صفحه 2 از 52 نخستنخست 12345678910111213141516171819202122 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 514

موضوع: بیانات مقام معظم رهبری از سال 79 تا 88

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 در سالروز ميلاد مسعود پيامبراسلام(ص) و امام صادق(ع) 17 ربيع الاول 1421

    متن بيانات رهبر معظم انقلاب
    در سالروز ميلاد مسعود پيامبراسلام(ص) و امام صادق(ع) 17 ربيع الاول 1421
    31 / 03 / 1379

    بسم الله الرحمن الرحيم

    بنده هم ميلاد مسعود نبى اكرم حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله) و ولادت بـا سـعادت حـضرت امـام جـعفر صـادق(عليه الصلاه والـسلام) را بـه همه ى مسلمانان عالم, به همه ى حق طلبان و آزادگان, مخصوصا به ملت شريف و بزرگوار ايـران, هـمچنين بـه شـما حـضار محترم, مسوولان محترم كشور, ميهمانان عزيز كـشورهاى اسـلامى از سـراسر جـهان و سـفراى محترم كشورهاى اسلامى تبريك عرض مى كنم.
    هـم خـود نـبى اكرم از لحاظ شخصيت, در اوج قله ى عالم آفرينش است; چه در آن ابـعادى كـه بـراى بشر قابل فهم است, مثل همين معيارهاى عالى انسانى عقل, تـدبير, هـوشمندى, كـرم, رحمت, عفو, قاطعيت و از اين قبيل چيزها چه در آن ابـعادى كـه از مـرتبه ى ذهـن انسان بالاتر است ابعاد نشان دهنده ى تجلى اسم اعـظم حق در وجـود پـيغمبر اكرم و مقام قرب پيغمبر به خداى متعال كه ما از ايـنها فـقط نـامى و صـورتى مـى شنويم و مـى دانيم.حقيقت آن را خداى بزرگ و اولـياى بزرگش مى دانند.هم پيام آن بزرگوار يك پيام بالاترين و بهترين براى سعادت انسان است; پيام توحيد, پيام ارتقا مرتبه ى انسان و پيام تكامل وجود بشر.
    درسـت اسـت كه بشريت, تا امروز توفيق پيدا نكرده است كه اين پيام را بطور كـامل در همه ى ابعادش در زندگى خود پياده كند; وليكن بى گمان حركت تعالى و تـرقى انـسان, يـك روز به اين جا خواهد رسيد.اين يك نقطه ى اوج و يك تعالى بـراى انـسان اسـت.با فرض اين كه بشريت, فكرش, فهمش, ادراكات عالى بشرى و دانـش بـشرى, رو به پيشرفت و پيام اسلام, زنده است.شكى نيست كه يك روز اين پيام, جاى خود را در زندگى جامعه ى بشرى پيدا خواهد كرد.حقانيت پيام نبوى, حـقانيت توحيد اسلام, درس اسلام براى زندگى و راه اسلام براى سعادت و پيشرفت انـسان, بـشر را بـه آن نقطه يى خواهد رساند كه اين جاده ى روشن و هموار را پـيدا كـند و در آن قـدم بـگذارد و پيش برود و تعالى و تكامل خود را پيدا كند.
    آنچه كه براى ما مسلمانها مهم است, اين است كه معرفت خود را نسبت به اسلام و نيز معرفت خود را نسبت به پيغمبر گرامى اسلام, زياد كنيم.امروز, در دنياى اسـلام يـكى از دردهـاى بزرگ, درد تفرقه و جدايى است.محور وحدت عالم اسلام, مـى تواند وجـود مـقدس پـيغمبر نـقطه ى اعتقاد همه, نقطه ى تمركز عواطف همه ى انـسانها بـاشد.ما مـسلمانها هيچ نقطه يى را به اين روشنى و به اين جامعيت مثل وجود مقدس پيغمبر نداريم; كه هم مسلمانها به او معتقدند, هم علاوه ى بر اعـتقاد, يـك پيوند عاطفى و معنوى دلها و احساسات مسلمانان را به آن وجود مقدس, متصل كرده است. اين بهترين مركز وحدت است.
    تـصادفى نـيست كـه مـا مشاهده مى كنيم در اين سالهاى اخير, مثل دوران قرون وسـطى و دوران تـحليلهاى مـغرضانه ى مـستشرقين كـه در آن دوران, بـه شخصيت پيغمبر اكرم اهانت مى كردند كشيشان مسيحى در دوران قرون وسطى در نوشته ها و گـفتارها و در كارهاى هنريشان و در دورانى هم كه تاريخ نويسى مستشرقين باب شـد در اين قرن گذشته هم باز ديديم كه مستشرقين غير مسلمان مستشرقين غربى يـكى از نقاطى را كه مورد تشكيك و در مواردى مورد اهانت قراردادند, شخصيت مقدس و مبارك نبى اكرم بود!
    مـدتها فـاصله شـده بود; ولى اخيرا باز شروع كردند.درچند سال اخير انسان, يـك تهاجم مـطبوعاتى و فرهنگى پليد و شومى را در اكناف عالم نسبت به شخصيت نـبى اكرم (صـلى الله عـليه و آله و سلم) مشاهد مى كند:اين مى تواند حساب شده بـاشد; چـون به اين نقطه, توجه شده است كه مسلمانان مى توانند بر گرد محور وجـود مقدس نبى اكرم و اعتقاد و محبت و عشق به او گرد بيايند, لذا آن مركز را مورد مناقشه قرار مى دهند.
    عـلماى اسـلام, روشـنفكران مـسلمان, نـويسندگان, شعرا و هنرمندان در دنياى اسـلام, امـروز وظـيفه دارنـد تا آن جايى كه توان آنها اجازه مى دهد, شخصيت نـبى اكرم و ابـعاد عـظمت ايـن وجـود بزرگ را براى مسلمانان و غيرمسلمانان تـرسيم كـنند.اين بـه اتحاد امت اسلامى و به خيزشى كه امروز در نسلهاىجوان امت اسلام به سوى اسلام مشاهده مى شود, كمك خواهد كرد.
    بـرادران و خـواهران عزيز, امروز دنياى اسلام بيش از گذشته احتياج دارد به ايـن كه خود را با مبانى و با حقايق اسلام, مانوس و نزديك كند.امروز زمينه بـراى حـركت اسـلامى در سـرتاسر دنياى اسلام فراهم است.امروز در مقابل فساد دنـياى مـادى غـرب, فـهم حـقيقت تـوحيد اسـلامى براى ملتهاى مسلمان, دشوار نـيست.امروز روزى اسـت كـه بايد علما و متفكران اسلام, حركت و تلاش كنند تا دلـها را بـا حقيقت اسلام آشنا نمايند; امت اسلامى را به زمينه ى تجديد حيات اسلامى كه بحمدالله مقدمات آن فراهم شده, و نمونه هايى از آن در اطراف عالم بـه و جـود آمده است و نمونه ى بارزى از آن در اين كشور, در ميان ملت بزرگ ايران با تشكيل نظام جمهورى اسلامى تحقق پيدا كرده است, نزديك كنند.
    هـرجا كـه مـا با اسلام و حقايق اسلام و وظيفه يى كه اسلام براى ما معين كرده اسـت, صادقانه برخورد كرديم.نصرت الهى و پيروزى و موفقيت, نصيب ما شد; ما هـم در مسايل داخل كشورمان اين را تجربه كرده ايم, هم در مسايل دنياى اسلام ايـن را ديده ايم.اگر مشاهده مى كنيد كه جوانان مومن در لبنان توانستند اين پـيروزى بـزرگ را بـراى خـودشان و بـراى امـت اسـلامى و ملت عرب به ارمغان بـياورند, اين در سايه ى اسلام و در سايه ى آشنايى با اسلام و عمل كردن به حكم اسلامى در اين مورد بود.
    هميشه همين جور است; علاج دردهاى امت اسلامى و علاج درد بزرگ امت اسلام و زخم عـميق دنـياى اسـلام يـعنى مساله ى فلسطين هم همين است.كسانى گمان نكنند كه قـضيه ى فـلسطين هـم تـمام و مـلت فلسطين نابود و مساله ىفلسطين در زير اين جنجالها و غوغاها دفن شد! اين خطاست و اين توهم باطل است.
    گـذشت زمـان نـمى تواند حـقى مثل مـساله ى فـلسطين را از طـومار عـالم, مـحو بكند.فلسطين و ملت فلسطين,زنده است و آينده ى فلسطين, روشن است.
    شـما ملاحظه كنيد, چندين كشور چه در آسياى ميانه, چه در بالكان بعضى پنجاه سـال, بـعضى هفتاد سال, جزو مجموعه ى شوروى بودند و كسى گمان نمى كرد كه يك روز آنـها دوبـاره بـه هـويت خودشان برگردند; اما برگشتند! يك روز شوروى, شـكست ناپذير و زوال نـاپذير بـه نظر مىآمد; ظاهربينان خيال مى كردند مساله ى كـشورهايى كـه در مـجموعه ى شـوروى, حل و گم شده بودند, براى ابد تمام شده اسـت; امـا ايـن جور نبود.فلسطين هم همين است; فلسطين كه تمام شدنى نيست; فلسطين كه از روى صحنه عالم, گم شدنى نيست!
    هـمچنان كـه جنوب لبنان, گم شدنى نبود; صهيونيستها به لبنان نيامده بودند كـه يك روز آن جا را تخليه كنند; آمده بودند كه آن جا براى هميشه بمانند! ديديد كه مجاهدت و صبر و استقامت مردم و جوانان مسلمان لبنان در طول بيست سـال, عـرصه را بـر دشـمن, تـنگ و آنها را مجبور به عقب نشينى كرد.عين اين مـساله در مـورد خود فلسطين, صادق است.مقاومت مردم مسلمان و تمسك به اسلام مـى تواند ايـن نـقشه ى جـعلى و دروغـين امروز را به هم بزند و نقشه ى حقيقى نـقشه ى فـلسطين ومـلت فـلسطين را دوبـاره به اين سرزمين برگرداند, به فضل پروردگار, اين كار شدنى است.
    در سايه ى معرفت به اسلام و عمل به اسلام, بسيارىاز چيزها كه امروز ممكن است به چشمهايى محال و دشوار بيايد,هم شدنى است, هم وقتى كه در عمل تحقق پيدا كرد.ديده خواهد شد كه آن قدر هم دشوار و غيرعملى نبود.
    امـيدواريم خـداوند مـتعال امـت اسـلامى را بيدار كند, خداوند متعال ما را قدردان اسلام و قرآن و قدردان وجود مقدس پيغمبر كند.
    ان شـاالله اخـتلافات و دوئيـتها مـيان مـسلمانها, به وحدت و يگانگى و الفت تـبديل شـود و ان شـاالله در سـايه ى توجهات پروردگار و ادعيه ى زاكيه ى حضرت بـقيه الله (ارواحـنافداه) مـا و هـمه ى امـت اسلامى را موفق كند كه بتوانيم خـودمان را بـه آن نـقطه يى كـه اسلام براى امت خود و براى آحاد بشر در نظر گرفته است, برسانيم.
    والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
    17 ربيع الاول 1421


  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 در اولين ديدار نمايندگان مجلس شوراى اسلامى با ايشان29 / 3/ 79

    بيانات مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
    در اولين ديدار نمايندگان مجلس شوراى اسلامى با ايشان
    29 / 3/ 79


    بسم الله الرحمن الرحيم

    برادران و خواهران عزيز!
    نـمايندگان و مـنتخبان مـحترم و هـمكاران جـديد و عـزيز ما, در اداره ى ايـن كـشور بـزرگ و ايـن انقلاب عظيم و رسيدن به هدفها و آرمـانهايى كـه خداى متعال براى ملت مسلمان و مجاهدان راه خودش وعده فرموده! خيلى خوش آمديد.
    اولين مطلبى كه هر مسوولى در نظام اسلامى از جمله شما برادران و خـواهران عـزيز مـناسب اسـت كـه در ذهن داشته باشد, شكر خداوند متعال به خاطر اين مسووليت بزرگ است.
    ايـن طـور نـيست كـه هروقت انسان بخواهد در خدمت مردم, در خدمت اسـلام و در خدمت هدفهاى عالى قرار بگيرد, اين كار براى او ميسر باشد.
    زمانها و شرايط مختلف است و امكانات هميشه در دسترس نيست.
    اين شرف بزرگى براى يك انسان مومن و متعهد است كه احساس كند در جـايى قرار گرفته كه مى تواند براى مردم, براى كشور, براى اسلام, بـراى هـدفهاى والايـى كه در عظمت آنها ترديدى نيست, تلاشى بكند, زحمتى بكشد و قدمى بردارد.
    عـزيزان مـن! اگـر خـداى متعال هم كمك نكند, قدم از قدم نمى شود بـرداشت.كمك الـهى يـك چيز تصادفى و غيرمنطقى و بى محاسبه نيست; كـمك الـهى هـم مـترتب بر اين است كه انسان از خدا بخواهد, تلاش كند, استغاثه كند و او را به كمك بطلبد.
    پـيامبر بزرگوار ما كه اين روزها به نام آن بزرگوار مزين است و ايـام ولادت بـا سـعادت اوسـت و بـراى هـمه ى مومنين و براى همه ى مـسلمانان اسـوه است در هنگامه هاى سخت ملاحظه نمى كرد كه تضرع او پـيش خـدا و كـمك خـواستن او از خدا ممكن است در ذهن مخاطبان و شاهدان وناظران, اين تاثير را بگذارد كه او به خودى خود ناتوان است; به صراحت مى گفت كه من به خودى خود ناتوانم و بدون كمك خدا از مـن كارى برنمىآيد.در جنگ احزاب, در حالى كه همه ى دشمنان از اطـراف, مدينه و پيامبر و گروه مومنين رامحاصره كرده بودند, با ايـن نـيت كـه اسـلام و قـرآن و پـيام جديد را بكلى از بيخ و بن بكنند, پيامبر اكرم در كنار آرايش نظامى, در كنار تدابير بسيار هـوشمندانه يى كـه در آن جـا به كار برد, در كنار تحريض مردم بر مـقاومت, در مقابل چشم مردم بر زمين زانو گذارد! بارها اين كار تـكرار شـد كه در كتابهاى سيره هست.پيامبر دستش را بلند مى كرد, تضرع مى كرد, اشك مى ريخت و مى گفت:
    پروردگارا! به ما كمك كن و نصرتت را به ما برسان و به ما توفيق بده.
    بـدون كمك الهى نمى توانيم كارى انجام بدهيم; و كمك و رحمت الهى جـز بـا تـوجه و توسل به او, جز با شستشوى دل, جز با خالص كردن نـيت, جـز با كنار گذاشتن هدفهاى حقير و كوچك شخصى ميسر نخواهد بود; و اين انقلاب, با اين روحيه و با اين حالت پيروز شد; و اين مـجلس شـوراى اسـلامى كـه افـتخارى براى نظام جمهورى اسلامى وبرگ زرينى بر شناسنامه ى انقلاب ونظام ماست با اين ترتيب پيش آمد.
    مـا قـبل از انقلاب در اين كشور چيزى به نام مجلس شورا را تجربه كـرده بـوديم.هر كس كه آن مجلس و آن اوضاع و آن تاريخ را ديده, يا لمس كرده, يا در آثار خوانده است, قدر اين مجلس و اين انقلاب را مـى داند; قـدر آن مـجاهدتهايى را مـى داند كه باعث شد در طول بـيست ويـك سـال, يك روز مجلس شوراى اسلامى تعطيل نشود.البته آن مجلس هم فرآورده ى اسلام بود.اگر مبارزات اسلامى مومنين به اسلام و عـلماى بـزرگ نـمى بود, آن مـجلس هـم شروع نمى شد; منتها آن مجلس مـنحرف شـد.دو آفـت بـرآن مـجلس مسلط شد:يكى تعطيل و توقف, يكى انـحراف, انـحراف مـجلس هـم ايـن بـود كـه نمايندگان به وظيفه ى نـمايندگى خود عمل نكردند.بعد از مجلس سوم و چهارم به اين طرف, چـهار, پـنج دوره ى مـجلس دو سـاله تـشكيل شـد كه تقريبا براساس انـتخاب مـردم بـود; اما بعد ديگر انتخاب و گزينشى نبود و مردم حضور نداشتند!
    هـيچ كـس به قدر آن كسانى كه آن وضعيت را ديدند, يا لمس كردند, يـا شـنيدند و فـهميدند, قـدر ايـن مجلس شوراى اسلامى واين محيط قـانونگذارى آزاد و ايـن گـزينش مردمى حقيقى را نمى داند.خدا را شـكر بگزاريد كه شما را جزو كسانى قرار داد كه بتوانيد در چنين جـايگاه مهم و رفيعى حضور پيدا كنيد; براى او فكر كنيد و تصميم بگيريد و براى انجام وظيفه, كار و تلاش و مجاهدت كنيد.
    اين كشور به تلاش و مجاهدت خيلى احتياج دارد.
    اين انقلاب يك تجربه ى جديد و يك حرف نو در دنياست.نظام اسلامى يك حـرف تـازه در محيط سياسى عالم است; اين چيزى نيست كه نظامهايى كـه مـنافع كـلان قدرتهاى مستقر و مسيطر عالم به آن آنها وابسته اسـت, حـاضر بـاشند بـه آسـانى از سر اين بگذرند; لذا مقابله و مـعارضه و كـارشكنى و تـهديد مـى كنند; براى اين كه بتوانند اين تـجربه ى جـديد را بـه شـكست بـكشانند.بنابراين, مـشكلات, تحميلى اسـت.علاوه بر ضعفها و فتورها و بى فكريها و عقب ماندگيهايى كه در طـول زمـان بـر مـلت و كشور ما تحميل شد, فشارهاى دشمن هم زياد اسـت.در ايـن محيط حقيقتا جنگ احزابى, مسوولان نظام وظيفه دارند از همه ى توانشان استفاده كنند; براى اين كه بتوانند يك قدم جلو بـروند و كـارى انجام بدهند و يكى از مشكلات را حل كنند و گره ها را بـگشايند; و ايـن بـا اخـلاص, بـا صفا, با همكارى, با حفظ آن مبانى يى كه اين انقلاب براساس آن به وجود آمد, ممكن است.
    عـمل به قانون اساسى, علاج اساسى دردهاى اين كشور است; و عمل هم مـتوقف بـر ايـن اسـت كـه عناصر عمل كننده; چه آنهايى كه مجارى اجراى قانون اساسى را معين مى كنند مثل دستگاههاى قانونگذارى چه آن كـسانى كه آن را اجرا مى كنند مثل قوه ى مجريه چه آن كسانى كه عـدالت و تـخلفها را مورد ملاحظه قرار مى دهند مثل قوه ى قضأيه و همه ى دست اندركاران اين كشور در مقام عمل, اخلاص و صفا و مسووليت و انجام وظيفه را ملاك خودشان قرار بدهند; اين اساس قضيه است.
    ايـن مجلس بحمدالله مجلسى است كه طبق آمارهاى ارأه شده, عناصر بـسيارى از ايـثارگران, رزمـندگان, مـجريان مـيدانهاى گـوناگون انـقلاب, در آن جـمع شـده اند; كـسانى كـه تـلاش كـرده اند و زحـمت كـشيده اند و جـان خـودشان را در مـعرض فداى در راه اهداف انقلاب گـذاشته اند.بحمدالله سـابقه داران و عـلاقه مندان به انقلاب در اين مجلس جمعند.
    مجلس هميشه براى همه براى مردم و براى مسوولان نقطه ى اساسى اميد است; كار مهم شما اين است كه نگذاريد اين اميد ضعيف بشود.البته هـمان طورى كـه جـناب آقاى كروبى اشاره كردند, كليت قانون اساسى بايد موردنظر و توجه شما باشد.در يك برنامه ريزى بلندمدت و ميان مـدت, تـلاشتان ايـن بـاشد كـه تـا آن جـايى كه برعهده ى شماست و فرصتهاى شما اجازه مى دهد, اگر گيرى در اجراى اين قانون هست, آن را بـرطرف كـنيد.انتقادپذيرى مسوولان كه جزو برنامه هاى اين مجلس ذكـر شـد از اسـاسى ترين كـارهاست.در گزينش ومحاسبه ى مسوولان, در ديـوان مـحاسبات, در تـنظيم بـودجه, در تـنظيم بـرنامه, در وضع قـوانين, مـر حقيقت را در نظير بگيريد; اين اساس قضيه است.خيلى از قـوانين ما خوب هستند; اما جواب نمى دهند; چون در اجرا اشكال دارند.اگر حقيقتا چشم بيناى مجلس البته با انصاف, با عدالت, با رعايت حدود الهى متوجه مجريان باشد, اين مشكل برطرف يا لااقل كم خواهد شد; اينـها چيزهاى بسيار مهمى است. البته اولويتها را در نظر بگيرد.
    مـن در پـيامى هـم كه به مناسبت افتتاح مجلس به شما عزيزان عرض كـردم, ايـن نـكته را متذكر شدم كه همه ى كارها را دفعتا نمى شود انجام داد; اولويتها را در نظر بگيريد.امروز در بعضى از گفته ها و اظـهارات, راجـع بـه شان و شخصيت وشرف وكرامت انسان در جامعه حـرف زده مى شود اين بلاشك از اصول اسلامى است اما كدام نقض كرامت انـسانى بالاتر از اين كه انسانى, رئيس عأله يى, پدر خانواده يى, در جـامعه يى كـه در آن هـمه چـيز هـم هست, نتواند اوليات زندگى فـرزندان خـودش راتـامين بكند؟! كدام تحقير از اين بالاتر است؟! كدام نقض شخصيت و شرف و كرامت انسانى از اين بالاتر است؟! صبح تا شـب كـار كـند, آخرش به من يا به شما يا به آن مسوول ديگر نامه بـنويسد كـه مـن دو ماه است به خانه ام گوشت نبرده ام! يك وقت در جـامعه گـوشت و مـيوه نـيست, مـن و شما هم نمى خوريم; يك وقت در جـامعه امـكانات رفـاهى نيست, من و شما هم استفاده نمى كنيم; يك وقـت ايـام عـيد كـه مى شود, فرزندان من و شما هم لباس نو بر تن نـمى كنند; در ايـن حـالت كسى احساس سرشكستگى نمى كند البلي0 اذا عـمت طـابت امـا وقـتى هـمه چـيز هـست, وقتى كسانى در جامعه با اسـتفاده از فـرصتهاى نـامشروع تـوانسته اند بـراى خودشان آلاف و اولـوف و زنـدگيهاى تـجملى فـراهم بكنند, وقتى طبقاتى در جامعه هستند كه برايشان پول خرج كردن هيچ اهميتى ندارد, جمع كثيرى از مردم كه در بين اينها رزمندگان و عناصر نظامى وكارمندان دولت و مـعلمان وروسـتأيان و مـردم مـناطق مـحروم و دور ومـناطق جنوب هـستند, نـتوانند نـان و پـنير بـچه هايشان را فراهم كنند, كدام شكستن شخصيت وشرف انسانى از اين بالاتر است؟!
    شما مى خواهيد جواب چه كسى را بدهيد؟
    شما مى خواهيد دل چه كسى را خوش كنيد؟
    شما مى خواهيد چه كسى از شما راضى باشد؟
    بله, مساله ى معيشت قطعا در اولويت اول است.معيشت كه نبود؟, دين هـم نـيست; اخـلاق هـم نـيست; حـفظ عصمت و عفت هم نيست; اميد هم نيست.كسى را كه به موقعيتى دست پيدا كرده, به خاطر اين كه براى رفـع نـابسامانى و فقر تلاش و مجاهدت كند و شب وروز خودش را صرف نـمايد, مـلامت نخواهند كرد.اولويتها را پيدا كنيد; مسأل اساسى جامعه اينهاست.
    عـزيزان من! شما بدانيد كه دشمن شما, دشمن اين انقلاب, دشمن اين نـظام, بـرنده ترين حـربه يى كـه در اخـتيار خـواهد داشـت, فقر و گـرفـتارى اقـتـصادى مـردم اســت; روى ايــن مـساله بـايد فـكر كـرد.گرفتاريهاى اقـتصادى مردم, همين بيكارىيى است كه در كلمات شـماها تـكرار مى شود و درست هم هست; همين كمبودها و همين مشكلات فـراوان اسـت.البته فـسادهاى گـوناگون, سـواستفاده هاى گوناگون, تـبعيضهاى گـوناگون, مـشكلات ادارى و مـشكلات قـضايى هم در كنارش هـست.اولويت اول بـراى شـما ايـن اسـت كـه امـيد مـردم را حـفظ كنيد.اولويت اول اين است كه شكم مردم را سير كنيد.مى شود نشست و حـرفهاى روشنفكرى زد:اگر فلان طور نشود, فلان طور نخواهد شد; اگر چنين نشود, چنان نخواهد شد; اما بايد ديد واقعيت چيست.
    ايـن مـسووليتها امـروز هـست, فردا نيست.همه ى ما در گذريم.مجلس شـوراى اسـلامى بـه فـضل الهى پايدار بوده و پايدار خواهد ماند; لـيكن مـاها كـه پايدار نيستيم; ماها چهار روز در اين جا هستيم ووظايفى داريم كه آن وظايف را بايستى انجام بدهيم.در درجه ى اول بايد خدا را راضى كنيم.
    الـبته مـردم را بـايد راضى ودل آنها را شاد كرد; اما در درجه ى اول اين است كه فكر محاسبه ى الهى را بكنيم.
    عـزيزان مـن! خـداى مـتعال از هـر ساعت عمر شما در مجلس, از هر تـصميم گيرى شـما, از هـر نشست و برخاست شما كه حالا مهم شده است سوال خواهد كرد.تا چندى پيش, شما مى نشستيد, برمى خاستيد; حركت و گـفتار شما تاثيرى نمى گذاشت; اما امروز شما يك كلمه حرفتان, يك نـشست و بـرخاستتان, يك دست بلند كردن و موضعگيريتان موثر است; ايـن يـك امـكان اسـت; و ايـن امكان با خودش مسووليت سنگينى را مىآورد; در درجه ى اول هم خداى متعال از ما سوال مى كند.
    در تشخيصها, در گزينش اشخاص و در گزينش مسوولان, بايد خدا را در نـظر بـگيريد.گزينش بايد گزينش هوشمندانه, عالمانه ودقيق باشد; اينها جزو وظايف حتمى است.
    آن كـسى را كـه شـما سـر كـار مىآوريد, آن كسى را كه شما به او اعتراض مى كنيد, آن كسى را كه شما از او سوال مى كنيد, آن كسى را كه شما استيضاح مى كنيد, او يك مسوول در نظام اسلامى است كه قدرت و توانايى و امكانات خود را از شما دارد.در اين كه اين توانايى را به چه كسى بدهيد, چگونه تصميم گيرى كنيد, چگونه تشخيص بدهيد, بايستى دقيق, هوشمندانه و بدون ملاحظه ى اين و آن عمل كنيد.
    تـقسيم بندى جـناحها به چپ و راست و مدرن سنتى و غيره, حرف است; ايـنها حـقايق نيست.حقيقت عبارت است از آن تكليف و مسووليتى كه شـما داريـد; آن مهم است; آن چيزى است كه گريبان ما را مى گيرد; آن چيزى است كه ما رابه پاسخگويى در مقابل خدا وادار مى كند.
    برادران عزيز! بعضى از كارها توبه دارد, بعضى از كارها توبه هم ندارد; چون اصلاحش ممكن نيست.
    شـما بـبينيد در قـرآن كريم بعد از ((الاالذين تابوا)) در موارد مـتعددى دارد:((واصـلحوا)).گاهى توبه نسبت به كار شخصى ماست.در مسأل فردى, كار اشتباه و غلطى از ما سر مى زند, بعد هم به خداى متعال عرض مى كنيم: پروردگارا! اشتباه كرديم, غلط كرديم.
    ايـن تمام مى شود و مى رود.يك وقت هست كه اين كار در صحنه ى جامعه تـاثير مـى گذارد; واقـعيتى را به وجود مىآورد يا از بين مى برد; توبه ى اين, به اين است كه آن را اصلاحش كنيم.
    مـگر مـمكن است هميشه اصلاح كرد؟ مگر در همه ى موارد ممكن است آب رفته را به جوى باز آورد؟ لذا خيلى بايد دقت كرد.
    بنده ضمن اين كه به خاطر اين مسووليت سنگينى كه داريد, بايد به شـما عـزيزان تـبريك عرض كنم, بايد هشدار هم بدهم:مواظب باشيد; ايـن مـسووليت خـيلى سـنگين و كـار خيلى بزرگى است.همان قدر اين مـسووليت سـنگين است كه مسووليت بقيه ى كسانى كه در مسووليت قبل ازشـما بودند يا بعد از شما خواهند آمد.از خداى متعال بايد كمك و حمايت بخواهيد.
    وامـدار كـسى هم نبايد بود; فقط وامدار آن سوگندى كه خورده ايد, باشيد.آن سوگند هم سوگند حقيقى است; يعنى قسمى شرعى است كه اگر نـقض بـشود, يـقينا خـلاف شـرع انـجام شده است و پيش خداى متعال مسووليتهاى سنگينى هم براى انسان دارد.
    وظـيفه ى مـا ايـن اسـت كه از هويت انقلاب, اساس انقلاب واساس اين نـظام دفـاع كـنيم; و ايـن نـخواهد شد, جز اين كه در نظر داشته بـاشيم كه وظايف ما, در اين قانون اساسى بحمدالله مترقى و جامع نـمى گوئيم بـى عيب و بـى نقص; امـا قطعا جزو جامعترين و كاملترين قوانين اساسى يى است كه امروز در دنيا وجود دارد چيست.
    همين قانون اساسى, مجلس را ركن مهم اين نظام قرار داده است.اصل قـضيه ايـن است كه اين ركن, وابسته ى به اين نظام الهى است.كسان پـركار و پـرتلاش و پـرفعاليتى هـستند كـه مايل نيستند اين نظام باكليت خودش يا با روح اسلامى خودش باقى بماند.
    وظـيفه هـمه ى ما اين است كه در مقابل تسلط مخالفان اين انقلاب و ايـن نـظام محكم و با قدرت باشيم.اگر خداى متعال به بنده هم كه يك خدمتگزار داراى مسووليت هستم توفيق بدهد, مثل شما وظيفه ى من هـم هـمين اسـت.همه وظيفه دارند در مقابل آن كسانى كه در صددند پايه هاى اين نظام را چه پايه هاى ايمانى آن را, چه پايه هاى فكرى آن را, چه پايه هاى اجرايى آن را سست كنند, بايستند; اين وظيفه ى اسـاسى هـمه ى مسوولان نظام است; چه قوه ى مجريه و در راس آن رئيس جمهور, چه قوه ى مقننه كه شما برادران و خواهران عزيز هستيد, چه قـوه ى قـضأيه و چـه بـقيه ى مسوولان; كه اين حقير هم در مجموعه ى مسوولان قرار دارم.
    سـعادت ما, در اين است كه در اين راه بايستيم.ما با خداى متعال تـعهد كـرده ايم كه ايستادگى كنيم; ان شاالله هم به اين تعهد عمل خواهيم كرد.ما نخواهيم گذاشت كه ضدانقلاب و آن كسانى كه از اساس بـا ايـن انـقلاب مخالف بودند, بتوانند در مراكز اثرگذار بر روى افـكار عمومى و بر روى ايمان مردم, مقاصد خودشان را عملى كنند; مـردم هـم ايـن را از شـما مـى خواهند; خـدا هـم ايـن را از شما مى خواهد.
    ان شـاالله خداى متعال به شما كمك كند و توفيق بدهد كه اين چهار سـال را بـا عـافيت ديـن و دنـيا بـگذرانيد و خداى متعال را از خـودتان راضى كنيد و آن وقتى كه از اين مسووليت جدا خواهيد شد, بـا احـساس ايـن كه كارى براى اين كشور و اين ملت كرده ايد, جدا بشويد.
    از خـداوند مـتعال مى خواهيم كه به همه ى شما عزيزان توفيق عنايت كـند و روز بـه روز بركات خودش را بر شما و بر اين ملت مستمر و مـستدام بـدارد.ان شاالله بـركات حـضرت بـقيه الله الاعظم (ارواحنا فـداه) و دعـاى مـستجاب آن بـزرگوار هم شامل حال همه ى شما و ما باشد.

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 متن كامل بيانات و رهنمودهاى رهبر انقلاب به كارگزاران نظام 19 / 4 / 1379



    متن كامل بيانات و رهنمودهاى رهبر انقلاب به كارگزاران نظام

    19 / 4 / 1379

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمدلله رب العالمين والصلاه والسلام على سيدنا و نبينا ابى القاسم محمد و عـلى آلـه الاطـيبين الاطهرين المنتجبين سيما بقيه الله فى الارضين.
    قال الله الـحكيم فـى كـتابه:
    ) بسم الـله الـرحمن الـرحيم.الذين قـال لهم الناس ان الـناس قد جـمعوا لـكم فـاخشوهم فـزادهم ايـمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الـوكيل فـانقلبوا بـنعمه من الله و فضل لم يمسسهم سو واتبعوا رضوان الله والله ذو فضل عظيم( .
    بـرادران و خـواهران عـزيز! مـسوولان و مديران برجسته ى نظام جمهورى اسلامى!
    خـيلى خـوش آمديد.جلسه ى بسيار شيرين و مطلوب و ان شاالله مفيدى است.بيانات جناب آقاى خاتمى, بيانات خوب و مفيد و حاكى از انگيزه هاى بسيار خوب و والا بـود.اميدواريم كـه ان شاالله همين مطالبى كه فرمودند بخصوص آن بخش اول آن كـه بـه سـيره ى مولاى متقيان و امام موحدان, اميرمومنان (عليه الصلاه والسلام) معطوف بود به ياد ما باشد و براى ما هميشه درس باشد.
    مقصود از اين جلسه, در درجه ى اول, ايجاد الفت و همدلى است.اگر هم سليقگى و همفكرى هم در مسأل گوناگون به وجود آمد, چه بهتر; و اگر در برخى از مسأل اختلاف سليقه هم وجود داشته باشد, همدلى خلاها را پر خواهد كرد.
    پـس زبـان محرمى خود ديگر است همدلى از همزبانى بهتر است همدلى با ياد خدا مـيسرتر خـواهد شـد.ياد خـدا در دل انسان چراغى روشن مى كند; دل را نورانى مـى كند; غـبارهاى كينه و نفرت و خودخواهى را از دلها مى زدايد; لنگرى براى دلـهاى مـتلاطم و مـضطرب بـه وجود مىآورد; آرامش مى بخشد و اطمينان و اعتماد ايجاد مى كند.ياد خدا براى دلهاى پاك, هميشه در دسترس است; مگر دلى كه خود را مـبتلاى بـه آلودگيها كرده باشد.براى چنين كسى ياد خدا دشوار است; چنين تـوفيقى براى او پيش نمىآيد و او را به حريم قدس الهى راه نمى دهند.دلى كه آلـوده ى شهوت و آلوده ى به عشق به قدرت و آلوده ى به كينه ى به بندگان خدا و آلـوده ى به حسد و خودخواهيها و آلوده ى به عشق به مال اندوزى است, به حريم قدس الهى راه پيدا نمى كند; مگر شستشو كند.
    شـستشويى كـن و آنـگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده در حـريم قـدس يـاد الـهى, دل آلوده را راه نمى دهند; بايد شستشو كنيم.اگر دل تـوانست با ياد خدا خود را معطر و مزين بكند, بدون ترديد اجابت الهى براى او ميسر خواهد شد; ((ادعونى استجب لكم)).هيچ دعايى بى استجابت نيست. اسـتجابت به معناى اين نيست كه خواسته ى انسان حتما برآورده خواهد شد ممكن اسـت بـرآورده بـشود, ممكن است به علل و مصالح و موجباتى برآورده هم نشود امـا استجابت الهى هست.استجابت الهى, پاسخ و توجه و التفات خداست; ولو آن خـواسته يى كـه مـن و شـما داريم كه اى بسا خيال مى كنيم اين خواسته به نفع مـاست, امـا به زيان ماست تحقق هم پيدا نكند; اما ((يا الله)) شما بى گمان لـبيكى بـه دنـبال خود دارد.سعى كنيم دلها را معطر كنيم; امروز ما به اين تـطهير دلها خيلى نياز داريم.من بيش از همه ى شما به اين علاج الهى محتاجم; و مـجموعه ى مـا كـه مسووليتهاى سنگينى بر دوش داريم, بيش از كسانى كه اين مـسووليتها را نـدارند, مـحتاجيم.كار مـا سـنگين اسـت.خداى متعال خودش آن عـبادتهاى سـنگين, آن بيداريهاى شبانه, آن گريه ها و آن تضرعها را در همه ى ميدانها بر نبى اكرم لازم مى كند و از او مى خواهد; چون بار او سنگين است.
    هـركس به تناسب سنگينى بار خود, به تقويت اين رابطه با خداى متعال احتياج دارد.اگـر تـوانستيم ايـن رابـطه را تقويت كنيم, كارهامان اصلاح خواهد شد; راهـمان بـاز خـواهد شـد; ذهـنمان روشن خواهد شد و افق در مقابل ما روشنى خـواهد يـافت; امـا اگـر ايـن گره را باز نكرديم, كارهاى ما به سامان لازم نـخواهد رسيد.ممكن است انسان در چيزهايى موفق بشود, اما هدف در موفقيتهاى دنـيايى مـتوقف نـمى شود.هدف انسان موحد بسيار فراتر از هر چيزى است كه در چارچوب عالم ماده است; اگرچه آنچه در چارچوب عالم ماده است, همه به عنوان مـقدمه و راه و صراط به سوى آن هدفها مطرح است.شما نمى توانيد از اين صراط عـبور نـكنيد, امـا در ايـن صراط نبايد متوقف بشويد.هدف را بايد فراتر از خـواسته هايى كـه در چـارچوب اين عالم است, تعيين كرد.اميدواريم كه خداوند متعال به من و شما توفيق بدهد تا بتوانيم اين كارها را انجام بدهيم.
    عزيزان من! در كشور ما همان طور كه از بيانات جناب آقاى رئيس جمهور شنيديد امـكانات فـراوان و آفاق روشنى وجود دارد; البته مشكلاتى هم وجود دارد; از آن امـكانات بـايد استفاده و از اين مشكلات بايد عبور كرد.در چنين شرايطى, آن چـيزى كـه در عـالم ارتـباطات انسانى خودمان به نظر من پيش از همه مهم است, همين وحدت و همدلى است.نبايد فضا غبارآلوده بشود.اگر خداى متعال اين تـوفيق را بـدهد كـه مـسوولان نظام بتوانند با يكديگر همدلانه سلوك كنند كه سلوك همدلانه لزوما به معناى همفكرانه نيست; گاهى ممكن است سليقه ها متفاوت هـم بـاشد; امـا بـناى بـر ستيزه و مخاصمه و دشمنى نباشد بسيارى از مشكلات بـرطرف خـواهد شـد.انقلاب و نـظام اسـلامى ما زمينه ى بسيار مساعدى براى اين پـالايش درون و پـالايش فـضاى كـارى كـشور اسـت; بايستى از اين فرصت حداكثر استفاده را بكنيم.
    البته تلاشهايى مى شود كه مسأل غيراصلى, مسأل اصلى وانمود شود; خواسته هاى غـيرحقيقى يا حقيقى, اما درجه ى دو به عنوان گفتمان اصلى ملى وانمود بشود; لـيكن گـفتمان اصـلى اين ملت اينها نيست; گفتمان اصلى اين ملت اين است كه هـمه, راهـهايى را بـراى تـقويت نـظام, اصلاح كارها و روشها, گشودن گره ها, تـبيين آرمـانها و هدفها براى آحاد مردم, استفاده از نيروى عظيم ابتكار و حركت و خواست و انگيزه و ايمان اين مردم مومن و راه به سمت آرمانهاى عالى ايـن نـظام كـه هـمه را بـه سعادت خواهد رساند پيدا كنند.آن چيزى كه بايد ذهنها و دلها و فكرها بر روى آن متمركز بشود, اين است.البته كارهاى زيادى داريـم و وظـايف و مسووليتهاى زيادى بر دوش همه ى ماست; هركس بايد كار خود را به بهترين نحوى كه براى او ممكن است, انجام بدهد.
    مـن آنـچه را كـه امـروز بـه نـظرم رسـيد مطرح بكنم, اين است كه ما چگونه مـى توانيم مـعايب و نـواقص را بـرطرف كنيم; فسادها را بزداييم و به معناى درسـت كـلمه, اصلاح را در كشور به وجود بياوريم; اين سوال بسيار مهمى است و جا دارد كه ذهنهاى همه ى كسانى كه به سرنوشت اين كشور و اين ملت علاقه مندند, روى ايـن سوال متمركز بشود.امروز مساله ى اصلاحات كه يك موضوع روز براى همه اسـت در كـشور مـطرح اسـت.افراد زيادى دم از اصلاحات مى زنند و براى آن تلاش مى كنند.اصلاحات چيست؟ راه رسيدن به اصلاحات كدام است؟ اولويتهاى اصلاحات چيست؟ اينها مسأل بسيار مهمى است.
    مـساله ى مـهم ديگر در همين زمينه اين است كه دشمن در تبليغات خود كه شعار اصلاحات را پيگيرى مى كند به دنبال چيست؟ اصلاحات مال ماست.
    ايـن كه شـما مـلاحظه مـى كنيد تـبليغات جهانى برروى اصلاحات در ايران متمركز مـى شود, علت آن چيست؟ اين تبليغات متعلق به مراكزى است كه نمى توانند ادعا كـنند خـير ملت ايران را مى خواهند.مگر وجود فساد و اختناق و خرابى وضع در ايـن كـشور, غـير از تـسلط و نـفوذ قدرت استكبارى انگليس در دوره ى اول, و امـريكا در دوره ى بـعد, علت ديگرى دارد؟ چه قدرتى در اين مملكت اختناق را بـه وجود آورد؟ چـه قـدرتى در اين مملكت دستگاههاى ملى و دولتى را برمبناى فـساد پـايه گذارى كرد؟ چه قدرتى در طول پنجاه سال با اخلاق عمومى و انسانى مبارزه كرد؟ چه دستى رضاخان را به قدرت رساند؟ چه عواملى كودتاى 28 مرداد را را انداخت؟ در طول اين پنجاه و چند سال, چه كسانى زشت ترين تبليغات را در جـهت كشاندن اين ملت به سمت فساد, بى بندوبارى و ناباورى به اصول اخلاقى و دين انجام دادند؟ جوانان ما امروز چيزى از مطبوعات دوران رژيم پهلوى به يـاد نـدارند; امـا شـماها كـه به ياد داريد.آن مطبوعات فاسد و به قول يك روشـنفكر مـسلمان مـعروف آن رنـگين نامه ها, به وسيله ى چه كسى تشويق مى شد؟
    آنـها از كـجاها تـغذيه و تشويق مى شدند؟ از چه كسى الگو مى گرفتند؟ غير از هـمين دسـتگاههاى قدرتى كه آن نظام را سر كار آورده بودند و با همه ى وجود آن را تقويت مى كردند؟
    امـروز ما براى اين كه با نام و ياد و سلطه ى استكبارى دولت امريكا با همه ى وجـود مـخالف بـاشيم, محتاج چه دليلى باشيم, جز اين كه آن رژيم پنجاه سال همه ى منابع انسانى و مالى و اخلاقى و استعدادى ما را ضايع و نابود كرد؟
    دسـتاورد رژيـم پـهلوى در طـول ايـن پـنجاه سـال بـراى ايران چه بود؟
    اين ويـرانه يى كـه اينها به وجود آوردند, چگونه, با كدام تلاش و در چه مدت قابل اصلاح است؟
    چـه كـسى آن را زمينه سازى كرد؟ چه كسى كمك كرد؟ چه كسى هدايت كرد؟ چه كسى دسـتگاه جاسوسى شان را تقويت كرد؟ چه كسى به آنها خط داد؟ در عين حال همان دولـت امـريكا و انـگليس, همان روساشان, همان سياستمدارانشان, همان مراكز رسـانه يى شان, امروز از چيزى به نام اصلاحات و آزادى در ايران دفاع و حمايت مـى كنند! اين بايد هر هوشمندى را به فكر وادار كند و هر غافلى را بيدار و هـوشيار نـمايد.مساله چيست؟ اين يك صحبت بسيار مهم و يك سوال بسيار اساسى است.
    بـنده بـه عنوان كسى كه از اول اين انقلاب تا امروز در مسأل گوناگون و در عـرصه هاى مـختلف اين نظام, با جوانب و جريانهاى گوناگون مواجه بوده ام; هم آدمـها را مـى شناسم, هـم حـرفها را مى شناسم و هم با تبليغات رسانه يى دنيا آشـنا هـستم; بـه يـك جـمع بندى رسيده ام كه به طور خلاصه اين است:يك طرح همه جـانبه ى امريكايى براى فروپاشى نظام جمهورى اسلامى طراحى شد و جوانب آن از هـمه جـهت سـنجيده شـد; ايـن طـرح, طـرح بازسازى شده يى است از آنچه كه در فروپاشى اتحاد جماهير شوروى اتفاق افتاد; به نظر خودشان مى خواهند همان طرح را در ايران اجرا كنند; دشمن اين را مى خواهد.من اگر بخواهم قرأن و شواهد اين معنا را بگويم, الان در ذهن من هست; نه اين كه بخواهم دنبال نشانه هايش بگردم; شواهد آشكارى در اظهارات خودشان وجود دارد.در طول اين چند سال, از اظـهارات مـغرورانه و قـدرتمندانه و احـياناحساب نشده ى آنها كه خودشان هم مـى گويند فـلان مصاحبه يى كه ما كرديم, عجولانه بود صحت اين ادعا كاملا آشكار مـى شود كه آنها به خيال خودشان طرح فروپاشى شوروى سابق را منطبق با شرايط ايران بازسازى كردند و مى خواهند در ايران پياده كنند.
    البته در چند مورد هم دچار اشتباه شدند كه اين هم از الطاف الهى است.
    دشـمنان ما در مواقع حساس در محاسبات خود دچار اشتباه مى شوند.البته اينها اشتباهاتى نيست كه اگر من ذكر كردم, آنها بتوانند اصلاحش كنند; نه, اشتباه در شـناخت واقـعيتها دارنـد; بـراساس ايـن اشـتباه بـرنامه ريزى مـى كنند و بـرنامه ريزى غلط از آب درمىآيد; لذا موفق نمى شوند.آنها براى دفاع از رژيم پـهلوى بـرنامه ريزى كـردند و بـا هـمه ى قدرت هم ايستادند; منتها در شناخت مـسأل ايـران, در شـناخت مـردم, در شناخت روحانيت و در شناخت دين اشتباه كـرده بـودند; لـذا شـكست خوردند; اين جا هم سرنوشتشان جز اين نيست و شكست خواهند خورد.
    ايـنها در چـند مـورد اشتباه كردند:اشتباه اولشان اين است كه آقاى خاتمى, گورباچف نيست.اشتباه دومشان اين است كه اسلام, كمونيسم نيست.اشتباه سومشان ايـن اسـت كـه نـظام مـردمى جـمهورى اسـلامى, نـظام ديـكتاتورى پـرولتاريا نـيست.اشتباه چـهارمشان ايـن اسـت كـه ايـران يـكپارچه, شـوروى مـتشكل از سـرزمينهاى بـه هـم سنجاق شده نيست.اشتباه پنجمشان اين است كه نقش بى بديل رهبرى دينى و معنوى در ايران شوخى نيست.اين اشتباهات را بعدا توضيح خواهم داد.
    اشـاره يى بـه طـرح امـريكايى فـروپاشى شوروى بكنم.اين چيزى كه الان از اين تـصوير در ذهن من هست, بخش عمده اش از يادداشتهايى است كه خود من روزبه روز در سال ه137 از خبرهاى ماجراى شوروى يادداشت كرده ام.البته بعدا با اطلاعات فراوانى كه دوستان ما از منابع مهم روسى و غيرروسى فراهم كردند و به بنده دادنـد, تكميل شد كه نمى خواهم حالا با تفصيل آنها را بيان كنم; اما ماجراى عظيمى است.
    وقـتى مـى گوييم طـرح امريكايى فروپاشى شوروى, لازم است سه نكته را در كنار اين كلمه ى امريكايى عرض بكنيم: نـكته ى اول ايـن اسـت كـه وقتى مى گوييم طرح امريكايى, معنايش اين نيست كه بـقيه ى بـلوك غرب در اين زمينه با امريكا همكارى نداشتند; چرا, همه غرب و همه ى اروپا در اين زمينه بشدت با امريكا همكارى مى كردند; مثلا نقش آلمان و انگليس و بعضى كشورهاى ديگر به صورت بارز بود; اينها همكارى جدى داشتند.
    نـكته ى دوم اين است كه وقتى مى گوييم طرح امريكايى, معنايش اين نيست كه ما عـوامل داخـلى فـروپاشى شـوروى را نديده مى گيريم; نخير, عوامل فروپاشى در درون نـظام شـوروى وجـود داشـت و از آن عـوامل دشمنشان بهترين استفاده را كـرد.آن عـوامل داخـلى چـه بـود؟ فقر شديد اقتصادى, فشار بر مردم, اختناق شـديد, فساد ادارى و بوروكراسى; البته انگيزه هاى قومى و ملى هم در گوشه و كنار وجود داشت.
    نـكته ى سوم اين است كه اين طرح امريكايى يا غربى به هر تعبيرى كه مى گوييم يـك طـرح نظامى نبود; در درجه ى اول يك طرح رسانه يى بود كه عمدتا به وسيله ى تـابلو, پـلاكارد, روزنـامه, فـيلم و غـيره اجـرا شد.اگر كسى محاسبه بكند, مـى بيند كـه حـدود پنجاه, شصت درصد آن مربوط به تاثير رسانه ها و ابزارهاى فـرهنگى بـود.عزيزان مـن! مساله ى تهاجم فرهنگى را كه من هفت, هشت سال پيش مطرح كردم جدى بگيريد.شبيخون فرهنگى شوخى نيست.
    بـعد از عامل رسانه يى و تبليغى, در درجه ى دوم, عامل سياسى و اقتصادى بود; عامل نظامى هيچ نبود.
    و امـا اين طرح چه بود؟ گورباچف وقتى در سال 1985 حدود سالهاى 64 و 65 سر كـار آمـد, يـك عـنصر جـوان در قـبال دبيركل هاى پير قديمى بود; روشنفكر و خـوش برخورد بـود; شـعارى كه او مطرح كرد, شعار پروستريكا در درجه ى اول, و گـلاسنوست در درجـه ى دوم بـود.تعبير فـارسى پـروستريكا, بـازسازى و اصلاحات اقتصادى است; و گلاسنوست يعنى اصلاحات در زمينه ى مسأل اجتماعى, آزادى بيان و امـثال ايـنها.در يـكى, دو سـال اول, به وسيله ى رسانه ها آوارى از حرف و تـحليل و تفسير و تشويق و جهت دهى و پيشنهاد بر سر گورباچف فرو ريخت و كار به جايى رسيد كه توسط مراكز امريكايى, گورباچف به عنوان مرد سال معرفى شد!
    ايـن در همان دوران جنگ سرد هم بود; يعنى در دورانى كه امريكاييها شبح هر موفقيتى را در شوروى با تير مى زدند! قـبل از گـورباچف, اگر واقعيتهاى خوبى هم در شوروى وجود داشت, بشدت آن را انكار مى كردند و عليه آن تهاجم تبليغاتى راه مى انداختند; اما ناگهان نسبت بـه گورباچف چنين وضعى را پيش گرفتند! اين آغوش باز غرب, به عنوان يك مشوق بـزرگ, گورباچف را فريب داد! من نمى توانم ادعا كنم كه گورباچف كسى بود كه غـربيها يا دستگاههاى سيا او را سر كار آورده بودند آن چنانى كه بعضيها در دنـيا ادعا مى كردند من نشانه هاى اين را واقعا نمى بينم و البته خبرى هم از پـشت پـرده نـدارم; امـا آنـچه كـه مسلم است, آغوش باز, چهره ى باز, چهره ى خندان, تجليل و تبجيل و تشويق و احترام غربيها گورباچف را فريب داد.او به غـربيها و امـريكاييها اعـتماد كـرد; اما فريب خورد.گورباچف كتابى به نام پـروستريكا انقلاب دوم نوشته كه انسان نشانه هاى اين فريب خوردگى را مشاهده مى كند.
    در مـحيط اخـتناق آن روز شوروى اين شعارها بشدت فضاشكن بود.حدودا در همين سـال 1369 يـا ه137 اسـت كـه مـن در يـادداشتهاى خـودم اين را نوشته ام كه گـورباچف قـيد جـواز عـبور بـراى سـفر از شـهرى بـه شهر ديگر در شوروى را بـرمى دارد! هفتاد و سه سال بعد از ايجاد شوروى, بعد از پايان يافتن دوره ى سـى سـاله ى اسـتالين و دوره ى هـجده, نـوزده سـاله ى بـرژنف و غيرذلك, آقاى گورباچف از جمله كارهايى كه در زمينه ى گلاسنوست كرد, اين بود كه جواز عبور را برداشت!
    در چنين جوى شما ببينيد فكر و طرح مساله ى آزادى بيان به چه معناست.
    وقـتى مـى گويد آزادى بيان, براى مردم چه قدر شگفتىآور و چه قدر فضاشكن است! در تمام اين دوران, روزنامه ى مهم قابل توجه در تمام شوروى پراوداست كه يك روزنامه عمومى است; يكى هم يك روزنامه ى مربوط به جوانان است; چند مطبوعه ى ديگر تخصصى هم وجود داشت; اما تكثر روزنامه ها و وجود كتابهاى چنين و چنان اصـلا بـه چـشم نـمى خورد.نويسنده يى كه از برخى از مبانى سوسياليسم نه همه ى آنـهـا انـتـقاد كـرده بـود; سـالهاى مـتمادى اجـازه ى خـروج از شـوروى را نـداشت.البته آمريكاييها روى او هم خيلى تبليغ مى كردند و خيلى حرف مى زدند كه بنده از دوره ى قبل از انقلاب اين قضيه در يادم مانده است.
    در چـنين فضايى اين شعار توسط گورباچف داده شد; منتها اشتباهاتى كردند كه مـن نــمـى خواهم ايـن اشــتباهات را الان بـگويم; در خـلال صـحبت, بـعضى از اشـتباهاتشان معلوم خواهد شد.مدتى گذشت, سيل تبليغات غربى و فرهنگ غربى و نـمادهاى غـربى سمبلهاى لباس و مكدونالد و از اين چيزهايى كه در واقع جزو سـمبلهاى امـريكايى است در شوروى راه پيدا كرد.اين كه من مى گويم, تفكر يك طـلبه ى گـوشه نشين نـيست; در همان روزها بنده در خود مجلات امريكايى تايم و نـيوزويك خـواندم كـه از ايـن كه قهوه خانه هاى مكدونالد در مسكو رواج پيدا كـرده, ايـنها بـه عنوان يك خبر مهم و به عنوان پيشاهنگ فرهنگ غربى و فرهنگ امريكايى در كشور شوروى ياد كرده بودند!
    شـعارهاى گـورباچف يـكى, دو سـال رو به اوج بود; اما بعدا ناگهان يك عنصر ديگر به نام يلتسين در كنار گورباچف پيدا شد.نقش يلتسين, نقش تعيين كننده اسـت.نقش او ايـن اسـت كـه مـرتب پا به زمين بكوبد و بگويد كه اين شعارها فايده يى ندارد; اين شتاب كم است; دير شد; اصلاحات عقب افتاد! اگر آدم عاقل مـدبرى بـه جاى گـورباچف بود, شايد در طول بيست سال مى توانست آن اصلاحات را بى دغدغه انجام بدهد همچنان كه اين كار در چين اتفاق افتاد اما همين مقدار خوددارى و خويشتندارى را هم از دست گورباچف بيرون كشيد.
    كـار بـه جايى رسيد كه گورباچف معاون خود يلتسين را عزل كرد; اما رسانه هاى امريكايى و غربى نه فقط عزلش نكردند, بلكه تقويتش كردند!
    او حـدود يـك سـال يـا بـيشتر, به عنوان يك چهره ى برجسته ى روشن بين اصلاح طلب مـغضوب و مـظلوم در تـبليغات غـربيها و امريكاييها مطرح شد.بعدا انتخابات ريـاست جـمهورى روسيه پيش آمد.مى دانيد كه ديگر جمهوريها انتخابات جداگانه داشـتند.البته انـتخابات كه نداشتند; بنا شد انتخابات داشته باشند.يكى از كـارهاى گـورباچف اين بود كه گفت انتخابات داشته باشيم.در كشور شوروى, از بعد از دوران تزارها, حتى يك انتخاب هم اتفاق نيفتاده بود.
    انـتخابات در دوران تزارها هم شبيه انتخابات زمان شاه ما بود.اتفاقا تاريخ مـشروطيتشان هـم بـا يـك سـال اخـتلاف دقيقا منطبق با تاريخ مشروطيت ايران اسـت.در دوره ى تـزارها مجلس ملى دوما يك صورت بود; مثل مجلس شوراى ملى ما در دوران رژيـم پـهلوى.بعد هـم كه كمونيستها سر كار آمدند, مجلس, بى مجلس; انـتخابات, بـى انتخابات; تمام شد! حالا بعد از گذشت هفتاد و سه سال, بناست اولين انتخابات در جمهورى روسيه نه همه ى شوروى انجام بگيرد.كانديدا كيست؟
    آقاى يلتسين! با راى بالايى يلتسين يعنى همان عنصر تندرو رئيس جمهور شد.
    از ايـن جـا داسـتان شـيرينى اسـت.از روزى كـه يـلتسين در ژوئن 1991 يعنى24/3/ه137 رئيـس جـمهور شـد, تـا حدود چهارم يا پنجم ديماه كه رسما شوروى منحل شد, حدود هفت ماه طول كشيد; يعنى اين چند سال صرف مقدمات شد.بخشى از مـقدمات به دست گورباچف, برخى هم وقتى تاريخ مصرف گورباچف تمام شد, به دست يـلتسين انـجام شـد و برنامه ى مورد نظر امريكا و غرب, تا رسيدن يلتسين به قدرت شتاب گرفت.به مجرد اين كه يلتسين به قدرت رسيد و رئيس جمهور روسيه و نـفر دوم شـوروى شد, ابتكار عمل به دست او افتاد.در روز24/3/ه137 يلتسين رئيس جمهور مى شود و در روز 26/3/ه137 يعنى سه روز بعد جرج بوش رئيس جمهور امريكا اعلام مى كند كه سه جمهورى بالتيك لتونى, استونى و ليتوانى متعلق به شوروى نيست و شوروى بايستى اين سه جمهورى را رها كند و استقلال آنها را به رسـميت بشناسد; اگر به رسميت نشناسد, كمكهايى را كه امريكا قول داده است, قطع خواهد شد.البته من الان درست يادم نيست كه آيا كمكهايى بود كه در زمان رونـالد ريـگان قـول داده شـده بـود, يـا در زمـان بوش; به هرحال به آقاى گـورباچف قـول كـمك داده بـودند.چندى بـعد يـلتسين اعلام كرد كه ما استقلال جـمهوريهاى سه گانه را به رسميت مى شناسيم! دو ماه بعد براى اين كه يلتسين چـهره اش برجسته تر شود, كودتاى معروف مردادماه شوروى اتفاق افتاد; كودتايى كـه در هـمان اوان كـاملا مشكوك به نظر مىآمد.دوربين تلويزيونهاى امريكايى C.N.N و غـيره در مـسكو فـعال شدند و روى يلتسين متمركز گرديدند.در اين جا تـلويزيون خـودمان تـصويرC.N.N را كه پخش مى كرد, ما ديديم كه يلتسين روى تـانك رفـته و در مـيان مـردم شـعار مـى دهد و مـى گويد كـه نخير, ما تسليم كـودتاچيها نـمى شويم! بعد هم به مجلس رفت, اما كودتاچيها با يلتسين كه دم دسـتشان در مـجلس ملى دوما متحصن شده بود, هيچ كارى نداشتند و به سراغ او نـرفتند; ولـى بـه سـراغ گـورباچف كـه در شبه جزيره ى كريمه مشغول گذراندن روزهـاى تـعطيلاتش بـود, رفـتند و او را دستگير كردند! يلتسين هم رجزخوانى مى كرد و شعار مى داد! يك جنجال رسانه يى در دنيا به وجود آوردند و الـبته از واقـعيت هم خيلى خبرى نبود! يك تعداد تانك در خيابانهاى مسكو ظـاهر شـدند, اما سه روز هم نبودند; بعد از سه روز هم گفتند كه كودتاچيها را درخـواب دسـتگير كـرده اند! نتيجه كودتا اين شد كه يلتسين كه شخصيت دوم بـود در حـقيقت شخصيت اول شد! در همان اوقات وزير امور خارجه ى ما سفرى به جمهوريهاى آسياى ميانه كرد و برگشت; من از ايشان پرسيدم كه چه خبر; ايشان گـفت واضح است كه رئيس شوروى يلتسين است نه گورباچف! در دنيا هم مشخص بود كـه قـضيه ايـن طـورى اسـت.بعد هم جمهوريها يكى يكى طالب استقلال شدند; مثلا اكـراين ادعـا كـرد كـه مـى خواهد مـستقل بشود; گورباچف مخالفت مى كرد, اما يـلتسين مـى گفت ما قبول داريم; بناچار بعد از دو, سه روز گورباچف هم قبول مـى كرد! بـنابراين مـساله يى درسـت شـد كـه گورباچف يا مجبور بود براى عقب نـماندن, خودش را جلو بيندازد و همان شعارها را او هم بدهد; يا مجبور بود بـعد از چـند روز تبعيت كند; چون فشار تبليغات جهانى مجالى نمى گذاشت براى ايـن كـه غـير از آنـچه كه يلتسين گفته, بشود چيزى گفت.اين روند از اواخر خـردادماه شـروع شـده بود.به دنبال آن, كناره گيرى گورباچف از دبيركلى حزب مـطرح شد; بعد پيشنهاد انحلال حزب كمونيست, سپس شكست كمونيزم اعلان شد همان چـيزى كـه امـريكاييها خـيلى از آن كـيف مـى كردند و بعد هم بالاخره شايعه ى اسـتعفاى گـورباچف منتشر شد.در همان زمان طى مصاحبه يى از گورباچف سوال شد كـه شما استعفا خواهيد كرد يا نه; گفت منتظرم وزير امور خارجه ى امريكا به مـسكو بـيايد تـا ببينم چه مى شود! وزير امور خارجه ى امريكا به مسكو آمد و قـبل از آن كه با گورباچف تماس بگيرد, رفت با يلتسين تماس گرفت; آن هم در كـاخ اصـلى مـلاقاتهاى كرملين; معناى كارش اين بود كه گورباچف تمام شد! سه روز بـعدش هـم گـورباچف اسـتعفا كرد و انحلال شوروى اعلام شد! اين طرح موفق امـريكا در شـوروى بود; يعنى يك ابرقدرت را با يك طرح كاملا هوشمندانه, با صـرف مقدارى پول, با خريدن برخى اشخاص و با به كار گرفتن رسانه هاى تبليغى, تـوانستند طـى يـك طراحى سه, چهار ساله و يك نتيجه گيرى شش, هفت ماهه بكلى منهدم كنند و از بين ببرند!
    الـبته همين جا به شما بگويم كه روسيه بعد از انحلال شوروى, آن طور كه آنها مـى خواستند, تـبديل بـه بـرزيل دوم نشد.آنها مى خواستند روسيه به يك برزيل يعنى يك كشور دست سوم دنيا تبديل شود; توليد بالا, اما گرفتارى و فقر عميق و بـدون هـيچ گونه نقشى در سياست دنيا.شما ببينيد الان در كجاى دنيا حرف و راى و نـظر و حـضور بـرزيل كسى را به خود متوجه مى كند.مى خواستند روسيه را ايـن طورى بـكند, امـا نشد; چرا؟ چون روسيه ملت خوب و قوىيى دارد; از لحاظ نژادى مردم مستحكمى هستند; بعد هم پيشرفت صنعتشان, اتمشان, دانشمندانشان, تـحقيقاتشان و ساير امكاناتشان قابل توجه است.طراحان اين قضايا كه نشستند خـودشان بـريدند و خـودشان دوخـتند, بـراى جـمهورى اسـلامى نيز چنين خوابى ديـده اند.آنها فـكر نـمى كنند كـه جمهورى اسلامى ايران اگر به سرنوشت شوروى دچـار بـشود, كـشورى مـثل روسيه ى امروز خواهد شد; نه, آنها فكر مى كنند كه ايـران كشورى در سطح كشور دوره ى پهلوى خواهد شد; يعنى در رديف دهم بعد از تركيه! چون تصور مى كنند كه در اين جا اتم كه نيست; پيشرفت علمى آن چنانى كه نـيست; جمعيت سيصد ميليونى كه نيست; كشورى به عظمت روسيه كه امروز باز هم تقريبا بزرگترين كشور دنياست كه نيست.
    امـا حـالا واقعيت چيست؟ واقعيت با آنچه كه آنها طراحى كردند, به قدر زمين تـا آسـمان متفاوت است! اشتباه بزرگى را مرتكب شدند.من واقعا دريغم مىآيد كـه اسـم خاتمى عزيزمان را اين سيد آقازاده ى شريف مومن دلباخته ى به معارف ديـنى و دلـباخته ى بـه امام و طلبه يى مثل خود ماها آن طورى كه غربيها مطرح كـردند, مطرح كنم و ايشان را با گورباچف مقايسه كنم; ولى آنها اين مقايسه را كـردند و صـريحا گـفتند كـه در ايـران هم گورباچفى به قدرت رسيد.البته فـراموش نـكنيم كه متاسفانه يك عده هم در داخل خوششان آمد و اين اهانت را نفهميدند و آن توطئه يى را كه پشت اين اهانت هست, به طريق اولى نفهميدند!
    بـه مـغرضان و آنهايى كه مى فهمند چه دارد اتفاق مى افتد و چه مى خواهند پيش بـياورند, كارى ندارم; اما يك عده از آنهايى كه مغرض هم نبودند, نفهميدند كه چه شد و دشمن چه مى خواهد انجام بدهد.
    بـه آن تـفاوتها برگرديم.تفاوت اول, تفاوت رئيس جمهور ما با آقاى گورباچف است.گورباچف روشنفكرى بود كه حتى به احتمال زياد به اصل و مبانى ماركسيزم هم اعتقاد زيادى نداشت; آدمى بود كه اصلا ساختار شوروى را قبول نداشت; خود او هـم بـه زبـانهاى مختلف اين را اظهار كرده بود.البته در آن وقتى كه سر كـار آمـد, خـيلى صـريح نـمى توانست ايـنها را بـگويد; امـا بـالاخره اظهار مى كرد.رئيس جمهور ما, جمهورى اسلامى, دين و اعتقاد قلبى اوست; امام مراد و مـقتداى اوسـت; يك روحانى است.آنها اول در خوش خياليهاى خود حرفهايى زدند, هـنوز هـم سياستمدارترين و موذىترينشان هم آن حرفها را مى زنند; اما عده يى از آنـها از ايـن دو سال اخير به وحشت افتادند و بارها در تبليغات خودشان گـفتند كـه نه, اين هم از خودشان است; جزو همين بنيادگراهاست! اتفاقا اين را درسـت فـهميده اند! گورباچف به مبانى ماركسيزم بى اعتقاد و دلباخته ى غرب بود; حرفهايى هم كه مى زد, حرفهاى غربيها بود; منتها با زبان روسى آنها را بـيان مـى كرد; والاشـعارهاى او هـم غير از شعارهاى آنها نبود; او دلباخته ى آنـها بـود! الـبته در اين جا قضاياى خيلى ريزى مثل سفرها, امتياز دادنهاى دروغـين و بيخودى و ... هست كه نمى خواهم آنها را بگويم; چون جاى اين جلسه نيست; خود شما هم مى توانيد آن قضايا را پيدا كنيد.
    تفاوت دوم اين است كه اسلام, ماركسيزم نيست.ماركسيزم مورد قبول مردم شوروى هم نبود; بله, دين حزب كمونيست شوروى بود.حزب كمونيست شوروى متشكل از چند ميليون عضو در مقابل جمعيت نزديك به سيصد ميليونى شوروى بود; شايد مثلا ده مـيليون, پـانزده مـيليون نـفر عـضو بـودند.اعضاى حـزب كـمونيست هميشه از امـتيازاتى بـرخوردارند; بنابراين مى توان حدس زد كه در بين همان جمعيت هم آنـچه بـراى آنـها در درجـه ى اول اهـميت قـرار داشـت, امـتيازات بود; لذا ماركسيزم به عنوان يك دين برايشان مطرح نبود.اسلام, دين مردم و عشق مردم و ايمان مردم است.اسلام همان چيزى است كه اين ملت بزرگ براى خاطر آن, عزيزان و پـاره هاى تن و جگرگوشه هايشان را به ميدان فرستادند و وقتى جسد آغشته به خـون آنـها بـرگشت, بـرايشان گريه نكردند و خدا را شكر كردند! آيا شما از ايـن گونه مـادران و پدران سراغ نداريد و نديده ايد؟ هر يك از ما شايد صدها مـورد از اين قبيل را ديده ايم; البته بنده هزاران مورد از اين قبيل را از نـزديك ديـده ام.امروز هـم كه پدر و مادر چهار شهيد پيش ما مىآيند, اگر از بـرخى از نـاهنجاريها گله هم داشته باشند, از اين كه فرزندشان در راه اسلام شـهيد شـده, خـوشحالند! ايـن ملت با همه ى وجود به اسلام پايبند است.بعد از پـنجاه سـال تـلاش بـراى ديـن زدايى, يـك مـلت آن حركت عظيم را پشت سر امام بـزرگوار و عالم دين و مرجع تقليدش به راه انداخت و اين نظام اسلامى را سر كـار آورد.اسـلام هـمان چيزى است كه وقتى نام و پرچم آن در ايران بلند شد, هـرجا مسلمان مطلع و آگاهى پيدا شد, احساس هويت و شخصيت و عزت كرد; اينها ايـن را بـا مـاركسيزم يـكى گـرفتند! ((الـحمدلله الـذى جـعل اعـدأنا من الحمقا)).
    سوم اين كه نظام اسلامى, نظام كمونيستى نيست; نظام اسلامى است; نظامى جوان و مـنعطف و پـرتلاش و مـردمى است.من آن روز به آقاى خاتمى عرض مى كردم كه هيچ نـظامى در دنـيا حتى دمكراسيهاى غربى; چه در امريكا, چه در فرانسه, چه در جاهاى ديگر نمى تواند ادعا كند كه مثل نظام ما مردمى است; براى خاطر اين كه در دمكراسيهاى غربى عده يى پاى صندوقهاى راى مىآيند و راى مى دهند; مثلا حزب گـفته بـه آقـاى زيـدبن عمرو راى بـده, او هم ورقه را كه انداخت, كار تمام مـى شود! آنـهايى هـم كه شركت كننده اند, گاهى سى وهفت درصد واجدان شرايط را تـشكيل مـى دهند.مثلا در انتخابات اخير امريكا حدود سى وهفت درصد شركت كننده بـيشتر نـبود; هـيچ وقت به اندازه ى شصت وهفت درصد و هفتاد درصدى كه شما در انـتخابات ريـاست جـمهورى و مجلس چه مجلس پنجم, چه مجلس ششم ملاحظه كرديد, شـركت نـمى كنند; بالاخره همانهايى كه مىآيند, مىآيند راى مى دهند و مى روند; امـا در ايـن جا ايـن طورى نـيست; در ايـن جا مـردم به مسوولان عشق مى ورزند و رابـطه شان, رابـطه ى عاطفى است; نه فقط رابطه ى راى دادن.در اين جا وقتى يكى از مـسوولان كـسالتى پيدا بكند, همه ى كشور دستها را به دعا بلند مى كنند كه خـدا او را شـفا بـدهد; مثل اين كه براى بچه ى خودشان دعا مى كنند! در اين جا وقـتى كـه مـسوول كـشور اشاره مى كند, مردم در ميدانهاى خطر وارد مى شوند و جـانشان را فـدا مـى كنند; ايـن حتى به دمكراسيهاى غربى ربطى ندارد, تا چه بـرسد بـه نظام ديكتاتورى پرولتاريا! خودشان مى گويند يكى از اصول حتمى شان ديـكتاتورى است; يعنى انتخابات بى انتخابات! در طول هفتاد و چند سال حكومت شـوروى, تـا قـبل از انـتخابات روسـيه در ايـن اواخـر, يك انتخابات اتفاق نيفتاده بود; ولى ما در ظرف بيست ويك سال, بيست ويك انتخابات داشته ايم! آيا ايـنها بـا هم قابل مقايسه است؟ در آن جا زندگى نمايندگان طبقه ى پرولتاريا زنـدگى كـاخ كرملينى است; اما در اين جا ما روى زيلو مى نشينيم و افتخار هم مـى كنيم.در اين جا مسوولان كشور آنهايى كه بتوانند همت و افتخارشان اين است كـه خـودشان را به زندگى مردم نزديك كنند.در نظام شوروى وقتى استالينى سر كار بود, تا نمى مرد, هيچ علاج ديگرى نداشت! سى سال حكومت مى كرد, تا بالاخره بـا حـادثه يـا بى حادثه, يا از زور مصرف مسكرات قوى روسى مى مرد و بعد مثلا خـروشچفى سـر كـار مـىآمد; بعد هم برژنفى روى كار مىآمد; برژنف هم بعد از هـجده, نوزده سال مى مرد و يك نفر ديگر به قدرت مى رسيد! اين نظام, با نظام جـمهورى اسـلامى كه مبنى بر انتخابات و راى مردم است و هر چهار سال يك بار انـتخابات مجلس و رياست جمهورى برگزار مى شود, متفاوت است.در سطح رهبرى از ايـنها هـم بـالاتر اسـت; براى خاطر اين كه رهبرى معنوى, تعهد معنوى دارد و خـبرگان و مـردم از او توقع دارند كه حتى يك گناه نكند; اگر يك گناه كرد, بدون اين كه لازم باشد ساقطش كنند, ساقط شده است; حرفش نه درباره ى خودش حجت است, نه درباره ى مردم.اين نظام منعطف, زنده, پرنشاط و متحول, آيا با نظام بسته و غيرقابل انعطاف و شكننده ى ديكتاتورى پرولتاريا قابل مقايسه است؟!
    يـك نـكته را هـم مـى خواهم يادآورى كنم; و آن نظام امر به معروف و نهى از منكر است.امر به معروف و نهى از منكر واجب حتمى همه است; فقط من و شما به عـنوان مـسوولان كشور وظيفه مان در باب امر به معروف و نهى از منكر سنگين تر اسـت.بايد از شيوه ها و وسايل مناسب استفاده كنيم; اما آحاد مردم هم وظيفه دارنـد.با چـهار تـا مقاله در فلان روزنامه, واجب امر به معروف نه از وجوب مـى افتد, نـه ارزش تـاثيرگذاريش سـاقط مـى شود.قوام و رشـد و كـمال و صلاح, وابـسته ى بـه امـر به معروف و نهى از منكر است; اينهاست كه نظام را هميشه جـوان نگه مى دارد.حالا كه نظام ما بيست ويكساله و جوان است و در مقايسه ى با نـظام فـرتوت هـفتاد و چـند ساله ى پير كمونيستى در شوروى به طور طبيعى هم جـوان اسـت; اما اگر صد سال هم بر چنين نظامى بگذرد, چنانچه امر به معروف بـاشد و شـما وظيفه ى خودتان بدانيد كه اگر منكرى را در هر شخصى ديديد, او را از ايـن مـنكر نـهى كـنيد, آنگاه اين نظام اسلامى هميشه تر و تازه و با طـراوت و شـاداب مـى ماند.طرف امر به معروف و نهى از منكر فقط طبقه ى عامه ى مردم نيستند; حتى اگر در سطوح بالا هم هستند, شما بايد به او امر كنيد; نه ايـن كه از او خواهش كنيد; بايد بگوييد:آقا! نكن; اين كار يا اين حرف درست نيست.امر و نهى بايد با حالت استعلا باشد.البته اين استعلا معنايش اين نيست كـه آمـران حتما بايد بالاتر از ماموران, و ناهيان بالاتر از منهيان باشند; نـه, روح و مـدل امـر بـه معروف, مدل امر و نهى است; مدل خواهش و تقاضا و تـضرع نيست.نمى شود گفت كه خواهش مى كنم شما اين اشتباه را نكنيد; نه, بايد گفت آقا! اين اشتباه را نكن; چرا اشتباه مى كنى؟ طرف, هر كسى هست حالا بنده كـه طلبه ى حقيرى هستم از بنده مهمتر هم باشد, او هم مخاطب امر به معروف و نهى از منكر قرار مى گيرد.
    اشـتباه بـعدى در مورد كشور است.كشور ايران يكپارچه است; حتى آن قسمتهايى هـم كـه در قرنهاى گذشته جدا شدند, اگر ته دلشان را بگرديد, مايلند با ما بـاشند; ((هـر كسى كو دور ماند از اصل خويش, باز جويد روزگار وصل خويش)); آنـها هـم دلـشان مـى خواهد كـه به اين مادر بپيوندند.اين كجا, كشور اتحاد جماهير شوروى كجا؟ ده, يازده كشور را با سنجاق يا به تعبيرى با شلاق به هم بـستند و به اصطلاح يك كشور تشكيل گرديد! معلوم است كه تا شلاق برداشته شد, از هم جدا مى شوند و شد.
    الـبته همين جا من بگويم; سعى بر اين است كه مساله ى قوميتها در ايران عمده بشود.عده يى با تحريك احساسات قومى نفى و عامل حقيقى وحدت يعنى اسلام و دين دنـبال ايـن قـضيه هستند.آن كسانى كه خيال مى كنند عامل وحدت كشور ما زبان فارسى است, دلبستگى شان به زبان فارسى يقينا به قدر بنده نيست; يكصدم تلاشى هـم كـه بنده براى زبان فارسى كرده ام, آنها نكرده اند و نخواهند كرد! عامل وحـدت ملت ايران زبان فارسى نيست; دين اسلام است; همان دينى كه در انقلاب و نـظام اسـلامى تجسم پيدا كرد; نتيجه اين مى شود كه ترك زبان هم با زبان تركى خودش مى گويد:((آذربايجان اياختى, انقلابا داياختى)); كردى هم با زبان كردى خودش همين را مى گويد; بلوچ هم با زبان بلوچى خودش همين را مى گويد; عرب هم بـا زبـان عـربى خـودش همين را مى گويد.عده يى سعى مى كنند اهميت عامل پيوند مـستحكم دلـهاى مـلت ايـران يعنى ايمان اسلامى را كم كنند; نه, كشور و ملت يـكپارچه است; البته يكپارچگى اش به خاطر تاريخ و جغرافيا و سنتها و فرهنگ اسـت; امـا عمدتا به خاطر دين و مساله ى رهبرى است كه اجزاى اين ملت را به هم وصل كرده و همه احساس يكپارچگى مى كنند.
    رهـبرى مـسووليت دارد.مسووليت رهبرى حفظ نظام و انقلاب است.اداره ى كشور به عـهده ى شـما آقـايان مـسوولان كشور است.هر كدام شما در بخش خودتان كشور را اداره مـى كنيد و وظـيفه ى اصـلى رهـبرى ايـن است كه مراقب باشد اين بخشهاى مـختلف آهنگ ناساز با نظام و اسلام و انقلاب نزنند.هرجا چنين آهنگى به وجود بيايد, جاى حضور رهبرى است.رهبرى هم يك شخص نيست يك آدم, يك طلبه, يك على خـامنه اى, يا على خامنه اىهاى فراوان ديگرى كه هستند, نيست رهبرى يك عنوان و يـك شـخصيت و يك حقيقت برگرفته ى از ايمان و محبت و عشق و عاطفه ى مردم و يـك آبـروست.صدها نفر مثل على خامنه اى در راه اين حقيقت جان و آبروشان را مـى دهند; اهـميتى هم ندارد.بنده كه چيزى نيستم; امام بزرگوار ما هم كه به مـعناى حـقيقى كلمه براى اين امت, امام دلها بود همين طور بود.او حاضر بود براى حفظ نظام و حفظ رهبرى نظام, آبرويش را بدهد.اين حقيقت حضور دارد; با ايـن حـرفهايى كـه مـى زنند و بـا ايـن كـارهايى كه مى كنند, نتوانسته اند و نخواهند توانست اين حضور را از بين ببرند.
    در دوران اخـتناق كه رهبرى اين تجسم را نداشت, دلهاى مردم متدين در قبضه ى رهـبرى بـود; منتها رهبرىيى كه تشخص و هويت قابل اشاره در بيرون و جايگاه قـانونى نداشت; به صورت مراجع تقليد و به صورت علماى بزرگ, تاثير خودش را بـارها نـشان داده بـود; لـذا آن وقـتى كه به فلان قرارداد ننگين استعمارى اشـاره مـى كرد, قـرارداد از بـين مى رفت; آن وقتى كه به يك حادثه ى نامناسب اشـاره مـى كرد, آن حـادثه مـورد تخاصم مردم قرار مى گرفت.پانزده خردادى كه بـنابر آنـچه نـقل شده است, چند هزار نفر آدم در آن حادثه جان خود را فدا كردند و كشته شدند, آن وقتى بود كه امام بزرگوار ما رهبر به معناى قانونى خودش نبود; يك روحانى برجسته بود; اين را نمى توانند نديده بگيرند; اين در شـوروى نـبود; اگـر بـود, آن طورى نمى شد; اگر بود, آن وقتى كه احساس مى كرد يـلتسينى وارد مـيدان شـده تـا بـه كـار آيـنده حركت شتابنده ى غيرمعقول و بـى رويه يى بـدهد, گـوش او را مـى گرفت و از صحنه خارجش مى كرد و مورد حمايت مردم هم قرار مى گرفت; اما چنين چيزى نبود.
    بنده معتقدم كه اصلاحات يك حقيقت ضرورى و لازم است و بايد در كشور ما انجام بگيرد.اصلاحات در كشور ما از سر اضطرار نيست كه فلان حاكمى مجبور بشود مورد مـطالبات سـخت قـرار بگيرد و گوشه و كنارى را اصلاح كند; نخير, اصلاحات جزو ذات هـويت انـقلابى و ديـنى نـظام مـاست.اگر اصـلاح به صورت نو به نو انجام نگيرد, نظام فاسد خواهد شد و به بيراهه خواهد رفت.
    اصلاحات يك فريضه است.ميدانهاى اصلاحات كجاست؟ آن بحث ديگرى است.اصل اصلاحات يـك كار لازم است و بايد انجام بگيرد.وقتى اصلاحات نشود, برخى از نتايجى كه مـا امـروز بـا آنـها دسـت بـه گريبانيم, پيش مىآيد: توزيع ثروت ناعادلانه مـى شود; نوكيسه گان بى رحم بر گوشه و كنار نظام اقتصادى جامعه مسلط مى شوند; فـقر گـسترش پـيدا مى كند; زندگى سخت مى شود; از منابع كشور بدرستى استفاده نـمى شود; مـغزها فـرار مـى كنند و از مـغزهايى كه مى مانند, حداكثر استفاده نمى شود.وقتى كه اصلاحات باشد, اين آفتها و اين آسيبها و دهها مورد از قبيل آنها پيش نمىآيد.پس مطلب اول اين كه اصلاحات امرى ضرورى و لازم است.
    مـطلب دوم ايـن اسـت كـه اصـلاحات بـايد تـعريف بـشود; اولا براى خود ما كه مى خواهيم اصلاحات بكنيم, تعريف بشود و مشخص باشد كه مى خواهيم چه كار كنيم; ثـانيا بـراى مـردم تـعريف بـشود كـه منظور ما از اصلاحات چيست, تا هر كسى نتواند به ميل خودش اصلاحات را معنا كند; اين جزو كارهايى است كه مجموعه يى از مـسوولان دولتى, دستگاه قضايى و مجلس و غيره مى توانند انجام بدهند.بايد تـعريف مشخصى از اصلاحات به وجود بيايد تا ترسيم آن چهره و وضعيتى كه ما در نـهايت جـاده ى اصلاحات مى خواهيم به آن برسيم, براى همه هم مردم, هم مسوولان آسـان بـشود و بـدانند به كجا مى خواهند برسند.اشكال كار آقاى گورباچف اين بود كه عيوب و اشكالات را مى دانست; اما تصوير روشنى از آنچه كه بايد انجام بـگيرد, نـداشت; اگر هم داشت, مردمش آن تصوير را نمى دانستند.بنابراين اگر تعريف مشخصى از اصلاحات نشود, الگوهاى تحميلى غلبه خواهد كرد; همان اتفاقى كـه در شـوروى افـتاد; چون نمى دانستند چه كار مى خواهند بكنند; لذا به سراغ تـقليد نـاشيانه ى اصـلاحات در الـگوها و مدلهاى غربى رفتند و به آنها پناه بردند.امام بزرگوار ما هوشمندانه اين ضعف را در آنها تشخيص دادند; لذا در نامه يى كه ايشان به گورباچف نوشتند, اين نكته را متذكر شدند.ايشان نوشتند شـما اگر بخواهيد گره هاى كور اقتصاد سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن بـه كـانون سـرمايه دارى غـرب حل كنيد, نه تنها دردى از جامعه ى خود را دوا نخواهيد كرد, بلكه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند; چرا كـه امروز اگر ماركسيسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسيده است, دنـياى غـرب هـم در ايـن مـسأل الـبته به شكلى ديگر و نيز در مسأل ديگر گرفتار حادثه است.اين كه بنده مكرر مى گويم امام يك حكيم واقعى بود, به اين خـاطر اسـت.در آن جنجال تبليغاتى رسانه يى جهان, نكته ى اصلى را امام تشخيص داد.
    البته خوشبختانه برخى از مسوولان, و بيش از همه رئيس جمهور عزيزمان, بارها گـفته اند كـه اصـلاحات مـا اصـلاحات اسـلامى و انـقلابى اسـت; هـدف, رسيدن به مـدينه النبى است.اينها خوب است, اما تعريفهاى دقيق تر و تصوير روشن ترى لازم اسـت.اينها از ايـن جـهت خـوب اسـت كه انگشت اشاره ى غربيها و بيگانه ها را مـى خواباند; مـعلوم مـى شود آنـچه كـه آنها مى گويند, مراد نيست.همه اين را مى فهمند, اما بايد توضيح داده بشود و بيشتر تصويرگردد.
    مـطلب سـوم ايـن اسـت كه اصلاحات بايد از يك مركز مقتدر و خويشتندار هدايت بشود تا دچار بى رويگى نشود.اى بسا كارى كه مى تواند در ظرف ده سال بخوبى و سـلامت انـجام بـگيرد, اگـر در ظـرف دو سال بخواهيد آن را انجام بدهيد, به ضايعات غيرقابل جبرانى منتهى خواهد شد; مثل اتومبيلى كه در جاده ى دشوار و خـطرناكى بـا سـرعت بيش از حد معقول حركت كند; اگر تصادف نكند, تعجب است; اگـر آسـيب نبيند و نزند, تعجب است.بايد مركزى هوشيار, مقتدر و خويشتندار وجود داشته باشد كه نگذارد به آن حركتى كه مى خواهد انجام بگيرد, شتاب بيش از حد مفيد داده بشود; كار با ميزان و به طور صحيح انجام بگيرد.
    در شـوروى سـابق وقـتى كـه ايـن كـار را شروع كردند, در دروازه ى فيلمها و كـتابها و روزنـامه ها و لباسها و الگوهاى غربى باز شد; يعنى آن ادعاها در واقـعيتها مـصداقهاى مـشخص غـربى را مـجسم مـى كرد; ايـن حالت, حالت بسيار خـطرناكى بود.در اين جا به نقش رسانه ها توجه كنيد; رسانه ها مسووليت دارند; روزنـامه ها حـساسند.قسمت عـمده ى حساسيت من برروى روزنامه ها از اين جا ناشى مى شود.بحث برسر روزنامه ها و مطبوعات, بحث بر سر آزادى نيست.
    بـعضيها نخواهند آزادى را براى ما معنا كنند; حرفى نداريم, استفاده كنيم; امـا ما معناى آزادى را مى دانيم; براى آزادى هم خيلى دلمان مى تپد.مراد از آزادى هـم هـمان آزادى بيان و آزادى فكر است; منتها اگر شما رفتيد بر طبق وظيفه تان در دكان يك قاچاق فروشى را بستيد, آن فرد نمى تواند بگويد شما با آزادى كـسب و كـار مخالفيد; نه, بحث آزادى كسب و كار نيست كسب و كار آزاد اسـت قـاچاق فروشى ممنوع است.بحث بر سر آزادى بيان نيست; بيان و فكر آزاد اسـت; سمپاشى و اضلال وگمراه گرى ممنوع است; آن هم در شرايط حساسى كه امروز كشور ما دارد.
    من به بعضى از مسوولان تبليغاتى كشور بارها گفته ام, آن روزى كه شما توان و استعداد مقابله با تهاجم تبليغاتى دشمن را داشته باشيد, آن كسى كه بيش از ديـگران مـيداندار تـكثر مطبوعات و روزنامه ها و كتاب و فيلم و غيره باشد, بـنده هـستم; امـا شـما بگوييد ببينم در مقابل آن فيلمى كه پايه هاى فرهنگ مـردم, اعتقاد مردم, دين مردم, روحيه ى انقلابى و ايثار و شهادت را در مردم متزلزل مى كند كه نه يكى, نه دو تا, نه ده تاست شما چند فيلم ساخته ايد؟!
    ايـن جاست كـه مـن احـساس خطر مى كنم.البته كار اساسى و بلندمدت اين است كه بـراى تـوليد آنـچه كـه خوب است, فكر كنيم; اما تا آنچه خوب است به ميدان بـيايد, مـن نـمى توانم قـبول كنم و بپذيرم كه اين سيل لجن بيايد و جوان و كـودك و قـشرهاى مـختلف را در خودش غرق كند.از تمام شيوه هاى دشمن شادكن و دشـمنآموز بـراى مقابله ى با تفكر انقلاب استفاده بشود;اگر كسى هم مخالفت و مـقابله كـند, فـورا انـگ و تهمت بخورد! اين كه آزادى نشد; اين كه عاقلانه و خردمندانه نيست; اين كه مديريت كشور نيست.شما مسووليد به نقش رسانه ها توجه كـنيد; ايـن بـسيار بـسيار مـهم اسـت.حساسيت بر روى نقش رسانه هاى مكتوب و روزنـامه ها بـخصوص در شرايط كنونى ما بسيار مهم است.با اين تصويرى كه عرض كردم, مشخص مى شود كه آنها چه قدر مى توانند به نفع دشمن نقش ايفا كنند.مدعى آنها هم بايد همه ى دستگاه و همه ى جبهه ى متحد طرفدار نظام و مسوولان قوه هاى مختلف و مسوولان بخشهاى ميانى گوناگون باشند.
    مـدعى آنـها فـقط دستگاه قضايى يا فلان روحانى نيست; همه بايد در اين قضيه مدعى باشند.
    مطلب چهارم, حفظ ساختار قانونى اساسى در زمينه ى اصلاحات است. الـبته در قـانون اسـاسى, بـيشتر از همه چيز, نقش اسلام و منبعيت و منشايت اسـلام بـراى قـوانين و سـاختارها و گـزينشها مطرح است.ساختار قانون اساسى بـايستى بـه طور دقـيق حفظ بشود.شما نگاه كنيد ببينيد دشمن چگونه با قانون اسـاسى مـا بـرخورد مى كند:گوشه يى از قانون اساسى را نفى مى كند, گوشه يى را اثبات مى كند; يك جا به قانون اساسى تمسك مى كند, يك جا عليه اش حرف مى زند!
    قـانون اسـاسى مـيثاق بـزرگ ملى و دينى و انقلابى ماست.اسلام كه همه چيز ما اسـلام اسـت در قـانون اسـاسى تجسم و تبلور پيدا كرده است.اصل چهارم قانون اسـاسى تـكليف هـمه چـيز را روشن كرده است.اگر در قوانين عادى حتى در خود قانون اساسى يك جا اصلى يا قانونى وجود داشته باشد كه در مقام اجرا يا در مـقام قـانونگذارى, با اين اسلاميت معارضه پيدا كند, اين اصل بر آنها حاكم اسـت; حـكومت بـه معناى مصطلح اصولى و علمى حوزه هاى علميه.البته اين گفتن نـداشت; اگـر هـم نـمى گفتند, حـكومتش واضـح بـود; اما به اين حكومت تصريح كـرده اند.بنابراين سـاختار قانون اساسى بايستى به طور كامل در اصلاحات حفظ بشود.
    مـطلب پـنجم, مقابله جدى با هرگونه تندروى و تندروانى است كه جاده صاف كن دشـمنند; يـعنى مـدل يـلتسينى! هـمه ى دسـتگاهها بايد با مدل يلتسينى بشدت مقابله كنند; نگذارند يك جاه طلب, يك فريب خورده, يك مغرض و يك غافل بيايد و حركت را از حالت صحيح خودش خارج كند و حالت مسابقه و حالت تعارض به وجود بياورد.
    مـطلب شـشم, مـقابله جدى با دخالت خارجيها و غربيها و بى اعتنايى به انگشت اشـاره ى غـربيها و سـوظن بـه آنـهاست.البته بـحث ديپلماسى و بحث ارتباطات خـارجى, بـحث ديـگرى است.انسان در مقام ديپلماسى, مى دهد, مى گيرد, قرارداد مـى بندد و هـمه كـار مى كند; اما در مسأل اساسى نظام بايستى انگشت اشاره ى آنها را با سوظن مورد ملاحظه قرار داد; بعكس آنچه كه آدم در وضعيت گورباچف مـشاهده مـى كند.آنها به هيچ وجه حسن نيت ندارند.ما در جنگ هشت ساله ديديم كـه تمام اروپا به صدام كمك كردند; فرانسه كمك كرد, آلمان كمك كرد,انگليس كـمك كـرد, يـوگسلاوى سابق كمك كرد, بلوك شرق آن روز كمك كرد.البته ما هيچ وقـت در مقام ديپلماسى نمى گوييم كه چون شما به صدام كمك كرديد, ما با شما رابـطه مان را قـطع مـى كنيم; نـه, عـالم ديـپلماسى يـك عالم ديگر است.همين تـشنج زدايى اى كـه امـروز در بـحث سـياست خارجى ما مطرح مى شود, مورد تاييد مـاست; بـايد تـشنج زدايى بـشود; اما تشنج زدايى غير از اين است كه كسى به آنها اعتماد پيدا كند; نه, او هم به ما اعتماد ندارد; ما هم به او اعتماد نـداريم.كسانى كـه در زمينه ى مسأل ديپلماسى فعالند, كاملا مى فهمندكه بنده چـه دارم عـرض مى كنم.اصلا ميدان ديپلماسى, ميدان يك نبرد واقعى است; منتها نـبردى كه پشت ميز و با لبخند وبا گفتن صبح بخير و شب بخير انجام مى گيرد!
    وجود ارتباطات ديپلماتيك, هرگز نبايد به معناى اعتماد به دشمن تلقى بشود; نبايد اعتماد كرد.
    مطلب هفتم, هماهنگى اصلاحات در بخشهاى مختلف است; اين نكته مهم است.ببينيد عـزيزان من! در بعضى از بخشها, اصلاحات, پيچيده و دشوار و كند است; مثلا در بخش اقتصادى, كار بسيار كند انجام مى گيرد; توزيع عادلانه ى درآمدها هم همين طور است; كار خيلى سختى است; كار آسانى نيست.ريشه كن كردن فقر و رسيدگى به مـناطق مـحروم, هـمه ى ايـنها جزو اصلاحات است.اصلاح ساختار ادارى كار بسيار دشـوار و پيچيده و سنگينى است; اينها دير پيش مى رود.در بخش معادل گلاسنوست آقاى گورباچف نه, كار آسان است; در يك روز هم مى شود به بيست روزنامه مجوز داد تـا مـنتشر بـشوند; اين مى شود ناهماهنگ; اين طورى نمى شود; بايد هماهنگ حركت كنيم; بايد پابه پاى بخشهاى دشوار حركت كنيم.اين كه بنده تاكيد مى كنم مـساله ى مـعيشت اولـويت دارد, يـك بـخش عـمده اش به خاطر اين است; چون بخش مـعيشت, بخش مشكلى است.همه ى نيرويتان را كه شما جمع بكنيد, با همه ى صداقت و دلـسوزى و عـلاقه مندى هـم كـه كـار بكنيد, سرعت خاصى خواهيد داشت; بقيه ى بـخشها را هـم بايد با همان سرعت حركت بدهيد.اگر اين سرعت برابر و هماهنگ را رعـايت نـكرديد, آن وقت مشكلات بسيار اساسى پيش مىآيد كه البته بعضى از آنـها قـابل مـحاسبه است, برخى ديگر قابل محاسبه نيست; از آنهايى كه قابل محاسبه است, بعضى قابل پيشگيرى است, برخى قابل پيشگيرى هم نيست.
    مطلب هشتم, مقابله ى جدى با عوامل تجزيه ى قومى در كشور است.من اين را دارم عـرض مـى كنم; بـخصوص خـطاب مـن بـه آن كـسانى اسـت كـه در اين بخش صاحبان مسووليتند; چه در وزارت كشور, چه در جاهاى ديگر.توجه كنيد; امروز انگيزه ى تـحريك قوميتها جدى است.مسوولان ذىربط ما كه مى خواهند دنبال مسأل بگردند, دارنـد مـى بينند.همه ى اقـوام ايرانى به ايران و جمهورى اسلامى علاقه مندند و ايـران را مـيهن خـودشان مـى دانند.بنده پـيوندم با منطقه ى ترك نشين معلوم اسـت.مدتها در مـنطقه ى بـلوچ نشين زندگى كرده ام و از نزديك با عناصر بلوچ ارتـباط داشـته ام; بـا بـعضى از بـخشهاى ديـگر هـم ارتـباطات دور و نزديك داشـته ام; بـا آنهايى هم كه ارتباط نداشته ام, از آنها اطلاعاتى دارم كه كم نـيست; مـى دانم روحـيه شان چـيست.من در دوره ى مـسووليتهاى مـختلف, سـفرهاى فـراوانى بـه ميان اينها كرده ام.اقوام ايرانى مسلمانند و به اين آب و خاك دلـبسته اند; عزت و رفاه خودشان را در ايران سربلند و آزاد مشاهده مى كنند; امـا دشـمن مـشغول تـحريكات است.تحريكات دشمن را نبايد دست كم گرفت.مراقب بـاشيد; ايـن از جـمله چيزهاى بسيار مهم است و احساس مى شود كه دستهايى در جريان هستند براى اين كه زمام اين كار را از دست دولت خارج كنند.البته در آن صـورت اگر خداى نكرده چنين وضعى پيش بيايد, مشكلات پيش خواهد آمد; پول, هـمت و وقـت صـرف آن خـواهد شد و مسوولان كشور از كارهاى اساسى باز خواهند ماند.
    عـرايض مـن تـمام شـد; فقط اين نكته را عرض بكنم كه بنده از تمام نهادهاى قـانونى كـشور بـجد دفاع مى كنم.آنچه كه در مورد اشخاص و شخصيتها و نهادها بـراى مـن مـهم اسـت, دفـاع از جايگاه و مسووليت آنها و كمك به حسن انجام كـارشان است.رئيس جمهور, رئيس قوه قضاييه, رئيس مجلس شوراى اسلامى و بدنه ى ايـنها, دستگاههاى قانونى گوناگون, از اين جهت براى من در سطح واحدى قرار دارنـد و مـن از مسووليت همه ى آنها پشتيبانى و دفاع مى كنم.البته اين دفاع به خاطر اين هم است كه بنده همه ى مسوولان درجه ى بالا را از نزديك مى شناسم و خـلوص و ديـن و پـايبندى را در ايـنها مشاهده مى كنم.البته اين پشتيبانيها مطلق نيست.پيمان من با همه ى اين برادران عزيز, پيمان دين و انقلاب است. هـمان طور كه گفتم, هدف و هويت و مسووليت اساسى رهبرى, دفاع از كليت نظام و حفظ نظام است.چيزى هم بنده ندارم; جان و آبرو متاع كمى است براى اين كه در اين راه بذل بشود; و من كاملا آماده هستم اين دو عنصرى را كه دارم, بذل كـنم.دوره ى جـوانى مـا كه دوره ى لذت بردن از زندگى است در اين راه گذشته; امروز هم در دوره ى پيرى هستيم.بنده امروز در سنينى هستم كه زندگى براى من ايـن قـدر لذتى ندارد.لذايذ زندگى براى ما, امروز ديگر لذايذ نيست.در آخر عمر, در فصل انحطاط عمر, در فصل ضعف قواى جسمانى و بقيه ى قواى موجود بشرى, دلـبستگى يى به حيات نيست.آنچه بنده دارم جان و آبرو مال اين راه است; مال هم كه الحمدلله ندارم.
    بـنده به اين مسووليت كنونى هم هيچ دلبستگى يى ندارم.حالا ممكن است خيلى از شما اين را ندانيد, اما در اين جمع خيليها هستند كه مى دانند; بنده به اين مـسووليت فـعلى هـيچ دلبستگى يى ندارم, جز به عنوان انجام وظيفه.الان هم كه مـشغولم, فـقط به خاطر انجام وظيفه است; از روز اول هم همين طور بود.از آن روز مـجلس خبرگان, آقايان كه راى دادند, با مقاومت و امتناع و مخالفت جدى و پـيگير خـود بـنده مـواجه بـودند; منتها وقتى مسووليت آمد, گفتم:((خذها بقوه)).
    آدمـى نـيستم كـه اگر مسووليت بر دوش من گذاشته شد, بخواهم درباره ى انجام ايـن مـسووليت, ضعف نشان بدهم; نه, اين وظيفه ى من است; و اين وظيفه را به فضل الهى و به توفيق و هدايت او انجام خواهم داد.
    عـزيزان مـن! آيـه يى را كـه مـن در اول عرايضم عرض كردم, مربوط به يكى از جـنگهاى پـيامبر(ص) اسـت; ((الـذين قـال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم)).خبر مى دادند كه دشمن به صورت متراكم در انتظار شماست; بترسيد!
    در پـاسخ بـه اين هشدار و بيم دهى كه دشمن به صورت متراكم در انتظار شماست تـا ضـربه را وارد كـند ايـنها مى گفتند:((حسبنا الله و نعم الوكيل)); خدا براى ما بس است و پشتيبانى او براى ما كافى است.البته ((حسبنا الله و نعم الـوكيل)) را در پـستوى اتـاق و داخـل بـستر راحـت نمى شود گفت.ما نه كارى بـكنيم, نـه تلاشى بكنيم, نه حركتى بكنيم, نه جانى را به خطر بيندازيم, نه از آبرويى مايه بگذاريم, بعد هم بگوييم:((حسبنا الله و نعم الوكيل))! نه, خـداى مـتعال آدمى را كه در راه او مجاهدت نمى كند, كفايت نخواهد كرد; اين كـفايت مـربوط بـه مـيدان جنگ است.ما امروز در يك ميدان نبرديم; اگرچه نه نـبرد نـظامى و نبرد مرگ و زندگى.مستكبران عالم چون با اسلام و نظام اسلامى بـجد دشمنند, ما هر اقدام خوبى كه مى كنيم, هر قانون خوبى كه مى گذاريم, هر اجـراى خـوبى كـه مـى كنيم, هـر قـضاوت خوبى كه مى كنيم, هر منش خوبى كه از خـودمان نـشان مـى دهيم, هر كارى كه به تقويت اين نظام و تقويت اسلام منتهى مـى شود, اگـر از مـا سر بزند, در واقع داريم يك ضربه به دشمن مى زنيم; اين جـاست كه آدم مى گويد:((حسبنا الله و نعم الوكيل)).پاسخ خدا هم اين است كه ((فـانقلبوا بـنعمه من الله و فضل لم يمسسهم سو واتبعوا رضوان الله والله ذو فضل عظيم)).
    الـبـته مـا در داخــل كــشورمان خـوشبختانه از هـمزيستى اديـان گـوناگون برخورداريم; يهوديان, مسيحيان, زردشتيان; اينها هم در كنار مسلمانان و در ظـل نـظام اسـلامى زندگى مى كنند; با ما همكارى و همزيستى دارند و نقش ايفا مـى كنند; الـبته وظـيفه هـم دارنـد; دولت اسلامى هم نسبت به آنها به عنوان شهروندان ايرانى داراى وظايفى است; اين وظايف را بايد انجام بدهد و انجام هـم مـى دهد.ما هيچ گله يى از شهروندان اقليتهاى مذهبى خودمان نداريم.ملاحظه مـى كنيد كه وقتى تبليغات دشمنان عليه جمهورى اسلامى شكلهاى موذيانه يى پيدا مـى كند, كـليميان ايـران اعـلاميه مى دهند.در قضيه ى ديگرى ارامنه ى ايران يا بـرخى گـروههاى ديـگر مسيحى اعلاميه دادند و از جمهورى اسلامى دفاع و حمايت كردند; و اين جزو افتخارات جمهورى اسلامى است.
    فـكر مى كنم آن عذرخواهى يى كه آقاى خاتمى در انتهاى سخنان خود كردند, بنده بـايستى بـه شـكل مـضاعفى آن عـذرخواهى را بكنم; چون خيلى طولانى شد.اينها حرفهايى است كه لازم بود شما مسوولان عزيز كشور آنها را بشنويد.
    مـخاطبان اولـى مـا در ايـن قـضايا شـما هستيد و اين حرفها را اگر به شما نـگوييم, به چه كسى بگوييم؟ اميدوارم ان شاالله آنچه گفتيم و آنچه شنيديم, مورد رضا و تفضل و قبول الهى قرار بگيرد و اين جلسه همان طور كه در ابتداى صـحبت عرض كردم دلهاى ما را به هم نزديك كند; الفت بين برادران و خواهران و عـزيزانى كـه هـمه مـسوولند, بـيش از پـيش بـه وجود بيايد و جبهه ى متحد كاركنان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى را در مقابل دشمن هرچه متحدتر كند و ان شاالله بركات الهى و توجهات حضرت بقيه الله الاعظم (ارواحنا فداه) شامل حال همه ى شما باشد.
    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 بيانات رهبر معظم انقلاب در ديداراعضاى قوه قضأييه با ايشان 07 / 04 / 79

    1. بيانات رهبر معظم انقلاب در ديداراعضاى قوه قضأييه با ايشان
    07 / 04 / 79

    بسم الله الرحمن الرحيم

    بـه شـما حـضار مـحترم; مـسئولان عزيز قوه ى قضاييه و خانواده هاى محترم شهداى بزرگوار هفتم تير خوشآمد عرض مى كنم.
    يـك جـمله دربـاره ى هـفتم تـير عرض كنم.مهمترين چيزى كه در اين حـادثه هـمه ى دلـها و چـشمها را بـه خود مشغول كرد, اين بود كه ضـربه هاى خـصمانه ى دشـمن بـر پيكره ى انقلاب هر چه سنگين تر باشد, جـوشش ايمان وصلابت صبر و استقامت در مردم بيشتر خواهد شد.هفتاد و چند نفر از مديران برجسته يى كه در ميان آنها شخصيتى مثل شهيد بـهشتى حـضور داشـت, يـكجا به وسيله ى دشمن از نظام اسلامى گرفته شـدند; آن هـم بـا آن وضـع فـاجعهآميز و حزن انگيز عكس العمل اين انـقلاب و ايـن مـلت چـه بـود؟ مـردم, با ايمان و با صلابت صبر و اسـتقامت خـودشان و آن خـانواده هاى مـعظم بـاشكيبايى و بردبارى مـومنانه ى خودشان, توانستند آن چنان پاسخى به دشمن بدهند كه در محاسبات مادى و در هيچ وضعيتى قابل گنجانيدن نبود و نيست.انقلاب را بـيمه كـردند, دشمن را مطرود كردند و نام ملت ايران را بلند آوازه كردند.هميشه همين طور است.
    تـا وقـتى كـه ايـمان وصـبر و هـوشيارى و بـردبارى مردم ذخيره ى ارزشمند اين انقلاب و اين نظام است, دشمن از وارد آوردن ضربه به ايـن نـظام وايـن انقلاب هيچ طرفى نخواهد بست و هيچ سودى نخواهد بـرد و انقلاب مستحكم تر خواهد شد.شهيد بزرگوار ما مرحوم آيت الله بـهشتى يـك شـخصيت نـمونه و ممتاز در نظام اسلامى بود كه در اين حـادثه از دسـت ما گرفته شد; هم ياد او زنده ماند, هم خون او و يارانش انقلاب را پايدار كرد و اين درس بزرگ براى انقلاب ماند. ايـن هفته بسيار بجا به نام قوه ى قضاييه نامگذارى شده است; چون تـشكيلات جديد قضايى و نظام نوين قضايى اسلامى با فكر و ابتكار و پـشتكار شهيد مظلوم بهشتى توانست منعقد بشود و شكل بگيرد.البته اگـر خـود او زنده مى ماند, مسلما حركت اين نظام به سوى تكامل و رفـع عـيوب و جلب جهات مقوى و مرجح سريعتر انجام مى گرفت.بعد از ايـشان هـم تلاشهاى مشكور مبذول شده است كه خداى متعال ان شاالله عـزيزانى كه در طول اين ساليان در اين راه زحمت كشيده اند و تلاش كـرده اند در هـر سطحى از سطوح قوه ى قضاييه كه بودند; چه در سطح مديريت, چه در سطوح ديگر زحماتشان را مقبول كند.
    آنـچه امروز براى ما مطرح است, اين است كه قوه ى قضاييه در كشور ما نقش و جايگاه بى نظير و ممتازى دارد.
    هـمان طورى كه جناب آقاى هاشمى شاهرودى بيان كردند, قوه ى قضاييه ركـنى اسـت كـه بـا سـلامت و اسـتقامت و صـلاح آن, تـمام عيوب در دسـتگاههاى اجرايى ودر بخشهاى مختلف مديريت و سازماندهى اداره ى كـشور و در سـطح جـامعه بـه مـرور از بـين خواهد رفت; نقش قوه ى قضاييه در قانون اساسى اين طور پيش بينى شده است.
    نظارت قوه ى قضاييه, پيشگيرى از جرم, تامين عدالت, تامين امنيت, ايـنها آن قـلمهاى بـسيار درشـتى اسـت كـه در نـظام اسـلامى جزو سـرفصلهاى مـهم اداره ى مـطلوب كـشور به حساب مىآيد.قوه ى قضاييه مـى تواند مظهر عدالت در نظام اسلامى باشد.قوه ى قضاييه, با صلابت, بـا اقتدار, با تصميم گيرى درست و بهنگام مى تواند جلوى پيدايش و رشـد جرايم و توسعه ى خلاف در دستگاههاى مختلف را سد كند; از ظلم بـه مظلومان و مستضعفان جلوگيرى كند; از قدرت نمايى كسانى كه به زر و زور مسلحند, جلوگيرى كند.
    آفـت جـوامع بـشرى ايـن اسـت كـه كسانى با داشتن پول, با داشتن پشتيبان با داشتن قوم و عشيره چه قوم و عشيره به شكل قديمى آن, چـه قـوم و عـشيره بـه شـكل مـدرن و امـروزى آن; يعنى حزب بازى و گـروه بازى حقوق عمومى را نديده بگيرند; حق مردم را تضييع كنند; فـرصتها را مـنحصرا بـه اشـغال خود در بياورند و جلوى عدالت را بگيرند.
    قـوه ى قـضاييه ى مـقتدر, بـا صـلابت, هوشمند و عالم مى تواند جلوى اينها را بگيرد.
    مـن خـدا را شاكرم كه بحمدالله بعد از آن كه اين قوه به وسيله ى يـك عـالم روشـن بين فـاضل پايه گذارى شد, امروز هم به وسيله ى يك عـالم روشـن بين, فاضل, آگاه و نوگرا اداره مى شود.آنچه موجب اين مـى شود كـه بنده قلبا خداى متعال را سپاسگزارى كنم, اين است كه بـحمدالله امـروز ايشان با برخوردارى از علم و نگاه عالمانه به مـسأل, تكيه ى به معلومات فقهى وسيع, گرايش به بكارگيرى روشهاى نـو و عـلمى بـراى پيشرفت امور, بعلاوه ى نگاه كلان به مسأل قوه ى قضاييه كه اين چيز بسيار مهمى است كه ما قوه ى قضاييه را مثل يك ركن و يك عنصر اصلى در كل نظام ببينيم و تاثير آن را در مديريت كـلان نـظام در نظر بگيريم با شجاعت و قاطعيت, مديريت قوه را در دست دارند و بنده با گذشت كمتر از يك سال, آثار اين انتصاب بجا و بموقع ومبارك را مشاهده مى كنم.
    الـبته ايـن بـه معناى آن نيست كه ما امروز همان چيزى را كه در قـضاى اسـلامى مـتوقع هستيم, در قوه ى قضاييه مشاهده مى كنيم; نه, انتظارات ما زياد است.البته مطالبات اين طلبه ى حقير كه مسئوليت سـنگينى را در قـبال هر حكم و هر اقدام و هر حركت شما بيش خداى مـتعال بر دوش خودم احساس مى كنم, با مطالبات جناحها و گروهها و عناصر سياسى و امثال اينها نبايستى اشتباه بشود; جناحهاى سياسى دنبال كار خودشان هستند.بعضى از جناحهاى سياسى دنبال اين هستند كـه اقـتدار و صـلابت قوه ى قضاييه را از آن سلب كنند تا اين قوه قدرت اقدام نداشته باشد.
    بـعضى در پـى ارعـاب مسئولان قوه ى قضاييه اند تا با آنها همخوانى كنند.اگر جنجال و انتقادى مى كنند, انسان نشانه ى خيرخواهى را در آن جـنجالها و انـتقادها كـمتر مشاهده مى كند.البته اين مسئوليت سنگين, اين كار بزرگ و اين ماموريت الهى كه بر دوش مسئولان قوه ى قـضاييه است, بايد در آنها اين آمادگى را هم به وجود بياورد كه ايـن طـور مـخالفتها و جنجالآفرينيها و ابراز توقعها بشود; اين خـلاف انـتظار نـيست.بالاخره افرادى دچار عقده هاى شخصى وحسادتند; افـرادى دنـبال مـقاصد سـياسى اند و با روشهاى سياسى كارهايى را مـى كنند, حـرفهايى را مـى زنند و انـتقادهاى ناواردى را گاهى با بـعضى از انـتقادهاى احـيانا وارد مـخلوط مـى كنند; بنابراين آن مـطالبات جـداست.آنچه كه بنده به عنوان يك طلبه ى مسئول از قوه ى قضأيه انتظار دارم, همان چيزى است كه ما چهره ى زيبا و منور آن را در قضاوت اميرالمومنين (عليه سلام الله الملك الحق المبين) در تـاريخ مـشاهده مـى كنيم:آن عـدالت قـاطع, آن عدالت بى ملاحظه, آن عـدالت فـراگير, آن عـدالت امـيدوار كننده, آن عدالتى كه در آن افـراد ضـعيف و معمولى جامعه در مقابل قانون و معامله ى قانونى, بـا افـراد مـقتدر و قدرتمند يكسانند.در اسلام اين طورى است; در قانون اساسى ما هم اين طورى است.
    در قـانون اسـاسى, رهبرى, رئيس جمهور, رئيس قوه ى قضاييه و ديگر مـسئولان كـشور, بـا آحـاد مـردم در قـبال قـوانين هـيچ تـفاوتى نـدارند.هيچ كـس بالاتر از قانون نيست.قانون اساسى اختياراتى را بـه كسانى مى دهد.قانون اساسى به قاضى مى گويد محكوم كن يا تبرئه كن; حكم قضايى صادر كن; به رهبرى هم مى گويد با ملاحظه ى اين جهات عـفو كـن; اين مافوق قانون حركت كردن نيست; اين متن و مر قانون اسـت.قانون بـراى هـمه يكسان است.براى كسانى كه گرههايى را باز كـنند, راههايى را بگشايند و مشكلاتى را حل نمايند, مسئوليتهايى وجود دارد.آن جايى كه قانون در ميان است, همه يكسانند; اين چيز خـيلى مـهمى در اسـلام اسـت.ديگران هم ادعاى اين را مى كنند, اما اسـلام اين را در عمل نشان داده است; ما دنبال آن هستيم; ما اين تصوير زيبا در ذهنمان هست.
    مـن يـك وقت به برادران عزيز قوه ى قضاييه عرض كردم كه شان قوه ى قضاييه اين است كه در هر گوشه ى از اين كشور اگر به كسى ظلم شد, در دل او نـور امـيدى بـاشد كه به دستگاه قضايى مراجعه مى كند و احـقاق حـق مـى شود.آن روزى كـه به اين نقطه برسيم, روزى است كه قـضاى اسـلامى تـحقق پيدا كرده است.همه بايد احساس كنند كه بدون مـلاحظه يى, احـقاق حـق و ابطال باطل خواهد شد; شرط اول هم صلابت, اسـتقلال قـوه ى قـضاييه, استقلال قاضى, عدم نفوذ جريانات سياسى و عـدم دخالت دستگاههاى ديگرى در قوه ى قضاييه است.بحمدالله امروز ايـن مـعنا تامين است و ما مشاهده مى كنيم كه رئيس محترم قوه با آگـاهى از فـقه ومفاهيم دينى و با ديد عالمانه, همراه با رعايت جوانب شرعى, با مسأل قوه ى قضاييه برخورد مى كنند.
    دسـتگاه قـضايى اسـلام يكى از كارآمدترين دستگاههاست.ما احتياجى نـداريم كـه براى مواد قضايى يا قوانين لازم براى اداره ى دستگاه قـضايى بـا نحوه ى اجراى عدالت, از هيچ نظامى, از هيچ كشورى, از هـيچ تمدن ديگرى چيزى وام بگيريم; در اسلام همه چيز پيش بينى شده است.
    قـوانين بايد طبق مقررات اسلامى تنظيم و آماده بشود و با جرم به هر شكلى مقابله گردد.
    ايـن غـلط اسـت كـه اگر مجرم به يك مجموعه ى سياسى وابسته باشد, بـايد در مـقابل او كـوتاه آمـد; چـرا؟ چون اگر مجرميت او مورد تـاكيد قـوه ى قـضاييه قـرار بـگيرد, جنجال خواهد شد! قرآن كريم مـى فرمايد ((و ان يـكن لهم الحق ياتوااليه مذعنين)); اگر قضاوتى كـه مـى شود, بـرخلاف مصلحت آنها باشد, جنجال مى كنند; اما اگر بر طـبق مـيل و نـظر آنـها بـاشد, آن وقـت آن را قبول مى كنند, بعد مى فرمايد:((افى قلوبهم مرض)).اين قضاوت قرآن است.
    دسـتگاه قـضايى بـايد مورد اعتماد عموم مردم قرار بگيرد; نه در صلاحيت و نه در اقتدار و صلابت او خدشه بشود.البته براى رسيدن به اين نقطه, تلاش, پيگيرى, كار مداوم همراه باشجاعت و توكل به خدا لازم دارد; كه انسان نشانه هاى آن را بحمدالله مشاهده مى كند.
    قـوه ى قـضاييه بـراى اداره ى خود, در درون خود دچار كمبود عناصر صالح نيست.بحمدالله در قوه ى قضاييه بخصوص در اين بيست سال اخير عـناصر مـومن, سـالم, كارآمد, پرنشاط و جوان هستند; به قدرى كه بتوانند اين قوه را بخوبى اداره كنند و براى مديريت قوه, دستها و بـازوها و سـرانگشتهاى كـارآمدى بـاشند كـه بتوانند كارها را سامان ببخشند.بايد ان شاالله از عناصر جوان و مومن و پرشور و با نشاط و با ايمان و معتقد به اسلام استفاده بشود.
    بـنده به آينده ى قوه ى قضاييه اميدوار هستم.البته از خداى متعال دايما مى خواهم كه به رئيس محترم قوه ى قضاييه, مسئولان عالى رتبه, قـضات مـحترم, مـسئولان بـخشهاى مـختلفى كه كارهاى سنگين بر دوش آنـهاست و بـعضا مشاهده مى شود كه بعضى از آنها در تبليغات مورد هـجومهاى غيرعادلانه و غيرمنصفانه يى هم قرار مى گيرند, صبر و قوت بـدهد و كمك كند تا بتوانند اين بار سنگين را بردارند و خدا را از خودشان راضى كنند.
    اسـاس قـضيه ايـن است كه ما بتوانيم رضاى الهى را كسب كنيم.اگر رضـاى الـهى را تـعقيب كـرديم, آن وقـت مصلحت مردم, خير مردم و اجـراى عـدالت بـه آسانى براى ما ميسر خواهد شد.اگر دنبال رضاى خـدا نـبوديم دنبال رضاى اين و آن بوديم آن وقت كارها نابسامان خواهد شد و سامان كارها حاصل نخواهد شد.
    امـيـدواريم كـه ان شــاالـله ادعـيـه ى زاكـيه ى حـضرت بـقيه الله (ارواحـنافداه) شـامل حـال هـمه ى شما باشد و مشمول كمك و اعانت الـهى بـاشيد و تـوفيق خـدا شـامل حـال شـما باشد و روز به روز ان شـاالله شـاهد پـيشرفت و بـهتر شدن و بهبود يافتن همه چيز در دسـتگاه قضايى باشيم و از اين طريق ان شاالله بسيارى از مشكلات و مفاسد اصلاح خواهد شد.
    والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته


  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 در جمع پرشكوه مردم استان اردبيل 4 / 5 / 79

    بيانات مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
    در جمع پرشكوه مردم استان اردبيل
    4 / 5 / 79

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الـحمدلله رب العالمين والصلاه والسلام على سيدنا و نبينا ابـى القاسم مـحمد و عـلى آلـه الاطـيبـين الاطـهرين المنتجبين الهداه المهديين سيما بقيه الله فى الارضين.
    براى من ديدار مردم مومن, باوفا, پرشور, انقلابى و بسيار عزيز شهر و استان اردبـيل, بـسيار مـغتنم اسـت.در طـول سالهاى انقلاب و قبل از انقلاب, شهر و مـنطقه ى شما در چشم ما داراى مقامى ارجمند و برجسته بوده; و همه ى حوادث و هـمه ى قـضايايى كه در طول اين دوران, پيش آمده است, اين ديد درست در مورد اردبـيل و مـردم اردبـيل را تـقويت كـرده است.اين ديدار صميمى و پرشور را مغتنم مى شمارم و عرايضى را در دو, سه بخش به شما برادران و خواهران عزيز, عرض مى كنم.
    بخش اول, در مورد شهر شما و سابقه ى شماست; اگرچه مردم اردبيل بلكه بسيارى از مردم كشور نقش اردبيل و سابقه ى اردبيل و بزرگان اين شهر و منطقه را تا حـدود زيـادى مى شناسند; اما من مايلم از زبان من, اين گفته شود كه اردبيل در طول دوران گذشته و در دوران انقلاب و در دوران نهضت اسلامى, نقشى موثر و پـايدار در آن راهـهايى كه به صلاح ملت و اين كشور منتهى مى شده, ايفا كرده اسـت.در تـاريخ گذشته, در دوران طلوع صفويه, اين سرزمين اردبيل توانست دو خـدمت بزرگ به اين كشور بكند.اول اين كه توانست از كشورى كه بخشهاى آن از هـم جـدا و بـا هـم در حـال اخـتلاف و درگيرى بودند, يك كشور متحد, بزرگ و مـقتدر, بـوجود بياورد.قبل از طلوع صفويه و بعد از دوران سلجوقيان, ايران كشورى بود كه هر بخشى آهنگ جداگانه يى مى نواخت; از عزت و عظمت ايران در آن دوران خبرى نبود.اين عزت را صفويه دادند; و صفويه از اردبيل طلوع كردند و خاندان عرفاى مجاهد و مبارز يعنى اولاد شيخ صفى الدين اردبيلى توانستند اين زمينه را به وجود بياورند, تا فرزندان آنها ايران را به همه ى عالم, متحد, مـقتدر, عزيز, سربلند و پيشرفته در دنياى آن روز معرفى كنند.خدمت دوم, آن چيزى بود كه در واقع پشتيبانى معنوى آن عامل اول محسوب مى شود; يعنى احياى مـذهب شـيعه, مـذهب اهـل بيت و ارادت به خاندان پيامبر.مردم از اين سرزمين هـمين مـردم شجاع, همين عشاير غيور با نام اميرالمومنين, با نام حسين(ع), بـا نام شهداى كربلا, با نام أمه ى معصومين توانستند بروند و نام خدا, ياد اهـل بيت و آئين مقدس اسلام و فقه متين جعفرى را در سرتاسر اين كشور, مستقر كـنند و يك كشور يك پارچه, محكم و مقتدر بوجود بياورند.اين اقتدارى بود كه از معنويت, از دين و از تعاليم اهل بيت به وجود آمد.بزرگانى كه در اين مدت در طـول چـند قـرن در اردبـيل پرورش پيدا كرده اند, همه همين خط مستقيم را نـشان مى دهند.خود شيخ صفى الدين اردبيلى, برخلاف آنچه كه بعضى گمان مى كنند, يـك صـوفى مسلك از قـبيل آنچه كه ادعا مى كنند, نبود; يك عالم, يك عارف, يك مفسر و يك محدث بود.آن طورى كه مرحوم علامه ى مجلسى بنا بر آنچه از اول نقل كـرده اند ذكـر مـى كند, شـيخ صـفى الدين اردبـيلى را در رديف سيدابن طاووس و ابـن فهد حـلى, عـلماى فـقيه و درعين حال عارف بودند; و كسى بود كه در كنار علامه ى حلى در دستگاه شاه خدا بنده توانستند جوانه هاى شيعه را در قرن هفتم و هـشتم در اين كشور به وجود بياورند و پايه ى فقهى و متين و استدلالى آن را در حـوزه هاى عـلميه, رايج كنند.بعد هم فرزندان او عرفاى مجاهد بودند; لذا گـفته اند اردبـيل ((دارالارشـاد)) است.يعنى اين جا كسانى هستند كه ارشاد به ديـن مى كنند.بحث, بحث دارالارشاد است; صوفى گرى و كارها و سخنها و دعويهايى از ايـن قبيل نيست; بحث بر سر معنويت دين و معنويت شيعه و خاندان اهل بيت اسـت; لـذا بـعد از گـذشت يـكى دو قـرن در اوايل صفويه در قرن دهم خورشيد درخـشان فقاهت شيعه اول كسى از بزرگانى كه بعد از چند قرن در دنياى فقاهت اسلامى و شيعى از ايران درخشيد يعنى مرحوم ملااحمد محقق اردبيلى از اين شهر سـر بلند مى كند! قرنها, فقهاى شيعه از بلاد لبنان, شام, حله و عراق بودند, عـلمايى از ايـران در رديـف بـزرگان فـقهاى شيعه, از بعد از قرون اول, تا قـرنهاى مـتوسط نـداشتيم.اول كـسى كه در اين ميدان قدم گذاشته است يك فحل اردبيلى است; يك عالم بزرگ, يك زاهد, يك عارف و يك محقق!
    خـدا را شـكر مى كنيم كه سلسله ى ديانت و شجاعت مردم و قوت معنوى اين مردم, در كنار سلسله ى پيشرفت علم و تقوا در طول زمان در اين سرزمين امتداد پيدا كرده است.
    مـردم اردبـيل از قـبل از دوران صـفويه هم جزو معدود مردمى در كشور ايران هـستند كـه تـوانستند لـشكر مغول را دو مرتبه شكست بدهند.لشكر مغول, هرجا مـى رفتند, مـردم را با ارعاب وادار به عقب نشينى مى كردند; در اردبيل, لشكر مـغول, دو مرتبه از مردم اردبيل شكست خوردند و عقب نشينى كردند.بعد هم اين طوايف و ايلات شجاع و مردم مومن توانستند اين جا را نقطه ى شروعى قرار بدهند كه ايران بزرگ شيعى و مقتدر در دوران صفويه به وجود آيد.
    الـبته بـه شـما بگويم در دوران حكومت قاجاريه و حكومت پهلوى, صفويه مورد بـغض بودند; به دلايل معينى اردبيل هم مورد بى اعتنايى قرار گرفت.همان قدرى كه صفويه به اردبيل پرداختند, قاجاريه و بعدا پهلوى, در اين نقطه ى مرزى و دوردست, بى اعتنايى كردند; آن چيزى كه به ياد آنها نيامد, اردبيل بود! لذا ايـن شهر و اين منطقه ى سرسبز, حاصلخيز و بااستعداد كه هم استعداد كشاورزى دارد, هـم اسـتعداد صـنعتى, هـم امكان بازرگانى سالم خارجى, يكى از مناطق فـقير و مـحروم, شـمرده مى شود! چرا؟ به خاطر انتقامى است كه بعضى از حكام بـعد از صـفويه, مى خواستند از اين منطقه, از اين مردم و از قبايل قزلباشى آن روز كه از آنها دل پرى داشتند و بخشى از آنها در اردبيل بودند بگيرند. خـدا را شـكر مى كنيم كه در دوران حكومت اسلامى, توجه به اردبيل, همان توجه شايسته شده است.
    حـكـومت و دولـت اســلامى, وارث ويـرانگريهاى طـولانى گـذشته و مـورد هـجوم دشـمنيهاست; درعـين حال در اين سالهاى دو دهه ى گذشته, در همه ى مناطق محروم ايـن كـشور, از جـمله در مـنطقه ى اردبـيل, اسـتان شدن و راه افتادن مراكز آموزشى عالى, راهها و بسيارى از خدمات فراوان براى روستاها, در اين منطقه به وجود آمده است.
    الـبته هـمان طور كـه امـام جـمعه ى محترم كه فرمايشات ايشان كاملا متين است نـكاتى را گفتند, من هم اشاره خواهم كرد, هنوز بايد كارهاى بسيارى در اين استان انجام بگيرد.
    مـن فـراموش نـكنم, از علماى بزرگ اين استان ياد كنم; از مرحوم حاج ميرزا مـحسن آقـا مجتهد, از مرحوم حاج ميرزا على اكبر مجتهد مردان بزرگ از مرحوم حاج سيد يونس اردبيلى, كه خود من در دوران جوانى در مشهد مقدس, آن مرد را از نزديك مى شناختم كه عالم طراز اول بى معارض در خراسان بود.اينها بزرگانى هستند كه همگى هم در مقابل ظلم, در مقابل فساد و در مقابل سلطه ى حكومتهاى ظـالم, مـقاومت و ايـستادگى كردند; مرحوم حاج سيد يونس يك جور, مرحوم حاج على اكبر آقا يك جور و ديگران به انحا ديگر.
    ايـن, شـهر و اسـتان شماست; به فضل پروردگار, اين جا استان شد و امكان جذب كمكهاى دولتى براى اين جا به وجود آمد.
    مـن فراموش نكنم و عرض كنم كه در دوران جنگ تحميلى, جوانان اين مرز و بوم در قـالب لـشكرها و يـگانهاى مـربوط به اين منطقه, مجاهدت كردند و هزاران شـهيد و جـانباز و آزاده و ايـثارگر, از اين منطقه, تقديم انقلاب شد; همان كـسانى كـه با شجاعت خودشان مانند جوانان غيور در همه جاى كشور جلوى دشمن را گرفتند و استقلال كشور و نظام اسلامى خود را با قدرت, حفظ كردند. هـمچنان كـه مـردم اردبـيل دهها سال قبل و در قرن گذشته, در مقابل روسهاى تـزارى, در مـقابل بـلشويكها, در مـقابل عـثمانيها آن وقـتى كـه لازم بـود ايـستادند; در مـقابل مـفسدين داخلى و دموكراتهاى بى وطن, همين مردم بودند مـردم اردبــيـل و سـايـر شـهرهاى آن روز آذربـايجان كـه در مـقابل آنـها ايـستادند.البته ديـگران به نام خودشان تمام كردند; اما در حقيقت هنر شما مردم بود.
    ديـن, وفـادارى, غـيرت, شـجاعت و عـشق و اخـلاص به خاندان رسالت, از جمله ى خـصوصيات شـما مـردم عـزيز است كه من آن را خوب مى شناسم و بسيارى از مردم كـشورمان هـم مـى شناسند; هـمچنين عشق و ارادت به خاندان پيامبر, بخصوص به سيدالشهدا حسين بن على(ع) است.
    بـخش دوم عرض من, در مورد مسايل اين استان است كه مناسب است مسوولان, مورد تـوجه قـرار دهند.اين سفرهاى ما اصلا به همين خاطر است كه با آمدن ما توجه مسوولان كشور و مسوولان خدمتگزار در دولت, به مسايل مناطق محروم جلب شود. مـن قـبل از سـفر از يـك مـاه, دو مـاه قـبل هياتهايى به اطراف اين استان فـرستادم; آمـدند و گـزارشهايى از نـزديك بـراى مـا آوردند.دو چيز در اين استان, برجسته است:يكى استعدادهاى فراوان طبيعى و انسانى; يكى محروميتها! ايـن جا آن نقطه يى نيست كه ما بتوانيم بگوييم كمبود آب, يا زمين, يا كمبود امكانات و كمبود انسان بااستعداد است; نه, اين جا مردم با استعدادند, زمين بااستعداد است, شرايط جوى بااستعداد است, اعماق زمين هم با استعداد است و معادن و امكانات وجود دارد; اما درعين حال, محروميت هم در اين جا هست! الـبته مسوولان, خلاها و كمبودها را مطالعه كرده اند, انصافا تلاشهاى فراوانى هـم شـده اسـت; يعنى آن كارى كه در اين بيست سال دوران اسلامى انجام گرفته است, با همه ى دوران پهلوى و قاجار, قابل مقايسه نيست و به مراتب بيشتر از آنهاست.
    آنـها اردبيل را فراموش كرده بودند, همچنان كه خيلى از نقاط ديگر كشور را فراموش كرده بودند!
    نـقاط دورافـتاده و مـحروم, مورد توجه آنها نبود; نقاط نمايشى, مورد توجه آنـها بـود; مـثل مـركز و مـراكز نـزديك بـه مركز! در دوران اسلامى به فضل پـروردگار كـارهاى زيـادى شده, خلاها را سنجيده اند, مشكلات را ديده اند; اما آنچه بايد بشود, چندين برابر آن چيزى است كه تاكنون انجام گرفته است. مـا در اين سفر, فرصت پيدا مى كنيم كه هم به مسوولان استان توصيه هاى لازم را بنماييم, هم به فضل پروردگار به مسوولان كشور.
    تربيت نيروى انسانى مستعد, جزو كارهاى مهم است.پرداختن به كشاورزى در اين اسـتان; ايـن زمـينهاى حاصلخيز و اين مراتع سرسبز, كشاورزى و دامدارى اين استان را مى توانددر اوج قابليتهاى خود مورد بهره بردارى قرار دهد. تـجارت حـلال و قـانونى با آن سوى مرز, مى تواند راهگشاى بسيارى از بن بستها باشد; بعلاوه جلوى تجارتهاى حرام و غيرقانونى و قاچاق و كارهاى خلافى را هم كه متاسفانه در بخشى از گوشه و كنارها انجام مى گيرد, بگيرد.
    مطمئنا مسوولان استان و مسوولان كشور, با احساس مسووليتى كه دارند, به اميد خدا اين كارها را با جديت دنبال خواهند كرد.
    در ايـن چـند سـال اخـير, كارهاى بسيار با ارزشى هم شروع شده است; اگر آن كارهايى كه وعده ى آن داده شده, يا كارهايى كه نيمه كاره مانده است, با همت مسوولان شروع بشود كه ما هم تاكيد و توصيه خواهيم كرد اينها خدمت واقعى به مردم اين استان است.
    مـن يـك نكته از مسايل كلى كشور و انقلاب را هم عرض بكنم; درباره ى آن چيزى كه امروز كشور ما, مردم ما, جوانان و فرزانگان كشور به آن احتياج دارند و بايد فكر آنها روى آن متمركز بشود.
    مـن دو هـفته ى گـذشته, صحبتى با مسوولان كشور كردم كه احتمالا شما آن را از راديـو و تـلويزيون شـنيديد و ديـديد مـى خواهم ايـن نكته را بگويم كه اگر مـسوولان كشور به پشتيبانى اين مردم و به كمك اين افكار عمومى بسيار مستعد و عـلاقه مند, يك مبارزه ى خستگى ناپذير را با عوامل انحطاط و عقب ماندگى شروع كـنند, هم موفق خواهند شد, هم مردم را به هدفهاى خودشان خواهند رساند, هم خـدا را از خـود راضى خواهند كرد و اصلاحات به معناى واقعى به همان معنايى كـه دشـمنان, آن را دوست ندارند; به آن معنايى كه رسانه هاى بيگانه, از آن مـتنفر و بيزارند, اما دلهاى مومن و مسوول به آن علاقه مند است اتفاق خواهد افتاد.
    مـسوولان هـم دلـشان براى اين مبارزه مى تپد; كسى گمان نكند كه مسوولان بالاى كـشور نـمى خواهند ايـن مـبارزه ى طولانى و دشوار را يا شروع كنند, يا ادامه بدهند; نه, همه مى خواهند.
    آماج اين مبارزه, سه چيز است:
    يـكى فـقر اسـت
    يكـى فسـاد است
    يـكـى تبـعيـض!
    اگر با فقر و فساد و تبعيض در كشور, مـبارزه شود, اصلاحات به معناى حقيقى, اصلاحات انقلابى و اسلامى, تحقق پـيدا خـواهد كـرد.
    مشكلات مـا از ايـن سه پايه ى شوم و از اين سه عنصر مخرب است. ناامنى هم كه داريم, به خاطر همين است.بسيارى از ناامنى, به خاطر فقر است و بسيارى به خاطر فساد است.
    بـا فقر, بايد مبارزه شود; هم با فقر شخصى افراد و با كمبود مناشى درآمد, انسانى كه امكان زندگى در حد نياز و ضرورى را ندارد, همان چيزى است كه از قول پيامبر نقل شده است كه ((كاد الفقر ان يكون كفرا))! فقر, انسان را به فساد, به خيانت و به بسيارى از راهها مى كشاند.البته انسانهاى مومن, هميشه مـقاومت مـى كنند; اين مجوزى نيست براى اين كه افرادى بخواهند به اين بهانه از مسير صحيح, منحرف بشوند, اما فقر, اين خطر را دارد.
    فـقر عـمومى هـم مـوجب مـى شود كه شهرى مثل اردبيل, دچار كمبود فرهنگستان, كـمبود كـتابخانه, كمبود ورزشگاه, كمبود سالنهاى فرهنگى باشد و جوانها از اين جهت دچار فقر عمومى باشند.
    اينها همه, ناشى از فقر است.
    مـبارزه بـا فـقر, يعنى تلاش براى اين كه ثروت ممكنى كه مى شود از منابع ملى اسـتخراج گردد و به دست آيد, اولا به شكل بهينه استخراج شود, و بعد به شكل بـهينه مـصرف بـشود و اسراف نگردد.فساد, يعنى فساد اخلاقى, فساد كارى, عدم احساس وجدان در تقديم خدمات عمومى, عدم احساس مسووليت در مواجهه با افكار عمومى و با ذهنهاى مردم; اينها شاخه ها و شعبه هاى فساد است.
    مـسوولان, فـرزانگان, دلـسوزان و كـسانى كـه با افكار عمومى, مواجه هستند, نـبايد بگذارند كه دستهاى بدخواه بيايد و ميكربهاى اختلاف را در فضاى ذهنى تـزريق كند; چه فايده يى براى مردم دارد؟! چه كمكى به مردم است كه شعارهاى اختلافآميز و شعارهاى تفرقه انگيز در ميان مردم رواج پيدا كند؟! نياز واقعى مردم, اينها نيست; نياز واقعى مردم چيز ديگرى است. و مبارزه با تبعيض; اين عامل سوم است و پايه ى شوم بدبختى. يـكى هـم تـبعيض اسـت.تبعيض, يعنى به جاى ملاحظه ى قابليتها, به جاى ملاحظه ى اسـتحقاق, بـه جـاى ملاحظه ى خدا و قانون, ملاحظه ى رابطه ها بشود! نتيجه, اين بـشود كه اگر به اهل يك روستا چند ميليون داده شود, زندگى يك روستا متحول مى گردد و آن روستا محروم نمى ماند; اما اشخاصى هم پيدا مى شوند كه ميليونها را صرف خواسته هاى حقير و كوچك, صرف يك ميهمانى, صرف يك كار تجملى, صرف يك كار غيرضرورى و احيانا مضر بكنند!
    بـايد هدف مبارزه, اينها باشد; اصلاحات حقيقى در كشور, اينهاست.آن اصلاحاتى كـه هـر كسى در كشور بخصوص در كشورى مثل كشور ما كه مردم مومنند و پايبند به اصول و مبانى اعتقادى و اخلاقى هستند دنبال آن است, هر كسى جلو بيفتد و خود را آماده ى تحمل مشكلات آن بكند, مردم دنبال او خواهند بود و به او كمك خـواهند كرد; هر دولتى, هر مسوول دولتى, هر انسان روشن بينى, هر عالم دينى و هـر فـرزانه يى, اگـر ايـن جور اصلاحات را, مبارزه با فقر و فساد را دنبال كند, مردم يارى خواهند كرد.
    ايـنها كـارهاى پـيچيده يى اسـت; كـارهاى ساده يى نيست; اما كارهايى است كه دسـتگاههاى بـزرگ كـشورى مـى توانند دنـبال آن بـروند و هـدف خـودشان قرار بدهند.بايد مطالبات انسانهاى دلسوز و مسوول, اينها باشد.اگر اينها شد, آن وقـت بـسيارى از مـشكلات, حـل خواهد شد و بسيارى از گرفتاريها و گره ها باز خواهد شد.
    اختلاف افكنى, ايجاد دغدغه و دلهره ميان مسوولان و ميان مردم, خدمتى به مردم نـمى كند.اين انـقلاب و ايـن نـظام اسـلامى و ايـن ملت بزرگ, از عوامل حقيقى اقتدار و بقا برخوردارند.
    شـما نگاه كنيد به اين كشورهاى منطقه ى ما و بسيارى از كشورهاى ديگر دنيا, ببينيد آن كشورى كه پايه هاى مردمى بودنش به اين استحكامى است كه امروز در ايران اسلامى مشاهده مى كنيد, كجاست !
    در جـاهاى ديگر, بين مسوولان و مردم, رابطه ى عاطفى و احساسى, رابطه ى عشق و مـحبت و رابطه ى ايمان ديده نمى شود.در ايران اسلامى, چون مردم مسوولانشان را مـى شناسند و بـا آنـها رابـطه ى قلبى دارند, رابطه ى ايمانى و رابطه ى عاطفى دارنـد, لـذا در انـتخابات شـركت مـى كنند; در مـبارزات و در سازندگى شركت مى كنند; در هرجا كه مسوولان كشور از آنها استمداد كنند, اين مردم با ميل و رغبت شركت مى كنند.
    خـوشبختانه كشور و جامعه ى ما هم كشور جوانى است; هم نظام ما جوان است, هم ترتيب جمعيتى ما جوان است, و اين فرصت بسيار بزرگى است.خداى متعال به اين مـلت در هـمه جاى اين كشور, بزرگترين لطف را كرده است; و مايه هاى وحدت در بين ما زياد است.
    مـن اين جا لازم است عرض بكنم خيليها تلاش مى كنند كه بين قوميتهاى اين كشور, اخـتلاف بـيندازند, به خيال اين كه مى توانند وحدت اين ملت را خدشه دار كنند; غـافل از ايـن كه هـمين انـقلاب بزرگ و همين نظام اسلامى, يكى از مستحكمترين پـايه هايش در همين مناطق آذرىزبان در آذربايجان, در اردبيل, در آذربايجان غربى پايه گذارى شده است.
    فـداكاريهاى ايـن مـردم, ايستادگى اين مردم, شعارهاى زنده ى اين مردم و آن چـيزى كـه امـروز در زبان اين مردم به عنوان شعار است, اول, از آذربايجان شـروع شـد و آمـد نـام امـام, نـام ولايـت و بـيزارى از دشمنان و اين مردم آذربـايجان بـودند كـه در امـتحانهاى گوناگون توانستند دشمن را از خودشان مايوس كنند.
    پـروردگارا بـه مـحمد و آل محمد, تفضلات مراحم خود را نسبت به اين مردم, روزبه روز زيادتر كن.
    پـروردگارا اين مردم مومن و باوفا را جزو ياران اسلام, جزو ياران اهل بيت و جـزو ياران حقيقت, هميشه پايدار بدار.
    پروردگارا لطف و تفضل خود را بر ايـن مـردم نـازل كن.
    پروردگارا به محمد و آل محمد, گرهها را از كار اين مـردم بـاز كـن.
    پروردگارا مسوولان را توفيق خدمتگزارى هرچه بيشتر به اين مردم عنايت كن.
    پروردگارا بـه مـحمد و آل محمد تو را سوگند مى دهيم كـه رابـطه ى قـلبى و اين اخلاص و ارادتى كه من به اين مردم دارم و محبتى كه اين مردم بمن دارند روزبه روز بيشتر كن .
    و ما را قدردان عواطف و محبتهاى اين مردم قرار بده.
    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 رهنمودهاى رهبر معظم انقلاب در ديدار وزير امور خارجه25/ 5 / 1379

    رهنمودهاى رهبر معظم انقلاب در ديدار وزير امور خارجه
    وروساى نمايندگى هاى جمهورى اسلامى ايران در خارج از كشور
    25/ 5 / 1379
    بسم الله الرحمن الرحيم
    اولا خـوشآمد عـرض مـى كنم به يكايك خواهران و برادرانى كه لطف كرديد و اين فـرصت مغتنم را در اختيار ما گذاشتيد.اين جلسه ى شما فعالان سياست خارجى در هـمه ى نوبتها كه من توفيق داشتم با شما ديدار بكنم, در ذهن من خاطره ى خوب و شيرينى باقى گذاشته است.البته جلسه ى امروز يك امتيازى هم دارد و آن اين كـه خـانواده ها هـم تـشريف دارنـد و جـلسه را در واقـع يك جلسه ى خانوادگى كـرديد.بر صميميت و صفاى جلسه, حضور خواهران عزيزمان افزوده است.ان شاالله كـه ايـن جـلسه بـراى شـما و بـراى ما مفيد باشد و آنچه كه مى گوييم و نيت مـى كنيم و بـه دنـبالش ان شـاالله عمل مى كنيم, براى خدا باشد و در راه خدا باشد.
    مـن قبل از اين كه مطالبى را كه يادداشت كرده ام, با شما عزيزان مطرح كنم, لازم مـى دانم از وزارت خـارجه تشكر كنم; زيرا مجموعه ى شما چه خودهاتان, چه خـانواده هاتان و هـمسرانتان كـه بـا شما همكار زندگى هستند و شما را يارى مـى دهند در راه تحقق بخشيدن به اهدافى كه مورد نظرتان است, حقوق زيادى به گـردن نـظام دارد.در حـقيقت بـا تـعبيرى كه آقاى دكتر خرازى بيان كردند و ديـپلماسى را بـه يـك ميدان جنگ تعبير كردند كه حقيقت هم همين است; ميدان جـنگ دشـوار و پـيچيده يى, بـا ظـواهرى غـير از ظـواهر جنگى در اين ميدان, سـربازان خـط مـقدم شـماييد.ابتكار شما, جرات شما, ايمان شما, تصميم شما, خـصلتها و خصوصيات اخلاقى يى كه خداى متعال در شما قرار داده, يا خودتان در خـودتان به وجود آورديد, همه ى اينها وسايلى هستند كه در حقيقت شوكت و عزت و اقـتدار نـظام اسـلامى را بـه اقـصا نقاط عالم منتقل مى كنند.تلاشى كه شما مـى كنيد, بدون اين كه من بخواهم ارزيابى يى از آن تلاش بكنم كه اين ارزيابى كـار وزارت خـارجه و كار دستگاههاى خودتان است مجموعه ى اين تلاش به نظر من يـك مـجموعه ى ارزشـمند و قـيمتى اسـت و جـا دارد كـه من از شما تشكر كنم; هـمچنانى كـه از هر مجموعه يى كه در خطوط دشوار مشغول كارند, ما بايد تشكر كنيم.
    بـحمدالله امـروز هـم وزارت خـارجه از يـك مديريت مومن, پرهيزگار, پايبند ومـصمم بر اجراى طرحهاى اسلامى و جهتگيرى اسلامى برخوردارند و بى شك اين نيت صـالح در مـديريت به سرتاسر مجموعه ى وزارت شمول پيدا مى كند و اين هم نعمت ديگرى است كه ما بايد آن را شكرگزارى كنيم.
    يـك مـطلب در بـاب اهـميت مـساله ى ديپلماسى است.در اين زمينه شماها مطالب زيـادى را خـودتان مـى دانيد و چـون در مـيدان عـمل هـستيد, بـيش از ما هم مـى دانيد; چـون تـاثير كار ديپلماسى را در مسائل كشور تجربه مى كنيد; ليكن آنـچه كه من مى خواهم عرض بكنم, در واقع يك نوع جمع بندى محسوب مى شود.من يك وقـتى ايـن را گفتم كه سياست خارجى و دستگاه اداره كننده ى سياست خارجى, در حـقيقت نـيمى از نظام سياسى است; نيمى به مسائل داخل كشور رسيدگى مى كند و نـيمى رابـطه و حـدود و مـنافع كشور را در اقطار عالم دنبال مى كند; سياست خـارجى جـايگاهش ايـن اسـت.هرچه هم كه دنيا از ارتباطات بيشتر و نزديكترى برخوردار بشود, اين نقش اهميت بيشترى پيدا مى كند.
    خـيلى از مـشكلات كـشورها را ديپلماسى توام با ابتكار و اقتدار مى تواند حل كـند در واقـع ديـپلماسى ابزار كارآمد اقتدار نظام سياسى است.اقتدار نظام سـياسى را بـيش از بسيارى از دستگاههايى كه حافظ و موظف به حفظ امنيت ملى هـستند, دسـتگاه ديـپلماسى و دسـتگاه اداره كننده ى سياست خارجى مى تواند به عـهده بگيرد و تحقق ببخشد.چه قدر جنگهايى كه مى توانسته شروع بشود, اما با اقـتدار ديـپلماسى شـروع نـشده, چه قدر تهاجمها و توطئه هايى كه شكل گرفته بـوده, اما با اقتدار ديپلماسى جلوى آنها سد شده, چه قدر توطئه در زمينه ى افـكار عمومى دنيا كه امروز بخصوص نقش كارآمدى در وضعيت و سرنوشت نظامهاى سـياسى دارد طـراحى شـده بوده و ابتكار دستگاههاى ديپلماسى, پركارى آنها, تـوجه آنها, بروز بودن آنها, بهنگام عمل كردن آنها, توانسته اين توطئه را خـنثى كند و از بين ببرد.يعنى وقتى كه حمله به صورت جسمانى و حقيقى به يك كـشور شـروع شـد, دسـتگاههاى نـظامى مىآيند, اما قبل از اين مرحله, مراحل فـراوانى وجـود دارد.آن دسـتگاهى كه مى تواند جلوى حمله را سد كند و منافع كـشور را تامين كند و پيام دنياپسند كشور را به دنيا برساند و دوست فراهم بـكند و اعـتماد ايـجاد بـكند و رابطه به وجود بياورد و مجموعه هاى كارآمد درسـت كند, دستگاه ديپلماسى است; دست توانايى است براى حل مشكلات كشور, ما نـمى شود بـگوييم كه وزارت خارجه, وزارتى است مثل فلان وزارت و فلان وزارت و فـلان وزارت ديگر كه به كارهاى تخصصى و مهم خودشان در داخل كشور سرگرمند و هـر كـدام هم در جاى خود اهميتى دارند; نه, اين نيم, در قبال آن نيم ديگر اسـت.نيم سـياست خـارجى, نيم امنيت خارجى, در مقابل نيم امنيت و اقتدار و اداره ى داخلى, دستگاه ديپلماسى كشور چنين نقش و شان و جايگاهى دارد.
    مـن عـرض مـى كنم كـه اگـر مـهارت ديپلماتيك به كار گرفته بشود, بسيارى از تهديدها مى تواند به فرصتها تبديل بشود.نه فقط تهديد تحقق پيدا نكند, بلكه حـتى هـمان چـيزى كـه نقطه ى اساسى تهديد محسوب مى شود, درست صدوهشتاد درجه عـكس, بـه نـقطه ى فـرصت تبديل شود; كه البته من بعدا در خلال بحث, يك مثال عمده در اين مورد عرض خواهم كرد.
    الـبته ديـپلماسى كـار مـجموعه ى نـظام اسـت; يـعنى اختصاص به وزارت خارجه نـدارد.مجموعه ى مـديريت كلان نظام, متصدى مساله ى ديپلماسى است; اما دستگاه تخصصى و كارخانه ى ديپلماسى و ستاد اصلى ديپلماسى, وزارت خارجه است.طراحى, تـحقيق, بررسى, پيدا كردن روشها, اعمال آن روشها در زمينه هاى گوناگون, به وزارت خـارجه نگاه مى كند.بنابراين وزارت خارجه بسيار مهم است و من از اين جـهت هـمواره تاكيد كردم, باز هم تاكيد مى كنم.به خاطر همين اهميت, همواره عـناصر تاثيرگذار و تعيين كننده در وزارت خارجه, بايد نسبت به آرمان نظام سـياسى و جـهتگيرى نـظام سـياسى, جـزو وفـادارترين انـسانهاى كشور باشند, بـاوفاترين, صـميمى ترين, خـوشفكرترين, پـرانگيزه ترين انسانها بايد اين جا مجتمع بشوند; چون كار, كار مهمى است.ممكن است ما در بعضى بخشهاى اين كشور آدمـهايى را بـياوريم كه به انگيزه شان كارى نداشته باشيم حالا اگر انگيزه ى ديـگرى دارنـد, بـراى مـا كار مى كنند; ما دنبال كارشان هستيم اما بعضى از بـخشهاى كـشور چنين چيزى را برنمى تابد; يكى از آنها وزارت خارجه است, چون ايـن جـا انگيزه نقش ايفا مى كند.حتى آن كارشناسى هم كه دارد تحقيق مى كند, بـررسى مـى كند, طـرح مـى دهد, پـيشنهاد مـى دهد, او هم بايد جزو مومن ترين و بـااخلاص ترين و وفـادارترين عـناصر به جهتگيرى و روح و محتوا و آرمان نظام سـياسى كـشور باشد.ارادتى هم كه ما به شما داريم, از اين باب است, اين را هم عرض كرده باشيم.
    مـطلب ديـگرى كـه مـن دنـبال ايـن مى خواهم عرض بكنم, اين است كه اين شعار سـه پايه يى كـه آقـاى دكـترخرازى هم اشاره كردند شعار ((عزت)), ((حكمت)) و ((مـصلحت)) شـعار پرمغزى است; حرف اولش ((عزت)) است.عزت يك چيز لمس كردنى نـيست كـه آدم آن را بـخورد, بپوشد و در زندگى شخصى خودش از آن قضاى حاجت كـند; امـا پـشتوانه ى هـمه ى بـرخورداريها و مـوفقيتها در زنـدگى يك جامعه اسـت.اگر جـامعه يى عـزت را از دست داد, ديگر هيچ چيز ندارد.اگر علم او هم بـالا برود, چنانچه اين علم توانست براى او عزت به وجود بياورد, فبها, عزت را كـه شاخص اصلى است, به دست آورده; اما گاهى حتى اين علم نمى تواند براى او عـزت بـه وجود بياورد; كما اين كه الان در دنيا كشورهايى داريم من ديگر حالا مثال نمى زنم; خود شماها هم مى توانيد راحت پيدا كنيد كه از پيشرفتهايى در دانـش و در فـنآورى و ايـن چـيزها برخوردارند; محصول كار فنآوريشان هم پـرحجم است, حتى به كشورهاى بزرگ دنيا صادرات صنعتى و فنى دارند; اما عزتى ندارند, اين جور كشورها از همه جهت گرفتارند يـك مـلت اگـر نـتواند عـزت خـود را كـه پشتوانه ى آن, افتخارات وپايه ها و مايه هاى اصيل و حقيقى است, فراهم بكند. عزت, زبانى نيست و با ادعا نمى شود آن را به دست آورد; عزت پشتوانه مى خواهد همه چيز از دست او رفته است; حتى دانش كه وسيله ى پيشرفت است, براى او سودى نخواهد بخشيد.عزت مهم است.
    مـا در ايـران اسـلامى پايه ها و مايه ها و پشتوانه هاى عزت ملى, عزت جهانى و عـزت بـين المللى را داريم; اگر چه از كاروان دانش خيلى عقب افتاديم و اگر چـه سـياست مـا در طول دورانى طولانى تا قبل از انقلاب هميشه سياست منفعل و زايـده يى از سياستهاى جهانى بوده; چه در اوايل دوره ى قاجار كه فرنگيها به نيت نفوذ و اثرگذارى وارد كشور شدند البته قبل از آن رفت و آمدها داشتند, اما از آن وقتى كه آمدند در اين جا تاثير بگذارند و توانستند و موفق شدند چـه در اواخـر دوران قاجار كه شما گرفتاريها و محنتهاى ايران را در مقابل سـياستهاى خـارجى چـه روس و انـگليس كـه دو تـا نقطه ى اصلى بودند, چه حتى كـشورهاى كـوچك مـى دانيد; و چـه در دوران پـهلوى كه به شكل ديگرى و بسيار سخت تر و عميق تر اين عزت دستخوش قرار گرفت دستخوش اهانتها, دستخوش تحقيرها و ملت ايران تحقير شد.در طول اين تقريبا صد و پنجاه سال كه حالا اين تعبير صـد و پـنجاه سـال يـا دويـست سال را ما به اعتبارات مختلف تكرار مى كنيم; عـمدتا آن قسمت فعالش از اوايل قرن اخير هجرى است, يعنى از هزار و سيصد و خرده يى شروع شده اين رفت وآمدهاى بشدت تحقير كننده و مواجه شدن با انفعال مـحض در دسـتگاههاى حـكومتى, وضـع بسيار بدى را به وجود آورده بود; كه آن گذشته در وضع كنونى ما يقينا اثرهاى منفى داشته است.
    خـود انـقلاب و سـپس شـعارهاى انـقلاب و آن اصـولى كه انقلاب اعلام كرد و سپس محصل اين اصول كه عبارت بود از استقلال ملى و ايستادگى كه بعدا درباره ى اين ايـستادگى مـختصرى تـوضيح خـواهم داد و هـمچنين نـماد اصـلى ايـن استقلال و ايستادگى كه شخص امام بود يك الگوى كامل از عزت, عزت نفس, اعتماد به نفس, ايـمان بـه سـخن خود و راه خود و نيز تجربه هايى كه در طول اين دو دهه پيش آمد كه يك تجربه, تجربه ى جنگ بود; بعد هم تجربه هاى ديگرى تا امروز داشتيم مجموع اينها توانسته يك مقدارى از آب رفته را به جوى برگرداند.
    مـا امـروز در دنيا از عزتى برخورداريم كه بسيارى از كشورهاى همسطح ما در خـيلى از مـسائل بـرخوردار نـيستند.شما شـاخص را حـرف فـلان روزنامه و فلان خـبرنگار وفـلان تـلويزيون قـرار نـدهيد; ايـن مـعلوم است.اتفاقا وقتى شما مـى بينيد كه حملات مطبوعاتى و رسانه يى و جوسازيها و امثال اينها عليه نظام سياسى كشور و عليه ملت ودولت و مجموعه پرحجم شده است, بايد كشف كرد كه در ايـن جـا اقـتدارى وجـود دارد; قـلعه و حـصار محكمى وجود دارد كه براى آن مـجبورند آتـشبارها را تـند كـنند, اين نشانه ى بى عزتى ما نيست كه حالا فرض كـنيد فلان استاد دانشگاه پول گرفته ى صهيونيست فلان گوشه ى دنيا عليه جمهورى اسـلامى مـصاحبه يى بكند و حرفى بزند; بعد هم اين را پوشش خبرى بدهند و همه جـاى دنـيا پـخش كنند; اين چيزى نيست كه خيلى اهميت داشته باشد ما اين را ملاك و شاخص قرار بدهيم.
    مـلت ايـران و نـظام جمهورى اسلامى و ايران اسلامى از پايه هاى عزت برخوردار اسـت; اولا يـك آرمـان حكومتى قوى در دست دارد.ما در باب حكومت حرف داريم, تـفكر داريم, طرح داريم, و آن طرح اسلامى است.اين طرح هم در كتاب نيست; در واقـعيت خارجى است و جلوىچشم همه است.آن طرح چيست؟ مردم سالارى دينى تعبير دمـكراسى را نـمى خواهم به كار ببرم; چون من اصرار دارم واژه ها را آن چنان بـايد انتخاب كنيم كه همه ى معناى خودش را ببخشد.ما وقتى مى گوييم دمكراسى, ايـن واژه يـى است كه يك مفهوم و مفاد خاصى دارد در آن حوزه يى كه اين واژه در آن جـا خـلق شـده اسـت.ممكن است ما بعضى از آن بخشهاى گوشه و كنارش را قـبول نـداشته بـاشيم; چـرا بـيخودى واژه ى بيگانه يى را كه نمى توانيم همه ى محتواى آن را تضمين بكنيم, به كار ببريم؟ آن چيزى را كه خودمان داريم, عرض مى كنيم:مردم سالارى.
    مردم سالارى يعنى چه؟ يعنى كل نظام سياسى, جوشيده اى از مردم است.
    از چـه چـيز مـردم؟ فـقط از راى مردم؟ كه قابل خريد و فروش ومعامله و اين چـيزهاست و شما در دنيا ملاحظه مى كنيد, الان در دمكرات ترين كشورهاى دنيا كه افـتخار اين را براى خودشان پرچمى قرار داده اند شما مى بينيد نقش احزاب كه در آن احزاب, نقش افراد متكى به سرمايه دارها و ثروتهاى كلان كاملا بارز است تـعيين كـننده اسـت.مگر اين جور نيست؟ كيست كه نداند در كشورهاى غربى حالا نـماد كـاملش, آمـريكا انـتخابات بـه معناى اين كه مردم چيزى را فهميدند, دانـستند, انتخاب كردند و تصميم گرفتند, به هيچ وجه نيست؟ اين چيزى است كه امـروز خــود مــنتقدان آمـريكايى مـى گويند; در كـتابهاشان مـى نويسند; در گـزارشـهاشان مـى گويند; در مـقالاتشان ذكـر مـى كنند و مـا هـم از آن مـطلع مـى شويم.اگر چـه راى هم البته يكى از نمودارهاى مردم سالارى است, ليكن مردم سـالارى بـه معناى جوشيده شدن و پديد آمدن نظام سياسى و متصديان نظام سياسى از سـوى مـردم اسـت.اين بـه مـعناى حقيقى كلمه اش آن جايى است كه هم تصميم مـردم, هـم عـواطف مردم, هم ايمان مردم, هم عشق مردم, هم احساس مصلحت جويى مـردم, هـمه اشتراك پيدا مى كنند در اين كه اين نظام سياسى به وجود بيايد; ايـن مى شود مردم سالارى حقيقى; ما امروز در ايران اين را داريم.دوستان اين روابـط عـاشقانه و محبتآميز پرشور مردم با مسئولان كشور را دست كم نگيريد; ايـن چـيزى كـمى نـيست; ايـن چـيز بسيار مهمى است; نظير اين را در هيچ جا مشاهده نمى كنيد.
    گـاهى در بـعضى از كشورها توانسته اند سمبلهايى براى مليت درست كنند البته درگـذشته بـيشتر بـوده, حـالا بـشدت ضعيف هم شده است مثلا فرض كنيد كه سمبل سـلطنت يـا امـثال اينها را درست كنند; يك رابطه ى اعتقادى درست كنند براى ايـن كـه بـگويند اين نماد مليت ماست; مردم را نسبت به آن حساس و علاقه مند كـنند; لـيكن بـه هـيچ وجـه قابل مقايسه ى با آنچه كه امروز در ايران وجود دارد, نيست.اين علاقه ى پرشور, مردم به مسوولان, يك نمونه اش امام بزرگوار ما بود كه شما ديديد براى امام چه كار كردند.كجاى دنيا چنين چيزى وجود دارد؟ هـر جـايى هـم كه نمونه هايى از اين به وجود مىآيد, نمونه هاى بسيار نادر و گـذراست; آن جـايى اسـت كه رهبران توانسته اند از مساله ى آرا تجاوز كنند و خـودشان را بـه عواطف و دلها متصل بكنند.البته خيلى كم, كوتاه مدت و گذرا وجـود داشـته; بـا اين وسعت, با اين شمول و با اين ماندگارى هيچ جا نبوده اسـت.آن وقت اين مردم سالارى, مردم سالارى دينى است; كه اتفاقا راز ماندگارى و راز كارآمدى آن هم همين دينى بودنش است; چون به ايمان مردم متصل و مرتبط است; اين يكى از پايه ها و پشتوانه هاى عزت ملى است.
    بـراى هـر كـشورى اتكا به آرا مردم, عواطف مردم, دل مردم, تصميم و اراده ى مـردم خـيلى چـيز مـهمى اسـت بـا وجود اين كه قوميتهاى مختلفى داريم, اما مـلتمان مـلت منسجمى هستند.شما الان اين قوميتها را ببينيد; در همين برهه ى اخـير, دو سفر به دو نقطه ى مركز قوميتها اتفاق افتاده; يك سفر بنده كردم, يـك سـفر آقـاى رئيـس جمهور كردند.حالا شما ببينيد مردمى كه وابسته ى به آن قـوميتها هـستند, بـا مـسوولان نظام چه مى كنند; چه جور اظهار ارادت و علاقه مـى كنند; ايـن انـسجام است; اين چيز خيلى مهمى است.اين انسجام ملى, پديده ى كـوچكى نيست.اين انسجام ملى وجودنداشته است.يك روزى بود كه در همين مراكز قوميتها هيچ صدايى بلند نمى شد; اما از ترس و بر اثر فشار.
    مـن خـودم در مـنطقه يى از مناطق اين قوميتها مدتها تبعيد بودم و در آن جا زنـدگى كـردم; ديـدم كه در آن جا با مردم چگونه رفتار مى كردند.من در دلهاى مردم آن جا كاوش كردم و يافتم كه آنها رابطه شان با آن نظامى كه در مقابلش سـاكت بـودند,چگونه رابـطه يى بـود; بـا امـروز خيلى فرق دارد; امروز همان رابطه ى عشق و محبت و علاقه و اعتماد و امثال اينهاست.
    مـا مـلتى داريـم بـا ايمان, ايمان هم عامل بسيار مهمى است; چون ايمان يك عـامل درونـى است و به حركتها انگيزه و جهت مى دهد; بنابر اين ايمان بسيار خـوب است.اگر فرض بشودكه ملتى از ايمان برخوردار نباشد, جهت دادن به آنها بـسيار دشـوار خواهد بود; بايد تك تك منافع ماديشان تامين بشود; والا كنار هم قرار نمى گيرند; پشت سر نظام قرار نمى گيرند; اما آن جايى كه ايمان هست, ايمان اين كارها را مى كند.
    مـا كـشور بـزرگى داريـم.از لـحاظ ثروتهاى انسانى و طبيعى, كشور ثروتمندى هـستيم, مـوقعيت جـغرافيايى مـنحصر بـه فـردى داريم; همچنان امروز ايرانى كـه چهار راه است; از لحاظ موقعيت جغرافيايى, يك نقطه ى بسيار حساس است, ما وارث يـك تـمدن و فـرهنگ بـسيار غنى و عميق هستيم; چه در دوران اسلام و چه الـبته كـمتر در دوران قـبل از اسـلام.در دوران اسـلام بيشترين عظمت و اعتلا فرهنگ اسلامى به وسيله ى مردم ما اتفاق افتاده است.
    در هـمه ى عـلوم اسـلامى اين ملت سابقه دارد و كار كرده است; ملتى است روشن بين, عميق, با فرهنگ; اينها چيزهاى بسيار مهمى است.
    اسـتقلال در مـواضعمان را هـمه ى دنيا شناخته اند.ما در مواضع خودمان استقلال داريـم; تـابع هـيچ قدرتى نيستيم, شما الان ملاحظه كنيد, ببينيد اين نظام و ايـن دولـت, در كـداميك از مـواضع سياسى اش و در عملكردهايش, از قدرتى, از مـركزى, اشـاره يى دريافت مى كند و طبق آن اشاره عمل مى كند يا خودش را موظف مـى داند عمل كند; آن چنانى كه نظير آن را شما در همه ى كشورهاى دنيا مشاهده مـى كنيد; حتى در كشورهاى قوى اروپايى.آن جا اگرچه يك قدرت سلطه گر به صورت بـارز و واضـح به آنـها زورگويى نمى كند و تحميل نمى كند آن چنانى كه نسبت به بـعضى از كـشورهاى كوچك مى كند اما آن جا هم باندهاى قدرت كه در همه جا دست دارنـد صــهـيونيستها, سـرمـايه دارهاى صـهيونيست اثـر مـى گذارند.لذا ايـن موضعگيريهايى كه شما مى بينيد فلان رئيس كشور درباره ى چند نفر يهودى مى كند, خيال مى كنيد اينها چيست؟ اينها مواضع آن رئيس كشور است, يا مواضع آن دولت اسـت, يــا مـواضع آن كـشور اسـت؟ ابـدا, ايـن جـورى نـيست; ايـنها هـمين تـاثيرپذيريهايى اسـت كـه بـالاخره يك مجموعه ى سرمايه دار كلان صهيونيست بده بـستان دارنـد, كـار دارند, حرف دارند; مى گويد آقا بايد اين كار را بكنى; اين خواست را بايد برآورده كنى.
    مـادر ملاقاتهايى كه هميشه داشتيم حالا با بنده كه كمتر اين چيزها را معمولا در مـيان مى گذارند; يعنى جرات هم نمى كنند; اما با بعضى از مسوولان كشور در ميان مى گذارند و گزارش آن پيش ما هست.غالبا يك كلمه مى گويند, براى اين كه اداى تـكليفى كرده باشند; بگويند كه بله, ما به فلان مسوول ايرانى راجع به فـلان قـضيه كـه شـما خـواسته بوديد, گفتيم.اينها دنبالش نيستند و برايشان اهميتى ندارد; اما تحت تاثير و تحت نفوذند.
    دولـت ايـران, رئيـس جـمهور ايـران, وزيـر خـارجه ى ايران, چه موقع ناگزير بوده اند به خاطر سفارش فلان قدرت, يك موضع سياسى را در فلان محفل بزرگ دنيا مـطرح كـنند؟ يـا در فـلان مـلاقات ديپلماتيك مطرح كنند يا با اصرار از كسى بـخواهند؟ چـنين چـيزى اصـلا اتفاق مى افتد؟ شما خيال نكنيد كه مردم اين را نـمى دانند مـردم كـه عرض مى كنم, يعنى مردم سياسى, دستگاههاى دولتى, محافل صـاحب نظر براى همه آشكار است و اين را مى بينند; مى بينند كه اين كشورو اين دولـت, جـايى اسـت كـه نـه رئيـسش.نه وزيرش, نه سفيرش, سفارش پذير نيست كه بـگويند آقـا شـما بـايد دربـاره ى فلان قضيه مثل بخشنامه يى كه صادر مى كنند بـايستى بـه فلان كشور فشار بياوريد, پس آنها هم فشار بياورند; نخير, چنين چـيزى نيست.البته يك وقت خودمان مصلحت مى دانيم و لازم مى دانيم كه با صدايى همنوا شويم; يك وقت هم مصلحت نمى دانيم; ما مصالح خودمان را ملاحظه مى كنيم; از كسى هم سفارش نمى پذيريم.اين استقلال مواضع, بسيار مهم است.
    آن ايـمانى هـم كه توانسته سلطه گران و متجاوزان و باجيگران عالم را نزديك بـه ربـع قرن پشت در نگهدارد, مهم است.كى ايران از حضور قدرتهاى خارجى در اين دويست سالى كه عرض كرديم, فارغ بوده است؟ اينها كه از ايران دست بردار نـبودند; ايـنها كـه ايـران را مـال خـودشان مى دانستند; اينها كه به خيال خودشان اين همه سرمايه گذارى در اين جا كرده بودند; اينها امروز نمى توانند بـيابند در ايـن جـا اعمال نفوذ بكنند; پشت در مانده اند.چه چيزى اينها را پـشت در نـگهداشته اسـت؟ همين ايمان قوى كه بر كل نظام سيطره دارد.الان به آقـاى دكـتر خـرازى عرض مى كردم:ايمان در خيلى از ملتهاى دنيا هست, اما در خـدمت نـظام سـياسى نـيست; نظام سياسى متكى به آن نيست.اين جا نظام سياسى مـتكى بـه ايـمان مـردم اسـت; ايـن يـكى از رازهـاى اعـتزاز و عـزت اسلامى اسـت.بنابراين مى بينيد كه همه ى اينها عوامل عزت ايران اسلامى است.شما چنين كشورى با اين همه امكانات عزت و پشتوانه هاى عزت در اختيار داريد.
    شما با اين همه امكانات, سفير و مامور ديپلماسى اين كشوريد.
    مـن تـصورم ايـن اسـت كـه اگـر مـا بـرنامه ريزى بكنيم كه لابد هم مقدمات و زمينه هاى اين برنامه ريزى على القاعده در وزارت خارجه وجود دارد مى توان فرض كـرد كـه ايـران اسـلامى را به يك قدرت حقيقى منطقه يى و بتدريج به يك قدرت حقيقى بين المللى تبديل كنيم; يعنى اين زمينه امروز در كشور ما وجود دارد; در گذشته در پيش از انقلاب اين زمينه وجود نداشت; امروز هست; به خاطر همين چـيزهايى كـه عـرض كـردم.البته ايـن فقط نمى تواند در ميدان و حوزه ى سياست خـارجى بـاشد; بـايد با تلاش علمى و فنى و عملى وادارى و مديريتى در مسائل داخـلى بـسرعت هماهنگ بشود.خيلى از مشكلات بايد برطرف بشود و اين زمينه به هر حال وجوددارد.
    الان هم در بعضى از نوشتجات كه لابد ملاحظه كرده ايد وقتى كه قدرتهاى منطقه يى دنـيا را مـى شمارند, در ايـن مـنطقه ايـران را يـك قـدرت منطقه يى به حساب مـىآورند.در ايـن مـنطقه يى كـه هـستيم, كشور تركيه هست با ابعاد جمعيتى و مـساحتى شبيه ما و با نزديكتربودن به اروپا; كشور پاكستان هست; اما اينها هيچكدام در نظر تحليل گرانى كه در اين زمينه مطلب نوشتند, قدرتهاى منطقه يى بـه حـساب نـيامدند; امـا ايـران چـرا; به عنوان يك قدرت منطقه يى به حساب آمده., حق هم همين است.عوامل عزت و اعتلا در نظام ما بسيار است; بسيارى از آنـها بـالفعل است كه بايد ما همين حالا از آنها استفاده كنيم و مى كنيم هم بـرخى از آنـها هم بالقوه است كه بايستى آنها را به كار بگيريم و استخراج كنيم.
    نـكته ى سومى كه در دنبال اين مطلب مى خواهم عرض كنم, اين است كه جهت سياست خارجى ما بايد چه باشد؟ اين سوال مهمى است.البته اين ديد كلان است, شما در محافل كارشناسى و در بخثهايى كه در داخل وزارت خارجه مى شود, اين مبحث كلان را در اجـزا و جـزيياتش كـاملا بـررسى مـى كنيد; بـه خود اين قضيه هم يقينا مـى پردازيد.آنچه كـه من مى خواهم عرض بكنم, اين است كه اين سوال بايد مطرح بـشود:جهت كـلى سياست خارجى براى نظام جمهورى اسلامى چيست؟ ما بايد ببينيم بـزرگترين تـهديد از چه ناحيه است; از هر طرفى كه تهديد بزرگترى بود, اين بـراى جهتگيرى سياست خارجى تعيين كننده است; يعنى بلاشك يكى از عوامل تعيين كننده اين است; تا بتوانيم در مقابله ى با آن تهديد عمل بكنيم.
    مـن نـگاه مـى كنم امـروز بـه وضـع كـشور خـودمان و وضع دنيا و آنچه كه در زمـينه هاى سـياسى و در گفتگوها و در روشها و در تبليغات واينها با ما عمل مـى شود, مـى بينم مـهمترين چـالشى كـه امروز ما با آن مواجه هستيم, از اين نـاحيه اسـت كـه ما خواسته ايم در مقابل الگوهاى تحميلى در زمينه هاى مختلف ايستادگى كنيم و تسليم آنها نشويم; نظام اسلامى چنين حالتى را داشته و الان هـم دارد.مـا نـظامى را بـه وجود آورديم; تفكرى را به ميدان نظام سياسى و اجـتماعى آورديـم; بـراساس آن.همه ى دستگاههاى خودمان را و اطراف قضايا را تجهيز كرديم و نخواستيم چيزى را قبول كنيم.البته نمى خواهم ادعا كنم كه ما هـيچ الـگوى بـيگانه را قـبول نكرديم و نپذيرفيتم; نه, بعضى از الگوها را قـبول كـرديم, به خاطر اين كه در آنها حسنى مشاهده كرديم; بعضى از الگوها را قـبول كـرديم, بـه خـاطر اين كه نتوانستيم خودمان را از آنها خلاص كنيم يـعنى بـر ما تحميل شده كه مطمئنا اين نوع دوم بايد در برنامه قرار بگيرد كـه ايـنها را ارائه كنيم و از مجموعه ى كار خودمان بزداييم.در عين حال با وجـود ايـن كه برخى از الگوها يا به خواست خود ما.يا بدون خواست و ميل ما در سـيستم و در تـشكيلات ما وجود دارد, شاخصه ى عمده اين است كه ما الگوهاى تـحميلى دنـيا كه بايد گفت الگوهاى تحميلى غرب را در مورد نظام سياسى, در مـورد نـوع ارتـباطات ديـپلماتيك, در مورد نوع تعامل با مسائل جارى عالم, حـاضر نـشديم قـبول كـنيم.چند تـا شاخص اصلى هم دارد:مساله ى اسرائيل است; مساله ى ملتها و بعضى از نهضتهاست; خود مساله ى آمريكاست.
    يـك روزى در قبل از فروپاشى شوروى در بخشى از دنيا مساله ى شوروى بود; حتى كـشورهاى مـتمايل بـه غـرب هم با شوروى تعاملهاى متناسب با وضع خودشان را داشـتند; مـا نداشتيم.نظام جمهورى اسلامى در مقابل الگوهايى كه مى خواهد با فـشار, بـا قدرت, با ارعاب, با زورگويى و با باجگيرى تحميل بشود, از خودش استقلال و ايستادگى نشان داده است.
    حـالا در اصـل نـظام سياسى هم همين جور است.در شكل نظام سياسى مان, در فرهنگ عـمومى مان, در نـوع نـگرشمان بـه مسائل اصلى, در قطب بنديهاى جهانى, ما آن نـظام دو قطبى را آن روزى كه بود رد مى كرديم; يعنى براساس اصل ((نه شرقى, نـه غـربى)) عـمل مى كرديم, در كنفرانسهاى جهانى در حالى كه نيمى طرفداران غرب بودند, نيمى طرفداران شرق.همين رئيس آن دوره يى كه بنده شركت كردم, به خـود مـن گـفت كـه در ايـن جـماعتى كه من مى بينم, غير از شما هيچ كس ديگر غيرمتعهد نيست; بقيه يا به راست يا به چپ متعهدند! در آن جـايى كه يا به راست يا به چپ متعهد بودند, ما ايستاديم و مواضعمان را اعـلام كـرديم و اصـل ((نـه شرقى, نه غربى)) را با صداى بلند, با احساس افـتخار, بـدون ايـن كه از كسى خجالت بكشيم يا رودربايستى گير كنيم, بيان كـرديم; يـعنى مـا قـطب بندى دوگانه ى آن روز را عملا رد كرديم اين خيلى چيز مـهمى اسـت امـروز هـم كـه بخشى از دنيا بشدت و به طور جدى دنبال قطب بندى يكپايه با محورى آمريكا هستند.
    الـبته آمـريكا حـقيقتا صـلاحيت اخـلاقى و سياسى و فكرى براى رهبرى دنيا را نـدارد; ايـن را بسيارى از خود آمريكاييها هم مى دانند; خيلى از مردم دنيا هـم مـى دانند; بـسيارى از سياستمداران اين را قبول دارند.واقعا آمريكا به دنـيا چـه مـى خواهد بدهد؟ فقط به استناد صنعت برتر, فنآورى پيچيده و بالا, پـيشرفت عـلمى و ثـروت كـه قدرت نظامى و ديپلماتيك هم دنبالش هست مى خواهد رهـبرى دنـيا را به عهده بگيرد.ما اين را هم قبول نداريم.مسوولان دولتى ما بـارها و بـارها گـفته اند و صـريحا هم اعلان كرده اند كه ما با نظام تك قطبى مـخالفيم; ايـن مخالفت را هم در عمل نشان مى دهيم.الان هيچ نقطه يى بين ما و آمـريكاييها در هـيچيك از مسائل دنيا به طور عملى وجود ندارد; ما هيچ بده بـستانى با آمريكاييها نداريم; اين نشاندهنده ى تمايز كامل است; دنيا دارد اين را مى بيند.اين, استقلال در مساله ى مهم قطب بندى جهان است.
    و امـا اسـتقلال در مـساله ى بـسيار مـهم خـاورميانه كه جزو مسائل درجه ى يك دنـياست.الان سـى, چـهل سـال اسـت كـه مـساله ى فـلسطين جزو مسائل طراز اول دنـياست.ما در ايـن مـساله حـرف يگانه يى داريم; استقلال داريم; حاضر نشديم الـگوهاى ديـگران را قـبول كـنيم.كشورهاى هـمسايه يـك روز همين شعارها را مـى دادند; منتها آنها تحت ضرورتهاى گوناگون و به خاطر گرفتاريهاى فراوانى كـه داشتند واقعا گرفتارى داشتند مجبور شدند و رفتند تسليم همان الگوهايى كـه آنــهـا مـى خـواستند, شـدنـد; حـالا بــا اخــتـلافاتى كـه طـبعا بـاقى مـى ماند.البته ملاحظه مـى كنيد كه اين نرمش و اين كرايش, مشكلى از مشكلات اين كـشورها را حـل نـكرد; همچنانى كه هيچ مشكلى از فلسطينى ها را حل نكرد.اين گـرايش ذلـتآميز و تـن دادن ذلـتآميزى كـه ايـنها در مقابل فشار امريكا و صهيونيستها از خودشان نشان دادند, هيچ مشكلى را حل نمى كند; اين هم يك بحث ديگر است كه حالا جايش الان نيست.
    مـن به شما عرض بكنم, در مقابل قدرتى كه شما قرار گرفتيد مثل قدرت آمريكا هـرچه كـه شما امتياز بدهيد, يك امتياز بعدى هم وجود دارد كه بايد بدهيد; اگر نداديد, همين هياهو و جنجال هست.اين جورى نيست كه اگر شما اين امتياز را داديـد, ديـگر جـنجال تـمام بـشود; حالا بياييد مثلا مذاكره كنيد بعضى ها مـى نشينند فكر مى كنند كه ما بر اثر مذاكره نكردن با امريكا چه ضررهايى را داريـم مـتحمل مـى شويم; يـا بر اثر رابطه نداشتن با امريكا چه ضررهايى را داريـم متحمل مى شويم! من از اين آقايان سوال مى كنم خوب, شماها ديپلماتيد, سـياسى هـستيد, روى ايـن مـساله بـايد فـكر بكنيد كدام امتياز را اگر شما داديـد, اين مشكلات برطرف خواهد شد؟ اگر مذاكره كرديد, مشكلات برطرف مى شود؟ پـشت مـيز مذاكره نشستيد, اين مشكلات برطرف مى شود؟ مشكلاتى كه فرض مى شود از نـاحيه ى امريكاست, آنها هم جاى خدشه و مناقشه ى فراوان دارد.يا اين كه نه, پـشت مـيز مـذاكره, او وسـيله يى پـيدا مى كند كه حرف خودش را از همان موضع ابـرقدرتى بـه شما بگويد كه امروز نمى تواند بگويد.امروز حداقل اين هست كه اگـر بـخواهند چـيزى بـه مـا بـگويند, بـايد يك برنامه ى بى نام و بى نشان و بـى عنوان و بـى امضا از طـريق دورقـمرى حافظ منافع بفرستند تا برسد دست يك نفرى; اينها هم با همان لحن مى فرستند مى رود آن جا, انگار نه انگار! آن روزى كـه با شما پشت ميز مذاكره بنشينند و چشم در چشم و احساسات نزديك بـه هـم, هدفشان اين است كه احساس ابرقدرتى آنها برطرف مذاكره غلبه بكند! خـودشان هم الان مى گويند.البته اين حرف را بنده دو, سه سال قبل گفتم; گفتم ايـنها هـدفشان از مـذاكره, امكان تحميل بيشتر است; آن روز نمى گفتند, الان مـى گويند.الان در هـمين حرفهاى مقامات امريكايى اين هست كه ما براى اين كه حـرفهامان را بـه ايـرانيها بـقبولانيم, بـايد حـتما مـساله ى مذاكره را حل كنيم.مذاكره كه مشكلى را حل نمى كند.رابطه چه طور؟ حالا بعد از آن كه مذاكره كرديد و اين حجاب از بين رفت و اين چهره ى متشخص ممتنع شكسته شد, حالا نوبت شـماست كـه بـگوييد بـياييم رابـطه برقرار كنيم و آنهابگويند:نه, ما افكار عـمومى مان ديـگر متناسب با رابطه با شما نيست; مگر فلان كار را بكنيد, فلان تغيير را بدهيد! اين كدام مشكل را برطرف مى كند؟ گيرم كه مشكلاتى از ناحيه ى قـطع رابـطه وجـود داشـته بـاشد.البته مـعلوم است; اين بديهى است; هرگونه تـوسعه ى رابـطه, يـك مقدار گشايشى براى انسان در يك بخشى به وجود مىآورد, مـنتها بـايد ديد به چه بهايى.يك ديپلماسى قوى و كامل و كارآمد و مسلط بر خـود و غـيرمنفعل, آن ديپلماسى يى است كه مى نشيند محاسبه مى كند; مى گويد در مـقابل ايـن گـشايش كه براى من خواهد شد, من چه بهايى بايد بپردازم; و آن گشايش را مشخص كند كه چه قدر گشايش است.
    البته اينها كارهايى است كه به نظر ما شده; استنتاج هم شده است.وقتى گفته مـى شود مـا رابـطه را نمى خواهيم يا مذاكره را نمى خواهيم, خيلى ساده لوحانه اسـت كـه كـسى خـيال كند يكى نشسته چشمهايش را روى هم بسته و گفته كه نه, رابطه و مذاكره را نمى خواهيم; اين جورى نيست, كار شده, بررسى شده, مطالعه شـده, جـوانبش سنجيده شده; اين محصول كار است.بنابراين مى خواهم اين را عرض بكنم كه نفس اين امتناع در زمينه ى مقاومت در مقابل قطب بندى جديد دنيا مثل امـتناع در مـقابل قـطب بندى گـذشته ى دنـيا مـمكن اسـت دشواريهايى به وجود بـياورد; اما آن از آن چيزهايى است كه اساس نظام و محور نظام است; يكى از آن مـسائل اصـلى و از چـالشهاست; از چـيزهايى است كه حساسيت را عليه نظام اسلامى برمى انگيزد.
    نـسبت بـه فلسطين ما سخن مستقل خودمان را داشته ايم.نسبت به نهضتهاى اسلامى در هـر جـاى دنـيا ما حرف مستقل خودمان را داشته ايم.در مورد لبنان حرف ما حـرفى بـود كه هيچ كس ديگر در دنيا به طور كامل آن حرف را قبول نداشت و ما پـاى آن حـرف ايستاديم و امروز شما ببينيد كه آن حرف چگونه در دنيا تابلو شـد.اين پـيروزى لـبنانيها حـزب الله و مقاومت اسلامى در لبنان حادثه ى خيلى مهمى است; اين را دست كم نگيريد; خيلى قضيه ى بزرگى است; سعى مى شود در دنيا كـوچك جلوه داده بشود.هر چه انسان در اين حادثه فكر مى كند, از جهات مختلف اين حادثه مهم است.چه طور مى شود كه يك دولت قلدر زورگوى پرروى تسليم نشوى در مـقابل هـمه ى فـشارهاى سـياسى دنيا مثل دولت اسرائيل اسرائيل اين جورى اسـت; تـا الان در مـقابل هـيچ فـشار سياسى تسيلم نشده مجبور مى شود با اين وضـعيت, جـنوب لـبنانى را كـه نيامده بود تا ترك بكند, آمده بود كه آن جا بـماند, رهـا مـى كند؟ بـارها ايـن را خـودشان گـفتند كه قصد ترك منطقه را نـدارند.اصلا طبق سياست و نقشه ى صهيونيستها, جغرافياى منطقه و اقليم منطقه ايـن را حـكم مى كند.آن جا براى آن اسرائيل بزرگ, جنوب لبنان حتما جز اصلى اسـت.نهر لـيتانى و بقيه ى امكاناتى كه آن جا هست, حتما جزو لوازم وجود يك اسـرائيل آن چنانى است.اينها نيامده بودند تا برگردند; چه طور مى شود كه از ايـن جا برمى گردند, چرا؟ اين كدام نيروى عظيمى است كه مى تواند با ايستادگى خـود, بـا مـقاومت خـود, بـا خـسته نشدن خود, با قبول استشهادها, با قبول سـختيها و زدن ضربه هاى متقابل كارى به طرف مقابل, اين باور را در آن دشمن عـنود بـه وجود بياورد كه نمى شود در اين جا بماند; اين جا منافعش دارد از بين مى رود; اين جا در داخل دارد مشكلات برايش به وجود مىآيد; لذا برمى گردد و مـى رود؟ مـجبور شـده ايـن را قبول كند.هيچ كس شكست را با ميل و رغبت كه قبول نمى كند; اجبار او را وادار مى كند.اين اجبار كننده كيست؟ نهضت اسلامى, و اين همان حرفى است كه ايران اسلامى از روز اول گفته است.
    آن حـرفى كـه امـام با اينها داشت, آن نظرى كه امام در مورد اينها داشت و نـظام همان را دنبال كرد, محقق شد.بنابر اين, اينها آن الگوناپذيريهاى ما و آن مـصاديق بارز ايستادگى و استقلال نظام جمهورى اسلامى است, از اين قبيل باز هم زياد است, كه ديگر حالانمى خواهم مسائل منطقه يى و جهانى را مطرح كنم ايـن ايـستادگى در مقابل الگوها و مدلهاى تحميلى غرب, چالش اصلى است; اين را هم ما از اسلام گرفته ايم; يعنى اسلام به ماگفته است كه بايستى بايستيد.
    ما براى اداره ى جامعه, براى حيات اجتماعى و نظام اجتماعى, روش را از اسلام گرفته ايم.اين ايمان ماست, دين ماست, برطبق آن مى خواهيم عمل كنيم; البته يك مـقدار هم پيش رفته ايم.خيلى هم ناقصيم; الگوى كاملش را هم در اسلام داريم; براى ما هم روشن است كه چه كار بايد بكنيم.ان شاالله اگر خودمان را تربيت كنيم, يك خرده بيشتر همت كنيم, بيشتر به خدا توكل كنيم, بيشتر در راه علم و عـمل تـلاش كـنيم, تنبلى نكنيم, مى رسيم به آن جاهايى كه قابل قبول باشد; يـعنى چـهره يـك چـهره ى اسـلامى كامل باشد, لااقل در تناسب دنياى امروز; ما مـى توانيم بـه آن جـا بـرسيم.البته مـقدارى پـيش رفته ايم; ادعاى زيادى هم نـداريم.ما اين الگوهاى تحميلى را قبول نكرديم.البته تحميل اين الگوها يك سـابقه ى تـاريخى دارد كـه من اين جا يادداشت هم كرده ام; منتها اگر بخواهم تفصيل بدهم, وقت خواهد گذشت.
    غـربيها از آن روزى كـه اسـتعمار را شـروع كـردند, شما مى دانيد كه اول با شـمشير و شـلاق و آدم دزدى و ثـروت دزدى و كشتار و ششلول بندى و امثال اينها شـروع كـردند; چه در آسيا, چه درآفريقا, چه در آمريكاى لاتين, بعد از گذشت انـدكى فـهميدند ايـن خـيلى پـرهزينه اسـت; اگـر بخواهند ماندگار باشند و مـنافعشان را تامين بكنند, يك راه نزديكتر دارند و آن اين است كه الگوهاى فـرهنگى و فـكرى خـودشان را كـه شامل الگوهاى سياسى هم هست به اين كشورها تـحميل و صـادركنند.وقتى آن كشورى كه شما مى خواهيد برآن حكومت بكنيد, مثل شـما فـكر مى كند; آنچه را كه در نظر شما خوب است, خوب مى داند; آنچه را كه در نـظر شـما بـد اسـت, بـد مـى داند; ديـگر حكومت كردن برآن, شلاق و شمشير نـمى خواهد; هـزينه نـمى خواهد; هـمان كارى كه شما مى خواهيد, او خودش انجام مـى دهد.تحميل فـرهنگى, تـهاجم فـرهنگى, تـحميل الگوهاى گوناگون, فرهنگى و سـياسى از اين جا آغاز شده است.در هند, جزو اولين كارهايى كه كردند, زبان فارسى را كه زبان حكومتى بود حذف كردند; زبان اردو را هم تضعيف كردند; به جايش زبان انگليسى را آوردند; يعنى به جاى زبان فارسى, زبان انگليسى آمد, يـك روز هـمه ى ايـنها فـارسى حرف مى زند.آمدند زبان فارسى را عوض كردند اين اولين قدم بود..و بعد بقيه ى الگوهاى خود را تحميل كردند همان شكل دمكراسى مورد قبول خودشان, همان شكل معاملات, همان مفاهيم, اينها را تا آن جايى كه تـوانستند, تـحميل كردند; و اين ادامه داشته; اول دوران استعمار بود, بعد دوران كشورهاى زير نفوذ بود; در همه ى اين دورانها كار اينها تحميل الگوها بـوده اسـت.هر جا توانسته اند مفاهيم مورد نظر خودشان را چه مفاهيم سياسى, چه مفاهيم حقوقى, چه مفاهيم فرهنگى, فرهنگ عمومى به آن مردم منتقل كنند و بباورانند, آن جا كارشان آسان بوده; راحت توانسته اند زندگى بكنند; تا وقتى كـه ظـلم و جـور به نهايت برسد و مردمى مثل الجزاير قيام كنند.حالا جمهورى اسـلامى در مـقابل ايـن تـحميل الـگوهاى سـياسى و الگوهاى حقوقى و الگوهاى فـرهنگى ايـستاده; اين مساله اى اصلى است.در واقع تهديد اصلى جمهورى اسلامى ار ايـن نـاحيه اسـت; از ناحيه ى اين ايستادگى است; كه اين ايستادگى هم از اسلام است.
    البته اينها با اسلام به معناى يك عقيده هيچ معارضه يى ندارند; به عنوان يك عـمل فـردى هـيچ مـعارضه يى ندارند.امام از قول آن انگليسى نقل مى كردند كه وقتى انگليسيها عراق را گرفتند, يك نفر از آنها ديد يكى اذان مى گويد; گفت ايـن چـه مـى گويد؟ چـون داشـت فرياد مى كشيد, ترسيد كه نبادا يك چيزى باشد گفتند دارد اذان مى گوييد; گفت به سياست انگليس كارى ندارد؟ گفتند نه; گفت هـرچه مـى خواهد اذان بـگويد, بگويد! حالا هم اخيرا شنيده ام كه يك امريكايى شـبيه همين حرف را زده; كه هرچه مى خواهند ذكر بگويند, هرچه مى خواهند سجده كـنند كه پوست پيشانى و دستشان كلفت بشود, ما به آنها كارى نداريم! معلوم اسـت, كارى ندارند.آنها به چه چيزى كار دارند؟ آنها به آن چيزى كار دارند كـه بـيست و يك سال است آنها را پشت در نگه داشته; يعنى اسلام سياسى; يعنى نـظام سياسى اسلامى; يعنى ايمانى كه در خدمت نظام سياسى قرار مى گيرد; يعنى آن برداشت سياسى و اجتماعى از اسلام كه آيات و روايات و منابع اسلامى آن را تـاييد مـى كنند; آنها با اين مخالفند, آنها با حكومت اسلامى مخالفند.تهديد اصـلى, از نـاحيه ى اسـلام و حـكومت اسـلامى اسـت.من عرض مى كنم, اين از همان مـواردى اسـت كه مى توان اين تهديد را به يك فرصت بزرگ تبديل كرد; همچنانى كـه خـوشبختانه شـماها ايـن كار را هم تا حدود زيادى كرده ايد; در دوره هاى مختلف وزارت خارجه اين كار شده است.
    مـا از اعـتقاد اسـلامى واز زمـينه ى اسـلامى حـكومتمان خـيلى در دنـيا سـود بـرده ايم.البته مـا اسـلام را بـراى ايـن سـودش نـخواسته ايم; اسلام براى ما بـرنامه ى جامع زندگى است; اسلام براى ما ايمان است; اسلام براى ما فلاح است; ((قـد افـلح الـمومنون)); مـومنين بـه اسـلام بـه فلاح مى رسند; و انسان فلاح مـى خواهد عزيزان من انسان رستگارى مى خواهد; بقيه ى حرفها سرگرمى است; براى گـذران چـند صباح زندگى است كه اگر اين جور گذران نشد, يك جور ديگر خواهد گـذشت.آن چـيزى كـه براى من و شما اصل است, آن فلاح و رستگارى است; مال آن نشله يى است كه ((و آن الدار الاخره لهى الحيوان)); حيات اصلى آن جاست; اسلام براى ما اين است.اسلام تامين كننده ى ابديت ماست; تامين كننده ى عاقبت ماست; اسـاس ايـن اسـت; ولـى در عـين حال همين اسلام تامين كننده عزت ما هم هست; تـامين كـننده ى قـدرت مـا هـم هست; تامين كننده ى سلامت اجتماعى ما هم هست; تامين كننده ى روابط صحيح اجتماعى ما هم هست; تامين كننده ى نظام اقتصادى و مـالى مـا هم هست و مى تواند باشد.اسلام براى ما يك مجموعه ى كامل است.بنابر ايـن مـا اسـلام را براى اين انتخاب نكرده ايم كه ما را در مقابل ابرقدرتها حفظ كند; نه, ما اسلام را انتخاب كرده ايم به عنوان راه صلاح, راه نجات, راه فـلاح, ولـى ايـن راه فلاح كه راه خداست ما را هم در مقابل دشمنانمان حفاظت خواهد كرد.
    ايـن ايـمانى كـه در نـظام اسـلامى وجـود دارد, حـصار امنى براى امنيت ملى است.آقاى دكتر خرازى بحث امنيت ملى را مطرح كردند; گفتند در اين نشست شما بـحث امنيت ملى مطرح است.بله, البته در مقابله ى با تهديدهاى امنيت ملى با روشـهاى عـلمى والـكترونيكى و ارتـباطات و غـيره, بـدون شك بايد كار علمى بكنيد; بدون كار علمى و بدون تلاش علمى نمى شود ايستاد; اما آن چيزى كه مثل يـك كـمربند دور ايـن مجموعه را گرفته, مثل يك حصار امنيت اين ملت را حفظ كرده, ايمان اين ملت است; اين كمربند را هرچه ممكن است, بايد محكمتر كرد.
    ما مى توانيم از اين چيزى كه به عنوان تهديد مطرح مى شود, به عنوان يك فرصت بـزرگ اسـتفاده كـنيم و اقـتدار خودمان را زياد كنيم.البته من مى توانم تا حـدود زيـادى نشانه هاى اين را هم نشان بدهم.همين پيروزى بزرگى كه گفته شد پـيروزى در لـبنان يـقينا بـازتاب سـياست خـاورميانه يى صريح جمهورى اسلامى بـود.آنچه كـه امروز در داخل اراضى فلسطين در جريان است يعنى نهضت فلسطين بـا نـام اسـلام, كـه به آن ماندگارى و اصالت داده و نسل به نسل به جوانها دارد مـنتقل مـى شود وبـا دسـت خـالى در داخل دارند مبارزه مى كنند; كه اين تـقريبا از اوايـل نهضت فلسطين تا حالا بى سابقه است به خاطر بازتاب سياست خاورميانه يى جمهورى اسلامى و نداى صريح انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى بود.آن اوايـل نـهضت فـلسطين درگيريهاى مختصرى در داخل شد; مرتب سركوب شد و تمام شـد; بـعد از آن, كـسانى كـه بـا صـهيونيستها مـبارزه مـى كردند, بـا دولت صـهيونيستى مـبارزه مـى كردند, مـهمترين هنرى كه داشتند, اين بود كه بيرون بروند, متمركز بشوند, بيايند ضربه يى بزنند و برگردند; هيچ وقت شكل توده يى پيدا نكرد.
    مـن يـك وقـت در اوايـل انـقلاب از يـكى از بزرگان سازمان آزاديبخش فلسطين پـرسيدم:شماها چرا اسلام را نمىآوريد؟ چرا نهضت را اسلامى اعلان نمى كنيد؟ او يـك بـهانه ى بـيخودى آورد بين ما مسيحى هست, چه هست! حالا همان كسانشان كه بـعضا مـسيحى و كـمونيست بـودند, اعـلان كـردند كه ما به اسلام امام اعتقاد آورديـم! بـله, وقتى اسلام زنده, اسلام پويا, اسلام متحرك واسلام برانگيزاننده وارد مـيدان مـى شود, آن كـسى كـه اهـل مبارزه است, به آن عشق مى ورزد; اما اينها نمى كردند; دلشان مومن به اسلام نبود.
    از وقـتى كه نهضت فلسطين صبغه ى اسلامى پيدا كرد, شد يك مشكل لاينحل! الان شما ببينيد اين انتفاضه در داخل سرزمينهاى فلسطين اشغالى چند سال است كه هست; استدامه پيدا كرده, مستمر است و تمام نمى شود اگر اين انتفاضه نبود, قضيه ى بـيت المقدس مـدتها بـود كـه حـل شده بود.اگر انتفاضه نبود, سختگيريهاى بر لـبنان و سـوريه به مراتب بيشتر بود.انتفاضه در داخل, اوضاع را براى حكام صهيونيست غاصب فلسطين اشغالى غير قابل اعتماد كرده است.
    انتفاضه از اسلام سرچشمه گرفت واين بازتاب سياست خاورميانه يى جمهورى اسلامى بود; الان بعد از اين هم همين جور است.
    شـما ببينيد از نام اسلام, از شعار صريح اسلام, از سياستهاى اعلام شده ى صريح خـودمان, چـه نـتايجى مـترتب شده; اينها را در تنگنا گذاشته است.در بقيه ى نـقاط دنـيا هـم هـمين جور است; هويت اسلامى را احيا, كرد; مسلمانها را با نـشاط كـرد; در مـناطق گـوناگون دنيا مسلمانها احساس كردند حضور دارند.در بـعضى از كـشورهاى جـنوب آفريقا كه بنده در زمان رياست جمهورى به آن جاها سـفر كـردم چـند مـيليون مـسلمان بودند; اما تا قبل از آن, آمار اينها را دروغـى مـى گفتند; مـثلا فـرض كـنيد كه اگر يازده ميليون آن جا مسلمان بود, مـى گفتند يك ميليون و نيم مسلمان هست! كتمان مى كردند, نمى گفتند, به مناطق آنـها هـم اصلا رسيدگى نمى كردند.بعد جمهورى اسلامى وارد ميدان شد, وضع جورى شد كه نخير, آنها توانستند هويت خودشان را به دست بياورند; تا حدود زيادى بـه حـقوقشان رسـيدگى بـشود; اين يك اثر عمومى در دنيا گذاشت; اين شد عمق اسـتراتژيك جـمهورى اسـلامى.شما بـبينيد, همين شعار اسلامى, همين بلند كردن پـرچم نهضت اسلامى كه از آن طرف دشمنيها را متوجه مى كند وبه صورت يك تهديد مـطرح مـى شود, از ايـن طـرف مـوجب و وسـيله يى مى شود براى پيدا شدن يك عمق استراتژيك براى نظام جمهورى اسلامى.
    ايـن تـبليغاتى كه اين روزنامه هاى عربى وابسته ى به بعضى از دستگاهها عليه شـما مـى كنند, حـتى روزنامه به وجود مىآورند براى اين, اينها بيخود نيست; مـى خواهند ايـن را خـنثى كـنند; چون شما آن جا حضور داريد.اگر آن جا حضور نـداشتيد, اگـر نـفوذ نداشتيد, اگر نام شما نبود, اگر شعار شما آن جا كار نـمى كرد, ايـنها بـه ايـن همه دشمنى و تبليغ, احساس احتياج نمى كردند; اما احـساس احـتياج مـى كنند; چـون شـما اين جا هستيد; اين يكى از موارد تبديل تهديد به فرصت است; و اساس كار هم همين است.
    در پايان صحبتم مى خواهم چند تذكر به عزيزان بدهم:
    ايـستادگى در مـقابل تفكر صهيونيستى و خيانتى كه صهيونيستها به اين منطقه كـردند; ايـن بـايستى يك علم شاخص و هميشه در دست شما باشد.حمايت بى دريغ آمريكا از صهيونيستها هم به نظر من از آن چيزهايى است كه غير قابل مناقشه و ترديد است.كوتاه آمدن در مقابل اين فاجعه ى بزرگ,با هيچ اصلى از اصول ما مـنطبق نـيست; وايـن كـارى اسـت كه در دنيا قابل قبول است.اگر مى بينيد كه بـعضى از بـخشها دچـار سـستى هايى شدند, طبيعى است وقتى به سستى راه دادند, سـستى مـىآيد; وقـتى ايستادند, ايستادگى مقاومت ايجاد مى كند; بايد در اين قـضيه بايستيد.در همه ى مذاكرات, هر جا قضيه يى مطرح مى شود, شما نظر خودتان را بگوييد; نظر اسلام, نظر ايران اسلامى اين است.
    مـا ايـده ى روشنى داريم; مردم حقيقى فلسطين خودشان در پاره ى مساله ى فلسطين تصميم گيرى كنند.فلسطينيهاى مهاجر بيايند, فلسطينيهاى آن جا اعم از مسلمان و مسيحى و يهودى هم بيايند بنشينند راجع به نظام سياسى اين كشور يك كشورى اسـت ديگر! از جغرافيا محو كه نشده تصميم گيرى كنند; در باره ى مهاجرانى هم كـه از اروپـا و آمـريكا و روسـيه وايـران و جـاهاى ديـگر رفتند, بنشينند تـصميم گيرى كـنند; ايـن يـك ايده است, اين يك فكر است, فكر قابل قبولى هم هست, با معيارهاى امروز دنيا هم سازگارى دارد.اگر قبول نكنند, معلوم است, نـتيجه ى قـهريش مى شود انتفاضه; ملتها را عليه خودشان تحريك مى كنند, غرض, اين مسئله را با قدرت بايستيد.
    تـوصيه ى بـعدى ايـن اسـت كـه مـا تـقويت روابـط بـا اروپـا را بـايد جـدى بـگيريم.البته مـن تـقويت روابط با آسيا را هم يك اصل بسيار مهمى مى دانم, بـارها هم به دوستان در وزارت خارجه اين را گفته ام كه ما بايد به آسيا يك نـگاه جـدى بـكنيم.البته ايـن هم سياست امروز ما نيست; اين سياست از زمان اواخر امام (رضوان الله عليه) است كه ما بارها بر آن تاكيد كرده ايم.
    مـا بـايد بـه اروپاييها تفهيم كنيم كه غرب مساوى با آمريكا نيست; كه اگر چـنانچه آمـريكا حـذف شـد, مـا بـا غرب قهريم; نه, خود اروپاييها هم قبول ندارند; شما اين را لابد مى دانيد.
    الـبته من به سفراى عزيزمان عرض مى كنم كه كوشش كنيد همسرانتان و خانواده هـاتان را در جريان مسائل سياسى مهمى كه براى شما مهم است, قرار بدهيد تا آنـها در فضاى كشور كاملا قرار بگيرند.آن روح ايمانى ماندگار و مصونيت بخش را در فـرزندانتان تـقويت كـنيد, بـخصوص تاكيد مى كنم كه مدارس ايرانى را براى فرزندانتان حتما تشكيل بدهيد; همه جا احتياج داريد به مدارس ايرانى; ولـو پـر خـرج هم باشد, بايد تشكيل بشود.هم وزارت آموزش و پرورش بايد كمك كند, هم خود وزارت خارجه بايد كمك كند, هم خود شما سفرا.
    بـچه هاتان را ايـرانى و مسلمان بار بياوريد.صرف اين كه فلان كالج و مدرسه ى خـارجى, فرنگى, محلى زبان ياد مى دهد, فلان آموزش را مى دهد, اينها هيچكدام نـمى تواند و نـبايد مـشوق بـراى اين باشد كه ما برويم بچه مان را دست آنها بدهيم.زبان را هم خودتان يادشان بدهيد, اصلا محيط, زبان درست مى كند.
    ان شاالله آنچه كه به شما عرض كرديم كه جز از انگيزه ى اخلاص به شماها و به مـرامتان و به راهتان و به مجاهدتتان, از هيچ منشا ديگرى بر نمى خيزد خداى مـتعال آن را براى خودش قرار بدهد; در راه خودش قرار بدهد; به فضلش آن را از شما و ما قبول بكند وهمه ى ما را موفق بداردكه بتوانيم در اين راه حركت كنيم.
    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 اجلاس هزاره رهبران مذهبى و روحانى براى صلح در سازمان ملل8 / 6 / 79

    پيام رهبر معظم انقلاب اسلامى به
    اجلاس هزاره رهبران مذهبى و روحانى براى صلح
    در سازمان ملل
    8 / 6 / 79
    بسم الله الرحمن الرحيم

    الـحمدلله رب الـعالمين و صـلى الـله عـلى جـميع انبياء اللـه و رسـله, سيما عـلى خـاتم النبيين محمد و آله الطاهرين والسلام على بقيه الله فى الارضين.
    گردهمايى نمايندگان اديان عالم را كارى شايسته و مبارك مى شمارم و ازخـداوند مـتعال, تـوفيق عـمل بـه گـفته ها و تداوم تلاش براى بهره مند كردن بشريت از دين الهى را مسالت مى كنم.
    رهبران اديان, امروز خود را جانشينان پيامبران و دنباله روان و ادامه دهندگان راه آنان مى شمارند.
    هـدف اديـان چه بوده و پيامبران به مخاطبان خود, چه پيامى را از سـوى خـداوند مـتعال عرضه كرده اند؟ پاسخ به اين سوال بايد امروز راه و روش هـمه ى كـسانى را كه پرچم اديان را در دست دارند,روشن سازد.
    بـى شك اديـان هـمگى فـلاح و رسـتگارى و نـجات انـسان را هدف خود دانـسته اند وهـر يـك بـه تـناسب زمـان و مكان و ظرفيت مخاطبان, بـرنامه يـى را از سوىخداوند به ميان مردم آورده اند.آنان عموما بـراى ابـلاغ و تـحقق بخشيدن به پيام خود, متحمل مجاهدتى دشوار و طـولانى گـشته و نـمونه هاى ممتازى ازفداكارى در راه عقيده و راه خود را در يادها ماندگار ساخته اند.
    ايـن جـهاد و تـلاش مـومنانه, براى رستگارى مردم و در راه خدا و عـموما دربـرابر اميال و غرض ها يا در برابر جهالتهايى بوده است كـه صـاحبان اغراض به آن دامن زده اند.تاريخ جهان و كتابهاى مقدس اديان, سرشار از ذكر اين مجاهدتها و تجليل از آن مجاهدان است.
    ديـن خـدا, رسـتگارى را براى مردمى خاص و زمانى خاص و منطقه يى خاص نمى خواهد, آن را بر مردم تحميل نمى كند, و آن را مخصوص بخشى از عـرصه هاىزندگى آنان نمى داند.بلكه همه ى مردم درهمه جا و همه وقـت و نـسبت بـه زندگى فـردى و اجـتماعى خـود, مـخاطب پيامبران خـدايند, و آنـان بـا جلب ايمان و برانگيختن خرد و تلاش انسانها, هـدايت الهى را به آنان هديه مى كنند وصراط مستقيم به سوى فلاح و صلاح را در برابر آنان مى گشايند.
    تجربه ى قرنهاى اخير و مخصوصا قرن بيستم ثابت كرد كه پيشرفت علم به تنهايى بشر را به سعادت نمى رساند و سعادت و صلح را به ارمغان نـمىآورد.علم وقـتى بـراى جـامعه بـشرى سـودمند است كه با عشق, انگيزه و ايمان همراه شود و اين گمشده ها را بايد در اديان جستجو كرد.
    شـايسته نـيست كـه بـرنامه ى پيامآوران سعادت انسان را منحصر به عـمل فردى و رابطه ى روحى او باخدا بپنداريم و عرصه ى عظيم رابطه ى انـسان بـاانسان, رابـطه ى فـرد بـا جامعه,رابطه ى انسان با محيط زيست, و تشكيل نظام اجتماعى و سياسى را از آن محروم بدانيم.
    از نـظر ما همه ى پيامبران خدا در اين خط روشن, راه پيموده اند و مـابه هـمه ى پـيامبران ايـمان و عـشق مى ورزيم:لانفرق بين احمدمن رسله.
    اديـان الـهى دنيا را پرورشگاه آدمى و محل امتحان او مى دانند و مـنحصراراه تـعالى معنوى بشر را در بناى دنيايى سالم و بدور از عـوارض طـغيان ها وخـودخواهى ها و تـنگ نظريهاى قدرت طلبان و ضعف و جـهالت و انفعال كوته نظران,دانسته اند و براى ايجاد چنين دنيايى مـجاهدت كـرده اند, رهـا كـردن و بـى اعتنايى به طبيعت و نيروها و قـوانينى كه درآن براى تعالى انسان وديعه نهاده شده است,همانند تصرف ظالمانه و فسادانگيز در آن محكوم و مردود است.
    سلامت محيط پرورش آدمى, به معناى آن است كه بشر با خداى خود, با درون خـود, بـا هـمنوعان خـود و با طبيعت پيرامون خود با صلح و سـلامت رفتار كند.صلح به اين معناى عام يكى از بزرگترين نيازهاى بشر براى رشد و تعالى و رستگارى است.
    اين صلح بايد برخاسته از ايمان و انديشه باشد.
    انبيإ كوشيده اند اين حقيقت را واقعيت ببخشند.
    مـحيط سكوت ناشى از زور و رعب و فريبى كه كارگزاران زر و زور در بخشهايى از عالم پديد مىآورند, با صلحى كه مبشران رستگارىانسان را بدان فرامى خوانند, بكلى متفاوت و متناقض است.
    صـلح بايد بر مبناى عدالت و با معرفت به كرامت انسان و بدور از اغراض قدرتمداران عالم باشد.
    تـحميل سـكوت و تـسليم بـر مردمى كه به دفاع از حق پايمال شده ى خـودبرخاسته اند آن صـلحى نـيست كـه پيامآوران صلح آسمانى به آن دعوت كرده اند.
    در طـول تـاريخ, هـمواره قـدرت طلبانى كـه جـز بـه اشباع هوسهاى سـيرىناپذيرخود نـمى انديشيده اند خـواسته اند از دين و رجال دينى نيز در راه مقاصدسلطه طلبانه ى خود بهره كشى كنند.
    هيچ دين الهى اين نيرنگ بزرگ را تاييد نكرده است.
    بسيارى از جنگهاى به ظاهر مذهبى آلوده به چنين سوءنيتى بوده است.
    ديـن در خـدمت سـياستهاى سـلطه طلبانه قرار نمى گيرد, بلكه حوزه ى سـياست و اداره امـور جوامع بشرى را جزيى از قلمرو خود مى داند و خود در مقام نظام سياسى متكى به عشق و ايمان مردم با آن سياستها مبارزه مى كند.
    بـسيارى از اربـاب سلطه وسياستمداران قدرت طلب, دين را از تصرف حـوزه ى ســيـاست بـرحذر مـى دارند و مـيان ديـن و سـياست مـرزى عـبورناپذير تعريف مى كنند.گرچه خود, اين مرزبندى را هرگز رعايت نكرده و به حوزه ىدين دست اندازى واز آن بهره كشى كرده اند.
    جـهان امـروز بـا مشكل فساد اخلاقى روبرو است.اديان مى توانند در حـل اين مـشكل قويا چاره ساز و راهگشا باشند, بشرط آنكه در همه ى پـيكر جـامعه حضور و جـريان داشـته بـاشند و بـتوانند انگيزه هاى اقتصادى را كه به فساداخلاقى دامن مى زنند تطهير و تعديل كنند.
    امروز دنيا تجربه ى موفق تشكيل نظام سياسى بر اساس تعاليم دينى را در ايران اسلامى در برابر چشم خود دارد.بزرگترين چالش جمهورى اسلامى خنثى كردن مشكلاتى است كه از سوى قدرت طلبان بزرگ دنيا بر آن تحميل مى شود.
    آنان مايل نيستند در اين نقطه از جهان نيز هيچ مانعى بر سر راه تحميلها وستمگريها و افزون طلبى هاى آنان خودنمايى كند.
    دوسـتان و مـيهمانان اگـر رهـبران اديـان الهى مى پذيرند كه در جـاىپيامبران نـشسته اند, راه روشـن آن پـيام آوران فلاح و سعادت انسان, دربرابر آنها است.
    اين راهى پرتلاش و پرمانع است, ولى در عين حال راهى است كه بهجت ورضـايت رهـرو خـود, و در نـهايت رضـايت الـهى را مـيسر و محقق مى سازد, ولينصرن الله من ينصره و رسله...
    والحمدلله رب العالمين

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 متن كامل بيانات رهبر انقلاب در ديدار خبرگان10 / 6 / 79

    متن كامل بيانات رهبر انقلاب در ديدار خبرگان

    10 / 6 / 79
    بسم الله الرحمن الرحيم
    اولا خوشآمد عرض مى كنم به آقايان محترم, اعلام و بزرگان و خبرگان مـلت; و از خـداوند مـتعال مـسالت مى كنم كه اين دلسوزيهاى شما, ايـن نـشست علاج جويانه و دلسوزانه يى كه داشتيد و اين بياناتى كه آقـايان فـرمودند و حـاكى از آن اسـت, اين را مشمول قبول و لطف خودش قرار بدهد.
    بــلاشك آن جــايى كه نيت هست و عمل به دنبال آن به قدر وسع وجود دارد و اخـلاص هست, بى ترديد كمك الهى هم هست; در اين ما هيچ شكى نداريم.
    اشـكال كـار مـجموعه ى مـومنين و مسلمين و جوامع اسلامى در ادوار گـذشته ايـن بــوده اسـت كـه يكى از اين چيزها را كم داشتند:يا مـعرفتى كه نيت را در آنها بـه وجـود بياورد, وجود نداشته است, يـا هـمتى كه عمل و تلاش و مجاهدت را به دنبال خود بياورد, وجود نـداشته اسـت.عمل سـخت اسـت; مجاهدت دشوار است; در آن فـداكارى وجــود دارد, هــيچ خـواسته يى چـه خواسته ى دنيايى و چه خواسته ى الـهى بــدون مـجاهدت, بدون تلاش, لااقل بدون غمض عين از بعضى از مـشتهيات, گـير كـسى نــمىآيد, هـيچ مـلتى هـم بـدون مـجاهدت و مـبارزه به جايى نرسيده; اين را نداشته اند; بى اخلاصى وجود داشته است.
    مـلت مـا بـحمدالله در دوران خيزش اسلامى, در دوران نهضت اسلامى, ايـن تـوفيق را پـيدا كـرد كه از كشورى كه هنوز نه نيروى نظامى درسـتى داشـت, نـه سـلاح مـرتبى داشـت, نه آمادگى جنگى داشت, نه تـجربه ى جنگ كردن در ميدانها را داشت; همه چـيز آماده بود براى اين كه اين نظام را منهدم كنند; يك بخشى از اين كشور را از اين كشور جدا كنند و حاكميت اسلامى را به اعتراف به شكست مجبور كنند و مـردم را در مـقابل حـاكميت قـرار بدهند.از اين حادثه چه چيزى مهمتر؟ فـقط هـم مـساله ى نـظامى نـبود.اين تـهاجم فـرهنگى يى كه امـروز شـما مـشاهده مــى كنيد, يــعنى حــمله ى دهــها راديـو و تلويزيون از تمام دنيا, حمله ى دهها, بلكه صدها مطبوعه براى جهت دادن بـه افـكار عـمومى مردم دنيا; چه در كشورهاى اسـلامى و چـه غــير كــشورهاى اســلامى, كـه مـوجش هـم به داخل مى رسد; كمك به انــسانهاى ضــعيف و مـريض; بـه تعبير قرآن, منافق يا كسانى كه ( فـى قـلوبهم مـرض)اند كه ( فى قلوبهم مرض ), لزوما هم منافق نـيستند; مـومنند امـا مـومنى اسـت كـه ( فـى قلبه مرض ), دچار خودخواهى است, دچار عقده است, دچار جاه طلبى اسـت, دچار شهوت به مـال اسـت و انـواع شهوات ديگر; اين ( فى قلبه مرض ) است ديـگر تــحريك ايـنها, اسـتفاده ى از نقاط ضعف اينها, جهت دادن به ذهن اينها; اينها هم در كنار جنگ بود; فقط جنگ نظامى كه نبود.
    همان روزهايى كه ما در مرزها مى جنگيديم و نيروهاى ما اوايل جنگ هـم بـود در جــنگها و در مـرزها مـشغول جـانفشانى بـودند, سـر چـهارراههاى هـمين تـهران كـسانى كــاغذ و روزنــامه و ايــنها دســتشان بـود, عـليه نـظام, عـليه شـخص امـام داشـتند تــبليغ مـى كردند! تهاجم فرهنگى اين است, يعنى با تمام ابزارهاى فرهنگى به يـك مـلتى, بـه ذهنيت او, به عقلانيت او, به اعتقادات او, به ايمان او, به مـقدسات او.امـروز دنياى استكبار بر محور تبليغات مـى چرخد بـيشترين تـلاشى كـه امــروز در بــاب صــنايع در دنياى پيشرفته مى شود, تلاشى است كه بر روى صنايع ارتـباطاتى يعنى آنچه كـه مـربوط بـه مـسائل ارتـباطات, يـعنى همين تبليغات است دارد مـى شود; ايـن چـيزى اسـت كـه نوشته اند, گفته اند در دسترس ما هم هـست.مقصود هــم ايــن است كه بتوانند در هر نقطه يى از عالم كه حـقيقتى خـودنمايى مى كند, كـه آن حـقيقت مـى تواند مـانع پيشرفت خودكامگى اقتصاد متكى بر سرمايه دارى ظـالم و سـتمگر يـعنى همين اقـتصادى كـه امـروز در آمـريكا در درجـه ى اول و در بـسيارى از كــشورهاى ديـگر حـاكم اسـت به حساب بيايد, آن حقيقت را از بين بــبرند.در چـنين تـوفانى, در مـيان چـنين جنجالى, على رغم همه ى آنـها, نـظام اسـلامى بـه وجـود آمد, سرپا شد, مستحكم شد از خود دفـاع كـرد دشـمنان خود را مـجبور بـه عـقب نشينى كرد, تهاجمهاى گـوناگون عـليه خود را توانست دفع كند, ايـن خـيلى قـدرت عظيمى است اين خيلى حقيقت درخشانى است كه ما بايد به آن تـوجه داشـته بـاشيم.انتظار ايـن اسـت كه دشمن در مقابل اين حقيقت هرگز آرام نـگيرد; روز به روز طرحهايى را در ابعاد مختلف براى دشمنى براى مـبارزه بـه مـيدان بـياورد; امـروز مـا شاهد اين چيزها هستيم; مـال امـروز هم نيست; در گذشته هم وجود داشته; در اين بيست سال انواع و اقسامش وجود داشته است.
    شـما ملاحظه كنيد كه در اوايل انقلاب, آن حادثه يى كه در ايران از نـظر طـراحى دشــمن اتــفاق افتاد, حادثه يى بود كه براى ريشه كن كـردن انـقلاب و نـظام اسلامى هـيچ كـمبود نداشت; آن حادثه عبارت بـود از تـهاجم نـظامى هـمه جانبه ى يك كشور هـمسايه با پشتيبانى هـمه ى قدرتهاى موجود عالم, به اين معرفت لازم برخوردار بشود:قدر اسـلام را بـداند.بفهمد كـه علاج دردهاى مزمن بشر كه آن دردها با عـلم بــرطرف نــشد, بــا تــكنولوژيهاى بــرتر بـرطرف نشد, با نـظامهاى سـياسى مـستحكم ومــستقر در عالم برطرف نشد به وسيله ى اسـلام و بـه وسـيله ى ايمان برطرف مى شود و انسانها از بسيارى از دردهاى زندگى نجات پيدا مى كنند.
    شـما امـروز مـلاحظه كنيد, در پيشرفته ترين كشورها با اين كه علم زيـاد هـست, ثـروت زيـاد هـست, فـنآورى پيشرفته ى محيرالعقول در آن جـاها در هـمه ى بخشها حـاكم اسـت, در عين حال آرامش, آسايش, سـعادت فـرد انسانى در آن جاها نيست; ايـن كـه ادعـا نـيست:اين كـه افـسانه نيست; اين واقعيتى است كه مشهود همه ى كسانى است كه آن جـاها مـى بينند و مـى نويسند و مى گويند و دنيا اين را مى داند اين را بشر مى خواهد در سايه ى ايمان برطرف كند.
    مــلت ايـران به ارزش ايمان و به ارزش اسلام رسيد قدر مجاهدت را هم دانست و مجاهدت كرد و بزرگترين موانع و سدهايى را كه در راه تـحقق اين خواسته قرار داشـت يـعنى يك نظام فاسد, حكومتى سياسى مـتكى بـه كمكهاى قدرتهاى جهانى از سـر راه بـرداشت و در مـيان مـوج مـخالفتها وتـوفان دشـمنيها, توانست يك نظام سياسى براساس اسلام به وجود بياورد.
    دشــمن مــمكن است خيلى حرفها بزند; اين روش رايجى است در دنيا كـه اصحاب يك حقيقت را نسبت به آن حقيقت بدبين كنند; دچار سوظن كـنند; آنـها را بـه تـرديد بيندازند; اين كارى است كه در دنيا مى كنند; تبليغات نقشش اين است.
    حــمله كردن.اين چـيزها در نظام جمهورى اسلامى تازگى ندارد.اينها هم در كنار جـنگ بـود و شـما ديـديد كه نظام اسلامى اين استعداد و ايـن توان را از خود نـشان داد كـه توانست بر تمام اين مشكلات فـائق بـيايد.البته شـرطش هـمانى است كـه عـرض كـرديم.ان كـنتم مـومنين)):با ايـمان, با جهاد, باايستادگى در راه مستقيم.در خط مستقيم و صراط مستقيم, همه ى مشكلات قابل حل است.
    الــبته شــكى نيست كه يك كشور بزرگ با سوابق بسيار مشكلتراش و مـشكلزايى كـه ايـن كشور دارد در دوران رژيمهاى استبدادى گذشته خـيلى چيزها براى اين كشور بـاقى گـذاشتند كـه زدودون آنـها به آسـانى مـمكن نيست و دشواريهاى فراوانى دارد زدودن ايـن مـشكلات زمـان مى طلبد و تلاش مى طلبد.امروز شما نظام جمهورى اسـلامى را در مــقايسه ى بــا ســال ه6, در مقايسه ى با سال 62, با سال 65, با ســالهايى كـه بـه وجـود استثنايى امام مزين بود, نگاه كنيد كه وجـود امـام چـيز كـوچكى نبود, چيز كمى نبود, آن وزنه ى عظيم در كـفه ى نـظام جـمهورى اسـلامى; كـه الـبته اگـر آن وجـود مقدس هم نـبود, ايـن كـار بـه سـامان نـمى رسيد در عـين حال شـما مـلاحظه مــى كنيد كــه امـروز نظام جمهورى اسلامى, سرافرازتر, مستحكم تر, قوىتر است; كارشناسان مجرب ترى دارد; فكرهاى آماده ترى دارد.
    امــروز فـضلاى مـا در هـمه ى مـيدانهاى شبهه افكنى مى توانند حضور پـيدا كنند; مـى توانند حـرف بـزنند.بله, الـبته در يـك اتاق در بـسته مـمكن است نسبت به بـديهى ترين واضـحات و بـينات هـم كـسى برود شبهه افكنى كند, يك عده آدمهاى بى خبر هم بشنوند, تحت تاثير قـرار بـگيرند, ايـن مـعنايش اين نيست كه اين فكر نـمى تواند از خـودش دفـاع كـند.امروز اين فكر به قوت و قدرت مى تواند از خودش دفــاع كــند, امــروز افــكار نــوى اســلامى بحمدالله در ميان قـشرهاى روحـانى و غـيرروحانى فضلاى حوزه هاى علميه و غيرحوزه هاى علميه آن چنان استحكامى پيدا كرده كه مى توانند در همه ى ميدانها وارد بشوند.
    الـبته ما نبايد انتظار داشته باشيم كه دشمن چون حالا مى بيند ما زمـينه ها را آمـاده كرده ايم و از لحاظ فكرى پيشرفت داريم, ساكت بـنشيند; از نـقاط ضـعف مـا اســتفاده نـكند; حمله هاى جديدى را نـكند, نـه, ايـن تـوقع, توقع درستى نيست و دشمن ساكت نمى نشيند اهـميت نـظام جـمهورى اسلامى و تاثير عظيمش در جلوگيرى از رونـد ظلم در دنيا يعنى همين روند نظام ظالمانه ى اقتصاد موجود دنيا و ايـن حـكومتهاى مـوجود دنـيا اقـتضا مى كند كه هرگز از دشمنى با جـمـهورى اسـلامـى تـا آن وقــتى كـه بـكلى مـايوس بـشوند, بـاز نـايستند.البته بـايد در مـقابل ايـنها به طور دايم بيدار بود, حساس بود, خلاق بود, فكر آفريد, روش برخورد آفريد.
    امـروز آن كـسانى كـه با نظام اسلامى مقابله مى كنند, نقطه ى اصلى را بـدرستى شــناخته اند; آن نـقطه ى اصـلى, هـمان اسـلاميت, همان فـقاهت, هـمان ولايـت فـقيه ايـن نــقطه ى اصـلى و مـحورى كـه در فـرمايشهاى آقـايان بـود; هـمان چـند اصـل مـهم قـانون اســاسى اســت.آنها خــوب فــهميده اند كـه اصـل ((ولايت فقيه)) به اشخاص ارتـباطى نــدارد; حــتى بــه شــخص عظيمى مثل امام بزرگوار كه تحقيقا شخصيت او در بين رهبران عالم, در بين علماى بزرگ ما, يك شـخصيت اسـتثنايى بود حتى به شخص او هـم بـستگى نـداشت; همچنان كـه آن بـزرگوار خـودش فـرمود.اين چيزى را كه امام بـزرگوار در نــظام جـديد گنجاند اين مساله ى رهبرى و ولايت فقيه خود اين اصل از هــمه چـيز بـالاتر است اشخاص اگر قوتى مى گيرند, اگر موفقيتى پـيدا مـى كنند, در ســايه ى ايــن اصل است و اين اصل مورد تهاجم اسـت; بـيش از آنـچه كه اشخاصى كـه در اين مقام قرار گرفتند يا قـرار مـى گيرند, مـورد تـهاجم باشند.دشمن اين را فـهميده و هيچ مـنطقى هـم نـدارد.گيرم بـه اشخاص اعتراضى داشته باشند, اما در مــقابل حـكومت فـقيه عـادل آن كـسانى صفآرايى مى كنند كه حكومت نظاميان كـودتاگر را قـبول دارنـد; حـكومت سرمايه داران فاسد را قـبول دارنـد; حـكومت دسـت نشاندگان كـمپانيهاى گوناگون را قبول دارنـد; حـكومت فـاسدترين انسانها را بـر جـوامع قـبول مى كنند; امـا حكومت فقيه عادل را حاضر نيستند قبول كنند! ايـن ايستادگى در مـقابل ايـن حـقيقت, ايـن جور در مقابل چشم انسانهاى بينا و بـصير رسـواست.در مقابل اين حقيقت درخشانى كه اسلام آورده و فقه اسـلامى آن را بــنا كــرده و امــام بـزرگوار آن را عـملا تـحقق بــخشيد, حـرفى بـراى گـفتن نـدارند.البته در مـقابله ى بـا اين حقيقت, انواع و اقسام شيوه ها امروز به كارگرفته مى شود; انواع و اقسام روشها را به كار مى گيرند.
    امــروز كــارآمدترين روشــها, روشــهاى رســانه يى اسـت.بيش از كـتابها, امروز روزنـامه ها و تـلويزيونها و راديـوها هـستند كه در دنـيا تـاثير مـى گذارند و امــواجشان چــيزهايى را در دنـيا جـابه جا مـى كند; امروز تكيه ى آنها به اين چـيزهاست.البته هـمان طــور كـه گـفته شـد, مـنافقينى و مومنين مريض القلبى هم وجـود دارنــد كــه به اينها كمك بكنند.اگر اهل دين و كسانى كه اركان ديـن و مــدعيان بـيان ديـن هستند, در اين صراط مستقيم, مستحكم بـايستند, دشـمن هـيچ كـارى نـمى تواند بـكند.بلاشك نـظام اسـلامى تـنها پـاسخى اسـت كه امروز ملتهاى مسلمان مى توانند براى اجابت خـواستهاى خـودشان دريـافت كـنند, در اين جا و در همه ى كشورهاى اسـلامى ايـن جـور است, كشورهاى غيراسلامى مقوله ى ديگرى است, بحث ديــگرى اســت; آن جـا مساله جور ديگرى است.دركشورهاى اسلامى كه ايـمان مـردم, ايــمان اســلامى اســت وبــه قـرآن و دين اعتقاد دارنـد.هيچ پاسخى براى نيازهاى آنـها جـز ايجاد حكومتى برپايه ى ديـن وجـود نـدارد; دين است كه آنها را آزاد مـى كند; ديـن اسـت كـه بـه آنـها هويت و شرافت و شخصيت مى دهد; دين است كه مى تواند انـسانهايى را براى اداره ى امور آنها به آنها معرفى و هديه كند كه براى اداره ى كشور همى جز انجام وظيفه نداشته باشند.
    شــما مــقايسه كــنيد بــين دولــتهايى كــه در نـظام جـمهورى اســلامى بــوده اند خدمتگزارانى كه اين چند ساله تا امروز مشغول تـلاش هـستند بـا دولتمردان اغلب ايـن كـشورهايى كه ما مى شناسيم نـمى گوييم هـمه; چـون همه را درست نمى شناسيم; تـا آن جـايى كـه مــا مــى شناسيم بــبينيد ايــنها هــمتشان, قـصدشان, نـيتشان, عــملكردشان چـگونه اسـت و آنـها چـگونه است.اين جور انسانهايى البته مى توانند مشكلات را برطرف كنند.
    الــبته بــعضى از مــشكلات از طــرف بــيگانگان و دشمنان تحميل مى شود; بعضى از مـشكلات زمـينه هاى طـبيعى دارد; بـعضى از مـشكلات طـبيعتش طـبيعت دير برطرف شونده يى است, به آسانى و بزودى برطرف نمى شود; گذشت زمان لازم دارد.آنچه كه مـهم است, اين است كه اساس كـه اين قاعده ى اسلامى و پايه ى اسلامى است بايستى مـستحكم بـماند و آن بــه مــيزان زيـادى مـتوجه بـه عمل علماى دين است, رفتار علماى بزرگوار, روحانيون عزيز, از جمله خبرگان محترم.
    ايــن تــذكراتى كه جناب آقاى امينى فرمودند در مجلس داده شده, ايـنها بـسيار مـغتنم و لازم است.ان شاالله بايد مجموعه يى از اين تـذكرات را مـا ولـو بـه نـحو اجـمال در اختيار داشته باشيم.به مـسوولان مـنتقل بشود; مسوولان در جريان اين دغـدغه ها و نگرانيها قرار بگيرند و از اين راهنماييها استفاده كنند; ليكن آنـچه كـه در كـنار ايـنها بايد توجه دانست, اين است كه محور اصلى, علماى اعــلام و بـيان آنـها و فكر آنها و عملكرد آنها در ايجاد ايمان عميق در مردم و احساس يگانگى مردم با علماست; تاثير عمده متعلق به اين است.
    مــردم هـمان طور كه اشاره فرمودند بايد احساس كنند كه علما حرف دل آنـها را مـى زنند و درنظام اسلامى نقش مردم, راى مردم, عواطف مـردم, خـواست مـردم تـاثير اصــلى را دارد.نـظام اسـلامى بـدون تـمايل مـردم, بـدون راى مـردم, بـدون خـواست مـردم تحقيق پيدا نمى كند.امكان عمل پيدا نمى كند.مردم بحمدالله مومنند و به اسـلام معتقدند, به علما معتقدند, به اصل ولايت معتقدند, به فقها ايمان چـند قـرنى دارنـد; مساله ى امروز و ديروز نيست; چند قرن است كه مردم فراگرفته اند كـه از عـلما بـايستى بشنوند; نصيحت آنها را, راهنمايى آنها را, كمك آنها را, همدلى و همدردى آنها را درهمه ى امـور در كنار خودشان داشته باشند; نقش علما را اين بسيار زياد مى كند.
    بــلاشك لــطف الــهى مــتعلق و متوجه به اين نظام است.بنده شكى نـدارم كـه خـداى مــتعال اراده فــرموده اسـت كـه اين نظام را مـستحكم كـند و پـيش بـبرد و غـلبه بـدهد.نظام اسـلامى بـه فـضل الــهى بــر هــمه ى ايـن دشـمنيها غـلبه خـواهد كرد, نـشانه هاى فـراوان ايـن اراده ى الهى را انسان در قضاياى مختلف و در حوادث گــوناگون مــى بيند چـه حـوادث سـالهاى قـبل, چـه حـوادث سالهاى بـعد از رحـلت امـام(رضوان الـله تـعالى عـليه) انسان نشانه هاى بـشارت الـهى و لـطف الهى و اراده ى الـهى را بر تحكيم اين نظام مـى بيند.خداى مـتعال بـه وسيله ى اين نظام بر ملتهاى عالم اتمام حـجت مـى كند; لـذا اين نظام بايد مستحكم بماند.علاوه بر وعده هاى قـرآنى ((ولـينصرن الـله من ينصره)) اين كه تعارف نيست, اين كه شـوخى نــيست; ايــن سوگند الهى است; تاكيد الهى است; نصرت خدا مـتعلق بـه آن كسانى است كه او را نصرت مى كنند نصرت خداوند, با زبـان, بـا دسـت, بـا عـمل, با نيت, با همه ى تلاش, امروز از سوى ميليونها انسان دارد انجام مى گيرد.
    آحـاد ايـن مردم ميليونى عاشق اسلامند, عاشق انقلابند, عاشق نظام اسـلامى اند, عــاشق امــامند و يارى مى كنند.امروز هم اگر چنانچه ميدانى وجود داشته باشد كـه مردم دشمن را در آن ميدان بشناسند, شـك نـداشته بـاشيد كه با همان شور و خروش سالهاى جنگ در ميدان حـاضرند; بـاز هـم حـاضرند جـانشان را بـدهند; بـاز هم حـاضرند عــزيزانشان را بــدهند; ايــمان ايـن مـردم چيز كمى نيست; اين هـمان ايــمانى اسـت كـه تـوانست انـقلاب را به وجود بياورد; آن حـادثه ى باورنكردنى را ايجاد بكند, اين ايمان به اين آسانى, با ايـن خدشه هايى كه حالا گفته مى شود; نـاخن زدنهاى زيـد و عـمرو از بـين نخواهد رفت; ايمان بسيار عميق تر از اين حرفهاست.
    الـبته عـلماى اعلام و حوزه هاى علميه مسووليتشان امروز از گذشته سنگين تر است امـروز از گـذشته مـسووليتها سنگين تر است.ما اولين مـسووليتمان تـقواست ايـن نــصايحى كــه جــناب آقــاى مـشكينى فـرمودند كه بنده خود را اولين مخاطب اين نـصايح مـى دانم و اين نصايح را قدر مى شمرم كاملا صحيح, دقيق و درست است.ما بـايد ايـن بــار سـنگينى را كـه بردوشمان هست, حس كنيم ما بايد اهميت اين مـسووليت را عميقا درك كنيم فرق مى كند آن عالمى كه حالا يك روزى در يـك نظام غيراسلامى, بدون مسووليت, مثلا در يك مسجدى يا در يك حـوزه ى درسـى حـضور داشت, بـا هـمان عالم در امروز, در حالى كه نظام بر پايه ى اسلام است و توقعات از اسلام و اهل اسلام زياد است; لـذا مـسووليتها خيلى متفاوت است, ما امروز خيلى مسوول هستيم و مـوظف هستيم; اولين وظيفه ى ما هم تقواست.تقوا نه يك چيز دور از ذهــنى اســت, نــه يــك راه دســت نيافتنى است, همت و اراده و تصميم ما را مى خواهد; گذشت ما را مى خواهد.
    شــما اهــل تـقوا هستيد.خداى متعال درمقابل تعصبات دشمنها; آن تـعـصبهاى عـجـيب ((اذا اخــذ الــدين كــفروا الــحميه حــميه الجاهليه)); آن حميتهاى جاهلى كه نـظاير آن را انـسان امروز با پايبنديهاى فرهنگى غرب بوضوع مشاهده مى كند; همان حميت امروز هم هـست ايـنها هم دچار حميتند, حميت جاهلى; منتها در لباس مـدرن, بـــا ظـــاهـر مـدرن و اتــوكـشيده, امـا هـمان حـميتها وجـود دارد مـى فرمايد:((فانزل الـله سـكينه عـلى رسوله و على المومنين و الز مهم كلمه الـتقوى و كـانوا احق بها و اهلها)).شما احق به تـقوا هـستيد; شـما اهل تقوا هستيد; تقوا متعلق به شماست و كار شماست و با تقوا همه ى مشكلات آسان خواهد شد.
    مــن لازم مى دانم توصيه كنم كه حوزه هاى علميه, علماى بزرگوار در شـهرستانها, بـخصوص آن كسانى كه عضو اين مجلس بسيار حساس و مهم هـستند, بـا قـشرهاى مردم, بـخصوص با جوانها, بخصوص با جوانهاى تـحصيلكرده, بـيشتر انس بگيرند, جوانها را تـحمل كـنند شرح صدر در مـقابل جـوانها يـك كليد گره گشاست.طبيعت جوانى را هـمه ى مـا مى دانيم; چون آن دوران را گذرانده ايم.گاهى انسان در جوانى حرفى مــى زنـد, در حــالى كـه آن حـرف از اعـماق دل او و اعـتقاد او نـمى جوشد, احـساسات او, او را وادار مـى كند; نـبايد ايـن را بر او سخت گرفت, نبايد اين را با بـرخورد نـامناسب تـبديل كـرد به يـك اعـتقاد در ذهـن او.شـرح صـدر بـا جوانان, فـراگرفتن زبـان جـوانان, بـا زبـان مـناسب بـا جـوانها صحبت كردن, امروز اهميت مــضاعف دارد.يــك روزى بـود جـوانها در ايـن كشور يك مجموعه يى بودند كه ما روحـانيون مـوظف بـوديم با آنها تماس بگيريم, آنها را پـيدا كـنيم, بـياوريم پـاى صحبتهاى خودمان بنشانيم و هدايت كـنيم; اما امروز اين جور نيست; امروز اكـثريت ايـن مـلت جوانها هـستند; در مـيان آنـها تعداد زيادى تحصيلكرده وجود دارد.امروز وظـيفه ى در مقابل جوانها, يك وظيفه ى حساس تر و خطيرترى است.بايد عــلماى اعـلام و حوزه هاى علميه براى مواجه شدن با جوان, با روح جوان, با دل جـوان, بـرنامه ريزى كـنند.انعطافى كه در جوان هست, ذهـن گـيرنده ى جوان و دل پـاك جـوان, احـيانا شـبهه پذيرى جوان, هـمه ىاينها را بـا هم بايد ديد.البته جـوان شـبهه پذيراست; ليكن بـه هـمان انـدازه اى كه شبهه را مى توان در او آسان الـقا كـرد, پــاسخ شـبهه را هم به همان آسانى مى شود در او القا كرد; او به خــيلى از چـيزهايى كه ديگران پايبندى دارند كه انسان نمى تواند آنـها را از اشــتباهشان جــدا كــند پـايبندى ندارد; لذاست كه بـراى مــواجـهه ى بـا جـوانها و اثــرگذارى بـر ذهـن جـوانها و اسـتفاده ىاز نورانيت آنها و دل پاك آنها بايستى برنامه ريزى خاص بشود.
    امــيدوارم كـه خـداى متعال به همه ى ما توفيق بدهد.در مورد اين سـفارشهايى هـم كـه فـرمودند كـه ما به مسوولان تذكر جدى بدهيم, ان شـاالله همين كار را خواهيم كـرد و تـذكراتى را كـه لازم است, يـا بـايد تـكرار بـشود, يا بايد گفته بشود, ان شـاالله به آنها خـواهيم داد.اميدواريم كه خداوند به همه توفيق بدهد, به مسوولان هـم تـوفيق بـدهد.مسوولان هم تلاش مى كنند البته در خيلى از بخشها واقـعا تــلاشهايى دارنـد; همين بخشهاى اشتغال و امثال اينها كه امـروز مـهمترين هـمت مــسوولان دولـتى همين چيزهاست; دنبال اين هـستند كـه بتوانند ان شاالله مساله ى اشـتـغال را يـك جـورى حـل كــنند و مـسائل اقـتصادى را بـه شـكلى ساماندهى بكنند.ان شاالله كـه خداوند توفيق بدهد و عقلاى قوم بتواند آنچه را كه مصلحت اين كشور است,بيابند و بفهمند و عمل كنند.
    والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 پيام رهبر معظم انقلاب به اجـلاس سـراسرى نـماز22 شهريور 79

    پيام رهبر معظم انقلاب به اجـلاس سـراسرى نـماز
    22 شهريور 79



    بسم الله الرحمن الرحيم

    در مـيان خـصلتهاى نـكوهيده كـه سـلامت جان و راحت زندگى را با خطر و مانع مـواجه مى سازند, تكبر از پرآفت ترين آنهاست. خود برتربينى و سركشى برخاسته از آن, چـه بـسيار حـقيقتها را نـاشناخته, و چه راههاى فضيلت را ناپيموده مى گذارد, و چه كينه ها و خصومتهاى نابحق و چه زشتيها و ناهنجاريها كه پديد مـىآورد. آرى تـكبر, حجاب حقيقت, و خار راه فضيلت, و دشمن صفا و صداقت, و انـگيزه ى دشـمنى و شـرارت اسـت. آحـاد و جـامعه هاى بـشرى از آغاز عمر خود تـاكنون, ضـايعات بيشمارى را از كبر و خودپسندى اقوام و افراد, سركشى ها و تعصبات ناشى از آن, تحمل كرده اند و مى كنند.
    عـبادات اسـلامى و بيش از همه نماز, براى زدودن اين آفت از جان آدميان, از جمله درمانهاى مثر و كارآمد مى باشند.
    نـماز, آنـگاه كـه بـا حـال و حـضور و آداب, گـزارده شـود روح آدمى را به نـيازمندى ذاتى وى آشنا مى سازد, و ريشه ى كبر و تفاخر و جبروت موهوم را در درون او مـى سوزاند. خـشوع در بـرابر پـروردگار, نـور بـصيرت را بـر دل او مى تاباند و سايه ى وهمآلود خود بزرگ بينى را از آن مى زدايد:
    فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك والصلا تنزيها من الكبر.
    چـه نـيكو اسـت به سخن پيشواى پرهيزكاران و امير ممنان عليه السلام گوش فرا دهـيم و ستايش نماز را در سالى كه مزين به نام والاى اوست, از بيان ستوده ى او بـشـنويم. در نـهـج البلاغه چـنـين آمـده اسـت: و عـن ذلـك مـا حـرس الله عـباده الممنين بـالصلوات والـزكوات و مـجاهده الصيام فـى الاايام المفروضات, تـسكينا لاطـرافهم و تـخشيعا لابـصارهم و تذليلا لنفوسهم و تخفيضا لقلوبهم و اذهـابا لـلخيلا عـنهم.. يعنى: خداوند بندگان ممن را با نمازها و زكاتها و روزه هـاى دشـوار از كـبر و خـودبينى مـحافظت و حراست مى كند: به پيكر آنان آرامـش مـى بخشد, بـه ديـدگان آنان فروتنى مى دهد, نفس آنان را رام ميسازد, دلهاى آنان را افتادگى ميآموزد, و خودپسندى را از آنان دور مى كند.
    در كـشور اسـلامى مـا هـمه آحـاد مردم, بويژه بلندپايگان علمى و اجتماعى و مـالى, بـه ايـن خـصوصيات نـيازمندند. بـلاى طغيان, و تجاوز, و زورگوئى, و زيـاده طلبى, و تـحقير ديـگران, و نـاديده گـرفتن حـق صـاحبان حـق, امروزه بـزرگترين آفت جوامع بشرى و جامعه ى جهانى است و علاج اين همه, در اين بيان والاى علوى عليه السلام است.
    تـوجه بـه اين واقعيتها, نقش برجسته ى نماز و نيايش را در چشم اهل بصيرت و انـصاف آشـكار مى سازد و اهتمام به ترويج و تعريف اين فريضه ى پر راز و رمز را, بردوش آگاهان جامعه مى نهد.
    ايـنجانب ضـمن سـپاسگزارى از شـما كـه بـه كـار نـماز و معرفى واقامه ى آن پـرداخته ايد, بـار ديـگر بـر توصيه هائى كه در پيامهاى گذشته كرده ام تاكيد مـى ورزم, نـسل جـوان و نيك نهاد كشور را به قدردانى از فرصت نماز كه فرصت شـكفتگى معنوى و پالايش روحى است فرا ميخوانم, به مسئولان فرهنگى و رسانه يى و هـمه مـبلغان ديـنى اهـميت تـرويج اين فريضه و نقش بى همتاى آن در پرورش فـضيلتها و زدودن فسادها را يادآور مى شوم, و از همه ى خدمتگزاران اين راه, و دلسوزان امر نماز كه با قلم و بيان و مال و آبرو و حضور خود, به اقامه ى نـماز كـمك مـى كنند صميمانه تشكر مى كنم. اميد است همگى مشمول رحمت الهى و دعاى حضرت بقيه الله ارواحنا فداه باشيد

  10. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 رهنمودهاى رهبر معظم انقلاب در آغاز درس خارج 20 شهريور 79

    رهنمودهاى رهبر معظم انقلاب در آغاز درس خارج
    20 شهريور 79



    بـسم الله الرحمن الرحيم

    الـحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و اله الطاهرين و لعنه الله على اعدائهم اجمعين.
    قـبل از شروع مباحث فقهى, طبق معمول حديثى را از كتاب شريف تحف العقول عرض كـنـيم; بـعـد هـم عـرايض خـودمان را شـروع كـنيم.((من وصـيت ابـى عبدالله (عـليه السلام) لـمحمدبن نعمان الاحـول مـومن الطاق يـابن النعمان لا تطلب العلم لثلاث)); دانش را براى اين سه هدف تحصيل مكن:يكى اين كه ((لترائى به)); اول بـه خـاطر ايـن كه بـا آن ريـا كـنى, خـود را به اين و آن نشان بدهى كه من عـالمم.علم را بـراى خود نمايى تحصيل مكن.((و لا لتباهى به)); براى مباهات هـم آن را تـحصيل مـكن.على الظاهر آن ((تـرائى به)), يعنى خودنمايى در بين مـردم عـادى كـه مـن عـالمم; دومـى كـه مباهات باشد براى خودنمايى در بين عـلماست; يـعنى وقتى در مجمع علما قرار گرفتى, هدف از تحصيل علم اين باشد كـه مـباهات كـنى كه بله, ما هم اين مطلب را يا اين مطالب را بلديم; براى ايـن هـم تـحصيل علم مكن.((ولا لتمارى)); براى مرا جدل و بحث هم تحصيل علم مـكن.مرا, يـعنى مـجادله و سرسختى در بحث.((افتمارونه على ما يرى)) كه در قـرآن شريف هست, يعنى با او درباره ى آن چيزى كه با چشم خود ديده كه مراد, حـوادث لـيله ى مـعراج است بحث و جدل مى كنيد؟ بنابراين طبق اين حديث, حضرت فرموده است براى اين سه مقصود علم را تحصيل نكن.در واقع علم را بايد براى دانـستن و عمل كردن تحصيل كرد; نه براى خودنمايى و سرى تو سرها درآوردن و بحث و جدل كردن.
    ((و لا تـدعه لـثلاث)); به خاطر اين سه انگيزه هم علم را رها نكن:((رغبه فى الـجهل)); يـكى بـه خـاطر رغبت در جهل.بعضى مى خواهند ندانند; كانه با اين دانـستن و با اين علم عناد دارند.تعجب نكنيد; هستند در عالم كسانى كه گوش نـمى كنند بـه يـك حرفى; يا ديگران را نهى مى كنند از گوش كردن به يك حرفى; بـراى ايـن كه نـگذارند ايـن عـلم در آنـها به وجود بيايد.بعضى خودشان گوش نـمى كنند; بـعضى ديگران را وادار مى كنند به گوش نكردن, تا اين كه اين دانش را بـه خـاطر عـناد بـا آن دانـش تـحصيل نـكنند.اين جا يـك جمله ى مطلقى را فـرمودند; ((رغـبه فـى الـجهل)).حالا اين ((العلم))ى كه گفته شده است, آيا مـراد هـمين عـلم مـصطلح در كلمات ائمه است؟ يعنى علم دين, فقه دين؟ ممكن است.كه بنابراين ((رغبه فى الجهل)), يعنى جهل در همين مقوله; جهل نسبت به هـمين علم.اما ممكن هم هست كه كسى بگويد نه, اين الف و لام ((علم)), الف و لام عـهد نـيست كـه ايـن علم را بفرمايد; مطلق علم.هيچ علمى را براى اين كه مـى خواهى جـاهل به آن باشى, ترك نكن.يك وقت انسان داعى ندارد, وقت ندارد; آن بحث ديگرى است; اما به خاطر عناد با خود علم نبايد علم را ترك كرد.((و زهـاده فى العلم)); دوم اين كه كسى علم را ترك كند, به خاطر اين كه در تحصيل عـلم, در داشـتن عـلم, زهـد و كـم رغبتى دارد.((زهـاده)), يـعنى بـى رغبتى, بـى علاقگى.علم را بـه خـاطر ايـن كه به آن رغبت ندارى, ترك نكن.يعنى اين جور نـباشد كه برايت دانستن چيزى اين قدر كم اهميت باشد كه در آن بى رغبتى نشان بدهى.((و استحيا من الناس)); به خاطر حيا از مردم هم علم را ترك نكن.براى بـعضى, تـحصيل عـلم كانه خلاف شان و مرتبه است; در حالى كه اگر گوش بكنند, بـنشينند, فـرا بـگيرند, تـحصيل بـكنند, براى آنها مراتبى را هديه و اعطا خـواهد كـرد; در عين حال نمى خواهند; براى اين كه حيا مى كنند از تحصيل علم; كانه شان خودشان را از تحصيل علم اجل مى دانند! به خاطر اين سه چيز علم را تـرك نـكن.حالا يك وقت انسان مى خواهد علمى تحصيل كند كه وقت ندارد, آن بحث ديـگرى اسـت; يا مى خواهد علمى تحصيل كند كه پول تحصيل آن را ندارد, استاد آن را نـدارد; ايـن مانعى ندارد; اما ترك تحصيل علم به خاطر اين نباشد كه يـا بـى رغبت هستى, يا رغبت در جهالت دارى, يا به خاطر استحيا از مردم.بعد فـرمود:((والعلم الـمصون كـالسراج الـمطبق عـليه)); عـلمى كه انسان آن را پوشيده بدارد و در معرض تبليغ و تعليم و عمل در نياورد, مثل چراغى است كه روى آن را بپوشانند; يعنى بى فايده است; نور آن به كسى نخواهد رسيد.
    ايـن حديثى است از حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) به مومن الطاق كه در نسخه ى تحف العقول ما صفحه ى 313 است.
    يـكى دو سـه جـمله هـم امـروز به مناسبت شروع سال درسى حوزه هاى علميه عرض كـنيم:در بـاب تحصيل علم در حوزه هاى علميه و ديگر شوونى كه در اين حوزه ها هـست, مطالب متعددى را هم ما عرض كرده ايم, هم ديگران بيان كرده اند و تذكر داده اند; كمتر سخنى است در اين باب كه گفته نشده باشد.البته گفتن و شنيدن و مطرح كردن, يك مطلب و يك حرف است; به صورت يك فرهنگ درآمدن, به صورت يك نـياز درآمدن و وادار شدن مسوولان براى دنبالگيرى آن, مطلب ديگرى است; اين دومى هنوز اتفاق نيفتاده است.
    آن چـيزى كـه مـن امـروز درباره ى مسائل علمى و حوزه هاى علميه مى خواهم عرض بـكنم, يكى دو مطلب است كه به نظرم اينها از بقيه ى مطالب لازمتر مى رسد; با ايـن كه همه ى اين مطالب براى حوزه ها لازم است; اين چيزهايى كه در ذهن هست و گفته شده و شايد تكرار هم شده است.
    يـك مـطلب, مساله ى برنامه ريزى در حوزه هاست.ما يك وقتى در همين مجمع طلاب و فـضلا عرض كرديم كه هر دستگاه كوچكى يك اداره يى, يك دانشگاهى براى كار خود بـرنامه ريزى دارد; حوزه ى علميه با اين نسبت, با توجه به اين كه يك مجموعه ى عـظيمى اسـت از علماى بزرگ, از محققان بزرگ, در فنون مختلف فقه و تفسير و اصـول و كـلام و فـلسفه و بـقيه ى شـعب عـلمى كه در حوزه هاى علميه هست بايد دسـتگاه بـرنامه ريزى مـداوم داشته باشد.واقعا از لحاظ كيفيت اشخاصى كه در حـوزه هاى علميه هستند مثلا حوزه ى علميه يى مثل قم نمى شود آن را با دستگاهها و مـجموعه هاى عـلمى معمولى و متعارف مقايسه كرد.شخصيتهاى بزرگى, محققانى, بـعد هـم ايـن هـمه جوان در اين حوزه هاى علميه هستند; در بين اينها چه قدر اشـخاص فاضل, اهل تحقيق, هوشيار و با استعداد حضور دارند.چنين دستگاهى با ايـن عـرض و طـول و عـمق, با اين كم و كيف, بايد دستگاه برنامه ريزى مداوم داشـته بـاشد.البته آن روزى كـه مـا اين عرايض را كرديم, با حالا فرق كرده است; يعنى امروز در اغلب حوزه ها يا همه ى حوزه ها بخصوص در حوزه ى علميه ى قم حـقيقتا پـيشرفتهايى ديـده مـى شود.دستگاه مديريت هست, برنامه ريزى مى كنند; ليكن اين برنامه ريزيها متناسب با اين حجم عظيم و اين كيفيت عظيم نيست.
    اگـر امـروز مـا بـخواهيم بـدانيم كـه بـراى قـم بـا ايـن ظـرفيت, چـگونه بـرنامه ريزىيى لازم اسـت, بايد نگاه كنيم به دنيا; بايد نگاه كنيم به نياز عالم; بايد نگاه كنيم به بروز و ظهور روزبه روز و دم به دم افكار و نظريات و حـرفها و مـسائلى كه در ارتباط با مسائل حوزه هاى علميه است; نه در فنون و عـلومى كه مستقيما ربطى به حوزه هاى علميه ندارد; نه, درباره ى همين مسائلى كه مستقيما مربوط به حوزه هاى علميه است.در دنيا به طور مداوم حرفهايى دارد بـه وجـود مـىآيد در بـاب اخلاق, درباب حقوق, در باب فلسفه, در باب فلسفه ى ديـن, در بـاب مـسائل كلامى دايم حرفهاى جديدى دارد مطرح مى شود; نه به اين مـعنا كـه هـمه ى اين حرفها درست است يا مهم است; بلكه به اين معنا كه اين حرفها حجم عظيمى را از فضاى ذهنى مردم دنيا به خود اختصاص مى دهد.
    با توجه به ارتباطات سريعى كه امروز در دنيا هست كه هر حرفى, هر فكرى, هر مـنطقى, هـر شـبهه يى, هر راه حلى كه در يك گوشه ى دنيا مطرح بشود, گاهى در ظـرف يـك روز, يك ماه به آن طرف دنيا مى رسد يا مى تواند برسد, بايد حوزه يى مـثل حـوزه ى عـلميه ى قم برنامه ريزى كند:افرادى را آماده داشته باشند براى طرح مسائلى كه در دنيا امروز در زمينه هاى گوناگون مورد بحث است.افرادى را آمـاده داشته باشند براى تحقيق و تدقيق و نوآورى در همان مسائلى كه امروز در خـود حـوزه هاى علميه مطرح است; مثل مسائل فلسفه ى اسلامى, مثل مسائل فقه اسلامى, مثل مسائل اصول اسلامى; كه بعضى از اين مباحث اصولى ما كه در مباحث الفاظ و غيره آنها را مطرح مى كنيم, اينها امروز جزو مسائل بسيار مهمى است كـه در مـجموعه هاى فلسفى دنيا مطرح مى شود; درباره ى همينها تحقيق و نوآورى بكنند.
    مـجموعه هايى بـايد وجـود داشـته بـاشد كـه مطالبى را كه ما داريم, به شكل تـطبيقى بـحث كـنند; يـعنى مثلا فقه ما را مقايسه كنند با حقوق رايج دنيا; مـباحث فلسفى ما را مقايسه كنند با مباحث فلسفى رايج عالم; مباحث كلامى ما را مـقايسه كـنند بـا مـباحث كـلامى رايـج عالم و اين چيزهايى كه به عنوان فلسفه ى دين مطرح مى شود; ببينند اينها نسبتش با هم چگونه است; چه قدر به هم تعريض و تعرض دارد; چه اندازه با هم ارتباط دارد; چه عناصر جديدى در آنها هست كه با آن مى توان مباحث متعارف و متداول بين ما را تكميل كرد.
    عده يى بنشينند مخصوص اين كه چه مباحثى امروز در دنيا مطرح است كه ممكن است منجر به شبهه بشود.من يك بار عرض كرده ام كه ما در برابر شبهات نبايد هميشه بـه صـورت تـدافعى عـمل كنيم.ننشينيم تا شبهه يى بيايد حتى يك مقدار هم از آمـدن شـبهه دير خبردار بشويم خوب جاگير بشود, اذهان را پر بكند; لااقل در جـمعى از مردم, در جوانها; بعد آنها زبان باز كنند و به ما بگويند كه اين شـبهه وجـود دارد; بـعد مـا تـازه به فكر بيفتيم اين شبهه را برطرف كنيم! اين كه درست نيست; بايد زمينه هاى ايجاد شبهه را شناخت.
    مـا مـبانى بـسيار قـوى و قـويمى در اخـتيار داريم; كلام ما خيلى قوى است; فـلسفه ى مـا بسيار والاست; در فقه ما ژرفه هاى بسيار عجيبى هست كه در جاهاى ديگر ديده نمى شود.ما به استقبال حرف برويم, به استقبال شبهه برويم; اينها برنامه ريزى مى خواهد; اينها بدون برنامه ريزى, آسان نيست; در دسترس نيست.يك وقـت مـمكن است كارى با برنامه ريزى مثلا در ظرف ده سال تحقق پيدا كند; اما هـمان كار بدون برنامه ريزى در ظرف صد سال پيش بيايد; بتدريج يك نفرى پيدا بـشود يـك كـارى بـكند; تـصادفا ديـگرى پـيدا بـشود كـار او مكمل كار اين بـشود.چه قدر دوباره كاريها, چه قدر تكرارها, چه قدر تناقضها; با برنامه ريزى, اينها برطرف مى شود.اين, يك مساله ى بسيار مهم و يك نياز بسيار اساسى است.
    الـبته مـن مـى دانم در قـم الان اهـل دردى و دلسوزانى هستند كه درصدد همين بـرنامه ريزيهايند; دنـبال اين چيزها هستند حالا با همين ابعاد يا بيشتر از ايـن ابـعاد مى خواهند برنامه ريزى كنند; منتها تا وقتى كه همه ى عناصر موثر در اين حوزه ى عظيم, از جمله مراجع عظام, از جمله بزرگان, فضلا و برجستگان, مـذعن به اين معنا نشوند و همت بر اين نگمارند, اين كار تحقق پيدا نخواهد كـرد; ايـن يـك مـطلب اسـت كـه به نظر بنده بسيار حائز اهميت است; چون من مـى بينم كه در حوزه ى علميه فضلايى هستند, استعدادهاى درخشانى هستند, افكار برجسته يى هست, جوانهايى هستند با نيروى جوانى.
    شـما آقـايان مـحترم بـدانيد كه اين كارها هم عمدتا كار دوران جوانى است; بيشتر مربوط به دوران جوانى است.تا نيروى جوانى در شما هست, تا همت جوانى در شما هست, قدر بدانيد.اگر در مركزى مثل حوزه ى علميه ى قم يك چنين دستگاه بـرنامه ريزى به وجود بيايد, آن وقت هرجا بااستعدادى هست حالا مثلا فرض كنيد در تـهران ايـن هـمه فـضلا, علما, جوانها مشغول كارهاى علمى, مشغول كارهاى حـكومتى در دسـتگاه قـضايى, در دسـتگاههاى اجرايى, در عقيدتى سياسى ها, در دانـشگاهها و جـاهاى مـختلف مشغول كارند اگر آن برنامه ريزى بشود, مى تواند هـمه ى ايـن كـارها را بـتدريج در يـك خط مستقيم و هماهنگ قرار بدهد; همه ى اينها مى تواند در شعاع يك برنامه ريزى كامل و جامع در جهت صحيح حركت بكند.
    ايـن كه من حالا اين قضيه را با شما مطرح مى كنم با اين كه شما در قم نيستيد, در ايـن جا هـستيد; با اين كه مكرر هم مطرح شده است, با بزرگان قم و ديگران هـم مطرح مى شود براى اين است كه يكى از شرايط لازم ضمانت اجرايى پيدا كردن اين كارها, اين است كه اين به صورت فرهنگ در بيايد; همه بخواهند; به صورت يك مطالبه ى عمومى دربيايد.امروز, روزى نيست كه ما بخواهيم نيروهاى خودمان را, امـكانات عـلمى و انسانى و ذهنى يى كه در اين عناصر هست, اينها را مفت خـرج كـنيم, بيجا خرج كنيم; امروز, روز احتياج به اينهاست.امروز, آن روزى نـيست كـه آدم فـاضلى در گـوشه ى شـهرى, دهـى بـنشيند و بـگويد داريم كتاب مـى نويسيم; يك وقتى مورد استفاده قرار خواهد گرفت; نخير, امروز, روزى است كه همه ى سرمايه هاى فكرى بايد بيايد در بازار فكر, تا هم رشد پيدا كند, هم ورز بـخورد, تـقويت بشود, هم مورد استفاده قرار بگيرد.گذشت آن روزى كه يك پـيرزنى مـثلا در صندوقچه ى خودش يك مقدار اسكناس مى گذاشت كه حالا آن جا باشد تا روز مبادا; نه, امروز همان اسكناس را مى اندازند توى يك كار توليدى; در ظرف مدت كوتاهى آن را ده برابر مى كنند; هم براى خود او مفيد است, هم براى آن كـسانى كـه از گردش اين اسكناس سود مى برند, مفيد است.امروز, روزى نيست كـه مـا سـرمايه ها را در گـوشه يى حـبس كـنيم.هر كسى استعدادى دارد, هركسى سـرمايه ى ذهـنى و فـكرى دارد, بايد آن را در بازار كار بياورد.بازار كار, فـقط بـازار مصرف نيست كه بگوييم بيايد حتما در جايى شاغل بشود.البته اين مـشاغلى كـه شـماها داريـد, اگر نگوييم همه اش, حداقل بخش عمده يى از اينها وظـيفه ى شـرعى اسـت; بـعضيهايش از واجـب كـفايى هـم بالاتر است; چون من به الكفايه ندارد; اين لازم است; اما فقط اين نيست; بايد اين استعدادها و اين فـكرها بـيايد تا به كار بيفتد; تا از آنها استفاده بشود; تا تقويت بشود; تا ارتباط بين فكرها به وجود بيايد.
    مـطلب ديـگر كـه آن هـم مـرتبط بـا اين قضيه است اين است كه وقتى خلا بيان انـديشه هاى نـاب و قـديم و صـحيح مـشاهده شـد, انـديشه هاى مـغشوش, غش دار, انديشه هاى ناسالم و ناصحيح در بازار مىآيد; اين چيز طبيعى است; چون مشترى هـميشه آن جـا ايستاده است.اگر جنس خالص صحيح خوب را آوردند در دسترس مردم گـذاشتند, بـديهى است كه مردم سراغ جنس ناسالم البته اگر بشناسند نخواهند رفـت.وقتى از ايـن طـرف خلا پيدا شد, بازار جنس بدلى و سكه ى قلب رواج پيدا خواهد كرد; و اين چيزى است كه اتفاقا امروز متاسفانه در جامعه ى ما مشاهده مـى شود.سكه هاى قلب, خيلى هم خوش ظاهر; اسكناسهاى تقلبى, خيلى هم خوش ظاهر; اما غيرقابل تشخيص براى مردم عادى, و بى اعتبار واقعى.
    در بـازار انـديشه ى اسـلامى, امـروز اين جورى است; هركسى از هر گوشه يى پيدا مـى شود, راجـع بـه مفاهيم عالى مذهبى و اسلامى و مفاهيم دينى كه فهم آنها, ادراك آنـها, تـشخيص آنـها, بـه مايه هاى علمى در منابع دين احتياج دارد و اينها آن مايه ها را ندارند اظهار نظر مى كند و از خود حرف در مىآورد:
    اسـلام اين جور مى گويد, اسلام اين جور مى گويد! در پاى آن صحبت و پاى آن منبر, كـسى هـم نـيست از او بپرسد كه اين اسلامى كه شما مى گوييد, كجا اين حرف را مـى زند.همه ى مـفاهيم بـشرى را هـم از نظر اسلام معنا مى كنند آزادى را معنا مى كنند, انسانيت را معنا مى كنند, حقوق بشر را معنا مى كنند, عدالت را معنا مى كنند معلوم هم نيست مستندشان كجاست; كدام اسلام؟! اين حادثه ى بسيار زشتى اسـت كـه انـسانهايى بـدون داشـتن صلاحيتهاى لازم, وارد در مقوله يى بشوند و اظهار نظرهايى بكنند كه آن اظهار نظرها اگر فرض كنيم كه هيچ شائبه ى غرض و مـرضى نباشد, تازه مى شود جاهلانه! اگر شائبه ى اغراض سياسى و اغراض جناحى و اغـراض سـودجويانه و اغراض خائنانه در آن باشد كه ديگر بدتر! اين حادثه و پـديده ى بـسيار زشـتى اسـت كه در جامعه ى ما وجود دارد; البته مخصوص امروز نـيست; هميشه بوده است; منتها امروز اين خصوصيت را نسبت به گذشته دارد كه در گـذشته جـهال راجع به دين اظهار نظر مى كردند; منتها در دايره هاى محدود عـاميانه.فرض كـنيد كـسى به نام مبلغ يا به هر نام ديگر راجع به دين حرفى مـى زد; يــك دايــره ى مــحـدودى, عـوام الـناسى هـم بـودند كـه حـرف او را مـى پذيرفتند.امروز تـفاوتش با آن وقت اين است كه همان حرفهاى غلط نسبت به مبانى اسلامى و علمى دينى, عاميانه اما در قالبهاى آرايش شده, در قالب فكر نـو, در قالب علم ادا مى شود; در حالى كه علم نيست; در حالى كه غلط است; و ايـن احتياج دارد كه با آن برخورد علمى بشود.برخورد حكومتى جداست; همه جا هم حكومتها نبايد وارد اين مقوله ها بشوند و نمى شوند و صحيح هم نيست, موثر هم نيست; اما ميدان علم بايستى در اين زمينه فعال و پرنشاط باشد.
    راجـع بـه اصـل دين, راجع به فلسفه ى دين, راجع به مبانى اعتقادى, راجع به آنـچه از مـعارف اسـلامى كه در قالب معارف جمهورى اسلامى ريخته شده است مثل اصـول قانون اساسى و غيره راجع به فقه اسلام, راجع به سيره ى پيغمبر و ائمه (عـليهم السلام) بـحثهايى مـى شود كه نه به تاريخ متكى است, نه به حديث متكى اسـت, نه به قرآن متكى است, نه به اصول فقه متكى است, نه به مبانى شناخته شـده ى دينى متكى است, نه به اسلوب فقاهت كه يك فن بسيار عميق و ظريفى است مـتكى اسـت; بـه هـيچ چيز متكى نيست; در قالبهاى شبه روشنفكرى و شبه علمى بيان مى شود, با تعبيرات خوش آب و رنگ! آن كسانى كه در حيطه ى اين كار قرار مى گيرند, متاسفانه بخشى از خواص و از نخبگان جامعه اند; فرقش با گذشته اين است.گفت:
    زانـكه ايـن عـلم لـزج چون ره زندبيشتر بر مردم آگه زند به مردم آگه ضربه مـى زند, راه مـردم آگـاه را مى زند, راه نخبگان را مى زند; لذا بايد برخورد بـشود.عرض كـردم, بـرخورد در اين جاها, برخورد فكرى است; برخورد علمى است; برخورد در ميدان مباحثه است; شجاعانه.البته بديهى است كه اگر ما توانستيم ايـن فـرض را قـبول كنيم كه پشت سر اين كارها انگيزه هاى سياسى وجود دارد, خـداى نـكرده انـگيزه هاى خـائنانه وجود دارد, انگيزه هاى فساد انگيزى وجود دارد, آن وقـت بـايد مـنتظر بـود كـه اگر شما در ميدان علم هم وارد شديد, جنجال كنند; آبروريزى كنند; لجن پراكنى كنند; ولى بكنند.
    عـلماى دين بايد در مقابل تحريف دين ساكت ننشينند.برخورد غير علمى با اين قـضايا غـلط اسـت.فرياد بـلند كـنيم كـه آقا اين كفر گفت; تكفير كنيم, چه بـكنيم; ايـن فايده يى ندارد.خيلى ها هم خوششان مىآيد كه همين كار بشود; تا يـك حـرفى زده شد, فورا اين را متهمش كنيم به اين كه ضد اسلام گفته است, يا ضـد ديـن گـفته اسـت, يـا ضد ولايت گفته است; فورا اينها مى چسبند به همين; خـوششان هـم مـىآيد; بـراى خاطر اين كه از نقد علم بركنار مى مانند.اگر نقد عـلمى شـد, آن وقـت حرف شكافته مى شود و رسوايى سخن و صاحب سخن آشكار خواهد شد; اين كار بايد انجام بگيرد.
    البته اگر كسى حرفى بزند كه با موازينى كه ما در فقه داريم, تطبيق بكند و مـجازاتى در اسلام داشته باشد, من نمى خواهم آن را منع كنم و مانع آن بشوم; نـه, آن بـه جـاى خود محفوظ است; ليكن آن راهى كه علما و حوزه هاى علميه و مـبلغان ديـن بايستى در پيش بگيرند, نيست; آن, كار اهل حكومت است; وظيفه ى خـودشان را بـايد انـجام بـدهند; آنـها هم وظايفى دارند; حتما بايد انجام بـدهند; امـا اهل علم و سردمداران دين و پرچمداران دين در اين قضايا بايد وارد مـيدان عـلمى بـشوند; حرف را بحث كنند, بشكافند, رسوايى حرف را روشن كـنند; كه به دنبالش رسوايى صاحب حرف خواهد بود.((لا ينتشر الهدى الامن حيث انـتشر الـضلال)); ايـن از كلمات مرحوم سيد شرف الدين (رضوان الله تعالى عليه) اسـت.آنها ضلالت را چگونه منتشر مى كنند؟ از همان راه, هدايت را بايد منتشر كـرد.همان جورى كـه آن جاهل يا مغرض حالا ما قضاوت نمى كنيم; چون هر دو جورش مـمكن اسـت وارد مـيدان شـده است و معارف غلط را, معارف سست را, معارف بى ريـشه و غير فنى را با نامهاى مختلف وبا عناوين مختلف به خورد افراد داده اسـت, هـمين طور بـايستى اهـل عـلم و اهل دين وارد بشوند و معارف اصيل را, معارف ناب را, غلط بودن آن فكر را بيان كنند.
    نـبايد گـمان كرد كه در بين حوزه هاى علميه كسانى كه بتوانند اين كارها را بـكنند, نـيستند; نـه, بحمدالله در بين اين جوانها و اين فضلاى ما زيادند; خـيلى هـستند كـه مـى توانند اين كار را بكنند.البته ممكن است يك نفر قدرت تـحقيق داشـته بـاشد, امـا قـدرت بيان نداشته باشد.يك نفر اهل تتبع باشد, بتواند حرفهايى را پيدا كند كه آن اهل تحقيق برايش ميسر نيست.يك نفر زبان بـداند, فـرضا بـتواند ريـشه ى اين حرف را در فلان نوشته ى حقوقدان فرنگى يا فـيلسوف فـرنگى پـيدا كـند و اين محقق, آن زبان را نداند و نتواند; اينها بـايد به همديگر وصل بشوند; اين كارها بايد مكمل هم بشود; بايد به هم كمك كـنند آن فـكر صحيح را در اختيار آن كسى كه مى تواند آن را با پوشش زيبا و ارائه ى قوى و متين مطرح كند, بگذارند تا مطرح بكند.اين كارى است كه امروز جزو وظايف شماست; جزو وظايف حوزه هاى علميه است; جزو وظايف علماى دين است; از اين نبايد غافل شد; اين خيلى مهم است.
    امـروز جوانهاى ما احتياج دارند به اين كه از لحاظ فكرى دستگيرى بشوند; هم آن كـسانى كه در حال شبهه اند, هم آن كسانى كه شبهه در آنها كارگر شده است و از حـيطه ى ايـن اعتقاد صحيح خارج شده اند, هم آن كسانى كه جزو معتقدان و مـتعبدانند; كـه در اينها بايد فكر را عمق داد; آنها را بايد آورد و شبهه را از آنـها زدود.ايـنهايى كه هستند, بايستى اعتقادشان را عميق كرد; ثبات قدم در آنها به وجود آورد و آنها را مصونيت بخشيد

صفحه 2 از 52 نخستنخست 12345678910111213141516171819202122 ... آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •