هند
ای دست پرورده نامدار دیرین من !
ای که عمر را همه دست در دست من بگذاشتی
و راه ها را همه پا به پای من آمدی ،
لحظه ای را به سخن این پیر راهت ،
پیر راه های پیشینت گوش فرا ده ،
به این پرسش که از عمق نهادت ،
از همه ذرات وجودت ،
از همه ذرات آفرینش ،
از همه نگاه ها ،
از همه کتاب ها ،
از همه یاران تاریخت ،
از همه همدردان و هم اندیشان دیرینت بلند است
پاسخ گوی !
چه می کنی ؟
چه می گویی ؟
هر بادامی که به طوطی اسیر در سرزمین ارامنه می دهی
او را برای هند دیوانه تر می کنی.
هند !
این اقلیم بزرگ پر افسون و پر افسانه ،
سرزمین خیال و شعر و تصوف ،
خاک پاکی که
زمینش ، هوایش ، آسمانش را همه از عشق سرشته اند
و خلقش همه بی تاب نجات اند و بی قرار سفر و گریز ،
و وصال به ساحل آرام و بی کرانه ی پر از روح
و سرشار از عطر سبک و نوازشگر نیروانا …
کشور سبز چشم های زمین ،
جنگل های انبوده و وحشی و پر اسراری که گام هیچ کسی
قلب پاک و چشم به راه آن را نیالوده است.
کشور پرستش ،
پرستش بت ، بودا ، شاه زاده ی بنارس ، سیدارتا … !
ای خیال پرداز بزرگ !
ای که بر بال شعر می نشینی
و در قلب مرغان زیبای کلمات
از خود و زندگی خود
و سرنوشت دشوار و سنگین خود
و از زیمن و دیوارها و کوه ها و فاصله هایش دور می شوی ،
هر شب ، اِسرایی و هر شب ، معراجی
تا کجا ؟