صفحه 11 از 302 نخستنخست 1234567891011121314151617181920212223242526272829303161111161 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 3018

موضوع: ديوان شمس

  1. #101
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض



    معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا

    کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا



    ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد

    باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا


    یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی

    غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا


    هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی

    نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا


    زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه

    هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا


    زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش

    عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا


    شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد

    خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا


    از دولت محزونان وز همت مجنونان

    آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا


    عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد

    عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا


    ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل

    کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا


    درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد

    همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا


    آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین

    با نای در افغان شد تا باد چنین بادا


    فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی

    نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا


    آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی

    نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا


    شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی

    تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا


    از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی

    ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا

    آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد

    اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا


    بر روح برافزودی تا بود چنین بودی

    فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا


    قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد

    ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا


    از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش

    این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا


    ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد

    این بود همه آن شد تا باد چنین بادا


    خاموش که سرمستم بربست کسی دستم

    اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا





  2. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  3. #102
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    Eh

    ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا


    آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا


    سودی همگی سودی بر جمله برافزودی

    تا بود چنین بودی تا روز مشین از پا


    صد شهر خبر رفته کای مردم آشفته

    بیدار شد آن خفته تا روز مشین از پا


    بیدار شد آن فتنه کو چون بزند طعنه

    در کوه کند رخنه تا روز مشین از پا


    در خانه چنین جمعی در جمع چنین شمعی

    دارم ز تو من طمعی تا روز مشین از پا


    میر آمد میر آمد وان بدر منیر آمد

    وان شکر و شیر آمد تا روز مشین از پا


    ای بانگ و نوایت تر وز باد صبا خوشتر


    ما را تو بری از سر تا روز مشین از پا


    مجلس به تو فرخنده عشرت ز دمت زنده

    چون شمع فروزنده تا روز مشین از پا


    این چرخ و زمین خیمه کس دید چنین خیمه

    ای استن این خیمه تا روز مشین از پا


    این قوم پرند از تو باکر و فرند از تو

    زیر و زبرند از تو تا روز مشین از پا


    در بحر چو کشتیبان آن پیل همی‌جنبان

    تا منزل آباقان تا روز مشین از پا


    ای خوش نفس نایی بس نادره برنایی

    چون با همه برنایی تا روز مشین از پا


    دف از کف دست آید نی از دم مست آید

    با نی همه پست آید تا روز مشین از پا


    چون جان خمشیم اما کی خسبد جان جانا

    تو باش زبان ما تا روز مشین از پا



  4. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  5. #103
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض

    چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها


    زیرا که منم بی‌من با شاه جهان تنها


    ای مشعله آورده دل را به سحر برده

    جان را برسان در دل دل را مستان تنها


    از خشم و حسد جان را بیگانه مکن با دل

    آن را مگذار این جا وین را بمخوان تنها


    شاهانه پیامی کن یک دعوت عامی کن

    تا کی بود ای سلطان این با تو و آن تنها


    چون دوش اگر امشب نایی و ببندی لب

    صد شور کنیم ای جان نکنیم فغان تنها



  6. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  7. #104
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    Eh

    از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا


    هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا


    چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش


    تا جامه نیالایی از خون جگر جانا


    ای ماه برآ آخر بر کوری مه رویان


    ابری سیه اندرکش در روی قمر جانا


    زان روز که زادی تو ای لب شکر از مادر

    آوه که چه کاسد شد بازار شکر جانا


    گفتی که سلام علیک بگرفت همه عالم

    دل سجده درافتاده جان بسته کمر جانا


    چون شمع بدم سوزان هر شب به سحر کشته

    امروز بنشناسم شب را ز سحر جانا


    شمس الحق تبریزی شاهنشه خون ریزی

    ای بحر کمربسته پیش تو گهر جانا



  8. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  9. #105
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض

    ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا


    پیوسته چنین بادا چون شیر و شکر با ما


    ای چرخ تو را بنده وی خلق ز تو زنده

    احسنت زهی خوابی شاباش زهی زیبا


    دریای جمال تو چون موج زند ناگه

    پرگنج شود پستی فردوس شود بالا


    هر سوی که روی آری در پیش تو گل روید

    هر جا که روی آیی فرشت همه زر بادا



    وان دم که ز بدخویی دشنام و جفا گویی

    می‌گو که جفای تو حلواست همه حلوا


    گر چه دل سنگستش بنگر که چه رنگستش

    کز مشعله ننگستش وز رنگ گل حمرا


    یا رب دل بازش ده صد عمر درازش ده

    فخرش ده و نازش ده تا فخر بود ما را



  10. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  11. #106
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    Eh

    جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را


    ای سرو روان بنما آن قامت بالا را


    خرم کن و روشن کن این مفرش خاکی را

    خورشید دگر بنما این گنبد خضرا را


    رهبر کن جان‌ها را پرزر کن کان‌ها را


    در جوش و خروش آور از زلزله دریا را


    خورشید پناه آرد در سایه اقبالت

    آری چه توان کردن آن سایه عنقا را


    مغزی که بد اندیشد آن نقص بسست ای جان

    سودای بپوسیده پوسیده سودا را


    هم رحمت رحمانی هم مرهم و درمانی

    درده تو طبیبانه آن دافع صفرا را


    تو بلبل گلزاری تو ساقی ابراری

    تو سرده اسراری هم بی‌سر و بی‌پا را


    یا رب که چه داری تو کز لطف بهاری تو

    در کار درآری تو سنگ و که خارا را


    افروخته نوری انگیخته شوری

    ننشاند صد طوفان آن فتنه و غوغا را




  12. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  13. #107
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض


    شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ


    تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا


    ای صورت هر شادی اندر دل ما یادی

    ای صورت عشق کل اندر دل ما یاد آ


    بیرون پر از این طفلی ما را برهان ای جان

    از منت هر دادو وز غصه هر دادا


    ما چنگ زدیم از غم در یار و رخان ما

    ای دف تو بنال از دل وی نای به فریاد آ


    ای دل تو که زیبایی شیرین شو از آن خسرو

    ور خسرو شیرینی در عشق چو فرهاد آ



  14. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  15. #108
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض

    یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا


    من خمره افیونم زنهار سرم مگشا


    آتش به من اندرزن آتش چه زند با من

    کاندر فلک افکندم صد آتش و صد غوغا


    گر چرخ همه سر شد ور خاک همه پا شد

    نی سر بهلم آن را نی پا بهلم این را


    یا صافیه الخمر فی آنیه المولی


    اسکر نفرا لدا و السکر بنا اولی



  16. 2 کاربر از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده اند .


  17. #109
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    Eh

    ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا

    هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا


    هم ناظر روی تو هم مست سبوی تو

    هم شسته به نظاره بر طارم تو جانا


    تو جان سلیمانی آرامگه جانی

    ای دیو و پری شیدا از خاتم تو جانا


    ای بیخودی جان‌ها در طلعت خوب تو

    ای روشنی دل‌ها اندر دم تو جانا


    در عشق تو خمارم در سر ز تو می دارم

    از حسن جمالات پرخرم تو جانا


    تو کعبه عشاقی شمس الحق تبریزی

    زمزم شکر آمیزد از زمزم تو جانا


  18. 2 کاربر از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده اند .


  19. #110
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    Eh

    در آب فکن ساقی بط زاده آبی را


    بشتاب و شتاب اولی مستان شبابی را



    ای جان بهار و دی وی حاتم نقل و می

    پر کن ز شکر چون نی بوبکر ربابی را


    ای ساقی شور و شر هین عیش بگیر از سر

    پر کن ز می احمر سغراق و شرابی را


    بنما ز می فرخ این سو اخ و آن سو اخ

    بربای نقاب از رخ معشوق نقابی را


    احسنت زهی یار او شاخ گل بی‌خار او

    شاباش زهی دارو دل‌های کبابی را


    صد حلقه نگر شیدا زان باده ناپیدا

    کاسد کند این صهبا صد خمر لعابی را


    مستان چمن پنهان اشکوفه ز شاخ افشان

    صد کوه چو که غلطان سیلاب حبابی را


    گر آن قدح روشن جانست نهان از تن

    پنهان نتوان کردن مستی و خرابی را


    ماییم چو کشت ای جان سرسبز در این میدان

    تشنه شده و جویان باران سحابی را


    چون رعد نه‌ای خامش چون پرده تست این هش

    وز صبر و فنا می‌کش طوطی خطابی را




  20. 2 کاربر از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده اند .


صفحه 11 از 302 نخستنخست 1234567891011121314151617181920212223242526272829303161111161 ... آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •