ارزیابی شرطی سازی کلاسیک پاولف
درفصلهای بعدی معلوم خواهد شد که توصیف شرطی سازی کلاسیک توسط پاولف نقش مهمی درتحول اولیه روان شناسی داشته است. این واقعا قابل توجه است که تحقیق انجام شده توسط این فیزیولوژیست روسی که درمطالعه کلاسیک سگی که یاد می گیرد درپاسخ به زنگ بزاق ترشح کند جلوه گرشد. بیش ازیک قرن بعد هنوزبخش مهمی ازدرسهای مقدماتی دانشجویان روان شناسی را تشکیل می دهد. ازاین گذشته تعدادی ازاصول شرطی سازی کلاسیک مانند تعمیم وخاموشی هنوزدرروان شناسی بالینی. آموزش و پرورش. صنعت وحوزه های دیگربه کارمی روند.
یادگیری هیجانی
واتسون می گوید چنین برمی آید که رفتارهیجانی مانند سایررفتارها صرفا نمونه دیگری ازشرطی سازی کلاسیک است. اوفرض کرد که تفاوتهای فردی درابتدا تقریبا وجود ندارند یعنی همه آدمها با بازتابهای هیجانی. ترس. عشق وعلاقه یکسانی متولد می شوند. این پاسخهای بازتابی درواکنش به محرکهای خاصی روی می دهند: برای مثال صداهای بلند وازدست دادن ناگهانی اتکا موجب واکنشهای ترس می شوند. نوازش کردن علاقه را فرا می خواند وحبس شدن درلباس تنگ موجب خشم می شود.
اما سرانجام انسانها به چیزهایی واکنش هیجانی نشان می دهند که درابتدا اصلا اهمیت هیجانی نداشته اند. واتسون می خواست این پدیده مهم را برحسب شرطی سازی کلاسیک توجیه کند. اواعلام داشت که همه واکشنهای هیجانی بعدی ازهمایندی محرکهایی که درآغازخنثی بوده اند با محرکهایی که با پاسخهای هیجانی ارتباط دارند حاصل می شوند. او برای نشان دادن واثبات کردن این عقیده با کمک دانشجوی خود روزالی رینریکی ازمشهورترین وبحث انگیزترین تحقیقات خود را انجام داد: آزمایش آلبرت کوچولو(واتسون ورینر1920).
معنی این قانون چیست؟
گاتری ادعا می کند که "این حکم کوتاه وساده ای است) اوتا اندازه ای حق داشت : این حکم کوتاه ولی ظاهرا ساده است. آنچه این قانون می گوید درواقع این است که وقتی ارگانیزمی دریک موقعیت کاری انجام می دهد اگرآن موقعیت تکرارشود دقیقا همان کاررا انجام خواهد داد. ازاین گذشته گاتری معتقد است که نیرومندی کامل پیوند محرک وپاسخ دراولین همایندی کسب می شود.تمرین نه آن را ضعیف نه نیرومند می کند. به زبان رفتارگرایی اگرمحرکی اکنون موجب پاسخ خاصی شود درآینده به همان پاسخ منجرخواهد شد. بنابراین یادگیری دریک کوشش روی می دهد وکامل نیزهست .
یادگیری یک کوششی
گاتری می گوید: چرا این درست است. انسانها وحیوانات دریک کوشش یاد می گیرند. آنچه آنها یاد می گیرند رابطه دومحرک نیست( به صورتی که مثلا درشرطی سازی کلاسیک پاولف اتفاق می افتد) بلکه رابطه بین محرک وپاسخ است . اگرشما درموقعیت X,Y را انجام دهید دفعه بعد که درموقعیت Y قراربگیرند دوباره X را انجام خواهید داد. برای آموختن X نیازی ندارید دوباره آن را تکرارکنید. لزومی هم ندارد که تقویت شوید. اگرX یک باردرپاسخ به Y انجام شده باشد پیوند بین Y,X مانند گذشته نیرومند است .
بنابراین اگرخانمی فریاد بزند "گی!" ومن سرخود را به طرف اوبرگردانم آیا این بدان معنی است که هرباراین خانم نام مرا صدا کند سرم رابه طرف اوبرگردانم؟
گاتری می گوید نه. به نحوه بیان این قانون که ارزش آن را دارد یک باردیگرتکرارشود توجه کنید: ترکیب محرکهایی که با یک حرکت همراه بوده است وقتی دوباره تکرارشود گرایش دارد به اینکه آن حرکت را به دنبال داشته باشد. علت اینکه گاتری کلمه گرایش دارد رابه کارمی برد این است که به گفته وی "پیامد هرمحرک یا الگوی محرکی را نمی توان با قاطعیت پیش بینی کرد زیرا الگوهای محرک دیگری هم وجود دارند. بنابراین پاسخ مثبت است ومن گرایش خواهم داشت به سمت این خانم برگردم زیرا وقتی که قبلا دراین موقعیت بودم این آخرین کاری است که انجام دادم اما پاسخ درعین حال منفی است ممکن است به سمت خانم برنگردم زیرا "ترکیب محرکها" دفعه بعد یکسان نخواهد بود. هرچیزی می تواند متفاوت باشد: شاید خسته باشم صدای او ممکن است غم انگیزتر یا گوشخراش ترباشد شاید صداهای دیگری درمحیط با آن همراه باشند امکان دارد به چیزدیگری توجه داشته باشم ممکن است سرم توی یخچال باشد .
تمرین
حالا به ارزش تمرین وتکرارمی پردازیم .گاتری می گوید کاری که تمرین انجام می دهد روشن است: تمرین فرصتی را برای دادن پاسخ یکسان درموقعیتهای گوناگون فراهم می آورد او تاکید دارد که یک عمل با یک باروقوع آموخته می شود. نیازبه تکرارازنیاز به انجام دادن آن عمل درموقعیتهای گوناگون ناشی می شود. (1935وص 138). هرچه یک عمل بیشترتمرین شده باشد دامنه ترکیب محرکهایی که درمعرض آن قرارگرفته وبه آن پیوند خورده است گسترده ترمی شود. به همین خاطربه احتمال بیشتری دریک موقعیت معین تکرار خواهد شد.