صفحه 28 از 302 نخستنخست ... 8910111213141516171819202122232425262728293031323334353637383940414243444546474878128178 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 271 تا 280 , از مجموع 3018

موضوع: ديوان شمس

  1. #271
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض

    می‌دان که زمانه نقش سوداست
    بیرون ز زمانه صورت ماست
    زیرا قفسی‌ست این زمانه
    بیرون همه کوه قاف و عنقاست

    جویی‌ست جهان و ما برونیم
    بر جوی فتاده سایه ماست

    این جا سر نکته‌ای‌ست مشکل
    این جا نبود ولیکن این جاست

    جز در رخ جان مخند ای دل
    بی او همه خنده گریه افزاست

    آن دل نبود که باشد او تنگ
    زان روی که دل فراخ پهناست

    دل غم نخورد غذاش غم نیست
    طوطی‌ست دل و عجب شکرخاست

    مانند درخت سر قدم ساز
    زیرا که ره تو زیر و بالاست

    شاخ ار چه نظر به بیخ دارد
    کان قوت مغز او هم از پاست

  2. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  3. #272
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض

    دود دل ما نشان سوداست
    وان دود که از دلست پیداست
    هر موج که می‌زند دل از خون
    آن دل نبود مگر که دریاست

    بیگانه شدند آشنایان
    دل نیز به دشمنی چه برخاست

    هر سوی که عشق رخت بنهاد
    هر جا که ملامت‌ست آن جاست

    ما نگریزیم از این ملامت
    زیرا که قدیم خانه ماست

    در عشق حسد برند شاهان
    زان روی که عشق شمع دل‌هاست

    پا بر سر چرخ هفتمین نه
    کاین عشق به حجره‌های بالاست

    هشیار مباش زان که هشیار
    در مجلس عشق سخت رسواست

    میری مطلب که میر مجلس
    گر چشم ببسته‌ست بیناست

    این عشق هنوز زیر چادر
    این گرد سیاه بین که برخاست

    هر چند که زیر هفت پرده‌ست
    پیداست که سخت خوب و زیباست

    شب خیز کنید ای حریفان
    شمعست و شراب و یار تنهاست

  4. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  5. #273
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    Eh


    دل آمد و دی به گوش جان گفت
    ای نام تو این که می‌نتان گفت

    درنده آنک گفت پیدا
    سوزنده آنک در نهان گفت

    چه عذر و بهانه دارد ای جان
    آن کس که ز بی‌نشان نشان گفت

    گل داند و بلبل معربد
    رازی که میان گلستان گفت

    آن کس نه که از طریق تحصیل
    آموخت ز بانگ بلبلان گفت

    صیادی تیر غمزه‌ها را
    آن ابروهای چون کمان گفت

    صد گونه زبان زمین برآورد
    در پاسخ آن چه آسمان گفت

    ای عاشق آسمان قرین شو
    با او که حدیث نردبان گفت

    زان شاهد خانگی نشان کو
    هر کس سخنی ز خاندان گفت

    کو شعشعه‌های قرص خورشید
    هر سایه نشین ز سایه بان گفت

    با این همه گوش و هوش مستست
    زان چند سخن که این زبان گفت

    چون یافت زبان دو سه قراضه
    مشغول شد و به ترک کان گفت

    وز ننگ قراضه جان عاشق
    ترک بازار و این دکان گفت

    در گوشم گفت عشق بس کن
    خاموش کنم چو او چنان گفت

  6. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  7. #274
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    Eh

    گویم سخن شکرنباتت
    یا قصه چشمه حیاتت
    رخ بر رخ من نهی بگویم
    کز بهر چه شاه کرد ماتت

    در خرمنت آتشی درانداخت
    کز خرمن خود دهد زکاتت

    سرسبز کند چو تره زارت
    تا بازخرد ز ترهاتت

    در آتش عشق چون خلیلی
    خوش باش که می‌دهد نجاتت

    عقلت شب قدر دید و صد عید
    کز عشق دریده شد براتت

    سوگند به سایه لطیفت
    سوگند نمی‌خورم به ذاتت

    در ذات تو کی رسند جان‌ها
    چون غرقه شدند در صفاتت

    چون جوی روان و ساجدت کرد
    تا پاک کند ز سیئاتت

    از هر جهتی تو را بلا داد
    تا بازکشد به بی‌جهاتت

    گفتی که خمش کنم نکردی
    می‌خندد عشق بر ثباتت

  8. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  9. #275
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    Eh

    در شهر شما یکی نگاریست
    کز وی دل و عقل بی‌قراریست
    هر نفسی را از او نصیبیست
    هر باغی را از او بهاریست

    در هر کویی از او فغانیست
    در هر راهی از او غباریست

    در هر گوشی از او سماعیست
    هر چشم از او در اعتباریست

    در کار شوید ای حریفان
    کاین جا ما را عظیم کاریست

    پنهان یاری به گوش من گفت
    کاین جا پنهان لطیف یاریست

    او بد که به این طریق می‌گفت
    کز تعبیه‌هاش دل نزاریست

    او بود رسول خویش و مرسل
    کان لهجه از آن شهریاریست

    نوحست و امان غرقگانست
    روحست و نهان و آشکاریست

    گرد ترشان مگرد زین پس
    چون پهلوی تو شکرنثاریست

    گرد شکران طبع کم گرد
    کان شهوت نیز برگذاریست

    این جا شکریست بی‌نهایت
    این جا سر وقت پایداریست

    خاموش کن ای دل و مپندار
    کو را حدیست یا کناریست

  10. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  11. #276
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض


    آمد رمضان و عید با ماست
    قفل آمد و آن کلید با ماست

    بربست دهان و دیده بگشاد
    وان نور که دیده دید با ماست

    آمد رمضان به خدمت دل
    وان کش که دل آفرید با ماست

    در روزه اگر پدید شد رنج
    گنج دل ناپدید با ماست

    کردیم ز روزه جان و دل پاک
    هر چند تن پلید با ماست

    روزه به زبان حال گوید
    کم شو که همه مرید با ماست

    چون هست صلاح دین در این جمع
    منصور و ابایزید با ماست

  12. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  13. #277
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض

    گر جام سپهر زهرپیماست
    آن در لب عاشقان چو حلواست
    زین واقعه گر ز جای رفتی
    از جای برو که جای این جاست

    مگریز ز سوز عشق زیرا
    جز آتش عشق دود و سوداست

    دودت نپزد کند سیاهت
    در پختنت آتشست کاستاست

    پروانه که گرد دود گردد
    دودآلودست و خام و رسواست

    از خانه و مان به یاد ناید
    آن را که چنین سفر مهیاست

    از شهر مگو که در بیابان
    موسیست رفیق من و سلواست

    صحبت چه کنی که در سقیمی
    هر لحظه طبیب تو مسیحاست

    دلتنگ خوشم که در فراخی
    هر مسخره را رهست و گنجاست

    چون خانه دل ز غم شود تنگ
    در وی شه دلنواز تنهاست

    دل تنگ بود جز او نگنجد
    تنگی دلم امان و غوغاست

    دندان عدو ز ترس کندست
    پس روترشی رهایی ماست

    خاموش که بحر اگر ترش روست
    هم معدن گوهرست و دریاست

  14. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  15. #278
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض

    من سر نخورم که سر گران‌ست
    پاچه نخورم که استخوان‌ست
    بریان نخورم که هم زیان‌ست
    من نور خورم که قوت جان‌ست

    من سر نخوهم که باکلاهند
    من زر نخوهم که بازخواهند

    من خر نخوهم که بند کاهند
    من کبک خورم که صید شاهند

    بالا نپرم نه لک لکم من
    کس را نگزم که نی سگم من

    لنگی نکنم نه بدتکم من
    که عاشق روی ایبکم من

    ترشی نکنم نه سرکه‌ام من
    پرنم نشوم نه برکه‌ام من

    سرکش نشوم نه عکه‌ام من
    قانع بزیم که مکه‌ام من

    دستار مرا گرو نهادی
    یک کوزه مثلثم ندادی

    انصاف بده عوان نژادی
    ما را کم نیست هیچ شادی

    سالار دهی و خواجه ده
    آن باده که گفته‌ای به من ده

    ور دفع دهی تو و برون جه
    در کس زنان خویشتن نه

    من عشق خورم که خوشگوارست
    ذوق دهنست و نشو جان‌ست

    خوردم ز ثرید و پاچه یک چند
    از پاچه سر مرا زیانست

    زین پس سر پاچه نیست ما را
    ما را و کسی که اهل خوانست

  16. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  17. #279
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    Eh

    گر می‌نکند لبم بیانت
    سر می‌گوید به گوش جانت
    گر لب ز سلام تو خموش است
    بس هم سخن است با نهایت

    تن از تو همی‌کند کرانه
    جان بگرفته است در میانت

    صورت اگرت چو تیر انداخت
    جانش بکشید چون کمانت

    هرچ از تو نهان کند بگوید
    در گوش ضمیر رازدانت

    این دم اگر از میان برونی
    بازآرد دل کمرکشانت

    در باطن کرده خاص خاصت
    در ظاهر کرده امتحانت

    خامش که چو در تو این غم انداخت
    بس باشد این کشش نشانت

  18. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


  19. #280
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض


    پرسید کسی که ره کدامست
    گفتم کاین راه ترک کامست

    ای عاشق شاه دان که راهت
    در جست رضای آن همامست

    چون کام و مراد دوست جویی
    پس جست مراد خود حرامست

    شد جمله روح عشق محبوب
    کاین عشق صوامع کرامست

    کم از سر کوه نیست عشقش
    ما را سر کوه این تمامست

    غاری که در اوست یار عشقست
    جان را ز جمال او نظامست

    هر چت که صفا دهد صوابست
    تعیین بنمی کنم کدامست

    خامش کن و پیر عشق را باش
    کاندر دو جهان تو را امامست

  20. کاربر روبرو از پست مفید !MAHSA! سپاس کرده است .


صفحه 28 از 302 نخستنخست ... 8910111213141516171819202122232425262728293031323334353637383940414243444546474878128178 ... آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •