صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20

موضوع: چطور شد فلفل نمك شدم

  1. #11
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/08/04
    محل سکونت
    0111
    نوشته ها
    19
    سپاس ها
    18
    سپاس شده 33 در 16 پست

    پیش فرض

    فلفلم دلم برات یه ذره شده..به خدا فراموشت نمیکنم...خیلی گلی...وای ی ی ی ی یاد گلی افتادم...گلی که دیگه فراموشم کرد ...................تو فراموشم نکن ....................................امضاTANY

  2. 3 کاربر از پست مفید "TANY" سپاس کرده اند .


  3. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031
    سپاس ها
    311
    سپاس شده 1,281 در 886 پست

    Icon100

    اي مسافر !اي جدا نشدني !گامت را آرام تر بردار! از برم آرامتر بگذر !تا به كام

    دل ببينمت بگذار از اشك سرخ گذرگاهت را چراغان كنم...

    آه كه نميداني... سفرت روح مرا به دو نيم ميكند...و شگفتا كه زيستن با نيمي از

    روح تن را ميفرسايد...

    بگذار بدرقه كنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را....

    مسافر من !آنگاه كه ميروي كمي هم واپس نگر باش ...با من سخني بگو...

    مگذار يكباره از پا در افتم ...فراق صاعقه وار را بر نميتابم...

    جدايي را لحظه به لحظه به من بياموز ...

    آرامتر بگذر...

    وداع طوفان مي آفريند... مگر فرياد رعد را در طوفان وداع نميشنوي؟!

    باران هنگام طوفان را كه ميبيني...!!!

    آري باران اشك بي طاقت من را كه مينگري...!!

    من چه كنم ؟

    تو پرواز ميكني و من پايم به زمين بسته است ...

    اي پرنده !دست خدا به همراهت...

    دست خدا به همراهت...


    چطور شد فلفل نمك شدم

  4. 2 کاربر از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده اند .


  5. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    Smile

    با سلام خدمت فلفل نمک عزیز

    خودم خیلی به اشعار پر معنی علاقه دارم پس هدیه من به شما بابت زحماتتان شعر است


    هفت وادی (مرحله) عرفان ایرانی
    نخستـین گـام در میدان عرفان«طلب» باشد، طلب ای طالب آن
    بـه منـزلـگاه دوم عــشق بـایـد که تا یابی نشان از مهر جانان
    به منزلگاه سوم«معرفت» هست که با آن پی‌بری بر راز پنهان
    به منزلگاه چهارم بی‌نیازی است که « استغنا »ی جان‌یابی به راه دوران
    به منزلگاه پنجم نور «توحـید» بتابد بر دلت از عالم جان
    به منزلگاه ششم « حیرت» آید نصیب دل که گردد عقل حیران
    به ‌حیرت‌چون ‌فتادی ‌زین‌ ره ‌شوق «فنا» گردی و گردی عین جانان
    «رفیعا» پیر عرفان در حقیقت به جانان راه بنماید بدینسان
    بود این هفت وادی پیش پایت اگر خواهی که ره‌یابی به پایان
    رفیع

  6. 3 کاربر از پست مفید soheil_g سپاس کرده اند .


  7. #14
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/10/04
    نوشته ها
    12
    سپاس ها
    0
    سپاس شده 6 در 3 پست

    پیش فرض

    kheyli gooooooooli

  8. 2 کاربر از پست مفید MAHTAB_0911 سپاس کرده اند .


  9. #15
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/13
    سن
    38
    نوشته ها
    5
    سپاس ها
    5
    سپاس شده 11 در 4 پست

    پیش فرض

    salam khedmat tamamie ahl ghalam((ahl post manzoram bod)) agha senator man on post sarasar ehsasamo mikham bi janbe bazi dar nayar age hanoz hazf nakardi bezar bazdid konandeha bebinan mage nemigi demokrasi reayat mikoni hala chera azam azadie bayano migiri akhe cheraaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa jone khodet senator past mano bargardon jone felfeli age vasat azize bezaresh sare jash man gharar bod pesale khobi basham inkaraton narahatam mikone age postamo nazari bahat ghahr mikonam ta rooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooo oooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooo oooooooozzz ghiamat ba tashakor !LOORD! !!~Admiral

  10. 2 کاربر از پست مفید !LOORD! سپاس کرده اند .


  11. #16
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/13
    سن
    38
    نوشته ها
    5
    سپاس ها
    5
    سپاس شده 11 در 4 پست

    32 یه داستان عشقی و رمانتیک برای دختر و پسرای شیطون!!!!!!!!!

    وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
    به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
    آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:"متشکرم".
    میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
    تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :"متشکرم " .
    روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :"قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" .
    من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " .
    یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
    میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
    نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"
    سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :
    " تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمی‌دونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ....
    ای کاش این کار رو کرده بودم ................."چطور شد فلفل نمك شدم


  12. 3 کاربر از پست مفید !LOORD! سپاس کرده اند .


  13. #17
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/11
    سن
    34
    نوشته ها
    1
    سپاس ها
    0
    سپاس شده 2 در 1 پست

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط !LOORD! نمایش پست ها
    salam khedmat tamamie ahl ghalam((ahl post manzoram bod)) agha senator man on post sarasar ehsasamo mikham bi janbe bazi dar nayar age hanoz hazf nakardi bezar bazdid konandeha bebinan mage nemigi demokrasi reayat mikoni hala chera azam azadie bayano migiri akhe cheraaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa jone khodet senator past mano bargardon jone felfeli age vasat azize bezaresh sare jash man gharar bod pesale khobi basham inkaraton narahatam mikone age postamo nazari bahat ghahr mikonam ta rooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooo oooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooo oooooooozzz ghiamat ba tashakor !LOORD! !!~Admiral

  14. 2 کاربر از پست مفید ! sevda ! سپاس کرده اند .


  15. #18
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/13
    سن
    38
    نوشته ها
    5
    سپاس ها
    5
    سپاس شده 11 در 4 پست

    32 داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی

    داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی
    شهر خاموش دلم رو تو پرآوازه کردی
    آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود
    اومدی وقتی تو سینه نفس آخری بود
    به عشق تو زنده بودم
    منو کشتی
    دوباره زنده کردی
    دوستت داشتم
    دوستم داشتی
    منو کشتی
    دوباره زنده کردی
    تا تویی تنها بهانه واسه زنده بودنم
    من به غیر از خوبی تو مگه حرفی میزنم؟
    عشقت به من داد عمر دوباره
    معجزه با تو فرقی نداره
    تو خالق من بعد از خدایی
    در خلوت من تنها صدایی
    به عشق تو زنده بودم
    منو کشتی
    دوباره زنده کردی
    دوستت داشتم
    دوستم داشتی
    منو کشتی
    دوباره زنده کردی
    رفته بود هر چی که داشتیم دیگه از خاطر من
    کهنه شد اسم قشنگت میون دفتر من
    من فراموش کرده بودم همه روزای خوبو
    اومدی آفتابی کردی تن سرد غروبو
    عشقت به من داد عمر دوباره
    معجزه با تو فرقی نداره
    تو خالق من بعد از خدایی
    در خلوت من تنها صدایی
    به عشق تو زنده بودم
    منو کشتیچطور شد فلفل نمك شدم
    دوباره زنده کردی
    دوستت داشتم
    دوستم داشتی
    منو کشتی
    دوباره زنده کردی

  16. 3 کاربر از پست مفید !LOORD! سپاس کرده اند .


  17. #19
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/13
    سن
    38
    نوشته ها
    5
    سپاس ها
    5
    سپاس شده 11 در 4 پست

    Icon100 تقديم به فلفل نمك ~dear freind

    زندگی رویا نیست ...چطور شد فلفل نمك شدم
    باز کن پنجره را صبح دمید
    چه شبی بود و چه فرخنده شبی
    آن شب دور که همچون خواب خوش از دیده پرید !

    کودک قلب من این قصه ی شاد از لبان تو شنید :
    " زندگی رویا نیست ... زندگی زیبائیست

    می توان بر درختی تهی از بار زدن پیوندی
    می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت !
    می توان از میان فاصله ها را برداشت
    دل من با دل تو .... هر دو بیزار از این فاصله هاست ! "
    ..... قصه ی شیرینی است

    کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
    قصه ی نغز تو از غصه تهی است!
    باز هم قصه بگو .... تا به آرامش دل
    سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم ...





    felfel namak aziz dost khobam ,,,ino man nemigam har onkasike toro mishnase baham ham aghidast.,,,,U joze on daste az adama hasti ke mehret az vojodet zodtar dar zaman saken mishe
    baraton az khodavand arezoo khoshbakhti va saadat daram ~~~~~~~~~~~~~~~~~~emza<<<<<<<<>>>>>>>>pesare bad !LOORD!

  18. 3 کاربر از پست مفید !LOORD! سپاس کرده اند .


  19. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031
    سپاس ها
    311
    سپاس شده 1,281 در 886 پست

    24

    من ياد گرفته ام...

    دوست داشتن دليل نميخواهد...

    ولي نميدانم چرا...

    خيلي ها...

    و حتي خيلي هاي ديگر...

    ميگويند:

    اين روزها...

    دوست داشتن

    دليل ميخواهد...

    و پشت يك سلام و لبخندي ساده...

    دنبال يك سلام و لبخندي پيچيده...

    دنبال گودالي از تعفن ميگردند...

    .
    .
    .
    .

    ديشب...

    كه بغض كرده بودم...

    بازهم به خودم قول دادم...

    من سلام ميگويم...

    و لبخند ميزنم...

    و قسم ميخورم...

    و ميدانم...

    عشق همين است...

    به همين سادگي...




    چطور شد فلفل نمك شدم

    ویرایش توسط فلفل نمك : 2010/04/09 در ساعت 01:27

  20. 4 کاربر از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •