صفحه 33 از 52 نخستنخست ... 13141516171819202122232425262728293031323334353637383940414243444546474849505152 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 321 تا 330 , از مجموع 514

موضوع: بیانات مقام معظم رهبری از سال 79 تا 88

  1. #321
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 ‏‏بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار جمعى از پيشكسوتان جهاد و شهادت و خاطره‏گويان دفتر ادبيات و هنر مقاومت‏ 31/ 6/ 84

    ‏‏بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار جمعى از پيشكسوتان جهاد و شهادت و خاطره‏گويان دفتر ادبيات و هنر مقاومت‏
    31/ 6/ 84
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    اگر دو سه ساعت ديگر هم اين جلسه طول مى‏كشيد، بنده جز احساس شوق، احساس ديگرى پيدا نمى‏كردم. واقعاً انسان از زيارت شماها و از شنيدن اين حرفها خسته نمى‏شود. از دوستان عزيزى هم كه اين توفيق و فرصت را به من دادند كه در جلسه‏ى شما شركت كنم، خيلى تشكر مى‏كنم.

    خاطره بماند براى يك‏وقت ديگر؛ مجال كم است؛ علاوه بر اين‏كه خاطره‏هاى ما در قبال خاطره‏هاى شما درواقع هيچ است. آنچه شماها ديديد و لمس كرديد و حس كرديد، بسيار عزيزتر و فراتر از چيزهايى است كه ما در اين صحنه‏ها ديديم. من مى‏خواهم فقط يك جمله عرض كنم، و آن اهميت اين كار است.

    به نظر من بنيانگذار بناى حفظ حوادث با ادبيات و هنر، زينب كبرى‏ (سلام‏اللَّه‏عليها) است. اگر حركت و اقدام حضرت زينب نمى‏بود و بعد از آن بزرگوار هم بقيه‏ى اهل بيت (عليهم‏السّلام) - حضرت سجاد و ديگران - نمى‏بودند، حادثه‏ى عاشورا در تاريخ نمى‏ماند. بله، سنت الهى اين است كه اين‏گونه حوادث در تاريخ ماندگار شود؛ اما همه‏ى سنتهاى الهى عملكردش از طريق ساز و كارهاى معينى است. ساز و كار بقاى اين حقايق در تاريخ اين است كه اصحاب سِرّ، اصحاب درد، رازدانان و كسانى‏كه از اين دقايق مطلع شدند، اين را در اختيار ديگران بگذارند. بنابراين خاطره‏گويى و تدوين و پخش خاطرات را بايد در جايگاه حقيقى خودش نشاند، كه جايگاه بسيار بالا و والايى است و بسيار مهم است.

    بيان هنرى هم شرط اصلى است؛ كما اين‏كه خطبه‏ى حضرت زينب در شهر كوفه و شهر شام، از لحاظ زيبايى و جذابيت بيان، آيت بيان هنرى است؛ طورى است كه اصلاً هيچ‏كس نمى‏تواند اين را ناديده بگيرد. يك مخالف يا يك دشمن وقتى اين بيان را مى‏شنود، مثل تير بُرنده و تيغ تيزى، خواهى‏نخواهى اين بيان كار خودش را مى‏كند. تأثير هنر به خواست كسى كه مخاطب هنر است، وابستگى ندارد. او بخواهد يا نخواهد، اين اثر را خواهد گذاشت. حضرت زينب (سلام‏اللَّه‏عليها) و امام سجاد در خطبه‏ى شام و در بيان رسا و بليغ و شگفت‏آور مسجد شام اين كارها را كردند. شما هم داريد اين كار را مى‏كنيد.

    ادبيات و هنر مقاومت و آنچه مربوط به دوره‏ى خاص دفاع كشور و ملت ماست، حقيقتاً از برجسته‏ترين و مهمترين كارهاست. البته دوستان خيلى كار كرده‏اند. از دهه‏ى 60 كه اين كارهاى هنرى و ادبى در حوزه‏ى هنرى شروع شد و اين خاطرات منتشر گرديد، من يكى از مشترى‏هاى پرو پا قرص اين كتابها بودم، كه خاطرات را نگاه كنم. من خيلى تحت‏تأثير جذابيت و صداقت و خلوص اين نوشته‏ها و گفته‏ها هستم؛ اين را واقعاً عرض مى‏كنم. ياد كسانى‏كه اين كارها را توليد كردند، از خاطر محو نمى‏شود. اسمهايى كه من پشت اين كتابها خواندم و كتابهايشان را نگاه كردم، غالباً در ذهنم هست و من قدردان و قدرشناس اينها هستم و اگر مى‏توانستم، عظمت اين كار را مدح مى‏كردم. البته در طول تاريخ، شعرا معمولاً صاحبان قدرت و ثروت و امثال اينها را مدح مى‏كردند؛ اما به‏نظر من بايد شماها را مدح كرد. اگر بنده شاعر بودم، يقيناً در مدح شماها، در مدح آقاى سرهنگى، در مدح آقاى بهبودى، در مدح آقاى قدمى، در مدح همين خاطره‏سازان و خاطره‏انگيزان قصيده مى‏ساختم؛ حقيقتاً جا دارد؛ چون كارِ بسيار بزرگ و بااهميتى است.

    به نظر من مسأله‏ى دفاع مقدس و آنچه در اين دوران بروز كرد، يك مسأله‏ى عادى نيست؛ براى همه‏ى ملتها اين‏طور است؛ در مورد ملت ما به دلايل گوناگون بيشتر از ديگران است؛ لذا اين را نمى‏شود جزو روال عادى زندگى ملتها به حساب آورد. دوران دفاع مقدس براى ملت ما ظرفيت و موقعيتى بود كه اين ملت بتواند اعماق جوهره‏ى خودش را در ابعاد مختلف نشان دهد، و نشان داد. عرض كردم، همه‏ى ملتها همين‏طورند؛ با اختلافاتى كه در كيفيت كار و اهداف و جهتگيرى‏ها و نيت‏ها وجود دارد.

    دوره‏ى سختى براى يك كشور - چه سختى جنگ باشد، چه سختى اقتصادى باشد، چه فشارهاى گوناگون سياسى باشد - دوره‏ى نشان دادن ظرفيت‏هاست؛ كه اين ملت چقدر ظرفيت دارد، چقدر قابليت اظهار وجود دارد، چقدر لياقت بقا دارد. لذا بهترين آثار هنرى هم كه انسان نگاه مى‏كند، يا بخش‏هاى زيباى بهترين آثار هنرى، مربوط به همين دوره‏هاى اين كشورهاست. شما به آثار داستانى‏يى كه وجود دارد، اگر نگاه كنيد، شيرين‏ترين و هنرمندانه‏ترين نوشته‏هاى هنرى و رمانهاى بزرگ مربوط به بخش‏هايى است كه ملتى دارد كار بزرگى از اين قبيل انجام مى‏دهد. «جنگ و صلح» تولستوى مربوط به مقاومت عجيب مردم روسيه است در مقابل حمله‏ى ناپلئون و حركت عظيمى كه مردم مسكو انجام دادند براى ناكام كردن ناپلئون. تولستوى كتابهاى ديگرى هم دارد، اما به نظر من اين كتاب برجستگى‏اش به خاطر اين است كه كاملاً بر محور روح دفاع مردم روسيه است. همين‏طور است بسيارى از كتابهاى ديگرى كه يا در مورد انقلاب شوروى نوشته شده، يا در مورد انقلاب كبير فرانسه نوشته شده، يا در مورد جنگهاى فرانسه و آلمان و دفاع مردم فرانسه نوشته شده؛ مثل بعضى از كتابهاى اميل زولا. مهمترين آثار رمانى مربوط به دوران حساس يك ملت است، كه در آن‏وقت اين ملت توانسته ظرفيت خودش را نشان دهد. شايد نقاشى‏ها هم همين‏طور باشد. البته بنده در نقاشى به عنوان يك بيننده هم حتّى سررشته‏ى خوبى ندارم؛ اما گمان مى‏كنم تا آن‏حدى كه شنيدم، زيباترين يا بخشى از زيباترين نقاشى‏هاى بزرگ دنيا مربوط به صحنه‏هاى جنگ است؛ مثلاً صحنه‏ى جنگ «واترلو» و صحنه‏هاى گوناگون ديگر.

    براى حوزه‏ى هنر كشور، يكى از مهمترين جلوه‏گاه‏ها، دوره‏ى جنگ تحميلىِ بر ما و دوره‏ى دفاع مقدس بوده و هنوز هم هست؛ بايد از اين استفاده كرد.

    دو سه سال قبل جمع زيادى از هنرمندها در اين حسينيه جمع بودند. به آنها گفتم كدام هنرمند است كه از روحيه‏ى حماسىِ پُرشور ملت و جوانهاى خودش در مقابل دشمنى كه قصد داشت غيرت و عزت اين ملت را زير پاهاى خودش لگدمال كند، و از زيبايى خارق‏العاده‏ى آن بتواند بگذرد و اين را نبيند. اگر ديديم هنرمندهاى ما اين را نمى‏بينند و به آن نمى‏پردازند، بايد ببينيم عيب كار كجاست. يا در نگاه هنرى، يا در عرضه‏ى درست، يا تأثيراتى كه سياستها و دشمنان در فضاى فرهنگى كشور دارند مى‏گذارند، مشكلى وجود دارد؛ والّا چطور ممكن است يك ملت فراموش كند يا نبيند و نفهمد؟ لذا خاطره‏گويى شما و ثبت كردن اين حوادث، نقش خيلى زيادى در اين مسأله دارد.

    اخيراً از آقاى بهبودى و آقاى سرهنگى مصاحبه‏يى مى‏خواندم، كه واقعاً هم همين‏طور است. اين آقايان معتقدند كه قضاياى دوره‏ى دفاع مقدس را بايستى مستند كرد، تبيين كرد، مستدل كرد تا براساس اينها آثار هنرى به‏وجود بيايد، كه كاملاً درست است. اعتقاد من اين است كه ما هرچه براى دوره‏ى دفاع مقدس سرمايه‏گذارى و كار كنيم، زياد نيست؛ چون ظرفيت هنرى و ادبى كشور براى تبيين اين دوره، خيلى گسترده، وسيع و عميق است و از اين ظرفيت تاكنون استفاده‏ى خوب و درخورى نشده. البته كتابهاى خوبى نوشته شده، ليكن اين رشته بايد استمرار پيدا كند.

    كسانى هم مى‏خواهند بعمد اين خورشيد فروزان و اين منبع نورانيت و درخشندگى را از خاطره‏ى ملت ببرند؛ چون هر كس كه بايد در اين دوران بيفتد و آن را بشناسد و خصوصيات آن را لااقل تا حدودى درك كند، در خود احساس عزت و انگيزه و اميد مى‏كند. ملتى كه مى‏تواند حقيقتاً با دست خالى در مقابل آن تهاجم بين‏المللى آن‏گونه ايستادگى كند و با ابتكار، با تكيه‏ى به خود، با توسل به پروردگار و استعانت از خداى متعال، خودش را اين‏طور از منجلابى كه قدرتمندان دنيا برايش درست كردند، موفق و پيروز بيرون بكشد، خيلى درخور ستايش است. اين ملت اگر اين توانايى را در خودش ببيند و وجود اين ظرفيت را در خودش احساس كند، در ادامه‏ى اين راه و در حركت عظيمى كه در پيش دارد، هيچ مانعى نمى‏تواند جلوى او را بگيرد. اين را مى‏دانند؛ لذا نمى‏خواهند اين خودآگاهى در مردم ما به‏وجود بيايد. ما بعكس، بايد تلاش كنيم اين خودآگاهى به‏وجود بيايد.

    نسل جديد ما متأسفانه كم‏اطلاع است. بايد كارى كرد كه نسل جديد و نسلهاى بعد، از اين ظرفيت، از اين ذخيره‏ى عظيم و از اين گنج تمام نشدنى استفاده‏ى روحى كنند؛ اميد پيدا كنند و خودشان را بشناسند. اين زن ماست، اين مرد ماست، اين جوانهاى ما هستند كه اين‏طور در ميدانهاى نبرد توانستند ابتكار كنند.

    اولِ جنگ، ما هيچ چيز نداشتيم. همه‏ى شما يا اغلبتان در جنگ بوديد؛ بنده هم از نزديك شاهد بودم؛ واقعاً دست ما خالى بود؛ نه ارتش ما امكاناتى داشت، نه سپاه كه آن روز اصلاً تشكل درستى نداشت؛ حتّى تفنگ انفرادى در دست افراد نبود؛ وسايل ابتدايىِ يك جنگ حقيقى در اختيار نبود. در منطقه‏ى اهواز - كه بنده آن‏جاها بودم - بعضى از يگانهاى يك تيپ ما شايد حدود ده دستگاه تانك در اختيار داشتند؛ يعنى يك‏دهمِ آنچه بايد داشته باشند. تانكهايشان از بين رفته بود، منهدم شده بود؛ در عين حال جوانهاى ما ايستاده بودند و تلاش مى‏كردند.

    از زمان شروع جنگ تا الان - اين بيست‏وچهار پنج سال - ما از زمين به آسمان رفته‏ايم. ما را تهديد مى‏كنند به تحريم اقتصادى و محاصره‏ى اقتصادى! ما در همين دوره‏ى محاصره‏ى اقتصادى بوده كه اين‏همه امكانات را به‏دست آورديم. در سخت‏ترين دوره‏هاى محاصره‏ى اقتصادى جوانهاى ما توانستند سلاح‏هايى را بسازند كه در همه‏ى دنيا آن سلاح‏ها را غير از امريكايى‏ها و يكى دو دولتِ عزيزكرده‏ى امريكا هيچ‏كس نداشت. همين موشك ضدتانك «تاو» را جوانهاى ما در چه شرايطى ساختند؟ همه‏ى درها رويشان بسته بود، اما ساختند. همين پيشرفت‏هاى علمى‏يى كه امروز شما ملاحظه مى‏كنيد دارد بروز مى‏كند، بنده از سالهاى متمادى مى‏گفتم جوانهاى ما دارند كارهاى بزرگى مى‏كنند، كه الان يكى پس از ديگرى در بخش‏هاى مختلف دارد بروز مى‏كند. البته موضوع انرژى هسته‏يى‏اش به‏خاطر حساسيت دنيا روى آن، برجسته و شاخص شده؛ والّا در رديف اين كار، كارهاى ديگرى كه در بخش‏هاى گوناگون انجام گرفته، واقعاً اهميتش كمتر از اين كار نيست؛ منتها جنبه‏ى نظامى و دفاعى ندارد. اينها همه در شرايط محاصره‏ى اقتصادى بوده، در شرايط فشار سياسى و اقتصادى بوده، در شرايط بدحسابى و سختگيرى دولتهايى كه حتّى با ما رابطه‏ى اقتصادى هم داشتند، ليكن بدجنسى و ناخن‏خشكى و بدحسابى مى‏كردند، بوده؛ ولى ما توانستيم. اين، ظرفيت خيلى بزرگى براى يك ملت است كه مى‏تواند. اين ظرفيت را جوانهاى ما بايد بشناسند.

    شما مى‏دانيد در دوره‏ى پهلوى يكى از رايج‏ترين تبليغات، «نمى‏توانيم» بود. همه‏ى ما از بچگى اين‏طور بار آمده بوديم كه جنس ايرانى مساوى است با بد بودن، پست بودن و نامرغوب بودن؛ ايرانى مساوى است با ناتوانى در توليد جنس خوب در همه‏ى زمينه‏ها. اصلاً اين فرهنگ را در ذهن ملت ما نهادينه كرده بودند. اين در حالى است كه اين موضوع 180 درجه با واقعيت فرق دارد. اين ملت، ملتى است كه از همه جهت مى‏تواند؛ مى‏تواند توليد كند، مى‏تواند رشد بدهد، مى‏تواند ابتكار كند، مى‏تواند مرزهاى علم و فناورى را بشكند و جلو برود.

    البته ما هنوز از دنيا خيلى عقبيم؛ چون مدتهاى مديدى ما را عقب نگه‏داشته بودند - اين را خودمان بروشنى مى‏دانيم - ولى ما داريم با سرعت اين فاصله را طى مى‏كنيم تا به جلو برسيم. اين، مظهر كاملش در جنگ است؛ هم از جهت روحيات انسانى، و هم از جهت استعداد گرايش معنوى، صفا و معنويت و لطافت، كه اين همه‏جا بود.

    شما ببينيد ارتش ايران را در چه شرايطى به‏وجود آوردند؛ چگونه تربيت كردند و با چه شرايطى اينها را رشد دادند. شرايط، كاملاً شرايط ضدمذهب بود. آن‏وقت همين ارتش، در نيروى هوايى‏اش، در نيروى زمينى‏اش، در نيروى دريايى‏اش، يك‏سال‏ونيم تا دو سال بعد از پيروزى انقلاب كه جنگ شروع شد، كارهايى كرد و جلوه‏هايى نشان داد كه حقيقتاً محيرالعقول است. جوانهايى كه بمباران‏ها و حملات هوايىِ اول جنگ را با هواپيماهاى خود به‏وجود آوردند، تربيت‏شده‏هاى ارتش سابق بودند؛ اما جوهر معنويت، خلوص و صفا در اينها بود.

    من در منطقه‏ى اهواز غالباً نيمه‏هاى شب مى‏رفتم از منطقه بازديد مى‏كردم. اين منظره را خودم ديدم؛ پشت خاكريز و پاى تانك، افسرى ايستاده بود و داشت نماز شب مى‏خواند.

    بچه‏هاى شهيد چمران در ستاد جنگ‏هاى نامنظم جمع مى‏شدند و هر شب عمليات مى‏رفتند و بنده را هم گاهى با خودشان مى‏بردند. يك شب ديدم افسرى با من كار دارد؛ به‏نظرم سرهنگ 2 يا سرگرد بود. چون محل استقرار ما لشكر 92 بود، لذا به اينها نزديك بوديم. آن افسر پيش من آمد و گفت: من با شما يك كار خصوصى دارم. من فكر كردم مثلاً مى‏خواهد درخواست مرخصى بدهد. يك‏خرده لجم گرفت كه حالا در اين حيص و بيص چه وقت مرخصى رفتن است. اما ديدم با حالت گريه آمد و گفت: شب‏ها كه اين بچه‏ها به عمليات مى‏روند، اگر مى‏شود، من را هم با خودشان ببرند(!) بچه‏ها شب‏ها با مرحوم شهيد چمران به قول خودشان به شكار تانك مى‏رفتند و اين سرهنگ آمده بود التماس مى‏كرد كه من را هم ببريد! چنين منظره‏ها و جلوه‏هايى را انسان مشاهده مى‏كرد؛ اين نشان‏دهنده‏ى آن ظرفيت معنوى است. بچه‏هاى بسيجى و بچه‏هاى سپاه و داوطلبان جبهه و آدمهايى از قبيل شهيد چمران كه جاى خود دارند. اين، يك بعد از ظرفيت اين ملت عظيم است. ابعاد علمى و فنى و تحقيقاتى و ادبى و هنرى و امثال اينها، ابعاد بسيار عجيب و شگفت‏آورى است كه همه در جنگ بروز كرد و خودش را نشان داد.

    جنگ حقيقتاً آينه‏ى تمام‏نماى ظرفيت‏هاى ملت ايران بود. با كارى كه شما داريد انجام مى‏دهيد، اين را مى‏توانيد ماندگار كنيد؛ مى‏توانيد به ذهن‏هاى مردم منعكس كنيد؛ كار بسيار بزرگ و مهمى است.

    من حقيقتاً از زحمات آقايان قدردانى مى‏كنم و اصرار مى‏كنم كه حتماً اين رشته و سلسله را ادامه دهيد و دفتر ادبيات و هنر مقاومت كار خودش را با دلگرمى و جديتِ بيشتر ان‏شاءاللَّه ادامه دهد و دوستان هنرمندى هم كه در اين سالها آثارى را توليد كرده‏اند - كه حقاً و انصافاً آثار باارزشى هم هست - كار خودشان را ادامه دهند.

    بعضى دوستان انصافاً پيشرفت هم كرده‏اند. من وقتى قصه يا خاطره‏يى كه امروز برخى از دوستان هنرمند مى‏نويسند، با آثار هفده، هجده سال پيش آنها مقايسه مى‏كنم، مى‏بينم خيلى فاصله است؛ يعنى واقعاً پيشرفت كرده‏اند. امروز آثار هنرى‏يى كه اينها ارائه مى‏كنند، بسيار باارزش است.

    در مقوله‏ى شعر هم همين‏طور است. شعرهايى كه آقاى دكتر رفيعى خواندند، با آن دهن گرم و نفس گيرايى كه داشتند، انصافاً شعرهاى برجسته‏ى خيلى خوبِ مضمون‏دارِ خوش‏ساختى بود. ما اين‏طور شعرها و آثار هنرى را در بيست سال پيش نداشتيم؛ اينها بتدريج دارد بروز مى‏كند.

    بنده عقيده‏ام اين است كه اگر متوليان اين كار را دنبال كنند، ما ان‏شاءاللَّه آثار هنرى‏يى خواهيم داشت كه در قله‏ى هنر ايرانى قرار بگيرد. اگر ما در تاريخِ خود مثلاً در يك نوعِ شعر، فردوسى را داريم؛ در يك نوعِ شعر، حافظ يا سعدى را داريم؛ گمان مى‏كنم اگر ما بتوانيم اين رشته را دنبال كنيم، در زمينه‏ى شعر يقيناً قله‏ى جديدى به‏وجود خواهيم آورد؛ در زمينه‏ى قصه و رمان و داستان كوتاه و بلند هم يقيناً قله‏هايى را به‏وجود خواهيم آورد - كه البته ما در اين زمينه هم از لحاظ تاريخى عقبيم - و همچنين در بقيه‏ى بخش‏هاى هنرى صاحب قله خواهيم بود و دستاوردش هم براى ملت ما تمام‏نشدنى است.

    اميدوارم ان‏شاءاللَّه خداوند متعال به همه‏ى شما توفيق دهد. من دعاگوى شما هستم و خواهم بود. اميدوارم همه‏ى شما مشمول رحمت الهى و كمك الهى و هدايت و دستگيرى الهى و مشمول تفضلات و دعاى حضرت بقيةاللَّه باشيد.



    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‏

    :icon_pf(57):

  2. #322
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 ‏‏بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار اقشار مختلف مردم به ‏مناسبت نيمه‏ى شعبان 29/ 6/ 84

    ‏‏بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار اقشار مختلف مردم به ‏مناسبت نيمه‏ى شعبان
    29/ 6/ 84
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم

    اين روز بزرگ را به همه‏ى منتظران و همه‏ى عاشقان و همه‏ى مواليان اهل بيت، بخصوص شما برادران و خواهران عزيزى كه در اين‏جا تشريف داريد، تبريك عرض مى‏كنم.

    در حقيقت ولادت اين بزرگوار يك عيد حقيقى است؛ لذا بزرگداشت خاطره‏ى اين روز و اين ساعت هرگز از ياد معتقدان به مهدويت نخواهد رفت. فقط مردم شيعه نيستند كه منتظر مهدى موعود (سلام‏اللَّه‏عليه) هستند، بلكه انتظار منجى و مهدى، متعلق به همه‏ى مسلمانهاست. فرق شيعه با ديگران اين است كه شيعيان آن منجى را با نام و نشان، با خصوصيات گوناگون مى‏شناسند؛ اما ديگر مسلمانان كه به منجى هم معتقدند، منجى را نمى‏شناسند؛ تفاوت، اين‏جاست؛ والّا اصل مهدويت مورد اتفاق همه‏ى مسلمانهاست. اديان ديگر هم در اعتقادات خودشان، انتظار منجى را در نهايت زمانه دارند؛ آنها هم در يك بخش از قضيه، مطلب را درست فهميده‏اند؛ اما در بخش اصلى قضيه كه معرفت به شخص منجى است، دچار نقص معرفتند. شيعه با خبر مسلّم و قطعى خود، منجى را با نام، با نشان، با خصوصيات، با تاريخ تولد، مى‏شناسد. نكاتى در اعتقاد به مهدويت هست، كه من به اجمال آنها را عرض مى‏كنم:

    يك نكته اين است كه وجود مقدس حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) استمرار حركت نبوت‏ها و دعوت‏هاى الهى است از اول تاريخ تا امروز؛ يعنى همان‏طور كه در دعاى ندبه مى‏خوانيد، از «فبعض اسكنته جنّتك» - كه حضرت آدم است - تا «الى ان انتهى الامر» - كه رسيدن به خاتم‏الانبياء (صلّى‏اللَّه‏عليه‏واله) هست - و بعد مسأله‏ى وصايت و اهل بيت آن بزرگوار، تا مى‏رسد به امام زمان، همه، يك سلسله‏ى متصل و مرتبط به هم در تاريخ بشر است. اين، بدين معناست كه آن حركت عظيم نبوت‏ها، آن دعوت الهى به‏وسيله‏ى پيامبران، در هيچ نقطه‏يى متوقف نشده است. بشر به پيامبر و به دعوت الهى و به داعيان الهى احتياج داشته است و اين احتياج تا امروز باقى است و هر چه زمان گذشته، بشر به تعاليم انبيا نزديك‏تر شده است. امروز جامعه‏ى بشرى با پيشرفت فكر و مدنيت و معرفت، بسيارى از تعاليم انبيا را - كه ده‏ها قرن پيش از اين، براى بشر قابل درك نبود - درك كرده است. همين مسأله‏ى عدالت، مسأله‏ى آزادى، مسأله‏ى كرامت انسان - اين حرفهايى كه امروز در دنيا رايج است - حرفهاى انبياست. آن روز عامه‏ى مردم و افكار عمومى مردم اين مفاهيم را درك نمى‏كردند. پى‏درپى آمدن پيغمبران و انتشار دعوت پيغمبران، اين افكار را در ذهن مردم، در فطرت مردم، در دل مردم، نسل به نسل نهادينه كرده است. آن داعيان الهى، امروز سلسله‏شان قطع نشده است و وجود مقدس بقيةاللَّه‏الاعظم (ارواحنافداه) ادامه‏ى سلسله‏ى داعيان الهى است، كه در زيارت آل ياسين مى‏خوانيد: «السّلام عليك يا داعى‏اللَّه و ربّانى آياته». يعنى شما امروز همان دعوت ابراهيم، همان دعوت موسى، همان دعوت عيسى، همان دعوت همه‏ى پيغمبران و مصلحان الهى و دعوت پيامبر خاتم را در وجود حضرت بقيةاللَّه مجسم مى‏بينيد. اين بزرگوار، وارث همه‏ى آنهاست و دعوت و پرچم همه‏ى آنها را در دست دارد و دنيا را به همان معارفى كه انبيا در طول زمان آورده‏اند و به بشر عرضه كرده‏اند، فرا مى‏خواند. اين، نكته‏ى مهمى است.

    نكته‏ى بعدى در باب مهدويت، انتظار فرج است. انتظار فرج يك مفهوم بسيار وسيع و گسترده‏يى است. يك انتظار، انتظارِ فرجِ نهايى است؛ يعنى اين‏كه بشريت اگر مى‏بيند كه طواغيت عالم ترك‏تازى مى‏كنند و چپاولگرى مى‏كنند و افسارگسيخته به حق انسانها تعدى مى‏كنند، نبايد خيال كند كه سرنوشت دنيا همين است؛ نبايد تصور كند كه بالاخره چاره‏يى نيست و بايستى به همين وضعيت تن داد؛ نه، بداند كه اين وضعيت يك وضعيت گذراست - «للباطل جولة» - و آن چيزى كه متعلق به اين عالم و طبيعت اين عالم است، عبارت است از استقرار حكومت عدل؛ و او خواهد آمد. انتظار فرج و گشايش، در نهايت دورانى كه ما در آن قرار داريم و بشريت دچار ستم‏ها و آزارهاست، يك مصداق از انتظار فرج است، ليكن انتظار فرج مصداق‏هاى ديگر هم دارد. وقتى به ما مى‏گويند منتظر فرج باشيد، فقط اين نيست كه منتظر فرج نهايى باشيد، بلكه معنايش اين است كه هر بن‏بستى قابل گشوده شدن است. فرج، يعنى اين؛ فرج، يعنى گشايش. مسلمان با درسِ انتظار، فرج مى‏آموزد و تعليم مى‏گيرد كه هيچ بن‏بستى در زندگى بشر وجود ندارد كه نشود آن را باز كرد و لازم باشد كه انسان نااميد دست روى دست بگذارد و بنشيند و بگويد ديگر كارى نمى‏شود كرد؛ نه، وقتى در نهايتِ زندگىِ انسان، در مقابله‏ى با اين‏همه حركت ظالمانه و ستمگرانه، خورشيدِ فرج ظهور خواهد كرد، پس در بن‏بست‏هاى جارى زندگى هم همين فرج متوقَّع و مورد انتظار است. اين، درس اميد به همه‏ى انسانهاست؛ اين، درس انتظار واقعى به همه‏ى انسانهاست؛ لذا انتظار فرج را افضل اعمال دانسته‏اند؛ معلوم مى‏شود انتظار، يك عمل است، بى‏عملى نيست. نبايد اشتباه كرد، خيال كرد كه انتظار يعنى اين‏كه دست روى دست بگذاريم و منتظر بمانيم تا يك كارى بشود. انتظار يك عمل است، يك آماده‏سازى است، يك تقويت انگيزه در دل و درون است، يك نشاط و تحرك و پويايى است در همه‏ى زمينه‏ها. اين، در واقع تفسير اين آيات كريمه‏ى قرآنى است كه: «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» يا «ان الارض للَّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين». يعنى هيچ‏وقت ملت‏ها و امت‏ها نبايد از گشايش مأيوس شوند.

    آن روزى كه ملت ايران قيام كرد، اميد پيدا كرد كه قيام كرد. امروز كه آن اميد برآورده شده است، از آن قيام، آن نتيجه‏ى بزرگ را گرفته است و امروز هم به آينده اميدوار است و با اميد و با نشاط حركت مى‏كند. اين نور اميد است كه جوان‏ها را به انگيزه و حركت و نشاط وادار مى‏كند و از دل‏مردگى و افسردگى آنها جلوگيرى مى‏كند و روح پويايى را در جامعه زنده مى‏كند. اين، نتيجه‏ى انتظار فرج است. بنابراين، هم بايد منتظر فرج نهايى بود، هم بايد منتظر فرج در همه‏ى مراحل زندگى فردى و اجتماعى بود. اجازه ندهيد يأس بر دل شما حاكم بشود، انتظار فرج داشته باشيد و بدانيد كه اين فرج، محقَّق خواهد شد؛ مشروط بر اين‏كه شما انتظارتان، انتظار واقعى باشد، عمل باشد، تلاش باشد، انگيزه باشد، حركت باشد.

    يك نكته‏ى ديگر در مسأله‏ى مهدويت اين است كه عقيده‏ى ما اين است كه امام زمان (ارواحنافداه) متوجه و ناظر بر رفتار و عمل ماست؛ اعمال ما بر او عرضه مى‏شود. اين جوان‏هاى مؤمن ما كه در ميدان‏هاى مختلف - چه در ميدان معنويت و عبادت و معرفت، چه در ميدان كار و تلاش، چه در ميدان مبارزه و سياست، چه در ميدان جهاد؛ آن روزى كه جهاد مورد احتياج بود - اين‏جور از خودشان اخلاص و شادابى نشان مى‏دهند، امام زمان (سلام‏اللَّه‏عليه) را خرسند و خوشحال مى‏كنند. اين‏كه مردم در كشور اسلامى - حالا در كشور مسلمانِ ما - تلاش‏شان اين است كه بر اداره‏ى كشور، بر پيشرفت امور كشور نظارت داشته باشند، تصميم بگيرند، اقدام كنند، وارد ميدان بشوند؛ و ميدان را رها نمى‏كنند كه ديگران بيايند و براى آنها تصميم بگيرند؛ اجازه نمى‏دهند كه امتداد خواست‏هاى استكبارى و استعمارى در داخل كشور سرنوشت آنها را معين بكند، امام زمان را خوشحال مى‏كنند؛ امام زمان ناظر است و مى‏بيند. انتخابات شما را امام زمان ديد؛ اعتكاف شما را امام زمان ديد؛ تلاش شما جوان‏ها را براى آذين‏بندى نيمه‏ى شعبان، امام زمان ديد؛ حضورِ شما زن و مرد را در ميدان‏هاى گوناگون، امام زمان ديده است و مى‏بيند؛ حركت دولتمردان ما را در ميدان‏هاى مختلف، امام زمان مى‏بيند و امام زمان از هر آنچه كه نشانه‏ى مسلمانى و نشانه‏ى عزم راسخ ايمانى در آن هست و از ما سر مى‏زند، خرسند مى‏شود. اگر خداى نكرده عكس اين عمل بكنيم، امام زمان را ناخرسند مى‏كنيم. ببينيد، چه عامل بزرگى است.

    نكته‏ى ديگر و سخن آخر اين است كه جامعه‏يى كه به مهدويت معتقد است، قوت قلب پيدا مى‏كند. اين قوت قلب براى ملت‏ها خيلى مهم است. بدانيد تسلط استعمار بر كشورهاى اسلامى بعد از آن بود كه توى دل ملت‏ها را خالى كردند؛ آنها احساس ضعف كردند؛ احساس عدم توانايى كردند، بعد اينها آمدند و با قدرت بر آنها مسلط شدند. امروز هم همين‏جور است. ما در روابط سياسى و ديپلماسى دنيا داريم جلوى چشم‏مان مى‏بينيم كه يكى از بزرگ‏ترين شگردهاى استكبار جهانى اين است كه مى‏خواهد دل مسؤولان كشورهاى گوناگون را - حالا در كشورهاى اسلامى - خالى كند و احساس بى‏پشتوانگى به آنها تزريق كند، تا آنها احساس كنند كه چاره‏يى ندارند جز اين‏كه زير بار مثلاً امريكا بروند. اين احساس ضعف، بلاى بزرگى است. ملت‏ها حركت نمى‏كنند؛ چون احساس ضعف مى‏كنند. ملت فلسطين ده‏ها سال ساكت و آرام نشسته بود؛ چون احساس مى‏كرد نمى‏تواند. آن روزى كه فكرِ توانستن در ملت فلسطين به وجود آمد، قيام كرد و با اين قيام، اين‏همه موفقيت را به دست آورده است. رنج مى‏برد؛ اما دارد پيش مى‏رود. فرق است بين ملتى كه حركتى نمى‏كند، سيلى هم نمى‏خورد؛ اما روزبه‏روز عقب مى‏نشيند؛ روزبه‏روز بدبخت‏تر و زيرِدست‏تر مى‏شود، دلش هم خوش است كه من سيلى نمى‏خورم، با آن ملتى كه سختى راه را تحمل مى‏كند، پايش به سنگ مى‏خورد، خونى هم مى‏شود؛ اما در راهِ به سمت موفقيت، به سمت سرمنزل سعادت، به سمت عزت، پيش مى‏رود. ملت فلسطين اميد پيدا كرد، حالا حركت مى‏كند و جلو مى‏رود و اين حركتِ به جلو تا هر وقت كه وجود داشته باشد، باعث مى‏شود كه درهاى فرج به روى آنها باز باشد؛ و راه قطعه قطعه طى خواهد شد تا ان‏شاءاللَّه به هدف نهايى‏شان برسند. احساس ضعف براى يك ملت، خيلى احساس خطرناك و سم مهلكى است. يكى از بركات اعتقاد به مهدويت اين است كه انسان احساس اطمينان مى‏كند؛ احساس قوت قلب مى‏كند؛ احساس قدرت مى‏كند. و ملت ما بحمداللَّه اين‏گونه است.

    ما در جبهه‏هاى جنگ هم جوان‏هاى خودمان را مى‏ديديم كه به مدد غيبى و به توجه و نظر لطف ولى‏عصر (ارواحنافداه) اعتقاد داشتند و از همان اعتقاد و از همان قوت قلب هم استفاده مى‏كردند و توانايى مضاعف پيدا مى‏كردند و پيش مى‏رفتند. البته اعتقاد به كمك غيبى اگر معنايش اين است كه انسان بيكار بماند، درها را ببندد و منتظر باشد كه از غيب كمك بشود، بداند كه از غيب هم كمكى نخواهد شد؛ «و ما جعله اللَّه الّا بشرى لكم و لتطمئنّ قلوبكم به». كمك غيبى در ميدان جنگ، در ميدان چالش‏هاى سياسى و در ايستادگى ملت‏هاست كه به سراغ انسان مى‏آيد. اگر بايستيد، كمك غيبى هم هست.

    امروز دنياى استكبار روى نقاط قوت ملت‏ها متمركز شده، تا آنها را از بين ببرد. البته يك جاهايى موفق مى‏شوند، يك جاهايى هم موفق نمى‏شوند. از جمله‏ى جاهايى كه به حول و قوه‏ى الهى موفق نشدند و موفق نخواهند شد، ملت ايران است. بحمداللَّه در منبر سازمان ملل و در مقابل چشم سران كشورهاى جهان، رئيس‏جمهور محترم ما حرف دل ملت ايران را بيان كرد. استحكام و متانت و قوت بيان و قوت مواضع در آن تريبون جهانى، به نيابت از ملت ايران، در مقابل چشم همه‏ى دنيا به‏دست آمد. اين، معنايش چيست؟ اين، معنايش اين است كه ملت ايران تسليم تهديد و زور و فشار نخواهد شد؛ اين، معنايش اين است كه ملت ايران با فشارهاى بيست‏وهفت ساله‏ى از اول انقلاب تا كنون، نه فقط ضعيف نشده، نه فقط اراده‏ى او متزلزل نشده، بلكه امروز قوى‏تر از گذشته شده است و با اراده‏ى راسخ براى پيشبرد اهداف و آرمان‏هاى متعالى خود - كه مصالح ملى در آنهاست - همچنان مستحكم ايستاده است. اتكا به خداى متعال و اعتقاد به نگاه رئوفانه و پدرانه‏ى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) به ملت، اين تأثير بزرگ را در زندگى ما و در رفتار ما دارد كه ما را با قوت قلب در مقابل امواج گوناگون وادار به استقامت مى‏كند. نمى‏توانند ملت ايران را شكست بدهند. به توفيق الهى، مسؤولان كشور، دولتمردان مؤمن و صبور، با پيگيرى و تلاش بايد بتوانند يكى پس از ديگرى مشكلات اين ملت را حل كنند؛ بايد بتوانند سطح علمى و عملى اين كشور را آن‏چنان بالا ببرند كه به‏كلى طمع دشمنان از اين ملت و از اين كشور قطع بشود.

    از خداوند متعال مى‏خواهيم كه دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) را شامل حال همه‏ى ملت ايران و همه‏ى ملت‏هاى مستضعف جهان قرار بدهد؛ و شما مردم عزيز را روزبه‏روز به عزت خود و عزت اولياى خود عزيزتر و مقتدرتر بفرمايد.



    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‏

    :icon_pf(57):

  3. #323
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 ‏بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار دانشجويان و نخبگان سراسر كشور 3/ 7/ 84

    ‏بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار دانشجويان و نخبگان سراسر كشور
    3/ 7/ 84
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    جلسه تمام است و كامل هم هست؛ اصلاً جلسه براى همين بود كه شماها اين‏جا بياييد و شما بگوييد. البته من هم حرفهاى زيادى دارم؛ هم خطاب به شما كه نخبگان ما هستيد، هم خطاب به همه‏ى اهل علم - دانشجو، استاد، دانشگاهى و حوزه‏يى - و هم خطاب به همه‏ى جوانهاى كشور؛ منتها چون وقت نيست، من عجله‏يى ندارم كه آنچه را كه در ذهنم هست، حتماً در اين جلسه بگويم. بعداً وقت خواهد بود و ما ان‏شاءاللَّه جلسات ديگرى با جوانان و دانشجويان و نخبگان ديگرى خواهيم داشت و من آن‏جا هرچه لازم بدانم، عرض خواهم كرد؛ ليكن چند جمله‏ى كوتاه را بگويم.

    اولاً علت اين‏كه ما هر سال چنين جلسه‏يى را تشكيل مى‏دهيم، اين است كه اين جلسه نماد «ما مى‏توانيم» است. توجه داشته باشيد كه ده‏ها سال در اين كشور، حساب شده و به نشان، كار كردند براى اين‏كه ثابت كنند ايرانى نمى‏تواند. ما مى‏خواهيم نشان دهيم كه ايرانى مى‏تواند. انقلاب يكى از بزرگترين همت‏هايش به اين گماشته شده بود كه هم به دنيا بگويد، هم به خود ملت ايران بگويد كه ما مى‏توانيم. و من به شما بگويم؛ انقلاب در اين زمينه موفق شده است. خودباورى در كشور ما بيدار شده است.

    مواردى را كه بعضى از شما عزيزان از پيشرفت‏هاى علمى ما گفتيد، بخش كوچكى از پيشرفت‏هاى علمى و تحقيقاتى و فناورى ما در كشور است؛ چيزهاى بيشترى با دامنه‏هاى گسترده‏تر بتدريج بروز خواهد كرد و الان در جريان است و وجود دارد. اين جلسه نماد «ما مى‏توانيم» است.

    نخبگان كشور فقط شماها نيستيد؛ اما شما گلچينى از اين دسته‏ى باارزش كشور ما و جوانهاى ما هستيد. اين به همه نشان مى‏دهد كه در ميان جوانان ما افرادى هستند كه مى‏توانند در مسابقات جهانى و در عرصه‏هاى وسيع مسابقاتى در داخل كشور رتبه‏هاى برجسته‏يى را بياورند و اينها استعدادهاى درخشان هستند و از اين استعدادهاى درخشان ما در كشور زياد داريم و با تكيه‏ى به اينها ملت ايران و كشور عزيز ما خودش را خواهد ساخت و پيش خواهد برد و دره‏ى ژرفى را كه بين ما و قله‏ى علم در دنيا به‏وجود آوردند، بتدريج پُر خواهد كرد.

    نكته‏ى دوم اين است كه من با كار نمايشى و - به قول شماها - ويترينى به‏هيچ‏وجه موافق نيستم. البته نمايش شأنى دارد؛ ويترين جايى دارد؛ نمى‏شود اهميت و ارزش نمايش و ويترين و نمايشگاه را انكار كرد؛ اما منحصر شدن در اين، خسران دنيا و آخرت را در پى خواهد داشت.

    ما دنبال كاريم. حرفهايى كه شما امروز بر زبان آورديد - مسأله‏ى اهميت دادن به علم، اهميت دادن به تحقيق، اهميت دادن به فناورى، پرداختن به نخبگان؛ اين‏كه ما وقتى يك نخبه را دلگرم كرديم، هر جاى دنيا هم برود، متعلق به كشور خواهد بود، و مطالب فراوانى كه شما گفتيد و من خلاصه‏يى از آن را يادداشت كردم - حرفهاى من است؛ اينها حرفهايى است كه از ده سال پيش، دوازده سال پيش من دارم مى‏گويم. من امروز نگاه مى‏كنم، مى‏بينم شما بدون اين‏كه بدانيد يا يادتان باشد كه اين حرفها يك روز از سوى مسؤولان نظام گفته شده، خودتان داريد اين حرفها را مى‏زنيد و حرف دل شماست؛ اين پيشرفت است؛ اين همان چيزى است كه ما مى‏خواستيم و به كورى چشم دشمنانى كه نمى‏خواستند، شده است.

    امروز جوانهاى ما ميل به تحقيق دارند. گله‏ى شما به عنوان يك جوان اين است كه اين‏جا مى‏آييد و مى‏گوييد بودجه‏ى تحقيقاتى ما 7/0 درصد است - كه البته ظاهراً بيشتر است؛ آمارى كه برادرمان گفتند، اين‏قدر نيست؛ حدود همان 5/1 درصدى است كه گفتند؛ البته الان دقيق يادم نيست، اما از آن مقدارى كه گفته شده، بيشتر است؛ هرچند اينها بايد عملياتى و داده شود - يا شما بياييد پيش من شكوه كنيد از اين‏كه بودجه‏ى تحقيقات نمى‏دهند يا پاى صبر تحقيقات نمى‏نشينند. نهايت آرزوى ما اين بوده كه اين احساس در شما به‏وجود بيايد و شما دنبالش باشيد.

    البته ما وظيفه داريم قدم بعدى را برداريم. قدم بعدى اين است كه اين كارها يكايك عملياتى و اجرايى شود. اين، قدم بعدىِ زمانى نيست؛ قدم بعدىِ رتبى است؛ يعنى بعد از آن‏كه اين فكر مطرح مى‏شود، بلافاصله بايد اجرايى هم بشود.

    البته من اينها را يادداشت كردم و از دفتر و دوستانى كه اين‏جا حضور دارند، مى‏خواهم آنچه را كه شماها گفتيد، استحصال و فهرست كنند. آقاى وزير علوم و بعضى از مسؤولان ديگر هم اين‏جا هستند؛ به اطلاع ديگران هم كه دست‏اندركار و مسؤول هستند، خواهد رسيد و ان‏شاءاللَّه اينها دنبال خواهد شد.

    نكته‏ى سوم در مورد بنياد نخبگان است كه من سال گذشته در همين جلسه آن را مطرح كردم؛ اين‏كه ما بنيادى براى بررسى و حل مشكلاتى كه شما گفتيد، به‏وجود بياوريم. اساسنامه‏ى بنياد تصويب شد و آن را پيش ما آوردند. البته به نظر ما اساسنامه نواقصى دارد كه حتماً بايد برطرف شود و ان‏شاءاللَّه برطرف خواهد شد. اهتمامى كه خوشبختانه من مى‏بينم امروز مسؤولان دولتى، از شخص رئيس‏جمهور گرفته تا ديگران، به عملياتى كردن و اجرايى كردن طرحها و برنامه‏ها دارند، اين اميد را در من به‏وجود مى‏آورد كه ان‏شاءاللَّه همه‏ى دغدغه‏هايى كه در زمينه‏ى پيگيرى كار نخبگان در ذهن ما هست، از بين برود.

    البته اين كار، تدريجى خواهد بود. همان‏طور كه شما مى‏گوييد يك كار تحقيقاتىِ چهار ساله اگر چهار سال و نيمه شد، نبايد بگويند چرا؛ اين‏گونه كارها هم كارهايى است كه با مانع و مشكلات گوناگونى مواجه است. آنچه ما وظيفه داريم، اين است كه اين را دنبال كنيم؛ رها نكنيم تا ان‏شاءاللَّه تحقق پيدا كند. ممكن است قدرى دير يا زود بشود، ليكن خواهد شد. اين، نيت مسؤولان كشور است. اين، همت ملى است كه امروز در كشور ما وجود دارد.

    من مكرر گفتم، الان هم دارم به شما جوانهاى عزيز مى‏گويم؛ سند چشم‏انداز يك انشاى مدرسه‏يى نبوده كه كسى بنشيند بنويسد؛ يك آرزوى محض و آرزوى خام هم نبوده؛ اينها چيزهايى است كه با ملاحظه و محاسبه‏ى همه‏ى جهات روى كاغذ آمده و معنايش اين است كه اين شدنى است. اين‏كه ما گفتيم در ظرف بيست سال بايد رتبه‏ى بالا را در منطقه، در علم و در اقتصاد داشته باشيم، با محاسبه‏ى همه‏ى جوانب قضيه نوشته و تنظيم شده؛ و اين شدنى است.

    البته همه‏ى كارهاى شدنى، رفتن، دنبال كردن، همت گماشتن و انجام دادن مى‏خواهد. شكى نيست كه اگر بنشينيم تماشا كنيم، هيچ كارى نخواهد شد. با دنبال‏گيرى، كار شدنى است. ان‏شاءاللَّه پيگيرى خواهيم كرد و به توفيق الهى و به حول و قوه‏ى الهى خواهد شد. البته ما آن روزها را على‏القاعده نمى‏بينيم، اما شماها مى‏بينيد؛ مال شماهاست، آينده‏ى شماست.

    من در يكى از جلسات دانشجوها گفتم شما فكر اين را بكنيد كه پنجاه سال ديگر كشور شما بايد جايى باشد كه هر كس به يك پيشرفت علمى احتياج دارد، ناگزير باشد زبان فارسى ياد بگيرد؛ يعنى كشور شما آن‏قدر اثر علمى و تحقيقاتى توليد كند كه همين‏طور كه امروز زبان انگليسى عمدتاً به بركت پيشرفت فناورى امريكا و بعضى از كشورهاى ديگر در دنيا رايج شده، شما بتوانيد زبان فارسى را به تبع رشد علمى‏تان در دنيا رايج كنيد. شما بايد بتوانيد در قله قرار بگيريد؛ اين شدنى است و اگر همت بگماريم، قطعى است.

    البته عزيزان من! پسرهاى جوان! دخترهاى جوان! بدانيد ايمان همراه با عمل صالح مهمترين پشتوانه براى پيشرفت در اين ميدان است. ايمان پاك، روشن، شفاف، مستدل و منطقى - كه مواد آن خوشبختانه در معارف اسلامى فراوان است - همراه با عمل مى‏تواند به شما كمك كند. صِرف ايمان كار را پيش نمى‏برد. ايمانى كه به دنبال خودش عمل داشته باشد، پايبندى داشته باشد، تقيد داشته باشد، لااباليگرى و ولنگارى از آن دور باشد، مى‏تواند هم به دنياى شما كمك كند، هم به آينده‏ى كشورتان كمك كند. به اين بپردازيد؛ كما اين‏كه من در اظهارات شماها هم ديدم.

    جلسه‏ى بسيار خوبى بود. اين دو ساعتى كه شما براى ما صحبت كرديد، براى من مغتنم بود و من خوشحالم كه حرفهاى شما را شنيدم. البته حرف زدن شما فوايد ديگرى هم دارد؛ فقط اين نمادى كه من گفتم، نيست. اين هم كه جوان ايرانى اين همت را بكند كه بيايد در يك تريبون ملى - اين‏جا تريبون ملى است؛ هرچه شما مى‏گوييد، همه‏ى ملت ايران آن را مى‏شنوند - يافته‏هاى خودش را بيان كند و اين اعتماد به نفس را داشته باشد، يكى از سرمايه‏هاى بزرگى است كه براى كشورمان لازم داريم. من از اين اعتمادبه‏نفس‏ها خيلى خوشم مى‏آيد.

    دوستمان گفتند كه اين حرفها نبايد اين‏جا گفته مى‏شد؛ نه، هيچ اشكالى ندارد. عمده اين است كه شما بياييد اين‏جا بايستيد و آنچه را كه به نظرتان مى‏رسد، بگوييد؛ اين براى من مهم است. ممكن است حرفى كه شما مى‏زنيد، خيلى پخته هم نباشد؛ پيشنهادى كه شما مى‏كنيد، خيلى هم نو نباشد؛ ايرادى ندارد. آنچه براى ما مهم است، اين است كه شما با اعتمادبه‏نفس بياييد اين‏جا بايستيد - دخترتان، پسرتان - و حرفتان را با قدرت و با اتكاءبه‏نفس بزنيد و اين حرف در سطح كشور پخش شود؛ اين براى ما ارزش دارد. ان‏شاءاللَّه موفق باشيد.

    :icon_pf(57):

  4. #324
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در مراسم دانش‏آموختگى دانشجويان دانشگاه امام على(ع)‏ 6/ 7/ 84

    بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در مراسم دانش‏آموختگى دانشجويان دانشگاه امام على(ع)‏

    6/ 7/ 84
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    جشن فارغ‏التحصيلى شما جوانان عزيز را به خود شما و به ارتش جمهورى اسلامى ايران تبريك عرض مى‏كنم.

    پرورش جوانان مؤمن و كارآمد و حضور آن‏ها در رده‏هاى مختلف خدمت - چه در ارتش، چه در سپاه، چه در بقيه‏ى دستگاه‏هاى مسؤول كشور - براى مسؤولان كشور و براى همه‏ى آحاد ملت يك مژده است.

    امروز هر چه پيش مى‏رويم و نسل‏هاى جديد وارد عرصه مى‏شوند، احساس بر اين است كه سطح دانايى و تعهد در مجموعه‏ى مسؤولان كشور، در سطوح مختلف، بالاتر مى‏رود.

    شما در بدنه‏ى ارتش، در بخش‏هاى مختلف مشغول كار خواهيد شد. هر كدام از شما داراى مسؤوليت سنگينى هستيد و سنگينى اين مسؤوليت به تناسب اهميت و ارزش ارتش جمهورى اسلامى ايران و به طور كلى نيروهاى مسلح در جمهورى اسلامى است. همچنان كه نيروهاى مسلح در نظام جمهورى اسلامى مظهر قدرت و عزت ملى و توانايى دفاع از كُليت و هويت ملت هستند - اين حقيقتى است كه امروز بحمداللَّه در نيروهاى مسلح ما مشهود است - و به تناسب اين ارزش والا كه براى ارتش جمهورى اسلامى و ديگر نيروهاى مسلح وجود دارد، هر فردى از شما هم در هر جا حامل مسؤوليت عزت‏آفرينى و قدرت بخشىِ هر چه بيشتر به اين مجموعه و به اين سازمان هستيد.

    اگر ملتى قدرت دفاع از خود را نداشته باشد، عزت او هم هيچ‏گونه تضمينى ندارد. در دنيايى كه هوس‏ها و انگيزه‏هاى مادى به جاى ارزش‏هاى معنوى بر انسان‏هاى صاحب قدرت حكمرانى مى‏كند، هيچ ملتى نمى‏تواند از هيچ مركز ديگرى جز قدرت درونى خود كه خداى متعال به او بخشيده است، اميد هيچ‏گونه كمك و چشم‏داشتِ حمايتى را داشته باشد.

    ملت‏ها بايد به خودشان تكيه كنند تا بتوانند عزتى را كه خود را شايسته‏ى آن مى‏دانند، به دست بياورند. اين قدرت، قدرت علمى است؛ قدرت دفاع از خود است؛ توانايىِ بروز استعدادهاى درونى است. يك ملت بايد اين توانايى‏ها را داشته باشد تا بتواند عزيز باشد. مظهر قدرت دفاعى كشور شماها هستيد؛ نيروهاى مسلح. درست است كه در هنگامه‏ى آزمايش‏هاى بزرگ، همه‏ى ملت پشت سر نيروهاى مسلح قرار مى‏گيرند و نيروهاى مسلح را تنها نمى‏گذارند؛ كما اين‏كه در دوران دفاع هشت ساله ثابت شد، ولى با اين حال، آن مجموعه‏يى كه اولين مسؤوليت و اصلى‏ترين مأموريت را در زمينه‏ى دفاع دارد، نيروهاى مسلح كشورند و شما جوان‏هاى عزيز با اين نيت، با اين فكر، با اين احساس وارد بخش‏ها و دستگاه‏ها و يگان‏ها و قسمت‏هاى مورد نياز بشويد و مأموريت‏تان را آغاز كنيد كه مى‏خواهيد سازمان خودتان را به سطوح آرمانىِ آن برسانيد تا بتوانيد سهم خود را در قدرت دفاع اين ملت بزرگ و عزيز ايفا كنيد. ابتكار، نوآورى، انگيزه‏ى خالص خدمتى، حفظ پاكدامنى و صفايى كه امروز در شما جوان‏ها بحمداللَّه هست، دقت در ضابطه‏هاى نيروهاى مسلح و رعايت اين ضوابط، توكل به خدا، اعتماد به خدا، توفيق خواستن از خداوند متعال و اعتماد به نيروى ذاتى خود؛ اينها رمزهاى موفقيت شماست. در اين ميدان گسترده‏يى كه پيش روى شماست، استعدادهايى بروز خواهد كرد و شخصيت‏هايى رشد خواهند كرد. در ميان شما بى‏گمان كسانى خواهند بود كه تأثيرات بزرگى در ارتش جمهورى اسلامى ايران و در پيشرفت اين سازمان خواهند داشت.

    توفيق همه‏ى شما را از خداوند متعال مسألت مى‏كنم. و همچنانى كه اين روزها يادآور سالهاى دفاع مقدس است، از خداند متعال مى‏خواهم كه شما را در همه حال جزو برجستگان خط دفاعى كشور قرار بدهد و دعاى حضرت بقيةاللَّه شامل حال شما باشد.

    براى شهداى عزيز و ايثارگران عزيز در نيروهاى مسلح و در ارتش جمهورى اسلامى طلب رحمت و مغفرت مى‏كنم.



    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‏

    :icon_pf(57):

  5. #325
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار قاريان قرآن كريم‏‏ ‏ 14/ 7/ 84

    بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار قاريان قرآن كريم‏‏ ‏

    14/ 7/ 84
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    اولاً از قراء عزيز و خوانندگان بسيار گرامى و واقعاً نور چشم ما كه امروز اين جلسه را با نواى خوش قرآن معطر كردند، تشكر مى‏كنم و خدا را سپاسگزارم.

    امروز بحمداللَّه به بركت نظام جمهورى اسلامى نواى قرآن در فضاى كشور ما طنين‏انداز است. جوانهاى عزيز ما بدانند كه يك روز قرآن به معناى حقيقى كلمه در اين كشور غريب بود؛ نه فقط عمل به قرآن و تكريم قرآن، حتّى تلاوت قرآن هم غريب بود. گاهى به عنوان نمايش، حركتى در گوشه‏يى ديده مى‏شد؛ اما قرآن، مطلوب و جريان غالب در ميان مردم كشور، بخصوص جوانهاى ما نبود. امروز من نگاه مى‏كنم مى‏بينم تعداد جوانها و حتّى نوجوانهايى كه تلاوت قرآن را در حد نصاب لازم انجام مى‏دهند، زيادند. امروز جوانهاى عزيزى كه اين‏جا خواندند، همه‏شان حقاً و انصافاً بسيار خوب خواندند. بتدريج اين جريان قرآنى در كشور تقويت شده.

    من بارها گفته‏ام، باز هم مى‏گويم: ما تلاوت برجسته‏ى قرآن را در اين كشور دنبال مى‏كنيم، براى اين‏كه اُنس با قرآن و تلاوت قرآن در بين مردم عموميت پيدا كند. عزيزان من! بايد با قرآن اُنس پيدا كنيد. زبان ما، زبان قرآن نيست؛ مى‏توانيم به ترجمه‏ى قرآن مراجعه كنيم؛ اما عمق‏يابى مضامين قرآنى فقط با مراجعه‏ى به ترجمه نمى‏شود؛ كما اين‏كه با خواندن متن قرآن هم براى كسانى كه مى‏فهمند، هميشه به دست نمى‏آيد؛ با تدبر به دست مى‏آيد؛ با عمق‏يابى به دست مى‏آيد.

    با قرآن بايد مثل آينه مواجه شد؛ پاكيزه، براق و بى‏زنگار؛ تا قرآن در دل ما منعكس شود. قرآن بايد در جان ما انعكاس پيدا كند؛ اين هميشه و براى همه نيست؛ براى كسانى است كه دلشان را با صفاى باطن و نفس پاكيزه كنند؛ با ايمان، با باور و با قبول با قرآن مواجه شوند؛ والّا كسانى‏كه دل معاند دارند، بناى برنشنيدن و نفهميدن دارند، نواى قرآن، كلام قرآن و پيام قرآن در دل آنها اثرى نمى‏كند؛ «ولو انّنا نزّلنا اليهم الملائكة و كلّمهم الموتى و حشرنا عليهم كلّ شى‏ء قبلا ما كانوا ليؤمنوا الّا أن يشاء اللَّه»؛ اگر براى برخى افراد زمين را به آسمان بدوزى، اين دلِ ناباور و زنگار گرفته، نزديك نمى‏شود و ايمان نمى‏آورد. لذا قرآن را هم مى‏خواند، اما به قرآن نزديك نمى‏شود.

    بايد به قرآن نزديك شد. شما جوانهاى عزيز و همه‏ى جوانهايى كه اين حرف را در سرتاسر كشور مى‏شنويد، بدانيد در قرآن حكمت هست، نور هست، شفاء هست. عقده‏هايى كه بر اثر چالشهاى موجود مادى دنيا در دل و جان انسان به‏وجود مى‏آيد، سرانگشت حكمت قرآنى مى‏تواند همه‏ى اين عقده‏ها را باز كند؛ اين واقعيت است؛ دلها را باز مى‏كند، شرح صدر مى‏دهد، اميد مى‏دهد، نور مى‏دهد، عزم راسخ براى حركت در صراط مستقيم مى‏دهد. با قرآن بايد مواجه شد و اينها را گرفت.

    ما وقتى در دنيا غرق مى‏شويم، خود را محروم مى‏كنيم؛ مثل اين است كه آينه‏يى را گِل‏اندود كنيد؛ معلوم است كه چيزى را منعكس نمى‏كند. ما نبايد خود را از قرآن محروم كنيم. امروز دنياى اسلام متأسفانه خود را محروم كرده است. ما امت اسلامى، خود را از قرآن محروم كرده‏ايم. لذا آيه‏ى قرآن را هم مى‏خوانند، اما در عين حال مى‏بينند كه آيه‏ى قرآن به اميد بستن به غير خدا، به شرك آوردن به غير خدا، به پيوستن به جناح غير خدا و اردوگاه غير خدا چه نگاه غضب‏آلودى دارد؛ در عين حال دلشان پيش امريكاست، دلشان پيش مستكبران عالم است، دلشان پيش كمپانى‏هاى سرمايه‏دارى مسلط صهيونيستى و غيرصهيونيستى است. اگر دنياى اسلام حركت و جهش لازم را به سمت تعالى پيدا نمى‏كند، به‏خاطر همين گرفتاريهاست.

    البته امروز خوشبختانه مسلمانها بيدار شده‏اند. امروز در سرتاسر دنيا بيدارى اسلامى محسوس است و روزبه‏روز ان‏شاءاللَّه اين بيدارى و برادرى بين مسلمانها بيشتر خواهد شد.

    وقت اذان مغرب است. ما، هم حرف گفتنى به شما زياد داريم؛ هم شوق شنيدن صداهاى قرآنى شما را زياد داريم؛ اما متأسفانه براى هيچكدام وقت نيست.



    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‏

    :icon_pf(57):

  6. #326
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار اعضاى هيأت دولت‏‏ ‏17/ 7/ 84

    بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار اعضاى هيأت دولت‏‏

    17/ 7/ 84

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم

    مرسوم ما در ماه رمضان كه عادتاً در جمع مسؤولان دولت ساعتى را مثل امروز هستيم،اين است كه از نصايح و مواعظ نهج‏البلاغه استفاده كنيم؛ چون همه‏ى ما به اين نصايح احتياج داريم؛ بخصوص امثال ما و شما بيشتر از ديگران به نصيحت احتياج داريم؛ چون هم در باب مسائل شخصىِ خودمان محتاج نصيحت هستيم - دل خودمان، رابطه‏ى قلبى خودمان با خدا، حفظ خشوع و تواضعى كه لازمه‏ى سلوك صحيح در راه انجام وظيفه است - هم از اين جهت كه وظايف مهمى در اداره‏ى كشور بر عهده‏ى هر يك از جمع ما كه اين‏جا هستيم، گذاشته شده؛ كه فهم منطق علوى در باب مسائل كلان اداره‏ى كشور از خلال اين مواعظ به‏دست مى‏آيد. درست است كه خيلى از اينها مسائل منطقى، تحليلى و استدلالى است و جاهايى هم در اطرافش بحث شده، اما آنچه را كه انسان از لابه‏لاى مواعظ و توصيه‏هاى اميرالمؤمنين مى‏فهمد، گاهى در روح، خيلى عميق‏تر و اثرگذارتر است از آنچه به صورت استدلالى و تحليلى بيان مى‏كنند. لذا درباره‏ى مسائلى كه مبتلابه ماست، سالهايى كه در جمع مسؤولان دولت بوديم، از مواعظ نهج‏البلاغه نكاتى را مطرح كرديم و گفتيم؛ امروز هم همين‏طور است.

    من قبل از اين‏كه اين جملات را بخوانم - كه همه‏ى اين جملات را هم از فرمان اميرالمؤمنين به مالك‏اشتر انتخاب كرده‏ام - دو سه نكته‏ى كوتاه را باز تذكراً عرض مى‏كنم: نكته‏ى اول اين‏كه گمان مصونيت از انحراف را مطلقاً در خودمان نبايد راه بدهيم؛ يعنى هيچ‏كس نبايد بگويد وضع ما كه روشن است و مثلاً در خط صحيح و در خط دين و خدا داريم حركت مى‏كنيم و منحرف نمى‏شويم؛ نه، چنين چيزى نيست. امكان لغزش و انحراف از خط مستقيم براى همه هست و همه هم وسيله‏ى اجتناب از اين انحراف را دارند؛ يعنى اين‏طور نيست كه يك سرنوشت قطعى و حتمى وجود داشته باشد تا ما بگوييم هر كس در اين راه حركت مى‏كند، ناگزير بايد لغزش پيدا كند؛ نه، انسان مى‏تواند بدون لغزش و انحراف راه را ادامه دهد. اما مصونيت از انحراف هم تضمينى نيست كه انسان بگويد ما كه ديگر منحرف نمى‏شويم؛ بنابراين خاطر جمع سر را روى بالش نرمى بگذارد و از حال خودش غافل شود. هيچ‏كدام از اين دو طرف قضيه نبايد مورد بى‏توجهى قرار بگيرد.

    وسيله‏ى عدم انحراف و پرهيز از انحراف چيست؟ مراقبت از خود. بايد مراقب بود. اگر از خود مراقبت كنيم، منحرف نمى‏شويم. اگر از خود مراقبت نكنيم، يا از ناحيه‏ى سستى و ضعف در پايه‏ها و مبانى عقيدتى انحراف به انسان روى مى‏آورد، يا از ناحيه‏ى شهوات به انسان روى مى‏آورد. حتّى كسانى كه پايه‏ها و مبانى اعتقادى آنها محكم است، شهوات نفسانى بر نگاه و بينش عقلىِ درست و عميق نسبت به خط و راه و هدف غلبه مى‏يابد و انسان را منحرف مى‏كند؛ كه ما مواردش را ديديم. در اين خصوص چند آيه در قرآن هست، اما اين آيه كه در مورد قضيه‏ى اُحد است، خيلى انسان را تكان مى‏دهد. مى‏فرمايد: «انّ الذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشيطان ببعض ما كسبوا»؛ يعنى كسانى‏كه در ماجراى اُحد دچار آن لغزش خسارتبار شدند و از ميدان جنگ رو برگرداندند و اين همه خسارت بر نيروى نورسته‏ى اسلام و حكومت اسلامى وارد شد، علتش «ببعض ما كسبوا» بود؛ كارهايى بود كه قبلاً سرِ خود آورده بودند. دل دادن به شهوات و هواهاى نفسانى اثرش را اين‏طور جاها ظاهر مى‏كند. آيه‏ى شريفه‏ى ديگر مى‏فرمايد: به اينها گفته شد انفاق كنيد، ولى به تعهد خود عمل نكردند؛ لذا نفاق بر قلب آنها مسلط شد؛ «فا عقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ يعنى وقتى انسان نسبت به تعهدى كه با خداى خود دارد، بى‏توجهى نشان داد و خلف وعده كرد، نفاق بر قلب او مسلط مى‏شود. بنابراين اگر ما بى‏توجهى كنيم و تن به شهوات و هوى‏ها بسپاريم، ايمان مغلوب و عقل مغلوب مى‏شود و هوى‏ و هوس غالب؛ باز هم همان انحرافى كه از آن مى‏ترسيديم، ممكن است پيش بيايد. بنابراين در همه‏ى حالات انسان بايد اين گمان را داشته باشد كه ممكن است لغزش پيدا كند. هيچ‏كس خودش را از اين خطر دور نداند. يك نمونه‏ى اين قضيه «بَلعم باعورا» است؛ «و اتل عليهم نبأ الذى آتيناه آياتنا» تا آخر.

    نكته‏ى دوم اين‏كه ماها اگر بخواهيم در اين جايگاهى كه هستيم، از احتمال خطاى خودمان كم كنيم، بايد از سخن درشت خيرخواهان نرنجيم؛ يكى از راههاى سلامت اين است. البته بدخواهانى هم هستند كه سخن درشت و نرم و همه نوع سخنى دارند و از شايعه‏پراكنى و جنگ روانى و دروغ بستن به اين و آن واهمه‏يى ندارند و انسان ممكن است در دلش از آنها برنجد؛ اما كسى كه مى‏دانيد قصد عناد و دشمنى ندارد، ولو با لحن درشتى هم حرف مى‏زند، از او نبايد واقعاً برنجيد. به سخن نرم و دلنشين چاپلوسان هم دل نسپريد. اگر ما اين را رعايت كنيم، به نظر من خيلى به سود ماست.

    نكته‏ى سوم اين‏كه اين حرفها خطاب به مالك‏اشترِ بزرگوار است و مى‏بينيد كه حرفهاى درشت و تلخى هم در آن وجود دارد. حضرت نصيحت‏هاى خيلى تلخى مى‏كنند كه اگر كسى اين‏طور ما را نصيحت كند، يك‏ذره به ما برمى‏خورد. مالك‏اشتر كسى است كه حضرت در فرمان ديگرى او را اين‏طور معرفى مى‏كنند: «فانه ممن لا يخاف وهنه»؛ كسى است كه گمان سستىِ او نمى‏رود. «و لا سقطته»؛ كوتاهى در كارها به او گمان برده نمى‏شود. «ولا بطؤه عما الاسراع اليه احزم»؛ كندىِ او در كارهايى كه شتاب مطلوب است، مطلقاً گمان كسى را برنمى‏انگيزد. «و لا اسراعه الى ما البطء عنه امثل»؛ عجله و شتابزدگى او هم نسبت به كارهايى كه آرامش و تأنّى در آن مطلوب است، گمان كسى را برنمى‏انگيزد. يعنى انسانى است كه هم مراقب خود است و هم حكيم و داناست؛ يعنى نه در جايى كه بايد شتابزدگى نكند، شتابزدگى مى‏كند؛ نه آن جاهايى كه بايد با سرعت حركت كند، كوتاهى مى‏كند. حضرت در فرمان خود به دو امير از امراى جيش در صفين، مالك‏اشتر را اين‏گونه معرفى مى‏كنند.

    و اما آنچه ما از كلمات حضرت در اين نامه انتخاب كرديم، چند جمله است: يك جمله اين است كه حضرت مى‏فرمايند «و لا تقولن انى مؤمر آمر فاطاع»؛ اين‏طور نباشد كه تو بگويى چون در اين كار به من مسؤوليت سپرده شد، من بايد دستور بدهم و ديگران از من اطاعت كنند. «لا تقولن» يعنى با تأكيد و مبالغه مى‏گويد مبادا چنين فكرى بكنى و چنين حرفى بزنى. اين روحيه كه من اين‏جا چون مسؤوليتى دارم، بايد بگويم و ديگران بى‏چون و چرا حرف من را گوش كنند، «ادغال فى القلب» است؛ دل تو را فاسد مى‏كند. «و منهكة للدين». منهكه، يعنى ضعيف‏كننده‏ى روح دين، ديندارى و ايمان انسان. «و تقرب من الغير» اين حالت، تغييرات ناخواسته را نزديك مى‏كند. اعجاب به نفس و غرور و اين‏كه در مسؤوليتى كه من هستم، كسى نبايد روى حرف من حرف بزند، از آن چيزهايى است كه تغيير را نزديك مى‏كند؛ تغييراتى كه براى انسان نامطلوب است؛ تغييرات زمانه كه آدم نمى‏خواهد پيش بيايد؛ يعنى مُلك و دولت و اقتدار و توانايى و فرصتهاى خدمت را از انسان مى‏گيرد.

    يك جمله‏ى ديگر اين است كه مى‏فرمايد: «انصف اللَّه و انصف الناس من نفسك و من خاصة اهلك و من لك فيه هوى من رعيتك». معناى «انصف الناس من نفسك» در عربى اين است كه داد مردم را از خودت بگير. «انصف من نفسك» يعنى داد كسى را از خودت بگير؛ خودت را در مقابل او محكوم كن؛ از خود به نفع ديگران بازخواست كن. حضرت در اين‏جا مى‏گويد: «انصف اللَّه من نفسك»؛ داد خدا را از خود بگير. معناى اين جمله اين است كه در مقابل خدا كاملاً احساس مسؤوليت بكن و خودت را در قبال تكليف الهى محكوم كن. اين‏طور نباشد كه خيال كنى آنچه را كه بر عهده‏ات بوده، به تمام و كمال انجام داده‏اى؛ نه، هميشه خودت را بدهكار و مديون بدان. اين در مورد خدا. آن‏وقت «انصف الناس من نفسك»؛ داد مردم را هم از خودت بستان؛ يعنى هميشه در قضاوتهاى خودت مردم را حاكم و طلبگار و محِق بدان و خودت را بدهكار. البته اين معنايش اين نيست كه در موردى هم كه ظلم بخصوصى به تو دارد مى‏شود، باز بگويى حق با من نيست؛ نه، اين نگاهِ عمومى است. مردم مطالبات دارند، حرف مى‏زنند، صدايشان بلند مى‏شود، گاهى سر آدم داد مى‏كشند؛ فرض بفرماييد در اداره‏يى جمعى مراجعه مى‏كنند و حرفى مى‏زنند؛ اولين فكرى كه به ذهنت مى‏رسد، اين نباشد كه اينها را تحريك كرده‏اند تا بيايند عليه من - كه هيچ تقصيرى ندارم - جنجال كنند؛ نه، اولين فكر اين باشد كه اينها مطالبه‏ى بحقى دارند؛ من مسؤولم ببينم اينها چه مى‏گويند.

    بنابراين هم داد مردم را از خود بستان، هم «من خاصة اهلك»؛ از كسان نزديك خودت؛ فرزند، برادر و قوم و خويش. «و من لك فيه هوى من رعيتك»؛ اگر در بين مردم قشر و جماعتى هستند كه مورد حمايت خاص تو هستند، از آنها هم داد مردم را بگير. شما به عنوان يك حاكم، يك رئيس يا يك وزير، وقتى طرفدار قشرى هستيد، قهراً به آن قشر امكاناتى تعلق مى‏گيرد و آن قشر تمكنى پيدا مى‏كند كه همين امكانِ تطاول آنها بر حقوق مردم را به‏وجود مى‏آورد؛ پس حواستان باشد.

    يك جمله‏ى ديگر در اين فرمانِ بسيار مهم اين است كه «و ليكن احب الامور اليك اوسطها فى‏الحق و اعمها فى‏العدل و اجمعها لرضى الرعية». فهرست كارهايى كه انسان بايد انجام دهد، يك چيز طولانى است و به همه‏ى اينها هم نمى‏رسد. حضرت مى‏فرمايد: محبوب‏ترين كارى كه مى‏خواهى انتخاب كنى، اولاً «اوسطها فى‏الحق» يعنى وسطتر باشد. وسط، يعنى ميانه‏ى افراط و تفريط؛ نه در آن افراط وجود داشته باشد، نه تفريط. حق هم درست همين است؛ هيچ‏گاه نه در جهت افراط است، نه در جهت تفريط. «اوسطها فى‏الحق» يعنى به‏طور كامل در آن رعايتِ حق بشود؛ يعنى دقيقاً در حد وسط بين افراط و تفريط باشد. ثانياً «و اعمها فى‏العدل» باشد؛ عدالتى كه از آن ناشى مى‏شود، سطح وسيع‏ترى از مردم را فرا بگيرد. گاهى ممكن است كارى عادلانه باشد؛ اما كسانى‏كه از اين عدل سود مى‏برند، جماعت محدودى باشند. ممكن است كارى ظلم هم نباشد، كار عادلانه و درستى هم باشد؛ اما دايره‏ى اين كار، محدود باشد. يك وقت نه، انسان دايره‏ى وسيعى از كار را مورد اهتمام خودش قرار مى‏دهد و جماعت كثيرى از آن استفاده مى‏كنند. حضرت مى‏فرمايد اين كار پيش تو محبوب‏تر باشد. محبوب‏تر بودن هم طبعاً معنايش اين است كه اگر امر داير شد بين اين كار و يك كار ديگر، اين را انتخاب كنى؛ يعنى همان اولويت‏ها و تقدم‏هايى كه ما هميشه مى‏گوييم رعايت كنيد. اين، يكى از ملاك‏هاى اولويت‏هاست.

    ثانياً «و اجمعها لرضى الرعية»؛ ديگر اين‏كه كارى كه انتخاب مى‏كنى، رضايت مردم را با خودش داشته باشد. «رعيت» به مردم اطلاق مى‏شود؛ يعنى كسى كه مراعات او لازم است. رعيت چيز بدى نيست. بعضى‏ها خيال مى‏كنند رعيت فحش است! رعيت يعنى كسى كه مراعاتش لازم است؛ يعنى توده‏ى مردم و عامه‏ى مردم. اصطلاح «ناس» و «رعيت» غالباً به قشر سواد مردم گفته مى‏شود، نه گروههاى خاص. تكيه‏ى اميرالمؤمنين و پيغمبر و قرآن هم روى همين مجموعه‏هاى عمومى مردم است؛ همينى‏كه ما عوام مردم مى‏گوييم؛ يعنى رعيت و توده‏ى مردم و سواد مردم؛ همين چيزى كه خواص خاصِ خرج كنِ امروز با طرح آن در مسائل سياسى و اجتماعى مخالفند و اسمش توده‏گرايى و پوپوليسم است. اين‏كه جماعت و حزب و گروه و دسته‏ى خاصى را انتخاب كنيد و اينها بشوند محور تصميم‏گيرى و محور كار و طبعاً محور خيرات، خيلى خوش‏خيالى است؛ اين‏كه آدم خيال كند جماعت خاصى محور تصميم‏گيرى‏اند، كارها را آنها مى‏كنند، انتصاب‏ها را آنها مى‏كنند؛ اما وقتى نوبت تقسيم غنايم مى‏شود، خودشان را زاهدانه كنار مى‏كشند و مى‏گويند نخير، برويد بدهيد به مردم، ديديم و تجربه كرديم كه اين‏طورى نيست؛ منطقاً هم اين‏گونه نيست. لذاست كه در منطق علوى، نگاه و توجه به عامه‏ى مردم است. گروههاى خاص و قشرهاى خاص و جماعتهايى كه اسم خاص و عنوان خاصى پيدا مى‏كنند و براى خودشان تشخص خاصى به‏دست مى‏آورند، مورد اعتبار نيستند؛ نه اين‏كه بايد به اينها ظلم شود؛ نه، اينها هم مثل بقيه‏ى مردم تشخصى ندارند؛ از نظر اسلام تعينى ندارند؛ لذا مى‏گويد: «و اجمعها لرضى الرعية»؛ بايد رضايت عامه‏ى مردم جلب شود.

    بعد حضرت استدلالى دارد كه خيلى عجيب و جالب است. مى‏فرمايد: «فان سخط العامة يجحف برضى الخاصة»؛ ملاك و مناط و معيار و ميزان كار، رضايت و عدم رضايت عامه‏ى مردم است. چرا؟ چون اگر عامه‏ى مردم نارضايى داشته باشند، رضايت و خشنودى گروههاى خاص از تو بكلى پامال مى‏شود و از بين مى‏رود. اى بسا جماعتى به اسم روشنفكر و نخبگان سياسى، طرفدار حكومت و حاكمى هستند، اما عامه‏ى مردم ناراضى‏اند؛ اين نارضايىِ عمومىِ مردم، خشنودى و رضايت آن جماعت ويژه را لگدمال مى‏كند و از بين مى‏برد؛ كمااين‏كه ديديم همين كار را كردند. عكس اين هم صادق است؛ «و انّ سخط الخاصة يغتفر مع رضى العامة»؛ اما اگر مردم را راضى كردى و رضايت عمومى را به دست آوردى، سَخَط و ناخشنودى گروههاى خاص قابل بخشش است؛ يعنى خيلى اهميتى ندارد و خيلى تأثيرى نمى‏گذارد؛ بنابراين برويد سراغ راضى كردن عموم مردم. آن وقت حضرت نگاه حكيمانه‏يى دارد. ما هم در همين مدتهايى كه دستمان توى كار بوده، اين را واقعاً ديديم، لمس كرديم. «و ليس احد من الرعية اثقل على الوالى مؤونة فى الرخاء، و اقل معونة له فى البلاء، و اكره للانصاف، و اسأل بالالحاف، و اقل شكوا عند الاعطاء، و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصة»؛ گروههاى خاص در همه‏جا مايه‏ى اذيتند؛ اولاً در وقت رخاء و آسايش و فراوانى، مؤونه‏شان بر والى از همه بيشتر است؛ توقعاتشان زياد است؛ فلان چيز را به ما بدهيد، فلان امكان را به ما بدهيد. هنگام آسايش و راحتى كشور و دولت، كه امنيت است و جنگى نيست و مشكلى نيست، بيشترين هزينه را بر حكومت غالباً همين گروههاى خاص دارند. ما روى ضعف خودمان مى‏گوييم غالباً، اما حضرت نه، به‏طور مطلق حكم كلى صادر مى‏كنند: «و اقلّ معونة له فى البلاء»؛ در سختى‏ها كمترين مقدارِ كمك را اينها مى‏كنند. مثلاً اگر جنگى پيش مى‏آيد، ناامنى‏يى پيش مى‏آيد، دشمنى حمله مى‏كند، از اين گروههاى خاص هيچ خبرى نيست؛ كمتر در ميدان هستند. «و اكره للانصاف»؛ از همه نسبت به انصاف، ناخشنودتر و كاره‏ترند؛ از انصاف و عدل و مساوات، بيشتر از همه، اينها بدشان مى‏آيد. «و اسأل بالالحاف»؛ از همه مصرتر در درخواست، اينهايند. البته مردم معمولى هم نامه مى‏نويسند و چيزى را درخواست مى‏كنند؛ يك‏وقت انسان امكان دارد، اجابت مى‏كند؛ يك وقت هم اجابت نمى‏كند؛ ديگر دفعه‏ى دوم و سومى ندارد. اما گروههاى خاص - اينهايى كه جزو ويژه‏خواران سياسى و اقتصادى‏اند - اگر چيزى مى‏خواهند، مثل كنه مى‏چسبند. الحاف، يعنى الحاح و اصرار. ول نمى‏كنند تا بالاخره يك چيزى بكنند و ببرند.

    «و اقل شكرا عنه الاعطاء»؛ وقتى به آنها چيزى مى‏دهى، كمترين سپاس را مى‏گزارند؛ كأنه حقى بوده و بايد به آنها مى‏رسيده؛ هيچ شكرگزارى ندارند. مردم عادى و معمولى نه؛ اگر در فلان گوشه‏ى محروم مملكت، شما مدرسه‏ى كوچكى مى‏سازيد، دعا مى‏كنند، محبت مى‏كنند، شكرگزارى مى‏كنند. در مقابل، اگر بهترين امكانات را هم به آن افراد بدهيد، كم‏سپاس‏ترين هستند.

    «و ابطأ عذراً عند المنع»؛ وقتى انسان چيزى به آنها نمى‏دهد، اگر عذرى هم داشته باشد، اينها عذر را قبول نمى‏كنند. «و اضعف صبراً عند ملمات الدهر»؛ وقتى مشكلات زمانه پيش مى‏آيد، اينها از همه كم صبرترند. اگر بلاى طبيعى يا بلاياى اجتماعى پيش بيايد، از همه كم صبرتر و نق‏زن‏تر اينهايند؛ بى‏صبرى نشان مى‏دهند و هى پا به زمين مى‏كوبند. «و انّما عماد الدّين و جماع المسلمين و العدة للاعداء العامة من الامة»؛ پايه‏ى دين، توده‏ى مردمند. اين جمله را اميرالمؤمنين دارد مى‏گويد. اين اگر پوپوليسم هم هست، پوپوليسمِ علوى است؛ مورد احترام و تقديس ماست. «والعدة للاعداء»؛ در مقابلِ دشمن، عُده و امكان و استعداد عبارتند از همين عامه. «فليكن صغوك لهم و ميلك معهم»؛ ميل و گرايش عمومى‏ات به طرف عامه باشد.

    البته اين‏كه گفتيم «اوسطها فى‏الحق»، من اين نكته را هم تذكر بدهم. پيدا كردن حد وسط با توجه به پيچيدگى‏هاى مسائل اقتصادى و اجتماعى امروز كار ظريفى است. هنر شما به عنوان وزير و مدير اين است كه بتوانيد با ظرافت اين كار را انجام دهيد، كه هم آنچه را كه «اعم للعدل» و «اشمل للرضا العامة» و «اوسط الى الحق» است، تأمين شود؛ هم با محاسبات صحيحى كه امروز با توجه به پيچيدگى مناسبات اجتماعى و اقتصادى بر انسان تحميل مى‏شود، منافاتى پيدا نكند. اين ظرافت را حتماً رعايت كنيد.

    البته نامه‏ى حضرت خيلى مفصل است؛ لابد آن را ديده‏ايد؛ سالهاست كه مرتب به زبان ماها و شماها تكرار مى‏شود.

    يك جمله‏ى ديگر از اين نامه‏ى مبارك اين است: «ثم انظر فى امور عمّالك»؛ كارها و امور كارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب كارگزاران است؛ «فاستعملهم اختباراً»؛ با آزمايش آنها را انتخاب كن؛ يعنى نگاه كن ببين چه كسى شايسته‏تر است. همين شايسته‏سالارى‏يى كه امروز بر زبان ماها تكرار مى‏شود، به معناى واقعى كلمه بايد مورد توجه باشد. اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) هم در اين‏جا به آن سفارش مى‏كنند. «و لا تولهم محاباة و اثرة»؛ نه از روى دوستى و رفاقت كسى را انتخاب كن، كه ملاكها را در او رعايت نكنى - فقط چون رفيق ماست، انتخابش مى‏كنيم - نه از روى استبداد و خودكامگى؛ انسان بگويد مى‏خواهم اين فرد باشد؛ بدون اين‏كه ملاك و معيارى را رعايت كند يا با اهل فكر و نظر مشورت كند.

    بعد خصوصيات اين افراد را ذكر مى‏كند: اهل تجربه باشند، اهل حيا باشند و ...؛ بعد مى‏رسد به اين‏جا كه «ثم اسبغ عليهم الارزاق»؛ وقتى كارگزار خوبى را انتخاب كردى، زندگى‏اش را تأمين كن. من هميشه به مديران مى‏گويم، در گذشته هم گفته‏ام، الان هم به آقاى دكتر احمدى‏نژاد و به شماها مى‏گويم؛ دائم مأموران و منتخبان خودتان را زير نظر داشته باشيد؛ دائم نگاه كنيد و از اينها غافل نشويد. ديده‏ايد كه نگهبان‏ها در شب نورافكن‏هايى را دائم مى‏چرخانند و گوشه‏ها را نگاه مى‏كنند؛ شما هم همين‏طور بايد به‏طور دائم امور را زير نظر داشته باشيد و نگاه كنيد؛ بنابراين از كار كارگزارانتان غفلت نكنيد. «ثم تفقد اعمالهم»؛ يعنى از كارهاى اينها جستجو كن، ببين كار انجام مى‏دهند يا نه؛ درست انجام مى‏دهند يا نه؛ آيا تخلفى در كارهايشان وجود دارد يا خير. «و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم»؛ كسانى را كه چشم و گوش تو هستند، بگمار تا كارهاى اينها را نگاه كنند. «فأن تعاهدك فى‏السّر لامورهم حدوة لهم على استعمال الامانة و الرفق بالرعية»؛ اين موجب مى‏شود كه اينها بتوانند امانت را بيشتر حفظ كنند.

    بعد مى‏فرمايند: «فانّ احد منهم بسط يده الى خيانة اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك»؛ اگر ثابت شد كه كسى خيانت كرده - نه اين‏كه تا گزارشى رسيد، فوراً به آن ترتيب اثر بدهيد؛ نه، همه متفق باشند؛ يعنى معلوم باشد و گزارش‏هاى متواتر و مسلّمى برسد كه اين شخص خيانت كرده - آن‏وقت «اكتفيت بذلك شاهداً فبسطت عليه العقوبة فى بدنه و اخذته بما اصاب من عمله»؛ ديگر بايد مجازات شود. البته مجازات انواع و اقسامى دارد، شكل‏هاى گوناگونى دارد، اقتضائات گوناگونى دارد؛ هر طور كه اقتضاى مجازات است، عمل شود.

    چون نامه مفصل است، مجبوريم انتخاب كنيم. آن جاهايى كه به نظرم براى ما لازم‏تر است، آنها را انتخاب كرده‏ام. مى‏فرمايد «و اياك و الاعجاب بنفسك و الثقة بما يعجبك منها»؛ برحذر باش از اين‏كه خودشگفتى به سراغ تو بيايد. اعجاب به نفس، يعنى خودشگفتى؛ اين‏كه انسان از خودش خوشش بيايد. حضرت مى‏گويند مواظب باش در اين دام نيفتى. انسان گاهى در خودش امتيازاتى مشاهده مى‏كند - فهم خوبى دارد، قدرت بدنى خوبى دارد، قدرت ذهنى خوبى دارد، اطلاعات وسيعى دارد، بيان ويژه‏يى دارد، صداى خوشى دارد، جمالى دارد - به مجرد اين‏كه ديديد نسبت به خودتان حالت خودشيفتگى وجود دارد - كه معنايش اين است كه با ديدن اين امتيازات، عيوب را در كنارش نمى‏بينيد - بدانيد كه اين خطر است؛ اين همان چيزى است كه مى‏فرمايند برحذر باش. ممكن است شما بگوييد من اين امتياز را در خودم مى‏بينم، حالا چه كار كنم؟ بالاخره من مثلاً در ميان اين همه جمعيت شاگرد اول فلان دوره‏ى تحصيلى شده‏ام يا در فلان كار اساسى امتياز برجسته‏يى به دست آورده‏ام؛ چه كار كنم؟ اين امتياز را نبينم؟ نه، اين امتياز را ببينيد؛ اما آن نقض‏ها و عيبها و كمبودها و نقاط بسيار منفى‏يى هم كه در خودتان هست، در كنارش ببينيد. آنچه انسان را شيفته‏ى خودش مى‏كند، جمع‏بندى انسان است. ما نقاط خوب خود را مى‏بينيم، اما نقاط نفرت‏انگيز و بد و زشت را مشاهده نمى‏كنيم؛ لذا جمع‏بندى ما مى‏شود جمع‏بندىِ انسانى كه شيفته‏ى خودش هست؛ اين اشكال دارد. بنابراين ما بايد ضعفها را هم در كنار نقاط قوت ببينيم. «و اياك و الاعجاب بنفسك و الثقة بما يعجبك منها»؛ به آن چيزى كه در وجود تو هست و تو را شيفته‏ى خودت مى‏كند، اعتماد نكن؛ يعنى حتماً باور نكن كه اين نقطه‏ى امتياز در تو وجود دارد. گاهى انسان خيال مى‏كند نقطه‏ى برجسته‏يى در او وجود دارد؛ در صورتى كه تصور و توهم است؛ چون خودش را با آدم سطح پايينى مقايسه كرده، و به خودش نمره داده؛ در حالى كه اگر با افراد ديگرى مقايسه مى‏شد، اصلاً نمره‏ى خوبى نمى‏گرفت. بنابراين خيلى هم اطمينان نكن به آنچه در خود مى‏بينى.

    «وحب الاطراء»؛ از علاقه‏ى به ستايش شدن از طرف ديگران بر حذر باش. «فأن ذلك من اوثق فرص الشيطان فى نفسه ليمحق ما يكون من احسان المحسنين»؛ اين كه انسان دوست داشته باشد او را ستايش كنند، از بهترين فرصتهاى شيطان است كه از آن بهره مى‏برد؛ مى‏آيد احسان محسنين را از بين مى‏برد؛ يعنى آن نيكوكارى‏ها و زيبايى‏ها و آرايش‏هاى معنوى و روحى را از شما سلب مى‏كند.

    دنبال اين، باز فقره‏ى مهم ديگرى است كه مى‏فرمايند: «ايّاك و المنّ على رعيتك باحسانك»؛ سر مردم منت نگذاريد و بگوييد ما اين كارها را براى شماها كرده‏ايم. وظيفه بوده، انجام داده‏ايد. اگر انجام داده باشيد، وظيفه‏تان را انجام داده‏ايد؛ منتى سر مردم نگذاريد. «او التزيّد فيما كان من فعلك»؛ كارهايى را كه انجام داده‏ايد، بزرگنمايى نكنيد. گاهى انسان كارى را انجام مى‏دهد، بعد در ستايش آن كار خيلى مبالغه مى‏كند؛ چندين برابرِ آنچه حقيقت كار است. «او ان تعدّهم فتتبع موعدك بخلفك»؛ خلف وعده هم با مردم نكنيد. آنچه به مردم وعده مى‏دهيد، اصرار داشته باشيد كه آن را انجام دهيد؛ يعنى خودتان را گردنگير آن وعده بدانيد. اين‏طور نباشد كه بگوييم نشد كه نشد؛ چه كار كنيم؛ نه، اصرار كنيد. البته يك وقت انسان به اضطرار برخورد مى‏كند، آن بحث ديگرى است؛ اما تا آن‏جايى كه توان و قدرت در شما هست، تلاش كنيد وعده‏يى را كه به مردم داديد، عمل كنيد و منت هم نگذاريد. «فانّ المنّ يبطل الاحسان و التّزيّد يذهب بنور الحق»؛ منت، احسان را باطل مى‏كند و بزرگنمايى نور حق را از بين مى‏برد. «و الخلف يوجب المقت عنداللَّه و النّاس»؛ خلف وعده موجب مى‏شود انسان، هم از چشم مردم بيفتد و هم از نظر خداى متعال. «و ايّاك و العجلة بالامور قبل اوانها»؛ در كارها پيش از موعد عجله نكنيد و شتابزدگى به خرج ندهيد. اميرالمؤمنين در خطبه‏ى ديگرى، عجله كردن و پيش از موعد كار را انجام دادن، تشبيه مى‏كنند به چيدن ميوه قبل از رسيدن خودش. مى‏فرمايند كسى كه ميوه را قبل از اوان چيدنش مى‏چيند، مثل كسى است كه براى ديگران زراعت كرده؛ يعنى خودش هيچ سودى نمى‏برد. شما اگر در زمينى كه مال ديگرى است، تخمى بپاشيد، سودش را او مى‏برد؛ شما هيچ سودى نمى‏بريد. بذرى كه داخل ملك خودتان مى‏كاريد و نهالى كه آن‏جا مى‏نشانيد و زحمتش را مى‏كشيد، اگر ميوه هم داد، ليكن ميوه را قبل از آن‏كه برسد و قابل استفاده بشود، چيديد؛ در واقع همه‏ى زحمات خودتان را به هدر داده‏ايد. عجله و قبل از اوان به كارى دست زدن را حضرت در آن بيان مطرح مى‏كنند. اين‏جا هم كه مى‏فرمايند عجله نكن، «او التّسقط فيها عند امكانها»؛ تسقط هم نكن. تسقط، يعنى اهمال و كوتاهى كردن و كار را به تعويق انداختن. پس عجله و اهمال كارى هم ممنوع. «او اللجاجة فيها اذا تنكّرت»؛ وقتى معلوم شد كار غلط است، روى آن پافشارى و لجاجت نكن؛ مثلاً ما ايده‏يى را مطرح كرديم و استدلال كرديم و دنبالش هم رفتيم و زحمت هم كشيديم، اما كسانى مخالفت كردند و ما هم گفتيم نه و پيش رفتيم؛ حالا رسيديم به جايى كه ديگر واضح شد غلط است؛ اين‏جا حرفتان را پس بگيريد؛ هيچ اشكالى ندارد. پس لجاجت به خرج ندهيد؛ اگر «اذا تنكّرت»؛ وقتى منكر بودن آن واضح شد. «او الوهن عنها اذا استوضحت»؛ آن‏جايى كه معلوم شد لازم است اين كار انجام بگيرد، انسان نبايد كوتاهى كند.

    يك جمله هم راجع به اين شبها و روزها عرض كنيم. من مى‏خواهم به شما برادران و خواهران عرض كنم، اين‏كه مى‏گويند ماه رمضان، ماه ضيافت الهى است و سفره‏ى ضيافت الهى پهن است، محتويات اين سفره چه چيزهايى است؟ محتويات اين سفره كه من و شما بايد از آن استفاده كنيم، يكى‏اش روزه است؛ يكى‏اش فضيلت قرآن است - قرآن را گذاشتند در اين سفره‏ى با فضيلتِ زياد، بيش از ايام ديگر؛ و به ما گفتند كه تلاوت قرآن كنيد - يكى‏اش همين دعاهايى است كه مى‏خوانيم؛ «يا على و يا عظيم»، دعاى افتتاح، دعاى ابوحمزه؛ اينها همان مائده‏هايى است كه سر اين سفره گذاشته شده. بعضى هستند كه وقتى از كنار سفره رد مى‏شوند، اين‏قدر حواسشان پرت است و متوجه‏ى جاهاى ديگرند كه اصلاً سفره را نمى‏بينند. داريم كسانى را كه اصلاً سفره‏ى ماه رمضان را نمى‏بينند؛ يادشان نيست كه ماه رمضانى آمد و رفت. بعضى هستند كه سفره را مى‏بينند، اما به خاطر همان سرگرمى‏ها و اشتغال، وقت ندارند سر اين سفره بنشينند؛ مى‏خواهند سراغ يك سرگرمى بروند؛ كار ديگرى دارند - دنبال دكان، دنبال كار، دنبال دنيا، دنبال شهوات - مجال اين‏كه سر اين سفره بنشينند و از آن بهره ببرند، ندارند. بعضى ديگر هم هستند كه نه، سر سفره مى‏نشينند، سفره را مى‏بينند، قدرش را هم مى‏دانند؛ ليكن آدمهاى خيلى قانعى‏اند؛ به كم قناعت مى‏كنند؛ لقمه‏يى برمى‏دارند و مى‏روند؛ نمى‏نشينند پاى سفره، خودشان را بهره‏مند و سيراب كنند و از آنچه در سفره هست، خود را محظوظ كنند؛ لقمه‏ى مختصرى برمى‏دارند و مى‏روند. بعضى هستند كه احساس بى‏ميلى مى‏كنند؛ يعنى اشتهايشان تحريك نمى‏شود؛ به خاطر اين‏كه غذاى پوچِ بيهوده‏يى را خورده‏اند و پاى سفره‏ى ضيافتى كه رنگين و جذاب و مقوى است، اصلاً اشتها ندارند. بعضى هم هستند كه نه، در حد اشتها - كه اشتهاشان هم زياد است - از اين سفره استفاده مى‏كنند و واقعاً سير نمى‏شوند؛ چون مائده، مائده‏ى معنوى است. تمتع به اين مائده، فضيلت است؛ چون فتوح و انفتاح و تعالى روح انسانى است، هر چه انسان از اين مائده بيشتر استفاده كند، روح انسان تعالى بيشترى پيدا مى‏كند و به هدف خلقت نزديكتر مى‏شود. اين، غير از موائد جسمانى است. مائده‏ى جسمانى براى رفع نيازى است كه بشود انسان بدن را راه ببرد. زياده‏روى در آن، يك اشتباه و خطاست؛ يك غلط است. در مائده‏ى روحى و معنوى اين‏طور نيست؛ چون اصلاً خلقت ما براى تعالى معنوى و تعالى روحى است. مائده‏ى روحى چيزى است كه اين تعالى را براى ما امكان‏پذير، تسهيل و محقق مى‏كند. بنابراين هر چه بيشتر بتوانيم استفاده كنيم، بايد بكنيم. بندگان مؤمن و مخلصى كه ما اسمهاى اينها را شنيده‏ايم، حتى وقتى كارهاى اينها را براى ما نقل مى‏كنند، براى ما درست مفهوم نيست؛ اما واقعاً شگفت‏آور است. دو سه ساعت به اذان صبح بيدار شوند و شبهاى ماه رمضان اشك بريزند. نقل مى‏كنند مرحوم آميرزا جواد آقاى ملكى وقتى بيدار مى‏شد، سر حوض آب مى‏نشست تا وضو بگيرد، به آب نگاه مى‏كرد، دعا مى‏خواند و گريه مى‏كرد و تضرع مى‏كرد؛ آب برمى‏داشت روى صورتش مى‏ريخت، گريه و تضرع مى‏كرد؛ به آسمان نگاه مى‏كرد، دعا مى‏خواند، گريه و تضرع مى‏كرد؛ تا وقتى كه بيايد سر سجاده بايستد و آن نماز شب و آن تهجد پُرفيض و پُرحال و پُرطراوت را با عشق و شور انجام بدهد. مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى هم همين‏طور بود. از ماه رمضانش، روزه‏اش، توجهش، تذكرش، نمازش، حكايتهايى نقل مى‏كنند. اين چيزها براى ما واقعاً درست مفهوم نيست؛ منتها خط روشنى را به ما نشان مى‏دهد و ما بايد حداكثر استفاده را بكنيم.

    دوستان سعى كنند در همه‏ى اوقات - بخصوص در ماه رمضان - تلاوت قرآن را از ياد نبرند. قرآن نبايد از زندگى‏تان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشيد؛ هر چه ممكن است. تلاوت قرآن هم با تأمل و تدبر اثر مى‏بخشد. تلاوت عجله‏يى كه همين‏طور انسان بخواند و برود و معانى را هم نفهمد يا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نيست؛ نه اين‏كه بى‏فايده باشد - بالاخره انسان همين‏كه توجه دارد اين كلام خداست، نفس اين يك تعلق و يك رشته‏ى ارتباطى است و خود همين هم مغتنم است و نبايد كسى را از اين‏طور قرآن خواندن منع كرد ليكن تلاوت قرآنى كه مطلوب و مرغوب و مأمورٌبه است، نيست. تلاوت قرآنى مطلوب است كه انسان با تدبر بخواند و كلمات الهى را بفهمد، كه به نظر ما مى‏شود فهميد. اگر انسان لغت عربى را بلد باشد و آنچه را هم كه بلد نيست، به ترجمه مراجعه كند و در همان تدبر كند؛ دو بار، سه بار، پنج بار كه بخواند، انسان فهم و انشراح ذهنى نسبت به مضمون آيه پيدا مى‏كند كه با بيان ديگرى حاصل نمى‏شود؛ بيشتر با تدبر حاصل مى‏شود؛ اين را تجربه كنيد. لذا انسان بار اول وقتى مثلاً ده آيه‏ى مرتبط به هم را مى‏خواند، يك احساس و يك انتباه دارد؛ بار دوم، پنجم، دهم كه همين را با توجه مى‏خواند، انتباه ديگرى دارد؛ يعنى انسان انشراح ذهن پيدا مى‏كند. هرچه انسان بيشتر انس و غور پيدا كند، بيشتر مى‏فهمد؛ و ما به اين احتياج داريم.

    عزيزان من! كسانى كه پايشان لغزيد، خيلى از مواردش را كه ما ديديم، ناشى بود از عدم تعمق در امر دين و معارف اسلامى؛ شعائرى بود، شعارهايى بود، احساساتى بود، بر زبانشان بود، اما در دلشان عمق نداشت. لذا در گذشته ما كسانى را ديديم كه آدمهاى خيلى تند و داغ و پُرشورى هم بودند، بعد صدوهشتاد درجه وضع اينها عوض شد. سالهاى اول انقلاب كسانى بودند - من با خصوصيات، آدمهايش را مى‏شناسم؛ يعنى كليات نيست - كه افرادى مثل شهيد بهشتى را راحت و صريح از نظر انقلابى بودن و فهم درستش از انقلاب و از راه امام، نفى مى‏كردند. بعد از گذشت مدتى، مشى اينها آن‏چنان شد كه مبانى انقلاب و نظام را انكار كردند! بعضى از آنها كه آدمهاى با انصاف‏ترى بودند، صريحاً، و بعضى‏شان ملتوياً و مزوراً انكار كردند. آدمهاى بى‏انصاف‏ترشان اينها هستند، كه به يك معانى‏يى هم تظاهر مى‏كنند؛ اما باطنشان اين‏طور نيست. اين به خاطر اين بود كه اينها عمق نداشتند. البته اين يكى از عوامل است؛ يك عامل هم شهوات و دنياطلبى و امثال اينهاست كه كسانى را هم كه عمق دارند، منحرف مى‏كند. بسيار كسانى بودند كه عمق نداشتند. يكى از راههايى كه اين عمق را در اعتقادات انسان، در مبانى فكرى انسان، در روح انسان، در ايمان انسان ايجاد مى‏كند، انس با قرآن است. بنابراين در زندگى حتماً قرآنِ با تدبر را در نظر داشته باشيد و نگذاريد حذف شود.

    يكى هم اين دعاهاست. در دعاهاى معتبر خيلى معارف وجود دارد كه انسان اينها را در هيچ جا پيدا نمى‏كند؛ جز در خود همين دعاها. از جمله‏ى اين دعاها، دعاهاى صحيفه‏ى سجاديه است. در منابع معرفتى ما چيزهايى وجود دارد كه جز در صحيفه‏ى سجاديه يا در دعاهاى مأثور از ائمه (عليهم‏السّلام) انسان اصلاً نمى‏تواند اينها را پيدا كند. اين معارف با زبان دعا بيان شده. نه اين‏كه خواستند كتمان كنند؛ طبيعت آن معرفت، طبيعتى است كه با اين زبان مى‏تواند بيان شود؛ با زبان ديگرى نمى‏تواند بيان شود؛ بعضى از مفاهيم جز با زبان دعا و تضرع و گفتگو و نجواى با پروردگار عالم اصلاً قابل بيان نيست. لذا ما در روايات و حتّى در نهج‏البلاغه از اين گونه معارف كمتر مى‏بينيم؛ اما در صحيفه‏ى سجاديه و در دعاى كميل و در مناجات شعبانيه و در دعاى عرفه‏ى امام حسين و در دعاى عرفه‏ى حضرت سجاد و در دعاى ابوحمزه‏ى ثمالى از اين‏گونه معارف، فراوان مى‏بينيم. از دعاها غفلت نكنيد؛ به دعاها بپردازيد. دعا هم بكنيد. شما بارهاى سنگينى بر دوش داريد؛ دشمنهاى زيادى هم داريد؛ مخالفان زيادى هم داريد؛ دولت اسلامى هميشه همين‏طور بوده. از اول انقلاب دولت‏هاى ما، بخصوص وقتى كه تازه‏نفس‏اند - اين دولت شعارهاى صريحِ روشنى هم در دلبستگى به مبانى انقلاب دارد، ديگر بيشتر - مخالفانى دارند؛ هم مخالفان بيرونى، هم مخالفان داخلى. جوّسازى مى‏كنند، شايعه‏پراكنى مى‏كنند، منفى‏بافى مى‏كنند، دروغ پخش مى‏كنند، احياناً در صحنه‏ى عمل و در كارهاى ميدانى كارشكنى مى‏كنند. مقابله‏ى با اين مخالفتها يك مقدار عزم و تصميم قاطع و جدّ در عمل و خسته نشدن و دنبال كار را گرفتن مى‏خواهد؛ يك مقدار هم توسل و توجه و تضرع و از خدا كمك خواستن لازم دارد. اگر از خداى متعال استمداد و استعانت كنيم، روح خستگى‏ناپذيرى را در ما به‏وجود خواهد آورد. يكى از نعمتهاى بزرگ خدا اين است كه آدم خسته نشود و حوصله‏اش سر نرود. در راههاى طولانى گاهى انسان قوّه هم دارد؛ زانو و پاها اصلاً خسته نشده؛ اما آدم از حركت، خسته‏ى روحى مى‏شود. اين خستگى روحى، انسان را از رسيدن به اهداف باز مى‏دارد. براى اين‏كه اين خستگى روحى پيش نيايد - كه از خستگى جسمى گاهى خطرش هم بيشتر است - استمداد از پروردگار، توكل به خدا و اميدوارى به كمك الهى لازم است؛ اين را از دست ندهيد و اين را داشته باشيد. من و شما پيش خداى متعال عزيزتر نيستيم از كسانى كه قبل از ما بودند و از كسانى كه بعد از ما خواهند آمد؛ مگر اين‏كه عملمان خوب باشد و تقوايمان بيشتر از آنها باشد؛ اين را توجه داشته باشيد. اگر تقواى بيشترى به خرج داديم، از خودمان بيشتر مراقبت كرديم، بهتر كار كرديم، بهتر به وظايفمان عمل كرديم، به قانون بيشتر احترام گذاشتيم و در جهت اين اهداف، بيشتر پيش رفتيم، پيش خداى متعال عزيزتر خواهيم بود؛ اما بدون آن، نخير. بايد تلاشمان را در اين جهت متمركز كنيم. مواظب باشيم در دامهايى كه ديگران افتادند، ما نيفتيم. هر كس در آن دامها بيفتد، همان بلاها و همان عواقب برايش متصور است؛ لذا فرقى بين ما و آنها نيست.

    پروردگارا! آنچه را گفتيم و شنيديم، براى خودت و در راه خودت و مقبول و مرضى خودت قرار بده؛ آنها را در دل ما - در درجه‏ى اول، دل خود من كه گوينده‏ى اين حرفها بودم، بعد هم در دل دوستان عزيزى كه حضور دارند - مؤثر و كارگر بفرما؛ ان‏شاءاللَّه اين روزها و اين ساعات را مايه‏ى خير و نفع ما در قيامت قرار بده و مايه‏ى حسرت ما در قيامت قرار مده. پروردگارا! قلب مقدس ولى‏عصر (ارواحنافداه) را از ما راضى و خشنود كن؛ روح مطهر امام بزرگوار را از ما راضى و خشنود كن؛ ارواح مطهر شهداى عزيز و گرانقدر انقلاب اسلامى را از ما و رفتار ما و عمل ما راضى و خشنود بفرما.



    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‏

    :icon_pf(57):

  7. #327
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد دانشگاه‏21/ 7/ 84

    بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد دانشگاه‏

    21/ 7/ 84
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّح م‏
    خدا را شكر كه يك سال ديگر عمر كرديم و يك بار ديگر به جلسه‏ى بسيار دلنشين اساتيد عزيز دانشگاه نايل شديم. براى من اين جلسه جزو جلسات بسيار مطلوب و دلنشين است؛ هم به خاطر تركيب حاضران جلسه، هم به خاطر اين‏كه در اين جلسه جمعى از فرزانگان و برجستگان و نخبگان علمى كشور مطالبى را به زبان خودشان به عنوان يك استاد در اين‏جا بيان مى‏كنند؛ هم بنده مى‏شنوم، هم مسؤولان مى‏شنوند، هم ملت ايران مى‏شنوند؛ چون اين‏جا يك منبر عمومى و ملى است و آنچه را شما مى‏گوييد، همه مى‏شنوند؛ اين خيلى فرصت مغتنمى است. لذا جلسه براى من دلنشين است. خواهشم اين است كه از وقت حداكثر استفاده را بكنيد و خواهران و برادرانى كه بناست صحبت كنند، بخشى از وقت را به تعارف و حرفهاى معمول اصلاً نگذرانند؛ از همان اول وارد لُب موضوع شوند تا هم جلسه استفاده كند، هم بنده استفاده كنم. هرچه هم حرف حاشيه‏يى بخواهيم، الحمدللَّه مجرى خوش‏سخنى داريم - آن‏طور كه حس مى‏كنم - ايشان هرچه لازم باشد، بيان مى‏كنند. من آماده هستم بشنوم.

    * * *
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏

    جلسه‏ى امروز هم طبق معمولِ همه‏ى جلساتى كه از اين‏گونه در گذشته داشتيم، جلسه‏ى خوبى بود. نفس اجتماع اساتيد عزيز و اهل علم و دانشگاهيان و بيان مطالبشان و انتقال آن مطالب به گوش و دل مسؤولان - و از جمله بنده - و به گوش مردم، يك موفقيت است. بله، درست گفتند يكى از حضرات سخنران؛ جا دارد كه جمع حاضر از پيگيرى‏يى كه نسبت به مطالب سال گذشته انجام گرفته، مطلع شوند؛ اين خوب است. البته به من گزارش دادند كه پيگيرى‏هايى شده است.

    دو سه مطلب كوتاه درباره‏ى صحبت‏هايى كه شد، عرض بكنم؛ با حفظ اين معنا كه نفس اين جلسه و اين صحبت‏ها براى من، براى دولت، براى مسؤولان و براى مردم ان‏شاءاللَّه باارزش است. يكى اين‏كه بهتر است در اين‏طور جلسه‏يى، بيش از آنچه مسؤولان بخشهاى دانشگاهى صحبت مى‏كنند، اساتيد صحبت كنند؛ چون وقتى مسؤولان صحبت مى‏كنند يا مطالبى را به صورت مطالبه بيان مى‏كنند، در حقيقت خود آنها بايد پاسخگوى آن مطالب باشند و بايد از آنها مطالبه شود. اين، مخصوص اين جلسه هم نيست؛ من از يكى دو جلسه‏ى قبل هم يادم هست كه بعضى از مسؤولان دانشگاه‏ها مى‏آيند چيزهايى را به عنوان شِكوه بيان مى‏كنند كه در حقيقت پاسخگويش خودشان هستند؛ به رده‏هاى بالاتر خيلى هم ارتباطى ندارد. يا اين‏كه مطالبات بحقى را مطرح مى‏كنند كه مخاطب آن مطالبات، اين‏جا و اين جلسه نيست؛ دولت است. فرض كنيم اگر جلسه‏يى از همين قبيل باشد و رئيس جمهور محترم يا وزير علوم يا وزير بهداشت هم در آن جلسه نشسته باشند، آن‏جا خوب است اين مطالب مطرح شود؛ اين‏جا مطرح شدنش خيلى تأثيرى ندارد. حضار كه كارى نمى‏توانند بكنند، بنده هم حداكثر اين است كه حرف را منتقل كنم. ليكن استاد دانشگاه وقتى مى‏آيد بحثى را مطرح مى‏كند، بحث مديريتى نيست؛ بحثى است كه هم براى پيشرفت علم، هم براى مديرى كه اداره‏ى دانشگاه به عهده‏ى اوست، هم براى مسؤولان دولتى، و هم براى بنده كه اين‏جا نشسته‏ام، مفيد خواهد بود. بنابراين بهتر اين است كه بيشتر، اساتيد صحبت كنند تا مديران.

    نكته‏ى دوم اين‏كه بحث دانشگاه آزاد و دانشگاه دولتى را نگذاريد به سطوح عمومى برسد؛ بسيار بحث بدى است. چند نفر از حضراتى كه از دانشگاه آزاد صحبت كردند، عمدتاً وقتشان به شكوا و درد دل گذشت. جاى اين بحثها در كميسيون‏هاى مجلس، كميسيون‏هاى دولت، كميسيون‏هاى مربوط به شوراى عالى انقلاب فرهنگى و ديگر كميسيون‏هاى تخصصى است. ممكن است مطالباتى وجود داشته باشد و بحق هم باشد؛ ممكن است پيشنهادهايى باشد و بعضى از آنها درست هم باشد؛ اما جايش آن‏جاست؛ اين‏جا جز اين‏كه در فضاى عمومى، انسان يك دلخورى را اشاعه دهد، فايده‏ى ديگرى ندارد. البته در جلسات قبل به اين شدت نداشتيم كه در اين جلسه مشاهده شد؛ ليكن خواهش مى‏كنم در مجامع عمومى اين مسأله را دامن نزنيد. دانشگاه آزاد هم گوشه‏يى است از مجموعه‏ى دانشگاهى كشور ما، با محسناتى و با معايبى، با راههاى اصلاحى و با پيشنهادهاى گوناگونى؛ بايد اينها را مسؤولان در سطوح مناسبِ خودش بحث كنند و حل كنند.

    دفتر جذب نخبگان كه اشاره شد، غير از بنياد نخبگانى است كه ما مطرح كرديم. دفتر جذب نخبگان را هم خود ما مطرح كرديم. بنده آن وقت رئيس شوراى عالى انقلاب فرهنگى بودم و در آن‏جا ايجاد دفتر جذب نخبگان مطرح شد. آن وقت مشكل ما مشكلى بود كه امروز در كشور وجود ندارد. آن سالها ما پزشك به قدر لازم نداشتيم؛ استاد دانشگاه به قدر لازم نداشتيم؛ بارهاى سنگينِ كارى زمين مانده بود. مراد از جذب نخبگان، آن بود. در همه‏ى بخشهاى مختلف ما مشكل داشتيم؛ مشكل تحصيلكرده و دانشمند و عالم و استاد داشتيم. امروز خوشبختانه همان تلاشها به نتيجه رسيده و نتيجه‏اش چيزى است كه شماها داريد بيان مى‏كنيد. كشور بحمداللَّه بخشهاى علمىِ محض، بخشهاى تجربى، بخشهاى علوم مختلف و پيشرفتهاى گوناگون را شاهد است. البته همان‏طور كه شماها مكرر گفتيد، بنده هم عقيده‏ام اين است كه ظرفيت، خيلى بيش از اينهاست. من اين نكته را روى شواهد علمى و قطعى عرض مى‏كنم، نه روى خطابيات.

    بنياد نخبگانِ امروز - كه متأسفانه هنوز هم به جريان نيفتاده - براى اين است كه بتواند با استفاده از همه‏ى دستگاه‏هاى ذى‏ربط كشور، مشكل دلگرم كردن نخبگان و احساس رضايت آنها از محيط و از زندگى را حل و آن را تأمين كند. از جمله وظايف بنياد نخبگان اين است كه به ابهام‏هاى ذهنى يك نخبه، يا مشكلات او در زندگى، يا تصور نادرستى كه از وضع كشور دارد، يا از وضع كشورى كه هدف اوست به آن‏جا برود، پاسخ دهد؛ اينها طيف وسيع كارهايى است كه بنياد نخبگان ان‏شاءاللَّه بايد بتواند انجام دهد.

    آنچه من در اين چند دقيقه‏يى كه وقت باقى مانده، عرض مى‏كنم، يكى اين است كه آقايان و خانم‏هاى اساتيد و اهل علم دانشگاهى! اين را بدانيد كه اعتقاد راسخ بر اين است كه پيشرفت علمى و رشد علمى در رأس همه‏ى كارهاى اساسى براى پيشرفت كشور باشد. يعنى مهمترين زيرساخت كشور، زيرساخت انسانى است به وسيله‏ى علم. ما بايد خود را از فقر علمى نجات دهيم؛ اين مسأله‏ى اول و اساسى ماست. تجربه‏ى بيست و چند سال گذشته بارها و بارها اين را به ما نشان داده و براى ما اثبات كرده است.

    در غوغاى جنگ‏ها و اختلافهاى جغرافيايى و سياسى عالم، اين‏طور پيش آمد كه در برهه‏ى اخير، غرب - يعنى اروپا - زودتر به علم جديد رسيد. اين، دليلِ اين هم نبود و نيست كه اروپايى‏ها ذهنشان از شرقى‏ها بهتر كار مى‏كند؛ دليلِ اين هم نيست كه قابليت‏هايى در آن ملتها و آن كشورها وجود دارد كه در اين طرف از لحاظ اقليمى و ديگر زمينه‏ها وجود ندارد؛ نه، هيچ چنين چيزهايى را نشان نمى‏دهد؛ اين يك اتفاق بود كه افتاد. يك روز هم شرق از لحاظ علمى جلوتر بود و غرب در تاريكى جهل غوطه‏ور بود؛ اين دوره‏ها را هم در تاريخ داشتيم. كارى كه در اين برهه‏ى از زمان، يعنى از دوران حركت جديد علمى بشريت كه در غرب انجام شد، اتفاق افتاد - كه شايد در گذشته احتمالاً سابقه نداشته - اين است كه اينها سعى كردند علم را انحصارى كنند؛ سعى كردند اين وسيله‏ى پيشرفت و سيادت را براى خودشان نگه دارند و از آن حداكثر استفاده را براى به دست آوردن سيادت سياسى و اقتصادى ببرند. در طول تاريخ بشريت كه علم و تمدن دست به دست گشته، ما چنين چيزى را سراغ نداريم.

    يكى از كارهايى كه نسبت به كشورهاى تحت ستم استعمار انجام گرفت، اين بود كه اينها را در عقب‏ماندگى علمى نگه داشتند؛ هم عملاً مانع پيشرفت اينها شدند، هم روحاً اينها را تضعيف كردند تا احساس كنند قادر نيستند. اين براى ملت ما در يك دوره‏ى طولانى پيش آمد؛ ما را از پيشرفت باز داشتند. نمى‏گوييم اين كار تماماً به وسيله‏ى پيشروان علم انجام گرفته و قدرتهاى داخلى و سياستهاى ديكتاتورى و مستبدانه‏ى داخلى يا سوء اداره‏ى دولتها تأثيرى نداشته؛ اين بخش قضيه را منكر نيستيم؛ اما آن بخش هم مهمترين تأثير را گذاشت. در دوران قاجاريه، سوء سياست، بدفهمى، مال‏دوستى و تنبلىِ مهمترين شخصيتهاى مؤثر، در وضع كشور تأثير مى‏گذاشت؛ اما وقتى در همين دوره هم كسى مثل اميركبير به وجود مى‏آيد و نقش پيشرفت علمى و تأثير علم در پيشرفت را در سطوح سياسيون بدرستى كشف مى‏كند، نقش عامل دوم - كه عامل خارجى است - خودش را بروشنى نشان مى‏دهد؛ سعى مى‏كنند اين شعله را بخوابانند. اين نشان‏دهنده‏ى اين است كه آنها توجه دارند كه اگر بخواهند كشورى را تحت سيطره‏ى اقتصادى و سياسى نگه دارند، راهش اين است كه نگذارند از لحاظ علمى پيشرفت كند. عين همين قضيه در طول دوران حكومت پهلوى هم وجود داشته. اينها مسائلى است كه تحليل و تبيين آنها جزو كارهاى طولانى است. البته اين كارها شده؛ اينها دعوى محض نيست؛ استدلال‏هايى پشت سرش وجود دارد.

    امروز كشور ما خوشبختانه دوره‏يى را مى‏گذراند كه دو آگاهى در آن هست: يكى آگاهى به توانايى و استعداد ذاتى خود؛ دوم آگاهى به اين‏كه قدرتهاى در پى سيطره‏ى بر كشور ما و بر كشورهاى نظير ما، مهمترين معارضِ دانشمند شدن و پيشرفت علمى كشور ما هستند. يعنى آگاهى به معناى خودشناسى، و آگاهى به معناى دشمن‏شناسى و توطئه‏شناسى. به بركت اين دو آگاهى، اين اميد وجود دارد كه ما بتوانيم به پيشرفتهاى عظيم علمى نايل شويم.

    اخيراً در يكى از مطبوعات داخلى مطلبى را ديدم كه از يك مؤسسه‏ى آمارىِ مهم در امريكا راجع به ايرانيان مقيم امريكا - يا به قول آنها، امريكايى‏هاى ايرانى‏تبار - نوشته بود كه سطح معلومات و سطح پيشرفت علمى اينها چند برابر متوسط مردم امريكاست. اين، چيز خيلى مهمى است. ما در داخل كشور همين را داريم مشاهده مى‏كنيم. هيچ بُعدى هم ندارد كه كسانى كه بخصوص روى ايران تلاش خصمانه كردند و سعى كردند حركت علمى را در اين كشور دچار مشكل كنند، به اين استعداد وافر و جوشان ايرانى واقف بودند؛ مى‏دانستند كه اگر عنصر ايرانى وارد ميدان علم شود، علم از انحصار خارج خواهد شد.

    امروز نظام جمهورى اسلامى سر كار است كه داعيه‏ى عدالت و مبارزه‏ى با ظلم و دفاع از ارزشهاى والاى انسانى را دارد. چنين نظامى اگر بتواند مردم خودش را به اوج علمى برساند، قطعاً براى مستكبران عالم خطر بزرگى را به وجود خواهد آورد؛ اين واقعيتى است كه امروز وجود دارد.

    با توجه به اين واقعيت، ما بايد دنبال علم و پيشرفت علمى باشيم. البته پيشرفت علمى هم با تقليد حاصل نخواهد شد؛ با ابتكار و شكستن مرزها و پيش رفتن و فتح مناطق ناگشوده، حاصل خواهد شد. وظيفه‏ى دانشگاه‏ها و مراكز تحقيق خيلى سنگين است. به نظر من آنچه بعضى از دوستان در باب اهميت تحقيقات مطرح كردند، كاملاً درست و متين است. مسؤولان دولتى هم بايد اين پايه و اساس را - كه همان تحقيق است - مورد توجه قرار دهند و بدانند كه نه علم و نه فناورى، بدون وجود مراكز فعال تحقيقاتى، پيشرفتى نخواهد داشت. هم دانشگاه‏هاى ما، هم مراكز تحقيقاتىِ خارج از دانشگاه‏ها بايد ان‏شاءاللَّه مورد حمايت و توجه قرار بگيرند.

    ظاهراً وقت تمام شده و بايد عرايضمان را تمام كنيم. اول غروب و وقت افطار است. من فقط چند دعا كنم؛ ان‏شاءاللَّه با نفسهاى پاك و دلهاى نورانى شما دعاها مستجاب شود.

    پروردگارا ! آنچه در نيت ماست، آنچه بر زبان ماست و آنچه در عمل ماست، همه را براى خود و در راه خود قرار بده و آنها را از ما بپذير. پروردگارا ! ما را به معناى حقيقى كلمه در خدمت اسلام و اهداف اسلامى قرار بده. پروردگارا ! ملت ما را روزبه‏روز به عزت علمى و عملى بيشتر نايل بفرما. پروردگارا ! قلب مقدس ولى‏عصر (ارواحنافداه) را از ما راضى كن. پروردگارا ! اين ساعات و اين روزها و شبها و ايام مغتنم و اكسيرى ماه رمضان را براى ما، براى دلهاى ما، براى بصيرتهاى ما، براى جانهاى ما و براى عمل ما ان‏شاءاللَّه مبارك بگردان و توفيق بهره‏مندى از ضيافت خود را در اين ماه به همه‏ى ما عنايت كن.



    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
    :icon_pf(57):

  8. #328
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار جمعى از دانشجويان برگزيده و نمايندگان تشكل‏هاى دانشجويى‏

    بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار جمعى از دانشجويان برگزيده و نمايندگان تشكل‏هاى دانشجويى‏

    24/ 7/ 84
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم
    شكى نيست كه در جمع گرم و صميمى شما سينه‏هاى پُر از حرف كم نيست. خيلى‏ها حرفهايى دارند كه لااقل به نظر خودشان گفتنى و شنيدنى است و در جلسه‏ى امروزِ ما هم جاى آن حرفها خالى است. افسوس كه وقت نيست؛ والّا اگر وقت بود، من با همه‏ى پيرى و بى‏حوصلگى، حوصله مى‏كردم و باز هم مى‏شنيدم؛ منتها ديگر مجال نيست.

    قدرى هم جوانها عادت كنند به فروخوردن سخن خود؛ اين هم يك تمرين است. در چالش‏هاى عظيم زندگى، خيلى اوقات هست كه انسان حرفى دارد و دلش مى‏خواهد آن را بگويد؛ اما به هر دليلى حرف را فرو مى‏خورد؛ اين در مواقعى يك مصلحت بزرگ است؛ به اين هم عادت كنيد، بد نيست. در جاى خود ان‏شاءاللَّه مجال‏هايى خواهد بود و خواهيد گفت آنچه را كه فكر مى‏كنيد بايد گفت.

    با صرف نظر از پيشنهادهايى كه جمع شما جوانها اين‏جا بيان كرديد - كه بسيارى از آن پيشنهادها قابل توجه است و آنها را در دفتر ما جمع‏آورى مى‏كنند تا ان‏شاءاللَّه ببينيم چگونه بايد با آنها رفتار كرد - به نظر من آنچه براى مجموعه‏ى دانشجوى كشور با توجه به خصوصيات و ويژگى‏هاى دانشجويى مهم است و بايد هم مهم باشد، اين است كه در يك نگاه كلى، كشور ما ايران در كجاى تاريخ و كجاى جغرافيا قرار گرفته. مى‏خواهيم فرض را بر اين بگذاريم كه دانشجو در اعماق دل خود و در بلندپروازى‏هاى ذهن جوانانه‏ى خود، از مسائل شخصى و شغل و امثال اينها عبور كرده. نه اين‏كه شغل و زندگى و ازدواج و مسكن را نمى‏خواهد - اينها كه ضروريات زندگى است - بلكه به اين معنا كه در اين ايستگاه‏هاى موقت و كوچك، منحصر و متوقف نمانده؛ ذهن جوان دانشجو از اين‏جاها پرواز مى‏كند و آرمان‏ها را جستجو مى‏كند. در نگاه آرمانى - كه بايد باشد و اگر نباشد، جوانى و زندگى نيست - جايگاه ما از لحاظ ديد تاريخى و جغرافيايى و جغرافياى سياسى كجاست؟ ما به عنوان ايرانِ جمهورى اسلامى، حرفمان در دنيا چيست؟

    دوم اين‏كه اگر بخواهيم اين سخن به كرسى بنشيند، بايد چه‏كار كنيم؟ اين، حرف اصلى ما با دانشجوهاست و به نظر من فكر اصلى است كه جماعت دانشجو بايد آن را دنبال كند.

    اما جواب سؤال اول كه جاى ما كجاست. در يك جمله‏ى كوتاه، جاى ما به چالش كشيدن زشتى‏ها و سختى‏ها و دردمندى‏هايى است كه از سلطه‏ى زر و زور و حاكميت فساد مالى و قدرت، در دنيا و در سطح بين‏المللى به‏وجود آمده؛ اين را دست كم نگيريد. پول و قدرت پولى امروز توانسته ظريف‏ترين، لطيف‏ترين و شيواترين حقايق عالم ماده را هم در خدمت بگيرد؛ همين هنرى كه جوان عزيزمان آمدند اين‏جا گفتند. امروز برجسته‏ترين و تواناترين مجموعه‏ى سينمايى دنيا در «هاليوود» است. شما ببينيد هاليوود در خدمت چيست، در خدمت كيست، در خدمت كدام فكر و كدام جهت و كدام خواب براى بشريتِ بيچاره‏ى رو به رشد است. من كه نه در سينما تخصص دارم، نه هاليوود را درست مى‏شناسم، اين را نمى‏گويم؛ اين نقلِ سخن كسانى است كه كارشان اين است، فكرشان اين است و نقاد اين صحنه‏ها و ميدان‏ها هستند؛ اينها مى‏گويند امروز هنر سينمايى - كه من هاليوود را به عنوان برجسته‏ترين، مثال زدم؛ والّا بقيه‏ى مجموعه‏هاى سينمايى دنيا هم همين‏طورند - در خدمت اشاعه‏ى فحشا، اشاعه‏ى پوچى، اشاعه‏ى بى‏هويتى انسان، در خدمت خشونت، در خدمت مشغول كردن بدنه‏ى ملتها به يكديگر است تا طبقه‏ى متعالى و بالا بتوانند بى‏دغدغه زندگى كنند. سينما كه يك هنر بسيار پيشرفته و مدرن است، اين‏گونه است؛ شعر هم همين‏طور است؛ قصه هم همين‏طور است؛ نقاشى هم همين‏طور است؛ انواع شعبه‏هاى هنر همين‏گونه است.

    قدرت‏هاى اقتصادى از دين هم استفاده مى‏كنند؛ از كليسا هم استفاده مى‏كنند. يكى دو سال پيش، من كتابى از يك نويسنده‏ى امريكايى خواندم كه در اين‏جا ترجمه و چاپ و منتشر شده است. او در اين كتاب استفاده‏ى قدرتها را از مجموعه‏ى دستگاه و تشكيلات كليسا تشريح مى‏كند. من كليسا را كه اسم مى‏آورم، نه اين‏كه مى‏خواهم بگويم مسجد آن‏طورى نيست؛ نخير، قدرت و پول و زر و زور از مسجد و معنويات هم استفاده مى‏كند. سلطه‏ى پول بر دنيا خيلى چيز عجيبى است. نتيجه‏ى آن، فقر عظيم جهانى، گرسنگى چند ميليارد انسان، تربيت غلط و ضدمعنوى نسل‏هاى روبه‏رشد بشر، جنگهاى تحميل شده‏ى بر ملتها و بازيچه قرار گرفتن سازمان‏هاى بين‏المللى است. آژانس بين‏المللى انرژى هسته‏يى به عنوان مثال مطرح شده و همه دارند مى‏گويند، كه يك نمونه‏اش است. اين نهاد، وابسته به سازمان ملل است و براى نظارت بر عدم اشاعه‏ى سلاح‏هاى هسته‏يى به وجود آمده. شما ببينيد برخوردش با كشورها چگونه است؛ تبعيض‏اش چگونه است؛ دخالت عنصر سياسى در آن چگونه است؛ به‏خاطر اين‏كه زر و زور در آن تسلط دارند. اينها زشتى‏ها و چالش‏هاى بزرگ دنياى امروز است. كى‏ مى‏خواهد با اينها مواجه شود؟ يك انسان، يك حزب و يك مجموعه نمى‏تواند. آن چيزى كه مى‏تواند در مقابل اين امواج كُشنده و كوبنده بايستد، يك هويت عظيم جمعىِ بين‏المللى است. امروز اين هويت عظيم جمعى و بين‏المللى در حال شكل گرفتن است؛ محورش هم نظام جمهورى اسلامى است. روى اينها تأمل كنيد؛ اينها چيزهاى قابل عبور و آسان نيست.

    علت شلاق‏هايى هم كه بر پيكر تأثرناپذير جمهورى اسلامى پى‏درپى وارد مى‏كنند، همين است؛ چون ما ايستاده‏ايم؛ ايستادن اميدوارانه؛ نه ايستادن نوميدانه. بعضى‏ها ايستاده‏اند و مى‏گويند ما تا آخرين قطره‏ى خونمان را هم خواهيم داد. البته ما اگر پايش بيفتد، تا آخرين قطره‏ى خون را مى‏دهيم؛ اما مى‏دانيم به آخرين قطره‏ى خون نمى‏رسد.

    ما پيش برده‏ايم و توانسته‏ايم در جهت‏هايى كه انقلاب براى ما ترسيم كرده، به شكل محسوس پيشروى كنيم. اين شوخى است كه مراكز قدرت سياسى دنيا تصريح كنند كه ايران به يك قدرت منطقه‏يى تبديل شده و اگر فلان كار و فلان كار را نكنيم، به يك قدرت جهانى تبديل خواهد شد؟ اين چيز كمى است؟ شما خيال مى‏كنيد در دنياى فوق مدرنِ پيشرفته‏ى علمى و اين همه ثروت متراكم، اين چيز كمى است كه يك مجموعه‏ى سياسى به نام دين و معنويت و عدالت و با پشتيبانى مردم به‏وجود بيايد و چنين جايگاه و موقعيتى پيدا كند؟ امروز اين اتفاق افتاده است. خيمه‏يى كه اين‏جا سرِپاست، ريسمانها و ميخ‏هاى عميقى كه اين خيمه در سرزمين اسلامى دارد، در كشورهاى ديگر كوبيده شده است. ما در ملتهاى گوناگون عمق استراتژيك داريم. شماها ان‏شاءاللَّه وقتى در عرصه‏هاى وسيع‏تر وارد شويد - به كشورها مسافرت كنيد، در ميان ملتها حضور پيدا كنيد - اين را بيشتر احساس مى‏كنيد. الان در كشورهاى دنيا، جمهورى اسلامى در دل ملتهاى مسلمان جا دارد. ما به چيزهايى عادت كرده‏ايم. رؤساى جمهور ايران پا مى‏شوند به كشورهاى ديگر مى‏روند. استقبال مردمى از اين رؤساى جمهور براى هيچ رئيس‏جمهورى از هيچ كشورى در هيچ نقطه‏يى غير از كشور خودش متصور نيست؛ اين يك واقعيت است. بنده هم كه زمان رياست‏جمهورى به كشورهاى بيگانه سفر مى‏كردم، همين‏طور بود. رئيس‏جمهور بعد از من، و رئيس‏جمهور بعد از او هم به كشورهاى مختلف رفتند و ملتها نسبت به آنها اظهار عشق و علاقه كردند. اين، هنر اين رئيس‏جمهور نيست؛ هنر اين حركت عظيم است؛ هنر اين موج‏آفرينى است؛ هنر هويت شماست؛ هويت نظام جمهورى اسلامى؛ اين شأن ماست. ما مى‏توانيم پايه‏هاى غلطى را كه قدرت اقتصادى متمركزِ متراكمِ دستگاه‏هاى شيطانى براى خودشان به‏وجود آورده‏اند، به چالش بكشيم. در دنيا جنگ راه مى‏اندازند، قحطى به‏وجود مى‏آورند و بحران ايجاد مى‏كنند. يك سرمايه‏دار ناگهان در چندين كشور بحران مالى به‏وجود مى‏آورد. يادتان هست چهار، پنج سال قبل يك سرمايه‏دار يهودى و امريكايىِ ساكن اروپا با اسم مشخص و شناخته شده توانست مالزى و اندونزى و فيليپين و تايلند را ورشكست كند؟ قدرت پول را ببينيد. بنابراين قدرتهاى اقتصادى مى‏توانند بحران ايجاد كنند. بحران‏آفرينى، جنگ‏آفرينى و ايجاد نظام‏هاى خشن و قسى‏القلب - مثل اسرائيل - كار اينهاست. بايد اينها را به چالش كشيد. كى‏ مى‏تواند؟ يك هويت جمعىِ بين‏المللىِ زنده‏ى خسته‏نشو، متكى به ايمان قلبى و دينى؛ اين است كه نمى‏گذارد انسان خسته شود. هر چيز ديگرى قابل خسته شدن است، جز ايمان با طراوت دينى. اين مى‏تواند آن قدرتها را به چالش بكشد و تعديل كند و در نهايت آنها را از بين ببرد. ان‏شاءاللَّه در حكومت عدل مهدوى (سلام اللَّه‏عليه) و (عجّل‏اللَّه‏تعالى فرجه الشريف) اين كارها انجام مى‏گيرد؛ منتها ما هم مى‏توانيم مقدماتش را انجام دهيم؛ اگر همت و اراده و ايستادگى و تدبير داشته باشيم. اين كارها، هم ايستادگى و شجاعت و قدرت مى‏خواهد؛ هم تدبير و عقل مى‏خواهد. اينها كارهايى كه دم‏دستى باشد و بشود همين‏طورى تمامش كرد، نيست؛ اما شدنى است و تا الان هم شده است. نظام جمهورى اسلامى كه امروز برايش مسأله‏ى هسته‏يى حل شده است - و البته اين فقط يك مثال است؛ بارها من اين را گفته‏ام - همان نظامى است كه روز اوّلى كه به‏وجود آمد، مستكبران عالم نه تصور مى‏كردند و نه اگر تصور مى‏كردند، يك موى تنشان راضى بود كه اين كشور بتواند در زمينه‏هاى علمى پيشرفت كند. يكى از شما جوانها الان بيان كردند كه در اوايل انقلاب ما در دانشگاه‏ها مشكل استاد داشتيم، مشكل پزشك داشتيم، مشكل متخصص داشتيم؛ اما امروز كشور از لحاظ علمى پيشرفته است. البته ما نبايد همت خود را كم كنيم. مقدارى كه پيش آمده، نسبت به آنچه بايد پيش مى‏آمد، و نسبت به توانايى ما خيلى كم است.

    چند روز پيش، اين‏جا جلسه‏ى اساتيد بود. چندين نفر از اساتيد بخش‏ها و رشته‏هاى مختلف همان چيزى را تأكيد مى‏كردند كه هميشه اعتقاد راسخ قلبى من هم بوده كه استعداد و ظرفيت و توانايى نظام جمهورى اسلامى بيش از اينهاست. ما مى‏توانيم؛ جايگاه ما اين است. امروز اگر مى‏بينيد عليه ما تلاش مى‏كنند، كار مى‏كنند، توطئه مى‏كنند و حمله مى‏كنند، به‏خاطر اين جايگاه است. اين، پاسخ سؤال اول.

    سؤال دوم؛ چگونه مى‏توانيم در اين چالش موفق شويم؟ اين چيزى است كه به شما جوانها خيلى ارتباط پيدا مى‏كند. قدرتهايى كه در بخش‏هاى مختلف بايد به‏وجود بياوريم، در درجه‏ى اول قدرت علمى است. دانشگاه‏ها در اين زمينه مسؤوليت دارند. يكى از آقايان اين‏جا گفتند كه بياييم پيمان خلع سلاح را به جاى پيمان عدم اشاعه‏ى سلاح‏هاى هسته‏يى - كه ان.پى.تى است - در دنيا مطرح كنيم. اين ايده‏ى بسيار خوب و جالبى است، گفتنش هم خيلى آسان است؛ اما يك پيمان بين‏المللى با گفتن ميان چند نفر كه تشكيل نمى‏شود؛ يك نيروى پشتيبانى مى‏خواهد تا اين را به صورت يك پيمان بين‏المللى دربياورد. امريكا و شوروى سابق - دو قدرت درجه‏ى يك آن روز - نشستند راجع به خلع سلاح با همديگر توافق كردند؛ اما چون اراده‏ى عمل نبود، نشد. كى‏ مى‏تواند پيمانى را به عنوان پيمان خلع سلاح مطرح كند، در وسط بگذارد و كشورهاى دنيا را موظف كند به اين پيمان پايبند باشند؟ - البته نه موظفِ حتماً به زور سلاح، بلكه به زور سياست، به زور گفتمان مسلط فرهنگى، به زور تغليب هويت و شخصيت ملى - يك كشور قدرتمند.

    قدرت پيدا كنيد. اگر ايران اسلامى بتواند در زمينه‏ى علمى سخن خودش را در حد سخنان اول دنيا دربياورد، كار شدنى است؛ چون علم، ثروت هم ايجاد مى‏كند، قدرت نظامى هم ايجاد مى‏كند، اعتماد به نفس هم ايجاد مى‏كند. من بارها گفته‏ام، باز هم مى‏گويم و باز هم بارها تأكيد خواهم كرد كه پايه و زيربناى اقتدار آينده‏ى شما ملت عزيز در قدرت علمى است.

    دانشگاه‏ها را بايد جدى گرفت؛ هم شما دانشجوها، هم اساتيد. بدانيد نقشه‏هايى وجود دارد براى اين‏كه دانشگاه‏هاى ما را از كار بيندازند. شما غصه مى‏خوريد كه بودجه‏ى مراكز تحقيق را دير مى‏دهند؛ خيلى خوب، اين را مى‏شود جبران كرد؛ مى‏شود دنبال كرد. كسانى تلاش و توطئه مى‏كنند تا اصلاً درِ كلاسهاى درس و كارگاه‏هاى تحقيق را ببندند و دانشجو را به علم و فراگيرى بى‏رغبت كنند. با اين توطئه بايد مبارزه كرد. اين مبارزه، هم به عهده‏ى دولت و مسؤولان است، هم به عهده‏ى شما تشكل‏هاست، هم به عهده‏ى عناصر صاحب نفوذ و صاحب اقتدار است.

    پروردگارا! دلهاى ما را در اين ماه رمضان با خودت آشناتر و نزديكتر بفرما. پروردگارا! نورانيتى كه بر دل جوانان افاضه كردى و جوان را آميخته‏ى با شفافيت و معنويت كردى، هميشه براى جوانان عزيز كشور اسلامى ما حفظ كن. پروردگارا! دعاهاى جوانهاى ما را مستجاب كن؛ خواسته‏هاى آنها را برآورده كن. پروردگارا! پيوند بين جوانهاى دانشجوى خوب ما و جوانهاى ديگر كشورها را - كه صحبت يكى از دوستان بود و من در قالب دعا مى‏خواهم اين را تأييد كنم - روزبه‏روز بيشتر كن.



    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه
    :icon_pf(57):

  9. #329
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در خطبه‏هاى نماز جمعه‏ى تهران‏‏ ‏ 29/ 7/ 84

    بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در خطبه‏هاى نماز جمعه‏ى تهران‏‏ ‏

    29/ 7/ 84
    ‏خطبه‏ى اول
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏

    الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و صفيّه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.

    همه‏ى برادران و خواهران عزيز را كه در اين نماز پُرشكوه شركت كرده‏ايد و همچنين خودم را به حفظ تقوا و پرهيزگارى دعوت و توصيه مى‏كنم؛ كه هدف از روزه‏ى ماه رمضان، بنا بر تصريح آيه‏ى قرآن، عبارت است از تقوا و افزايش اين ذخيره‏ى معنوى در وجود انسان.

    اين ماه، ماه ضيافت الهى است. پذيرايى خداوند از بندگان خود در اين ماه - كه يك پذيرايى معنوى است - عبارت است از گشودن درهاى رحمت و مغفرت و مضاعف كردن اجر و ثواب اعمال خيرى كه بندگان در اين ماه انجام مى‏دهند. روزه‏ى ماه رمضان هم يكى از مواد همين ضيافت عظيم الهى است، كه مايه‏ى تصفيه‏ى روح انسان و ايجاد زمينه‏ى طهارت قلبى روزه‏دار است. امام سجاد (عليه‏السّلام) در خطبه‏يى فرمود: «شهر الطّهور و شهر التمحيص»؛ رمضان، ماه پاك شدن و طهارت قلب و ماه مغفرت است؛ چون خداى متعال استغفار را در اين ماه بيش از ديگر ايام سال مورد لطف و عنايت خود قرار مى‏دهد. لذا در يك روايت وارد شده است كه «فمن لم يغفر له فى رمضان ففى اىّ شهر يغفر له»؛ اگر كسى در ماه رمضان - كه درهاى رحمت و مغفرت الهى به روى انسانها گشوده است - نتواند به مغفرت و رحمت الهى دست پيدا كند، پس كِى چنين توفيقى نصيب او خواهد شد؟

    يكى از مواد اين مائده‏ى الهى و ضيافت الهى، ليلةالقدر است؛ كه در باب وظايف ليلةالقدر، بنده امروز در خطبه‏ى اول قدرى صحبت كنم. فرمود «ليلةالقدر خير من الف شهر»؛ شبى كه به عنوان ليلةالقدر شناخته شده است و مردد است بين چند شب در ماه رمضان، از هزار ماه برتر و بالاتر است. در ساعت‏هاى كيميايى ليلةالقدر، بنده‏ى مؤمن بايد حداكثر استفاده را بكند. بهترين اعمال در اين شب، دعاست. درباره‏ى دعا هم امروز مطالبى را به شما برادران و خواهران عرض مى‏كنم. احياء هم براى دعا و توسل و ذكر است. نماز هم - كه در شب‏هاى قدر يكى از مستحبات است - در واقع مظهر دعا و ذكر است. در روايت وارد شده است كه دعا «مخّ العبادة»؛ مغز عبادت، يا به تعبير رايج ماها، روح عبادت، دعاست. دعا يعنى چه؟ يعنى با خداى متعال سخن گفتن؛ در واقع خدا را نزديك خود احساس كردن و حرف دل را با او در ميان گذاشتن. دعا يا درخواست است، يا تمجيد و تحميد است، يا اظهار محبت و ارادت است؛ همه‏ى اينها دعاست. دعا يكى از مهمترين كارهاى يك بنده‏ى مؤمن و يك انسان طالب صَلاح و نجات و نجاح است. دعا در تطهير روح چنين نقشى دارد.

    دستاوردهاى دعا چيست؟ وقتى ما با خدا سخن مى‏گوييم، او را نزديك خود احساس مى‏كنيم، مخاطب خود مى‏دانيم و با او حرف مى‏زنيم، اين دستاوردها از جمله‏ى فوايد و عوايد دعاست. زنده نگهداشتن ياد خدا در دل، غفلت را - كه مادر همه‏ى انحراف‏ها و كجى‏ها و فسادهاى انسان، غفلت از خداست - مى‏زدايد. دعا غفلت را از دل انسان مى‏زدايد؛ انسان را به ياد خدا مى‏اندازد و ياد خدا را در دل زنده نگه مى‏دارد. بزرگترين خسارتى كه افراد محروم از دعا مبتلاى به آن مى‏شوند، اين است كه ياد خدا از دل آنها مى‏رود. نسيان و غفلت از خداى متعال براى بشر بسيار خسارتبار است. در قرآن چند آيه در اين‏باره ذكر شده و بحث مفصلى دارد.

    دستاورد دوم دعا، تقويت و استقرار ايمان در دل است. خصوصيت دعا اين است كه ايمان را در دل پايدار و مستقر مى‏كند. ايمانِ قابل زوال در مواجهه‏ى با حوادث عالم و سختى‏ها، خوشى‏ها، تنعم‏ها و حالات گوناگون انسان، در خطر از بين رفتن است. مى‏شناسيد كسانى را كه ايمان داشتند؛ اما در مواجهه‏ى با مال دنيا، با قدرت دنيا، با لذات جسمى و شهوات قلبى، ايمان از دست آنها رفت. اين، ايمان متزلزل و غيرمستقر است. خصوصيت دعا اين است كه ايمان را در دل انسان مستقر و ثابت مى‏كند و خطر زوال ايمان با دعا و استمرار توجه به خداى متعال از بين مى‏رود.

    سومين دستاورد، دميدن روح اخلاص در انسان است. با خدا سخن گفتن و خود را نزديك او ديدن، به انسان روح اخلاص مى‏دهد. اخلاص يعنى كار را براى خدا انجام دادن. همه‏ى كارها را مى‏شود براى خدا انجام داد. بندگان خوب خدا همه‏ى كارهاى معمولىِ روزمره‏ى زندگى را هم با نيت تقرب به خدا انجام مى‏دهند و مى‏توانند. بعضى هم هستند كه حتّى قربى‏ترين و عبادى‏ترين كارها - مثل نماز - را نمى‏توانند براى خدا انجام دهند. بى‏اخلاصى، درد بزرگى براى انسان است. دعا روح اخلاص را در انسان مى‏دمد.

    دستاورد چهارم دعا، خودسازى و رشد فضايل اخلاقى در انسان است. انسان با توجه به خدا و با حرف زدن با خداى متعال، فضايل اخلاقى را در خود تقويت مى‏كند؛ اين خاصيت قهرى و طبيعى انس با پروردگار است؛ بنابراين دعا مى‏شود پلكان عروج انسان به سمت كمالات. متقابلاً دعا رذايل اخلاقى را از انسان مى‏زدايد؛ حرص و كبر و خودپرستى و دشمنى با بندگان خدا و ضعف نفس و جبن و بى‏صبرى را از انسان دور مى‏كند.

    دستاورد پنجم دعا، ايجاد محبت به خداى متعال است. دعا عشق به خداى متعال را در دل زنده مى‏كند. مظهر همه‏ى زيبايى‏ها و خوبى‏ها ذات اقدس پروردگار است. دعا و انس و تكلم با خداى متعال، اين محبت را در دل به‏وجود مى‏آورد.

    دستاورد ششم دعا، دميدن روح اميد در انسان است. دعا به انسان قدرت مقاومت در مقابل چالشهاى زندگى را مى‏دهد. هر كس در دوران زندگى خود با حوادثى مواجه مى‏شود و چالش‏هايى پيدا مى‏كند. دعا به انسان توانايى و قدرت مى‏دهد و انسان را در مقابل حوادث مستحكم مى‏كند؛ لذا در روايت از «دعا» تعبير شده است به سلاح. از نبى مكرم نقل شده است كه فرمود: «الا ادلّكم على سلاح ينجيكم من اعدائكم»؛ اسلحه‏يى را به شما معرفى كنم كه مايه‏ى نجات شماست؛ «تدعون ربّكم باللّيل و النّهار فانّ سلاح المؤمن الدعاء». در مواجهه‏ى با حوادث، توجه به خداى متعال، مثل سلاح برّنده‏يى در دست انسان مؤمن است. لذا در ميدان جنگ، پيغمبر مكرم اسلام همه‏ى كارهاى لازم را انجام مى‏داد؛ سپاه را مى‏آراست، سربازان را به صف مى‏كرد، امكانات لازم را به آنها مى‏داد، توصيه‏هاى لازم را به آنها مى‏كرد، اشراف فرماندهىِ خودش را اعمال مى‏كرد؛ اما در همان وقت هم وسط ميدان زانو مى‏زد، دست به دعا بلند مى‏كرد، تضرع مى‏كرد، با خداى متعال حرف مى‏زد و از او مى‏خواست. اين ارتباط با خدا، دل انسان را مستحكم مى‏كند.

    دستاورد ديگر دعا، برآمدن حاجات است. يكى از دستاوردهاى دعا اين است كه حاجاتى كه انسان دارد، از خداى متعال مى‏خواهد و خدا آن حاجات را برآورده مى‏كند. البته همه‏ى خواص دعا اين نيست؛ اين هم يكى در كنار بقيه‏ى دستاوردهاى دعاست. فرمود: «اسألوا اللَّه من فضله»؛ از خداى متعال بخواهيد و نيازهاى خودتان را از او بطلبيد. در دعاى ابوحمزه‏ى ثمالى از قول امام سجاد (عليه‏السّلام) اين‏طور عرض مى‏شود: «و ليس من صفاتك يا سيّدى أن تأمر بالسّؤال و تمنع العطيّة و انت المنّان بالعطيّات على اهل مملكتك»؛ تو به بندگانِ خودت دستور بدهى كه از تو بخواهند، اما بنا داشته باشى كه خواسته‏ى آنها را عملى نكنى؛ اين امكان ندارد. وقتى خداى متعال به من و شما امر مى‏كند كه از او بخواهيم و طلب كنيم، معنايش اين است كه خداى متعال تصميم دارد كه آنچه را مى‏خواهيم، به ما بدهد. لذا در روايت است كه: «ما كان اللَّه ليفتح لعبد الدّعاء فيغلق عنه باب الاجابة واللَّه اكرم من ذلك»؛ خداى متعال كريم‏تر از آن است كه باب دعا را باز كند، اما باب اجابت را ببندد.

    چه دعايى بايد بكنيم كه دنبال آن، اجابت باشد. گاهى انسان چيزى را از خدا مى‏خواهد و به حسب ظاهر احساس مى‏كند كه اين خواسته برآورده نشد. شرط مهم اجابت دعا اين است كه دعا به معناى حقيقى كلمه و با شرايط خود انجام بگيرد. اولين شرط دعا اين است كه با دلِ باطراوت و بى‏آلايش درخواست شود؛ مثل دل جوانها؛ لذا دعاى جوانان اقبال و احتمال اجابت را بيش از همه دارد. گاهى بعضى‏ها به بنده مى‏گويند براى جوانهاى ما دعا كن. البته ما هميشه براى همه‏ى جوانها دعا مى‏كنيم؛ اما در واقع اين جوانها هستند كه اگر قدر دل بى‏آلايش و باطراوت خود را بدانند، دعاى آنها از هر دعايى مى‏تواند به استجابت نزديكتر باشد.

    يكى ديگر از شرايط دعاى مستجاب اين است كه انسان دعا را با معرفت انجام دهد؛ يعنى بداند كه اين دعا و اين درخواست از كسى است كه قدرت دارد همه‏ى آنچه را كه انسان مى‏خواهد، براى او انجام دهد؛ يعنى به اثر دعا باور داشته باشد. به امام صادق (عليه‏الصّلاةوالسّلام) عرض شد كه: «ندعوا فلا يستجاب لنا»؛ دعا مى‏كنيم، اما اثر اجابت را نمى‏بينيم؛ فرمود: «لأنّكم تدعون من لا تعرفونه»؛ بى‏معرفت دعا مى‏كنيد. در روايتى درباره‏ى معرفت در دعا نقل شده است كه: «يعلمون أنّى اقدر على ان اعطيهم ما يسألونى»؛ به قدرت اجابت پروردگار باور داشته باشند.

    در دعا همت بلند داشته باشيد؛ درخواست‏هاى بزرگ بكنيد؛ سعادت دنيا و آخرت را بخواهيد و نگوييد اينها بزرگ است، اينها زياد است؛ نه، براى خداى متعال اينها چيزى نيست. عمده اين است كه شما به معناى حقيقى كلمه و با همين شرايط، طلب كنيد؛ خداى متعال اين طلب را اجابت خواهد كرد. گاهى هم انسان نمى‏داند كارى كه انجام گرفت، اجابت دعاى او بوده؛ خود انسان غافل است.

    يكى ديگر از شرايط دعا، اجتناب از گناه و توبه است. اين شب‏ها هم شب‏هاى توبه است. همه دچار گناه و تخلف هستيم. تخلف‏ها كوچك و بزرگ دارد. از خداى متعال بايد عذرخواهى و استغفار و طلب بخشش و توبه كنيم و به سوى خدا برگرديم. عزم ما بايد اين باشد كه از ما گناه سر نزند. گاهى انسان عزم مى‏كند و تصميم مى‏گيرد كه گناه نكند؛ بعد دچار غفلت و اشتباه مى‏شود و لغزش پيدا مى‏كند؛ باز همين گناه سراغ انسان مى‏آيد؛ بار ديگر بايد توبه و استغفار كند؛ منتها استغفار بايد جدى و حقيقى باشد. گناه نكردن بايد يك قصد واقعى و جدى باشد. درباره‏ى دعا و استجابت دعا در روايت دارد كه: «وليخرج من مظالم الناس»؛ انسان بايد از مظلمه‏ى مردم خارج شود تا دعايش قبول شود. در روايت ديگر دارد كه خداى متعال به حضرت موسى خطاب فرمود: «يا موسى ادعنى بالقلب النقى واللسان الصادق». با دل پاك و زبان راستگو با خداى متعال حرف بزنيد و دعا كنيد؛ دعا قطعاً مستجاب خواهد شد.

    يكى ديگر از شرايط استجابت دعا، حضور قلب و خشوع است. همان‏طور كه عرض كرديم، معناى دعا اين است كه شما با خدا حرف بزنيد؛ خدا را در مقابل خود احساس كنيد و حاضر و ناظر بدانيد. اين‏كه انسان همين‏طور طبق عادت چيزى را بر زبان بياورد و مطالبه‏يى را ذكر كند - خدايا ما را بيامرز، خدايا پدر و مادر ما را بيامرز - بدون اين‏كه در دل خود حقيقتاً حالت طلبى را احساس كند، اين دعا نيست؛ لقلقه‏ى لسان است. «لا يقبل اللَّه عزّوجل دعاء قلب لاه»؛ دل غافل و بى‏توجه و سربه‏هوا اگر دعا كند، خداى متعال دعايش را قبول نمى‏كند. دلهاى آلوده و غرق در تمنيات و شهوات نفسانى - كه اصلاً غافلند - چگونه دعا خواهند كرد؟ چه توقعى است كه اگر انسان اين‏طور دعا كرد، مستجاب شود؟

    بعضى‏ها دعا و عبادت و توبه را مى‏گذارند براى دوران پيرى؛ اين اشتباه بزرگى است. اگر گفته شود توبه كنيد، مى‏گويند حالا وقت داريم. اولاً معلوم نيست وقت داشته باشيم؛ مرگ انسان را مطلع نمى‏كند؛ براى همه‏ى سنين هم است. اگر فرض كرديم حقيقتاً وقت داريم - يعنى بناست به سنين پيرى برسيم - چنانچه كسى خيال كند كه مى‏شود دوران جوانى را با غفلت و غرق شدن در شهوات گذراند، بعد با خيال راحت و با آسانى به سراغ توبه رفت، اشتباه بزرگى مرتكب شده است. حالت دعا و انابه چيزى نيست كه انسان هر وقت اراده كرد، براى او پيش بيايد. گاهى مى‏خواهيم، نمى‏شود؛ دنبال حال و توجه هستيم، دست نمى‏دهد؛ «ذلك بما قدّمت يداك». انسانى كه زمينه‏ى توجه به خدا و رجوع الى‏اللَّه را در خودش به‏وجود نياورده باشد، اين‏طور نيست كه هر وقت اراده كرد، بتواند درِ خانه‏ى خدا برود. شما مى‏بينيد بعضى دلهاى پاك - غالباً جوانها - خيلى راحت مى‏توانند ارتباط برقرار كنند؛ اما بعضى هرچه تلاش مى‏كنند، اين ارتباط برقرار نمى‏شود. كسانى‏كه فرصتى دارند و مى‏توانند دل خودشان را نرم نگه دارند، قدر بدانند و رابطه‏ى خود را با خدا حفظ كنند؛ تا هر وقت خواستند درِ خانه‏ى خدا بروند، بتوانند.

    نكته‏ى آخر در باب دعا، دعاهاى مأثور است. دعاهايى كه از ائمه رسيده است، بهترين دعاهاست. اولاً خواسته‏هايى در اين دعاها گنجانده شده است كه به ذهن امثال ماها اصلاً خطور نمى‏كند و انسان از زبان ائمه (عليهم‏السّلام) آنها را از خدا طلب مى‏كند. در دعاى ابوحمزه و دعاى افتتاح و دعاى عرفه بهترين مطالبات و خواسته‏ها براى انسان مطرح مى‏شود؛ كه اگر انسان اينها را از خدا بخواهد و بگيرد، مى‏تواند براى او سرمايه باشد. ثانياً در اين دعاها مايه‏هاى خشوع و تضرع وجود دارد. مطلب، با زبان و لحن و بيانى ادا شده است كه دل را خاشع و نرم مى‏كند. با عبارات فصيح و بليغ، عشق و شيفتگى و شوق در اين دعاها موج مى‏زند. انسان بايد اين دعاها را قدر بداند و از آنها استفاده كند.

    البته بايد معناى اين دعاها را بفهميم. خوشبختانه الان ترجمه‏هاى خوب وجود دارد و مفاتيح‏الجنان و دعاهاى گوناگون ترجمه شده است. با توجه به ترجمه‏ها، دقت كنند و بخوانند. البته تا آن‏جايى كه ما ديده‏ايم، هيچ ترجمه‏يى نتوانسته زيبايى‏هاى الفاظ اين دعاها را منعكس كند؛ ولى بالاخره مضمون دعا معلوم است. با توجه به اين ترجمه‏ها دعاها را بخوانند. كسانى‏كه مى‏خوانند و با آنها عده‏يى همصدا مى‏شوند، بعضى از فقرات دعا را لااقل ترجمه كنند. البته مرتبه‏ى پايين‏ترش هم اين است كه اگر انسان معناى دعا را نمى‏فهمد، همين‏قدر احساس كند كه با يك زبانِ شيفته‏ى حاكى از سوز دل دارد با خداى متعال حرف مى‏زند.

    اميدواريم خداى متعال در شب‏هاى مبارك قدرى كه در پيش داريم، به همه‏ى ما توفيق دهد تا بتوانيم از اين شب‏ها استفاده كنيم. عزيزان من! دعا كنيد. دعا مخصوص وقت گرفتارى نيست؛ هميشه بايد دعا كرد. بعضى خيال مى‏كنند وقتى گرفتارى و مصيبت و بلايى بود، بايد دعا كرد؛ نه، آن وقتى هم كه انسان در حال عادى زندگى مى‏كند، بايد دعا كند و رابطه را با خدا محفوظ نگه دارد. به تعبير يكى از روايات، صداى خود را براى فرشتگان در ملكوت اعلى‏ آشنا كند. دعا هميشه لازم است. حاجت‏هاى خودتان، حاجت‏هاى برادران مؤمن، حاجت‏هاى همه‏ى مسلمين سطح جهان، مسائل عمومى كشور، رفع گرفتارى‏ها، تسهيل پيشرفت‏هاى درخشان كشور و نظام جمهورى اسلامى را از خدا بخواهيد. بزرگترين فايده‏ى دعا، فايده‏ى نقد دعاست كه به خود شما دعاكننده مى‏رسد؛ يعنى ايجاد رابطه با خداى متعال و احساس محبت و شوق به تقرب به پروردگار عالم. اين، نقدترين دستاورد دعاست كه متعلق به خود شما دعاكننده است؛ بحث استجابت، بحث ديگرى است.

    ايام سوگوارى حضرت اميرالمؤمنين است؛ يك جمله هم درباره‏ى اين مصيبت بزرگ دنياى اسلام عرض كنم و ذكر مصيبت كنم. در سحر نوزدهم اين فاجعه‏ى عظيم اتفاق افتاد؛ يعنى اميرالمؤمنين - مظهر عدالت - به‏خاطر مبارزه‏ى در راه عدل و داد و انصاف و حكم الهى، در محراب عبادت در خون خود غلتيد و محاسن مباركش به خون سرش رنگين شد. من يك عبارتِ وارد شده‏ى در روايت را مى‏خوانم و براى شما معنا مى‏كنم تا توسلى پيدا كرده باشيم. اين‏طور وارد شده است كه «فلمّا احسّ الامام بالضّرب لم يتأوّه»؛ وقتى ضربت شمشير بر فرق مبارك اميرالمؤمنين فرود آمد، هيچ آه و ناله‏يى از آن حضرت سر نزد. «و صبر واحتسب»؛ حضرت صبر كردند. «و وقع على وجهه»؛ اميرالمؤمنين با صورت روى زمين افتادند. «قائلا بسم‏اللَّه و باللَّه و على ملّة رسول اللَّه»؛ درست مثل حضرت اباعبداللَّه كه وقتى در گودال قتلگاه روى زمين افتادند، نقل شده است كه عرض كردند: «بسم اللَّه و باللَّه و فى سبيل اللَّه و على ملّة رسول اللَّه». مردم شتابان دنبال قاتل بودند تا او را دستگير كنند. «ولا يدرون اين يذهبون من شدّة الصّدمة و الدّهشة»؛ از بس اين حادثه دهشت‏آفرين بود، مردم را سراسيمه كرد. همين‏طور مى‏دويدند تا بتوانند قاتل را پيدا كنند. «ثم احاطوا باميرالمؤمنين عليه‏السّلام»؛ بعد آمدند اطراف حضرت را گرفتند. «و هو يشدّ رأسه بمأزره و الدّم يجرى على وجهه و لحيته»؛ خون بر صورت و محاسن حضرت جارى بود. خود آن بزرگوار مشغول بستن زخم سرش بود. «و قد خضبت بدمائه و هو يقول هذا ما وعداللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله»؛ حضرت زخم سرشان را مى‏بستند و مى‏فرمودند اين همان چيزى است كه خدا و پيغمبر به من وعده كرده بودند. پيغمبر قبلاً فرموده بود كه اين حادثه پيش مى‏آيد. امام حسن (عليه‏السّلام) سر رسيدند، سر پدر را در دامن گرفتند، خون‏ها را شستند و زخم را بستند. «و هو يرمق السّماء بطرفه»؛ حضرت همان‏طور كه خوابيده بودند، با گوشه‏ى چشم آسمان را نگاه مى‏كردند. «و لسانه يسبّح اللَّه و يوحّده»؛ در آن حالت، زبانشان در حال تسبيح و حمد پروردگار بود. حضرت از هوش رفتند و امام حسن مشغول گريه شدند. «و جعل يقبّل وجه ابيه و ما بين عينيه و موضع سجوده»؛ امام حسن چشمش به چهره‏ى پدر بود. وقتى ديد از هوش رفت، خم شد پيشانى و محل سجده‏هاى طولانى اميرالمؤمنين را بوسيد؛ صورتش را بوسيد؛ ما بين دو چشمش را بوسيد. «فسقط من دموعه قطرات على وجه اميرالمؤمنين عليه السّلام»؛ از اشك چشم امام حسن چند قطره‏يى روى صورت اميرالمؤمنين ريخت. «ففتح عينيه»؛ حضرت چشمشان را باز كردند. «فرءاه باكيا»؛ ديدند امام حسن دارد گريه مى‏كند. «فقال يا حسن ما هذا البكاء»؛ فرمود حسن جان! چرا گريه مى‏كنى؟ «يا بنىّ لا روع على ابيك بعد اليوم»؛ پسرم! بعد از اين لحظه، پدر تو هرگز ناراحتى و ترسى ندارد. «هذا جدّك»؛ اين جدت پيغمبر است. «و خديجه»؛ اين خديجة است. «و فاطمة»؛ اين فاطمه است. «والحور العين محدقون»؛ همه اطراف من را گرفته‏اند. «منتظرون قدوم ابيك»؛ همه منتظرند كه من بروم زودتر به اينها ملحق شوم. «فطب نفساً و قرّ عينا و اكفف عن البكاء»؛ اشك نريز پسرم! صلّى اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين، صلّى اللَّه عليكم يا اهل بيت النبوة.

    پروردگارا! تو را به‏حق اين روزها و شب‏هاى مقدس و به حق اميرالمؤمنين سوگند مى‏دهيم دلهاى ما را با ذكر خودت آشنا كن. پروردگارا! محبت و عشق به خود را روزبه‏روز در دل ما مستحكم‏تر كن. پروردگارا! كارهاى خدايى را در چشم ما محبوب كن؛ دل ما را از اعمال شيطانى متنفر و دور كن. پروردگارا! ما را در اين شب‏هاى رحمت و مغفرت، مورد رحمت و مغفرت خود قرار بده. پروردگارا! پدر و مادر ما، گذشتگان و ذوالحقوق ما را مشمول رحمت و مغفرت خودت قرار بده. پروردگارا! ملت ايران را عزيز و سربلند كن. پروردگارا! همه‏ى گره‏هايى كه در كار امت بزرگ اسلامى است، باز كن. پروردگارا! دشمنان اسلام و مسلمين را مقهور و منكوب كن. پروردگارا! قلب مقدس ولى‏عصر را از ما راضى و خشنود بفرما؛ ما را در اين شب‏هاى قدر مشمول دعاى خير آن بزرگوار قرار بده.

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.



    ‏خطبه‏ى دوم
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏

    الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاةوالسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما على اميرالمؤمنين والصّديقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدى شباب اهل الجنّة و على‏بن‏الحسين و محمّدبن‏على و جعفربن‏محمّد و موسى‏بن‏جعفر و على‏بن‏موسى و محمّدبن‏على و على‏بن‏محمّد والحسن‏بن‏على و الخلف الهادى المهدى القائم حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صلّ على ائمةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوى‏اللَّه.

    در خطبه‏ى دوم، پس از توصيه‏ى به تقوا كه وظيفه‏ى همه‏ى ماست و در همه‏ى جمعه‏ها بايد اين توصيه انجام بگيرد و اميدواريم خداى متعال عمل به اين توصيه را روزىِ همه‏ى ما بفرمايد، دو، سه مسأله‏ى داخلى و خارجى را به اختصار عرض مى‏كنيم: يكى، درباره‏ى مسائل دولت و وظايف همه‏ى ما؛ يكى، در زمينه‏ى مسأله‏ى هسته‏يى؛ يكى، در باب مسأله‏ى فلسطين و روز قدس؛ يكى هم درباره‏ى مسأله‏ى عراق.

    درباره‏ى دولت، آنچه كه من به نظرم مى‏رسد كه لازم است عرض بكنم، اين است كه دولت ما بحمداللَّه يك دولت تازه نفس و آماده به كار است. آنچه كه من از نزديك احساس مى‏كنم اين است كه مى‏بينم به‏طور جدى اين برادران آماده هستند تا وظايفى را كه قانون برعهده‏ى آنها گذاشته است، انجام بدهند و همان شعارهايى را كه مطرح شده است، تحقق ببخشند؛ من اين را احساس مى‏كنم كه عازم بر كار كردن و عمل كردن هستند. الان كه زمان كوتاهى از تشكيل اين دولت گذشته است - حالا دو ماه يا دو ماه و نيم - انسان مى‏بيند بعضى‏ها كه در قبال برخى از مسائل، پنج سال و ده سال صبر كردند و چيزى نگفتند، حالا در اين دو، سه ماه بى‏صبرى مى‏كنند؛ پا به زمين مى‏زنند كه چرا فلان كار نشد!؟ چرا فلان كار چنين شد!؟ بايد به دولت كمك كرد؛ بايد به آن كسانى كه در وسط اين گود مشغول چالش‏هاى بزرگ هستند، مدد رساند و فرصت داد تا كار خودشان را انجام بدهند. البته اگر خداى نكرده، كوتاهى‏يى صورت بگيرد، بنده خودم اولْ مدعى خواهم بود؛ ليكن اين هم كه ما دولتى را كه اول كارش هست و هنوز از تشكيل آن، دو، سه ماه بيش نگذشته است، به پاى ميز مطالبه بكشيم و دايم از او مطالبه كنيم كه چرا فلان كار نشد، اين، بى‏انصافى است. مى‏دانيد كه دشمنان نظام جمهورى اسلامى هم هميشه با همه‏ى دولت‏هاى ما مخالف بودند؛ ولو زبانى هم اظهار موافقت مى‏كردند، در باطن قلب‏شان مخالفت بوده است؛ اما حالا حتّى بعضى از دشمنان ما در زبان هم اظهار مخالفت مى‏كنند؛ چون ناراحتند كه ملت ايران در يك انتخابات پرشور و وسيع، شعارهاى اساسى انقلاب برايش مطرح بشود و يك اكثريت بزرگ و چشمگيرى به دنبال اين شعارها بروند؛ اين معلوم است كه براى استكبار جهانى ناخوشايند است؛ لذا شايعه‏سازى مى‏كنند، شايعه‏پراكنى مى‏كنند، متأسفانه يك عده هم همين شايعات را در داخل تكرار مى‏كنند. انسان شايعات مضحكى را درباره‏ى دولت مى‏شنود كه مثل اين شايعات را در زمان انتخابات هم مى‏گفتند كه: بنا دارند اين‏ها خيابان‏ها را ديواركشى كنند!! و چه بكنند. حالا هم از همين‏جور حرف‏ها را شايعه مى‏كنند و مى‏خواهند ذهن مردم را خراب كنند؛ مردم را دلسرد كنند. اين شايعه‏پراكنى‏ها مُضر است. مردم هم بايد اعتماد كنند، مجلس شوراى اسلامى هم بايد اعتماد بكند، تا ان‏شاءاللَّه اين دولت بتواند كارها را انجام بدهد. البته بايد اين حالت جديت را مسؤولان دولتى حفظ كنند؛ يعنى اين ديگر وظيفه‏ى اصلى آنهاست و بايد به‏طور جدى به دنبال انجام كارها باشند. البته قبلاً هم گفتيم، حالا هم عرض مى‏كنيم كه جدى بودن و دنبال كردن، به معناى شتابزدگى و كارِ بى‏مطالعه انجام دادن نيست، با مطالعه، با مشورت، با دقت، با تدبير؛ ليكن پيگير و مستمر و بى‏وقفه و به‏طور كاملاً جدى، ان‏شاءاللَّه كار دنبال شود.

    در مسأله‏ى هسته‏يى، حرف ملت ايران حرف معلومى است، مسؤولان هم بارها آنچه را كه بايد گفت، گفته‏اند. مطلب اين است كه ملت ايران يك ملت با استعداد، با فرهنگ، بزرگ، توانا، با نشاط و جوان است و اين‏جور ملتى صبر نمى‏كند كه اجازه بدهند تا به فلان پيشرفت علمى يا فلان پيشرفت فناورى دست پيدا كند؛ نه، اين‏جور ملتى خودش وارد مى‏شود، مرزهاى دانش را هم مى‏شكند و عبور مى‏كند و خودش را نشان مى‏دهد. اگر هم خارجى‏ها، رقبا، دشمنان مى‏بينند كه در اين صد سال اخيرِ قبل از انقلاب اين حالت پيش نيامده، بايد بدانند كه در آن وقت‏ها نمى‏گذاشتند ملت ايران حركت شايسته‏ى خودش را بكند؛ والّا ملت ايران هميشه يك ملت بااستعداد بوده است. ما همان ملتى هستيم كه در همه‏ى دوران اسلامى، از همه‏ى ملتهاى مسلمان، بدون استثناء، پيشروتر بوديم و در همه‏ى علوم و فنون؛ در فلسفه، در علم، حتّى در علوم مربوط به زبان عربى پيشروتر بوديم؛ بزرگترين زبان‏دان‏ها و نحوى‏ها و علماى علم زبان عربى، ايرانى‏اند و حتّى بهترين و قوى‏ترين كتابها را هم در همان رشته، ايرانى‏ها نوشته‏اند. اين ملت هميشه در فلسفه، در علوم گوناگون و در دانش‏هاى تجربى، به قدر زمانه و جلوتر از آن، پيشرو بوده است. اين، همان ملت است؛ منتظر نمى‏ماند؛ لذا منتظر هم نماند و حالا از جمله، توانسته است به دانش هسته‏يى دست پيدا كند. آنچه كه امروز ما داريم، هم دانش هسته‏يى است، هم فناورى هسته‏يى؛ اما آنچه نداريم و جلويش را گرفته‏اند و مانع ايجاد كرده‏اند، تشكيل تجهيزات اين فناورى است؛ يعنى يك علمى را شما كسب مى‏كنيد، بر اساس او يك فناورى را به دست مى‏آوريد؛ رازِ به‏كارگيرى اين دانش را در توليد فلان محصول كشف مى‏كنيد و وسيله‏اش را هم در حدِ حداقل توليد مى‏كنيد؛ ولى وقتى مى‏خواهيد آن را تكثير كنيد و از آن استفاده‏ى كامل بكنيد، نمى‏گذارند و جلويش را مى‏گيرند؛ اين، چيزى است كه اتفاق افتاده است. حرف ملت ايران اين است كه در مناسبات بين‏المللى، گزينشى نبايد عمل كرد. اينى‏كه ما رسيدن به دانش هسته‏يى را براى فلان كشور مجاز بشمريم، براى فلان كشور، به دلايل واهى، مجاز نشمريم، براى ملت ايران قابل قبول نيست.

    كارى كه در كشور در اين زمينه - چه در چالش بين‏المللىِ مربوط به كار هسته‏يى، چه در خود كار هسته‏يى - دارد انجام مى‏گيرد، كارى است كه با حكمت و مشورت دارد انجام مى‏گيرد؛ اين را ملت ايران بدانند. گاهى اظهار نگرانى مى‏شود كه نبادا كارِ غيرمدبرانه‏يى انجام بگيرد؛ نبادا تصميمات فردى گرفته بشود؛ نه، قضيه اين‏جور نيست. خوشبختانه مسؤولان كشور در اين مسأله هم‏رأى و هم‏فكرند؛ كار با مشورت، با تدبير - از اول و در اين دو سال و اندى هم همين‏جور بوده است - و با فكر جمعى انجام گرفته است و پيشرفت كرده‏ايم. بعد از اين هم همين‏جور خواهد بود. افرادى مردم را نترسانند كه ممكن است كار بى‏مشورت باشد، عجولانه باشد؛ نه، نخير؛ كار دارد درست با حكمت و همه جانبه، با توجه به جوانب گوناگون، پيش مى‏رود. مسأله اين است كه ملت ايران حقى دارد و آن حق را مطالبه مى‏كند. اين حرف هم براى مردم دنيا قابل فهم است، هم براى دولت‏ها قابل فهم است؛ ولى معارض اصلى در اين قضيه، دولت امريكاست. حتّى دولتهاى اروپايى هم مواضع‏شان بيشتر تحت‏تأثير فشار امريكاست؛ هر كدام كه با امريكا نزديكترند، مواضع‏شان تندتر و سخت‏تر است؛ مثل دولت انگليس. البته ملت ايران سوابق طولانى از دولت انگليس دارد و مسأله‏ى ملت ايران و دولت انگليس، مسأله‏ى امروز و ديروز نيست؛ حالا هم همه‏شان، از آن رأس‏شان تا مسؤولان گوناگون‏شان، مواضع بسيار بدى دارند مى‏گيرند؛ آنها يكى از بدترين مواضع را دارند مى‏گيرند؛ ليكن معارض اصلى، دولت امريكاست. دولتمردان امريكا كه ادعا مى‏كنند ايران دنبال سلاح اتمى است، خودشان هم مى‏دانند كه دروغ مى‏گويند، آن كسانى هم كه حرف اين‏ها را در نطق‏ها و محافل مى‏شنوند و برايشان كف مى‏زنند، آن‏ها هم مى‏دانند كه اين‏ها دروغ مى‏گويند؛ كمااين‏كه آن‏جايى كه دم از حقوق بشر مى‏زنند، همين‏طور است. وقتى رئيس‏جمهور امريكا درباره‏ى قضاياى عراق و غيره، دم از دمكراسى و حقوق بشر مى‏زند، هم خودشان مى‏دانند كه دروغ مى‏گويند - چيزى كه به فكرش نيستند، حقوق بشر و دمكراسى است - هم آن مخاطبانى كه اين حرفها را مى‏شنوند و برايشان كف مى‏زنند. اهداف آن‏ها براى خودشان روشن است؛ هدف آنها سلطه‏گرى است. حقوق بشر برايشان كمترين اهميتى ندارد. شما در همين طوفان كاترينا در امريكا، ديديد كه چون مردم، سياه‏پوست بودند، همان مقدارى هم كه دولت امريكا مى‏توانست، به اينها كمك نشد؛ اين، حرفى است كه خود ملت امريكا - سياه‏پوست‏ها كه به جاى خود - بر زبان آوردند و گفتند و فرياد كشيدند. رفتارشان با زندانى، رفتارشان با زندانىِ بخصوص گوانتانامو، رفتارشان در ابوغريب عراق، رفتارشان با مردم عراق، رفتارشان با زن و بچه‏هايى كه در خانه‏هاشان هستند، همه، نشان‏دهنده‏ى اين است كه مسأله‏ى حقوق بشر از نظر امريكايى‏ها افسانه است؛ مى‏دانند كه دروغ مى‏گويند. مسأله‏ى آنها دو چيز است:

    يكى، اين است كه بحران‏آفرينى در دنيا براى دولت‏هاى امريكا غالباً يك مطلوبِ لازم، يك كار تاكتيكىِ لازم بوده است؛ به آن احتياج داشته‏اند براى اين‏كه از مسايل داخلى، از مشكلات داخلىِ امريكا، مردم را متوجه به خارج كنند؛ هميشه اين‏جور بوده است و حالا هم اين دولت كه در امريكا بر سر كار است، يك دولت افراطى و جنگ‏طلب است و مصلحت‏شان ايجاب مى‏كند كه اين طرف و آن طرف دنيا مسأله درست كنند، مسايلى را بزرگ كنند، يا بحران بيافرينند، يا حوادث كوچك را به شكل بحران براى ملت خودشان معرفى كنند.

    ديگر اين‏كه دولت‏هاى امريكا و از همه بيشتر اين دولتِ جنگ‏طلبِ تندروى افراطى، دنبال يك امپراطورى‏اند؛ دنبال يك سلطه‏ى جهانى‏اند. اين سلطه، مخصوصِ خاورميانه هم نيست. البته حالا خاورميانه مطرح است؛ اما اين‏ها به خاورميانه هم قانع نيستند. شركاى اروپايى‏شان هم اين را خوب مى‏دانند كه امريكا آن روزى كه به خاورميانه و به آسياى ميانه و به مناطق حساس دنيا تسلط پيدا كند، دست از سر اروپا هم حتّى برنخواهند داشت؛ اين، چيزى نيست كه براى آن‏ها پوشيده و پنهان باشد. آن‏ها دنبال منافع‏شان هستند. يكى از مهم‏ترينِ مناطق، عبارت است از همين خاورميانه؛ منطقه‏اى حساس، پل شرق و غرب، منطقه‏ى نفت، منطقه‏ى گذرگاه‏ها و گلوگاه‏هاى دريايىِ بسيار حساس، با ملت‏هايى كه سابقه‏هاى فرهنگى دارند و ذخاير فراوان؛ اينها همه در اين منطقه جمع است. حكومت امريكا به اين‏طور چيزها براى سلطه‏ى خود در دنيا احتياج دارد. در اين منطقه، آن دولتى كه صريحاً با سلطه‏طلبى مخالفت مى‏كند و به‏طور جد ايستاده است، دولت جمهورى اسلامى است. طبيعى است كه اين مسايل وجود پيدا مى‏كند و بنابراين، معارض، دولتِ امريكاست.

    حرف جمهورى اسلامى اين است كه اين ملت؛ ملتى كه انقلاب كرده است؛ ملتى كه در طول بيست‏وهفت سال نظام جمهورى اسلامى با حوادث گوناگون و نشيب و فرازهاى مختلف مواجه شده و با آنها پنجه انداخته و در همه‏ى قضايا توانسته است به طرف هدف‏هاى خود پيش برود؛ ملتى كه اكثريت قاطع آن، جوانند؛ ملتى كه دانشجوى آن، استاد آن، نخبه‏ى علمى و عملى آن روزبه‏روز رو به افزايش است، ملتى است كه رو به آينده دارد؛ دل پُراميد دارد. اين ملت، ملتى نيست كه زير بار زور و تحميل امريكا و غيرامريكا برود؛ لذا همان‏طور كه مسؤولان كشور در باب مسأله‏ى انرژى هسته‏يى گفته‏اند، هدف ما مطلقاً ربطى به سلاح هسته‏يى و انحراف اين حركت علمى و فناورى به سمت سلاح نيست؛ اما از اين فناورى هم ملت ايران صرف‏نظر نخواهد كرد؛ اين، حرف اصلى ماست. روش‏هاى كارى و ديپلماسى و ارتباطات و مناسبات بين‏المللى‏اش را هم مسؤولان كشور سازماندهى مى‏كنند و پيش مى‏برند.

    و اما مسأله‏ى فلسطين و روز قدس. روز قدس نزديك است. روز قدس، روزِ آزمايش بزرگ ملت‏هاى مسلمان است؛ روز قدس، آن روزى است كه ملت‏هاى مسلمان بى‏واسطه‏ى مقامات رسمى حرف‏شان را در دنيا مطرح مى‏كنند. امسال هم روز قدس اهميت مضاعفى دارد؛ هم به خاطر حادثه‏ى غزه - كه واقعاً عقب‏نشينى از غزه يك شكست بزرگِ صهيونيست‏ها بود - هم به‏خاطر توطئه‏يى كه بعد از شكست غزه و براى جبران آن شكست، از سوى امريكايى‏ها و صهيونيست‏ها و بعضى از هم‏پيمانان‏شان در جريان است؛ يعنى عادى‏سازى رابطه‏ى زشت با رژيم صهيونيستى در ميان برخى از دولت‏هاى اسلامى و برخى از دولت‏هاى منطقه، كه نبايد زير بار بروند. دولت‏هاى اسلامى با بهانه‏هاى مختلف و براى خاطر شاد كردن دل امريكا، نبايد ارتباطشان را با اين رژيم غدارِ ستمگر غاصب - كه خطرى براى همه‏ى منطقه و همه‏ى ملتها و دولتهاست - عادى كنند؛ نبايد به‏خاطر امريكا، روى خوش به اين رژيم نشان بدهند، كه اين كار زشتى است. دليل زشت بودن اين كار هم اين است كه آن كسانى‏كه مرتكب اين عادى‏سازى مى‏شوند، لااقل در اوايل كار، آن را پنهان نگه مى‏دارند؛ لذا كار زشتى است كه پنهانش مى‏كنند. كار زشت را نبايد انجام داد، نه اين‏كه پنهان كرد. بنابراين، روز قدس ان‏شاءاللَّه پُرشورتر از هميشه برگزار شود.

    آخرين مطلب درباره‏ى عراق است. اين رفراندوم قانون اساسى، كار بزرگى بود؛ كار مباركى بود؛ اين اولين قانون اساسى‏يى است كه در عراق به‏وسيله‏ى خود مردم دارد به‏وجود مى‏آيد؛ اين مطلقاً در جهت خواست امريكايى‏ها نيست؛ هرچند كه امريكايى‏ها اين‏جور وانمود مى‏كنند؛ اما خلاف مى‏گويند؛ چنين چيزى نيست. آن‏ها دنبال چيزهاى ديگرى در عراق بودند، هنوز هم دنبال چيزهاى ديگر هستند. آنچه كه بعد از اين تثبيت قانون اساسى، اهميت بسيارى دارد، انتخابات آينده‏ى عراق است - ما توصيه‏يى به برادران عراقى داريم كه به زبان عربى عرض خواهيم كرد - كه خيلى انتخابات حساسى است و اشغالگران عراق هم نسبت به آن انتخابات از حالا مشغول فعاليتند.

    زخمى كه امروز در عراق وجود دارد، اختلاف بين شيعه و سنى است، كه به‏وسيله‏ى يك گروه افراطىِ بى‏خبرِ از اسلام، دارند آن را تشديد مى‏كنند. نمى‏شود گفت اين‏ها سنى‏اند؛ اين‏ها نه سنى‏اند، نه شيعه؛ هم دشمن شيعه‏اند، هم دشمن سنى؛ اين‏ها دشمن اسلامند. اين كسانى‏كه مسجد شيعه را منفجر مى‏كنند - اين روزها صدام دارد محاكمه مى‏شود براى كشتن صدوپنجاه، شصت نفر شيعه در يك روستايى - چه فرقى دارند با صدام؛ اين‏ها هم بمب‏گذارى مى‏كنند و صد نفر، صدوپنجاه نفر از مردم شيعه را در حلّه، در بغداد و در بخش‏هاى مختلف از بين مى‏برند؛ اين‏ها هم مثل صدام هستند. بنابراين، نمى‏شود گفت كه اين‏ها سنى هستند. سياست دشمنان اسلام ايجاد اختلاف بين شيعه و سنى است. اين، يكى از راه‏هايش است. هر كسى به اين اختلافات شديد كمك كند، در واقع به آن اهداف كمك كرده است. جا دارد كه همه‏ى گروه‏هاى عراقى، اين حركات را محكوم كنند و از آن تبرّى بجويند. خوشبختانه بزرگان شيعه عاقلانه و خوب عمل كردند؛ به شيعيان توصيه كردند كه عكس‏العمل نشان ندهند، كه اين كار مهمى بود.

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    انّا اعطيناك الكوثر، فصلّ لربّك وانحر، انّ شانئك هو الابتر.

    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه‏

    :icon_pf(57):

  10. #330
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار كارگزاران نظام 8/ 8/ 84

    بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار كارگزاران نظام

    8/ 8/ 84
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم محمد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين. قال‏اللَّه الحكيم: «و ان استغفروا ربّكم ثمّ توبوا اليه يمتّعكم متاعا حسنا الى اجل مسمّى و يؤت كلّ ذى فضل فضله».

    مجلس مهمى است؛ روزهاى مهمى هم هست. ماه رمضان با بركاتش و با سفره‏ى گشوده‏ى الهى در آن، رو به پايان است. ما مسؤولان اين كشور بزرگ كه هميشه اين اميد را داشته‏ايم كه بتوانيم براى نيكو انجام دادن تكاليفِ خود از كمك الهى بهره بگيريم، اين ماه عزيز را پشت سر مى‏گذاريم؛ در حالى كه نمى‏دانيم نصيب ما از اين ماه و از رحمت الهى و تفضل الهى در اين ماه و در شبهاى قدر چقدر بوده. ما نمى‏توانيم از اين خير بزرگ و فضل بزرگ بگذريم. كار ما سنگين است؛ راه ما طولانى است؛ وظيفه‏ى ما بزرگ است؛ جز با كمك الهى هم اين وظايف سنگين را نمى‏شود انجام داد؛ لذا بايد اين فرصت‏ها را مغتنم شمرد. حرف امروز من عمدتاً درباره‏ى همين قضيه است.

    خداى متعال مكرر در قرآن و از جمله در اين آيه ما را امر مى‏كند به آمرزش‏طلبى و توبه‏ى به سوى خدا. توبه، يعنى برگشت. اين برگشت، هم در مرحله‏ى ايمان و هم در مرحله‏ى عمل و رفتار است. ما كوتاهى‏هايى داشتيم و داريم؛ بايد خود را اصلاح كنيم؛ و اين در درجه‏ى اولِ اهميت است. سوره‏ى مباركه‏ى هود اين‏طور شروع مى‏شود: «بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الر حيم. الر. كتاب احكمت اياته ثمّ فصّلت من لدن حكيم خبير. الّا تعبدوا الّا اللَّه انّنى لكم منه نذير و بشير و ان استغفروا ربّكم ثمّ توبوا اليه». يعنى رسالت قرآنى در درجه‏ى اول مسأله‏ى توحيد است؛ بلافاصله بازگشت به خدا و آمرزش‏طلبى از خدا مطرح مى‏شود. اين، مربوط به همه‏ى طبقات است؛ از پيغمبران گرفته تا درجات پايين؛ منتها گناهى كه از آن استغفار مى‏كنيم، در ما يك چيز است؛ در پاكان و برجستگان چيز ديگرى است. «كار پاكان را قياس از خود مگير». آنها هم احتياج دارند به استغفار؛ آنها هم ممكن‏اند؛ «سيه‏رويى ز ممكن در دو عالم جدا هرگز نشد، واللَّه اعلم»؛ آنها هم احتياج دارند كه طلب مغفرت كنند و اين نقص و نرسيدن و اين كُندى نسبى را با طلب مغفرت از خدا جبران كنند. در مورد ما هم كه خطاها و گناهان يكى دو تا نيست؛ ما انواع و اقسام خطاها را داريم. اين، حرف اصلى ماست.

    روايتى را هم در اين‏جا ذكر كنم: «ادفعوا ابواب البلايا بالأستغفار»؛ درِ بلا را به وسيله‏ى استغفار ببنديد. در همين آيه هم كه خوانديم، دارد «يمتّعكم متاعا حسنا»؛ يعنى بهره‏مندى نيكو از زندگى، با استغفار و توبه و آمرزش‏طلبى از خداى متعال حاصل خواهد شد.

    در يك روايت ديگر دارد: «خير الدّعا الأستغفار»؛ از همه‏ى دعاها بهتر، طلب آمرزش از خداى متعال است. در مناجات شعبانيه آمده است: «الهى ما اظنّك تردّنى فى حاجة قد افنيت عمرى فى طلبها منك». اين حاجت چيست؟ حاجتى كه مى‏گويد من همه‏ى عمرم را در طلب آن سپرى كردم، عبارت است از مغفرت الهى.

    آمرزش الهى به معناى اصلاح خطاهاست؛ به معناى جبران كردن ضربه‏هايى است كه بر خودمان و بر ديگران وارد كرديم. اگر بشر بجد درصدد اصلاح خطاها و مفاسد باشد، راه خدا هموار خواهد شد و سرانجام بشر، سرانجام نيكى خواهد شد. اشكال كار ما انسان‏ها غفلت از خطاى خود، غفلت از لزوم اصلاح، و غفلت از اجرايى كردن اصلاح در خود است. اگر اين غفلت‏ها از بين رفت و اگر اين عزم به وجود آمد، همه چيز اصلاح مى‏شود. در مرحله‏ى اول - كه مرحله‏ى مقدماتى و جزو بزرگترين وظايف ماست - خودمان اصلاح مى‏شويم، كه اساس هم اين است؛ يعنى همه‏ى كارها مقدمه‏ى اصلاح خود است؛ همه‏ى كارها مقدمه‏ى كسب رضاى الهى از خود است؛ «عليكم انفسكم لايضرّكم من ضلّ اذا اهتديتم»؛ همه‏ى تلاشها و مجاهدتها براى اين است كه بتوانيم خدا را از خودمان راضى كنيم و به كمالى كه در اصل آفرينش براى ما در نظر گرفته شده، خود را برسانيم.

    مرحله‏ى ديگر، استغفار اجتماعى و اصلاح اجتماعى است؛ مسير و هدف جمعى و كاركرد عمومى را در حوزه‏ى توانايى خودمان اصلاح كنيم؛ كه اين واضح‏ترين نمونه از تأثير استغفار و مفهوم و محتوا و مضمون واقعى استغفار است. نبايد اين كار را دشوار به حساب آورد. اگر اراده كنيم، اين كار آسان است و ما مى‏توانيم. اين شب‏ها در دعاى شريف ابوحمزه خوانديد: «و انّ الرّاحل اليك قريب المسافة»؛ پروردگارا! كسى كه به سمت تو بيايد، راهش نزديك است. عمده، عزم كردن، حركت كردن و همت گماشتن است. «و انّك لا تحتجب عن خلقك الّا ان تحجبهم الأعمال دونك». ما به دست خود و با خطاهاى خود، بين خود و خدا فاصله ايجاد مى‏كنيم. خداى متعال با ما فاصله‏يى ندارد؛ راه نزديك است. اگر توفيقى پيدا شد، اين توفيق نشانه‏ى رحمت الهى است. اگر توانستيد از دل استغفارى برآوريد و عزمى و حركتى بكنيد، بدانيد كه توفيق الهى و توجه الهى شامل حال شماست؛ شما را دارند جذب مى‏كنند و مى‏كِشند. خدا در موارد متعدد توبه را به خودش نسبت مى‏دهد؛ «ثمّ تاب عليهم ليتوبوا»؛ خدا توبه كرد تا انسانها توبه كنند. توبه يعنى چه؟ يعنى توجه و برگشت. خدا به شما عطف توجه كرد؛ اين موجب شد تا دل شما هم به خداى متعال متمايل شود.

    تا كه از جانب معشوق نباشد كششى كوشش عاشق بيچاره به جايى نرسد

    در همين دعاى ابى‏حمزه‏ى ثمالى عرض مى‏كنيم: «معرفتى يا مولاى دليلى عليك و حبّى لك شفيعى اليك و انا واثق من دليلى بدلالتك و ساكن من شفيعى الى شفاعتك»؛ اين‏كه تو من را به خود دلالت كردى، اين‏كه دليل براى من اقامه شد، گواه بر اين است كه تو من را دارى دلالت مى‏كنى؛ تو من را دارى مى‏كشانى و جذب مى‏كنى. اگر مى‏بينيد در ماه رمضان دستهاى جوانان ما در مساجد به سوى آسمان بلند مى‏شود و صداى «العفو» آنها فضاى جامعه را پُر مى‏كند، بدانيد كه نظر لطف خدا روى اين ملت است؛ جذب الهى است؛ كششى است كه خداى متعال ايجاد كرده است؛ چون مى‏خواهد رحمت خود را بفرستد. «الّلهم انّى اسئلك موجبات رحمتك»؛ از خداى متعال موجبات رحمت را مى‏خواهيم. اين، موجبات رحمت را فراهم مى‏كند. خداى متعال مى‏خواهد رحمت و لطف خود را شامل حال اين ملت كند.

    از سه گونه گناه بايد استغفار كرد؛ اينها به درد ما مى‏خورد؛ من و شما در كارهاى مديريتى هم به آن نياز داريم. غفلت از اينها خسارتهاى بزرگى را بر ما وارد كرده است و مى‏كند. سه جور گناه وجود دارد: يك‏جور گناهى است كه فقط ظلم به نفس است - كه تعبير ظلم به نفس در قرآن و در حديث فراوان است - گناهى است كه فرد مرتكب مى‏شود و اثر مستقيمش هم به خود او برمى‏گردد؛ گناهان متعارفِ فردىِ معمولى.

    نوع ديگر، گناهى است كه فرد مرتكب مى‏شود، اما اثر مستقيم آن به مردم و به ديگرى مى‏رسد. اين گناه، سنگين‏تر است. اين گناه، ظلم به نفس هم هست؛ اما چون تعدى و تجاوز به ديگران است، دشوارى كار آن بيشتر است و علاج آن هم سخت‏تر است؛ از قبيل ظلم، غصب، پايمال كردن حقوق مردم، پايمال كردن حقوق عمومى انسانها. اين گناه بيشتر متعلق مى‏شود به حكومت‏ها؛ اين گناه مديران است؛ اين گناه سياستمداران است؛ اين گناه شخصيت‏هاى بين‏المللى است؛ اين گناه آنهايى است كه يك كلمه حرفشان، يك امضايشان، يك عزلشان، يك نصبشان مى‏تواند خانواده‏هايى و گاهى ملتى را تحت تأثير قرار دهد. مردم عادى معمولاً اين‏طور گناهى ندارند؛ اگر هم داشته باشند، دايره‏اش خيلى ضعيف است؛ كسى راه برود و مثلاً پاى كسى را عمداً لگد كند؛ در اين حد است. اما من و شما اگر قرار شد مبتلاى به اين نوع گناه شويم، دامنه‏اش وسيع است. همين‏طور كه گفتيم، يك امضاى ما، يك حكم ما، يك حرف ما، يك قضاوت ما، يك نشست و برخاست ما در محل تصميم‏گيرى مى‏تواند اثر مستقيم خودش را به جماعت‏هاى زيادى برساند. اين نوع گناه هم استغفار متناسب با خودش دارد. گناه نوع اول استغفارش به اين است كه انسان صادقانه از خداى متعال آمرزش بخواهد؛ اما گناه نوع دوم مسأله‏اش فقط با استغفار حل نمى‏شود؛ انسان بايد آن را درست كند. مقوله‏ى اصلاح كردن و درست كردن و مشكلات را برطرف كردن، اين‏جا پيش مى‏آيد.

    نوع سوم، گناهان جمعى ملتهاست. بحث يك نفر آدم نيست كه خطايى انجام دهد و يك عده از آن متضرر شوند؛ گاهى يك ملت يا جماعت مؤثرى از يك ملت مبتلا به گناهى مى‏شوند. اين گناه هم استغفار خودش را دارد. يك ملت گاهى سالهاى متمادى در مقابل منكر و ظلمى سكوت مى‏كند و هيچ عكس‏العملى از خود نشان نمى‏دهد؛ اين هم يك گناه است؛ شايد گناه دشوارترى هم باشد؛ اين همان «انّ اللَّه لا يغيّر ما بقوم حتّى يغيّروا ما بانفسهم» است؛ اين همان گناهى است كه نعمت‏هاى بزرگ را زايل مى‏كند؛ اين همان گناهى است كه بلاهاى سخت را بر سر جماعت‏ها و ملتهاى گنهكار مسلط مى‏كند. ملتى كه در شهر تهران ايستادند و تماشا كردند كه مجتهد بزرگى مثل شيخ فضل‏اللَّه نورى را بالاى دار بكِشند و دم نزدند؛ ديدند كه او را با اين‏كه جزو بانيان و بنيانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اين‏كه با جريان انگليسى و غربگراى مشروطيت همراهى نكرد، ضد مشروطه قلمداد كردند - كه هنوز هم يك عده قلمزن‏ها و گوينده‏ها و نويسنده‏هاى ما همين حرف دروغ بى‏مبناى بى‏منطق را نشخوار و تكرار مى‏كنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همين شهر تهران مجلس مؤسسانى تشكيل شد و در آن‏جا انتقال سلطنت و حكومت به رضاشاه را تصويب كردند. آنها يك عده آدم خاص نبودند؛ اين يك گناه ملى و عمومى بود. «و اتّقوا فتنة لاتصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة»؛ گاهى مجازات فقط شامل افرادى كه مرتكب گناهى شدند، نمى‏شود؛ مجازات عمومى است؛ چون حركت عمومى بوده؛ ولو همه‏ى افراد در آن شركت مستقيم نداشتند. همين ملت آن روزى كه به خيابان‏ها آمدند و سينه‏شان را مقابل تانك‏هاى محمدرضا پهلوى سپر كردند و از مرگ نترسيدند؛ يعنى تحمل و صبر و سكوت گناه‏آلود پنجاه ساله را تغيير دادند، خداى متعال پاداش آنها را داد؛ حكومت ظلم ساقط شد، حكومت مردمى سر كار آمد؛ وابستگى ننگ‏آلود سياسى از بين رفت، حركت استقلال آغاز شد و ان‏شاءاللَّه ادامه هم دارد و ادامه پيدا خواهد كرد و اين ملت به توفيق الهى و به همت خود، به آرمانهاى خودش خواهد رسيد. اين به خاطر اين بود كه حركت كرد. بنابراين گناه نوع سوم هم يك‏طور استغفار دارد.

    در قرآن بارها «توبه» با «اصلاح» همراه آمده است؛ «الّا الّذين تابوا و اصلحوا»، «من تاب و امن و عمل صالحا». در جايى مصداق اين اصلاح هم ذكر شده است: «انّ الّذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات»؛ در مقابل كسانى كه كتمان كنندگان حقايق بودند، «الّا الّذين تابوا و اصلحوا و بيّنوا». يا «الّا الّذين تابوا و اصلحوا و اعتصموا باللَّه و اخلصوا دينهم للَّه»؛ درباره‏ى كسانى است كه نفاق ورزيدند و دودله شدند. مى‏فرمايد توبه و اصلاح اينها به اين است كه خودشان را يك دله و خالص كنند. بنابراين اصلاح لازمه‏ى توبه است.

    ما بايد استغفار كنيم. استغفار ما فراتر از استغفار اشخاصِ خود ماست. بنده هم بايد بروم براى شخص خودم استغفار كنم، شما هم بايد استغفار كنيد. در واقع نمى‏شود گفت ما گناهكاريم؛ غرق گناهيم. اينقدر كوتاهى، اينقدر تخلف و اينقدر تقصير در اعمال شخصى ما وجود دارد؛ لذا بايد استغفار كنيم. استغفار هم دل را نورانى و ذهن و روح را شفاف مى‏كند. اين‏كه استغفارهاى شخصى ماست؛ بين خود ما و خداست؛ ليكن استغفارهاى عمومى هم داريم؛ چون جمعى كه اين‏جا نشسته‏اند، مسؤولان كشور هستند؛ رؤساى قوا هستند؛ مديران ارشد كشور هستند. من پنج سرفصل را يادداشت كرده‏ام؛ اما چون وقت نيست، توضيح نمى‏دهم؛ فقط عبور مى‏كنم.

    يكى مسأله‏ى اختلاف است. از اختلافات بايد توبه و استغفار كنيم. اختلاف به ما ضربه مى‏زند. اختلاف گاهى با برانگيختن احساسات قومى و مذهبى و محلى و سياسى است؛ گاهى با به كشمكش رساندن اختلافات فكرى است. اختلاف فكرى ممكن است وجود داشته باشد، ايرادى هم ندارد؛ اما نبايد به كشمكش برسد. اين‏كه ما به بعضى از كسانى كه بر ضد اعتقادات مردم، بر ضد حقايق موجود جامعه و بر ضد تاريخِ صحيح قلم‏فرسايى‏هاى اغواگر مى‏كنند، اعتراض مى‏كنيم، به خاطر همين است؛ و الّا ما با بيان آزاد، مسأله و مشكلى نداريم. بنده به معناى حقيقى و وسيع كلمه معتقد به آزادى بيانم؛ منتها برخى از حرفها جايش در منبرهاى عمومى نيست؛ جايش در مباحث تخصصى است. بله، چند نفر فقيه بنشينند، چند نفر حقوقدان بنشينند، چند نفر فيلسوف بنشينند، چند نفر جامعه‏شناس بنشينند درباره‏ى اساسى‏ترين مسائل و درباره‏ى اصل توحيد با هم بحث كنند؛ يكى رد كند، يكى قبول كند، يكى استدلال كند؛ بعد هم پخش بشود و جلوى چشم مردم قرار بگيرد؛ اما در محافل تخصصى اين كار بايد انجام بگيرد. درباره‏ى بينات انقلاب هم همين‏طور است؛ درباره‏ى مسائل اساسى نظام جمهورى اسلامى هم همين‏طور است؛ در مجالسِ تخصصى بحث انجام بگيرد. اين نهضت آزادفكرى كه ما مطرح كرديم، براى همين است. البته دانشگاه‏ها و حوزه‏ها اول حركت خوبى از خود نشان دادند و تجاوب كردند؛ ليكن عملاً من در صحنه چيزى مشاهده نمى‏كنم. محافل علمى راه بيندازند و بحث كنند؛ اما اگر قرار شد يك نفر اغواگرانه مطلبى را كه در حوزه‏ى تخصصى بايد به بحث و جدل و استدلال طرفينى گذاشته شود، براى عامه‏ى مردم بيان كند، اين آزادى بيان نيست. البته اينها اختلافات فكرى و سياسى و اختلاف و شكاف بين اركان حاكميت نظام است كه مى‏تواند به كشمكش نرسد. چند سال تلاش داشتند اين كار را بكنند؛ يعنى بين اركان حاكميت اختلاف بيندازند. پيداست كه وقتى بين مسؤولان اصلى كشور كشمكش و دعوا و اختلاف بود و همديگر را قبول نداشتند و دائم به فكر ضربه‏زدن به هم بودند، كارها پيش نمى‏رود. خوشبختانه برخى از مسؤولان هوشيارانه زير بار نرفتند و اجازه ندادند؛ و الّا دشمن برنامه‏اش خيلى وسيع بود.

    امروز، هم‏جهتىِ سه قوه براى ملت ايران يك فرصت است. البته عده‏يى اين را محكوم مى‏كنند، كه اين محكوم كردن غلط است. اين‏كه كسانى در قواى مختلف با انتخاب و خواست مردم در جهت واحدى از لحاظ مشى سياسى حركت كنند، هيچ چيز مضرى نيست؛ براى كشور مفيد است. البته عرصه باز است، كارها شفاف است و مردم مى‏بينند. منتقد، انتقاد منصفانه مى‏كند؛ قدر و ظرفيت اشخاص، همت‏ها و انگيزه‏ها مشخص مى‏شود؛ اين ايرادى ندارد. الان فرصتى پيش آمده است. نگذاريد اين فضاى هماهنگى، با طرح بى‏مورد برخى از اشكالات يا با بزرگ كردن چيزهاى كوچك، از بين برود. توجه داشته باشيد چشم و گوش‏هاى بدخواه و بددلى وجود دارند كه مى‏خواهند بين عناصرِ هم‏جهت اختلاف به وجود بياورند و نگذارند كار كنند. خيلى مراقب باشيد؛ هم در دولت مراقب باشيد، هم در مجلس مراقب باشيد، هم در قوه‏ى قضاييه مراقب باشيد، هم در عرصه‏هاى گوناگون سياسى و مطبوعاتى و غيره. انتقاد، طلب اصلاح و مطالبه‏ى مطالبات مردم، خوب است؛ عيب‏جويىِ بى‏منطق، بزرگنمايى، تهمت‏زنى و افترا و شايعه‏پراكنىِ بى‏اساس بد است؛ اينها را بايد از هم تفكيك كرد. به نظر من اين يكى از چيزهايى است كه ما هر چه در گذشته در اين زمينه كوتاهى داشتيم، حالا بايد از اين كوتاهى‏ها استغفار كنيم و نگذاريم غفلت ما ادامه پيدا كند.

    دوم، مسأله‏ى خودخواهى به معناى وسيع كلمه است. از خودخواهى‏ها بايد استغفار كنيم. خودخواهى نقطه‏ى مقابل خداخواهى است. دل خودخواه به همان اندازه كه خودخواه و خودپرست است، از خداخواهى و خداپرستى دور است. اين خودخواهى به معناى وسيع كلمه است؛ يعنى شامل حمايت بى‏استدلال و متعصبانه و حميت‏آميز از خود، از حزب خود، از جناح خود، از خويشاوند و وابسته‏ى خود و از دوست و رفيق صميمى خود است؛ اين غلط است. بسيارى از اختلافاتى كه در جامعه‏ى سياسى كشور ما وجود داشت، ناشى از همين بود. بنده سالها پيش - شايد بيست سال پيش - گفتم اختلافاتى كه به عنوان چپ و راست بروز مى‏كند، مثل اختلافات قبيله‏يىِ زمان قديم است. نگذاريم اين حالت ادامه پيدا كند؛ نگذاريم اين خودخواهى‏ها در ما رسوخ كند و منشأ اثر شود.

    سوم، غفلت از مردم و خدمت به آنهاست. اگر غفلتى در اين مورد داشته‏ايم، بايد به خدا پناه ببريم و توبه كنيم. نگذاريم دل ما از مردم غافل شود؛ بخصوص شما مسؤولانى كه مردم با شعار «خدمت به مردم»، «مبارزه‏ى با فساد»، «عدالت اجتماعى» - چه در مجلس، چه در دولت - شما را انتخاب كرده‏اند. يك لحظه بايد از خدمت به مردم غافل نشويم. به بركت گفتمان عدالت و خدمت و مبارزه‏ى با مفاسد، امروز اين مجلس و اين دولت شكل گرفته. علاقه‏ى مردم به اين مفاهيم بوده؛ نمى‏شود اين مفاهيم را مجرد و انتزاعى بدانيم؛ اينها مفاهيم واقعى است؛ در ميدان زندگى است.

    عدالت را بايد در برنامه‏هاى گوناگون معنا كنيد. آنچه مربوط به عدالت و خدمت به امور اقتصادى و مادى مردم است، در سياست‏هاى برنامه‏ى چهارم وجود دارد؛ كه از جمله‏ى آنها تقويت پول ملى، مهار تورم و گرانى، كم كردن شكاف و فاصله بين دهك‏هاى بالا و پايين جامعه و از اين قبيل است. اين سياست‏ها بايد به برنامه تبديل شود؛ و الّا خود عنوان «عدالت» يك هدف آرمانى است. سياست‏هايى كه مى‏تواند ما را به عدالت برساند و برنامه‏هايى كه مى‏تواند اين سياست‏ها را محقق كند، بايد مورد توجه قرار بگيرد. البته در برنامه‏ى چهارم در اين زمينه مشكلاتى وجود دارد؛ اين مشكلات هم بايد برطرف شود؛ برنامه واقعاً طبق سياست‏ها تحقق پيدا كند تا بتوان اميدوار بود كه با اين برنامه به آن سياست‏ها خواهيم رسيد.

    سرفصل بعدى، غفلت از مبانى اقتدار ملى و موجبات پايه‏هاى اصلى اقتدار ملى است. يك ملت براى اين‏كه به سعادت معنوى برسد، براى اين‏كه به آزادى برسد، براى اين‏كه به قله‏هاى معرفت برسد، احتياج دارد به اين‏كه قوى و مقتدر باشد؛ گر چه آن چيزها هم خودش از موجبات اقتدار است. يك ملت ضعيف، يك ملت توسرى‏خور، يك ملت وابسته و دنباله‏رو، ملتى كه چشمش به دست و دهان ديگران است، نمى‏تواند خودش را به قله‏هاى آرمانى برساند. اقتدار ملى را بايد تأمين كرد. اقتدار ملى با چه چيزى تأمين مى‏شود؟ با علم و اخلاق. درباره‏ى علم خيلى صحبت كرده‏ايم؛ در اين جلسه درباره‏ى اخلاق صحبت مى‏كنيم. در اخلاق، ما نبايد نمره كم بياوريم. پيغمبر ما معلم اخلاق است. پرچم تهذيب و تكميل اخلاق را پيغمبر برافراشته و رسالت پيغمبر اعلام كرده. ما بايد در زمينه‏ى اخلاق دچار عقب‏ماندگى نشويم. رفتارهاى اجتماعى، انضباط، وجدان كارى، قانون‏گرايى و روح ديندارى - كه بعضى آدم‏هاى بى‏انصاف، روح ديندارى جوان‏هاى ما را در معرض تطاول قرار دادند و به نام حرف‏هاى بى‏محتوا و بى‏منطق و به نام آزادى، دستخوش غارت كردند - از پايه‏هاى اقتدار است.

    از توانايى‏ها و ظرفيت‏هاى موجود هم نبايد غفلت كنيم. يكى از پايه‏هاى اقتدار ملى اين است كه مسؤولان كشور و آحاد ملت اعتقاد داشته باشند مى‏توانند اين راهها را طى كنند و اين كارها را انجام دهند؛ خود را عاجز، بى دست و پا و در محيط بن‏بست احساس نكنند. اين را بايد به مردم بدهيم؛ اين از جمله‏ى وظايف ماست؛ اين جزو كارهايى است كه دولت بايد انجام دهد. موجبات اقتدار ملى جزو كارهايى است كه مربوط به حكومت است و دستگاه‏هاى حكومتى بايد انجام دهند. البته توهم قدرت هم نداشته باشيم. آنچه را كه نمى‏توانيم، با تخيل و توهم و خيال‏پردازى براى خودمان فرض نكنيم؛ غفلت از قدرت واقعى و حقيقى خودمان نداشته باشيم.

    و آخرين سرفصلى كه ذكر مى‏كنم، غفلت از دشمن است. هر چه از دشمن و توطئه‏هاى دشمن غفلت كرده‏ايم، بايستى از آن استغفار و توبه كنيم. اين توبه به معناى توجه دادن خود، تنبه دادن به خود به معناى آگاهى و هشيارى و باز شدن چشم ماست. مدتى اين جنجال را راه انداختند كه شما از دشمن، زياد اسم مى‏آوريد؛ توهم توطئه داريد؛ خيال مى‏كنيد عليه شما توطئه است. با غفلت از توطئه، مگر توطئه از بين مى‏رود؟ امروز ديگر همه چيز آشكار و ظاهر شده است. آن روزى كه اين حرفها زده مى‏شد، شايد هنوز برخى از حرفها علنى نشده بود؛ اما امروز به طور علنى اعلان مى‏كنند كه عليه نظام جمهورى اسلامى، عليه قانون اساسى ما، عليه ملت ما و عليه منافع ما توطئه وجود دارد. با غفلت از توطئه نمى‏توان از توطئه جان سالم به در برد. بايد هوشمندانه و آگاهانه با دشمنى‏ها و توطئه‏ها آشنا شد و در مقابل آن هوشمندانه و آگاهانه و مدبرانه از خود و از منافع ملى خود و از هويت خود دفاع كرد.

    امروز در منطقه‏ى ما مسائل فراوانى وجود دارد. شايد بشود گفت امروز حساس‏ترين نقطه‏ى دنيا منطقه‏ى خاورميانه است. امريكا در اين منطقه اهدافى را براى خود تعريف كرده است. هدف اساسى امريكا در چارچوب اهداف سلطه‏طلبانه و امپراتورى‏خواهانه‏ى امريكاست؛ اين چيزى نيست كه مقطعى انتخاب كرده باشند؛ نه، دنبال امپراتورى و تسلط بر همه‏ى دنيا هستند. در چارچوب اين اهداف، مسأله‏ى خاورميانه، منطقه‏ى حساس قرار مى‏گيرد. براى خاورميانه و خليج فارس و شمال آفريقا برنامه دارند. البته اين برنامه داشتن، معنايش اين نيست كه خواهد شد؛ نه، برنامه هم دارند، تمهيد هم كرده‏اند، مقدماتش را هم فراهم مى‏كنند و نمى‏رسند؛ كما اين‏كه نرسيده‏اند. در فلسطين نرسيدند، در عراق نرسيدند؛ ليكن براى اين‏جاها و كشورهاى ديگر برنامه دارند. براى عراق برنامه داشتند. هدف امريكا در اين منطقه اين است كه در اين كشورها دولت‏هايى سر كار بيايند كه كاملاً دست‏نشانده و مطيع امريكا باشند و دردسرى براى امريكا نداشته باشند. دولت‏هاى امروزِ خاورميانه اين‏طور نيستند. البته خيلى از آنها مطيع هستند، اما دردسر دارند. اگر طبق نسخه‏ى امريكايى بخواهند دردسر نداشته باشند، راهش اين است كه يك ظاهر دمكراسى در آن‏جا وجود داشته باشد؛ تسلط امريكا باشد، حكومت‏هاى بظاهر منتخب مردم هم سر كار باشند. حتّى حكومت‏هاى سلطنتى‏يى كه امروز در خاورميانه وجود دارد، امريكا اينها را دوست نمى‏دارد؛ چون مى‏داند اينها براى او مايه‏ى دردسر است. دولت‏هاى اسلامى و عربى بايد به اين نكته توجه كنند. امريكا براى مصر هم برنامه دارد؛ براى سعودى هم برنامه دارد؛ براى اردن هم برنامه دارد؛ براى كشورهاى خليج فارس هم برنامه دارد. برنامه‏ى او فقط براى لبنان و سوريه و عراق نيست كه ديگر كشورهاى عربى بنشينند تماشا كنند كه امريكا به خيال خود حساب سوريه و لبنان را برسد؛ بعد نوبت آنهاست. البته بين خواست امريكا و واقعيت خيلى فاصله است. گروهى كه امروز در امريكا سر كارند، مثل آدم‏هاى مست تصميم مى‏گيرند؛ اصلاً نمى‏فهمند چه كار مى‏كنند؛ اينها از خيلى واقعيات عالم فاصله دارند و دورند. خود تحليلگران زبده و برجسته‏ى سياسى امريكا هم امروز همين حرف‏ها را مى‏زنند و مى‏نويسند. سايت‏هاى اينترنتى و مطبوعاتشان از اين حرف‏ها پُر است؛ مى‏گويند اينها دارند امريكا را به نقطه‏ى اضمحلال و سقوط مى‏كشانند. واقع قضيه هم همين است. وجود اينها براى امريكا احتمالاً انتقام خدايى است؛ ليكن به هر حال اين برنامه را دارند.

    اين منطقه، چنين منطقه‏يى است. ما در اين منطقه، نقطه‏يى هستيم كه قدرت ملى و قدرت سياسى كشور ما، هم در خود منطقه، هم در سطح دنيا، هم در زبان تحليلگران سياسىِ زبده و درجه‏ى يك دنيا مورد اعتراف قرار گرفته؛ اين را قبول كرده‏اند. يك كشور بزرگ، يك كشور آباد در يك نقطه‏ى فوق‏العاده حساس، با جمعيت زياد، با مسؤولان متحد و متفق، با ملت بااستعداد و با ملت جوان؛ ما چنين موقعيتى داريم. در اين موقعيت بايد حواسمان جمع باشد؛ متوجه اطراف باشيم؛ توطئه‏هاى دشمنان را ببينيم؛ آگاهانه و هوشيارانه و مدبرانه و شجاعانه حركت كنيم.

    اين‏كه مى‏بينيد جنجال عليه جمهورى اسلامى زياد است، دليل اقتدار ماست. امام (رضوان‏اللَّه‏عليه) يك وقت فرموده بودند اگر جمهورى اسلامى چيزى نيست، چرا اين‏قدر عليه آن صف‏آرايى مى‏كنند؟ اگر اهميتى ندارد، چرا براى مقابله‏ى با آن، اين‏قدر خودكشان مى‏كنند؟ اين، دليل اقتدار جمهورى اسلامى است. اين چند روزه سر قضيه‏ى موضعگيرى رئيس جمهور جنجالى به وجود آوردند. البته اين بار اول هم نبود؛ بار چندم بود. يك‏بار ديگر هم ده، يازده سال قبل به مناسبت قتل اسحاق رابين، رئيس جمهور وقتِ ما آن روز اظهار نظرى كرد؛ جنجالى درست كردند كه چرا رئيس جمهور ايران از قتل نخست‏وزير اسرائيل اظهار خوشحالى كرده! اولين احساسى كه به انسان دست مى‏دهد، شرمندگى از بشريت است به عوض سران اروپا و غرب؛ اينها بايد از بشريت شرمنده باشند كه اين‏قدر تحت نفوذ صهيونيست‏ها هستند؛ از ملت‏هاى خودشان هم بايد شرمنده باشند. مگر در دنيا دولت‏هايى كه دولت‏هاى ديگر را قبول نداشته باشند و هويت سياسى آنها را انكار كنند، وجود ندارند؟ مگر رؤساى كشورهايى كه در دل آرزوى نابودى رئيس يك كشور ديگر را داشته باشند، در دنيا كم‏اند؟ به زبان هم مى‏آورند، مرتب هم هست. كجا چنين حساسيتى به وجود مى‏آيد؟ نفوذ صهيونيست‏ها روى دولت‏هاى غربى و اروپايى متأسفانه چنين جنجال‏هايى را به وجود مى‏آورد. بعد هم از فرصت استفاده كردند، اين را وصل كردند به قضيه‏ى انرژى اتمى! آن نادانى كه اولين بار اين حرف را زد و اين را به ماجراى انرژى اتمى وصل كرد، نفهميد كه سلاح اتمى براى از بين بردن حكومت‏ها و سيستم‏ها و رژيم‏ها نيست؛ سيستم‏ها و رژيم‏ها با سلاح اتمى از بين نمى‏روند؛ سلاح اتمى فقط مى‏تواند انسان‏ها و سرزمين‏ها را نابود كند. آنچه رژيم‏ها را نابود مى‏كند، قدرت مقاومت و عزم و مبارزه‏ى ملت‏هاست؛ كه اين عزم و مبارزه در فلسطين وجود دارد و به فضل الهى حتماً به سرنگونى رژيم صهيونيستى منتهى خواهد شد.

    پروردگارا! به محمد و آل محمد تو را سوگند مى‏دهيم ما را موفق به استغفار و توبه بفرما؛ با نور توبه، دل‏هاى ما را روشن و منور كن؛ شر دشمنان را از سر امت اسلامى و عموم ملت‏هاى مسلمان كم و كوتاه كن. پروردگارا! ملت عزيز ايران را روزبه‏روز عزيزتر بفرما.

    (يكى از دوستان بخصوص از من درخواست كردند كه درباره‏ى نماز به مديران سفارش و تأكيد كنم. در مورد نماز، بخصوص به مسؤولان آموزش و پرورش و دانشگاه‏ها عرض مى‏كنم كه در اين‏باره اهتمام بورزيد. ان‏شاءاللَّه كسانى كه مسؤول اقامه‏ى نماز هستند، بتوانند برنامه‏هاى خود را در دستگاه‏ها بسهولت اجرا كنند. همكارى‏هاى خوبى با اينها شده، بعد از اين هم اين همكارى‏ها بايد ان‏شاءاللَّه روزبه‏روز زياد شود.)

    پروردگارا! شهداى عزيز ما را با پيغمبر محشور بفرما؛ همدلى ميان مسؤولان كشور را روزبه‏روز بيشتر كن. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد مسؤولان كشور را در قواى سه‏گانه در انجام دادن وظايف خودشان موفق و مؤيد بگردان.



    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه

    :icon_pf(57):

صفحه 33 از 52 نخستنخست ... 13141516171819202122232425262728293031323334353637383940414243444546474849505152 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •