جانی دپ از معدود بازیگران روزگار ماست که توانسته در میان دوستداران جدی سینما و آنان که جز برای تفریح فیلم ‏نمی بینند، به یک اندازه شهرت و محبوبیت کسب کند. اغراق نخواهد بود اگر بگوییم دلیل اصلی این موفقیت، دوستی ‏وهمکاری مداومش با فیلمسازی به نام تیم برتون است. کسی که جانی را از 18 سال قبل تاکنون برای بازی در نقش ‏اصلی افسانه های راز و خیال خود برگزیده است. آخرین ثمره همکاری این دو نفر به نام سوئینی تاد هم اکنون بر پرده ‏سینماهای دنیاست و در چند رشته نیز نامزد جایزه اسکار شده است. به همین مناسبت گفت و گویی با جانی دپ درباره ‏این فیلم را انتخاب و ترجمه کرده ایم...‏




گفت و گو با جانی دپ‏
‎‎نقشی جلوتر از زمان‏‎‎

جان کریستوفر دپ متولد 1963، بازیگر آمریکایی و متخصص ایفای نقش آدم های عجیب و غریب و استثنایی چون ‏ادوارد دست قیچی، دون خوآن دومارکو، ناخدا جک اسپارو و سوئینی تاد است. تا امروز برای بازی در چنین نقش ‏هایی 3 بار نامزد دریافت جایزه اسکار و 7 بار نامزد دریافت گولدن گلاب بوده و امسال آن را برای سوئینی تاد از آن ‏خود کرده است. ‏

دپ از سال 1984 با نقش کوچکی در فیلم ترسناک کابوس در خیابان الم شروع به بازی در فیلم ها کرد، ولی تا 6 سال ‏بعد و آشنایی اش با جان واترز و تیم برتون نقش قابل اعتنایی در فیلم ها به دست نیاورد. برخورد با واترز سبب شد تا ‏نقش اصلی فیلم بچه ننه را بازی کند و استعداد بازیگری خود را به نمایش بگذارد. اما حادثه اصلی زندگی اش حضور ‏در فیلم ادوارد دست قیچی در همین سال بود. فیلمی که یک شبه او را به شهرتی جهانی رساند و زمینه ساز همکاری ‏‏18 ساله ای شد که تا امروز برای هر دو طرف قرین موفقیت بوده است. اما ثمره این همکاری دراز مدت فقط شش فیلم ‏است[اد وود، اسلیپی هالو، چارلی و کارخانه شکلات سازی، عروس مرده و سوئینی تاد] و دپ در این فاصله شانس ‏حضور در آثار فیلمسازانی مشهور چون جیم جارموش، امیر کاستوریتسا، لاسه هالستروم، جان بدهام، مایک نیویل، ‏تری گیلیام، رومن پولانسکی، سالی پاتر، جولین شنابل و مارک فاستر را یافته و استعداد بازیگری خود را در نقش هایی ‏به شدت متفاوت به منصه ظهور رسانده است. با او درباره آخرین نقش عجیب و غریب و همکاری اش با تیم برتون ‏حرف زده ایم، فیلمی که دپ برای اولین بار در آن آواز خوانده است...‏




‏این سوئینی عجب شخصیتی است! با این شخصیت بچه های زیادی را از ترس به خود خواهید ‏لرزاند...‏
درواقع چرخشی بنیادی است. چالشی است برای رسیدن به آن که افراد به هنگامی که او دست به کشتار قربانی هایش ‏می زند، خودشان را بشناسند. آسان نبود. امیدوارم موفق شده باشم حق مطلب را ادا کنم. ‏

‏افراد اندکی استفان سوندهایم و سوئینی تاد را می شناسند. شما این مخاطره را قبول می کنید که همه را ‏غافلگیر سازید....‏
پیامی ازطریق اینترنت دریافت کردم که شخصی بعد از دیدن آنونس فیلم نوشته بود " نفهمیدم چرا آن وسط جانی دپ می ‏زند زیر آواز" می بینید....‏

‏خواننده ها می گویند خواندن ملودهای سوندهایم می تواند بسیار دشوار باشد، او به شما توصیه هایی نیز ‏کرد؟‏
آنها شگرد هایی بسیار بسیار پیچیده دارند. نیم تُن های زیادی در آنها هست. گام موسیقی عوض می شود. اما هم آن ابتدا ‏به من گفت که مهم ترین نکته بازی است و نه آن چه که می خوانم، بیشتر باید مردم تحت تاثیر بازی قرار بگیرند تا ‏درست آواز خواندن. حرفش را باور نکردم [می خندد] فکر می کنم این را فقط برای راحتی خیال من گفت.‏

‏و بعدش؟‏
شگفت انگیز، بسیار شگفت انگیز. تیم از من پرسید که می توانم آواز بخوانم، راستش از این کارهیچ سر رشته ای ‏نداشتم. گوش خوبی دارم و می دانستم که می توانم در ریتم بعضی از قطعات باقی بمانم. اما از به یاد داشتن نت و به کار ‏گیری آن چیزی نمی دانستم. سوندهایم تنها لحن صدای مرا شنیده بود. او گفته بود که بسیار خوب خواهم بود. ‏

‏کی شروع کردید به تمرین کردن؟‏
همزمان با اتمام بازی در دزدان کارائیب 3 شروع کردم. دوساعت راه برای رفتن سرصحنه و همین زمان هم برای ‏برگشت لازم بود. بی وقفه در طول مسیر به پارتیشن ها گوش می کردم. چندین نسخه. و سپس به همراهی موسیقی بدون ‏آواز. سرم را پر از این موسیقی کردم. ‏




‏با یک معلم آواز کار کردید؟‏
همه به من می گفتند که باید یک معلم آواز بگیرم اما هر چقدر موسیقی را بیشتری می شناختم کمتر به انجام این کار ‏حاضر می شدم. نمی توانستم خودم را همراه با یک مربی آواز تصور کنم. هیچ چیز برایم مثل آواز خواندن غریب ‏نیست، اما با این احوال برای موفق شدن باید خودم را روی سیرتکوینی نقش متمرکز کنم. احتیاج دارم ببینم به کجا می ‏روم. ‏

‏بعد به همراه بروس ویتکین نوازنده سابق گروه تان کیدز که حالا متخصص صداست به یک استودیو ضبط ‏رفتید...‏
بله، من تنها جلوی اتاق فرمان بودم و بروس پشت دگمه ها. این آدم مثل یک برادر است. ما با هم درهمه گروه ها کار ‏کردیم، با هم سفر کردیم. دوران نوجوانی با هم زندگی می کردیم. مادرش برای من مادر دوم بود. خیلی به من کمک ‏کرد و همینطور – دوستی اش - ایمنی بخش بود. حقیقتا برای رسیدن به نقش سوئینی بسیار مهم بود....‏

‏ونسا پارادی - خواننده و بازیگر فرانسوی و همسر جانی دپ– و خانواده تان در جریان تمرین های آوازتان ‏بودند؟‏
بعد از دیدن ماکت ها در لوس آنجلس، آوازهای ضبط شده را دادم به دست ونسا. این احساس را داشتم که خودم را ‏مسخره خواهم کرد. او - بعد از شنیدن شان - به من گفت: واقعا خودتی؟

‏چرا یک رگه پهن سفید در موهای سوئینی تاد هست؟‏
فکر اولیه این بود که رنج غیر قابل تحملی بر او وارد شده، او طرده شده و به زندان افتاده است. این رگه موی سفید ‏نشان این خشم وحشتناک است. این اولین باری نیست که کسی این فکر را داشته است. اما موثر است، معرف یک ‏حکایت است بدون آن که لازم به توضیح اضافه باشد. پسر برادرم یک رگه موی سفید همین شکلی دارد.‏




‏آماده سازی تان شامل چه کارهایی بود؟‏
با کار کردن بر روی نگاه شروع کردم. همه داستان او در آن خلاصه می شود. حس می کردم که نگاه او باید همزمان ‏بسیار نافذ و خیره به دوردست باشد تا متوجه بشویم چیزهای بسیاری را تجربه کرده است. فکر حلقه های بنفش و قهوه ‏ای دور چشم نمایانگر تنهایی هراسناک است. انگار که سوئینی هرگز نمی خوابد. ‏

‏آیا از بازیگرانی که قبل از شما نقش سوئینی تاد را ایفا کرده اند، الهام گرفتید؟‏
من وتیم خیلی زود به خودمان گفتیم که نباید مثل لن کاریو یا میشل سیروریس بود، چرا یک سوئینی پانک / راک ‏نسازیم، یک سوئینی متفاوت؟ اگر از کسی الهام گرفته باشیم، بیشتر پیترلوره در فیلم دست های اورلاک[‏Mad Love‏] ‏یا لان چینی است. تا حال فیلم پنالتی[1920، والاس ورسلی] او را دیده اید؟ او نقش کسی را بازی می کند که پاهایش از ‏زانو به پایین قطع شده است، منقلب کننده است. ‏

‏چرا سوئینی؟ چرا این فیلم؟‏
شخصیت فیلم به طرزی باور نکردنی آشفته کننده است. خرده شده، متحیر کننده، اما دلچسب. نقش او و فیلم بسیار ‏جلوتر از زمان خود هستند. ‏

‏خیلی حال به هم زن نبود؟‏
به جز خودم همه کیسه زباله به تن کرده بودند. یک شمارش معکوس بود. سه، دو، یک... حرکت ! و سپس یکهو طوفان ‏نوح آغاز می شد. برای خون مصنوعی از رنگی کمی اغراق شده که باید به نارنجی می زد، استفاده کردیم. شبیه سس ‏کارامل بود و خطرناک، ممکن بود رویش لیز بخوریم!‏




‏ساشا بارون کوهن نقش سلمانی دیگری را بازی می کند. وقتی که بورات نیست، چطور است؟‏
آن طوری که تصور می کردم، نبود. او واقعا مهربان است، بسیار درست و حتی با ظرافت. معادل امروزی پیتر سلرز.‏

‏بعد از شش فیلم مشترک با تیم برتون موارد عدم توافق پیش می آمد؟‏
ما هرگز سر سوئینی با هم جر و بحثی نداشتیم... مثل همیشه هم آهنگ بودیم. در نهایت تیم برادر من است. خانواده من ‏است. این چیزی است که در شروع بیشتر از هر چیزی نگران کننده است. ابتدا باید اطمینان پیدا کنم که او را مایوس ‏نکرده ام، بعد از کار خودم اطمینان بیابم. من با آنچه که کرده ام، موافق هستم.‏

‏در طول فیلمبرداری، دخترتان لیلی رز در لندن به علت یک بیماری خطرناک در بیمارستان بستری ‏شد....‏
بدترین لحظه عمرم بود. توضیح دادنش غیر ممکن است. کلمات از بیان آن عاجز هستند. وقتی فکر می کنم تیم و تمام ‏گروه کار را متوقف کردند و منتظر ماندند.... حتی مطمئن نبودم که دوباره به سر کار برگردم. درمورد آن با تیم حرف ‏زدم و به او گفتم: باید کس دیگری را پیدا کنی.... وقتی دخترم سلامت خود را بازیافت و هر هزارم ثانیه - برایم - جشنی ‏بود. پس می بایستی دوباره خودم را عرق کار کنم و به خاطر تیم دوباره به سرصحنه برگردم. ‏

‏آیا نظر خانواده تان در بازی تان نقش دارد؟‏
ونسا و لیلی رز به دیدن چارلی و کارخانه شکلات سازی رفتند. اما من درخانه منتظر آنها بودم. به هنگام بازگشت ‏دخترم به من گفت:" تو خیلی عجیبی". به خودم گفتم که فیلم خوب بوده است.‏

از آن زمان تا حال فیلم چارلی را ندیده اید؟
نه. دوست ندارم فیلم هایی که در آنها بازی کرده ام را ببینم. دوست دارم آن ها را سرصحنه کشف کنم، اما فکر دیدن آن ‏ها را در آینده نمی توانم تحمل کنم. همیشه لحظه ای هست که به خودمان می گوییم : وای، چرا این کار را کردم؟ ازدیدن ‏خودم متنفر هستم. وقتی که فیلم ضبط شد صفحه را برمی گردانم وبه چیز دیگری فکر می کنم.‏




‏یعنی به دیدن سوئینی هم نخواهید رفت؟‏
شاید قسمت هایی از آن را نگاه کنم. چیزهایی هست که خیلی دوست دارم ببینم شان، اما متاسفانه خودم در آنها هستم. ‏

‏جدا شدن از این نقش دشوار بود؟‏
چند هفته طول می کشد که از ته مانده نقش خلاص شدم، سوئینی شخصیتی مثل ناخدا جک اسپارو نیست.‏

‏شما ناخدا جک را خیلی دوست دارید. اما از تبدیل شدن به یک جک آدم آهنی در دیسنی لند چه احساس ‏دارید؟‏
فکر اینکه نقش من برای ابد تبدیل به یک جور ماشین بشود که نوه هایم آنرا خواهند دید، تنم به لرزه می افتد. پذیرفتن ‏اش سخت بود، این که این شخصیت در دیسنی لند باشد بسیارمضحک است. همان قدر مسخره که دیدن یکی دیگر از ‏نقش هایی که بازی کرده ام مانند رائول داک - ترس و نفرت در لاس وگاس -....‏

‏از دست کاپیتان جک خسته شده اید؟‏
بهتر بگوییم احساس عجیبی است. همه جا خودم را می دیدم، حتی روی پاکت کورن فلکس و محصولاتی از این دست. ‏همه این ها آن قدر غیر قابل باور بود که سر آخر تصمیم گرفتم از بودن در این فیلم افتخار کنم. منبع (
جاني دپ)