دکتر علی شریعتی
غرب
چقدر ایم قفس برایم تنگ است.من تاب تنگنا ندارم !کو آن مرکب زرین موی افسانه ای که از جانب غرب آمدو جد مرا از گورش نجات داد و برد ؟به آسمان بردبه جانب غرب برد ،آه ! کی خواهد رسید ؟که بیاید و فرزند او را نیزکه در این تنگنای گور رنج می برد ، رها کندنجاتش دهد و به جانب غرب برد ،به جانب آزادی ،به سوی افق های باز و آزاد و مهربان.غرب ، ای بهشت موعود ما !آیا به نجات من هم می اندیشی ؟