به طورى كه قبلا خاطر نشان ساختيم پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) هر سال در موسم حج كه قبائل به زبارت كعبه مى‏آمدند و در مكه و عرفات و منا اجتماع مى‏كردند به سراغ آنها مى‏رفت و دعوت خود را در ميان آنان آشكار مى‏ساخت، و از آنها مى‏خواست كه به دين حق و راه راست و پرستش خداى يگانه گرويده و از پرستيدن بت‏ها پيروى از اوهام و خرافات جاهلى دست بردارند.
در سال يازدهم بعثت‏شش يا هفت نفراز اهل مدينه خزرج در «عقبه اولى‏» واقع در «منا» هنگامى كه حضرت با قبائل عرب سخن مى‏گفت پيغمبر را ملاقات كردند. پيغمبر، اسلام را بر آنها عرضه داشت. آنها از يهود مدينه شنيده بودند كه پيغمبرى مبعوث شده است. به همين جهت هنگامى كه پيغمبر را ديدند گفتن به خداى اين همان پيغمبر است.
افراد قبيله خزرج دعوت پيغمبر را پذيرفتند و مسلمان شدند. سپس گفتند: يا رسول الله! پيوسته ميان ما آتش جنگ شعله‏ور است. اميدواريم كه خدا به واسطه شما اختلاف ما را برطرف سازد، و ما رابا هم پيوند دهد.
ما به مدينه برمى‏گرديم و اهل مدينه را دعوت به اسلام مى‏كنيم و آنچه از اين دين از زبان شما شنيديم به آنها نيز مى‏گوئيم، اگر همگى پذيرفتند ديگر مردى بزرگوارتر از شما نخواهد بود. سپس در حالى كه همگى اسلام آوره بودند به مدينه بازگشتند: اين عده اسعد بن زراره، عوف بن حارث بن رفاعه از تيره بنى نجار از قبيله خزرج، رافع بن مالك ابن عجلان، عامر بن عبد حارثه از بنى زريق، قطبة بن عامر بن حديده از بنى سلمه (به كسر لام) و عقبة بن عامر بن غنم، و جابر بن عبدالله بن رياب از بنى عبيده بودند.
اين عده هنگاميك ه وارد ميدنه شدند از ملاقات خود با پيغمبر سخن گفتند و قبيله خود را دعوت به اسلام نمودند. تا جائى كه نام پيغمبر دين اسلام در ميان آنها شيوع يافت. به طورى كه خانه‏اى در مدينه نماند كه از پيغمبر سخن به ميان نيايد.
سال بعد دوازده تن در موسم حج به ملاقات پيغمبر شتافتند و در عقبه اولى در همان جاى سال گذشته مسلمان شدند و با پيغمبر به شرحى كه خواهيم گفت بيعت نمودند. اين عده عبارت بودند از اسعد بن زراره، ذكوان بن عبد قيس (پيشتر مسلمان شدن اين دو تن از سران قبيله خزرج را يادآور شديم. امكان دارد كه اين دو نفر چند بار پيغمبر را ملاقات كرده باشند. اين احتمال هم هست كه عامل اسلام آوردن اين دو دسته طى دو سال همين دو نفر بوده‏اند. چنانكه مى‏بينيم بعضى از اين دوازده تن نيز هفت نفر سال گذشته مى‏باشند.) عوف و برادرش معاذ بن حارث، رافع بن مالك بن عجلان، عبادة بن صامت، يزيد بن ثعلبه، عباس بن عباده، عقبة بن عامر، قطبة ببن عامر بن حديده، اين قبيله خزرج بودند.
از قبيله اوس هم ابوالهيثم بن تيهان و عويم بن ساعده آمده بودند.
اين عده با پيغمبر بيعت كردند كه: به خدا شرك نورزند، دزدى نكنند، مرتكب زنا نشوند، فرزندان خود را نكشند، و به يكديگر بهتان و افترا نزنند، و در كارهاى نيك نافرمانى خدا نكنند.
پيغمبر فرمود: اگر بر اساس اين بيعت عمل كرديد پاداش شما بهشت است، و چنانچه آن را ناديده انگاشتيد كار شما بسته به اراده خدا است، اگر خواست‏شما را كيفر دهد و گرنه مى‏بخشد.
تواريخ اسلامى اين بيعت را «بيعة النساء» ناميده است، زيرا پيغمبر در فتح مكه نيز از زنان بر اساس همين امور بيعت گرفت.
مصعب بن عمير را كه جوانى 19 ساله بود و قبلا از او در چند مورد ياد كرديم و از جمله بايد بگوئيم كه در محاصره شعب ابوطالب هم بنى هاشم شركت داشت، به عنوان نماينده خود و مبلغ اسلام همراه آنها اعزام داشت، و دستور داد كه قرآن بر اهل مدينه قرائت كند، و تعاليم اسلام را به آنها ياد دهد، و احكام دينى را آنها بياموزد.
مصعب را در مدينه «مقرى‏» يعنى خواننده قرآن مى‏ناميدند. مصعب در مدينه وارد خانه اسعد بن زراره از مردان شريف قبيله خزرج شد، و در آنجا اولين نماز جماعت را بر پا داشت، و مردم نيز به وى اقتدا كردند. زيرا افراد قبيله اوس و خزرج حاضر نبودند با يكديگر اقتدا كنند.( سيره ابن هشام - جلد 2 ص 292 و كامل ابن اثير - جلد 2 ص 66)اين بيعت را بيعت‏يا پيمان اول عقبه مى‏نامند.
<A name=f2>دومين بيعت اهل مدينه با پيغمبر

تبليغات سازنده و مؤثر مصعب بن عمير مبلغ جوان و برازنده پيغمبر درمدينه و فعاليت تبليغى دوازده مسلمان نامبرده در ميان مردم مدينه و دو قبيله خود (اوس و خزرج) اعث‏شد كه روز به روز نام رسول خدا بيشتر بر سر زبانها بيفتد و افراد زيادترى شيفته و دلباخته حضرت گردند.
چون موسم حج فرا رسيد، و طبق رسوم عرب، مردم خود را آماده رفتن به مكه نمودند، مصعب بن عمير نيز به مكه بازگشت. تا گزارش كار خود را به پيغمبر بدهد و در مراسم حج هم شركت كند.
حدود پانصد نفر مرد و زن مدينه خود را مهياى سفر مكه نمودند. هفتاد و پنج تن از مسلمانان هم در ميان آنها بودند كه دو نفر آنها زن بود.
چند نفر از اين عده پيغمبر را در مكه ملاقات نمودند و از حضرت خواستند تا در يكجا اجتماع كنند و با آن برگزيده خدا بيعت نمايند. حضرت فرمود: وعده ما در اواخر شب جنب عقبه اولى است.
اين عده هفتاد و پنج نفرى پنهانى و با كمال احتياط در دسته‏هاى چند نفرى به طورى كه مشركين متوجه گردهمائى آنها نشوند، آمدند و در 3عقبه اولى‏» منتظر رسيدن پيغمبرشدند. لحظه‏اى بعد پيغمبر با عمويش عباس كه هنوز مسلمان نشده بود، ولى بعد از ابوطالب مى‏خواست برادر زاده‏اش را تنها نگذارد، وارد شدند.
نخست عباس در آن جمع كه با شور و شوق ديدار پيغمبر همه گوش بودند تا بشنوند و مراسم بيعت انجام گيرد آغاز به سخن كرد و گفت: اى جماعت‏خزرج! مى‏دانيد كه محمد از ماست و ما او را از گزند قوم خود حفظ كرده‏ايم، و در ميان ما با عزت و بزرگواى به سر مى‏برد، ولى با اين وصف او مى‏خواهد در ميان شما مردم مدينه باشد. اگر مى‏بينيد مى‏توانيد به خوبى او را پذيرا شويد و از وى حمايت كنيد، او در اختيار شماست، و چنانچه مى‏دانيد نمى‏توانيد درست به عهد و پيمانى كه با وى مى‏بنديد عمل كنيد، و از او يارى نمائيد، از هم اكنون او را رها كنيد.
خزرجيان گفتند: اى عباس آنچه را گفتى شنيديم. يا رسول الله! هر پيمانى مى‏خواهى براى خودت و خدايت از ما بگير.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) آياتى از قرآن مجيد تلاوت نمود، و آنها را دعوت كرد كه به خدا ايمان بياورند و به دين او «اسلام‏» بيشتر اهميت بدهند، سپس فرمود: با شما بيعت مى‏كنم و پيمان مى‏بندم كه در وطن خود ازمن مانند كسان خويش دفاع كنيد.
براء بن معرور كه بزرگ هيات بود دست پيغمبر را به رسم بيعت به دست گرفت و گفت: آرى، به خدائى كه تو را به حق مبعوث كرده است از وجود مقدست مانند فرزندان خود يارى خواهيم كرد.
در اين هنگام ابوالهيثم ابن تيهان رشته سخن را به دست گرفت و گفت: يا رسول الله! ما با قم يهود پيمان‏هائى بسته‏ايم كه با مسلمان‏شدن‏مان ناچاريم آنها را ناديده بگيريم شايسته نيست كه اگر خداوند به شما قدرت داد به سوى قوم خود به مكه بازگردى، و ما را رها كنى.
پيغمبر تبسمى كرد و فرمود: نه، پيمان من پيمان شماست، و احترام من بستگى به احترام شما دارد. شما از من هستيد و من هم از شمايم. با هر كس صلح كرديد صلح مى‏كنيم و با هر كس سر جنگ داستيد، جنگ خواهم كرد.
آنگاه پيغمبر فرمود: از ميان خود دوازده تن را انتخاب كنيد و به من معرفى نمائيد. آنها نيز نه نفر از قبيله خزرج وسه تن از قبيله اوس را به نمايندگى خود برگزيدند و به پيغمبر معرفى كردند. سپس برخاستند و يك يك با پيغمبربيعت نمودند. نخستين كسى كه بيعت كرد اسعد بن زراره بود، و گفته‏اند ابوالهيثم ابن تيهان بود، و هم گفته‏اند براء بن معرور بود. پس از آن بقيه هم پيش رفتند و يك يك بيعت كردند. آمدن اين عده به مكه و انجام بيعت دوم در عقبه كه آخرى «بيعت جنگ و پيكار» نام گرفت، در ماه ذى الحجه بود. پيغمبر بقيه ماه ذى الحجه و ماه محرم و صفر را در مكه ماند، و در 12 ربيع الاول به مدينه هجرت كرد.
پس از اين بيعت و پيش از آنكه حضرت خود روانه مدينه شود، دشتور داد مسلمانان، مرد و زن و پير و جوان به مدينه مهاجرت كنند. آنها نيز به مدينه كوچ كردند، و با گردهمائى خود زمينه را براى هجرت پيغمبر فراهم نمودند.
بايد دانست كه چون از اين تاريخ بزرگان مدينه با پيغمبر بستند كه به ياريش قيام كنند «انصار» يعنى ياوران پيغمبر خوانده شدند. در مقابل آنها «مهاجرين‏»از مردم مكه و ساير نقاط بودند كه قبل و بعد از هجرت پيغمبر به مدينه، به آن شهر مهاجرت نمودند.
در تاريخ اسلام «انصار» به اهل مدينه، و «مهاجرين‏» بيشتر به اهل مكه گفته شده است.
<A name=f3>اسامى بيعت كنندگان عقبه

ابن هشام اسامى 75 نفرى را كه آن شب در عقبه اوليبا پيغمبر بيعت كردند در فصلى به نام «اسامى كسانى كه در بيعت عقبه حضور داشتند» با ذكر نسب آنها و انتصاب هر كدام به تيره‏اى از دو قبيله اوس و خزرج، و شركت بعدى آنها در جنگهاى پيغمبر و سرنوشت هر كدام (جز چند نفر) را آورده است.
البته ابن هشام اسامى دوازده نفر نماينده آنها را قبلا در فصلى جداگانه ذكر كرده و بعد به صورت جمعى هم نام برده است.
در اين جا ما نخست اسامى 12 نفر نمايندگان آنها را ذكر مى‏كنيم، و سپس بقيه افراد را. به گفته ابن هشام يازده نفر از آنها كه همه مرد بودند ار قبيله اوس و بقيه از جمله دو زن از قبيله خزرج بودند.طرز بيعت كردن هم بدين گونه بود كه مردها دست پيغمبر را مى‏فشردند و مى‏گفتند بر اساس شروطى كه فرمودى بيعت مى‏كنيم.
به گفته ابن هشام آن دو زن هم بيعت كردند، ولى چون پيغمبر به زنان (نامحرم) دست نمى‏داد، وقتى آنها اعتراف كدرند كه ما نيز اين شروط را قبول داريم پيغمبر فلمود: با شما هم بيعت كردم.
اسامى هفتاد و پنج نفرى كه در عقبه با پيغمبر بيعت كردند به شرح زير است.نخست 12 تن نمايندگان آنها را كه در زبان عربى «نقبا» و به صورت مفرد «نقيب‏» يعنى نماينده و سرپرست مى‏گويند مى‏آوريم، سپس بقيه را ذكر مى‏كنيم. بايد دانست كه اينان هر كدام در تاريخ اسلام نقش مهمى به عهده داشتند و اغلب از مردان نامور و منشا اثر بودند:
1- اسعد بن زراره - قبل از جنگ بدر در حالى كه مسجد پيغمبر را بنا مى‏كردند در مدينه وفات يافت.
2- سعيد بن ربيع - در جنگ بدر حضور داشت، و در نبرد احد به شهادت رسيد.
3- عبدالله بن رواحه - در تمام جنگهاى پيغمبر غير از فتح مكه شركت داشت و در جنگ موته (بعد از رحلت پيغمبر) پس از شهادت جعفر بن ابيطالب و زيد بن حارثه سردار لشكر اسلام شد، و مانند آنها به شهادت رسيد.
4- رافع بن مالك بن عجلان - ابن هشام از سرنوشت او يادى نمى‏كند، مانند بعضى ديگر.
5- براء بن معرور - پيش از آمدن پيغمبر به مدينه در آن شهر درگذشت.
6- عبدالله بن عمرو بن حرام - در جنگ بدر شركت داشت، و در جنگ احد به شهادت رسيد. او پدر جابر بن عبدالله انصارى معروف است.
7- عبادة بن صامت - درتمامى جنگهاى پيغمبر شركت داشت.
8- سعد بن عباده - او بزرگ قبيله خزرج بود، و در جنگهاى پيغمبر حضور داشت.
9- منذر بن عمر بن خنيس - در جنگ بدر و احد شركت داشت و در واقعه بئر معونه كه سرپرست مبلغان اسلام بود، به شهادت رسيد. اين نه نفر از قبيله خزرج بودند، و سه تن ديگر كه نام مى‏بريم و جزو نقبا و نمايندگان بودند از قبيله اوس مى‏باشند، و اينان:
10- اسيد بن حضير - از سران قبيله اوس بود ولى در جنگ بدر شركت نداشت.
11- سعد بن خيثمه - در جنگ بدر شركت داشت، و به شهادت رسيد.
12- ابوالهيثم بن تيهان - در جنگ‏هاى ديگر پيغمبر شركت داشت.
13- ظهير بن رافع بن عدى.
14- ابو برده هانى بن نيار - وى در جنگ بدر شركت داشت.
15- نهيز بن هيثم.
16- رفاعة بن عبدالمنذر - دربدر شركت داشت و در احد شهيد شد.
17- عبدالله بن جبير - در بدر شركت داشت. او در احد فرمانده تيراندازان بود و بر اثر خيانت‏سربازانش و نيرنگ خالد بن وليد از فرماندهان سپاه مشركين، به شهادت رسيد.
18- امية بن برك.
19- معن بن عدى - در تمامى جنگ‏هاى پيغمبر شركت داشت، و در جنگ با مسيلمه كذاب شهيد شد.
20- عويم بن ساعده - در جنگ بدر و احد و خندق شركت داشت.
اين يازده نفر از قبيله اوس بودند و بقيه كه از اين پس نام مى‏بريم همگى از قبيله خزرج مى‏باشند.
21- خالد بن زيد ابوايوب انصارى - در همه جنگ‏هاى پيغمبر حضور داشت، و پى از رحلت پيغمبر درجنگ با روميان در پشت ديوار قسطيطنيه شهيد شد و همان جا مدفون گرديد. پيغمبر هنگام ورود به مدينه وارد خانه او شد كه جوانى از طبقه پائين يا متوسط بود، و فرمود: شترمن از جانب خدا مامور بود كه جلو خانه ابوايوب زانو بزند.
22- معاذ بن حارث بن رفاعه - در تمام جنگ‏هاى پيغمبر شركت داشت.
23- عوف بن حارث - برادر او كه در جنگ بدر شهيد شد.
24- معوذ بن حارث - برادر ديگر وى. او نز در جنگ بدر به شهادت رسيد. او بود كه ابوجهل را به قتل رسانيد.
25- رفاعة بن حارث.
26- عمارة بن حزم - در تمام جنگ‏هاى پيغمبر حضور داشت و در يمامه در جنگ با مسيلمه كذاب شهيد شد.
27- سهل بن عتيك بن ن7عمان - در جنگ بدر شركت داشت.
28- اوس بن ثابت من منذر - در جنگ بدر شركت داشت.
29- ابو طلحة زيد بن سهل - در جنگ بدر شركت داشت.
30- عيس بن ابى صعصعة - در جنگ بدر شركت داشت.
31- عمرو بن غريه.
32- خارجة بن زيد - در جنگ بدر شركت داشت و در احد شهيد شد.
33- ابو نعمان بن بشير بن سعد بن ثعلبه - در جنگ بدر شركت داشت.
34- عبدلله بن زيد بن ثعلبه - در جنگ بدر شركت داشت.
35- خلاد بن سويد بن ثعلبه - در جنگ بدر و احد و خندق شركت داشت و در جنگ بنى قريظه شهيد شد، و پيغمبر فرمود: پاداش دو شهيد دارد.
36- عقبة بن عمرو بن ثعلبه - او كوچكترين عضو هيات بود.
37- خالد بن قيسبن مالك - در جنگ بدر شركت داشت.
37- ذكوان بن عبد قيس - او پس از بيعت عقبه از مدينه به مكه رفت و نزد پيغمبر بود، سپس به مدينه آمد. به همين علت به وى مهاجر انصارى مى‏گفتند. در بدر شركت داشت و در احد شهيد شد.
39- حارث بن قيس بن خالد - در جنگ بدر شركت داشت.
40- سنان بن صيفى - در بدر شركت داشت و در جنگ خندق شهيد شد.
41- طفيل بن نعمان بن خنساء - در بدر شركت داشت و در جنگ خندق شهيد شد.
42- معقل بن منذر - در جنگ بدر شركت داشت.
43- مسعود بن يزيد بن سبيع.
44- ضحاك بن حارثة بن زيد - در جنگ بدر شركت داشت.
45- يزيد بن خزام.
46- جبار بن خصر بن امية بن خنساء - در بدر حضور داشت.
47- طفيل بن مالك بن خنساء - در بدر حضور داشت.
48- كعب بن مالك بن ابى كعب.
49- سليم بن عمرو بن حديده - در جنگ بدر شركت داشت.
50- قطبة بن عامر بن حديده - در جنگ بدر شركت داشت.
51- يزيد بن عامر - برادر وى در جنگ بدر شركت داشت.
52- كعب بن عمرو بن عباد - در جنگ بدر شركت داشت.
53- صيفى بن سواد بن عباد.
54- ثعلبة بن غنمة بن عدى - در بدر شركت داشت و در خندق به شهادت رسيد.
55- عمرو بن غنمة بن عدى - برادر وى.
56- عبس بن عامر بن عدى - برادرزاده او در جنگ بدر شركت داشت.
57- خالد بن عمرو بن عدى - برادرزاده ديگر وى.
58- عبدالله بن انيس از مردم قبيله قضاعه و هم پيمان بنى عدى.
59- معاذ بن عمرو بن جموح بن زيد - در جنگ بدر شركت داشت.
60 ثعلبة بن حارث بن حرام - در بدر شركت داشت و در جنگ طائف شهيد شد.
61- عمرو بن ثعلبه - در جنگ بدر شركت داشت.
62- خديج بن سلامة بن اوس - هم پيمان با قبيله حرام.
63- معاذ بن جبل - در تمام جنگ‏هاى پيغمبر شركت داشت و از طرف پيغمبر براى تبليغ به يمن رفت و در زمان خلافت عمر در شام وفات يافت.
64- عباى بن عبادة بن نضلة بن مالك - او از مدينه به مكه رفت و با پيغمبربود سپس به مدينه آمد و لذا به وينيز مهاجر انصارى مى‏گفتند. او در جنگ احد به شهادت رسيد.
65-يزيد بن ثعلبه - هم پيمان آنها.
66- عمر بن حارث بن لبده.
67- ابو وليد رفاعة بن عمرو بن زياد - در جنگ بدر شركت داشت.
68- عقبة بن وهب بن كلده - در جنگ بدر شركت داشت. او نيز مهاجر انصارى بود.
69- ثابت بن جذع - در جنگ بدر شركت داشت، و در جنگ طائف شهيد شد.
70- سلمة بن سلامه - در جنگ بدر شركت داشت.
71- عغام بن مالك بن نجار.
72- زياد بن لبيد - در جنگ بدر حضور داشت.
73- فروة بن عمرو - در جنگ بدر حضور داشت.
74- ام منيع، اسماء - دختر عمرو بن عدى.
75- نسيبه - دختر كعب نب عمرو بن عوف. اين زن همان ام عماره بانوى نامدار و دلير است. نسيبه با خواهر و همسرش زيد بن عاصم و فرزندانش حبيب و عبدالله بن زيد همراه پيغمبر در جنگ شركت جست.
حبيب پسر او همان است كه مسيلمه كذاب (مسيلمه كذاب در زمان پيغمبر دريمامه ادعاى پيغمبرى كرد و عده‏اى از اعراب جاهل را گمراه ساخت. مسيلمه در جنگ با مسلمانان در زمان خلافت ابوبكر در يمامه كشته شد.) او را گرفت و گفت: آيا عقيده دارى كه محمد رسول خدا است؟ حبيب گفت: آرى. مسيلمه گفت: گواهى مى‏دهى كه من پيغمبر خدا هستم؟ حبيب گفت: من نمى‏شنوم.
مسيلمه اعضاى بدن او را قطع كرد تا در دست او به شهادت رسيد. هنگامى كه مسلمانان به يمامه رفتند تا به مسيلمه كذاب جنگ كنند، ام عماره نيز در جنگ شركت جست، تا اينكه مسيلمه به قتل رسيد، و ام عماره به مدينه بازگشت، در حالى كه دوازده زخم بر بدن داشت. ((3) سيره ابن هشام - جلد 2 ص 311 تا 320)