صفحه 2 از 302 نخستنخست 1234567891011121314151617181920212252102152 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 3018

موضوع: ديوان شمس

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها
    زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
    زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
    زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
    چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا
    از بد پشیمان می‌شوی الله گویان می‌شوی آن دم تو را او می‌کشد تا وارهاند مر تو را
    از جرم ترسان می‌شوی وز چاره پرسان می‌شوی آن لحظه ترساننده را با خود نمی‌بینی چرا
    گر چشم تو بربست او چون مهره‌ای در دست او گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا
    گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی
    این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب‌ها
    چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا
    بانک شعیب و ناله‌اش وان اشک همچون ژاله‌اش چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا
    گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا
    گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا
    گر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترم من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا
    جنت مرا بی‌روی او هم دوزخست و هم عدو من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا
    گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا
    گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی
    ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را
    اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا
    چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
    ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
    ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما
    ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
    ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
    در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا
    آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا
    از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا
    ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده بر کاروان دل زده یک دم امان ده یا فتی
    در آتش و در سوز من شب می‌برم تا روز من ای فرخ پیروز من از روی آن شمس الضحی
    بر گرد ماهش می‌تنم بی‌لب سلامش می‌کنم خود را زمین برمی‌زنم زان پیش کو گوید صلا
    گلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمی هم درد و داغ عالمی چون پا نهی اندر جفا
    آیم کنم جان را گرو گویی مده زحمت برو خدمت کنم تا واروم گویی که ای ابله بیا
    گشته خیال همنشین با عاشقان آتشین غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما
    ای دل قرار تو چه شد وان کار و بار تو چه شد خوابت که می‌بندد چنین اندر صباح و در مسا
    دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او وان سنبل ابروی او وان لعل شیرین ماجرا
    ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی من دوش نام دیگرت کردم که درد بی‌دوا
    ای رونق جانم ز تو چون چرخ گردانم ز تو گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا
    دیگر نخواهم زد نفس این بیت را می‌گوی و بس بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما
    زیرا نمی‌دانی شدن همرنگ ما همرنگ ما
    از حمله‌های جند او وز زخم‌های تند او سالم نماند یک رگت بر چنگ ما بر چنگ ما
    اول شرابی درکشی سرمست گردی از خوشی بیخود شوی آنگه کنی آهنگ ما آهنگ ما
    زین باده می‌خواهی برو اول تنک چون شیشه شو چون شیشه گشتی برشکن بر سنگ ما بر سنگ ما
    هر کان می احمر خورد بابرگ گردد برخورد از دل فراخی‌ها برد دلتنگ ما دلتنگ ما
    بس جره‌ها در جو زند بس بربط شش تو زند بس با شهان پهلو زند سرهنگ ما سرهنگ ما
    ماده است مریخ زمن این جا در این خنجر زدن با مقنعه کی تان شدن در جنگ ما در جنگ ما
    گر تیغ خواهی تو ز خور از بدر برسازی سپر گر قیصری اندرگذر از زنگ ما از زنگ ما
    اسحاق شو در نحر ما خاموش شو در بحر ما تا نشکند کشتی تو در گنگ ما در گنگ ما

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
    باشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرآ
    غرقست جانم بر درت در بوی مشک و عنبرت ای صد هزاران مرحمت بر روی خوبت دایما
    ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا
    عشق تو کف برهم زند صد عالم دیگر کند صد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خل
    ای عشق خندان همچو گل وی خوش نظر چون عقل کل خورشید را درکش به جل ای شهسوار هل اتی
    امروز ما مهمان تو مست رخ خندان تو چون نام رویت می‌برم دل می‌رود والله ز جا
    کو بام غیر بام تو کو نام غیر نام تو کو جام غیر جام تو ای ساقی شیرین ادا
    گر زنده جانی یابمی من دامنش برتابمی ای کاشکی درخوابمی در خواب بنمودی لقا
    ای بر درت خیل و حشم بیرون خرام ای محتشم زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا
    افغان و خون دیده بین صد پیرهن بدریده بین خون جگر پیچیده بین بر گردن و روی و قفا
    آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بگو سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا
    رنج و بلایی زین بتر کز تو بود جان بی‌خبر ای شاه و سلطان بشر لا تبل نفسا بالعمی
    جان‌ها چو سیلابی روان تا ساحل دریای جان از آشنایان منقطع با بحر گشته آشنا
    سیلی روان اندر وله سیلی دگر گم کرده ره الحمدلله گوید آن وین آه و لا حول و لا
    ای آفتابی آمده بر مفلسان ساقی شده بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا
    گل دیده ناگه مر تو را بدریده جان و جامه را وان چنگ زار از چنگ تو افکنده سر پیش از حیا
    مقبلترین و نیک پی در برج زهره کیست نی زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا
    نی‌ها و خاصه نیشکر بر طمع این بسته کمر رقصان شده در نیستان یعنی تعز من تشا
    بد بی‌تو چنگ و نی حزین برد آن کنار و بوسه این دف گفت می‌زن بر رخم تا روی من یابد بها
    این جان پاره پاره را خوش پاره پاره مست کن تا آن چه دوشش فوت شد آن را کند این دم قضا

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما

    صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا
    رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بی‌چون شوم
    صبر و قرارم برده‌ای ای میزبان زودتر بیا
    از مه ستاره می‌بری تو پاره پاره می‌بری
    گه شیرخواره می‌بری گه می‌کشانی دایه را
    دارم دلی همچون جهان تا می‌کشد کوه گران
    من که کشم که کی کشم زین کاهدان واخر مرا
    گر موی من چون شیر شد از شوق مردن پیر شد
    من آردم گندم نیم چون آمدم در آسیا
    در آسیا گندم رود کز سنبله زادست او
    زاده مهم نی سنبله در آسیا باشم چرا
    نی نی فتد در آسیا هم نور مه از روزنی
    زان جا به سوی مه رود نی در دکان نانبا
    با عقل خود گر جفتمی من گفتنی‌ها گفتمی
    خاموش کن تا نشنود این قصه را باد هوا

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا

    آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
    بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
    دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
    نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
    آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
    ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
    برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
    اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
    چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
    رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
    ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا
    برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
    تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا

    مهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده با
    بر خوان شیران یک شبی بوزینه‌ای همراه شد
    استیزه رو گر نیستی او از کجا شیر از کجا
    بنگر که از شمشیر شه در قهرمان خون می‌چکد
    آخر چه گستاخی است این والله خطا والله خطا
    گر طفل شیری پنجه زد بر روی مادر ناگهان
    تو دشمن خود نیستی بر وی منه تو پنجه را
    آن کو ز شیران شیر خورد او شیر باشد نیست مرد
    بسیار نقش آدمی دیدم که بود آن اژدها
    نوح ار چه مردم وار بد طوفان مردم خوار بد
    گر هست آتش ذره‌ای آن ذره دارد شعله‌ها
    شمشیرم و خون ریز من هم نرمم و هم تیز من
    همچون جهان فانیم ظاهر خوش و باطن بلا

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا

    هین زهره را کالیوه کن زان نغمه‌های جان فزا
    دعوی خوبی کن بیا تا صد عدو و آشنا
    با چهره‌ای چون زعفران با چشم تر آید گوا
    غم جمله را نالان کند تا مرد و زن افغان کند
    که داد ده ما را ز غم کو گشت در ظلم اژدها
    غم را بدرانی شکم با دورباش زیر و بم
    تا غلغل افتد در عدم از عدل تو ای خوش صدا
    ساقی تو ما را یاد کن صد خیک را پرباد کن
    ارواح را فرهاد کن در عشق آن شیرین لقا
    چون تو سرافیل دلی زنده کن آب و گلی
    دردم ز راه مقبلی در گوش ما نفخه خدا
    ما همچو خرمن ریخته گندم به کاه آمیخته
    هین از نسیم باد جان که را ز گندم کن جدا
    تا غم به سوی غم رود خرم سوی خرم رود
    تا گل به سوی گل رود تا دل برآید بر سما
    این دانه‌های نازنین محبوس مانده در زمین
    در گوش یک باران خوش موقوف یک باد صبا
    تا کار جان چون زر شود با دلبران هم‌بر شود
    پا بود اکنون سر شود که بود اکنون کهربا
    خاموش کن آخر دمی دستور بودی گفتمی
    سری که نفکندست کس در گوش اخوان صفا

  10. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض






    • ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
      ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ‌ها
      ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا
      ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی
      ای جویبار راستی از جوی یار ماستی بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا
      ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را




صفحه 2 از 302 نخستنخست 1234567891011121314151617181920212252102152 ... آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •