صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15

موضوع: اشعار شهرزاد مغروری

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض اشعار شهرزاد مغروری

    به من تسلیت نمی گویند؟

    مرا با شما کاری نیست ای خاطرات
    بیش از اینم مرا به نیش نکشید
    من شهید
    سراب و فاصله ها هستم
    لبهای خشکم را ببینید
    از امروز تا همیشه در این سرا به عزا می نشینم
    اینجا به بهای طرد عشق اعتماد راگردن زده اند.
    در اینجا از امروز تا همیشه
    دیگر کسی به عشق سلام نمی گوید
    اینجا کسی مرده است...
    من... و ...

  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض اشعار شهرزاد مغروری 1

    را با شما کاری نیست ای خاطرات
    بیش از اینم مرا به نیش نکشید
    من شهید
    سراب و فاصله ها هستم
    لبهای خشکم را ببینید
    از امروز تا همیشه در این سرا به عزا می نشینم
    اینجا به بهای طرد عشق اعتماد راگردن زده اند.
    در اینجا از امروز تا همیشه
    دیگر کسی به عشق سلام نمی گوید
    اینجا کسی مرده است...
    من... و ...

  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض اشعار شهرزاد مغروری 2

    ن بست آیدا

    ظهر شلاق به دست سایه ها را می کشت
    بوی خون می آمد
    آفتاب پر غیض و حریص
    لاشه مفلوکی را زیر دندان می خایید
    ته بن بست مصیبت زده یک کوچه
    از پس پنجره عور زنی
    سایه عابرها را می بویید
    گویا در خوابی لخت قدم بر می داشت
    چشمهایش از وحشت بی تاب
    توبگو در کالبد بیمارش دشنه ای گل می داد
    عکس خود را در ته این بن بست تماشا می کرد
    عکس یک تجربه گرم و لزج
    عکس یک بوسه رسواگر و خوب
    و هنوز
    عطر مرموزگناهی معصوم بلبلان را به هوس بازی بشارت می داد
    __________________

  4. #4
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض اشعار شهرزاد مغروری 3

    تو رفتنی هستی

    گلای کاغذی عمر منو
    باد پاییز داره پرپر می کنه
    می دونم رفتنی هستی یه نفس
    دل داره بی خودی دست دست میکنه
    واسه بازی چشات مهره باختم واسه تو
    بی خیال من میشی هر چی که ساختم واسه تو
    نرگسا نسترنا رویای باغ
    هیچ کدوم عطر تو رو واسم نداشت
    هیچ کدوم از بازیهای سرنوشت
    تلخی باخت تو رو واسم نداشت

  5. #5
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض اشعار شهرزاد مغروری 4

    وقتی بارون میاد

    بارن میاد تو ایوونا
    پرنده ها سرد شونه
    یه آسمون پروانه ها
    حیونیها لرزشونه
    کسی از اون دور نمیاد
    رحمی به دلها نمیاد
    آخه کجاست اون که بگه
    گشنشونه قناریها
    دلم فقط اونو می خواد
    اون که صدای پاش
    توباغ
    لالایی جیرجیرک
    وقتی میآد عروسی شاپرک

  6. #6
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض اشعار شهرزاد مغروری 5

    لعنت به تو

    بیاد بیار
    عصر پائیزی را که
    تو چمدان تمام خاطرات مرا
    در آخرین ایستگاه فراموشی جاگذاشتی
    و دوباره به راه افتادی
    و با انگشت به روی شیشه قطار
    یادم رفت
    را نوشتی
    و من گریه کردم و تو خندیدی
    لعنت به تو
    بیاد بیار عصر پاییزی را
    که تو رفتی و من به دنبال تو دویدم
    همچنان که در ذهن تو
    مثل دود قطار در هوا گم می شدم
    لعنت به تو
    من گریه می کردم وتو می خندیدی
    گریه کردم و اشکهای مرا باد تا دور دستها برد
    و باریدند و باریدند
    لعنت به تو
    میان من و تو بیابانها رویید و تو
    برای من دست تکان می دادی
    و قطار دور می شد

  7. #7
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض اشعار شهرزاد مغروری 6

    کاش می شد

    کاش می شد
    برهم از خوابت
    رستن از تو
    مرگ است
    من به دنبال توام
    تا سحر چشم به راه می مانم
    نکند مهتاب بخوابد امشب
    کاش می شد
    برهم از خوابت
    خواب تو
    دره وهم آلود سکوتی است
    که در آن قلب سردم
    می پوسد
    و همه هستی من
    از بد این حادثه ها
    من به دنبال توام
    تا سحر چشم به راه می مانم
    و سراغت را از تن
    هر واهه ای از این امشب می گیرم
    وتو را همچون یک ریشه ی داغ
    ای که سیراب از این بد درد عطش
    می جویم
    آه ناگزیرم که تو را در پس هر شعر
    بخوانم و بخوانم«درمان!»
    شعر من بیمار است
    کاش می شد برهم از خوابت

  8. #8
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض اشعار شهرزاد مغروری 7

    میروم از یاد

    چه آسان می روم از یاد
    چه می پوسم در این اذهان
    کج پندار
    کژدم های جرّار و خیانتکار
    و می ماسم
    نهایت بر ردای بور و چرک آلوده وجدان سربردار
    چه آسان می روم از یاد
    مثال لاش منفور و جزام آلود
    و همچون جیفه ای بی گور و بی تابوت
    که حتی روبهان کور
    از خائیدن چشمان مغمومم گریزانند
    چه آسان می روم از یاد
    مثال"دوستت دارم"
    کم رنگ و بی آهنگ
    به جرز آبریز گاهی تنگ
    پس میخانه ای دلتنگ
    چه آسان می روم از یاد
    و شرمم باد و شرمم باد

  9. #9
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض اشعار شهرزاد مغروری 8

    باغ

    همه در باغ بهشت بیمارند
    و در این غفلت رنگین
    مرگ خود را می خواهند
    و خدا آن بالاست
    روی تخت گل ها خواب می بینند
    خواب آدمها را، خواب غفلت ها را
    حوریان در غم تکرار
    هماغوشی خود با شیطان
    می میرند
    و دلم از غم این باغ بهشت، دور خود پیله ای می پیچد
    دل من در این باغ محصور است
    آسمان اینجا بیهوده قشنگ
    و زمین بی منطق سبز است
    روزها می گذرند و سکوتی تبدار
    در باغ بهشت
    همچو یک پیچک می روید
    دل من در این باغ می گیرد و به
    سان یک پیکر مسموم می پوسد

    __________________

  10. #10
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض اشعار شهرزاد مغروری9

    یادگاری

    روی دیوار دل تو
    من یه یادگاری بودم
    نه یه پیچک که بتونه
    جون بگیره توی سینه ات
    قسمتم نبود که با تو
    تا آخر قصه بمونم
    شایدم قصه همین بود
    که من از تو جا بمونم
    رفتی و مونده هنوزم
    رد دشنه هات روپشتم
    کاشکی می شد که یه روز
    تو رو جایی گیر بیارم
    روبروت خیره بمونم
    ته چشماتو بخونم
    که خودت بگی ببینم
    که می گی دوستت ندارم

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •