صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11

موضوع: مروری مختصر بر خدمات ساواک در ایران

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 مروری مختصر بر خدمات ساواک در ایران

    سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده – سیا – از سال 1334 به بعد، برای کنترل کامل اتحاد جماهیر شوروی، اقدام به استقرار ماهواره های جاسوسی در مدار زمین نمود که این ماهواره ها، ایستگاههای گیرندهء زمینی شان در خاک ایران قرار داشتند. ایستگاههای شنود در آستارا، چالوس، بهشهر و کبکان در مرزهای جنوبی اتحاد شوروی، با صرف میلیونها دلار به وجود آمدند تا چشم و گوش ساواک برای اطلاع و پیشگیری از حملهء نظامی شوروی به خاک ایران باشند.

    در این ایستگاهها، کارشناسان خبرهء سازمان سیا و ساواک، خطوط مخابراتی اتحاد شوروی را کاملن تحت کنترل داشتند. آنها با استفاده از مدرن ترین و پیچیده ترین وسائل استراق سمع و شبکه های پرقدرت بی سیم، فعالیتهای نظامی شوروی را زیر نظر داشتند تا اتفاقی همچون اشغال سال 1968 چکسلاواکی به وسیلهء ارتش سرخ در ایران تکرار نشود.



    علاوه بر این، با استفاده از ماهواره های جاسوسی که ایالات متحده بر فراز خاک شوروی به گردش در می آورد، تصاویری از نقاط حساس نظامی و پایگاههای موشکی این کشور تهیه و به ایستگاههای ردگیری در خاک ایران مخابره می‏شد. این تصاویر و نوارهای ضبط شده، به تهران و دفتر مرکز ساواک ارسال می گردید و تاکنون مشخص نشده است که تجزیه و تحلیل اطلاعات مزبور در تهران انجام می شده است و یا این اطلاعات از تهران به واشینگتن منتقل می شده است.
    سیستم های جاسوسی و شنود مستقر در پایگاههای کبکان و بهشهر، به قدری پیچیده و پیشرفته بودند که استانفورد ترنر (رئیس وقت سیا) در توصیف آنها گفته بود که این ایستگاهها برای قرن 21 ساخته شده اند!

    به کمک سیستم های موجود در این پایگاهها، در هر 6 دقیقه یک بار با ماهواره ای که در مدار است، ارتباط حاصل می‏شد. این سیستم هر شیئی را به اندازهء تنها یک متر مربع و در ارتفاع 20 هزار ناتیکال مایلی زمین، در حالی که صرفن ده درصد تشعشع نوری داشت، مشاهده می کرد.

    سیستم های موجود در پایگاه بهشهر دارای تلسکوپهای عظیم و رادارهای بسیار پیشرفته و گیرنده های بسیار حساس بودند. پایگاه بهشهر بر فراز قلهء کوهی مشرف به این شهر قرار دارد. محل این پایگاه قصری معروف است که به نام صفی آباد شناخته می‏شود که بنای آن را شاهان صفوی بنا نهاده اند. مجموعن در محوطهء پایگاه، هفت دستگاه عظیم تلسکوپی قرار دارد. علاوه بر این هفت گیرندهء پرقدرت تلسکوپی، یک بالب و یک رادار عظیم نیز از دیگر تجهیزات پایگاه هستند. بزرگترین تلسکوپ موجود در پایگاه، طوری تعبیه شده است که در تمام جهات گردش می‏کند. این دستگاه عظیم، ردگیری ماهواره های جاسوسی آمریکا بر فراز شوروی را عهده دار بوده است.
    یک کرهء بزرگ سفید رنگ، به قطر یک صد متر که از نوعی برزنت ساخته شده است، در فاصلهء کمی با این تلسکوپ قرار گرفته است که بر قطر عمودی آن، یک آنتن ظریف دیده می‏شود. داخل این حباب بزرگ، مملو از نوعی گاز مخصوص است و این گاز توسط دستگاههای بزرگ تهویه، خنک می‏شود. درون حباب، اطاقک های کوچکی قرار دارد که یک نفر می تواند درون آنها نشسته و با گوشی های ویژه ای که درون اطاقک تعبیه شده است، امواج رادیویی گرفته شده توسط حباب را گوش کرده و در صورت نیاز، ضبط نماید. کسانی که درون حباب می آیند، می بایست از ماسک های ویژه ای استفاده کنند، زیرا هوای درون حباب غیرقابل استنشاق است. برای ورود به داخل حباب، می بایست از 3 درب قطور فلزی که دارای قفلهای رمزی بوده به ترتیب و پشت سرهم قرار گرفته اند، عبور کرد. تصور می‏شود گاز ویژه ای که درون حباب قرار دارد، در جذب فرکانس های صوتی و مکالمات رادیویی، تاثیر زیادی داشته باشد. در اطراف حباب، چند دستگاه کوچک و بزرگ قرار دارند.

    علاوه بر پرسنل آمریکایی مقیم پایگاه، 119 نفر از افراد خبرهء ساواک و نیروی هوایی شاهنشاهی در این پایگاه مشغول به کار بوده اند. یکی از موفقیت های این پایگاه، رهگیری جنگندهء شناسایی شوروی از نوع MiG-25RBS بود که به دستور ش ا ه فقید ایران، دو فروند تامکت به شماره های 6024 – 3 و 6025 – 3 از پایگاه هوایی مهرآباد به تعقیب آن پرداخته و با قفل رادار و سیستم موشکی AIM-54A بر روی میگ25 شوروی، آن را وادار به فرار کردند، به طوری که چنین پروازهایی بر روی خاک ایران، هیچگاه تکرار نشد.

    MiG-25 RBS over Caspian Sea

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    پیش فرض

    اون کلاهک سفيد، آنتن گيرنده اي هست که مستقيمن به ماهوارهء جاسوسي آمريکا وصل ميشد البته با تاخير 6 دقيقه اي، اطلاعات و تصاوير رو به ماموران ساواک و سيا منتقل مي کرد.

    سايت بهشهر
    بنا به اظهارات ستوان دوم «محمدرضا صفر زاده»، سپهبد «هاشم برنجیان» عضو ارشد ساواک و رئیس ضداطلاعات نیروی هوایی شاهنشاهی، از جمله افراد سرشناسی بوده است که به این مرکز رفت و آمد می کرده است.
    افراد ایرانی این پایگاهها می گویند که این ایستگاهها صرف نظر از کنترل خطوط مخابراتی و مخابرات بین ماهواره ای کل خاک اتحاد شوروی و تهیهء عکس از مراکز نظامی و تسلیحات روسها، کنترل قرارداد تحدید سلاح های استراتژیک را هم بر عهده داشته و مواد مورد توافق کنفرانس سالت (SALT) را تحت نظر داشته اند. همچنین آزمایشات موشکی و سیلوهای موشکی روسها نیز تحت کنترل ایستگاههای جاسوسی آمریکا و ساواک در شمال ایران و جنوب شوروی بوده اند و در صورتی که وضع غیرعادی در پایگاههای موشکهای بالستیک اتمی و بین قاره ای اتحاد شوروی دیده می‏شد، ایستگاه جاسوسی بهشهر، مراتب را سریعن به تهران و از تهران به واشینگتن اطلاع می دادند.

    یکی از موارد جالب کشف شده توسط ماموران ساواک در ایستگاه بهشهر، ساخت هواپیمای جدید روسها بود که در ناتو به نام Ram-K نام گذاری گردید. (این هواپیما، بعدها سوخوی27 نام گرفت.)

    علاوه بر این با کنترل مخابرات ماهواره ای روسها، جاسوسان سیا و ساواک، از مکالمات سران ارشد اتحاد شوروی با رهبران کشورهای آسیا و شمال آفریقا مطلع می شدند. در پایگاه بهشهر، که مرکز اصلی پایگاههای شنود مستقر در شمال ایران از آستارا تا کبکان بوده است، جمعن حدود 30 خانوادهء متاهل آمریکایی و 10 نفر مجرد سکونت دائم داشته اند.

    محل سکونت این افراد، دره ای مخوف در دل جنگلهای اطراف پایگاه اصلی بوده است که شدیدن حفاظت می شده و کسی حق ورود به آن را نداشته است. پرسنل این پایگاه، از جمله زبده ترین مامورین سیا و ساواک بوده اند اما به دلیل پیچیدگی فوق العادهء دستگاهها و اینکه تکنولوژی فضایی در تولید آنها به کار رفته بود، در میان کارکنان آمریکایی این پایگاه، تعدادی از متخصصین سازمان هوافضای ایالات متحده (NASA) نیز حضور داشته اند.

    به دلیل آنکه دستگاههای فوق العاده گران قیمت مستقر در پایگاه بهشهر، به دلیل مرطوب بودن منطقه، دچار زنگ زدگی و پوسیدگی نشوند، مکانیزم فوق العاده جالب و بسیار پیشرفته ای پیرامون آنها به کار گرفته شده بود. بدین ترتیب که اطراف هر دستگاه وسیله ای قرار داده شده بود که با پخش هوای خشک، رطوبت اطراف دستگاه را کاهش می داد. در اطراف هر گیرنده، چند دستگاه گیرندهء تقویتی هم به چشم می خورد.
    اهمیت پایگاه بهشهر بسیار بیش از سایر ایستگاههای شنود بود. سایر ایستگاههای شنود نیز اطلاعات بدست آمده و نوارهای فیلم و صدای ضبط شدهء خود را به ایستگاه بهشهر می فرستاده اند.
    پایگاه بهشهر به مدت 24 سال (تا سال 1357) بود که بنا شده بود و تحت پوشش پایگاه نیروی هوایی فعالیت می کرد. به

    طور کلی پایگاه جاسوسی بهشهر، وظائف زیر را بر عهده داشته است:
    * حفظ ارتباط با ماهواره های جاسوسی بر فراز شوروی
    * کنترل آزمایشات موشکی و هسته ای در خاک شوروی
    * کنترل امواج رادیویی و خطوط مخابراتی و مخابرات ماهواره ای کل خاک شوروی
    * کنترل پروازهای موشکی مرکز فضایی شوروی که در 650 مایلی از پایگاه جاسوسی واقع است. (بایکونور در قزاقستان)
    * تهیهء عکس با استفاده از ماهواره از مراکز استراتژیکی و سیلوهای موشکی روسها

    سایت بهشهر، مکانی بود که سیا و ساواک برای کنترل و جاسوسی اتحاد شوروی، در شمال ایران درست کرده بودند تا ضمن کنترل و نظارت فعالیتهای این کشور، مانع از نفوذ و گسترش بیشتر کمونیسم در حیطهء جنوب مرزهای شوروی شوند.

    در آن دوران، قوی ترین رادار ساخت دست بشر در شمال ایران نصب شد. این رادارها، کار خود را از سال 1340 آغاز کرده بودند و به نحوی استقرار یافته بودند که تمام سطح جنوب شوروی را تحت پوشش خود قرار می دادند و برد آنها، به شعاع باورنکردنی 5000 کیلومتر بود!

    سرتیپ کنگرلو، مدیر کل چهارم ساواک، مسئول حفاظت رادارها بود. توضیحات وی دربارهء رادارها به شرح زیر است:


  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    پیش فرض

    ادامهء ماجرا ...

    تعریف پایگاههای رادار مستقر در شمال ایران و طرز عمل آن، طبق اطلاعاتی که مدیر کل چهارم ساواک توضیح داده است، به شرح زیر بوده است:
    1- پایگاه دارای دستگاه رادار با برد 5000 کیلومتر بوده است که آمریکایی ها نصب کرده بودند. قیمت بسیار گزاف رادارها را ایران پرداخته بود و قاعدتن به ایران تعلق داشت.

    2- هر پایگاه دارای یک پناهگاه بتونی بود که شامل اتاق کار، سالن غذاخوری، اتاق خواب، آشپزخانهء مجهز، انبار و دستشویی می‏شد. این پناهگاه در زیرزمین ساخته شده بود و در برابر حمله اتمی مقاوم بود.

    3- هر پایگاه دارای 30 الی 40 پرسنل آمریکایی بود که در 2 شیفت 15 روزه کار می کردند. بدین ترتیب که 15 روز تمام 15 تا 20 نفر کار می کردند و پس از خاتمهء 15 روز، شیفت دوم از تهران می آمد و کار را تحویل می گرفت و شیفت اول، برای 15 روز استراحت، به تهران می رفت.

    4- هر پایگاه دارای سرآشپز ماهر، شاگرد آشپز، نظافتکار و مسئول غذاخوری بود که برخی ایرانی بودند و برخی از ملیتهای دیگر نظیر فیلیپین و کره؛ ولی هیچکدام آمریکایی نبودند.

    5- نقشهء حفاظت پایگاه را رئیس پایگاه می داد و چون با پایگاههای دیگر یکسان بود، معلوم بود که از ردهء بالاتر دستور حفاظتی داده می‏شد. به هر حال، حفاظت شامل یک محوطهء بسیار وسیع می‏شد که در پایگاهها متفاوت بود و در مناطق جنگلی، به حدود 20 هزار متر مربع می رسید! دور این محوطه، 2 رشته سیم خاردار با ارتفاع 2.5 الی 3 متر وجود داشت و بین دو حصار حدود 10 متر فاصله بود. پایه های حصارها، همه آهنی بودند. هردو حصار در شب ها، به زنگ اعلام خطر وصل می شدند که با دست زدن به آن، زنگ عمل می کرد. در هر پایگاه، حدود 20 نفر گارد محافظ بود که دو نفره گشت می زدند. محافظین مسلح و مجهز به دوربین های دید در شب و چراغ قوه های بسیار پرقدرت بودند. هر پایگاه پست دیده بانی نیز داشت که در هر زمان 5 نفر نگهبانی می دادند و 3 شیفت بودند؛ یعنی جمعن 15 نفر به اضافهء 4 نفر رزرو و یک افسر که رئیس محافظین بود. هزینهء محافظین و فوق العادهء آنها و همچنین هزینهء ساخت محل اسکان آنها، تمامن بر عهدهء ساواک بود.

    6- محصول کار رادار که شامل تصاویری از درون خاک اتحاد شوروی بود مستقیمن به ساواک و سفارت ایالات متحده در تهران ارسال می‏شد.

    خدمتی که انقلاب مذهبیون ایران به سال 1979 با از کار انداختن این رادارها به اتحاد شوروی نمود، خدمت بسیار بزرگی بود و لازم بود که اتحاد شوروی، ارزشی درخور به این عمل قائل شود و از ایران حمایت کند. ولی خرس شوروی نه فقط از ایران پشتیبانی نکرد، بلکه یک گروه سیاسی را برای تجسس به نفع خود و جمع آوری اطلاعات سیاسی و نظامی از کشور و ایجاد هرج و مرج و ناامنی مامور ساخت. ضمن اینکه از همان موقع، یعنی فروردین 1358، شروع به تجهیز ارتش رژیم بعث عراق پرداخت و این رژیم را به حمله به ایران تشویق کرد.

    با از دست دادن این پایگاهها به دلیل انقلاب، ایالات متحده به ترکیه روی آورد و هواپیماهای جاسوسی U-2 به جای تجهیزات الکترونیک استراق سمع از کار افتاده در ایران، فعالیتهای موشکی و هسته ای شوروی را زیر نظر گرفتند ولی به هیچ وجه موفقیت پست های شنود و رادار مستقر در شمال ایران را نتوانستند تکرار کنند.

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    پیش فرض

    از کتاب «کا گ ب در ایران» نوشتهء ولادیمیر کوزیچکین:

    سرلشگر مقربی که بود؟
    خبری گیج کننده بود. در آن موقع، دربارهء عامل نفوذی مان در ارتش شاهنشاهی ایران که با نام رمز «مرد» نامیده می‏شد، چیزی نمی دانستم. اخذ تماس با مرد به وسیلهء یک سیستم خط اطلاع از نزدیک (یک نوع فرستنده گیرندهء اطلاعاتی) انجام می‏شد که هم برای دریافت اطلاعات و هم برای مخابرهء اخطار مورد استفاده قرار می گرفت. این خط ارتباطی تشکیل می‏شد از یک رادیو ضبط معمولی که متخصصان KGB آن را برای دریافت و مخابرهء اطلاعات، دستکاری کرده بودند. چند روز پیش از واقعه، علائمی در دستگاه گیرندهء ما از مرد دریافت شد که تقاضای ملاقات فوری می کرد.

    کابانف (یکی از افسران ارشد KGB که با شغل ظاهری ریاست ادارهء کنسولی سفارت شوروی در تهران مشغول به کار بود) دو روز پی در پی در محل ملاقات با مرد حاضر شد ولی طرف مان حضور نیافت. با وجود این، علائم تقاضای ملاقات فوری همچنان در دستگاه گیرندهء ما در سفارت شوروی ضبط می‏شد. پیش از آنکه کابانف برای آخرین بار به محل ملاقات برود، خود من از او شنیدم که به این تقاضاهای فوری ظنین شده است.

    در آن ماموریت آخری، کابانف همراه تیتکین (رانندهء عملیاتی سفارت و در واقع از عوامل KGB) در مسیر مراقبت شده به راه افتادند و در محل عملیات حاضر شدند. اتومبیل در محل پارک گردید و کابانف طبق معمول، دست به کار روشن کردن دستگاه «خط اطلاع از نزدیک» برای دریافت اطلاعات از مرد شد. ناگهان اتومبیل پژو 504 ساواک راه را بر آنها بست و با ترمز سختی ایستاد. سپس به عقب برگشت و به سپر جلوی اتومبیل کابانف کوبید. در همان لحظه، اتومبیل دیگر ساواک در پشت اتومبیل آنها (مرسدس بنز سفارت شوروی) متوقف شد. سپس اتومبیل سوم از سمت چپ، راه را کاملن مسدود کرد. در طرف راست اتومبیل سفارت شوروی، جوی آب واقع شده بود و راه فراری نبود.

    مرد یکی از امرای ارشد ارتش شاهنشاهی ایران به نام سرلشگر ستاد «مقربی» بود. وی، سی سال تمام عامل KGB بود. از زمانی که افسری جوان بود، در سال 1945 به خدمت سازمان KGB درآمده بود. او بهترین عامل رزیدنسی (ایستگاه جاسوسی KGB در سفارت شوروی) به حساب می آمد و اطلاعات بسیار محرمانه و باارزشی را که واقعن برای اتحاد شوروی حائز اهمیت بود در اختیار ما می گذاشت. در طی این 30 سال، وی بسیار ترقی کرد و مسئول خرید اسلحه از ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی برای ارتش ایران شد.

    از آنجا که فعالیتهای آمریکائیان در ایران، در نهایت درجه، برای مقامات ارشد اتحاد شوروی اهمیت داشت، اطلاعاتی که سرلشگر مقربی می فرستاد، بسیار ذی قیمت بود. گذشته از دسترسی به اطلاعات بسیار محرمانه، در زمینه های گوناگون نیز، دارای روابط بی نهایت مهمی بود منجمله با محمدرضا پ ه ل و ی و ساواک دارای ارتباط نزدیک بود.
    با از دست دادن او، دیگر جانشینی برای او یافت نمی شد.

    منصور رفیع زاده



    منصور رفیع زاده، نزدیک به 20 سال رئیس ساواک و پلیس مخفی ایران در ایالات متحده آمریکا بوده است. وی در این مدت بدون تغییر سمت که کاری غیرمعمول محسوب می‏شد و هرگز هم به جای دیگری منتقل نشد، شغل خود را حفظ کرد. طی این مدت، وی شاهد انتصاب سه رئیس ساواک و هشت سفیر ایران در آمریکا بوده است. پس از انقلاب، وی به همراه بسیار از مخالفین انقلاب نظیر مرحوم شاهپور بختیار، غلامعلی اویسی، فریدون فرخزاد و . . . در لیست ترور ماموران اطلاعات ایران قرار گرفت. این موضوع به سال 1982 از طریق CIA به وی اطلاع داده شد و این مسئله، وی را واداشت خاطراتش را بنویسید. هنگامی که به تاریخ مارس 1986 پیش نویس کتابش آماده چاپ شد، این بار نوبت سازمان مخوف CIA بود که وی را تحت فشار قرار دهد تا از انتشار کتابش جلوگیری کند. وی نهایتن به دلیل چاپ کتابش، از طرف CIA تهدید به مرگ شد.


    خود رفیع زاده در خاطراتش می نویسد (نقل از نشریهء میدل ایست – چاپ انگلستان – 1 / 10 / 1987) :
    در طی سالها خدمت صادقانه، من به عنوان افسر رابط ساواک با هر دو سازمان CIA و FBI ارتباط داشتم. در اواخر سال 1978، درست قبل از سقوط حکومت ش ا ه، من حدود 120 مامور زبده در سرتاسر ایالات متحده داشتم که دستمزد آنها از حداقل یک صد دلار تا یک هزار دلار در ماه در نوسان بود.
    به تاریخ دهم مارس 1986 سرپرستی شعبهء ؟ سازمان CIA در سفری از نیویورک به فوریدا، به منزلم تلفن زد. متوجه شدم که پیغامی توسط یک افسر عالی رتبهء سازمان CIA (که پس از انقلاب دیگر باهم کار نمی کردیم) برایم گذاشته است. من او را از سال 1983 ندیده بودم و باهم دیگر کاری نداشتیم. علت تماس وی چه می توانسته باشد؟ بلافاصله به او تلفن زده و مسئله را جویا شدم. اما در جواب او، قلبم به شدت فرو ریخت. او با کنایه پرسید که آیا دارد با مشهورترین نویسندهء آتی جهان صحبت می‏کند؟ منظور او این بود که مانع انتشار کتاب (خاطرات) من به هر قیمت شود. سرانجام پس از رد رشوهء پرداختی سازمان CIA، رسمن تهدید به قتل شدم.


  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    پیش فرض

    ادامهء ماجرا از کتاب خاطرات منصور رفيع زاده:

    بعد از رسیدگی های بسیار دقیق توسط ساواک، کشف گردید که اتومبیلی که متعلق به سفارت شوروی، اما بدون پلاک سیاسی، به طور معمول مقابل منزل ویلایی سرلشگر مقربی در قلهک توقف می‏کند. سپس راننده پیاده شده، درب صندوق عقب را باز می‏کند و پس از چند دقیقه دوباره آن را بسته و از آنجا دور می‏شود. در این بین، هیچگونه تماس مستقیمی با مقربی انجام نمی شود.
    در نهایت مشخص شد که تیمسار مقربی و روسها، نیازی به تماس شخصی و فیزیکی برای انتقال اطلاعات نداشته اند. مقربی، اطلاعات حساس ارتش ایران را به درون دستگاههای الکترونیکی پیشرفتهء درون منزلش منتقل می کرد و اتومبیل عامل روسها که در مقابل منزل مقربی توقف کرده بود، از دستگاههای گیرندهء درون صندوق عقب، برای تقویت آن اطلاعات و ارسال مستقیم آن به مسکو و دفتر اصلی سازمان KGB استفاده می کرده اند.

    وقتی که ماموران KGB حوالی نیمه شب به مقابل خانهء مقربی رسیدند، یک اتومبیل پژوی 504 ساواک، از طرف مقابل ظاهر شده و شاخ به شاخ و به طور عمد به اتومبیل KGB کوبید. مقربی از خانه اش بیرون پرید که ببیند چه شده، اما با دیدن پژوی 504 که اتومبیل معمول ساواک در آن دوران بود، به سرعت به داخل منزلش برگشت.
    راننده ها از اتومبیل ها پیاده شدند و دعوایی سر گرفت. هر دو طرف درگیر، به محوطه ای در آن حوالی برده شدند و پلیس (که در واقع پلیس تهران نبوده و ماموران زبدهء ساواک بودند) دخالت کرد. ابتدا روسها وانمود کردند که زبان فارسی نمی دانند و سعی داشتند مسئله را یک تصادف کوچک جلوه دهند و قبول کردند که خسارت اتومبیل مقابل را بپردازند. آنها گفتند که روسی بوده اما دیپلمات نیستند. ولی پس از بازپرسی دقیق تر توسط ساواک، معلوم شد که از از دیپلماتهای ارشد سفارت شوروی در تهران هستند. روسها، مصونیت سیاسی خود را ارائه کردند و اصرار کردند که اتومبیل سفارت به آنها بازگردانده شود. به آنها گفته شد که چون اتومبیلشان درگیر تصادف بوده، لذا پلیس (ساواک) موقتن از آن نگهداری خواهد کرد.

    در همین حین، تیمسار مقربی توسط ساواک بازداشت شد و خانه اش مورد جستجوی دقیق قرار گرفت. اتومبیل او و همهء دستگاههایی الکترونیکی خانه اش که توسط KGB به وی داده شده بود، ضبط شد. همه چیز در اختیار ساواک قرار گرفت.
    به محض آنکه این موضوع به سفارت شوروی اطلاع داده شد، روسها درخواست نمودند که دیپلماتهایشان به دلیل مصونیت سیاسی، فورن به سفارتخانه تحویل داده شوند، اما موضوع تجهیزات الکترونیکی بسیار پیشرفته یافته شده در صندوق عقب اتومبیل روسها، مطرح بود. بعد از آزادی دیپلماتها، اتومبیل سفارت شوروی نیز تحویل گردید اما بدون لوازم جاسوسی. سفارت شوروی، یادداشتی به وزارت خارجه ارسال کرد و طی آن اعلام کرد که مقداری «لوازم شخصی» موجود در اتومبیل، هنوز بازگشت داده نشده است.

    زیرکی تیمسار نصیری
    وزارت خارجه به تیمسار نصیری تلفن زد و درخواست آنها را مطرح کرد و تیمسار جواب داد که به آنها بگویند اگر ممکن است لطف نموده لیست آن اقلام را به طور مجزا، دقیق و کاربردشان برای ما ارسال کنند و ما بسیار خوشحال خواهیم شد که این لوازم را از انبار پلیس (ساواک) یافته و خواستهء روسها را پیگیری نمائیم!
    اما سازمان CIA بسیار خوشحال بود که یک جاسوس ارشد KGB گیر افتاده است. هرچند که قبل از دستگیری مقربی، هیچ اطلاعیه ای دال بر وجود چنان ماموری در ایران از طرف ساواک دریافت نکرده بود و در واقع ساواک به دور از چشمان CIA این عملیات موفقیت آمیز را به انجام رسانده بود.
    اما پس از اطلاع از دستگیری مقربی، ماموران ارشد CIA از ساواک دو خواهش کردند:
    1) از ساواک خواستند قبل از افشای اطلاعات ذی قیمت وی، مقربی اعدام نشود و با وی مصاحبه ای انجام دهند.
    2) درخواست نمودند ابزارهای بسیار پیشرفتهء الکترونیکی ضبط شده در اتومبیل سفارت شوروی، توسط CIA مورد بررسی قرار گیرد.

    کمی بعد از آن، دریادار Stanfield Turner (ریاست وقت سیا) تیمسار نصیری را برای صرف ناهار در دفتر مرکزی CIA در واشینگتن دعوت کرد. من (رفیع زاده) نیز برای ناهار دعوت شده بودم. CIA توضیح داد که سفیر ایران که قاعدتن در این گونه ملاقاتهای رسمی می بایستی گروه ایرانی را همراهی می کرد، دارای مجوز امنیتی لازم جهت حضور در دفتر مرکزی CIA نمی باشد! لذا از اینکه نتوانسته بودند سفیر ایران را دعوت کنند، عذرخواهی کردند.
    دریادار «ترنر» از نصیری در مورد نشانه ای که ساواک را از فعالیتهای مقربی مطلع نموده بود، سوال کرد و در واقع می خواست بداند چگونه ساواک در این زمینه، بسیار موفق تر از CIA عمل کرده است!

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    پیش فرض

    از کتاب منصور رفیع زاده:

    مرحوم محمدرضا پ ه ل و ی و ساواک از توجه CIA به KGB باخبر بودند. ادارهء هشتم ساواک نیز برای همین منظور تاسیس شد تا به کار ضدجاسوسی علیه کشورهای خارجی و به خصوص KGB بپردازد. با زیر نظر داشتن جاسوسان آمریکایی، ساواک قادر می‏شد با مدارکی که بدست آورده، عملیاتی را که CIA شروع کرده بود، به اتمام برساند و بدین طریق CIA را دور بزند!
    تا آنجا که من می دانم، روس ها حتا تا امروز هم نفهمیده اند که چه چیزی باعث شد تا سیستم جاسوسی آنها در ایران برملا شود و ازهم بپاشد. به دلائل امنیتی، تمامی ماجرا، حتا در این کتاب، قابل ذکر نمی باشد. در سال 1975 زنده یاد تیمسار اویسی به من اظهار کرد که به یک افسر سطح بالای ارتش، به دلیل جاسوسی برای اتحاد شوروی، مشکوک است. . .
    مرحوم اویسی با قاطعیت جواب داد: «نه منصور، گوش کن. وقتی که ما درگیر جنگ مرزی با عراق بودیم، هر وقت تصمیم به حمله در مرز می گرفتیم، عراق در آنجا منتظر ما بود. یک نفر به طور قطع، اطلاعات ما قسمت مرا به روسها خبر می داد و آنها نیز اطلاعات را در اختیار عراقیها قرار می دادند. هیچ شکی در این مورد ندارم.»
    در سال 1977، ساواک زمینهء مناسبی داشت تا باور کند سرلشگر «احمد مقربی» رئیس برنامه ریزی ارتش شاهنشاهی، برای شوروی جاسوسی می‏کند. ش ا ه دستور داد که چیزی در این مورد به ادارهء اطلاعات ارتش گفته نشود تا موضوع از طریق ساواک پیگیری شود. صدالبته CIA نیز به دستور ش ا ه می بایست بی خبر بماند.

    یک خائن واقعی به وطن
    سرلشگر مقربی فردی منزوی و غیرمعاشرتی بود. او از همسر خود جدا شده بود و فقط با یک خدمتکار، در منزل ویلایی خود در قلهک زندگی می کرد. طبق اعترافات بعدی اش، KGB در زمانی که او در مدرسهء نظامی در تهران درس می خواند، به او نزدیک شده بود و تقریبن برای مدت 30 سال برای اتحاد شوروی، جاسوسی کرده است. او یکی از جاسوسان ارشد و مورد اعتماد سازمان KGB بود؛ یک خائن واقعی به وطن.

    آن طور که CIA بعدن افشا کرد، در خانهء سرلشگر مقربی در تهران، دستگاههای جاسوسی الکترونیک مافوق مجهز و بسیار پیشرفته وجود داشت که به هیچ مامور دیگر KGB در دنیا، داده نشده بود. مورد فوق از چنان اهمیتی برخوردار بود که مرحوم تیمسار نصیری (قبل از دستگیری مقربی) پروندهء آن را شخصن و با کمک چند کارمند ارشد و برگزیدهء ساواک، بر عهده گرفت. بنابراین هیچ یک از کارمندان، شک نمی کردند که کار به خصوصی در جریان است. زیرا که این گروه برگزیده، کار عادی روزانهء خود را ترک نمی کردند. ولی تیمسار نصیری ترتیبی داد که از اعضای کادر مخصوص او، عمدن اشتباهاتی سر بزند تا به مدت چندین ماه به عنوان توبیخ اداری به صورت صوری از کار خود معلق شوند و این فرصت به آنها داده شد که در این فرصت، روی آن پروژه مخصوص، تمرکز پیدا کنند، بدون آنکه در درون یا بیرون اداره، سوء ظن به وجود آید. همچنین ترتیبی داده شد که هیچ حرفی در این زمینه، نتواند به خارج نفوذ یافته و به گوش روسها برسد.

    زنده یاد تیمسار ارتشبد نصیری


    ارتشبد نعمت الله نصیری فرزند عبدالملک، متولد سمنان، و فارغ التحصیل ممتاز دانشکدهء افسری بود. نصیری، فرماندهی شجاع و با لیاقت بود. وی فرمانده هنگ یک از لشگر گارد شاهنشاهی و فرماندهی گارد سلطنتی را بر عهده داشت. به تاریخ 13 مهر 1350، مقارن با جشن های 2500 ساله شاهنشاهی، به درجهء ارتشبدی ارتقاء پیدا کرد و در شهریور 1357، پس از برقراری حکومت نظامی در تهران و تغییر کابینهء دولت، هنگامی که سفیر ایران در پاکستان بود به تهران احضار و به زندان اوین روانه شد. وی پس از انقلاب 1979، علیرغم مخالفت دولت موقت انقلاب و مرحوم مهندس بازرگان، مخفیانه و توسط صادق خلخالی به تاریخ 26 بهمن 1357 در ساعت 23:40 اعدام شد.

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    پیش فرض

    ادامهء خاطرات منصور رفیع زاده:

    مرحوم ارتشبد نصیری تمام عملیات دستگیری مقربی را برای رئیس CIA تشریح کرد به طوری که فراموش کرد غذایش را بخورد. اندکی پس از آن میهمانی، مراسم ناهار دیگری به افتخار تیمسار نصیری در همان محل و این بار توسط رئیس CIA در تهران و یک کارمند ارشد CIA مستقر در واشینگتن یعنی همان که همیشه گلی به یقه اش می زد، داده شد.

    مرد یقه گل دار آهسته به من گفت: «ما آن اسبابها (ادوات یافت شده در اتومبیل سفارت شوروی) را می خواهیم.»
    گفتم: «با تیمسار نصیری صحبت کن.»
    مصرانه گفت: «نه، من از تو می خواهم، یک کاریش بکن.»
    جوابش را حاضر داشتم: «از من کاری ساخته نیست، برایم دردسر درست خواهد شد.»
    «به تیمسار یادآوری کن که ما یکی از آنها را داریم و ده سال پیش از یک رودخانه بیرون کشیده ایم. ما آن را قبلن به او نشان داده ایم. اما دستگاههای یافت شده توسط ما، تمان پوشیده از زنگ زدگی است، در حالی که دستگاههای یافت شده در تهران، کاملن تازه و سالم است. ما می خواهیم آنها را ببینیم؛ منصور با او صحبت کن.»
    تیمسار نصیری گفت: «به کارمند خود دستور خواهم داد که آنها را به مامور شما بدهد؛ البته وقتی بررسی آنها را به پایان رساندید، باید آنها را به ما برگردانید.

    هرگز نفهمیدم که آن ادوات به ایران بازپس داده شد یا خیر. اما خبر داشتم که توسط CIA به دقت مورد آزمایش قرار گرفته و منشا اطلاعات زیادی برای ایالات متحده بوده است. اکنون یکی از خواسته های آنان، به جای آورده شده بود. CIA مصرانه می خواست که تیمی از کارشناسان زبدهء آنها با سرلشگر مقربی مصاحبه کنند. در این زمینه، تلفن های متعددی به تیمسار نصیری زدم، اما او گفت که بسیار مشکل است بتوان برای چنان کاری، اجازه به دست آورد. ش ا ه نیز علاقه نداشت در اطلاعاتی با آمریکایی ها شریک شود که نتیجهء آن، منجر به خصومت بیشتر روسها گردد.
    از «مقدم» نیز همان خواهش را کردم و گفتم: «اگر مجبور هستی، او را به ابد به زندان بینداز، اما لطفن او را نکش.» مقدم موافق بود و گفت: «این راه حلی که می گویی، مناسب و منطقی است، اما ش ا ه می خواهد به دلیل خیانت به کشور، او اعدام شود. تلاش های من نیز بی نتیجه ماند.

    پایان یک خائن


    به حکم دادگاه تجدید نظر نظامی تهران و به تاریخ بامداد 4 دی ماه 2536، مطابق 26 دسامبر 1976، سرلشگر احمد مقربی به جرم ارتباط با بیگانگان و در اختیار قرار دادن اطلاعات محرمانهء ارتش ایران، تیرباران شد.



    زنده یاد ناصر مقدم


    سپهبد ناصر مقدم، فرزند یعقوب، مدیر کل ادارهء سوم ساواک بود. تحصیلات نظامی خود را در دانشکدهء افسری و دانشگاه جنگ و فرماندهی عالی ستاد مشترک به پایان رسانید و علاوه بر تحصیلات عالی نظامی، در رشتهء دکترای حقوق از دانشگاه تهران فارغ التحصیل بود. وی، فرماندهی یگانهای مختلف پشتیبانی و رزمی را در نیروی زمینی شاهنشاهی ایران و ریاست ادارهء دوم ستاد بزرگ ارتشتاران را بر عهده داشت.
    زنده یاد ناصر مقدم، به دلیل سوگند وفاداری به میهن و نظام شاهنشاهی، در ساعت 2.5 بامداد روز 22 فروردین 1358، علیرغم مخالفت دولت موقت انقلاب، مخفیانه توسط صادق خلخالی اعدام شد.

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    پیش فرض



    گزارش مختصری از همکاری های اطلاعاتی و نظامی ایران و اسرائیل


    یعقوب نیمرودی (Yacov Nimrodi)
    نیمرودی در سال 1927 در یک خانوادهء یهودی در اورشلیم به دنیا آمد. اصلیت خانوادهء وی متعلق به کردستان عراق بود. وی در اوائل جوانی، در سازمان اطلاعاتی قبل از اعلام استقلال اسرائیل موسوم به Shai استخدام شد و استخدام کننده اش، مقام ارشدی در این سازمان بود به نام اسحاق ناوون (Navon) که بعدن به مقام منشی خصوصی «بن گورین» و سپس ریاست جمهوری اسرائیل دست یافت.

    از آنجا که نیمرودی به راحتی می توانست عربی صحبت کند، برای آنهایی که از اروپای شرقی آماده و هاگانا و سازمان شای را تحت کنترل داشتند، فرد بسیار مفیدی از کار درآمد.
    به هنگام تشکیل دولت اسرائیل، به سرویس اطلاعات نظامی پیوست. در اوائل دههء 1950، هنگامی که نیمرودی به فرماندهی جنوبی نیروی دفاعی اسرائیل پیوسته بود، با یک فرمانده جوان دیگر و در حال صعود در ارتش اسرائیل برخورد کرد و با او دوست شد. این شخص «آریل شارون» نام داشت. نقطهء عطف این سرگرد جوان (نیمرودی) به سال 1955 و هنگامی پدیدار شد که او را به تهران فرستادند و بخش اعظم دوران کار خود را در تهران گذرانید. او بعدها دربارهء 13 سالی که در تهران به سر برده، اظهار می داشت که این مدت، شادترین دوران زندگی اش بوده است.

    ایجاد سپر دفاع موشکی در برابر تهدید عراق
    با تجهیز رژیم بعث عراق به موشکهای بالستیک اسکاد بی و فراگ7، ایران جهت مقابله با عراق، از ایالات متحده درخواست خرید موشکهای زمین به زمین پرشینگ را نمود که مورد موافقت کنگره قرار نگرفت.


    از این رو، ایران و اسرائیل که رژیم بعث عراق را دشمنی مشترک قلمداد می کردند، با همکاری یکدیگر، پروژهء ساخت موشکهای زمین به زمین دوربرد را آغاز کردند که با وقوع انقلاب سال 1979 در ایران، ناتمام ماند.
    نیمرودی به سال 1968، تهران را ترک کرد. با گذشت سالها، در بهار سال 1977، «شیمون پرز» که در آن هنگام، وزیر دفاع اسرائیل بود، توافق نامه ای را امضاء کرد که در زمینهء همکاری ایران با برنامهء موشکهای بالستیک دوربرد اتمی اسرائیل موسوم به «پروژهء گل» بود.
    ایران هزینهء همکاری خود را به صورت یک میلیارد دلار نفت خام می پرداخت و یک فرودگاه و یک سایت، برای آزمایش دوربرد موشکی و همچنین محلی برای سوار کردن موشکها، در اختیار اسرائیل می گذاشت.

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    پیش فرض

    Trident
    موساد (Mossad Letafkidim Meyouchadim) به معنی «سرویس اطلاعات سری»، روابط بسیاری با سرویس های امنیتی و اطلاعاتی سراسر جهان دارد.
    در اواخر سال 1958، یک سازمان روابط رسمی سه جانبه، شامل موساد، سرویس امنیت ملی ترکیه (TNSS = Turkey's National Security Service) و سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) تشکیل شد. این سازمان، نیزهء سه سر یا Trident نامیده شد.
    بر اساس توافقات، وظائف این سازمان، فراتر از روابط دو جانبهء موساد با هریک از دو سرویس اطلاعاتی ایران و ترکیه بود. تشکیلات Trident، علاوه بر تبادل مداوم اطلاعات، جلساتی نیز هر نیم سال یک بار، در سطح روسای سرویس ها تشکیل می دادند. مبانی کلی اصول توافق شده، شامل تصویب قانونی شدن روابط وابسته بین طرفین بود.

    این سازمان متعهد می‏شد از فعالیت های جاسوسان و عمال شوروی در ترکیه و ایران، و کسانی که بر علیه ترکها و ایرانی ها در سراسر خاورمیانه عمل می کنند، اطلاعات کسب شده را در اختیار سرویس های ایران و ترکیه قرار دهد. در مقابل، ایران و ترکیه نیز موافقت نمودند که هرگونه اطلاعات از مقاصد سیاسی کشورهای عربی و شیوخ منطقه را که بر امنیت اسرائیل اثری دارد، در اختیار موساد بگذارند.

    هدف اصلی روابط اسرائیل با ایران، ایجاد و توسعهء سیاستهای ضد عربی در تصمیمات مقامات ایرانی بود. از اواخر دههء 1950 به بعد، در طی سالها، موساد در عملیاتهای مشترک بسیاری با ساواک، همکاری صمیمانه داشته است. موساد ضمن یاری به فعالیتهای ساواک، کردهای عراق را نیز بر ضد رژیم بعث مورد حمایت خود قرار داد.
    اسرائیل، مرتبن گزارشاتی دربارهء فعالیتهای مصر در کشورهای عربی، تحولات و حوادث عراق و فعالیتهای کمونیستهایی که بر ضد دولت ایران تلاش می کردند، به سازمان اطلاعات ایران منتقل می کرد.

    موساد، به دقت فعالیتهای نظامی رژیم صدام را زیر نظر داشت، زیرا صدام را فردی خطرناک و دشمن مشترک ایران و اسرائیل می دانست. در جریان سفر ارتشبد طوفانیان به تل آویو به تاریخ 18 ژوئیهء 1977، مقامات ارشد اسرائیلی از جمله «عزر وایزمن» (وزیر دفاع وقت اسرائیل که بعدها رئیس جمهور شد) بارها خطرات تجهیز رژیم عراق به میگهای23، توپولوف16، 22 و موشکهای زمین به زمین اسکاد بی را به طوفانیان گوشزد کرد.
    طوفانیان در بازگشت به تهران، به دلیل سیاستهای خصمانهء دولت کارتر بر علیه ش ا ه و اعمال فشار بر اساس اهرم حقوق بشر، خواستار همکاری بیشتر و نزدیکتر ایران و اسرائیل شد. ش ا ه که خطرات شوروی و عراق را جدی می انگاشت از این مسئله استقبال کرد.

    از آنجا که ایالات متحده به سختی به ایران سلاح واگذار می کرد، و بارها سلاح های درخواستی ایران توسط کنگره رد شده بودند، ایران و اسرائیل تصمیم به ایجاد زیرساختهای تولید ادوات و مهمات نظامی گرفتند. نظرات دقیق و ارزشمند کارشناسان اسرائیلی، تاثیرات بسیاری بر خریدهای ایران داشت و ایران، تانک چیفتن را با نظرات کارشناسان کارخانجات تل هاشومر، به بریتانیا سفارش داد. متاسفانه با وقوع انقلاب، این تانک جدید با نام «شیر ایران»، هیچگاه در اختیار ارتش ایران قرار نگرفت.

    (جهت اطلاعات بیشتر، به جلد 19 اسناد یافت شده در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران مراجعه فرمائید)

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    پیش فرض

    از روزنامهء لیبراسیون مورخ 12 / 7 / 1983 (نقل از کتاب شنود اشباح)

    به تاریخ 24 ژوئیهء 1981، سرهنگ اسرائیلی «یعقوب نیمروی» قراردادی را به مبلغ 135 میلیون دلار با سرهنگ ستاد «دهقان» معاونت وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران در مورد تحویل بهترین نوع گلوله های توپ و انواع موشکهای ساخت آمریکا، به امضاء رساند.
    سرهنگ «کوچک دهقان» معاون وزیر در امور پشتیبانی وزارت دفاع جمهوری اسلامی ایران بود. قرارداد دقیقن به مبلغ 135.842.000 دلار با سرهنگ «یعقوب نیمروی» وابستهء سابق نظامی سفارت اسرائیل در تهران و نماینده شرکت IDE (مخفف International Desalinization Equipment Ltd)، منعقد ساخت.
    این قرارداد به شمارهء 173164، شرکت IDE را متعهد به تحویل 50 موشک تاکتیکی زمین به زمین LANCE از نوع 52، قطعات موشکهای AIM-54A، لامپ TWT متعلق به رادار AWG-9، قطعات موتور J-79، قطعات تانک چیفتن (از جملهء لولهء توپ ساخت اسرائیل) و . . . می کرد.

    اما با فاش شدن این مسئله، یعنی خرید مستقیم از اسرائیل، ج ا ا برای فرار از موقعیت پیش آمده، سرهنگ دهقان را مسئول این خرید معرفی کرده و وی را دستگیر و ماهها وی را در سلول انفرادی بند 03 اوین محبوس می‏کند. وی متهم به توده ای بودن می‏شود ولی همسر وی در دیدار با هاشمی رفسنجانی، خواستار کمک به آزادی همسرش می‏شود. (رجوع کنید به کتاب پس از بحران، نوشتهء هاشمی رفسنجانی)

    یعقوب نیمرودی که بود؟
    یعقوب نیمروی فرزند صیون، افسر پیشین سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل، و از بنیان گذاران شبکهء موساد در ایران و ترکیه و کشورهای شیخ نشین خلیج فارس بوده است.
    هدایت شبکهء موساد را در ایران بر عهده داشت. نیمرودی به عنوان رابط موساد (سرویس زیتون) با ساواک تا سال 1348، نقش مهمی در تبدیل ساواک به یک سازمان اطلاعاتی قوی ایفا کرد.
    نیمروی به مدت 13 سال، به عنوان وابستهء نظامی سفارت اسرائیل در تهران، خدمت کرد.


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •