه ارتباط هاى نامشروع» است.
زيرا از يك طرف بر اثر سهولت اين ارتباط ها، «زن» در نظر بسيارى از جوانان به صورت يك موجود مبتذل و كم ارزش، و حتى احياناً «رايگان»! درآمده است كه به آسانى مى توان به او دست يافت.
و به اين ترتيب آن ارزش و اهميّت و شخصيّتى را كه در سابق در اجتماع داشت كه براى وصول به او فداكارى زيادى لازم بود به كلى از دست داده، و ديگر يك موجود گرانبها و رؤيايى كه نظر جوانان را به خود جلب كند نيست!
برهنگى روزافزون زنان، در دنياى امروز به اين ابتذال كمك كرده، و اگر در آغاز عامل زودگذرى براى جلب توجّه نظر هوسبازان باشد، سرانجام به ابتذال و از ارزش افتادن زن
منتهى مى گردد، و اين درست عكس آن چيز است كه اين گونه زنان انتظار آن را داشتند!
به همين دليل آن عشق هاى پاك و مقدّس و آتشينى كه در گذشته به وجود مى آمد، و سرآغاز يك پيوند زناشويى محكم مى شد. در اجتماعات امروزى اثرى از آن نيست زيرا هميشه انسان نسبت به چيزى عشق آتشين پيدا مى كند كه به آسانى در دسترس او قرار نگيرد، و معنا ندارد نسبت به يك موضوع مبتذل، و ارزان و رايگان عشق بورزد، آن هم يك عشق آتشين!
* * *
از طرف ديگر بسيارى از افراد بى بند و بار حساب مى كنند چه دليلى دارد كه تنها براى دسترسى به يك زن زير بار هزار گونه «شرايط» و «مسئوليّت هاى» ازدواج بروند، در حالى كه بدون قبول هيچ يك از اين شرايط و مسئوليّت ها دسترسى به افراد زيادى مى توانند پيدا كنند؟!
و لذا اين افراد چون به عواقب شوم بى بند و بارى جنسى و
اخلاقى آشنا نيستند و تنها به ازدواج، و زن از نظر اشباع غريزه جنسى مى نگرند، اصولا تن به ازدواج و آن همه شرايط و مسئوليّت ها را يك كار احمقانه مى دانند! و لذا همه يا قسمت عمده زندگى خود را به حال تجرّد مى گذرانند.
با توجّه به حقايق بالا اثر «امكان و سهولت ارتباط هاى نامشروع» روى كاهش ازدواج كاملا روشن مى گردد، و به همين جهت در جوامع غربى كه اين آزادى و بى بندوبارى بيشتر است ازدواج كاهش بيشترى پيدا كرده، و اگر ازدواجى صورت مى گيرد در سنين بالاست، و تازه اين ازدواج ها هم به قدرى سست و بى دوام است كه غالباً به بهانه هاى كوچك و گاهى مضحك از هم گسسته مى شود!
* * *
قربانيان اين روابط ننگين
علاوه بر آنچه گفته شد هميشه در كنار اين گونه جوامع كه زندگى تجرّد را ترجيح بر زندگى مشترك زناشويى داده اند
دمل هاى چركين متعفنى به نام «مراكز فحشا» و «شهر نو»ها وجود دارد كه خود نيز يك عامل مهم براى كاهش ازدواج، و همچنين از هم پاشيدن خانواده ها مى باشد.
اين كانون هاى چركين كه الزاماً در كنار جوامع ناسالم كنونى است دليل روشنى بر عدم سلامت مزاج اين اجتماعات است.
مسأله فحشا و مراكز بدنام را نبايد تنها از نظر اين كه كانونى براى توسعه فساد اخلاق، و نشر انواع ميكروب هاى جسمى و روانى است مورد مطالعه قرار داد.
همچنين نبايد «فقط» از نظر اثرى كه روى كاهش ازدواج و روى آوردن به زندگى تجرّدى دارد مورد بحث قرار گيرد، اگر چه هر يك از اينها خود قابل بحث و مطالعه فراوان است.
بلكه علاوه بر اين از نظر خود زنان بدكار كه در اين مراكز جمع مى شوند و به خودفروشى مى پردازند كاملا قابل دقت و اهميّت است.
كسانى كه در اين زمينه مطالعات دقيقى دارند، و
كتاب هايى به دنبال تحقيقات وسيع خود در اين باره نوشته اند همگى معترفند كه وضع اين دسته زنان خودفروش دردناك ترين و فجيع ترين انواع بردگى قرون وسطى را در نظر مجسم مى سازد.
زنانى مطرود، درمانده و بينوا به معناى واقعى، كه هميشه از فرق تا قدم در قرض و بدهكارى غرقند، و شب و روز چون شمع مى سوزند تا روشنگر مجالس هوس و لذت حيوانى اين و آن باشند و عاقبت هم به بدترين وضعى در يك گوشه متروك اجتماع جان مى سپارند و حتّى گاهى كسى كه جسد آنها را از زمين بردارد و به خاك بسپارد پيدا نمى شود.
كدام وجدان اجازه مى دهد در عصرى كه در آن ادعاى الغاى بردگى مى شود چنين بردگان بينوايى در كنار اجتماع وجود داشته باشند و هيچ كس در راه آزادى آنها قدم بر ندارد؟!
ولى نبايد فراموش كرد كه اين بردگى رقّت بار را كه بدبختانه بسيارى از جوامع امروزى عملا به رسميّت
شناخته اند و صحّه پاى آن گذارده اند مولود همان سهولت ارتباط هاى نامشروع است.
زيرا زنانى كه در اين لجنزارهاى متعفّن اجتماع دست و پا مى زنند غالباً همان قربانيان ارتباط هاى نامشروعند كه تدريجاً به اين مراكز كشيده شده اند. شرح حال بعضى از اين زنان كه در پاره اى از كتاب ها آمده بدون شك غم انگيزترين تراژدى ها را تشكيل مى دهد، و لكّه ننگى بر پيشانى جوامع امروز محسوب مى گردد، و متأسفانه كمتر روى آن بحث مى شود.
بنابراين هم براى جلوگيرى از فرو ريختن خانواده ها، و هم براى جلوگيرى از سقوط و كاهش ازدواج، و هم براى آزاد كردن اين بردگان بينوا،
بايد جلوى اين آزادى و بى بندوبارى جنسى و امكان ارتباط هاى نامشروع گرفته شود، و آن هم بدون تنظيم برنامه صحيحى ممكن نيست.
جوانان عزيز با توجّه به حقايق بالا بايد در مورد خودشان
و دوستانشان مراقبت بيشتر به عمل آورند و از سخنان مبتذل فريبنده اى كه براى كشانيدن آنها به اين بى بندوبارى ها از حلقوم افراد ناپاكى بيرون مى آيد وقعى ننهند.
كسانى كه اين وضع و اين مراكز را به عنوان يك ضرورت اجتماعى معرّفى مى كنند، و به اين وسيله مى خواهند از قبح و زشتى فحشا و رفت و آمد به اين مراكز بكاهند، بلكه پا را از اين فراتر نهاده، اين عمل ناروا را وسيله اى براى حفظ پاكى خانواده ها!! و سلامت جوانان!! بنامند سخت در اشتباهند.
آيا وجود يك لجنزار متعفن كه عامل گسترش انواع فساد اخلاق و احياناً بيمارى هاى جسمى مى شود، و به همين دليل غالباً آن را از اجتماعات جدا مى كنند و با ديوارهاى بلندى به دور اين زندانيان سيه روز و طرد شده به گمان خود از سرايت اين فساد به داخل خانواده ها جلوگيرى مى نمايند، آيا وجود چنين لجنزارى يك ضرورت اجتماعى و رفت و آمد در آن وسيله سلامت است؟