صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 49 , از مجموع 49

موضوع: دیوان اشعار فروغی بسطامی

  1. #41
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    چون خاک میشود به رهت جان پاک ما

    بگذار نخوت از سر و بگذر به خاک ما


    یا رب که دامن تو نگیرد به روز حشر

    خونی که ریختی ز دل چاک چاک ما


    دردا که هیچ در دل سختت اثر نکرد

    اشک روان و آه دل دردناک ما


    تا کی که با خیال تو در خاک میکنیم

    خمخانه مست میشود از فیض تاک ما


    دل شد شریک غصهی ما در طریق عشق

    غیرت اگر بهم نزند اشتراک ما


    دیدیم روی قاتل خود را به زیر تیغ

    سرمایهی سلامت ما شد هلاک ما


    تا تکیه کردهایم فروغی به لطف دوست

    از خصمی فلک نبود هیچ باک ما

  2. #42
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    خطت دمید از اثر دود آه ما

    شد آه ما نتیجه روز سیاه ما


    ما را به جرم عشق تو کشتند منکران

    سرمایهی ثواب شد آخر گناه ما


    ما خونبهای خویش نخواهیم روز حشر

    گر باز بر جمال تو افتد نگاه ما


    شاهد ضرور نیست شهیدان عشق را

    گو هیچ دم مزن ز شهادت گواه ما


    قانع شدم به نیم نگه لیکن از غرور

    مشکل نظر کند به گدا پادشاه ما


    چشمش نظر به حالت دلخستگان نکرد

    یا رب کسی مباد به حال تباه ما


    گفتم که چیست سلسله جنبان فتنه، گفت

    ماری که خفته است به زیر کلاه ما


    گفتم که آب دیده ما چاه میشود

    گفتا اگر به دیده کشی خاک راه ما


    دانی که چیست نیر اعظم فروغیا

    کمتر فروغ طلعت تابنده ماه ما

  3. #43
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما

    به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما


    تا ز بندت شدم آزاد، گرفتار شدم

    سخت آزادی ما بند گرفتاری ما


    سر ما باد فدای قدم عشق ، که داد

    با تو آمیزش ما از همه بیزاری ما


    بس که تن خسته و دل زار شد از بار غمت

    ترسم آخر که به گوشت نرسد زاری ما


    صبح ما شام شد از تیرگی بخت سیاه

    آه اگر شب رو زلفت نکند یاری ما


    دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم

    خواب ما به بود از عالم بیداری ما


    بی کسی بین که نکردهست به شبهای فراق

    هیچکس غیر غم روی تو غمخواری ما


    دل و دین تاب و توان رفت و برفتم از دست

    بر سر کوی وفا کیست به پاداری ما


    گفتم از دست که شد زار دل اهل نظر

    زیر لب گفت که از دست دل آزاری ما


    هوشم افزود فروغی کرم باده فروش

    مستی ما چه بود مایهی هشیاری ما

  4. #44
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما

    وین سلسله سرمایهی دیوانگی ما


    سر بر دم تیغ تو نهادیم به مردی

    کس نیست درین عرصه به مردانگی ما


    با ما نشدی محرم و از خلق دو عالم

    سودای تو شد علت بیگانگی ما


    آن مرغ اسیریم به دام تو که خوردند

    مرغان گلستان غم بی دانگی ما


    گفتم که کسی نیست به بیچارگی من

    گفتا که بتی نیست به جانانگی ما


    گفتم که بود قاتل صاحبنظران، گفت

    چشمی که بود منشا مستانگی ما


    عالم همه را سوخت به یک شعله فروغی

    شمعی که بود باعث پروانگی ما

  5. #45
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما

    تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما


    گر در میان نباشد پای وصال جانان

    مردن چه فرق دارد با زندگانی ما


    ترک حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم

    الحق که جای رشک است بر کامرانی ما


    سودای او گزیدیم جنس غمش خریدیم

    یا رب زیان مبادا در بی زیانی ما


    در عالم محبت الفت بهم گرفته

    نامهربانی او با مهربانی ما


    در عین بیزبانی با او به گفتگوییم

    کیفیت غریبی است در بی زبانی ما


    صد ره ز ناتوانی در پایش اوفتادیم

    تا چشم رحمت افکند بر ناتوانی ما


    تا بینشان نگشتیم از وی نشان نجستیم

    غافل خبر ندارد از بینشانی ما


    اول نظر دریدیم پیراهن صبوری

    آخر شد آشکارا راز نهانی ما


    تا وصف صورتش را در نامه ثبت کردیم

    مانند اهل دانش پیش معانی ما


    تدبیرها نمودیم در عاشقی فروغی

    کاری نیامد آخر از کاردانی ما

  6. #46
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما

    ما تماشایی او ، خلق تماشایی ما


    قامت افروخته میرفت و به شوخی میگفت

    که بتی چهره نیفروخت به زیبایی ما


    او ز ما فارغ و ما طالب او در همه حال

    خود پسندیدن او بنگر و خودرایی ما


    قتل خود را به دم تیغ محبت دیدیم

    گو عدو کور شو از حسرت بینایی ما


    جان بیاسود به یک ضربت قاتل ما را

    یعنی از عمر همین بود تن آسایی ما


    حالیا مست و خرابیم ز کیفیت عشق

    پس از این تا چه رسد بر سر سودایی ما


    هر کجا جام میآن کودک خندان بخشد

    باده گو پاک بشو دفتر دانایی ما


    نقد دنیا به بهای لب ساقی دادیم

    تا کجا صرف شود مایهی عقبایی ما


    شب ما تا به قیامت نشود روز، که هست

    پردهی روز قیامت شب تنهایی ما


    مگرش زلف تو زنجیر نماید ور نه

    در همه شهر نگنجد دل صحرایی ما


    دل ز وصلت نتوان کند، بهل تا بکند

    سیل هجران تو بنیاد شکیبایی ما


    ناتوان چشم تو بر بست فروغی را دست

    ورنه کی خاسته مردی به توانایی ما

  7. #47
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    پایه عمر گرانمایه بر آب است برآب

    همه جا شاهد این نکته حباب است ، حباب


    باده خور باده به بانک نی و فتوای حکیم

    زان که دل درد تو را چاره شراب است، شراب


    بر سر کوی خرابات کسی آباد است

    که مدام از می دیرینه خراب است، خراب


    گر به تیغم نزند محض گناه است، گناه

    ور به خونم بکشد عین ثواب است، ثواب


    رسم عشاق جگر خسته نیاز است ، نیاز

    خوی خوبان ستم پیشه عتاب است ، عتاب


    آن که عشق تو نورزید جماد است، جماد

    وان که می با تو ننوشید دواب است، دواب


    تا تو را اهل نظر هیچ تماشا نکنند

    خم به خم زلف تو بر چهره نقاب است، نقاب


    در سفالین قدح از شیشه مکن می به درنگ

    که مدار فلک سفله شتاب است، شتاب


    گر فروغی نرود از سر کویت چه کند

    که ملاقات رقیب تو عذاب است، عذاب

  8. #48
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    اندوه تو شد وارد کاشانهام امشب

    مهمان عزیز آمده در خانهام امشب


    صد شکر خدا را که نشستهست به شادی

    گنج غمت اندر دل ویرانهام امشب


    من از نگه شمع رخت دیده نورزم

    تا پاک نسوزد پر پروانهام امشب


    بگشا لب افسونگرت ای شوخ پری چهر

    تا شیخ بداند ز چه افسانهام امشب


    ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد

    ای بیخبر از گریه مستانهام امشب


    یک جرعهی تو مست کند هر دو جهان را

    چیزی که لبت ریخت به پیمانهام امشب


    شاید که شکارم شود آن مرغ بهشتی

    گاهی *** دام و گهی دانهام امشب


    تا بر سر من بگذرد آن یار قدیمی

    خاک قدم محرم و بیگانهام امشب


    امید که بر خیل غمش دست بیاید

    آه سحر و طاقت هر دانهام امشب


    از من بگریزید که میخوردهام امشب

    با من منشینید که دیوانهام امشب


    بی حاصلم از عمر گرانمایه فروغی

    گر جان نرود در پی جانانهام امشب

  9. #49
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    دوش در آغوشم آمد آن مه نخشب

    کاش که هرگز سحر نمیشدی این شب


    مهوشی از مهر در کنار من آمد

    چون قمر اندر میان خانهی عقرب


    عشق به جایی مرا رساند که آنجا

    گردش گردون نبود و تابش کوکب


    هست به سر تا هوای کعبه مقصود

    کوشش راکب خوش است و جنبش مرکب


    تا کرم ساقی است و باده باقی

    کام دمادم بگیر و جام لبالب


    لاف تقرب مزن به حضرت جانان

    زان که خموشند بندگان مقرب


    هم دل خسرو شکست و هم سر فرهاد

    عشوهی شیرین تندخوی شکر لب


    آن که خبردار شد ز مسالهی عشق

    کار ندارد به هیچ ملت و مذهب


    روز مرا تیره ساخت جعد معنبر

    زخم مرا تازه کرد عنبر اشهب


    هیچ مرادم نداد خواندن اوراد

    یار نشد مهربان ز گفتن یارب


    سیمبران طالب زرند فروغی

    جیب ملک دارد این دعای مجرب


    کارگشای زمانه ناصردین شاه

    آن که دعا گوی او رسید به مطلب

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •