صفحه 46 از 52 نخستنخست ... 262728293031323334353637383940414243444546474849505152 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 451 تا 460 , از مجموع 514

موضوع: بیانات مقام معظم رهبری از سال 79 تا 88

  1. #451
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 ديدار اقشار مختلف مردم‏ در روز نيمه‌ی شعبان 27/ 05/ 87

    ديدار اقشار مختلف مردم‏ در روز نيمه‌ی شعبان

    27/ 05/ 87

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    اولاً اين عيد سعيد و مژده‏بخش و كانون اميد براى انسانهاى مؤمن، بر همه‏ى شما برادران و خواهران عزيز و بر همه‏ى مؤمنانِ به ولايت اهل‏بيت (عليهم‏السّلام) و همه‏ى انسانهاى هشيار و آگاه و آزادى‏طلب و ظلم‏ستيز مبارك باد.

    روز نيمه‏ى شعبان روز اميد است. اين اميد، مخصوص مجموعه‏ى شيعيان يا حتّى مخصوص امت مسلمان هم نيست. اصلِ اميد به يك آينده‏ى روشن براى بشريت و ظهور يك موعود، يك منجى، يك دست عدالت‏گستر در سرتاسر جهان، تقريباً مورد اتفاق همه‏ى اديانى است كه در عالم سراغ داريم. غير از حالا دين اسلام و مسيحيت و يهوديت، حتّى اديان هند، بودائى و اديانى كه نامى از آنها هم در ذهن اكثر مردم دنيا نيست، در تعليمات خود يك چنين آينده‏اى را بشارت داده‏اند. اين در واقع اميد بخشيدن به همه‏ى انسانها در طول تاريخ است و پاسخگوئى به نياز انسانها به اين اميد، كه حقيقتى هم با آن بيان شده است.

    اديان الهى و آسمانى - كه اغلب اين اديان ريشه‏هاى الهى و آسمانى دارند - نخواسته‏اند اميد واهى به مردم بدهند؛ آنها واقعيتى را بيان كردند. در خلقت بشر و تاريخ طولانى بشريت حقيقتى وجود دارد و آن حقيقت اين است كه اين ستيزه‏ى ميان حق و باطل، يك روز به سود حق و به زيان باطل پايان خواهد گرفت و از آن روز به بعد دنياى حقيقى بشر، زندگى مطلوب انسان، آغاز خواهد شد كه در آنجا ستيزه‏گرى مفهوم مبارزه نيست، مبارزه براى تسابقِ در خيرات است. اين يك حقيقتى است كه بين همه‏ى اديان مشترك است.

    خصوصيت اعتقاد ما شيعيان اين است كه اين حقيقت را در مذهب تشيع از شكل يك آرزو، از شكل يك امر ذهنى محض، به صورت يك واقعيت موجود تبديل كرده است. حقيقت اين است كه شيعيان وقتى منتظر مهدى موعودند، منتظر آن دست نجات‏بخش هستند و در عالم ذهنيات غوطه نميخورند؛ يك واقعيتى را جستجو ميكنند كه اين واقعيت وجود دارد. حجت خدا در بين مردم زنده است؛ موجود است؛ با مردم زندگى ميكند؛ مردم را مى‏بيند؛ با آنهاست؛ دردهاى آنها، آلام آنها را حس ميكند. انسانها هم، آنهائى كه سعادتمند باشند، ظرفيت داشته باشند، در مواقعى به طور ناشناس او را زيارت ميكنند. او وجود دارد؛ يك انسان واقعى، مشخص، با نام معين، با پدر و مادر مشخص و در ميان مردم است و با آنها زندگى ميكند. اين، خصوصيتِ عقيده‏ى ما شيعيان است.

    آنهائى هم كه از مذاهب ديگر اين عقيده را قبول ندارند، هيچ‏وقت نتوانستند دليلى كه عقل‏پسند باشد بر رد اين فكر و اين واقعيت، اقامه كنند. همه‏ى ادله‏ى روشن و راسخ كه بسيارى از اهل سنت هم آن را تصديق كرده‏اند، به طور قطع و يقين از وجود اين انسان والا، اين حجت خدا، اين حقيقت روشن و تابناك - با همين خصوصياتى كه من و شما ميشناسيم - حكايت ميكند و شما در بسيارى از منابع غير شيعه هم اين را مشاهده ميكنيد.

    فرزند مبارك پاكنهاد امام حسن عسكرى (عليه الصّلاة و السّلام)، تاريخ ولادتش معلوم است، مرتبطينش معلومند، معجزاتش مشخص است و خدا به او عمر طولانى داده است و ميدهد. و اين است تجسد آن آرزوى بزرگ همه‏ى امم عالم، همه‏ى قبائل، همه‏ى اديان، همه‏ى نژادها، در همه‏ى دوره‏ها. اين، خصوصيت مذهب شيعه در باره‏ى اين مسئله‏ى مهم است.

    يك نكته در باب مسئله‏ى مهدويت اين است كه شما در آثار اسلامى، در آثار شيعى مى‏بينيد كه از انتظار ظهور حضرت مهدى تعبير شده است به انتظار فرج. فرج يعنى چه؟ يعنى گشايش. كِى انسان انتظار فرج دارد؟ انتظار گشايش دارد؟ وقتى يك فروبستگى‏اى وجود داشته باشد، وقتى گرهى هست، وقتى مشكلى هست. در زمينه‏ى وجود مشكل، انسان احتياج پيدا ميكند به فرج؛ يعنى سرانگشتِ گره‏گشا؛ بازكننده‏ى عقده‏هاى فروبسته. اين نكته‏ى مهمى است.

    معناى انتظار فرج به عنوان عبارة أخراى انتظار ظهور، اين است كه مؤمنِ به اسلام، مؤمنِ به مذهب اهل‏بيت(عليهم السّلام) وضعيتى را كه در دنياى واقعى وجود دارد، عقده و گره در زندگى بشر ميشناسد. واقعِ قضيه هم همين است. منتظر است كه اين فروبستگىِ كار بشر، اين گرفتارى عمومى انسانيت گشايش پيدا بكند. مسئله، مسئله‏ى گره در كار شخص من و شخص شما نيست. امام زمان (عليه الصّلاة و السّلام) براى اينكه فرج براى همه‏ى بشريت به وجود بياورد، ظهور ميكند كه انسان را از فروبستگى نجات بدهد؛ جامعه‏ى بشريت را نجات بدهد؛ بلكه تاريخ آينده‏ى بشر را نجات بدهد.

    اين معنايش اين است كه آنچه را كه امروز وجود دارد؛ اين نظم بشرى غيرعادلانه، اين نظم بشرى‏اى كه در آن انسانهاى بيشمارى مظلوم واقع ميشوند، دلهاى بيشمارى گمراه ميشوند، انسانهاى بيشمارى فرصت عبوديت خدا را پيدا نميكنند، مورد رد و اعتراض بشرى است كه منتظر ظهور امام زمان است. انتظار فرج يعنى قبول نكردن و رد كردن آن وضعيتى كه بر اثر جهالت انسانها، بر اثر اغراض بشر بر زندگى انسانيت حاكم شده است. اين معنى انتظار فرج است.

    امروز شما به اوضاع دنيا نگاه كنيد، همان چيزى كه در رواياتِ مربوط به ظهور ولى عصر (ارواحنا فداه) وجود دارد، امروز در دنيا حاكم است؛ پر شدن دنيا از ظلم و جور. امروز دنيا از ظلم و جور پر است. در روايت و ادعيه‏ى گوناگون و زيارات مختلف مربوط به ولى‏عصر (ارواحنا فداه) دارد كه «يملأ اللَّه به الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا»؛ همچنانيكه يك روزى همه‏ى عالم از ظلم و جور پر بوده است - در روزگارانى ظلم و جور، وضع حاكم بر بشر بوده است - همانطور خداى متعال در زمان او عدل و داد را وضع حاكم بر بشريت قرار خواهد داد. امروز همين است؛ امروز ظلم و جور حاكم بر بشريت است. زندگى بشرِ امروز زندگى مغلوب و مقهورِ دست ظلم و استبداد در همه‏ى دنياست. در همه‏جا اين جور است. بشريت، امروز بر اثر غلبه‏ى ظلم، غلبه‏ى اغراض و هواهاى نفسانى دچار مشكلات فراوانند. دو ميليارد گرسنه در دنياى امروز، وجود ميليونها انسانى كه در نظامهاى طاغوتى مغلوب هواى نفس قدرتمندان طاغوتى هستند، حتّى فشار بر مؤمنين و مجاهدين فى سبيل اللَّه و مبارزان راه حق و ملتى مثل ملت ايران كه توانسته است در يك مجموعه‏ى محدودى، در يك فضاى معينى، پرچم عدل و داد را بلند بكند و فشار بر مجاهدان فى سبيل اللَّه، همه نشانه‏ى سيطره‏ى ظلم و جور بر دنياست. اين، انتظار فرج را با وضعيت كنونى زندگى انسان در دوره‏هاى مختلف معنا ميكند.

    امروز ما انتظار فرج داريم. يعنى منتظريم كه دست قدرتمند عدالت‏گسترى بيايد و اين غلبه‏ى ظلم و جور را كه همه‏ى بشريت را تقريباً مقهور خود كرده است، بشكند و اين فضاى ظلم و جور را دگرگون كند و نسيم عدل را بر زندگى انسانها بوزاند، تا انسانها احساس عدالت كنند. اين نيازِ هميشگى يك انسان زنده و يك انسان آگاه است؛ انسانى كه سر در پيله‏ى خود نكرده باشد، به زندگى خود دل خوش نكرده باشد. انسانى كه به زندگى عمومى بشر با نگاه كلان نگاه ميكند، به طور طبيعى حالت انتظار دارد. اين معناى انتظار است. انتظار يعنى قانع نشدن، قبول نكردن وضع موجودِ زندگى انسان و تلاش براى رسيدن به وضع مطلوب، كه مسلّم است اين وضع مطلوب با دست قدرتمند ولى خدا، حضرت حجت‏بن‏الحسن، مهدى صاحب زمان (صلوات اللَّه عليه و عجّل اللَّه فرجه و ارواحنا فداه) تحقق پيدا خواهد كرد. بايد خود را به عنوان يك سرباز، به عنوان انسانى كه حاضر است براى آنچنان شرائطى مجاهدت كند، آماده كنيم.

    انتظار فرج معنايش اين نيست كه انسان بنشيند، دست به هيچ كارى نزند، هيچ اصلاحى را وجهه‏ى همت خود نكند، صرفاً دل خوش كند به اينكه ما منتظر امام زمان (عليه الصّلاة و السّلام) هستيم. اينكه انتظار نيست. انتظارِ چيست؟ انتظارِ دست قاهرِ قدرتمندِ الهىِ ملكوتى است كه بايد بيايد و با كمك همين انسانها سيطره‏ى ظلم را از بين ببرد و حق را غالب كند و عدل را در زندگى مردم حاكم كند و پرچم توحيد را بلند كند؛ انسانها را بنده‏ى واقعى خدا بكند. بايد براى اين كار آماده بود. تشكيل نظام جمهورى اسلامى يكى از مقدمات اين حركت عظيم تاريخى است. هر اقدامى در جهت استقرار عدالت، يك قدم به سمت آن هدف والاست. انتظار معنايش اين است. انتظار حركت است؛ انتظار سكون نيست؛ انتظار رها كردن و نشستن براى اينكه كار به خودى خود صورت بگيرد، نيست. انتظار حركت است. انتظار آمادگى است. اين آمادگى را بايد در وجود خودمان، در محيط پيرامون خودمان حفظ كنيم. و خداى متعال نعمت داده است به مردم عزيز ما، به ملت ايران، كه توانسته‏اند اين قدم بزرگ را بردارند و فضاى انتظار را آماده كنند. اين معناى انتظار فرج است. انتظار فرج يعنى كمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت براى آن هدفى كه امام زمان (عليه الصّلاة والسّلام) براى آن هدف قيام خواهد كرد، آماده كردن. آن انقلاب بزرگ تاريخى براى آن هدف انجام خواهد گرفت. و او عبارت است از ايجاد عدل و داد، زندگى انسانى، زندگى الهى، عبوديت خدا؛ اين معناى انتظار فرج است.

    امروز بحمداللَّه ملت ما توجهشان به مقوله‏ى مهدويت و وجود مقدس حضرت مهدى (سلام اللَّه عليه) از هميشه بيشتر است. روز به روز انسان احساس ميكند در دل جوانان، در ميان آحاد مردم، شوق و عشق و ارادت و تذكر نسبت به وجود مقدس حضرت حجت (سلام اللَّه عليه) بيشتر ميشود. اين هم از بركات خود آن بزرگوار است. نگاه آن بزرگوار، نظره‏ى رحيمه‏ى آن بزرگوار به ملت ما، دلهاى آنها را متوجه آن حقيقت تابناك كرده است. خودِ اين، نشانه‏ى توجه آن بزرگوار است. اين را بايد قدر دانست.

    البته مثل همه‏ى حقائقى كه در برهه‏هاى مختلفى از زمان ملعبه‏ى دست سودجويان ميشود، اين حقيقت هم گاهى ملعبه‏ى دست سودجويان ميشود. اين كسانى كه ادعاهاى خلاف واقع ميكنند - ادعاى رؤيت، ادعاى تشرف، حتّى به صورت كاملاً خرافى، ادعاى اقتداى به آن حضرت در نماز - كه حقيقتاً ادعاهاى شرم‏آورى است، اينها همان پيرايه‏هاى باطلى است كه اين حقيقت روشن را در چشم و دل انسانهاى پاكنهاد ممكن است مشوب كند. نبايد گذاشت. همه‏ى آحاد مردم توجه داشته باشند اين ادعاهاى اتصال و ارتباط و تشرف به حضرت و دستور گرفتن از آن بزرگوار، هيچ كدام قابل تصديق نيست. بزرگان ما، برجستگان ما، انسانهاى باارزشى كه يك لحظه‏ى عمر آنها ارزش دارد به روزها و ماه‏ها و سالهاى عمر امثال ما، چنين ادعاهائى نكردند. ممكن است يك انسان سعادتمندى، چشمش، دلش اين ظرفيت را پيدا كند كه به نور آن جمال مبارك روشن شود، اما يك چنين كسانى اهل ادعا نيستند؛ اهل گفتن نيستند؛ اهل دكان‏دارى نيستند. اين كسانى كه دكان‏دارى ميكنند به اين وسيله، انسان ميتواند به طور قطع و يقين بگويد اينها دروغگو هستند؛ مفترى هستند. اين عقيده‏ى روشن و تابناك را بايستى از اين آفت اعتقادى دور نگه داشت.

    امروز خوشبختانه در مجلس ما جمعى از عناصر فرهنگى، رايزنان فرهنگى، جمعى از مديران آموزش و پرورش، جمعى از جوانان زبده و برجسته‏ى سازمان جوانان، جمعى از مجموعه‏هاى مرتبط با مهدويت حضور دارند. آنچه را كه من به اين مناسبت در اين جمع فرهنگىِ آگاه و هوشيار به شما برادران و خواهران ميخواهم عرض بكنم، اين است كه ما عقايد اسلامى‏مان، بخصوص عقايد شيعى، جزو پاكيزه‏ترين و منطقى‏ترين و مستحكمترين عقايد است. توحيدى كه ما تصوير ميكنيم، امامتى كه تصوير ميكنيم، شخصيت نبى كه ما تصوير ميكنيم، مسائل اعتقادى و معارف دينى‏اى كه در آئين تشيع تصوير ميشود، تصويرهاى روشن و منطقى‏اى است كه هر ذهن فعالى و اهل كنكاشى ميتواند به حقانيت و صحت و دقت اين اعتقادات پى ببرد. عقايد شيعه، عقايد بسيار مستحكمى است. هميشه در طول تاريخ اسلام، عقايد تشيع اينجور شناخته شده است. ديگران، مخالفين در مقام احتجاج، در مقام استدلال، در هماوردى‏هاى كلامى، به استحكام عقايد اماميه كه از ائمه (عليهم‏السّلام) اخذ شده است، اعتراف كرده‏اند. و ائمه (عليهم‏السّلام) به تبع قرآن كريم، ما را به تأمل، به تفكر و به كارگيرى خرد و انديشه دستور داده‏اند. اين است كه فكر، انديشه، خرد، در اين عقايد آشكار است؛ به‏علاوه راهنمائى‏هاى ائمه (عليهم‏السّلام) هم كه هدايت‏كننده است و جلوگير از لغزشهاست.

    اين عقايد را بايستى اولاً درست فهميد، ثانياً آنها را با تدبر و تأمل عمق بخشيد، ثالثاً آنها را بدرستى منتقل كرد. در همه‏ى مجموعه‏هاى فرهنگى اينجور است. در آموزش و پرورش، يك معلم، يك مدير آموزشى يا پرورشى به بهترين وجهى ميتواند از اين فرصت طلائىِ عمر نوجوان ما كه در اختيار اوست، استفاده كند. عقايد دينى را نه فقط در زنگ تعليمات دينى، بلكه ميشود آن را در همه‏ى فرصتهاى تعليم با هوشيارى، با دقت، با سنجيدگى، در عمق ذهن و جان متعلم جايگزين كرد، تا او فرصت پيدا كند آن را در دل و مغز خود رشد بدهد.

    مجموعه‏هاى فرهنگى مرتبط با ملتهاى ديگر و شاغل در خارج كشور يا مرتبط با آنها، مهمترين كارشان اين است كه اين حقائق را بتوانند با شيوه‏هاى مختلف در مقابل چشم و نظر خواهندگان و جويندگان قرار بدهند؛ همين‏قدر كه آنها مطلع بشوند. در همين قضيه‏ى مهدويت، آن كسانى از اهل سنت يا حتّى از علماى غير مسلمان كه به عقايد شيعه در باب مهدويت توجه كردند و از آن اطلاع پيدا كردند، تصديق كردند كه بشارتهائى كه در تورات و انجيل و اديان ديگر هست، همه منطبق با همين مهدويتى است كه در شيعه وجود دارد. اين را اعتراف ميكنند. آن كسى كه عقيده‏ى شيعه را نميداند، يا شكل تحريف شده‏ى آن به او رسيده، خوب، بديهى است كه يك چنين قضاوتى نميتواند بكند. شكل درست عقيده را بايد منتقل كرد. آن وقت خواهيد ديد كه قضاوت خردمندان عالم، آگاهان عالم، قضاوتِ موافق با اين عقيده خواهد بود و تأييد ميكنند و تصديق ميكنند و به آن ميگروند.

    اين را، هم جوانان ما - جوانان فرزانه‏ى ما، دانشجويان ما، طلاب فاضل ما - هم مجموعه‏هائى كه متصدى آموزشند، متصدى تبليغند، متصدى پرورش افكار و اذهان هستند، بايد توجه كنند. نشان دادن آن حقيقتى كه در اختيار مذهب اماميه و پيروان اهل‏بيت (عليهم‏السّلام) هست به مخاطب، مساوق با قبول مخاطب و همراه با تصديق و پذيرش مخاطب است. حقيقت را بايد نشان داد. بايد سعى كنيم پيرايه‏ها، خرافه‏ها، ادعاهاى دروغين، كج‏فهمى‏ها، بدفهمى‏ها دخالت نكند. البته نقش علماى دين، مبلغان برجسته، روشنفكران در اين زمينه نقش برجسته‏اى است. و ملت ما با عمل به تعاليم اهل‏بيت (عليهم‏السّلام) و عمل به قرآن، چه در دوران انقلاب، چه در دوران دفاع مقدس، چه در حوادث گوناگونى كه براى كشور ما پيش آمده است، حقانيت اين تعاليم را نشان داد. بسيارى از مردم دنيا در دوران دفاع مقدس با حقانيت تشيع آشنا شدند و به آن گرايش پيدا كردند و آن را قبول كردند و پذيرفتند؛ همچنانى كه خيلى از ناظران جهانى در دوران دفاع مقدس، در دوران انقلاب، با حقائقى كه در عمل امام بزرگوار ما و حواريون او - كه همين جوانهاى مبارز و مجاهد و مجاهدان راه حق بودند - ديده شد، به حقانيت اسلام اعتقاد پيدا كردند. بسيارى از ملتها كه مسلمان بودند، اما غفلت از حقيقت اسلام داشتند، بيدار شدند؛ آگاه شدند. نشان دادن حقيقتِ صحيحِ دين و نشان دادن آن بخصوص در عمل، چنين خاصيت معجزآسائى دارد.

    اميدواريم ملت عزيز ما مشمول ادعيه‏ى زاكيه‏ى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) باشند و ان‏شاءاللَّه روز به روز اين ملت در ارادت و انس و اشتياق و انتظار ظهور آن بزرگوار جلوتر بروند. ان‏شاءاللَّه ظرفيت دلها و چشمها و ظرفيت جهان آماده براى آن انقلاب عظيم الهى بشود.

    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
    :icon_pf(57):

  2. #452
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 ديدار رئيس‏جمهوری و اعضاى هيئت دولت02/ 06/ 87

    ديدار رئيس‏جمهوری و اعضاى هيئت دولت

    02/ 06/ 87

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    از خداوند متعال متضرعانه درخواست ميكنيم كه رفتار ما، گفتار ما و همه‏ى حركات ما را با لطف و كرم خود، به آن چيزى كه مورد رضاى اوست نزديك‏تر كند.

    اولاً، هفته‏ى دولت را به شما برادران و خواهران عزيز و همچنين به همه‏ى كاركنان فعال و كوشنده‏ى دولت در سطوح مختلف مديريتى، تبريك عرض ميكنيم؛ و ياد شهيدانى را كه بحمداللَّه هفته‏ى دولت مزين به نام آنهاست، گرامى ميداريم. اين ذكر شهيد رجايى و شهيد باهنر - كه اين دو برادر عزيز، حقيقتاً مظهر علم و عمل بودند - در هفته‏ى دولت، يك امر مغتنمى است؛ يك چيز نمادين و باارزشى است. معنايش اين است كه ما - كه مسئولين بخشهاى مختلف كشور هستيم - در رفتار عمومى خودمان، نگاهمان به همان ارزشهايى باشد كه برجستگى شخصيت اين دو عزيز، به خاطر آن ارزشهاست.

    من لازم ميدانم از همه‏ى كاركنان دولت - از شخص رئيس‏جمهور محترم، از شما وزراء و مسئولان عالى‏رتبه‏ى قوه‏ى مجريه و از همه‏ى مديران شما در رده‏هاى مختلف - حقيقتاً قدردانى كنم؛ به خاطر اينكه تلاش ميكنيد، زحمت ميكشيد، دلسوزى ميكنيد و براى مردم كار ميكنيد. ان‏شاءاللَّه خداوند متعال هم به اين كار شما بركت بدهد: هم اجر و ثواب اخروى و هم اجر و ثواب دنيوى؛ اجر و ثواب دنيوى هم، همان است كه نتايج كار شما در زندگى مردم تجسم و تبلور پيدا كند، مردم آن را احساس كنند و در اين فضاى خدمت، ان‏شاءاللَّه زندگى‏شان با خوشبختى همراه باشد.

    به شما عزيزان هم بخصوص توصيه ميكنم كه از اين توفيق خدمتى كه در اختيار شما قرار گرفته، قدردانى كنيد. اين كه انسان در جايگاهى قرار بگيرد كه ميتواند به مردم خدمت بكند و دست او باز است، خيلى قيمت دارد. اين باز بودن دست انسان - در هر بخشى از بخشها - براى خدمت به ملت و خدمت به اهداف عالى ملت، خيلى چيز باارزشى است. ما قرنهاى متمادى در انجام دادن كارهايى كه تشخيص ميداديم خوب است و دلمان ميخواست انجام بدهيم، بسط يد نداشتيم. امروز شما اين بسط يد را داريد؛ اين را قدر بدانيد، خداى متعال را شكر كنيد، افزايش اين توفيق را از خدا بخواهيد، و بخواهيد كه خداى متعال به شما توفيق بدهد كه بتوانيد هر چه بيشتر به مردم خدمت كنيد و از اين بسط يد استفاده كنيد.

    خب، حالا خوشبختانه ماههاى مبارك هم هست. ما در روزهاى بسيار شريف ماه شعبان قرار داريم. در آينده‏ى نزديك هم ماه مبارك رمضان مى‏آيد كه ماه ضيافت الهى است و سفره‏ى ميهمانى معنوى الهى، گسترده است. از اين ميهمانى استفاده كنيم، ظرفيتهايمان را زياد كنيم، توجهمان را به معنويات بيشتر كنيم؛ و اين كمك خواهد كرد.

    در مورد گزارشى هم كه آقاى رئيس‏جمهور دادند - كه گزارش بسيار خوبى بود - توصيه‏ام اين است كه اين گزارشها منتشر بشود و صداوسيما عين همين بيانات ايشان را منتشر كند تا مردم و نخبگان بشنوند. بسيارى از چيزهايى كه در زندگى ما اتفاق ميافتد و واقعيت دارد، مردم درست در جريان آنها قرار نميگيرند. درست است كه ما ان‏شاءاللَّه براى خدا كار ميكنيم و هدف عمده‏ى ما بايد رضاى الهى باشد و ان‏شاءاللَّه هست؛ ليكن اطلاع مردم از اين كارها بسيار كار لازم و مهمى است؛ اين هم خودش هدفى است؛ من قبلها هم هميشه سفارش كرده‏ام، حالا هم سفارش ميكنم.

    چند خصوصيت ممتاز در اين دولت وجود دارد كه من لازم ميدانم به اين خصوصيات تصريح كنم؛ اگر چه بارها هم گفته شده، اما در عين حال خوب است كه خود شما دوستان هم توجه داشته باشيد كه مايه‏ى امتياز شما، اينهاست. نامها و عنوانها و جايگاهها و كرسيها به انسان تشخص نميدهد؛ تشخص واقعى و شرف واقعى در معانى ديگرى است؛ همچنانى كه در روايت داريم كه «اشراف امّتى حملة القران و اصحاب اللّيل». اشرافيت در نظامهاى مادى معنايى دارد، ولى در نظام اسلامى اشرافيت معناى ديگرى دارد. آن كسانى كه اصحاب‏الليل‏اند - كسانى هستند كه براى خدا در شب قيام ميكنند - يا كار دشوار را براى مردم در شب انجام ميدهند، يا آن كسانى كه حملةالقرآن هستند و با قرآن انس دارند و با نور قرآن و هدايت قرآن حركت ميكنند، «اشراف» اينها هستند. كسانى كه پول دارند، ثروت دارند و جايگاه اجتماعى دارند، آنها در منطق و در نظام ارزشى اسلامى «اشراف» محسوب نميشوند.

    امتيازات دولتمردان هم از همين قبيل است. يك چيزهايى هست كه امتيازات واقعى است؛ بايد به اينها توجه كرد. تذكر من در درجه‏ى اول براى خود شماست كه بدانيد اهميت شما و تشخص شما به خاطر اين خصوصيات است. بعد هم در فضاى عمومى جامعه معلوم بشود كه اگر انسان از دولتى يا از مجموعه‏اى قدردانى و حمايت ميكند، اين نشانه‏ى چيست و اشاره‏ى به چيست و مسئله چيست در اين ميان. من سه‏تا خصوصيت را اينجا يادداشت كرده‏ام كه ذكر ميكنم.

    يك خصوصيت اين است كه اين دولت، واقعاً يك دولت كار است؛ دولت حركت و اقدام است؛ انرژى و نشاطِ كار اين دولت، يك امر برجسته است. الحمدللَّه شما از سال اول همين‏جور حركت كرديد، الان هم با اين كه سه سال از عمر اين دولت گذشته، انسان احساس ميكند كه تحرك و نشاط و فعاليت و اقدام در اين دولت محسوس است - يعنى كاهش پيدا نكرده؛ افت پيدا نكرده - اين خيلى چيز باارزشى است. در خدمت به مردم جديت وجود دارد. رفتن به شهرها، رفتن به شهرهاى كوچك، همه‏ى نقاط كشور را زير پا گذاشتن و هيچ نقطه‏اى از كشور را از منظر خبرگى و كارشناسى دور قرار ندادن، اينها چيزهاى باارزشى است. اين امتياز اول است؛ در هر مجموعه‏اى اين امتياز وجود داشته باشد، جا دارد كه انسان از آن قدردانى كند، به آن تصريح كند و اميدوار و مطمئن باشد كه خداى متعال هم به آن مجموعه كمك خواهد كرد و ثواب خواهد داد.

    خصوصيت و امتياز دوم كه در اين دولت هست، شعار و گفتمان كلى اين دولت است كه منطبق بر شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمانهاى انقلاب است؛ اين خيلى چيز باارزشى است. اين را هيچكس نمى‏تواند نديده بگيرد. هر دلبسته‏ى به انقلاب، اين را قدر مى‏داند؛ هر كسى كه پيشرفت كشور را با هدايت انقلاب و با كارگردانى انقلاب تصور مى‏كند، بايد اين را قدر بداند. عدالت‏خواهى در اين دولت پررنگ شد. شعار عدالت‏خواهى به صورت جدى بر روحيه‏ى مسئولان، دولتمردان و برنامه‏ها، پرتو افكند. استكبارستيزى - كه معناى ويژه‏ى انقلابى خودش را دارد - در اين دولت تشخص و تميّز پيدا كرد. معناى استكبارستيزى دشمنى كردن با دولتهاى دنيا نيست، معنايش دشمنى كردن با استكبار است. استكبار - از هر دولتى و از هر نظامى سر بزند - آفتِ براى بشريت است. البته امروز امريكا و صهيونيزم مظهر استكبارند؛ ليكن هر جا، هر كس، هر دولتى و هر مجموعه‏اى كه نسبت به ديگران استكبار بورزند، آفتى در جامعه‏ى بشرى و در نظام زندگى انسان به وجود مى‏آورند. ستيزه‏ى با اين حالت هم يك حالت مطلوب اسلامى است. اين هم يكى از خصوصيات اين مجموعه است كه خوشبختانه برجسته است.

    مسئله‏ى اعاده‏ى عزت ملى و ترك انفعال در مقابل سلطه و تجاوز و زياده‏طلبى سياستهاى ديگران و ترك شرمندگى در مقابل غرب و غربزدگى را هم انسان در اين دولت احساس مى‏كند؛ عزت ملى و استقلال حقيقى و معنوى از اينجا حاصل ميشود. استقلال به اين نيست كه انسان شعار استقلال بدهد يا حتى مثلاً در زمينه‏هاى اقتصادى هم به يك رشد بالايى دست پيدا كند؛ نه، استقلال اين است كه يك ملت به هويت خود و به عزت خود معتقد و براى او اهميت قائل باشد، براى حفظ او تلاش و كار كند و در مقابل متعرضين و مستهزئين، شرمنده‏ى اظهارات و جايگاه خود نباشد.

    ما متأسفانه در برخى از اوقات گذشته، ميديديم كه بعضى از كسانى كه مرتبط با مسئولين بودند يا حتى خودشان مسئول يك بخشى بودند، كأنّه از گفتمان انقلاب در مقابل ديگران شرمنده‏اند و خجالت ميكشند كه حقايق انقلاب را بر زبان جارى كنند يا آنها را پيگيرى كنند يا به آنها اهميت بدهند! اين براى يك جامعه خيلى بلاى بزرگى است؛ اين را شما نداريد.

    يكى از مظاهر دفاع از عزت هم همين مسئله‏ى انرژى هسته‏اى است. مسئله‏ى انرژى هسته‏اى، براى ما فقط اين نبود كه ما ميخواستيم يك فناورى داشته باشيم، ديگران ميخواستند ما نداشته باشيم؛ اين فقط بخشى از قضيه است. بخش ديگر قضيه اين بود كه قدرتهاى گوناگون، پُررو، متجاوز، زورگو و دنباله‏ها و اقمار بى‏ارزش آنها، ميخواستند حرف خودشان را در اين زمينه بر ملت ايران تحميل كنند. خب، ملت ايران، دولتِ شما و شخص رئيس‏جمهور، در مقابل اين زورگويى و اين تحميل و اين افزون‏طلبى ايستاديد؛ خداى متعال هم كمك كرد؛ پيش رفتيد. اينها آن بخشها و اجزاء گفتمان عمومى اين دولت است كه براى من اهميت دارد.

    روند غرب‏باورى و غرب‏زدگى را كه متأسفانه داشت در بدنه‏ى مجموعه‏هاى دولتى نفوذ ميكرد، متوقف كرديد؛ اين چيز مهمى است. حالا يك عده‏اى در جامعه، ممكن است به هر دليلى شيفته‏ى يك تمدنى يا يك كشورى باشند؛ اما اين وقتى به بدنه‏ى مديران انقلاب و مجموعه‏هاى انقلاب نفوذ ميكند، چيز خيلى خطرناكى مى‏شود. اين ديده ميشد؛ خب، جلويش گرفته شد.

    گرايش‏هاى سكولاريستى - كه متأسفانه باز داشت در بدنه‏ى مجموعه‏ى مديران كشور نفوذ مى‏كرد - جلويش گرفته شد. نظام انقلابى، بر مبناى دين و بر مبناى اسلام و بر مبناى قرآن شكل گرفته و به همين دليل از حمايت ميليونى اين ملت برخوردار شده و جانهايشان را كف دستشان گرفته‏اند و جوانهايشان را به ميدانهاى خطر فرستاده‏اند؛ آن وقت مسئولان يك چنين نظامى دم از مفاهيم سكولاريستى بزنند؟! «يكى بر سر شاخ و بن ميبريد»؛ يعنى خودشان بنشينند و بنا كنند بنِ اين‏مبنا و قاعده را كلنگ زدن! خيلى چيز خطرناكى بود. خب، الحمدللَّه اينها جلويش گرفته شد.

    يا جرأت در ايجاد تحول؛ حالت روحى اين دولت اين است كه براى تحول‏آفرينى جرأت دارد و اقدام مى‏كند. نمى‏خواهم بگويم همه‏ى اين اقدامها صددرصد درست است؛ نه، ممكن است يك جايى هم اشتباه باشد؛ اما نفس اينكه انسان حالت دليرى در مقابل مشكلات داشته باشد و تصميم بگيرد كه براى رفع مشكلات اقدام بكند، چيز باارزشى است كه اين خوشبختانه هست.

    جرأت در مقابله‏ى با فساد. مقابله‏ى با فساد خيلى كار سختى است. يك وقتى بنده گفتم كه اين اژدهاى هفت سرِ فساد را به اين آسانى نميشود قلع و قمع كرد؛ خيلى كار سختى است. نه اينكه حالا بگويم قلع و قمع شده؛ نخير، الان هم قلع و قمع نشده؛ ليكن جرأت مقابله‏ى با آن هست. خب، وقتى كه اجزاء مجموعه، خودشان آلوده‏ى به فساد نباشند، طبعاً جرأتشان بيشتر است. بسيارى از مجموعه‏هاى قبلى هم حقيقتاً پاكيزه بودند - يعنى آلودگى نداشتند - اما بالاخره جرأت در مقابله‏ى با فساد يك امتيازى است كه در شما هست.

    روحيه‏ى تهاجم در مقابله‏ى با زورگويان بين‏المللى. يك وقت هست كه زورگويان بين‏المللى مى‏آيند و ميگويند كه آقا شما فلان كار را كرده‏ايد و ما رفع و رجوع مى‏كنيم و نه واللَّه، نه باللَّه...؛ ولى يك وقت هست كه تهاجمش، تهاجم زورگويانه است؛ بهترين دفاع در چنين مواقعى هجوم است. زورگويان بين‏المللى، نقاط ضعف زيادى دارند: جنايت ميكنند، فساد ميكنند، به حقوق بشر تجاوز ميكنند، به حقوق ملتها تعدى ميكنند، انسانها را لگدمال ميكنند و همه‏ى كارهاى زشت را انجام ميدهند؛ آخر هم طلبگار همه‏اند! خب، نقاط ضعفشان، با حالت تهاجمى و با حالت طلبگارى، گفته و بيان بشود. اينجور نيست كه ما براى تهاجمات سياسى بين‏المللى، بخواهيم پاسخ پيدا كنيم. يك وقتى از بنده - سالهاى اوايل - ميپرسيدند كه آقا، شما در مقابل اين حرف چه جوابى داريد؟ ميگفتم ما جواب نداريم؛ ما ادعا داريم و مدعى اينها هستيم؛ در قضيه‏ى زن مدعى هستيم؛ در قضيه‏ى حقوق بشر مدعى هستيم؛ در قضاياى حقوق اساسى انسانها مدعى هستيم. ما مدعى اينها هستيم؛ ما در مقام پاسخگويى نيستيم. چرا بايد سوال بكنند تا كسى مجبور باشد پاسخ بدهد؟ آنها بى‏جا ميكنند سؤال و ادعا ميكنند. اين روحيه، روحيه‏ى خوبى است؛ روحيه‏ى انقلاب اين است؛ اين است كه حقيقت را روشن و درخشان ميكند.

    گفتمان عمومى دولت اينهاست؛ به طور خلاصه: زنده‏كردن و بازسازى برخى خصوصيات جوهرى انقلاب و منطق امام؛ و مقابله‏ى با كسانى كه ميخواستند اين ارزشها و اين مفاهيم اساسى را منسوخ كنند، يا از بين ببرند، يا ادعا ميكردند كه منسوخ شده و از بين رفته؛ اين چيز باارزشى است. اين خصوصيت دوم و امتياز دومى است كه در اين دولت هست.

    امتياز سوم هم روحيه‏ى مردمى و خاكى اين دولت است؛ اين هم خيلى باارزش است؛ اين را قدر بدانيد. شما امتيازتان به تشخص ظاهرى و شكل و قيافه نيست؛ امتيازتان به همين است كه خودتان را با مردم هم‏سطح كنيد، به شكل مردم و در ميان مردم باشيد، با مردم تماس بگيريد، با آنها انس پيدا كنيد، از آنها بشنويد. اين امتياز بزرگى است و در شما هست؛ آن را حفظ كنيد و نگه داريد.

    ساده‏زيستى - بخصوص در خود آقاى رئيس‏جمهور - خوب و برجسته است و چيز باارزشى است؛ در مسئولين هم - كما بيش؛ يك جايى كمتر، يك جايى بيشتر - بحمداللَّه هست. ساده‏زيستى چيز بسيار باارزشى است. ما اگر بخواهيم تجمل و اشرافيگرى و اسراف و زياده‏روى را - كه واقعاً بلاى بزرگى است - از جامعه‏مان ريشه‏كن كنيم، با حرف و گفتن نميشود؛ كه از يك طرف بگوئيم و از طرف ديگر مردم نگاه كنند و ببينند عملمان جور ديگر است! بايد عمل كنيم. عمل ما بايستى مؤيد و دليل و شاهد بر حرفهاى ما باشد تا اينكه اثر بكند. اين خوشبختانه هست. فاصله‏تان را با طبقات ضعيف كم كرده‏ايد و كم نگه داريد و هر چه كه ممكن است آن را كمتر كنيد. اين سه‏تا خصوصيت و امتياز است.

    «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق». اين وظيفه‏ى بنده هم هست، وظيفه‏ى همه هم هست. اگر چنانچه اين خصوصيات را در مجموعه‏ى دولت كنونى قدردانى نكنيم و تشكر نكنيم، طبعاً خدا را خوش نمى‏آيد. خداى متعال دوست دارد كه از كارهاى خوب افراد تشكر بشود، قدردانى بشود و سپاسگزارى بشود. وظيفه‏ى بنده هم اين است كه قدردانى كنم و به خاطر همين خصوصيات، از دولت حمايت كنم. البته حمايت از دولت، مخصوص اين دولت نيست؛ بنده هميشه از دولتها حمايت كرده‏ام؛ امام هم (رضوان اللَّه تعالى عليه) در هر برهه‏اى، از دولتها و رؤساى قوه‏ى مجريه و مسئولين دولتى حمايت ميكردند. دليلش هم واضح است. چون عمده‏ى بار اداره‏ى مديريت كشور بر عهده‏ى قوه‏ى مجريه است و نظام بايد از قوه‏ى مجريه، از رئيس‏جمهور، از مسئولين و از وزرا، حمايت كند. امام هم حمايت ميكردند؛ بنده هم در دوره‏هاى گذشته هميشه حمايت ميكردم. منتها خب، اين خصوصياتى كه عرض كرديم، موجب بشود كه انسان گرمتر حمايت كند و در اين قدردانى و حمايت، دلگرمتر اقدام كند.

    البته اين به معناى چشم بستن بر ضعفهاى دولت هم نيست. بالاخره شما هم بشريد، نقص داريد، ضعفهايى هم داريد؛ كارهايى را ميخواسته‏ايد انجام بدهيد، ولى انجام نگرفته؛ كارهايى را به فكر نبوده‏ايد و به ذهنتان نبوده، بايد متوجه آنها بشويد و انجام بدهيد؛ كه در جلسات خصوصى با آقاى رئيس‏جمهور و با بعضى از مسئولين ديگر و در بسيارى از جلسات عمومى - مثل همين ديدارهاى دولت و غيره - هم گفته شده. البته آن حمايت هم بجاى خودش محفوظ است و هست.

    چند نكته را عرض بكنيم. يكى راجع به مطالباتى است كه ما همواره در جلسات دولت مطرح كرده‏ايم. من ميخواهم بر آن مطالبات تأكيد كنم. در جلسات سالهاى گذشته اينها را گفته‏ايم كه مهم هم هست و چيزهايى است كه ما انتظار داريم شما مسئولان تراز اول كشور و قوه‏ى مجريه به اينها توجه كنيد.

    يكى مسأله‏ى رعايت قوانين است. قانون را اهميت بدهيد. قانون - وقتى كه با ساز و كار قانون اساسى پيش رفت - حتميت و جزميت پيدا ميكند. ممكن است همان مجلس يا دولت يا ديگران مقدماتى فراهم كنند كه آن قانون عوض بشود - با طرحهايى كه در مجلس مى‏آيد، با لوايحى كه دولت ميدهد، با تصميم‏سازيهايى كه در بخشهاى مختلف انجام ميگيرد - عيبى ندارد؛ اگر قانون نقص دارد، ضعف دارد و غلط است، عوض بشود؛ اما تا مادامى كه قانون، قانون است، حتماً بايستى به آن عمل بشود و به آن اهميت داده بشود. من اين را تأكيد مى‏كنم. در بخشهاى مختلف همين‏جور است. ممكن است يك چيزى را شما معتقد باشيد كه روال قانونى‏اش درست طى نشده، يا متصدى اين كار قوه‏ى مجريه نيست؛ وقتى كه قانون مجلس - با همان ساز و كار قانون اساسى - به دولت ابلاغ شد، قوه‏ى مجريه بايد آن را قانون بداند. حالا اگر چنانچه ضعف يا چيز ديگرى وجود دارد، عواملِ ديگرى وجود دارد كه اگر قانون مشكلاتى دارد، بايستى آن را از بين ببرند؛ چه در خود مجلس، چه در شوراى نگهبان و از اين قبيل. به قانون اهميت بدهيد.

    نظارت بر زيرمجموعه هم خيلى مهم است. من اصرار و تأكيد دارم كه شما دوستان عزيز - كه مسئولان بالا و مديران ارشد هستيد - مسأله‏ى نظارت بر زيرمجموعه‏ى خودتان را بسيار اهميت بدهيد. چشمهاى بينا و بصير و باز شماست كه وقتى در دائره‏ى مسئوليتتان ميچرخد، ميتواند صحت كار و پيشرفت كار را تضمين كند. اگر چنانچه شما غفلت كرديد، ممكن است در همان بخشى كه غفلت كرده‏ايد نابسامانى انجام بگيرد. مجموعه‏هاى انسانى مثل ماشين نيستند كه انسان يك دكمه‏اى را بزند و اين ماشين به خودى خود شروع كند به كار كردن. مجموعه‏هاى انسانى مجموعه‏هايى از اراده‏ها، فكرها، نظرها، سليقه‏ها و خواهشهاى نفسانى صحيح و غلط هستند. خب، اين چيزى را كه شما تصميم گرفتيد، تدبير كرديد و بناست در مجموعه‏ى شما انجام بگيرد، ممكن است يكجا با يك مانعى از همين خواهشها و فكرها و سليقه‏ها و اراده‏هاى گوناگون برخورد بكند و متوقف بشود. مثل يك جريان آبى كه به يك سنگى برخورد ميكند؛ يك جريان باريك، به يك ريگ هم برخورد كند برميگردد. خب، بايد اين مانع را برطرف كنيد. اين نميشود مگر با نظارت. نظارت، بسيار مهم است.

    خود آقاى رئيس‏جمهور هم همين جور. البته نظارت رئيس‏جمهور نسبت به وزرا، با استقلال وزرا در كارشان نبايد تنافى پيدا كند. چون وزرا مسئوليت قانونى دارند و از مجلس رأى اعتماد گرفته‏اند و بايد استقلال داشته باشند. ليكن اين نظارت حتى در مورد وزرا هم وجود دارد. استقلال عمل آنها محفوظ، اما نظارت رئيس‏جمهور هم با شدت تمام بايستى انجام بگيرد. يكى هم اين است.

    يكى مسأله‏ى پيگيرى مصوبات است؛ بخصوص مصوبات سفرها و وعده‏هايى كه داده ميشود. شما به جايى مسافرت ميكنيد؛ مثلاً گفته ميشود دولت صد يا دويست مصوبه براى آن‏جا داشت؛ بايد به طور جد دنبال كنيد كه اينها تحقق پيدا بكند. خب، ميدانيد كه بنده در زمينه‏ى آمارگيرى و آماردهى زيرمجموعه‏ها به مسئولان بالا، تجربه‏ى طولانى‏اى دارم - هم در دوره‏ى رياست جمهورى، هم بعد از آن - زياد اتفاق افتاده كه مى‏آيند و گزارش ميدهند كه آقا! اين كار شد، اين كار شد، اين كار شد! وقتى انسان نزديك ميرود، مى‏بيند كه گزارش دروغ نيست، اما درست هم نيست. يك نكته‏اى در اين هست؛ به شما دروغ نگفته‏اند، اما آنى كه شما ميخواهيد، اتفاق نيفتاده و انجام نگرفته است! پس مواظبت كنيد كه آن چيزى كه شما ميخواهيد، انجام بگيرد. گزارشهاى مكتوبى كه همراه با آمار و ارقام به ما ميدهند، ممكن است در آنها چنين اختلالى وجود داشته باشد. لذا بايد خيلى بادقت و احتياط و وسواس، اين مصوبات - بخصوص وعده‏هايى كه به مردم داده ميشود - تعقيب بشود و پيگيرى بشود.

    همان طور كه عرض كردم، شما دولتى هستيد مردمى؛ يعنى مردم وقتى حرف شما و صداى شما را ميشنوند، كأنّه از جنس خودشان يك حرفى ميشنوند؛ چون از موضع بالا و متكبرانه با مردم حرف نميزنيد؛ خب، طبعاً توقعاتشان زياد ميشود. پس اين خوب است؛ اما توقعات را هم زياد ميكند. اگر چنانچه يك جائى بر خلاف اين توقعات رفتار شد، در ايمان و اعتقاد مردم اختلال به وجود مى‏آيد و اين جايز نيست؛ نبايد بگذاريد چنين اتفاقى بيفتد. آنچه كه وعده ميدهيد انجام بگيرد. اگر نميشود، همان وعده‏اى كه داده‏ايد، صاف بيائيد به مردم بگوئيد نميشود.

    در همان اوائل رياست جمهورى آقاى دكتر احمدى‏نژاد، به ايشان گفتم كه اين مورد - يك مورد خاصى است كه نميخواهم اسم بياورم و قبل از دولت ايشان تصميم‏گيرى شده بود - ممكن است برايتان مشكلات درست كند، بيائيد صاف و روشن به مردم و به همان مسئولين بگوئيد آقا، اين كار را ما نميتوانيم انجام بدهيم! از شما قبول ميكنند. البته ايشان مصلحت ندانستند و آن كار را نكردند؛ بنده هم الزامى و اجبارى نگفته بودم، پيشنهاد كردم. من عقيده‏ام اين است اگر چنانچه يك كارى را نميتوانيد انجام بدهيد - مثلاً به فلان استان رفتيد و فلان وعده را داديد؛ حالا مى‏بينيد مشكلات و تورم ايجاد ميكند يا ممكن است كارهاى ديگرى را لنگ كند - خيلى خب، صاف برويد بگوئيد: آقا! ما اين را تصميم گرفتيم، حالا متأسفانه نميشود انجام بدهيم. اين بهتر است از اينكه كار انجام نگيرد. اين هم يكى.

    تعامل با دو قوه‏ى ديگر هم يكى از اين توصيه‏هاست. تعامل با مجلس و تعامل با قوه‏ى قضائيه، كار لازمى است؛ اين را مطلقاً نبايد نديده گرفت. البته ممكن است در اين راه تلخيها و مشكلاتى وجود داشته باشد؛ ولى بايد تحمل كرد؛ بهتر است.

    مسأله‏ى بعدى، تعامل نظام‏مند با نخبگان و اهل نظر - حتى مخالفين - است؛ با اينها هم بايد تعامل كرد. نخبگان جامعه را نبايد فراموش كرد. من اعتقادم اين است كه بر طبق فرمايش مولاى متقيان، آن جايى كه بين خواست نخبگان و خواست مردم - عامه‏ى مردم - تعارض وجود دارد، خواست عامه‏ى مردم مقدم است؛ اين همانى است كه در نامه‏ى معروف حضرت و فرمان معروف حضرت به مالك اشتر، به اين معنا تصريح شده؛ اما هميشه از اين قبيل نيست. گاهى نخبگان نظرات اصلاحى‏اى دارند كه بايستى از اينها استفاده كرد. يعنى همچنانى كه گفته ميشود كه «همه چيز را همگان دانند»، «همه كار را هم همگان توانند»؛ واقعش اين جورى است. از نظرات و از نيرو و از كار همه‏ى نيروها استفاده بشود.

    يك مسأله، مسأله‏ى اطلاع‏رسانى است كه من بارها گفته‏ام. البته خوشبختانه حالا مى‏بينم گاهى در آستانه‏ى سفرها، اطلاع‏رسانيهاى خوبى انجام ميگيرد؛ ليكن در عين حال كم است. گزارش بايد واقعاً هنرمندانه باشد، نه به شكل گزارشهاى متعارف و عادى؛ البته اين گزارش امروز مستثنى است - به نظر من اين گزارش بايد عيناً پخش بشود - ليكن در بخشهاى مختلف، وزرا براى گزارش، برنامه‏سازى كنند. گزارش دادن كار آسانى نيست؛ كار بسيار مشكلى است كه انسان بخواهد از عملكرد خود گزارشى بدهد كه باور مردم و اذعان مردم را همراه داشته باشد. اين كار هنرمندانه‏اى است و بايستى انجام شود.

    يك سفارش ديگر - كه تأكيد كرده‏ام، باز هم تأكيد ميكنم - مسأله‏ى علم و فناورى است. كه خب، خوشبختانه اين معاونت خوبى كه تشكيل شد، خيلى كمك ميكند و باز هم همچنان به اين مسأله توجه شود؛ اين پايه است و جزو آن چيزهاى ريشه‏اى و جزو كارهاى اساسى در كشور است. اگر ما بتوانيم اين پايه را بالا ببريم، خيلى چيزها را ميشود بر اين پايه بنا كرد.

    يكى هم توجه به مقوله‏ى فرهنگ است كه خيلى مهم است. البته خب، كارهايى شده؛ گزارشى هم كه دادند، اشاره‏اى به اين معنا داشت؛ بنده هم در جريان بسيارى از كارها هستم؛ اما در عين حالا مقوله‏ى فرهنگ، بسيار مقوله‏ى مهمى است؛ همان طور كه بارها گفتيم مثل هوايى است كه انسان در آن تنفس ميكند. همه - بزرگ، كوچك، بالا، پائين، قشرهاى مختلف، مسئول، غيرمسئول - در فضا تنفس ميكنند. اين فضا را درست كنيد، تا همه سالم تنفس كنند.

    به انتقادها هم توجه كنيد؛ البته بعد هم عرض خواهم كرد. انتقاد با تخريب فرق دارد. متأسفانه خيليها تخريب ميكنند، ولى اسمش را ميگذارند انتقاد. آن جايى كه واقعاً انتقاد است و كسانى با نظر خيرخواهانه، نقاط مثبتِ كارى را توجه ميكنند و نقاط اشكالش را هم ذكر ميكنند، اينها را با سعه‏ى صدر گوش بدهيد؛ نه اين كه همه جا قبول كنيد - چون ممكن است آن منتقد اشتباه كرده باشد - اما گوش كنيد تا آن جائى كه واقعاً درست است از شما فوت نشود. اينها چيزهايى است كه قبلها عرض كرده‏ايم؛ حالا هم تأكيد ميكنيم. به بعضيها توجه شده، بعضى را هم بايد بيشتر توجه بكنيد.

    آنچه كه در مورد سال آخر اين دوره بايد به شما عرض بكنم، چند نكته است. يكى اينكه در اين سال آخر با روحيه‏ى سال اول كار كنيد. البته احساس ميكنم همين جور است؛ اما در عين حال تأكيد ميكنم. فكر نكنيد كه امسال، سال آخر دولت است؛ نه. مثل كسى كه پنج سال ديگر بناست كار بكند، كار بكنيد؛ يعنى تصور كنيد كه اين يك سال به اضافه‏ى چهار سال ديگر در يد مديريت شماست. با اين ديد نگاه كنيد و كار كنيد و برنامه‏ريزى كنيد و اقدام كنيد. اين يك.

    دوم اين كه اولويت را به كارهايى بدهيد كه نيمه‏كاره مانده؛ شكوفايى اين است. ما گفتيم نوآورى و شكوفايى. نوآورى به معناى هى پروژه‏ى جديد ايجاد كردن نيست. نوآورى يعنى نوآورى در فكر، در انديشه، راه‏هاى نو را پيدا كردن و آنها را به عنوان برنامه و راهنماى كار در اختيار دولت - چه اين دولت، چه هر دولت ديگرى تا بيست سال آينده - قرار دادن؛ معناى نوآورى اين است كه شيوه‏هاى نو را پيدا كنيم. بخشى از شكوفايى هم اين است كه كارهايى را كه شما تا حالا كرده‏ايد، بتواند طعم خودش را به كام مردم بنشاند. پس اولويت را به كارهايى بدهيد كه نيمه‏كاره مانده؛ چه آنهايى كه در دولت شما شروع شده، چه آنهايى كه در دولتهاى قبلى شروع شده. مهم اين است كه در همين دوره مردم طعم همه‏ى خدمات شما را بچشند.

    توصيه‏ى سوم هم كه همان مسأله‏ى اطلاع‏رسانى است كه عرض كرديم.

    مطلب بسيار مهمى كه باز ميخواهم عرض بكنم - در ادامه اين توصيه‏ها - اين است كه اين دهه‏اى كه ما در پيش رو داريم، دهه‏ى پيشرفت و عدالت است. اين دو شعار، شعار دهه‏ى آينده است: پيشرفت، عدالت. نه اينكه تا حالا پيشرفت نكرده‏ايم، نه اينكه تا حالا بكلى به عدالت بى‏اعتنائى شده باشد؛ نه، ما ميخواهيم در اين دهه يك پيشرفت جهشىِ همه‏جانبه و يك عدالت‏گسترى وسيعِ همه‏جانبه اتفاق بيفتد. خوشبختانه زمينه‏هايش هم فراهم است. در اين دهه، گفتمان مسئولان كشور بايستى پيشرفت و توسعه باشد؛ پيشرفت و عدالت باشد.

    البته خب، بديهى است كه بدون معنويت و بدون عقلانيت، عدالت تحقق پيدا نميكند؛ اين را قبلاً هم عرض كرده‏ايم. اگر معنويت نشد، عدالت تبديل ميشود به ظاهرسازى و رياكارى؛ اگر عقلانيت نشد، عدالت اصلاً تحقق پيدا نميكند و آن چيزى كه انسان تصور ميكند عدالت است، مى‏آيد و جاى عدالت واقعى را ميگيرد. بنابراين معنويت و عقلانيت در تحقق عدالت شرط است.

    اما بدون عدالت، پيشرفت مفهومى ندارد و بدون پيشرفت هم عدالت مفهوم درستى پيدا نميكند؛ بايد هم پيشرفت باشد و هم عدالت. اگر بخواهيد الگو بشويد و اين كشور براى كشورهاى اسلامى الگو بشود، بايستى گفتمان حقيقى و هدف والايى كه همه براى او كار ميكنند، اين باشد.

    نقشه‏ى راه، سند چشم‏انداز است. سند چشم‏انداز را هيچ نبايستى مورد غفلت قرار داد. اين حقيقتاً يك سند واقعى و يك نقشه‏ى راهِ حقيقى است. بايد دستگاههاى نظارتى خودتان را محاسبه كنيد. حالا ديگران ممكن است نظارت بكنند، ممكن است نكنند؛ ممكن است نظارتشان درست باشد، ممكن است ناقص باشد؛ اما در درون خودِ مجموعه‏ى قوه‏ى مجريه - كه نقشش در رسيدن به اهداف چشم‏انداز، بسيار حساس است - دستگاههاى نظارتى را فعال كنيد، بعد ساز و كارهاى نظارتى را بكار بيندازيد تا ببينيم برنامه‏ها و سياستها چقدر جلو رفته؛ يعنى اينجور نباشد كه سال دهم سند چشم‏انداز، نگاه كنيم و ببينيم پيشرفتى پيدا نكرده‏ايم؛ نه، بايستى اينها را مرتباً رصد كنيد كه معلوم شود چقدر پيش رفته‏ايم و چقدر به آن اهداف نزديك شده‏ايم و چقدر زمينه‏ها فراهم شده است.

    يك نكته‏ى ديگر مسئله‏ى سياستهاى اصل 44 است. خب، همه اعتراف دارند كه سياستهاى اصل 44 اگر اجرائى بشود، يك تحول در پيشرفت كشور - در زمينه‏هاى اقتصادى و به تبع او در زمينه‏هاى ديگر - بوجود مى‏آيد. اين هم مسئله‏ى بسيار مهمى است. خب، حالا آمارهاى خوبى داده شد؛ كارهاى خوبى هم انجام گرفته. قبل از آن كه اين قانون اخير هم تصويب بشود، دولت اقداماتى در اين زمينه انجام داده بود، ليكن حالا خوشبختانه قانون هم تصويب شده و در اختيار شماست؛ قوى و كاملاً جدى اين سياستها را دنبال كنيد.

    اين مسئله‏ى طرح تحول هم كه اخيراً دولت مطرح كرده، اين هم از همان كارهاى بزرگ و از همان كارهايى است كه جرئتِ اقدام به آن كار، خودش باارزش است. خب، همه اين سرفصلها را قبول كرده‏اند و قبول دارند. همين مسئله‏ى هدفمند كردن يارانه‏ها، واقعاً چيز خيلى مهمى است؛ در دولتهاى قبل هم مطرح بوده - بارها صحبت شده بود و گفته شده بود - منتها پيشرفت نميكرد. يا مشكلاتى كه در قضيه‏ى بانكها و ماليات و بيمه و گمرك و ساير چيزهايى كه در بخشهاى مختلف اين طرح تحول وجود دارد، كارهاى بسيار بزرگ و مهمى است؛ حتماً هم بايد انجام بگيرد. من توصيه ميكنم در اين كار حزم به خرج بدهيد؛ يعنى مطلقاً نگذاريد در اين قضيه‏ى بزرگ، شتابزدگى به وجود بيايد. اين كار، كار مهم و كار بزرگى است؛ اگر ان‏شاءاللَّه بتوانيد اين را خوب انجام بدهيد، يك قدم بلند براى پيشرفت كشور برداشته‏ايد؛ البته اگر خوب انجام نگيرد، آن وقت خطرها و ضررهايى هم دارد. يعنى مراقبت بكنيد كه هيچ عجله و شتابزدگى نباشد. توقف و ترسيدن از ورود در اين ميدان را به هيچ وجه توصيه نميكنم؛ اما نگاه كردنِ جلوى پا، نگاه كردن به چشم‏اندازهاى دوردست و تبعاتى كه ممكن است به وجود بيايد و راه جلوگيرى از آن تبعات را توصيه ميكنم.

    فرض كنيد ممكن است يك بخشى از اين طرح تحول، مثلاً تورم‏زا باشد. خب، فكر كنيد براى مقابله‏ى با اين تورم چه كار بايد بكنيد. چه اقدامى بايد انجام بدهيد كه اين يا پيش نيايد و تورم ايجاد نشود؛ يا اگر ايجاد ميشود، كمتر ايجاد بشود تا اين كار اقتصادى و اين جراحىِ بزرگ، به خوبى و به سلامت انجام بگيرد. خب، در كشور ما واقعاً مسئله‏ى تورم، مسئله‏اى است. يعنى شما اين همه خدمت كرده‏ايد و اين همه زحمت كشيده‏ايد كه بايستى در وضع زندگى مردم اثرات خودش را بگذارد. الان هم تورم هست - البته همين طور كه اشاره كردند، تورم جهانى هم هست - منتها بخشى از آن مربوط به تورم جهانى است، بخشى از آن مسلّم مربوط به خشكسالى است، بخشى از آن مربوط به سرماى سخت زمستان گذشته است، اما بخشى از آن هم احتمالاً چيزهاى قابل اجتنابى است. پس بايستى عوامل قابل اجتناب را شناسايى و از آنها اجتناب كنيد.

    يك مسئله هم - كه مسئله‏ى آخر باشد كه عرض ميكنيم - مسئله‏ى انتقاد و تخريب است. مرز انتقاد و تخريب چيست؟ تخريب بكنند و اسمش را بگذارند انتقاد؛ يا از ما انتقاد بشود و ما تلقىِ تخريب از آن داشته باشيم. خب، بايد مشخص بشود تخريب كدام است و انتقاد كدام است. معناى انتقاد آن ارزشيابىِ منصفانه‏اى است كه يك آدم كارشناس ميكند؛ نقادى همين است ديگر. وقتى شما طلا را ميبريد پيش يك زرگر كه نقادى كند، او ميگويد كه آقا! اين عيارش بيست است؛ يعنى عيار بيست را قبول ميكند؛ حالا از بيست و چهار عيار - كه طلاى خالص است - چهار عيار كم است. اين شد نقادى. البته زرگر هم هست و وسيله‏ى نقادى را هم دارد. اما اگر چنانچه طلا را برديد مثلاً پيش يك آهنگر و او يك نگاهى كرد و آن را انداخت و گفت: آقا! اينكه چيزى نيست! اين اسمش نقادى نيست. اولاً اصل طلا بودن اين، انكار شده. خب، بالاخره مرد حسابى! حالا عيار بيست و چهار ندارد، عيار بيست كه دارد؛ اين را قبول كن! ثانياً: شما كه اهل اين كار و آشناى اين كار نيستى!

    آدم متأسفانه مى‏بيند چيزهايى كه به نام انتقاد از دولت و نقادى دولت، امروز گفته ميشود، شكل همين تخريب را دارد: يعنى انكار امتيازات، قبول نكردن برجستگيها و كارهاى خوب، و درشت كردن و برجسته كردن ضعفها. خب بله، ضعف هست. هر دولتى بالاخره ضعف دارد؛ انسانها ضعف دارند ديگر؛ ضعفها را بگويند، قوّتها را بگويند. جمع‏بندىِ كار يك دولت، آن وقتى است كه ضعفها و قوّتها را منصفانه پهلوى همديگر قرار بدهند؛ آن وقت ميشود جمع‏بندى كرد. نه اينكه بيايند يكسره بنا كنند به بدگويى كردن و انكار كردن همه‏ى خصوصيات. بنده سه‏تا نقطه‏ى اصلى را - حالا بيش از اين نقاط وجود دارد - در اول عرايضم گفتم. خب اين سه چيز را بگويند - آنچه كه در زمينه‏ى روحيه‏ى دولت و گفتمان اساسىِ دولت هست، آنچه در زمينه‏ى نوع عملكرد دولت هست، آنى كه در زمينه‏ى خلقيات دولتىِ مجموعه‏ى دست‏اندركار هست - بعد بگويند بله، آنجا هم فلان كار ضعف دارد؛ اين اشكالى ندارد. اين را با گوش جان بايستى شنيد و پذيرفت. اما اينها نبايد با بى‏ملاحظه‏گى، نديده گرفتن و بى‏اعتنايى كردن و حتّى بعضى از نقاط قوّت را به عنوان نقطه‏ى ضعف معرفى كردن، همراه باشد.

    ما امروز در مقابله‏ى با استكبار، در سياست خارجى زبانمان زبانِ طلبگارى، عزت، اقتدار معنوى و اقتدار ملى است؛ آن وقت بعضى بيايند همين را به عنوان نقطه‏ى ضعف وانمود كنند كه نه آقا! شما كارى كرده‏ايد كه فلان دولتها از شما خوششان نيايد. خب، معلوم است كه خوششان نمى‏آيد. فلان دولتها آن وقتى خوششان مى‏آيد كه انسان تملق آنها را بگويد و حرفهاى آنها را به عنوان حرفهاى برتر ذكر بكند؛ خودش را كوچك كند و از حرفهاى خودش و حرفهاى انقلاب عقب‏نشينى كند؛ آن وقت آنها خيلى خوششان مى‏آيد! انتقاد خوب است، تخريب بد است؛ انتقاد خدمت است، تخريب خيانت است؛ نه خيانت به دولت، بلكه خيانت به نظام و خيانت به كشور است. نبايد تخريب بكنند، انتقاد بكنند.

    البته شما در شنيدن انتقادها سعه‏ى صدر داشته باشيد. يعنى واقعاً اگر انتقادى منصفانه است، با روى باز بپذيريد. حتّى من ميخواهم به شما توصيه كنم كه تخريبها را هم تحمل كنيد. بالاخره سال آخر، عليه غالب دولتها اين چيزها هست؛ البته عليه اين دولت بيشتر هست. دو جريان الان عليه اين دولت وجود دارد: يك جريان، جريان داخلى است؛ يك جريان هم جريان خارجى است كه او مهمتر است. الان شما اگر رسانه‏هاى دنيا و حرفهاى محافل خبرى دنيا و محافل سياسى دنيا را نگاه كنيد، مى‏بينيد همه‏شان - واقعاً مثل جنگ احزاب - دست به دست هم داده‏اند و دارند فشار مى‏آورند كه اين دولت را بكوبند. هدف واقعيشان هم اين دولت - يعنى آقاى احمدى‏نژاد و شماها - نيست؛ البته آماج اين دعواها شمائيد؛ اما هدف واقعى، انقلاب است؛ هدف واقعى، نظام است. شماها هم چون حرف نظام را ميزنيد، طبعاً آماج اين تهاجمها قرار ميگيريد؛ اين خطى است كه الان در بيرون وجود دارد. همه جورش را هم ما مى‏بينيم. حالا بعضى از انواع اين تهاجمات را عامه‏ى مردم مى‏بينند، بعضيها را خيلى از خواص هم نمى‏بينند؛ اما ما مى‏بينيم. ما از خبرهايى كه به ما ميرسد و از نوع تحرك و تعاملى كه وجود دارد و از حرفهايى كه زده ميشود، ميفهميم كه چطور مجموعه‏ى دولت آماج حملات است. علتش هم همين است كه گفتمان اين دولت، گفتمان انقلاب است و در جهت انقلاب حركت ميكند. اين خط خارجى است.

    انگيزه‏هاى خط تخريب داخلى هم يك طيف وسيعى است و نميشود انسان همه را به يك چوب براند: بعضيها واقعاً خبرى ندارند - يعنى مغرض نيستند؛ اطلاعاتشان كم است و بر اثر بى‏اطلاعى چيزى ميگويند - بعضيها غرضهاى شخصى و غرضهاى سطحى دارند؛ بعضيها غرضهاشان غرضهاى عمقى است؛ يعنى با نظام مسئله دارند، كينه‏ى امام در دلشان است و حرفهاى امام را يا از اول قبول نداشتند يا حالا قبول ندارند - آنهايى كه از آن حرفها رو برگرداندند و پشيمان‏شده‏ها و برگشته‏ها - اينها يك طيف وسيعى از انگيزه‏هاست، ليكن بالاخره محصول و جمع‏بندى‏اش همين تهاجمها و پنجه‏زدنها و لجن پراكنى‏هاست كه وجود دارد.

    يك توصيه‏ى ديگر اين است كه بهانه هم دست ديگران ندهيد. من مى‏بينم متأسفانه گاهى بهانه‏هايى هم از طرف خودِ شما داده ميشود كه اين را هم بايستى توجه كنيد كه بهانه هم دست ديگران ندهيد؛ مراقبت كنيد؛ حزم كنيد. و گفت: «اتّقوا من مواضع التّهم». گفتند يك شيخى در يك مدرسه‏ى دينى به طلبه‏اى گفت كه گفته‏اند فلان طلبه، فلان مراوده‏ى غلط را دارد. طلبه هم گفت: اتّقوا من مواضع التّهم، آشيخ تو هم! خلاصه اينكه مواظب باشيد، مراقبت كنيد؛ «اتّقوا من مواضع التّهم»؛ براى خودتان و براى دولت مسئله درست نكنيدو براى جنجال‏آفرينى‏ها - كه كسانى دنبالش هستند - بهانه ندهيد.

    اميدواريم ان‏شاءاللَّه خداوند متعال از ما و از شما راضى باشد و به ما كمك كند و ان‏شاءاللَّه قلب مقدس ولى‏عصر از ما خشنود باشد؛ خدمتگزار اين نظام باشيم؛ خدمتگزار دين باشيم؛ خدمتگزار مردم باشيم و پيش خداى متعال روسفيد باشيم. اين چند صباح عمر به سرعت ميگذرد؛ يادتان هست جلسه‏ى اولى كه با شما نشستيم، به اين مضمون عرض كرديم كه اين جلسه‏ى اول ما با دولت است، اما به سرعت به جلسه‏ى آخر ميرسيم؛ و مى‏بينيد چطور عمر سريع ميگذرد و به سرعت انسان زمان را ميگذراند و اين طومار عمر، درنورديده ميشود؛ خدا كند آن وقتى كه اين طومار باز ميشود، در پيشگاه خداى متعال و پيشگاه اوليائش و پيشگاه همه‏ى مردم عالم در قيامت، شرمنده نباشيم؛ ان‏شاءاللَّه.
    :icon_pf(57):

  3. #453
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 ديدار نخبگان جوان دانشگاهى با رهبر انقلاب05/ 06/ 87

    ديدار نخبگان جوان دانشگاهى با رهبر انقلاب

    05/ 06/ 87

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    خيلى روز شيرين و ساعت خوشى براى بنده است كه در جمع يك مجموعه‏ى نخبه، زبده و اميدبخش براى آينده‏ى كشور، بنشينيم و راجع به يكى از اساسى‏ترين و اصلى‏ترين مسائل كشور - كه مسئله‏ى پيشرفت علم و بر اساس آن پيشرفت فناورى است - بحث كنيم. همه‏ى مطالبى هم كه برادران و خواهران و جوانان عزيز ما آمديد اينجا و بيان كرديد، اين فكر را در انسان تقويت ميكند كه جريان نخبه‏پرورى و توسعه‏ى فكر سازنده در بين جوانان كشور، يك جريان رو به رشدى است؛ داراى پيشرفت است و آينده‏ى خوبى را نويد ميدهد. من حرفهاى دوستان در سال گذشته را هم كم و بيش در ياد دارم - غير از اينكه حالا يادداشت شده و ثبت شده - آنها هم همين جور است. نكاتى كه به ذهن جوانان و نخبگان ما ميرسد كه فكر ميكنند اينجا بايد مطرح و بيان كنند، براى ما شاخص است. انسان مى‏بيند كه هم توجه و انگيزه‏ها براى پيشرفت علم و اعتناء به اهميت علم و فناورى بيشتر شده، هم جهتگيريها با اهداف والاى نظام جمهورى اسلامى هم‏خوان‏تر و منطبق‏تر شده است.

    خب، حالا اين مطلب را من عرض بكنم - شايد پاسخى هم باشد به سؤالى كه اين برادر عزيزمان در پايان جلسه مطرح كردند - كه علم براى يك جامعه‏ى انسانى، يك موهبت الهى است: هم علوم ارزشى و علوم معرفتى، و هم علومى كه به انسان كمك ميكند تا در اين طبيعت عظيم و در اين خلقت شگفت‏آور خداى بزرگ، از گنجينه‏هائى كه خدا براى انسان در اين طبيعت قرار داده، بيشتر و بهتر استفاده كند. از اول پيدايش انسان، حركت انسان به سمت پيدا كردن رموز طبيعت و كشف كردن كوچه پس‏كوچه‏هاى تو در توى اين ساخت عظيم و بافت بزرگ به كار گرفته شده و اسلام و همه‏ى اديان اين را تأييد ميكنند. شما نميتوانيد در هيچ دينى - بخصوص دين اسلام - يك تعبير و جمله‏اى پيدا كنيد كه نشان‏دهنده‏ى اين باشد كه اين علوم دنيوى فايده‏اى ندارد يا مضر است يا نبايد دنبالش رفت؛ بعكس، همه‏ى اين دانشهائى كه تا امروز بشر به آنها دست پيدا كرده - كه وسيله‏اى است براى اينكه انسان بتواند از اين حقيقتى كه وجود دارد و اين طبيعتى كه خدا براى ما آفريده، بهتر استفاده كند - و همچنين دانشهائى كه تا امروز بشر به آنها دست پيدا نكرده - شايد دانشهاى بيشترى در آينده پيدا خواهد شد كه حجم و كميت آنها از همه‏ى دانشهاى بشرى از اول تا حالا بيشتر است و بشر در آينده به آنها دست پيدا خواهد كرد - همه‏ى اين دانشها از نظر اسلام باارزش است.

    خودِ علم ارزش است. اين ارزش را كسانى ميتوانند به ضد ارزش تبديل كنند كه از او عليه منافع بشريت استفاده كنند؛ اما خودِ دانش يك ارزش است. به بركت دانش، معرفت خدا هم آسان ميشود. كسانى كه داراى علم‏اند، بيشتر ميتوانند حقانيت پيام پيغمبران و حقانيت پيام راستين اسلام را بفهمند. علم را با شهوات، با غرضها و با چيزهائى كه در عالم مادى و گرايشهاى مادى وجود دارد، مخلوط نبايد كرد. آنى كه آنجا بد است، او ضد ارزش حركت كردنِ آنها و شهوانى و نفسانى بهره‏گيرى كردن از علم است، نه خود علم. بنابراين علم يك ارزش است؛ در اين شك نكنيد. هم علوم معرفتى، علوم ارزشى، علوم حقيقى يا اعتبارى‏اى مثل فلسفه يا فقه يا امثال اينها خيلى با ارزش است و هم علومى كه وسيله‏ى كشف دنياى موجودِ در اختيار بشر و كشف رازهاى آن و توانا شدن بر استفاده‏ى بهتر از اين گنجينه‏ى عظيم است.

    اين دنيائى كه در اختيار ماست، اين زمينى كه در اختيار ماست، اين موادى كه در اختيار ماست، اى بسا ميليونها برابر بهره‏اى كه امروز بشر از آنها استفاده ميكند، قابل بهره‏بردارى باشد. از همين آب، از همين خاك، از همين مواد، از همين هوا، از همين موادى كه در زير زمين هست و از همين چيزهائى كه در اختيار ماست و ما ارزش اينها را نميدانيم، اى بسا بشر در آينده بهره‏هاى خيلى فراوانى ببرد. ما امروز نفت را ميسوزانيم؛ ممكن است در آينده، بهره‏مندى‏هائى از نفت براى بشر به دست بيايد و به قدرى ارزشمند بشود كه هيچ عاقلى حاضر نباشد يك قطره‏ى نفت را بسوزاند؛ به جاى آن از انرژيهاى ديگر استفاده كنند. شما ببينيد، امروز از زباله‏ى شما بازيافتِ مواد باارزش ميكنند. خب، زباله زباله است؛ اين يك مثال خيلى كوچك است. خيلى از چيزها هست كه ممكن است از آنها استفاده بشود؛ به چه وسيله ميشود آنها را فهميد؟ به چه وسيله ميشود به راههاى دَه توى طبيعت پى برد و راه برد و از آنها استفاده كرد؟ به وسيله‏ى علم. اينى كه پيغمبر ميفرمايد: «اطلبوا العلم و لو بالصّين»، نميخواهد بگويد برويد فلسفه يا فقه را از چين ياد بگيريد؛ برويد دانش را - هر دانشى؛ علم و آنچه كه بر علم مترتب ميشود يعنى فناورى و توانائيهاى فراوان سرپنجه‏ى بشرى - ياد بگيريد؛ اينها چيزهاى لازمى است. خب، اين يك مقدارى پرداختن به مسائل بديهى بود؛ يعنى بنده تصور هم نميكردم كه در بين شما جوانان نخبه كسى باشد كه در اين زمينه شك و ترديدى داشته باشد و تصور كند كه حالا اسلام چه ميگويد.

    سند چشم‏انداز هم مطلقاً يك قطعه‏اى از نگاههاى غربى نيست. ما جهت را عوض كرده‏ايم. ببينيد، يك نكته‏اى كه شما جوانها خوب است به آن توجه كنيد، اين است كه خيلى از چيزها هست كه قالب آن ايرادى ندارد، اما جهتش اشكال دارد؛ ما در اسلام هم از اين قبيل چيزها داشتيم. همين حج و عمره‏اى كه شماها ميرويد و اينقدر دختر جوان ما و پسر جوان ما - با آن دلهاى پاكشان - تحت تأثير آن قرار ميگيرند، اين حج يك رسم جاهلى است و در جاهليت بوده. همين طوافى كه شما ميكنيد، اين طواف را در دوران جاهليت ميكردند. در موسم حج، كه موسم حج هم همين ماه‏هاى حرام بود، از اطراف عربستان - حالا در بيرون عربستان كسى اعتقاد نداشت - راه مى‏افتادند و به مكه مى‏آمدند، براى اينكه اطراف كعبه طواف كنند. قالب كار، همين قالب كارى است كه شما انجام ميدهيد؛ اما محتوا و جهت كار، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. امروز شما اطراف كعبه كه حركت ميكنيد، توحيد را داريد تجسم ميكنيد؛ حركت عظيم عالم بر محور وجود خالق متعال؛ كه اينجا يك حركت سمبليك و يك حركت نمادين به وجود آمد و كعبه شد مظهر توحيد در اسلام، و حج شد بهترين عامل براى توحيد كلمه در يك مجمع عظيم جهان اسلام؛ اين جهتِ امروز آن است. جهت جاهليت صد و هشتاد درجه تفاوت داشت و نقطه‏ى مقابل اين بود؛ بتهاى گوناگونى بيرون كعبه و درون كعبه آويخته بودند؛ كسانى كه مى‏آمدند و دور كعبه حركت ميكردند، در واقع دلباخته و دلبسته‏ى آن بت بودند و از خداى واحدِ احد چيزى نميفهميدند. خودِ اين حركت كردن هم نه فقط آنها را به هم نزديك نميكرد، آنها را از هم دور ميكرد؛ چون دلبستگى‏هايشان با هم فرق داشت؛ يكى به خاطر فلان بت دور كعبه ميگشت و ديگرى به خاطر فلان بت ديگر كه همه‏ى اينها توى كعبه جمع بودند. پيغمبر حج و طواف و سعى را مطلقاً تغيير نداد - اين قالب حفظ شد - جهت آن را صد و هشتاد درجه عوض كرد؛ حجى كه مظهر شرك و بت‏پرستى و خرافه‏پرستى و عصبيت و جهالت محض بود، تبديل شد به مظهر توحيد، مظهر صفا، مظهر اخلاص و دلباختگى در مقابل ذات اقدس الهى.

    قالبها اشكالى ندارند. تكنولوژى هسته‏اى هيچ گناهى نكرده، گناه مال آن كسى است كه جهت او را جهت تخريب انسانها قرار ميدهد. يا مثلاً فناوريهاى پيشرفته‏ى نانو، يا صنايع الكترونيك بسيار پيشرفته و آيروديناميك و امثال اينها گناهى ندارند؛ اينها خيلى خوبند و ابزارهائى هستند براى اينكه انسان بتواند در دنيا از منابع و فرصتهائى كه خدا در اين طبيعت قرار داده، به بهترين وجهى استفاده كند. گناه مال آن كسانى است كه از اين نعمت خدادادى و از اين گنجينه‏ى الهى، براى زورگوئى به بشر، تسلط به ديگران و پامال كردن حقوق ديگران استفاده ميكنند. شما كه مبناى خوبى داريد، شما كه به خدا معتقديد، شما كه به كرامت انسان معتقديد، شما كه با ظلم و غصب و تعدى و تجاوز مخالفيد، شما كه استكبار و جامعه‏ها يا حكومتهاى برآمده‏ى از شهوات شخصى و جمعى را تقبيح ميكنيد، شما اين علوم را ياد بگيريد تا ارزشهاى خودتان را در دنيا ترويج كنيد و معارف خودتان را در دنيا حاكم كنيد. اين چيز بدى است؟! يك نفر سوار هواپيما ميشود و براى عياشى و هرزگى، به فلان شهرِ فلان كشور ميرود؛ يك نفر هم سوار همين هواپيما ميشود، ميرود براى زيارت خانه‏ى خدا؛ اين هواپيما كه گناهى ندارد؛ جهتها فرق ميكند. شما دانش و فناورى را فرا بگيريد و از هوش ويژه‏اى كه در شما هست - كه من حالا اشاره خواهم كرد و بعضى از دوستان هم گفتند - استفاده كنيد، براى اينكه در اين جهت، قله را فتح كنيد. آن‏وقت از اين موقعيت و از اين فرصت، براى نشر ارزشهاى حقيقى - به جاى ارزشهاى دروغين، به جاى نفسانيات، به جاى هرزگى، به جاى سلطه‏ى زر و زور بر سرنوشت بشر - استفاده كنيد.

    امروز بيش از دو ميليارد انسان در دنيا گرسنه‏اند! اين شوخى است؟ امروز ملتهائى بر روى طلا راه ميروند، ولى شكمشان گرسنه است. نظام جهانى نظام سلطه است؛ نظام استكبار است؛ نظام ظلم است. به چه وسيله آمريكا به اينجا رسيد؟ چه طور توانست اينجور به دنيا زورگوئى كند؟ چون دانش داشت و از دانش استفاده كرد. غربيها در اين مسابقه‏ى جهانى‏اى كه در طول تاريخ وجود داشته، سوء استفاده كردند.

    ببينيد در طول تاريخ، علم در بين ملتهاى دنيا دست به دست گشته؛ شما هيچ ملتى را پيدا نميكنيد كه از اول تا آخر، دانش در اختيار آنها بوده؛ نه، اين يكى از سنتهاى خداست. در اين مسابقه‏ى در بين جوامع بشرى - ملتها مسابقه دارند و از هم جلو ميزنند - از لحاظ دانش يك وقتى شرق جلو بود، يك وقتى كشورهاى اسلامى جلو بودند و يك وقتى بخصوص كشور ايران جلو بود؛ همين حالتى كه امروز شما در بعضى از كشورهاى غربى مشاهده ميكنيد كه از لحاظ علم در رتبه‏ى بالائى هستند و ديگران بايد سرشان را بالا كنند تا آنها را ببينند، يك روز كشور شما همين حالت را داشت و كشورهاى اروپائى و كشورهاى شرقى و غربى بايد به بالا نگاه ميكردند تا ميتوانستند دانشمند ايرانى را ببينند؛ دانشمندان عظيمى كه نه فقط در علم، حتّى در فناورى - فناوريهاى متناسب با آن روز - از همه‏ى دنيا جلو بودند. يك روزى اينجورى بوده؛ يك روز هم غربيها جلو افتادند.

    اما يك نكته‏ى مهمى است كه از زمانى كه غربيها جلو افتادند، از اين برترىِ علمى، براى مقاصد سياسى و اقتصادىِ سلطه‏گرانه استفاده كردند؛ استعمار به وجود آمد. استعمار قبلاً وجود نداشت. معناى استعمار اين است كه يك كشورى با هزارها كيلومتر فاصله، دست‏اندازى كند به يك كشورى كه منبع ثروت است - مثلاً شبه قاره‏ى هند - و آنجا را به قدرت شمشير و به قدرت سلاح پيشرفته، در اختيار خودش بگيرد. خب ميدانيد، انگليس هم محاط به درياست. انگليسيها چون در كار كشتيرانى و دريانوردى يك مهارتى پيدا كرده بودند؛ اين دريانوردى را توسعه دادند، خطرپذيرى كردند، ريسك‏پذيرى كردند، آمدند هندوستان را پيدا كردند و بر آن تسلط پيدا كردند؛ اينجا از برترى علمىِ خودشان استفاده‏ى سياسى كردند! كارى كه تا آن زمان هيچ كدام از كشورهاى گوناگونى كه داراى برترى علمى بودند، نكرده بودند. هم انگليسيها، هم بلژيكيها، هم هلنديها، اينهائى كه طرف منطقه‏ى شرق و منطقه‏ى شبه قاره‏ى هند رفتند و اول‏بار استعمار را راه انداختند، و هم آن كسانى كه بعد رفتند آفريقا را گرفتند - گروهى از كشورهاى اروپائى مثل پرتغال - اينها از قدرت پيشرفتِ علمى و توانائى علميشان، استفاده‏ى سياسى كردند؛ يعنى استعمار را به وجود آوردند. وقتى استعمار به وجود آمد، سرنوشت آن ملت استعمارزده در دست آن ملت استعمارگر قرار گرفت؛ از اين استفاده كردند براى اينكه آنها را در جهالت نگه دارند و تا آنجائى كه البته ميتوانستند، مسابقه‏ى علمى را متوقف كردند!

    اين اتفاقى است كه افتاده و كارى است كه شده. خب، اين سوء استفاده‏ى از علم بود. دنيا تحولات دارد؛ انسانها در يك حدى محدود نميمانند و انسان را نميشود زندانى كرد. بالاخره جوشش استعداد انسانى - چه در زمينه‏ى علمى، چه در زمينه‏ى سياسى - كار خودش را ميكند، و كرد. حركتهاى فراوانى از طرف مردم در جاهاى مختلف دنيا به وجود آمد. وضع امروز دنيا اين است كه قدرتهائى كه داراى پيشرفت علمى هستند، سعى ميكنند اين پيشرفت را به صورت انحصارى نگه دارند. شماها خوب ميدانيد، بخشهائى از دانش در كشورهاى پيشرفته‏ى غربى هست كه مطلقاً اجازه‏ى دسترسى به آنها به كسانى خارج از محدوده‏ى خودشان داده نمى‏شود؛ يعنى اختصاصى است. مثل اين سندهائى كه وقتى كهنه شد، منتشرش ميكنند؛ دانشى هم كه در اختيار آنهاست، وقتى از آن مرحله‏ى اهميت و درجه‏ى اوّلى افتاد، آن وقت اجازه ميدهند ديگرى دست پيدا كند؛ آن وقتى كه خودشان به يك مرحله‏ى بالاترى رسيده باشند. اين‏جورى‏اند و در زمينه‏ى علم، انحصارطلبند.

    خب، در اين دنيا براى به هم زدن اين سلطه، بايد يك حركت علمى كرد. نظام جمهورى اسلامى كه از لحاظ ارزش‏گذارى و نظام ارزشى، نقطه‏ى مقابل آن چيزى است كه امروز سلطه‏گران غربى دنبالش هستند - و خب، موفق هم شده؛ از لحاظ سياسى موفق شده؛ خودش را تثبيت كرده؛ عليه توطئه‏ها سى سال ايستادگى كرده و در ابعاد مختلف خودش را پيش برده - براى اينكه بتواند هدفهاى خودش را تأمين بكند - كه آن هدفها، هدفهاى والاى انسانى است كه هر انسانى آنها را قبول دارد - بايد دنبال علم برود؛ اين است كه من گفته‏ام امروز يكى از پايه‏اى‏ترين گفتمانهاى كنونى كشور ما بايد گفتمان پيشرفت علم و فناورى باشد؛ اين برو برگرد ندارد. بدون اينكه ما به دنبال پيشرفت علمى و رشد علمى و افزايش توان علمى باشيم، و بدون اينكه اين امكان علمى را در سطح زندگى خودمان بياوريم و زندگى مادى را اعتلاء بدهيم، امكان مقابله‏ى با آن قدرتها وجود ندارد. اين پرچمى كه در دست جمهورى اسلامى است، در اين صورت در اهتزاز و سرپا خواهد ماند و پيروز خواهد شد. خب، در اين زمينه من شايد يك مقدارى بيش از اندازه‏ى لازم صحبت كردم؛ به خاطر اينكه تصور نمى‏كردم اين فكر و ذهنيت در جوانهاى نخبه باشد كه علم و فناورى چه فايده‏اى دارد؛ لذا يك مقدارى در اين زمينه بيشتر توضيح دادم.

    ببينيد، علم مايه‏ى قدرت و ثروت است. اگر كشور شما و نظام جمهورى اسلامى بايد به اين قدرت و اقتدار دست پيدا كند تا بتواند از ملت خود، از كشور خود، از ارزشهاى خود و از نظام خود پشتيبانى كند و مصونيت ببخشد - كه قدرت فايده‏اش اين است؛ اقتدار براى زورگوئى به ديگران نيست، براى جلوگيرى از زورگوئى ديگران است - و اگر در كنار اين به ثروت احتياج دارد تا بتواند مشكلات گوناگونى را كه ميراث سالها حكومت استبدادى در اين كشور است برطرف كند، بايد علم را به دست بياورد. براى يك ملت، علم وسيله‏اى است براى رسيدن به اقتدار ملى و ثروت ملى.

    خوشبختانه ما در اين زمينه امكانات زيادى داريم. اگر درست محاسبه بشود، شايد بتوان گفت واقعاً حدود صد و پنجاه سال ملت ايران را متوقف نگه داشتند. اين استعداد جوشانى را كه شما امروز مى‏بينيد، اين مال امروز نيست؛ هميشه نسلهاى ايرانى اين استعداد را داشته‏اند. اينها به دلايل مختلف متوقف مانده؛ عمده‏اش هم به خاطر حاكميت حكومتهاى مستبد و جائر در همه‏ى زمانها - و بخصوص در اين برهه‏ى آخر، به اضافه شدنِ وابستگى و فساد - بوده. اين عقب‏ماندگى وجود دارد. ليكن استعداد ملت ايران، يك استعدادِ از متوسط بالاتر است؛ اين را ما بارها گفته‏ايم. بعضيها خيال كردند كه ما اين را ادعا ميكنيم؛ حالا بتدريج در سطح جهان هم دارد اين معنا منعكس ميشود. گواهيها و تصديقهاى جهانى نسبت به هوش بسيار زياد ايرانى، مكرر در جاهاى گوناگونى دارد تكرار ميشود. توى مجلات آمريكائى مينويسند و بخصوص از بعضى از دانشگاههاى ما اسم مى‏آورند. البته اين اسم‏آوردنها مغرضانه است؛ آن دانشگاهى كه آنها اسم مى‏آورند - چه در تهران، چه در اصفهان - اينها دانشگاههاى برترند، شكى نيست؛ اما نام آوردن آنها مغرضانه است؛ چون دانشگاه بر پايه‏ى نيروى انسانى است: دانشجو و استاد و البته مديريت. هم دانشجو و هم استاد، از همين نسلهاى ايرانى هستند؛ بنابراين، اين عموميت دارد و مخصوص دانشگاه خاصى نيست. در هر جائى كه تلاشى صورت بگيرد، همين برجستگى نمايان خواهد شد كه آنها در مواردى به آن اعتراف ميكنند. بنابراين ما از اين امكان بسيار بالاى انسانى برخورداريم؛ يعنى هوش و استعدادِ از متوسط بالاترِ انسانى در ايران.

    اين ميتواند عقب‏ماندگى را جبران كند. اين سالهائى كه شما راه افتاديد و اين كاروان علم در كشور حركت كرده، دستاوردهاى بسيار زيادى داشته. همين تقريباً ده دوازده سال اخير كه اين تفكر علم‏گرائى و دنبال علم رفتن و نهضت توليد علم و نهضت نرم‏افزارى و مسئله‏ى نخبه‏پرورى در كشور شروع شده، تا امروز ما خيلى پيشرفت كرده‏ايم. اين پيشرفتها مغتنم است.

    من البته قانع نيستم. نه اينكه تصور كنيد بنده حالا خيال ميكنم ما به مقصود رسيده‏ايم؛ نه، خيلى كار دارد تا اين عقب‏ماندگى تاريخى و طولانى جبران بشود. بخصوص كه ما تنها هستيم؛ ما تنها هستيم! كسى از نظام اسلامى و انديشه‏ى اسلامى حمايت نميكند. اين چينيها - كه الان شما مشاهده كرديد و در جريان المپيك در پكن، يك گوشه‏اى از توانائيهاى فنى چينيها نشان داده شد و در واقع رو شد - خيلى پيشرفتهاى خوبى دارند از لحاظ علمى؛ اما توجه داشته باشيد، اينها در سال 1948 - كه چين جديد و چين كمونيست در آن سال تشكيل شده - هيچ چيز نداشتند! وليكن شوروى - يك حكومت باسابقه‏تر از لحاظ ايدئولوژى، و با سابقه‏ى بسيار بيشتر از لحاظ پيشرفتهاى علمى و فنى - هر چه داشت در اختيار چين قرار داد؛ زمان استالين هم بود. وجود يك كشور عظيم مثل چين - البته آن وقت جمعيتش مثل حالا نبود؛ اما بالاخره كشور بزرگ، پهناور و پرجمعيتى بود - در كنار كشور بزرگ شوروى و در قلب آسيا، براى شوروى كمونيستىِ آن روز خيلى باارزش بود. هر چه داشتند، در اختيار چينيها گذاشتند؛ حتّى انرژى هسته‏اى را. انرژى هسته‏اى را جوانهاى ما خودشان به دست آوردند. چينيها انرژى هسته‏اى را مثل يك هديه‏اى از روسها گرفتند؛ كمااين‏كه به كره‏ى شمالى هم دادند؛ هم چينيها دادند، هم روسها دادند. ببينيد پيشرفتهاى كشورهائى مثل چين، به بركت حمايتهاى فوق‏العاده و استثنائى كشورهاى ديگر بود. هند هم همين‏جور است؛ البته از جهات ديگرى. آن وقتى كه بين روسيه و چين اختلاف به وجود آمد - ميدانيد ديگر، تا چند ده سال متمادى بعد از دوره‏ى استالين، بين اين دو كشور بزرگ كمونيستى اختلاف شديد و عميقى بود؛ مثل اختلاف شرق و غرب و شايد هم يك خرده تندتر - اين اختلاف موجب شد كه روسها آمدند به كمك هنديها كه همسايه‏ى چين بود؛ چينيها هم رفتند به كمك پاكستان كه رقيب هند بود! يعنى عوامل سياسى در يارگيريها تأثير گذاشت. آن وقت چينيها انرژى هسته‏اى را دادند به پاكستان؛ روسها هم انرژى هسته‏اى و بسيارى از پيشرفتها را دادند به هند. يعنى هم هند، هم پاكستان، دستاوردهايشان را از ديگران گرفتند.

    من هر چه نگاه ميكنم، مى‏بينم هيچ كشورى از اين كشورهائى كه در زمينه‏هاى مختلف چنين پيشرفتهائى پيدا كرده‏اند، مثل كشور ما نيست! ما مظلومانه، تنها و در بين اين همه دشمنيها - در حالى كه هم شرقِ كمونيستى و هم غربِ سرمايه‏دارى با ما به جد دشمن بودند؛ اروپا هم كه مايل بود يك نقش مثلاً ميانه‏اى ايفا كند، هيچگونه كمكى به ما نكرد، بلكه ضربه هم زد - اين جوانهاى باهوش و زيرك و احياناً بسيار زبل از ميان ملت ما، توانستند اين نهالها را رشد بدهند و به ثمر برسانند. كارهاى بزرگى شده؛ اين خيلى اميدبخش است. در آينده هم ميتوانيد اين كارها را انجام بدهيد. لذا من نگاهم به آينده، نگاه خيلى خوبى است؛ اگرچه وضع كنونى را قابل تحسين ميدانم، اما به هيچ وجه قناعت به اين وضع را مجاز نميشمارم، براى هيچ كس: نه براى دولتيها، نه براى خود شما جوانها، نه براى اساتيدتان. ما هنوز خيلى بايد راه برويم؛ خيلى بايد حركت كنيم. فاصله‏ى ما هنوز با آن قله‏ها - حتّى، برخى پائين‏تر از قله‏ها - زياد است. بايد اين فاصله‏ها را طى كنيم.

    البته اينها ثروت و پول لازم دارد؛ پول را هم از همين راه بايد به دست بياوريم. دوستان اشاره كردند - اغلب اين نكاتى كه دوستان گفتند، نكات درستى است؛ در محاسبات ما و در يادداشتهائى كه به ما دادند، همه‏ى اين نكات وجود دارد - ثروت را از همين راه بايد به دست بياوريم. آن روزى كه ما بتوانيم درآمد كشور را از راه دانشمان به دست بياوريم و درِ چاههاى نفت را پلمب كنيم، آن روز براى ما روز خوبى است. امروز ما داريم از ذخائرمان ميخوريم. بيشتر بودجه‏ى كشور از نفت است. نفت ذخيره‏ى ماست. گنجينه‏مان را داريم تخليه ميكنيم؛ از روى ناچارى. بايد روزى برسد كه بتوانيم از دانش خود نان بخوريم و اين ملت بتواند از دانش خود ثروت توليد كند. آن وقت خودِ آن ثروت به پيشرفت دانش كمك خواهد كرد. يك هم‏افزائى پى در پى دارند: علم به ثروت كمك ميكند، ثروت به علم كمك ميكند؛ دائماً هم‏افزائى به وجود مى‏آيد. ما بايد دنبال اين روز باشيم.

    البته جهتگيريها، بايد جهتگيريهاى درست و معنوى و الهى باشد؛ همچنان كه در اظهارات خيلى از اين جوانهاى عزيز هم همين را ديديم؛ اين گرايشهاى عزيز در بين اين جوانها، حقيقتاً دل انسان را روشن ميكند و خرسند ميكند. نكات خوبى گفته شد؛ در ذهن بنده هم بود، من هم ميخواهم همينها را تأكيد بكنم. خب، خوشبختانه بنياد نخبگان و آقاى دكتر واعظزاده، الحمدللَّه خيلى خوب فعالند؛ من خيلى خوشحالم از اين كه حركت را شروع كرده‏اند، كار را آغاز كرده‏اند؛ ليكن بايد به ضعفهائى كه وجود دارد توجه كنند و پى در پى ضعفها را بر طرف كنند.

    يكى از ضعفها ناهماهنگيهاست؛ در بخشهاى مرتبط با دانش و علم و فناورى، بايستى هماهنگى كامل بوجود بيايد. ما مسئله‏ى ارتباط صنعت و دانشگاه را مطرح كرديم - كه خب، الحمدللَّه در اين زمينه دارد كار ميشود و بيشتر هم كار خواهد شد؛ حالا مسئولين مطالبى هم درباره‏ى ارتباط نخبگان با مراكز تحقيقاتى يا با صنايع و امثال اينها، با ما در ميان گذاشتند كه مژده‏بخش است و ان‏شاءاللَّه در وقت خودش به شما گفته خواهد شد و اطلاع خواهند داد - ليكن هماهنگى بين خود مراكز علمى خيلى لازم است؛ يعنى دو وزارت علوم و بهداشت با همين معاونت علمى و فناورى رئيس‏جمهور و بنياد نخبگان و سازمان پژوهشهاى علمى و صنعتى و هر بخشى از بخشها كه در اين زمينه‏ها همكارى ميكنند، يك ارتباط و همكارى و هم‏افزائىِ دائم لازم است كه مبادا اينها كار هم را خنثى بكنند يا حلقه‏هاى مفقوده و خلأهائى در اين زمينه - از قبيل همين كه يك خانمى راجع به مشكل جوانهاى خوارزمى بيان كردند - بوجود بيايد.

    يك چيز ديگرى كه من اينجا لازم است مطرح بكنم - اگر چه مخاطبش در واقع كس ديگرى است - مسئله‏ى بزرگداشت نخبگان و تكريم نخبگان است. در اين زمينه، در واقع رسانه‏هاى ما و بخصوص رسانه‏ى ملى و صدا و سيما، مخاطبند. خب، شما ملاحظه كنيد در تبليغاتى كه انجام ميگيرد: هنرپيشه‏ها و هنرپيشه‏هاى خارجى و اسمهاى گوناگون تبليغ و ترويج ميشوند. مثلاً مسابقه ميگذارند توى تلويزيون و سؤال ميكنند: اسم قهرمانِ اولِ فلان فيلم چى بود؟ اگر گفتى و بلد بودى برنده ميشوى! حالا ندانند اين را؛ مگر چه كسرى و چه نقصى وارد ميشود؟ فرض كنيد ميليونها نفر اين فيلم را نديده‏اند و اين هنرمند يا اين بازيگر را نميشناسند؛ اين شد يك نقيصه؟ كه شناخت او بشود يك امتياز؟! يا مثلاً ورزش. خب البته ميدانيد و بارها گفته‏ام، من از طرفداران ورزش قهرمانى‏ام؛ يعنى من بر خلاف يك حرفى كه گفته ميشد آقا! ورزش قهرمانى چيست؛ بنده گفتم كه نه، ورزش قهرمانى لازم است. ورزش قهرمانى در واقع نخبه‏پرورىِ در باب ورزش است؛ اين ميشود يك قله؛ تا قله نباشد، دامنه نيست. وقتى يك قله درست شد، آن وقت دامنه - يعنى ورزش عمومى - شكل خواهد گرفت. بنابراين بنده به ورزش قهرمانى معتقدم؛ به اين قهرمانهائى هم كه ميروند و پرچم كشورمان و سرود ملى كشورمان را اينجا و آنجا به چشم و گوش مردم دنيا ميرسانند، علاقه‏مندم؛ از آنها هم تشكر ميكنم؛ خيلى هم دوستشان ميدارم؛ گاهى هم پيش من مى‏آيند. اما حرف من اين است كه چرا ما بايد يك نخبه‏ى علمى را كمتر از يك نخبه‏ى ورزشى بها بدهيم؟ ما چقدر نخبه‏هاى علمى داريم كه در قله‏اند؛ چقدر نخبه‏ى علمى داريم كه اگر چنانچه دست كشورهاى ديگر به اينها برسد، آنها را فوراً ميقاپند و ميبرند؛ اينها را بايد تجليل كنيم.

    حالا من از باب مثال مرحوم كاظمى آشتيانى را مثال ميزنم - حالا چون بارها اسم ايشان را برده‏ايم و از دنيا هم رفته، خدا ايشان را رحمت كند - يا همين جوان عزيزى كه آقاى دكتر واعظزاده اسمش را آوردند - كه پارسال اينجا در جمع ما بوده و امسال فوت كرده - خب، اينها تجليل بشوند، شناخته بشوند. ما نخبگان علمىِ تاريخى‏مان را هم ترويج نميكنيم؛ خيلى از مردم كشور ما علماى بزرگ و دانشمندان بزرگِ رشته‏هاى مختلف را نميشناسند؛ نه فقط در رشته‏ى فقه و فلسفه و علوم دينى، بلكه دانشمندانى كه در رشته‏هاى رائجِ امروز دنيا - در فيزيك، در رياضى، در شيمى، در مكانيك - در تاريخ خود ما برجسته بودند و كارهاى بزرگى آن روز انجام دادند و بعضى از اختراعات آنها حتّى امروز مورد استفاده است. نه جوانهاى ما اسمهايشان را ميدانند، نه ترويجى از آنها ميشود، نه يادى از آنها ميشود! خيلى نقيصه‏ى بزرگى است. اين هم بايستى حتماً اصلاح بشود.

    خب، نكات گوناگون ديگرى هم وجود دارد كه بعضى‏اش را هم دوستان گفتند. اين مسئله‏ى راه يافتن پروژه‏هاى علمى به بازار مصرف؛ كه از جمله‏ى چيزهاى بسيار مهمى است كه خب دولت بايد حتماً در اين زمينه كمك كند و بنا هم دارند كمك كنند؛ من اطلاع دارم. ان‏شاءاللَّه در اين زمينه اقداماتى صورت بگيرد كه محصول كارها تجارى بشود.

    و آخرين مطلب - كه ديگر حالا ظهر است و ظاهراً وقت اذان است - اينكه افتخار خدمت به كشور از راه علم را شماها خيلى قدر بدانيد. خدمت به كشور از راههاى مختلفى ممكن است؛ يكى از بهترين راههايش خدمت به كشور از راه علم است. خب، سياستمدارها هم خدمت به كشور ميكنند؛ مجاهدان راه خدا و رزم‏آوران ميدانهاى جنگ هم خدمت به كشور ميكنند، تجار و بازرگانان و بقيه هم خدمت به كشور ميكنند، صنعتگران هم خدمت به كشور ميكنند؛ اما يكى از راههاى برجسته‏ى خدمت به كشور، از راه علم است؛ به همين دلائلى كه قبلاً عرض شد كه علم مايه‏ى اقتدار ملى، مايه‏ى قدرت كشور، مايه‏ى ثروت كشور و مايه‏ى سربلندى هر كشورى است. شما در درس خواندن و در حائز شدن رتبه‏هاى بالاى علمى، اگر اين نيت را بكنيد، كارتان ميشود عبادت. يعنى كار انسان - يك كار واحد - با دو نيت مغاير، دو حالت گوناگون پيدا ميكند: گاهى همان كار ميشود عبادت، گاهى همان كار ميشود معصيت. نمازى كه انسان ميخواند، اگر به قصد تقرب به خدا بخواند، توجهش به خدا باشد، با اخلاص نماز بخواند، اين بالاترين عبادتهاست؛ اگر همين نماز را براى ريا بخواند، اين نماز ميشود معصيت و خود آن نماز، ميشود گناه. ريا، گناه كبيره است؛ مصداقش هم ميشود همان نمازى كه از روى ريا خوانده شد؛ نيت اينقدر مؤثر است. شما اگر چنانچه اين تحصيل را، اين تلاش علمى را، اين سعى براى به دست آوردن رتبه‏هاى نخبگى را، براى خدمت به مردم و براى خدمت به كشور و براى سربلندى نظام اسلامى انجام بدهيد، بلاشك يكى از حسنات شما خواهد بود.

    اميدواريم ان‏شاءاللَّه خداوند متعال همه‏ى شماها را توفيق بدهد و به شما كمك كند و ان‏شاءاللَّه روز به روز بيشتر شاهد گسترش علم و تحقيق در كشور باشيم و ببينيم كه جوانان مؤمن و جوانان صالح ما، توانسته‏اند در اين مسابقه‏ى عظيم، پيشاپيش حركت كنند. ان‏شاءاللَّه خداوند همه‏ى شماها را محفوظ بدارد.
    :icon_pf(57):

  4. #454
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 ديدار روسای سه قوه و مسئولان و مديران بخشهای مختلف نظام19/ 06/ 87

    ديدار روسای سه قوه و مسئولان و مديران بخشهای مختلف نظام
    19/ 06/ 87

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    الحمدللَّه رب العالمين والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم المصطفى محمّد و على اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه فى الارضين‏

    خداوند متعال را سپاسگزاريم كه توفيق عنايت كرد يك بار ديگر اين جلسه‏ى معنوى و برادرانه و صميمى در اين حسينيه تشكيل بشود و ما بار ديگر برادران و خواهران دلسوز كشور و علاقه‏مند به انقلاب و خدمتگزارانى كه امروز يا ديروز مشغول خدمت بوده‏اند يا هستند، همه را در اين جمع مهربان و صميمى ملاحظه كنيم و زيارت كنيم.

    اين جلسه در واقع يك نمادى است از وحدت مجموعه‏ى دست‏اندركاران و كارگزاران و خدمتگزاران نظام اسلامى و كشور عزيز ما. و اميدواريم كه محصول اين جلسه، هم روح خدمتگزارى بيشتر، هم شوق اخوت و برادرى و همدلى بيشتر در بين مجموعه‏هاى علاقه‏مند به كشور و انقلاب باشد.

    اين آيه‏ى شريفه يا به تعبير بهتر اين جمله‏ى مبارك «استعينوا بالصّبر و الصّلوة» در قرآن - در سوره‏ى بقره - در دو جا تكرار شده است: يكى خطاب به اهل كتاب است كه ميفرمايد: «واستعينوا بالصّبر و الصّلوة و انّها لكبيرة الّا على الخاشعين»؛ يك جا هم خطاب به مؤمنين است كه ميفرمايد: «يا ايّها الّذين امنوا استعينوا بالصّبر و الصّلوة انّ اللَّه مع الصّابرين». اولاً پيداست كه اهميت اين دو عنصر؛ عنصر صبر و عنصر صلوة مورد توجه است و تأثير اينها در آن چيزى كه تشكيل جامعه‏ى اسلامى به خاطر رسيدن به آن است؛ اهداف والاى جامعه اسلامى. ثانياً ارتباط اين دو - صبر و صلوة - با يكديگر و ايستادگى و استقامت و ارتباط و اتصال قلبى و روحى با مبدأ آفرينش. اين دو تا با هم از مجموعه‏ى اين آيه - بخصوص اين بخش مربوط به «يا ايّها الّذين امنوا» - به دست مى‏آيد. قبل از اين آيه‏ى شريفه، آيه‏ى شريفه‏ى «فاذكرونى اذكركم و اشكروا لى و لا تكفرون» بحث ذكر و شكر است. بعد از اين آيه‏ى شريفه، مسئله‏ى جهاد است؛ «و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل اللَّه اموات بل احياء و لكن لا تشعرون». بعد از اين آيه، اين آيات معروف «و لنبلونّكم بشى‏ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشّر الصابرين»، «الّذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انّا للَّه و انّا اليه راجعون» بعد «اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة» آمده كه ارتباط كامل بين اين دو عنصر، كاملاً از اين آيات مفهوم ميشود؛ به دست مى‏آيد. هم خودِ اين دو عنصر اهميت دارد، هم رابطه‏ى اينها. حالا من بعداً برميگردم به توضيحى درباره‏ى صبر و قدرى بيشتر بحث ميكنم.

    اما ارتباط بين صبر و صلوة. البته صلوة را به مفهوم عام صلوة بگيريد؛ يعنى توجه، ذكر، خشوع؛ والّا صورت نماز در حالى كه خالى از ذكر باشد، مورد نظر نيست. لذا در آن آيه‏ى شريفه هم كه راجع به صلوة فرموده، بعد ميفرمايد: «و لذكر اللَّه اكبر». «انّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر». اين، يك خاصيت صلوة است؛ اما بزرگتر از نهى از فحشا و منكر، نفس ذكر خداست كه در صلوة وجود دارد.

    اين صلوة يعنى آن ذكر، توجه، خشوع، ارتباط قلبى با خدا، در استحكام صبر تأثير دارد. حالا كه اهميت صبر - كه البته براى شما دوستان معلوم است - بر حسب آيه و روايت و مفاهيم اسلامى فهميده شد، آن وقت معلوم ميشود كه صلوة چقدر مهم است؛ ذكر خدا چقدر اهميت دارد و ميتواند اين عامل استقرار و ثبات را - كه همين صبر است - در دل ما، در روح ما، در زندگى ما، در افق انديشه‏ى ما هر چه مستحكمتر و جادارتر و جاگيرتر كند. لذا در قرآن هم ملاحظه كنيد «واصبر و ما صبرك الّا باللَّه» است. البته «واصبر» در قرآن زياد است كه اگر انسان بخواهد آيات را بخواند، هركدام يك دريائى از معرفت است. حالا اين آيه‏ى شريفه‏ى «واصبر و ما صبرك الّا باللَّه»؛ به كمك خداست كه تو ميتوانى صبر كنى، يعنى استقامت آن وقتى پايان‏ناپذير ميشود كه متصل باشد به منبع پايان‏ناپذير ذكر الهى. اگر صبر را - كه صبر به همان معناى پايدارى و ايستادگى و استقامت و عقبگرد نكردن است - وصل كنيم به آن پايگاه ذكر الهى، به آن منبع لايزال، اين صبر ديگر تمام نميشود. صبر كه تمام نشد، معنايش اين است كه اين سير انسان به سوى همه‏ى قله‏ها هيچ وقفه‏اى پيدا نخواهد كرد. اين قله‏ها كه ميگوئيم، قله‏هاى دنيا و آخرت، هر دو است: قله‏ى علم، قله‏ى ثروت، قله‏ى اقتدار سياسى، قله‏ى معنويت، قله‏ى تهذيب اخلاق، قله‏ى عروج به سمت عرش عالى انسانيت. هيچ كدام از اينها ديگر توقف پيدا نخواهد كرد؛ چون وقفه‏ها در حركت ما ناشى از بى‏صبرى است. دو لشكر مادى وقتى در مقابل هم صف‏آرائى ميكنند، آن كسى كه زودتر صبرش تمام بشود، شكست ميخورد؛ آن كسى كه ديرتر صبر و مقاومتش تمام بشود، پيروز خواهد شد؛ چون با لحظه‏اى مواجه خواهد شد كه طرف مقابل صبر خودش را از دست داده. اين مثال خيلى ظاهر و بارز عينى‏اش است؛ در همه‏ى ميدانها همين‏جور است.

    در مواجهه‏ى با مشكلات، با موانع طبيعى، با همه‏ى موانعى كه سد راه انسان در همه‏ى حركتهاى كمال ميشوند، اگر صبر تمام نشود، آن مانع، تمام خواهد شد. اينى كه گفته ميشود اسلام پيروز است، يعنى اين. اينى كه ميفرمايد «و انّ جندنا لهم الغالبون» يعنى اين. جنداللَّه، حزب اللَّه، بنده‏ى خدا، عباداللَّه، اينها با ارتباط و اتصالشان با آن منبع لايزال، در مقابل همه‏ى مشكلاتى كه انسان ممكن است مغلوب آن مشكلات بشود، ايستادگى ميكنند. وقتى ايستادگى اين طرف وجود داشت، به طور طبيعى در آن طرف زوال وجود خواهد داشت؛ پس اين بر او غلبه پيدا خواهد كرد. البته اگر اسممان حزب اللَّه و جنداللَّه باشد، اما آن ارتباط و اتصال را نداشته باشيم، چنين تضمينى وجود ندارد. بنابراين ارتباط را بايد برقرار كرد. اين صلوة، اهميتش اينجاست؛ ذكر خدا اهميتش اينجاست؛ فرصت ماه رمضان اهميتش اينجاست. فرصت خودسازى، فرصت تقوا، فرصت سرشاركردن ذخيره‏ى يقين در دل كه در اين دعاهاى ماه رمضان هم - دعاى روزها، دعاهاى شبها - اين ازدياد يقين را مى‏بينيد كه تكرار ميشود. پس، اين فرصت را بايستى براى اين مقاصد مغتنم شمرد. وقتى اينها شد، آن وقت صبر جامعه‏ى اسلامى و امت اسلامى و بنده‏ى مسلمان همان چيزى خواهد شد كه ميتواند بر همه‏ى مشكلات غلبه پيدا كند. آن وقت هم در ميدان سياست، هم در ميدان اقتصاد، هم در ميدان اخلاق، هم در ميدان معنويت، اين جامعه پيش ميرود. اين واقعيتى كه هست، اين است. ما بايد به اين واقعيت خودمان را نزديك كنيم.

    در باب صبر شنيده‏ايد، معروف است، روايات متعددى هم دارد كه صبر در سه عرصه است: صبر بر طاعت، صبر از معصيت، صبر در مصيبت. اين، روايات فراوانى دارد و شنيده‏ايد.

    صبر بر طاعت يعنى وقتى كه يك كار لازم را، يك كار واجب را، يك امر عبادى را، اطاعت خدا را ميخواهيد انجام بدهيد، از طولانى شدن آن ملول و خسته نشويد؛ ميان راه رها نكنيد. حالا مثلاً در امور عبادى ظاهرى، شخصى، فرض كنيد كه فلان نماز مستحبى كه طولانى است، يا از فلان دعاى طولانى انسان خسته نشود؛ اين صبر بر اطاعت يعنى اين. از ادامه‏ى روزه‏ى ماه رمضان، از ادامه‏ى توجه به خدا در نمازهاى واجب و فرائض، از توجه به قرآن، انسان ملول نشود؛ خسته نشود. اين صبر بر طاعت است.

    صبر از معصيت يعنى در مقابل معصيت، كف نفس كردن، باز همان استقامت، باز همان استحكام. در مقابل اطاعت، استحكام آن‏جور است؛ در مقابل معصيت استحكام به اين است كه انسان جذب نشود، اغوا نشود، تحت تأثير شهوات قرار نگيرد. يك جا شهوت جنسى است، يك جا پول است، يك جا مقام است، يك جا محبوبيت و شهرت است؛ اينها همه شهوات انسانى است. هر كسى يك جور شهوتى دارد. اينها انسان را به خودش جذب نكند در وقتى كه در راه رسيدن به آن، يك عمل حرامى وجود دارد. مثل بچه‏اى كه براى رسيدن به آن ظرف شيرينى مثلاً، حركت ميكند، ديگر وسط راهش پارچ آب هست، ليوان هست، ظرف چينى هست، متوجه نيست؛ ميزند، ميشكند. انسانى كه مجذوب گناه شد، اينجورى است. نگاه نميكند كه بر سر راهش چه هست. اين خطرناك است؛ چون انسان غافل هم هست. انسان در آن حال متنبه نيست، ملتفت نيست، غفلت دارد؛ از اين بى‏توجهىِ خودش غافل است. بچه ملتفت نيست كه «ملتفت نيست»؛ توجه ندارد كه به اين پارچ آب يا به اين ظرف چينى يا به اين گلدان قيمتى دارد بى‏توجهى ميكند. به نفس اين بى‏توجهى، بى‏توجه است. لذاست كه خيلى بايد چشممان را باز كنيم؛ احتياط كنيم كه دچار اين غفلت مضاعف نشويم. اين صبر از معصيت است.

    صبر در مصيبت هم كه معنايش اين است كه حوادث تلخى براى انسان پيش مى‏آيد؛ فقدانها، فراغها، مرگ و ميرها، دست‏تنگى‏ها، بيمارى‏ها، دردها، رنجها و از اين قبيل حوادث تلخ. اين حوادث انسان را در هم نشكند، خيال نكند كه دنيا به آخر رسيده است. اين سه عرصه براى صبر است كه هر سه عرصه هم داراى اهميت است. اينكه فرمود: «اولئك عليهم صلوات من ربّهم»، در واقع خداى متعال براى همه‏ى اينها صابر را مورد صلوات و رحمت خود قرار داده است.

    يك نكته‏اى كه در اينجا وجود دارد، اين است كه اين سه عرصه گاهى در مسائلِ صرفاً شخصى است، مثل همين مثالهائى كه به ذهن مى‏آيد و همه ميدانيم و عرض شد؛ گاهى در مسائل غير شخصى است؛ مسائل اجتماعى، مسائل عمومى، يا به تعبير ديگر، مسائلى كه سر و كار دارد با سرنوشت يك مجموعه؛ يك امت، يك ملت، يك كشور. فرض بفرمائيد آن اطاعتى كه انسان بايد بر آن پا بفشارد، اطاعتى است كه اگر آن را انجام بدهيم يا ندهيم، به سرنوشت يك كشور ارتباط پيدا ميكند. فرض بفرمائيد اطاعت جهاد فى سبيل‏اللَّه مثلاً، در دوران دفاع مقدس. رفتن به جبهه يك اطاعت بود ديگر. ايستادگى در امر دفاع از كشور و دفاع از نظام يك امر لازم و يك اطاعت بود. ايستادگى بر دفاع چيزى نبود كه فقط مربوط به شخص خود انسان باشد. هر رزمنده‏اى كه ميرفت، در واقع داشت سرنوشت كشور را با رفتن خود و ايستادگى خود رقم ميزد. يك وقت اطاعت اين جور است. يا فلان كار بزرگ را كه شما نماينده‏ى مجلسيد يا وزيريد يا مديريد يا نظامى هستيد يا در يك مؤسسه‏ى فرهنگى مشغول كاريد - هر كدامى در هرجا كه مشغول كار هستيد - و اقدام لازمى را بايد انجام بدهيد، اين اقدام، اطاعت است؛ اطاعت خداست؛ خدمت به بندگان است. اين يك جهتِ اطاعت به خدا، وظيفه‏ى در نظام اسلامى است. اين هم يك جهت ديگر اطاعت از خدا. مأمورين اين دستگاه، اين نظام الهى، كارهائى كه انجام ميدهند، وظائف الهى است كه دارند انجام ميدهند؛ از صدر تا ذيل. اگر چنانچه از اين كار شما خسته شديد - مأمور انتظامى هستيد، خسته شديد؛ مأمور اقتصادى هستيد، خسته شديد؛ مأمور امنيتى هستيد، خسته شديد؛ مأمور سياسى هستيد، خسته شديد - اين بى‏صبرى است. اين خلاف توصيه‏ى «واستعينوا بالصّبر و الصّلاة» است. به صبر استعانت كنيد و از صبر كمك بگيريد.

    يا يك چيزى كه معصيت است. معصيتى كه تبعه‏ى آن، دنباله‏ى زشت و ناخوشايند آن فقط دامنگير شخص شما نميشود. «و اتّقوا فتنة لا تصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة». گاهى يك چيزهائى است كه انسان يك حركت خلافى را انجام ميدهد، يك حرف نابجائى را ميزند، يك اقدام نابجائى را ميكند، يك امضاى نابجائى را ميكند - ما مسئولين وضعمان اين‏جور است - كه تبعاتش دامنگير يك كشور يا يك جماعتى از كشور يا يك قشر ميشود. اين شد گناه. اينجا صبرِ از معصيت، معناى عظيمترى پيدا ميكند. اين صبر با آن صبرى كه شما مثلاً در مقابل يك رشوه قرار گرفته‏ايد، صبر ميكنيد و رشوه را نميگيريد، فرق ميكند. اين بسيار كار ممدوحى است، بسيار كار بزرگى است؛ اما يك صبر در مقابل يك گناه شخصى است. از اين بالاتر، صبر در مقابل گناهى است كه اين گناه فقط دامن شخص را نميگيرد، دامن مجموعه را ميگيرد. پس صبرِ از معصيت، چنين ميدانى دارد.

    صبرِ بر مصيبت هم همين‏جور است. مصائب گاهى مصائب شخصى انسان است، گاهى مصائب عمومى است. الان فرض بفرمائيد مسئولين كشور با توطئه‏هاى گوناگون، با تهمتها، با بدگوئى‏ها، با اهانتها و افتراهاى صريح مواجهند؛ مى‏بينيد ديگر توى اين مجموعه‏ى عظيمِ ارتباطات بين‏المللى و اين خبرها و رسانه‏ها و نوشتارها و گفتارها، چقدر حرف زده ميشود. عليه اسلام جداگانه؛ يعنى عليه جمهورى اسلامى به خاطر اسلام، عليه جمهورى اسلامى به خاطر انقلاب؛ عليه جمهورى اسلامى به خاطر تك تك آرمانهاى نامطلوبِ از نظر استكبار؛ و عليه جمهورى اسلامى به خاطر بعضى از اشخاصى كه در جمهورى اسلامى هستند كه آنها نمى‏پسندندشان. يعنى عليه جمهورى اسلامى از طرق مختلف، به جهات مختلف اين تهاجمات هست. خوب، اينها مصيبت است، صبر كردنش هم آسان نيست. بعضى از سران و مسئولان دنيا كه ما آنها را از نزديك ديده‏ايم و از حالات بعضى‏شان شنيده‏ايم، هستند كه اينها گاهى يك زوايه‏ى بسيار بازى پيدا ميكنند از اهداف و خط مستقيمى كه به خيال خودشان ترسيم كردند؛ فقط به خاطر همين مسائل و ملاحظات بين‏المللى و اهانتهاى بين‏المللى. تحمل اينها برايشان سخت است. پس اين هم صبر در مصيبت.

    بنابراين صبر را با همه‏ى اهميتى كه دارد در اين سه عرصه، يك بار در مسائل شخصى بايد ملاحظه كرد - كه مهم است و من و شما بيشتر از ديگران بايد به آن اهميت بدهيم - يك بار در عرصه‏ى مسائل اجتماعى و سياسى و عمومى و ملى و همگانى كه آن مخصوص من و شماست؛ يعنى مبتلا به آحاد مردم نيست؛ آنها اينجور چيزهائى ندارند؛ مال ماهاست؛ مال من است، مال شماى دولتى است، مال شماى قضائى است، مال شماى نماينده‏ى مجلس است، مال مسئولين است. در هر دو مرحله، در هر دو سطح بايستى اين سه عرصه را مورد نظر قرار داد و از صبر كمك گرفت؛ از صبر استعانت كرد. اين اصل مطلب.

    آنچه در كنار اين مطلب عرض ميكنيم، اين است كه يكى از بى‏صبرى‏هائى كه ما گاهى اوقات از خودمان نشان ميدهيم يا شاهد هستيم كه بعضى نشان ميدهند، بى صبرى در مقابل حفظ آرمانها و اهداف انقلاب است. به نظر من اين از همه مهمتر است. جهتگيرى نظام اسلامى؛ بايستى بر آن پاى فشرد و بر سر آن پايدارى كرد. صبر، اينجا بيش از جاهاى ديگر معنا ميدهد.

    ببينيد برادران و خواهران عزيز! شماها مسئولين و كارگزاران اين نظاميد. نخبگان سياسى و فرهنگى و اجتماعى اين نظام، يا جمعى از نخبگان، اينجا جمع هستيد؛ عمده‏ى مسئولين كشور الان اينجا جمع هستند. من و شما چرا در اين نظام مشغول كار شديم؟ آيا ما از اول به دنبال اين بوديم كه حكومتى تشكيل شود، دولتى به وجود بيايد، ما بشويم رئيس دولت، مسئول دولت، وزير دولت، وكيل دولت؟ مگر مقصود اين بوده؟ نه. اگر مقصود اين باشد، بايد عرض كنم زحماتى كه هر كدام از ما ميكشيم - اگر با اين نيت باشد - همه‏اش «هبائاً منثورا»ست؛ بى‏ارزش است؛ پيش خداى متعال اجرى ندارد؛ با زوال عمر زائل ميشود، بلكه با زوال مدت مسئوليت زائل ميشود. ما فرقمان با بقيه‏ى گروه‏هائى كه در كشورهاى مختلف مى‏آيند يك رژيمى را تغيير ميدهند، بر سر كار مى‏آيند و قدرت را به دست ميگيرند، اين است كه ما آمديم براى اينكه يك جامعه‏ى اسلامى به وجود بياوريم؛ ما آمديم تا حيات طيبه‏ى اسلامى را براى كشورمان و براى مردممان بازْتوليد كنيم؛ آن را تأمين كنيم. و اگر بخواهيم با يك نگاه وسيعتر نگاه كنيم، چون بازتوليدِ حيات طيبه‏ى اسلامى در كشور ما ميتواند و ميتوانست و ميتواند همچنان الگوئى براى دنياى اسلام شود، در واقع آمديم براى اينكه دنياى اسلام را متوجه به اين حقيقت و اين شجره‏ى طيبه بكنيم؛ ما براى اين آمديم. هدف، جز اين چيز ديگرى نبود، الان هم هدف جز اين چيز ديگرى نيست.

    نظام اسلامى، نظامى است بر پايه‏ى مبانى اسلام. هر جا كه توانسته‏ايم وضع موجود و ساختار كنونى نظام خودمان را بر پايه‏ى اسلام قرار بدهيم، اين خوب است، مطلوب است؛ هر جا نتوانستيم، سعى ما بايد اين باشد كه آن را بر همان پايه و مبناى اسلامى قرار بدهيم؛ از او نبايد تخطى كنيم. اين هدف ماست.

    راز دشمنى‏هاى استكبار هم همين است؛ براى خاطر اينكه اسلام، نظام اسلامى و حكومت اسلامى و جامعه‏ى اسلامى، با ظلم مخالف است؛ با استكبار مخالف است؛ با دست‏اندازى به زندگى مردم مخالف است؛ با تجاوز به ملتها مخالف است؛ با فرعونيت قدرتها مخالف است؛ با استبداد بين‏المللى - مثل استبداد داخلى كشورها - مخالف است. اين مخالفت هم فقط مخالفت قلبى نيست؛ نه، مخالفتى است كه در مقام عمل و هر جائى كه اقتضاء پيدا كند، بروز خواهد كرد؛ ظهور پيدا خواهد كرد. اين را ميدانند؛ اين از جمهورى اسلامى شناخته شده است. لذا آن كسانى كه اهل تجاوزند، آن كسانى كه اهل دست‏اندازى به منابع ثروت ديگرانند، اهل استكبارند، اهل فرعونيت در برخوردهاى سياسى خودشان هستند، با نظام جمهورى اسلامى قهراً مخالفند.

    آن روز من در جمع آقايان محترمى گفتم، اينى كه گفته ميشود ما با قدرتهاى بزرگ يا با آمريكا تفاهم نداريم، اشتباه است. عدم تفاهمى در كار نيست؛ آنها كاملاً ما را ميشناسند، كما اينكه ما آنها را كاملاً ميشناسيم. ما طبيعت و خوى استكبار را ميشناسيم؛ ميدانيم كه آنها زير ظاهر مخملينى كه بر روى پنجه‏هاى خشن خود، بر روى چنگالهاى خونين خود كشيده‏اند، چيست؛ اين را ما ميدانيم، مى‏بينيم. ما به ادكلن و كراوات و ظاهر شيك آقايان هرگز فريب نخورده‏ايم؛ باطنشان را ديده‏ايم. خودشان هم باطنشان را نشان داده‏اند؛ در گوانتانامو، در ابوغريب، در عراق، در افغانستان، در اين بمبارانها، در اين زورگوئى‏ها، در اين دخالت كردنِ در همه چيز، در اين دسته‏بندى‏ها براى غارت ثروت حتّى از ملتهاى خودشان و نه از ملتهاى ديگر - ملتهاى ديگر كه هستند. آنها از ملت خودشان هم غارت ميكنند. كمپانى‏ها اينجورى‏اند ديگر - اينها را ما شناخته‏ايم، آنها هم ما را شناخته‏اند؛ آنها هم ميدانند آن جمهورى اسلامى‏اى كه با انقلاب آمد و امام آورد و سندهاى جمهورى اسلامى بر آن پافشارى ميكنند، يعنى جمهورى ضد ظلم، ضد استكبار، ضد زياده‏خواهى، ضد تجاوز، ضد كنز ثروت و همين چيزهائى كه در قرآن هست. آنها اين را ميدانند، به همين جهت مخالفند.

    اين نظام ماست. حالا من و شما كه مسئول در اين نظام هستيم، مظهر واقعى و حقيقى صبر ما، صبر بر اين اصول و اين مبانى و اين پايه‏هاست. بايد از ميدان در نرويد. اينجور نباشد كه اگر چنانچه درباره‏ى قصاص اسلامى، درباره‏ى اقتصاد اسلامى، درباره‏ى شكل حكومت اسلامى، درباره‏ى قانون اساسى شما، هو و جنجال و هياهو در دنيا راه انداختند - كه امكانِ اين كار را هم دارند كه هياهو راه بيندازند - شما جا بزنيد؛ نه، بر مبانى خودتان پافشارى كنيد. مبانى شما، عبوديت خداست، خدمت به بندگان خداست، دشمنى با دشمنان خداست، دشمنى با دشمنان بندگان خداست؛ اينهاست شعارهاى ما. نظام جمهورى اسلامى نظامى است بر اين پايه‏ها؛ نظامى است عقلانى، نظامى است دانشى. عقلانيت بايد بر تمام اركان اين نظام از بالا تا پائين حاكم باشد؛ اما عقلانيت به معناى تسليم نيست؛ عقلانيت به معناى هزيمت نيست؛ عقلانيت براى پيش رفتن و در جهت يافتن راههائى براى هر چه موفق‏تر شدن در رسيدن به اين آرمانهاست.

    بعضيها با نام عقلانيت، با نام اعتدال، با نام پرهيز از جنجال و دردسر بين‏المللى، ميخواهند از مبانى انقلاب و اصول انقلاب كم بگذارند! اين نميشود؛ اين نميشود. اين نشانه‏ى بى‏صبرى و نشانه‏ى خسته شدن است. گاهى اين خسته شدن را - كه خودشان خسته شده‏اند - به مردم نسبت ميدهند: مردم خسته شده‏اند! نه، نخير. مردم آن وقتى كه احساس كنند مسئولين كشور با سربلندى مسلمانى و عبوديت خودشان را اعلام ميكنند، خوشوقت ميشوند؛ خوشحال ميشوند. اين مردم، مسلمانند. حركت مردم هم به خاطر همين بود. اين مردم مگر همان مردمى نيستند كه انقلاب كردند؟ شعارهاى انقلاب چه بود؟ اين مردم مگر همان مردمى نيستند كه هشت سال اين جنگ مظلومانه را اداره كردند؟ همين مردم اداره كردند. مگر مردم ديگرى هستند؟ غير از آن مردمى كه توى اين كشور اين كارهاى بزرگ را انجام دادند، كدام مردم اين كارها را كردند؟ پريشب تلويزيون فرمايش امام را راجع به مرحوم آيةاللَّه طالقانى نقل ميكرد، كه ديدم واقعاً سر تا پاى بيانات امام، اول تا آخر، كلمه كلمه‏اش، نكته و حكمت است - رحمت و رضوان خدا بر او باد - ايشان در سخنرانى به مردم مطلبى به اين مضمون ميفرمود كه نگاه كنيد ببينيد مردم در تشييع جنازه‏ى آقاى طالقانى چه گفتند؟ گفتند اى نائب پيغمبر ما، جاى تو خالى. عزادارى آنها براى نائب پيغمبر است. مسئله‏ى نيابت پيغمبر مطرح است؛ عالم دين. اين نكته را امام از حرف مردم استفاده ميكند و به ما تحويل ميدهد. اين درست است. مردم، پايبند اسلامند. در كنار مردمدارى، در كنار مردمى بودن، براى مردم دل سوزاندن، براى مردم كار كردن، به آراء مردم اهميت گذاشتن، به احساسات و عواطف مردم اهميت دادن؛ اين است مردمى بودن. وقتى مردم ببينند شما كه مسئول جمهورى اسلامى هستيد، افتخار ميكنيد، اعتزاز ميكنيد به مسلمانى خودتان، به ضد استكبارى بودن خودتان، به ضد استبدادى بودن خودتان و از طرفى افتخار و اعتزاز ميكنيد به خدمتگزارى مردم؛ با مردم هستيد، با مردم انس پيدا ميكنيد، به مردم محبت ميكنيد، از مردم كمك ميخواهيد در مسائل گوناگون، خوب، مردم خرسند ميشوند؛ مردم اين مسئول را دوست ميدارند؛ خوششان مى‏آيد. ما وظيفه‏مان اين است. ما حق نداريم از شعارهاى انقلاب و شعارهاى اسلام عقب‏نشينى كنيم؛ اين، يك بى‏صبرى است. اين بى‏صبرى‏اى است كه نبايد اين را قبول كرد. پايبندى به اين شعارها برخلاف خواست دشمن، بر خلاف نظر دشمن، با حركت كشور به سوى پيشرفت به معناى حقيقى كلمه، هيچ منافاتى هم ندارد كه هميشه سعى ميكردند اينجور القاء كنند كه اگر اسلامى هستيد، پس ديگر پيشرفت و دست يافتن به مراحل بالاى رفاه مادى و پيشرفت علمى ممكن نيست؛ نخير، درست بعكس است؛ درست بعكس است. ما پيشرفتهايمان زياد بوده.

    من گاهى متأسفانه مى‏بينم در بعضى از نوشتجات و نشريات و اظهارات، موفقيتهاى آشكار اين ملت زير سؤال ميرود. اينها نبايد اين كار را بكنند؛ اين بد است. اين، لگدزدن به مردم است؛ اين، خالى كردن تو دل مردم و مأيوس كردن مردم است به طور غلط و دروغ. كِى ميتواند منكر پيشرفتهاى شگفت‏آورِ علمى امروز ما بشود؟ و دليل اهميت اين پيشرفتها همين است كه اين پيشرفتها در بسيارى از موارد، كشورِ ما را جزوِ معدود كشورهاى دارنده‏ى اين پيشرفتها قرار داده. اين چيز كمى است؟ حدود يك ماه قبل در همين حسينيه نمايشگاهى تشكيل دادند و از بين صدها تازه‏ى علمى، پنجاه و يكى دوتا از تازه‏هاى علمى را آوردند اينجا. صاحبان علمى بعضى از طرحها - كه بعضى دولتى بودند، بعضى بخش خصوصى - گزارش دادند كه بعضى از اينها در كشور بى‏سابقه است و بعضى در دنيا بى‏سابقه است؛ شايد حدود دو تا يا سه تا از اينها در دنيا بى‏سابقه است. اين را بايد آدم انكار كند؟! سال گذشته بود يا اندكى قبل از يك سال - حالا درست من تاريخ يادم نيست - مجمعِ علمىِ بزرگى اينجا تشكيل شد درباره‏ى موضوع خاصى - من حالا ديگر نميخواهم جزئيات و خصوصيات آن را تكرار بكنم؛ يعنى آن مورد خاص خصوصيتى ندارد - كه از چندين كشور پيشرفته‏ى دنيا آمده بودند اينجا، پيشرفتهاى علمى و فناورى و تحقيقاتى ما را ديدند. وقتى مصاحبه‏هاى اينها را پخش كردند، اينها ميگفتند اگر ما نديده بوديم، باور نميكرديم كه ايران به يك چنين جائى دست پيدا كرده باشد؛ به اين نقطه دست پيدا كرده باشد. اين مال يك مورد و دو مورد نيست؛ اين مسئله‏ى فناورىِ هسته‏اى، يك نمونه است؛ من بارها گفته‏ام. اين، يك نمونه است. ما از اين قبيل نمونه، موارد متعددى داريم، كه اينها پيشرفتهاى علمى ماست. از لحاظ پيشرفتهاى آبادانى و عمرانى، پيشرفتهاى توسعه‏ى زندگى مردم، بالا رفتن سطح زندگى، چه چيزى مورد انكار ميتواند قرار بگيرد كه انسان مى‏بيند متأسفانه در بعضى از نوشتجات، بيخود و به بهانه‏ى ناچيزى، اين چيزها را زير سؤال ميبرند. اين حركتِ عظيم ملت ايران، حركت با ارزشى است. و ما بعد از حدود سى سال كه از شروع اين انقلاب ميگذرد و نزديك به بيست سال از رحلتِ امام بزرگوار ما - كه معلم اين انقلاب و بانى اين انقلاب بود - ميگذرد، مى‏بينيم مردم آن شعارها را همچنان سر دست خودشان بلند كردند و نگه داشتند و آن شعارها را تكرار ميكنند. و جوانهاى ما كه نه دوران امام را ديدند، نه امام را ديدند، نه دوره‏ى جنگ را درك كردند، در بيانشان، در هنرشان، در شعرشان، ستايشگر آن قله‏هاى عظيم هستند كه ملت ايران آنها را گذرانده است. اينها چيز كمى است؟ اينها را بايد انكار كرد؟

    خوب، ميفرمايند شش دقيقه مانده است به وقت نماز. حالا كه وقت كم است، بحثها را كوتاه كنيم. من چند تا تذكر را كه بيشتر متوجه به مسئولين اجرائى است و البته به مسئولين قوه‏ى مقننه و قوه‏ى قضائيه هم هست - منتها مسئولين اجرائى بيشتر با مردم مواجه هستند - ميدهم.

    يك مسئله اين است كه در اقدامهاى خودمان، تصميمهاى خودمان، رضايت مردم را كه در نظر ميگيريم، چيز خوبى هست؛ اما اينجور نباشد كه يك جائى رضايت مردم، خوشايند مردم را در نظر بگيريم، اما رضايت خدا را در نظر نگيريم. اگر يك جائى عملى را بايد انجام بدهيد كه اگر انجام داديد، خوشايند مردم نيست، ولى شرعاً واجب است، انجام بدهيد. يا يك كارى را بايد نكنيد؛ به حسب موازين شرعى و عقلائى و كارشناسى درست، اما مردم خوشايندشان اين است كه شما اين كار را بكنيد. اينجا بايد كدام را انتخاب كنيد؟ اينجا بايستى آن چيزى را كه تكليف هست، انتخاب كرد. رضايت مردم، قناعت مردم، خدمت به مردم، چيزِ بسيار باارزشى است؛ اما تا آن وقتى كه خوشايند مردم، معارضِ با تكليف نشود.

    دوم، در تصميمهاى كلان - حالا آقاى رئيس‏جمهور محترم اشاره كردند به طرح تحول اقتصادى كه جزو تصميمهاى بزرگ و مورد قبول و اتفاق همه‏ى اهل نظر هست كليات اين كار، اگر اختلافى، نظرى هم هست، در كيفيت اجرا و در زمان اجرا و اين چيزهاست؛ والّا نسبت به كلياتش، همه‏ى اهل نظر، كسانى كه با ما تماس دارند و تماس داشتند و گزارشِ شفاهى و كتبى و غيره به ما دادند، متفوقند كه اين كار لازم است - بايد از افراط و تفريط صرف‏نظر كرد؛ دچار افراط و تفريط نبايد شد. نبايد از آن طرف انسان اقدام نكند، از ترس اينكه نشود، يا بد بشود؛ اين درست نيست. نبايد هم در اقدام بى‏محابا عمل كند، به صرف اينكه اين اقدام، اقدام درستى است. هر دو طرف را بايستى مورد ملاحظه قرار داد، كه من خرسند شدم از اينكه ايشان گفتند كه ما اين كار را طبق قانون انجام ميدهيم و با مجلس هماهنگيم. اينها خوب است. با تأنّى، با تروّى، با ملاحظه‏ى جوانب انجام بگيرد. همكارى سه قوه در عمل و گفتار؛ هر دو، هم در عمل با هم همكارى كنند، هم در زبان با هم همكارى كنند؛ بويژه در مسائل مهم. راجع به اصل 44 و اين چيزها هم ميخواستيم عرض بكنيم كه ديگر صداى اذان بلند شد.
    :icon_pf(57):

  5. #455
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 خطبه‌های نماز جمعه تهران در روز هجدهم رمضان29/ 06/ 87

    خطبه‌های نماز جمعه تهران در روز هجدهم رمضان

    29/ 06/ 87
    خطبه‏ى اول‏

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏

    و الحمد للَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى‏الأرضين و صلّ على أئمّة المسلمين و هداة المؤمنين و حماة المستضعفين.

    روز جمعه و شب قدر، آن هم در ماه رمضان و حالت روزه‏دارىِ برادران و خواهران عزيز فرصت بسيار مغتنمى است براى اينكه در اين دقائق معدودى كه ميتوان پيش از نماز جمعه سخن گفت، دلهاى خودمان را با منبع رحمت و فضل الهى آشنا كنيم، نزديك كنيم و ان‏شاءاللَّه زمينه‏ى پرورش نهال تقوا را در دل خودمان فراهم بياوريم.

    مناسبت شب قدر، يكى مناسبت دعا و تضرع و توجه به پروردگار است كه ماه رمضان بخصوص شبهاى قدر، بهار توجه دلها و ذكر و خشوع و تضرع است. ثانياً بهانه و مناسبتى است براى اينكه دلهايمان را با مقام والاى امير مؤمنان و سرور متقيان عالم قدرى آشنا كنيم و درس بگيريم. هر چه كه در فضائل ماه رمضان و وظائف بندگان صالح در اين ماه بر زبان جارى شود و بتوان گفت، اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) نمونه‏ى كامل آن و برجسته‏ترين الگو براى آن خصوصيت است. من صحبتم را در خطبه‏ى اول با ياد امير مؤمنان (عليه الصّلاة و السّلام) آغاز ميكنم، تا قدرى به معرفت اين بزرگوار نزديك بشويم، كه هر چه گفته‏اند و هر چه گفته‏ايم و شنيده‏ايم، در مقايسه‏ى با عظمت آن مقام و برجستگى آن شخصيت، كوچك و حقير است و نميتوانيم نه مجاهدت او را، نه تلاش او را براى تقرب به خداى متعال، نه سختى‏ها و رنجهاى زندگى او را، نه عظمت كارى را كه در دوران خود انجام داد، توصيف بكنيم.

    من امروز براى اينكه از اميرالمؤمنين درس بگيريم، يك بُعد از ابعاد فعاليت همه‏جانبه‏ى اميرالمؤمنين را عرض ميكنم و آن بُعد تربيت اخلاقى است. آن روزى كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در جامعه‏ى اسلامىِ آن روز بر سر كار آمد، وضع امت مسلمان با آن روزى كه پيغمبر اكرم از دنيا رفت، تفاوت زيادى كرده بود. اين بيست و پنج سال فاصله بين رحلت پيغمبر اكرم و آمدن اميرالمؤمنين بر سر كار، حوادث زيادى اتفاق افتاده بود كه اين حوادث بر روى ذهن و فكر و اخلاق و عمل جامعه‏ى اسلامى اثر گذاشته بود و بعد، اين نظام و اين جامعه را اميرالمؤمنين تحويل گرفت.

    نزديك پنج سال اميرالمؤمنين در آن كشور بزرگ اسلامى حكومت كرد. اين پنج سال، هر روزش حاوى يك درس است. يكى از كارهاى مستمر اميرالمؤمنين پرداختن به تربيت اخلاقى آن مردم است. همه‏ى انحرافهائى كه در جامعه پيش مى‏آيد، برگشتش و ريشه‏اش در اخلاقيات ماست. اخلاق انسان، خصوصيات و خصال اخلاقى انسانها، عمل آنها را جهت ميدهد و ترسيم ميكند. اگر ما در يك جامعه‏اى يا در سطح دنيا كجرفتارى‏هائى را مشاهده ميكنيم، بايد ريشه‏ى آنها را در خُلقيات ناپسند ملاحظه كنيم. اين حقيقت، اميرالمؤمنين را به بيان يك حقيقت مهمترى وادار ميكند و آن حقيقتِ بالاتر اين است كه اغلب اين خصال باطل و مضر در انسانها، بر ميگردد به دنياطلبى. لذا اميرالمؤمنين ميفرمايد: «الدّنيا رأس كلّ خطيئة»؛ دنياطلبى ريشه و مركز اصلى همه‏ى خطاهاى ماست، كه در زندگى جمعى ما، در زندگى فردى ما، اين خطاها اثر ميگذارد. خوب، معناى دنياطلبى چيست؟ دنيا چيست؟

    دنيا عبارت است از همين طبيعت عظيمى كه خداى متعال خلق كرده است و در اختيار انسانها قرار داده است؛ دنيا يعنى اين. همه‏ى اين مواهبى كه خداى متعال در عرصه‏ى گيتى آفريده است، مجموعه‏ى چيزهائى هستند كه دنيا را تشكيل ميدهند. اولش عمر خود ماست. درآمدهاى دنيوى و حاصل تلاشهاى دنيوى، اينها همه دنياست؛ فرزند، دنياست؛ مال، دنياست؛ علم، دنياست؛ منابع طبيعى، دنياست؛ اين آبها، اين ذخائر معدنى، همه‏ى اين چيزهائى كه در عالم طبيعت انسان ملاحظه ميكند، اينها همين دنيا هستند؛ يعنى چيزهائى كه اجزاء زندگىِ اين جهانىِ ما را تشكيل ميدهد. خوب، كجاى اين بد است. يك دسته از آثار شرعى و اسلامى و معارفى به ما ميگويد كه دنيا را آباد كنيد: «خلق لكم ما فى الارض جميعا»؛ برويد دنيا را تحقق ببخشيد، آباد كنيد، بهره‏بردارى از نعم طبيعى را براى خودتان، براى مردم آماده كنيد. يك دسته از روايات اينهاست: «الدّنيا مزرعة الاخرة»، «متجر عباداللَّه»؛ از اين قبيل تعبيرات وجود دارد كه اينها همه، نگاه مثبت به دنيا را نشان ميدهد.

    يك دسته از بيانات اسلامى و معارفى ما هم، دنيا را رأس خطايا و ريشه‏ى گناهان به حساب مى‏آورد. اين ماحصل مطلبى كه از اين دو مجموعه‏ى معارفى به دست مى‏آيد، حرف روشنى است - البته بحثهاى تحليلى و عميق براى اين كارها بايد بشود و لازم است و شده؛ بحثهاى خوبى هم انجام گرفته است - اما خلاصه‏ى مطلب اين است كه خداى متعال اين سفره‏ى طبيعت را براى افراد انسان گسترده است و همه‏ى آحاد انسان را سفارش كرده است، دستور داده است كه اين مائده‏ى طبيعى الهى را هرچه ميتوانند بالفعل‏تر، آماده‏تر، رنگين‏تر در اختيار افراد بشر قرار بدهند و خودشان هم بهره ببرند؛ لكن يك حدود و ضوابط و قواعدى بر اين حاكم است؛ يك منطقه‏ى ممنوعه‏اى وجود دارد. دنياى ممدوح اين است كه انسان اين سفره‏ى طبيعى الهى، اين موهبت الهى را آنچنانى كه ضوابط و قواعد الهى دستور داده است، بر طبق او رفتار كند، از حدود و ضوابط تخطى نكند، در مناطق ممنوعه قدم نگذارد. دنياى مذموم آن است كه انسان اين متاعى را كه خداى متعال براى افراد بشر قرار داده است، براى خود بخواهد، سهم خود را افزونتر از ديگران بخواهد، به سهم ديگران دست‏اندازى كند، دلبستگى پيدا كند كه اين دلبستگى به مقتضاى حبّ الشّى‏ء يعمى و يصمّ، انسان را كر و كور ميكند، تا آنجا كه در راه به دست آوردن چيزى كه عاشق و دلبسته‏ى آن هست، هيچ خط قرمزى و هيچ حد و حدودى را رعايت نميكند؛ اين ميشود دنياى مذموم. دلبستن به دنيا، سهم‏خواهى بيش از اندازه‏ى خود، بيش از حق خود، دست‏اندازى به سهم ديگران، تجاوز به حقوق ديگران؛ اين ميشود آن دنياى مذموم. مال، دنياست؛ مقام، دنياست؛ قدرت، دنياست؛ محبوبيت، دنياست؛ نعم دنيا، لذات طبيعى، اينها همه دنياست. اسلام و اديان الهى به طور كلى بهره‏بردارى از اين دنيا را براى انسان مباح قرار دادند؛ اما دست‏اندازى به حق ديگران، به هم زدن قواعد و قوانين اين عالم طبيعت، ظلم كردن به ديگران، خود را غرق در اين متاع دنيا كردن و از هدف اصلى و نهائى غافل ماندن را ممنوع دانسته‏اند؛ مذموم دانسته‏اند. اين دنيا وسيله‏ى تعالى و تكامل است، هدف نبايد قرار بگيرد؛ به اينكه توجه نشد، اين دنيا ميشود مذموم.

    اين بليه در دنياى اسلام و در دورانى كه اميرالمؤمنين بر سركار آمد، وجود داشت كه موجب شده بود حق صريح، يعنى كسى مثل على‏بن‏ابى‏طالب (عليه‏السّلام) مورد خدشه و مناقشه قرار بگيرد؛ كسانى مقام او، معنويت او، سابقه‏ى او، صلاحيتهاى بى‏نظير او را براى مديريت جامعه‏ى اسلامى نديده بگيرند و با او معارضه و مبارزه كنند. اين، بر اثر دنياطلبى بود. راز انحرافى كه آن روز اميرالمؤمنين در مقابل خود ملاحظه ميكرد - و نهج‏البلاغه پر است از بيان اين انحرافها - عبارت بود از دنياطلبى. شما امروز به دنيا نگاه كنيد، همين را مشاهده ميكنيد. وقتى عناصر دنياطلب، فرصت‏طلب، متجاوز، زمام كارها را در سطح عالم در دست گرفتند، همانى ميشود كه ملاحظه ميكنيد. اولاً به حقوق انسانها ظلم ميشود؛ ثانياً حق و سهم آحاد بشر از اين سفره‏ى عظيم طبيعت الهى و موهبت الهى نديده گرفته ميشود؛ ثالثاً همين دنياطلبان براى اينكه به مقاصد خودشان برسند، در جامعه فتنه ايجاد ميكنند؛ جنگها، تبليغات دروغين، سياست‏بازى‏هاى ناجوانمردانه؛ اينها ناشى از همين دنياطلبى‏هاست. در محيط فتنه - محيط فتنه به معناى محيط غبارآلود است - و وقتى فتنه در جامعه‏اى به وجود آمد، فضاى ذهنى مردم مثل محيطِ غبارآلود و مه‏آلود است كه گاهى انسان نميتواند دو مترى خودش را هم ببيند. يك چنين وضعى به وجود مى‏آيد. در يك چنين وضعيتى است كه خيلى‏ها اشتباه ميكنند، بصيرتشان را از دست ميدهند. تعصبهاى بيخود، عصبيتهاى جاهلى در چنين فضائى رشد پيدا ميكند. آن وقت مى‏بينيد محور دنياطلبانند، اما يك عده كسانى كه اهل دنيا هم نيستند، به خاطر فتنه در جهت هدفهاى آنها حركت ميكنند؛ وضع دنيا اينجور ميشود. بنابراين «الدّنيا رأس كلّ خطيئة». حب دنيا، دل بستن به دنيا، در رأس همه‏ى خطايا و همه‏ى گناهان است. اميرالمؤمنين به اين نكته توجه ميدهد. اين برنامه‏ى تربيت اخلاقى اميرالمؤمنين است.

    شما اگر سرتاپاى نهج‏البلاغه را نگاه كنيد، مى‏بينيد آنچه كه اميرالمؤمنين درباره‏ى بى‏رغبتى به دنيا، دل نبستن به دنيا، زهد در دنيا بيان فرموده است، از همه‏ى آنچه كه در نهج‏البلاغه بيان كرده است، بيشتر است؛ اين به خاطر همين است. والّا اميرالمؤمنين كسى نبود كه از دنيا گوشه‏گيرى كند، انعزال از دنيا داشته باشد؛ نه، براى آبادى دنيا يكى از فعالترين آدمها بود؛ چه در زمان خلافت، چه بعد از خلافت، اميرالمؤمنين جزو كسانى نبود كه كار نكنند، دنبال تلاش نروند؛ چرا. معروف است آن‏وقتى كه اميرالمؤمنين در مدينه زندگى ميكردند - قبل از خلافت - باغستانهائى را به دست خودش به وجود آورده بود؛ آب جارى كرده بود؛ نخل به وجود آورده بود. پرداختن به دنيا و به طبيعتى كه خداى متعال در اختيار انسان گذاشته است، و اداره‏ى معيشت مردم، اداره‏ى امور اقتصادى مردم، فراهم كردن وسائل رونق اقتصادى، اينها همه كارهاى مثبت و لازم و جزو وظائف فرد مسلمان و مديران اسلامى است. اميرالمؤمنين يك چنين آدمى بود؛ اما خود او هيچ دلبستگى نداشت. اين وضع اميرالمؤمنين و برنامه‏ى تربيت اخلاقى اميرالمؤمنين است.

    علاج دنياپرستى را هم اميرالمؤمنين در خطبه‏ى متقين بيان فرموده است: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم». علاج دلبستن و مجذوب شدن به دنيا اين است كه انسان تقوا پيشه كند كه از خواص تقوا يكى همين است كه «عظم الخالق فى انفسهم»؛ خدا در دل انسان، در جان انسان آنچنان جايگاهى پيدا ميكند كه همه چيز در نظر او كوچك ميشود. اين مقامات دنيوى، اين اموال، اين زيبائى‏ها، اين جلوه‏هاى زندگى مادى، اين لذتهاى گوناگون در نظر انسان حقير ميشود و بر اثر عظمت ياد الهى در دل انسان، اهميت پيدا نميكند. از خصوصيات تقوا همين است. خود او هم - اميرالمؤمنين - مظهر كامل همين معنا بود. در اين خطبه‏ى معروف «نوف بكالى» كه حالا من يك فقره‏اى از آن را بعد عرض ميكنم، ميگويد حضرت ايستاد روى سنگى، لباس ساده پشمىِ مندرسِ كم‏قيمتى بر تن او بود و نعلى از برگ خرما يا از پوست درخت خرما به پاى او بود؛ چنين وضعيت فقيرانه و زاهدانه‏اى حاكم و مدير آن كشور عظيم اسلامى داشت؛ اينجور زندگى ميكرد و اين بيانات عظيم، اين جواهر حكمت را بر زبان جارى ميكرد.

    اين بزرگوار در همين قضاياى سياسى زمان خود، وقتى در جنگ صفين يك نفر آمد راجع به قضاياى سقيفه و اين چيزها سؤال كرد، حضرت با تندى به او جواب دادند، فرمودند: «يا اخا بنى‏اسد انّك لقلق الوضين ترسل فى غير سدد»؛(1) جاى حرف را نميدانى، نميفهمى چه بگوئى، كجا بگوئى، حالا در اثناى اين حادثه‏ى عظيم نظامى و سياسى، آمدى از گذشته سؤال ميكنى كه قضيه‏ى سقيفه چه بود! وليكن در عين حال يك كلمه جواب او را ميدهند، ميفرمايند ليكن تو حق سؤال كردن داشتى، چون سؤال كردى، حق دارى و من بايد جواب بدهم؛ «فانّها كانت اثرة شحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس اخرين»؛(2) اين يك امتيازطلبى بود؛ يك عده‏اى چشم پوشيدند، يك عده‏اى به آن چنگ انداختند. مسئله‏ى چشم پوشيدن؛ يعنى قدرت‏طلبى، دنبال جاه و مقام رفتن، دنبال دنيا به هر شكل آن رفتن، از نظر اميرالمؤمنين در همه‏ى زمانها محكوم و مردود است. اين آن روحيه‏ى اميرالمؤمنين است كه ميخواهد به ما اين روحيه را تعليم بدهد؛ بايد ما از اميرالمؤمنين اين را درس بگيريم؛ ياد خدا و توجه به ذكر و مناجات الهى، مهمترين علاجى است كه اميرالمؤمنين براى اين كار دارد.

    ما بايد اين شبها، اين روزها و اين دعاها را قدر بدانيم. توجه به اين دعاها، تذكر مضامين اين دعاها خيلى ارزش دارد؛ اگر قدردانى كنيم. اينها علاج درد درونى ماست كه متأسفانه آحاد بشر در همه‏ى دورانها به آن مبتلا بوده‏اند. بايد هرچه ميتوانيم اين بيمارى، اين درد بزرگ، اين ضايعه - دلبستگى به دنيا - را در خودمان كم كنيم. توجه به خداى متعال و تذكر عظمت پروردگار يكى از راه‏هاست. لذا شما دعاهاى اميرالمؤمنين را نگاه كنيد؛ پرشورترين دعاها همين دعاهاى اميرالمؤمنين است. البته ادعيه‏ى رسيده‏ى از معصومين (عليهم‏السّلام) همه پرمغز، پرمضمون از لحاظ سوز و گداز عاشقانه و عارفانه است و غالباً در حد عالى، منتها جزو بهترينها يا شايد بهترينها، اين دعاهائى است كه از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) رسيده است. همين دعاى كميل يا دعاى صباح يا دعاى مناجات شعبانيه، كه من از امام (رضوان اللَّه عليه) يك وقتى پرسيدم كه در بين اين دعاها شما بيشتر به كدام علاقه داريد، ايشان گفتند دعاى كميل و مناجات شعبانيه. هر دو از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) است. اين راز و نياز و سوز و گداز اميرالمؤمنين و هم مناجاتهاى آن بزرگوار، حقيقتاً گدازنده است براى كسى كه توجه داشته باشد.

    و من خواهش ميكنم جوانان عزيز ما سعى كنند معانى اين كلمات و اين فقرات را در اين دعاها مورد توجه قرار بدهند. الفاظ دعا، الفاظ فصيح و زيبائى است؛ ليكن معانى، معانى بلندى است. در اين شبها با خدا بايد حرف زد، از خدا بايد خواست. اگر معانى اين دعاها را انسان بداند، بهترين كلمات و بهترين خواسته‏ها در همين دعاها و شبهاى ماه رمضان و شبهاى احياء و دعاى ابى‏حمزه و دعاهاى شبهاى قدر است. اگر كسى معانى اين دعاها را نميداند، با زبان خودتان دعا كنيد؛ خودتان با خدا حرف بزنيد. بين ما و خدا حجابى وجود ندارد؛ خداى متعال به ما نزديك است؛ حرف ما را ميشنود. بخواهيم با خدا حرف بزنيم؛ خواسته‏هاى خودمان را از خداى متعال بخواهيم. اين انس با خداى متعال و ذكر خداى متعال و استغفار و دعا خيلى تأثيرات معجزآسائى بر روى دل انسان دارد؛ دلهاى مرده را زنده ميكند.

    من به مناسبت شهادت اين بزرگوار به اين هم اشاره بكنم كه اين مناجاتهاى اميرالمؤمنين كه گدازنده است، شكوه‏هاى اميرالمؤمنين هم گدازنده است، درد دلهاى اميرالمؤمنين هم حقيقتاً گدازنده است. آنجائى كه از فقدان ياران خود سخن ميگويد، ياد شهيدانى كه با او بودند در ميدانهاى جنگ، در زمان پيغمبر، در آن جهادهاى عظيم؛ آن كسانى كه در دوره‏ى خلافت خودِ آن بزرگوار در جنگ صفين، در جنگ جمل بودند و حضور داشتند، مجاهدت كردند و به شهادت رسيدند، حضرت ميفرمايد: «أين عمّار، أين ابن التّيّهان، أين ذو الشّهادتين و اين نظراؤهم من اخوانهم الّذين تعاقدوا على المنيّة»؛ كجا هستند آن شخصيتهاى بزرگى كه پيمان جانبازى بستند، در راه خدا پاى فشردند و رفتند. «و أبرد برؤوسهم الى الفجرة»؛ آن كسانى كه در راه خدا شهيد شدند، سرهاى اينها را بريدند و براى فجار و حكمرانان فاجر هديه بردند، كجا هستند؟ اميرالمؤمنين اشك ريخت در فراق ياران و دوستانش و البته در فراق رسول معظّمِ خداى متعال، كه غالباً به ياد آن بزرگوار و در فراق آن بزرگوار بود و ايشان را ياد ميكرد. و اين جزو شكوه‏هاى اميرالمؤمنين است. و اين شكوه‏ها و اين مناجاتها و اين سوز و گدازها در مثل امشبى - كه شب نوزدهم ماه رمضان است - با ضربت خوردن اميرالمؤمنين به پايان رسيد. اين مسجد كوفه كه در و ديوار مسجد كوفه و مردمى كه در آنجا جمع ميشدند، بارها از اميرالمؤمنين اين مناجاتها و اين دعاها و اين راز و نيازها را با خداى متعال شنيده بودند، اشكهاى آن بزرگوار را ديده بودند، آن عبادت مخلصانه و آن بيانات عارفانه و گاهى شكوه‏هاى آن بزرگوار و رنجهاى او را ديده بودند و شنيده بودند، ناگهان در شبِ نوزدهم ماه رمضان، در مسجد كوفه ديدند صداى آن بزرگوار بلند شد كه: «فزت و ربّ الكعبه». دست جنايت در تاريكى شب اميرالمؤمنين را هدف قرار داد. كسى روز، جرأت نميكرد در مقابل على ظاهر شود، بخواهد با او نبرد كند. كى‏ بود كه بتواند به اميرالمؤمنين در روز روشن سوء قصد كند؛ در شب، آن هم در حال نماز، اميرالمؤمنين در محراب عبادت. مردم صداى هاتف را شنيدند كه خبر از حادثه‏ى عظيم درباره‏ى اميرالمؤمنين ميداد؛ رفتند طرف مسجد، با پيكر خون‏آلودِ اميرالمؤمنين مواجه شدند. صلّى اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين!

    پروردگارا! به حق اميرالمؤمنين، ما را از دوستان و از پيروان آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! ما را در راه تقوا و پرهيزگارى - كه درس بزرگ اميرالمؤمنين بود - پايدار قرار بده. پروردگارا! اخلاق فاضله را نصيب ما ملت ايران بفرما. پروردگارا! ما را از بيمارى خُلقهاى رذيله نجات بده. پروردگارا! ما را در راه حق و در طلب آنچه كه از بندگان صالح خود خواسته‏اى، داراى صبر و استقامت قرار بده. پروردگارا! ملت ايران را در همه‏ى مقاصد خود پيروز و موفق و سربلند بگردان . پروردگارا! ارواح طيبه‏ى شهيدان ما و روح مطهر امام را از آنچه كه در كشور ما و در ميان ما ميگذرد، راضى و خشنود بگردان؛ مغفرت و رحمت خودت را شامل حال آنها و همه‏ى گذشتگان ما قرار بده؛ سلام ما را به ولى‏عصر (ارواحنافداه) برسان؛ ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده.

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏

    قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا أحد.



    خطبه‏ى دوم‏

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏

    و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة و الحسن و الحسين سيّدى شباب اهل الجنّة و علىّ‏بن‏الحسين و محمّدبن‏علىّ و جعفربن‏محمّد و موسى‏بن‏جعفر و علىّ‏بن‏موسى و محمّدبن‏علىّ و علىّ‏بن‏محمّد و الحسن‏بن‏علىّ و الخلف القائم المهدىّ حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صلّ على أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.

    در اين خطبه‏ى دوم، اولاً لازم است كه به نوجوانان عزيزى كه امسال، اولين سال روزه‏ى واجب خودشان را ميگذرانند و مشرّف به خطاب الهى و تكليف الهى ميشوند، تبريك عرض بكنيم؛ بخصوص دختربچه‏هائى كه در سنين كم، تكليف الهى را آزمايش ميكنند و در اين روزهاى نسبتاً بلند و گرم روزه ميگيرند، كه اين يكى از بهترين آزمايشهاى ملت و مردم ماست. جوانهاى ما، رياضت شرعى روزه را در دوران جوانى تجربه ميكنند؛ اين گرسنگى كشيدن، چشم بستن از لذائذ و كم رغبتى به محرّمات در فرصت يك‏ماهه خيلى چيز ارزشمندى براى مردم، بخصوص براى جوانهاست؛ و اين تمرينِ كسب تقواست از دوران نوجوانى، كه از آغاز بلوغ در دختر يا پسر به وجود مى‏آيد. به همه‏ى جوانها، بخصوص به اين سالِ اولى‏ها تبريك عرض ميكنيم. بحمداللَّه فضاى جامعه‏ى ما فضاى معنوى است و اين فضاى معنوى در ماه رمضان در جهت معنويت اشتداد پيدا ميكند؛ عادات خوب بتدريج در بين مردم رواج پيدا ميكند؛ اين كمكهائى كه به مستمندان ميشود - هفته‏ى احسان و نيكوكارى - يا اين افطارى‏هائى كه در شهرهاى مختلف انسان ميشنود كه افراد خيّر در مساجد، در معابر عمومى جمع ميشوند، افطارى فراهم ميكنند، مردم افطار ميكنند، كارهاى بسيار خوبى است؛ مايه‏ى صفا و صميميت و نزديكى و در واقع حق ماه رمضان را ادا كردن است، كه يكى از حقوق ماه رمضان، همين نيكى به برادران، همراهى با نزديكان، با برادران مسلمان و كمك به يكديگر است. اينها چيزهاى بسيار خوبى است، از سابق هم معمول و مرسوم بود، امروز بيشتر است؛ مجالس موعظه، مجالس دعا، مجالس قرآن، عادات خوبى است؛ روز به روز بايستى اينها را ترويج كرد و عمق داد؛ مغز داد. صورتِ جلسه كافى نيست، بايستى از جلسه‏ى دعا، از جلسه‏ى موعظه، از جلسه‏ى قرآن بهره‏بردارى كرد؛ هر كدام از ما سعى كنيم سهمى بگيريم.

    يكى دو تا از مسائل گوناگون را عرض ميكنم. چون روز قدس نزديك است، درباره‏ى روز قدس و مسئله‏ى فلسطين، مختصرى عرض ميكنم و مطالبِ به زبان عربى هم خطاب به برادران عرب آماده شده است كه آنها را هم عرض خواهيم كرد.

    بحمداللَّه ملت ايران در طول اين سالهاى از آغاز پيروزى انقلاب تا امروز در يك خط مستقيمى حركت كرده است و اين خط مستقيم، خط پايدارى بر مبانى و اصول اسلامى است. ملت ايران، ملت متحجرى هم نيست؛ اقتضائات زمان را دانسته است؛ اهل علم، اهل تحقيق، اهل تفحص، اهل فهم است. ملت ما اينجورند. هر دوره‏اى، هر زمانى، اقتضائاتى داشته است و ملت ما بر طبق آن اقتضائات عمل كرده. دوران دفاع مقدس، دوران بسيار سختى بود، ملت يكپارچه وارد ميدان دفاع شد؛ جوانها رفتند، پدر مادرها هر كدام به نحوى كمك كردند، نوجوانها به نحوى كمك كردند، طبقات مختلف جامعه، هر كدام به نحوى در اين كار بزرگ شركت كردند. در دوران تحقيق و علم و ساختن كشور و بناى كارهاى بزرگ، باز مردم ما در هر دوره‏اى، هر چه كه لازم بوده است، انجام دادند. در آن وقتى كه تهاجم سياسىِ دشمنان خارجىِ ما تشديد پيدا كرده است و سعى كردند به جريانهاى مخالفت با كشور از طرق مختلف شدت ببخشند، ملت ما در هر ميدانى كه لازم بوده، حاضر شده است. يك نگاه به اين سالهاى قبل بيندازيم، آن وقتى كه در داخل، ايادى بيگانه سعى ميكردند بين مردم اختلاف بيندازند، مردم صداى وحدت و شعارهاى وحدتشان را بلند كردند و همبستگى‏هاى خودشان را به شكلهاى مختلف نشان دادند. آن وقتى كه دستگاه‏هاى جاسوسى دشمن به كمك ماهواره‏هايشان سعى كردند يك عده آشوبگر و اغتشاشگر را در خيابانهاى تهران و بعضى شهرستانها راه بيندازند، مردم وارد ميدان شدند و قبل از آنكه نيروهاى موظف به مقابله با اخلالگران بپردازند، خودِ مردم وارد شدند. آن وقتى كه تبليغات دشمنان در زمينه‏هاى گوناگون، از جمله در زمينه‏ى هسته‏اى زياد شد - كه ديديد دنيا را پُر كردند از تبليغ عليه جمهورى اسلامى - و لازم بود كه مردم از خودشان عكس‏العمل نشان بدهند، حقاً و انصافاً بهترين واكنشها را در قضاياى مختلف نشان دادند. اگر با چشمِ انصاف به آنچه كه يك حركت ملى ميشود نام آن را گذاشت نگاه كنيم، كه اين مربوط به اكثريتِ مردم و قشرهاى متحرك و فعال مردم است، خواهيم ديد كه از اول انقلاب و در اين سى سال، اين ملتِ زنده در هر زمانى بر طبق آنچه كه نياز كشور بوده است و آنها احساس كرده‏اند، دانسته‏اند كه نياز كشور است، با شوق و رغبت حركت كردند. از حق و انصاف نبايد گذشت كه اينجور است و هميشه همينجور بوده است؛ اميدواريم در آينده هم همينجور باشد. و همين موجب شده است كه دشمنان ما از فشار آوردن بر ملت ايران و بر مسئولين كشور نتوانند طرفى ببندند و سودى ببرند. تهديد ميكنند، حرف ميزنند، اما نتوانستند از اين تهديدها، از اين تبليغات عليه اين ملت سودى ببرند. ملت بحمداللَّه راه خودش را ادامه داده است. اين راه، راه تكامل و راه پيشرفت است. ما ادعا نميكنيم كه توانسته‏ايم به هدفهاى والاى اين انقلاب - كه معارف حقيقى اسلام است - برسيم؛ نه، اما در اين راه داريم حركت ميكنيم؛ داريم پيش ميرويم. و همان‏طور كه عرض كرديم، به توفيق الهى، به‏اذن‏اللَّه تعالى بايد دهه‏ى چهارم اين انقلاب - كه در نزديكى آن هستيم - دهه‏ى «عدالت و پيشرفتِ توأمان» باشد؛ يعنى پيشرفت چشمگير و عدالت محسوس در سطح كشور. برنامه‏ها را بايد اينجور تنظيم كرد. و اين، ملت و كشور ما را آسيب‏ناپذير ميكند.

    البته دشمن، دشمن است. از دشمنانى كه از اسلام ضربه خورده‏اند، سيلى خورده‏اند، نبايد توقع داشت كه در مقابل نظام جمهورى اسلامى ساكت و آرام بنشينند. يقيناً دشمن دشمنى ميكند. انتظار دشمنىِ دشمن را بايد داشت، منتها بايد آگاهانه، هشيارانه در مواجهه‏ى با دشمنىِ دشمن بهترين راه را براى حفظ منافع ملى، حفظ مصالح عموم مردم در نظر گرفت.

    آنچه كه من، امروز براى كشورمان مثل گذشته از همه چيز لازمتر ميدانم، وحدت كلمه‏ى آحاد ملت و وحدت كلمه‏ى نخبگان و مسئولان در مبانى اصولى است. يكى از چيزهائى كه براى كشور ما حقيقتاً مهم است اين است كه مردم احساس امنيت سياسى و روانى بكنند؛ فضاى روانى جامعه دچار التهاب نباشد. سعى ميكنند التهاب‏آفرينى كنند؛ اين هست. اين، جزو سياستهاى مخالفان نظام جمهورى اسلامى است. البته خود ما هم گاهى اوقات، نادانسته اين التهابها را افزايش ميدهيم. من توصيه ميخواهم بكنم - حالا مردم عزيز ما بحمداللَّه از بسيارى از كارهائى كه در اين زمينه انسان مشاهده ميكند، بركنارند. مردم نگاه ميكنند به بعضى از گفتگوها و بگومگوهاى بيجا و بيمورد كه گاهى در بين نخبگان سياسى مشاهده ميشود؛ نگاه مردم نگاه رضايتمندانه نيست. اين را ما از مراجعات مردم بخوبى ميفهميم - و حالا دو سه مسئله‏ى كوچك و كم‏اهميتى را كه وجود دارد و سعى ميشود كه از اينها براى التهاب استفاده شود، عرض ميكنم، براى اينكه درِ گفتگوها بسته بشود.

    يك نفر پيدا ميشود درباره‏ى مردمى كه در اسرائيل زندگى ميكنند، اظهار نظرى ميكند. البته اين اظهار نظر، اظهار نظر غلطى است. اينى كه گفته شود ما با مردم اسرائيل هم مثل مردم ديگر دنيا دوستيم! اين حرف درستى نيست؛ حرف غيرمنطقى‏اى است. مگر مردم اسرائيل كى‏هايند؟ همان كسانى هستند كه غصب خانه، غصب سرزمين، غصب مزرعه، غصب تجارت به وسيله‏ى همين‏ها دارد انجام ميگيرد. سياهىِ لشگرِ عناصر صهيونيسم، همين‏هايند. نميشود ملت مسلمان نسبت به افرادى كه اينجور عامل دست دشمنان اساسى دنياى اسلام هستند، بى‏تفاوت باشد. نه، ما با يهودى‏ها هيچ مشكلى نداريم، با مسيحى‏ها هيچ مشكلى نداريم، با اصحاب اديان در دنيا هيچ مشكلى نداريم؛ اما با غاصبان سرزمين فلسطين چرا؛ مشكل داريم. غاصب هم فقط رژيم صهيونيستى نيست. اين موضع نظام است، اين موضع انقلاب است، موضع مردم است. حالا كسى حرف اشتباهى ميزند، عكس‏العملهائى هم در مقابل آن نشان داده ميشود. خوب، مسئله را بايد تمام كرد. اين كه يك روز يك نفر از اين طرف بگويد، يكى از آن طرف بگويد، يكى اينجور استدلال كند، يكى از آن طرف حرف بزند، درست نيست. اين التهاب‏آفرينى است. حرفى بود، گفته شد و اشتباه بود و تمام. موضع دولت جمهورى اسلامى هم اين نيست. اين با كشورهاى ديگر فرق ميكند كه مردمش روى سرزمين غصبى‏اى ننشستند. شهركهاى يهودى‏نشين، امروز به وسيله‏ى همين مردمى كه گفته ميشود مردم اسرائيل هستند و به وسيله‏ى همين‏ها پر شده؛ همين‏هايند كه دولت جعلى صهيونيست، اينها را مسلح كرده است عليه مردم مسلمان فلسطينى، كه فلسطينى‏ها جرأت نكنند نزديك اين شهركها بشوند. خوب، اين حرف خطائى بود، حرف درستى نبود. اين را نبايد وسيله‏ى التهاب قرار داد. من خواهش ميكنم از همه، اينجور مسائل كوچك و مسائل جزئى را - حرفى كه بر زبان كسى جارى ميشود؛ مطلبى گفته ميشود - وسيله‏اى قرار ندهند براى اينكه مدتى جريان‏سازى و مسئله‏آفرينى در سرتاسر كشور بشود؛ يك عده مخالف، يك عده موافق، سر قضيه‏اى پوچ. موضع نظام هم معلوم است. تمام شد.

    يك چيز ديگرى كه اين روزها انسان مشاهده ميكند - كه اين را هم ميخواهم بخصوص از نخبگان خواهش كنم كه توجه كنند - قضاوتهاى درباره‏ى مسائل دولت و كارهاى دولت است. البته اين از آثار نزديك شدن به دوره‏ى انتخابات است؛ با اينكه خيلى هم نزديك نيست و ما حدود نه ماه هنوز تا انتخابات فاصله داريم، اما خاصيت انتخابات اين است كه عناصر، فعال ميشوند؛ حرف ميزنند. خوب، حرف بزنند. حالا در باب انتخابات حرفهاى گفتنىِ متعددى هست كه ان‏شاءاللَّه در وقت خودش، در فرصت مناسب خودش، آنها را به ملت عزيزمان عرض خواهيم كرد؛ حالا هنوز زود است. ليكن انسان احساس ميكند كه در بين آنچه كه امروز گفته ميشود، بى‏انصافى‏هائى صورت ميگيرد. اگر كسى براى آينده‏ى كشور، براى حل آنچه كه معضلات كشور مينامند، برنامه‏اى دارد، حرفى دارد، آن حرف را بيان كند. اگر چنانچه ميتواند راه حلى براى مشكلاتى كه وجود دارد - حالا مثلاً مشكل گرانى يا تورم - پيدا كند، آن راه حل را بگويند. تخريب كردن مسئولين، تخريب كردن دولت، هيچ مصلحت نيست و جزو كارهاى صحيح اسلامى نيست. البته در بعضى از جاهاى ديگر؛ در بعضى از كشورهاى دنيا به نام دمكراسى، به نام آزادى، آبروهائى را از بين ميبرند، اشخاصى را به لجن ميكشند؛ اينها كارهاى اسلامى نيست، اينها كارهاى آنهاست؛ مثل خيلى از كارهاى ديگرشان. آنچه كه در زمينه‏ى مسائل اقتصادى يا غير اقتصادى گفته ميشود، در درجه‏ى اول بايد در محافل كارشناسى گفته شود، نه در منبرها و تريبونهاى عمومى. انسان گاهى اوقات مى‏بيند چيزهائى ميگويند كه بى‏انصافى ميشود. نبايد اخلاق نكوهيده‏ى بى‏انصافى در جامعه‏ى ما رواج پيدا كند؛ ما نبايد دچار بى‏انصافى بشويم؛ بخصوص نخبگان، بخصوص نخبگان، نگاه كنند، منصفانه حرف بزنند. ما عرض كرده‏ايم كه تخريب درست نيست. نه آن كسانى كه طرفدار يك شخصى يا يك گروهى هستند، نه آن كسانى كه مخالف آن شخص يا آن گروه هستند، مقابله‏ى آنها با يكديگر هيچ لزومى ندارد كه به صورت تخريب باشد؛ هيچ لازم نيست؛ منطقى حرف بزنند، انتقادى دارند، انتقاد كنند. خدا را شكر ميكنيم كه فضاى كشور ما بر اثر نظام اسلامى، فضاى آزادى است؛ فضاى بازى است؛ مردم فرصت دارند، ميتوانند حرفشان را بزنند، نخبگان هم ميتوانند حرف بزنند. مردم هم استماع ميكنند، ميشنوند و حرفها را با يكديگر مقايسه ميكنند و آنچه كه به نظرشان حق است، ميپذيرند و قبول ميكنند.

    من نگرانى‏ام از اين نيست كه حرفى زده شود، از كسى انتقاد شود؛ نه. يك نفر انتقاد ميكند، يك نفر هم جواب ميدهد. نگرانى من از رائج شدنِ اخلاق بى‏انصافى در جامعه است. خدمات فراوانى انجام ميگيرد، انسان همه را كنار بگذارد، به نقطه‏اى بچسبد، اين درست نيست. البته اين خطاب به همه است. اين را ما به شخص خاصى، به گروه خاصى، به جناح خاصى عرض نميكنيم، اين را به همه عرض ميكنيم. همه مراقب باشند يكديگر را تخريب نكنند. اين فضاى تخريب، فضاى خوبى نيست. مردم هم خوششان نمى‏آيد. من اين را حالا در حضور شما مردم به آن حضرات ميگويم: اگر شما خيال ميكنيد كه شما بيائيد بنشينيد و فلان مسئول يا فلان جريان را مذمت كنيد، مردم لذت ميبرند و خوششان مى‏آيد، اشتباه ميكنيد. مردم از فضاى تخريب خوششان نمى‏آيد.

    آنچه كه در عرصه‏ى منطقه‏ى ما امروز مسئله‏ى اساسى است، باز همان مسئله‏ى قديمىِ فلسطين است. مسئله‏ى فلسطين، بسيار مسئله‏ى اساسى و مهمى است. رژيم اشغالگر و غاصب شدت عمل را عليه فلسطينى‏ها زياد كرده است و اين واكنش آنها به ضعفهاى درونى خودشان و به شكستهاى پى در پىِ خودشان است. نتوانستند آن هيمنه‏اى را كه بدروغ از خودشان ساخته بودند، حفظ كنند؛ آن رعبى كه در دل ملتهاى عرب انداخته بودند، با مجاهدت مجاهدان فداكار؛ لبنانى و فلسطينى، حالا شكست، فشار را بر مردم فلسطين وارد ميكنند. حكومت موجود در غزه، امروز يك حكومت قانونى است؛ حكومت حماس يك حكومت قانونى است. همه‏ى دنيا بايد اين حكومتى را كه با آراء مردم از طريق انتخابات به وجود آمده است، بپذيرند. مدعيان تمدن كه خودشان را كشورهاى متمدن ميدانند، ولى بوئى از تمدن و انسانيت نبرده‏اند، نگاه ميكنند و رفتار غاصبين صهيونيست با مردم غزه و اين محاصره‏ى شديدى را كه وجود دارد، مى‏بينند - كه البته غزه يك نمونه‏اش است؛ ساحل غربى هم دست كمى ندارد؛ اگر چه محاصره نيست، اما شدت عمل صهيونيستها در شهرهاى ساحل غربى هم كمتر از غزه نيست. فشار بر فلسطينيان مظلوم در همه جا هست - و دم بر نمى‏آورند، دفاع هم ميكنند، از صهيونيستها حمايت هم ميكنند. دنياى اسلام در مقابل اين حادثه‏ى تلخ بايستى حرف خودش را بزند، نظر خودش را نشان بدهد، جايگاه خودش را مشخص كند و روز قدس، روز مناسبى براى اين كار است.

    رحمت و رضوان خدا بر امام بزرگوار ما كه اين روز را به عنوان روز دفاع از ملت فلسطين معين كردند. ان شاءاللَّه روز قدس همه‏ى مردم ما و اميدواريم بخش عظيمى از مردم كشورهاى اسلامى از اين فرصت استفاده كنند و حق مردم فلسطين را ادا كنند و ان‏شاءاللَّه دولتهاى مسلمان هم به وظيفه‏ى بزرگ خودشان كه كمك به دولت حماس در فلسطين و كمك به ملت فلسطين است، عمل كنند.

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏

    و العصر. إنّ الإنسان لفى خسر. إلّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

    :icon_pf(57):

  6. #456
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 ديدار جمعى از برجستگان و نخبگان علمى و اساتيد دانشگاه‏ها 03/ 07/ 87

    ديدار جمعى از برجستگان و نخبگان علمى و اساتيد دانشگاه‏ها

    03/ 07/ 87

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    اولاً اين جلسه بيش از همه چيز يك جنبه‏ى نمادين خواستيم داشته باشد. من ميخواهم احترامى كه براى استاد و براى عالم قلباً و روحاً قائلم، در سطح جامعه منعكس بشود. ما نياز داريم به اينكه دانشمندان ما، اساتيد ما در جامعه احساس كرامت كنند. بهترين مشوق براى گسترش علم، تكريم دارنده‏ى علم است. و اساتيد دانشگاه‏هاى ما، برجستگان و نخبگان مراكز پژوهش ما، در زمره‏ى كسانى هستند كه برجستگان علمى و نخبگان علمى به حساب مى‏آيند. بنابراين، اين جلسه در درجه‏ى اول براى اين است و اين مقصود با اين نشست و برخاست ما بحمداللَّه حاصل ميشود. شما دوستان عزيز، برادران و خواهران بدانيد، بنده نسبت به عالم و نسبت به علم، احساس احترام و تكريم و تواضع در قلب خودم دارم و مايلم كه در كل كشور، همه‏ى ما - از مسئولين و آحاد مردم و رده‏هاى مختلف مديريتهاى جامعه - اين احساس را هم داشته باشند، هم در عمل آن را بروز بدهند، كه البته بروز هم ميكند. ليكن در كنار اين، اين مقصود هم وجود دارد از اين جلسه، كه نكات مورد نظرِ برجستگان و نخبگان ما در زمينه‏ى مسائل علم و تعليم و تربيت در بخشهاى مختلف، در يك فضاى عمومى مطرح بشود؛ اين چيز بسيار لازم و مهمى است. اگر ممكن و مناسب بود، من لازم ميدانستم كه نه فقط آن جمعى كه از پيش خودشان را براى صحبت كردن آماده كرده‏اند، بلكه جمع بيشترى از شما حضار، اينجا حرف ميزديد و مطالب را بيان ميكرديد. متأسفانه در اين جلسه امكانپذير نيست. البته امروز آنچه كه گفته شد، براى من بسيار مفيد و قابل استفاده بود؛ بخصوص بعضى از دوستان و سخنرانان مطالب بسيار مهمى را بيان كردند كه رعايت آنها لازم است. اين مطالب در يك فضاى باز و در معرض نگاه و قضاوت خودِ اهل علم و همچنين مديران و مسئولان دستگاه‏هاى ستادى و اجرائىِ علمى و تحقيقى و همچنين - بعد كه پخش خواهد شد - در سطح مردم و براى اذهانى كه نسبت به مسائل مربوط به علم حساسيتى دارند، قابل استفاده خواهد بود.

    من حالا اينجا به ذهنم رسيد - بايد دوستان بررسى بكنند - كه اگر ما بتوانيم گردهمائى‏هاى عمومى از اساتيد دانشگاه و محققين و پژوهشگران در طول سال داشته باشيم و كسانى از خودِ اين جمع به عنوان سخنران دعوت بشوند و در آن گردهمائى‏ها مسائل مورد نظرشان را بيان كنند. اين، كمك ميكند به تصميم‏سازى؛ هم در دولت، هم در مجلس شوراى اسلامى، هم در مجمع تشخيص، هم در مراتب تصميم‏گيرى در دستگاه‏هاى اجرائىِ دولتى مثل وزارتخانه‏ها و غيره.

    خوب، آنچه من در نظر داشتم عرض بكنم، نكاتى است كه البته بعضى از آنها را بايد عرض بكنيم؛ چون وقت نيست.

    يك نكته اين است كه ما هر چه كه عرض ميكنيم، با اين پيش‏فرضها بايستى ملاحظه بشود. ما چند پيش‏فرض داريم. يكى اين است كه پيشرفت علمى، ضرورت حياتى كشور در علوم مختلف است؛ البته رتبه‏بندى علوم را بعد عرض ميكنيم، كه يكى از كارهاى مهم است.

    پيش‏فرض دوم اين است كه اين پيشرفت علمى، اگرچه كه با فراگيرى علم از كشورها و مراكز پيشرفته‏ترِ علمى حاصل خواهد شد - بخشى از آن بلاشك اين است - اما فراگيرى علم يك مسئله است، توليد علم يك مسئله‏ى ديگر است. نبايد ما در مسئله‏ى علم، واگن خودمان را به لوكوموتيو غرب ببنديم. البته اگر اين وابستگى ايجاد بشود، يك پيشرفتهائى پيدا خواهد شد؛ در اين شكى نيست؛ ليكن دنباله‏روى، نداشتن ابتكار، زيرِ دست بودنِ معنوى، لازمه‏ى قطعىِ اين چنين پيشروى‏اى است؛ و اين جايز نيست. بنابراين، ما بايد علم را خودمان توليد كنيم و آن را بجوشانيم. هر پله‏اى از پله‏ها كه انسان در مدارج علم بالا برود، او را آماده ميكند براى برداشتن گام بعدى و رفتن به يك پله‏ى بالاتر. اين حركت را بايستى ما از خودمان، در درون خودمان، با استفاده‏ى از منابع فكرى و ذخائر ميراث فرهنگى خودمان ادامه بدهيم و داشته باشيم.

    سوم اينكه اين پيشرفت علمى بايستى با خودباورى اولاً؛ اميد به موفقيت ثانياً؛ حركت جهادگونه ثالثاً؛ همراه باشد. چون ما فرض را بر اين گذاشتيم كه پيشرفت علمى، بايستى با نگاه بومى و با تكيه‏ى به فرهنگ خودمان باشد - فرهنگ ما يعنى اسلام و مواريث ملىِ پسنديده‏ى ما - و نيز ناظر به نيازهاى كشور. اين، بايستى مجموعه‏ى حركت علمى ما را تشكيل بدهد. ممكن است بعضى خدشه كنند كه آقا مگر ميشود؟ ما بايد اين باور را پيدا كنيم - همين طور كه حالا بعضى از آقايان فرمودند - كه ميتوانيم. بدانيم كه وقتى حركت انجام گرفت، اميد رسيدن به موفقيت وجود دارد.

    و چهارم اينكه در اين حركت، تنبلى و تن‏آسائى و محول كردن كار به يكديگر جايز نيست؛ حركتِ جهادگونه بايد كرد. جهاد فقط در ميدان جنگ نيست، در ميدان علم هم مثل بقيه‏ى ميادين زندگى، جهاد لازم است. جهاد يعنى تلاش بى‏وقفه، همراه با خطرپذيرى - در حد معقول البته - و پيشرفت و اميد به آينده.

    اينها پيش‏فرضهاى ماست كه روى اينها چون زياد بحث كرده‏ايم، بارها گفته‏ايم، تلقى به قبول شده از طرف دانشمندان و اساتيد - امروز هم ملاحظه كرديد كه بعضى از دوستانى كه اينجا بياناتى كردند، به آنچه كه مطالبات اين سالهاى اخير بوده، اشاره كردند - نشان‏دهنده‏ى اين است كه به عنوان يك تفكر، اين پيشرفت علم، فتح قله‏هاى تازه در علم، نگاه نوآورى در مرزهاى دانش و پيشرفت در مرزها، جزو تفكرات جامعه‏ى علمى امروز ماست، كه در او بحثى نيست.

    حالا بر اين اساس، نقش استاد چيست؟ اين، بايستى مورد ملاحظه قرار بگيرد. استاد نقش دارد. در دانشگاه‏ها و همچنين در مراكز پژوهشى - يعنى پژوهشكده‏ها و پژوهشگاه‏ها - استاد داراى نقش زيادى است. همچنان كه دستگاه‏هاى اجرائى و دولتى هم نقش دارند. ما نميتوانيم نه فقط دستگاه‏هاى دولتى را مخاطب قرار بدهيم، از نقش استاد كه نيروى مياندارِ حاضر در صحنه است، غافل باشيم، نميتوانيم هم به استاد يا مدير آموزشى يا مدير گروه آموزشى خطاب بكنيم و از نقش دستگاه‏هاى اجرائىِ دولتى كه در واقع پيمانكار آن پروژه‏ى عظيم علم و پيشرفت علم هستند، غافل بشويم. يك پروژه‏ى عظيمى بناست در كشور اجراء شود و او عبارت است از پيشرفت علمى، تعالى در ميدان علم؛ پيمانكارش، دستگاه‏هاى دولتى‏اند؛ وزارت آموزش عالى است، وزارت بهداشت و امور پزشكى است و دستگاه‏هاى ذى‏ربط علمى. اينها بايستى كار را تحويل بگيرند، برايش برنامه‏ريزى كنند، زمينه‏هاى كار را فراهم بكنند؛ كه حالا آنچه را كه دوستان به عنوان مطالبات ذكر كردند كه من يادداشت كردم بعضى از آنها را، بخشى از كارهائى است كه دستگاه‏هاى دولتى بايد انجام بدهند؛ وظائف ديگر هم دارند. بنابراين، هر كدام يك نقشى دارند. من نميخواهم حالا نقش استاد را تشريح كنم يا نقش دستگاه‏هاى اجرائى را؛ چون طولانى خواهد - البته يادداشتهائى در اينجا هست - ليكن در اين زمينه توصيه‏هائى ميخواهم عرض بكنم.

    يك توصيه اين است كه هم دستگاه‏هاى مديريتى، هم اساتيد، در داخل دانشگاه‏ها خودباورى را ترويج كنيد. جوانى كه تحت تربيت و تحت آموزش و تعليم شماست، بايد به خود اعتماد داشته باشد - آن اعتماد به نفس ملى كه عرض كرديم. بحثِ اين نيست كه شخصى به خودش اعتماد دارد، بحثِ اين است كه ما به خصال ملى خودمان، به امكانات ملى خودمان، به ذخائر فرهنگى خودمان، يك اعتماد به نفس عمومى داشته باشيم كه به آن گفتيم اعتماد به نفس ملى - اين حالت بايست در يكايك جوانهاى ما بروز پيدا كند؛ يعنى جوان ما وقتى كه مى‏ايستد اينجا حرف ميزند، بايد اعتماد به نفس ملى خود داشته باشد؛ چون جوان، مظهر اميد است. من حالا با دانشجوها هم چند روز ديگر ملاقات دارم؛ جوانها مى‏آيند اينجا مى‏ايستند و حرف ميزنند. بايد هيچ نشانه‏اى از يأس و ترديد در دستيابى به اهداف در اين حرف محسوس نباشد؛ بايد سرشار از اميد باشد. كما اينكه واقعيتها هم همين را تأييد ميكند. شما در قبال اين، مسئوليد. البته عوامل اجتماعى گوناگونى دارد: عوامل سياسى، اجتماعى، غيره؛ اما استاد در كلاس يا در آزمايشگاه يا در كارگاه آموزشى تأثير خيلى زيادى دارد. باور به خود و اميد به آينده را بايستى در جوان تزريق كنيد.

    دوم، از چيزهائى كه من به عنوان توصيه عرض ميكنم - چون مسئولين هم اينجا تشريف دارند - نيازها و اولويتهاى علمى را ما تشخيص بدهيم و اين را در برنامه‏ريزى‏هاى آموزشى‏مان دخالت بدهيم. حالا درباره‏ى علوم انسانى، درباره‏ى علوم پايه، درباره‏ى بخشهاى مختلفى از علوم تجربى يا سطوح مختلفى از تحقيق ممكن است يك اولويتهائى در مطالعه و بررسى كامل آشكار بشود؛ اينها بايد ملاحظه بشود و در برنامه‏ريزى‏ها دخالت داده بشود. ما با امكانات محدود و با نيازهاى فراوان، نبايد به خودمان اجازه بدهيم كه در كارى كه از اولويت برخوردار نيست، سرمايه‏گذارى فكرى و پولى و وقتى و انسانى بكنيم. اين هم يك مسئله است.

    يك مسئله، مسئله‏ى تقويت روحيه‏ى پژوهش و جويندگى در دانشجوست. حالا بحث تحول در نظام آموزشى كشور و نظام آموزش عالى، يك بحث خيلى مهم و طولانى‏اى است كه بايد هم تو اين جلسات مطرح بشود، كه الان مجال نيست. من ميخواهم عرض بكنم كه در همين زمينه‏ى تحول نظام آموزشى، از جمله‏ى كارهائى كه بايد انجام بگيرد، اين است كه جورى نظام آموزشى بايد طراحى بشود كه جوان ما به تحقيق، طلبگارى در تعميق علم و دانش علاقه‏مند بشود. حفظمحورى، غلط است. ما هنوز در دانشگاه‏هايمان متأسفانه - مى‏بيند انسان، من گاهى با بعضى از جوانهائى كه با ما مرتبطند، برخورد ميكنم - مى‏بينيم كه معلم چند صد صفحه كتاب را براى يك واحد درسى داده كه اين دانشجو بخواند. چرا؟ حفظ كردن حرفها و گفته‏ها و نوشته‏هائى كه معلوم نيست همه‏اش چقدر فايده داشته باشد و درگير كردن ذهن جوان به چيزى كه غير لازم است. بايد فكر كرد؛ بايد افراد برگزيده و شاخص بنشينند نظامى را طراحى كنند كه جوان ما ميل به پژوهش، تعمق و تحقيق پيدا كند؛ با اين استعدادى كه جوانهاى ما دارند. انصافاً استعداد جوانهاى ما، استعداد برجسته‏اى است. استعداد متوسط كشور، استعداد بسيار بالائى است.

    حالا به نظرم ديگر وقت هم تمام شد. يكى از بحثهاى رائج ما، بحث استاد پيشكسوت و استاد تازه‏نفس است. نگذاريم اين به يك مسئله‏ى مورد اختلاف تبديل شود. اگر از من سؤال شود، من ميگويم ما به استاد پيشكسوت و سابقه‏دار نياز داريم؛ به استاد جوان و تازه‏نفسِ بانشاط هم نياز داريم؛ به همه‏ى اينها نياز داريم. البته من طرفدار اين نيستم كه در عالم تدريس، حلقه‏هاى بسته‏اى درست شود كه جوانهائى كه فرزندان آن اساتيد هستند و ميخواهند وارد ميدان شوند، راهى به آنها داده نشود؛ نه، بايستى از تشكيل حلقه‏هاى بسته در سطوح هيئت علمى و آموزشى مانع شد؛ بايد اجازه داد جوانها بيايند. اما اساتيد پيشكسوت، اساتيد باتجربه، سابقه‏دار در رشته‏هاى مختلف، از ذخائر نظام هستند؛ از اينها بايد حداكثرِ استفاده بشود. طراحىِ اينكه ما چگونه جمع كنيم بين استاد مجربى كه سالهاى متمادى در اين رشته كار كرده و پخته شده و تجربه پيدا كرده و يك ذخيره‏اى است براى كشور و آن جوان تازه‏نفسى كه تازه دوره‏ى دكترى خودش را در يك دانشگاه برجسته‏اى گذرانده و الان حاضر و آماده است كه با نشاط و گرماگرم در همان رشته تدريس كند - از هيچ كدام نميشود گذشت. به آن پيرِ مجربِ سابقه‏دار و پيشكسوت هم نياز داريم، به اين جوانِ تازه از راه رسيده‏ى گرمِ متلألئ از تحرك علمى و نشاط علمى و مايل به اينكه كار كند و تلاش كند هم احتياج داريم - بايد جورى انجام بگيرد كه از هر دو استفاده كنيم. ما به نيروى انسانى نياز داريم و به نظر من اگر ما توسعه‏ى مراكز آموزشى و پژوهشى را در دستور كار قرار بدهيم، ميتوان از هر دو مجموعه استفاده كرد و به‏علاوه ميتوان براى دانشجويانِ آماده‏ى كار، اشتغال علمى فراهم كرد و نخبگان را جذب كرد. اين هم يكى از كارهاست.

    به نظرم ميرسد كه قاعدتاً بايد صداى اذان بلند شده باشد؛ من نشنفتم؛ اما حتماً اذان گذشته، ديگر نميشود بيشتر از اين ادامه داد.

    خيلى متشكريم از دوستان عزيز، برادران و خواهرانى كه امروز اينجا تشريف آوردند و اين جلسه‏ى خوب را برگزار كردند. ان‏شاءاللَّه مجموعه‏ى نظرات آقايان را بايستى اينجا در دفتر ما استخراج كنند؛ آنچه را كه مربوط به ماست كه ما بايد دنبال كنيم، آن را ما تحويل بگيريم؛ آنچه كه مربوط به دستگاه‏هاى اجرائى است، به آنها داده بشود كه ان‏شاءاللَّه دستگاه‏هاى اجرائى دنبال كنند.
    :icon_pf(57):

  7. #457
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 ديدار جمعى از نخبگان علمى و دانشجويان دانشگاه‏ها 07/ 07/ 87

    ديدار جمعى از نخبگان علمى و دانشجويان دانشگاه‏ها

    07/ 07/ 87
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    خيلى متشكريم از شما دوستان جوان كه اين فضاى سرشار از نشاط جوانى با شاخص عقلانيت و تفكر را امروز در حسينيه‏ى ما به وجود آورديد. و اميدواريم كه اين روحيه - كه هنگامى كه با دين‏خواهى و روحيه‏ى تقوا همراه شود، مشكل‏گشاى همه‏ى مراحل زندگى كشورهاست - روز به روز در بين شما دوستان دانشجو و جوانان عزيز گسترش پيدا كند. مطالبى كه دوستان اينجا بيان كرديد، بسيار مطالب خوبى بود؛ يعنى براى من كه با دقت حرف كسانى را كه اينجا حرف ميزنند، گوش ميكنم - چه دانشجوها و جوانها، چه گروه‏هاى ديگرى كه گاهى اينجا شركت ميكنند، يا در هر جلسه‏اى كه من با يك جمعى روبه‏رو هستم و با آنها حرف ميزنم، مايلم حرفهايشان را با دقت بشنوم و استفاده كنم - صحبتهاى امروز شما بسيار پرمغز و مفيد به نظرم آمد كه اين يك ميانگين و سطح متوسطى از ذهنيت و عقليت دانشجوئى را هم به ما نشان ميدهد. نميخواهيم بگوئيم شما نماينده‏ى همه‏ى دانشجوهاى كشوريد؛ اما بالاخره نشان‏دهنده‏ى اين است كه اين سطح از تفكر و انديشه‏ورزى و مسئله‏شناسى و تلاش براى حل مشكل و حل مسئله، امروز در دانشگاه ما وجود دارد؛ اين براى من بسيار جالب هست.
    نكاتى را دوستان ذكر كرديد. من البته يادداشتهائى دارم كه اگر مجال بشود، خدمت دوستان عرض ميكنم، اما به نظرم ميرسد برخى از همان چيزهائى كه در ذهن من هست، با نگاهى به آنچه كه شما بيان كرديد و توضيحى درباره‏ى آنها، گفته خواهد شد. بد نيست يك مرورى بكنيم به آنچه شما گفتيد.
    دوستى گفتند كه نسل جديدى در حال ظهور است. اين كاملاً درست است. البته اين، اولين نسلى كه دارد در انقلاب خودش را نشان ميدهد، نيست؛ قبل از شما هم يك نسل خودش را در انقلاب نشان داد - در واقع متولد شد - و دست قدرتمند و انگشت گره‏گشاى خودش را به كار انداخت. آن هم نسل انقلاب بود؛ آن هم پرورش‏يافته‏ى جاى ديگر و فضاى ديگرى نبود؛ چون انقلاب مثل يك كوره‏ى گدازنده است؛ تغييردهنده‏ى شكل و نظم عناصرِ موجودات است. انقلاب يك چنين حالتى است؛ مثل آنچه كه قديمى‏ها ميگفتند: اكسير، كيميا، كه عنصر مس را به عنصر طلا تبديل ميكند. اين البته حالا ممكن است در ذهن بعضى‏ها افسانه به نظر برسد؛ افسانه هم نيست؛ واقعيت داشته و دارد. انقلاب يك چنين چيزى است؛ تغييردهنده است، دگرگون‏كننده است. اين دگرگون‏سازى فقط در سطح مناسبات اجتماعى نيست، بلكه در درجه‏ى اول، در لايه‏ى درون انسانها و ذهنيتهاست. اولين تغيير، اينجا داده ميشود؛ در دلها. بنابراين آن نسل جوانى كه وقتى انقلاب شد، پانزده سالش بود، شانزده سالش بود، هيجده سالش بود، آزمايش خودش را در ميدانهاى انقلاب داد؛ بعد هم در دوران دفاع مقدس با ايجاد آن فضاى عجيب. آن نسل هم متولد انقلاب است، اين نسل هم كه شما ميگوئيد دارد ظهور ميكند، اين را هم من كاملاً قبول ميكنم؛ تصديق دارم و آن را حس ميكنم.
    سؤال ميشود كه مأموريت اين نسل چيست؟ الزاماتش چيست؟ كى ميخواهد او را پيش ببرد و هدايت كند؟ اينها سؤالهاى خوبى است. به نظرم ميرسد اين سؤالها سؤال است، ليكن ابهام نيست. پاسخ به اين سؤالها معلوم است. انقلاب براى ايجاد يك دولت به جاى دولت كه به وجود نيامد، براى ايجاد يك نظام، يك مجموعه‏ى ملى و انسانى بر اساس يك تفكر به وجود آمد. آن تفكر، تفكر اسلام است. ادعاى ما اين است - كه اين ادعا را اثبات هم ميكنيم و ثابت شده است؛ قطعى است - ما معتقديم راه سعادت انسانها به دست تعاليم انبياء است، كه كاملترينش هم تعاليم اسلام است. بشر منهاى تعاليم انبياء حتّى پيشرفت مادى هم در اين حدى كه پيدا كرده، پيدا نميكرد؛ چه برسد به تعالى معنوى و بهجت معنوى و آرامش و آسايش روانى كه زمينه‏ساز عروج اوست به معارج والاى ملكوتىِ انسان. راه سعادت انسان اين است.
    براى اينكه تفكر انبياء در جامعه پياده شود، يك حركت بلندمدت و طولانى لازم بود. اين انقلاب با اين هدف به وجود آمد. جامعه‏ى اسلامى، كشور اسلامى، نه فقط دولت اسلامى، نه فقط تشكيل يك نظام اسلامى، بلكه تشكيل يك واقعيت و يك مجموعه مردمى كه بر اساس تعاليم اسلام - كه لبّ لباب تعاليم انبياء است - زندگى ميكنند و آثارش را احساس ميكنند. اين هدف ماست. خوب، ما به اين هدف هنوز نرسيديم، توقع هم نبود كه در ظرف سى سال برسيم. اين هدف، هدف خيلى طولانى مدتى است. بايد تلاش كرد، بايد كار كرد تا به اين هدف رسيد؛ شما مسئوليتتان اين است. مأموريت اين نسل اين است؛ كشور و ملتتان را به آن جايگاهى كه معنايش اين باشد كه يك جامعه‏ى اسلامى به معناى واقعى تشكيل شده، برسانيد. اين را الگو كنيد. اين ميشود بزرگترين وسيله براى گسترش اين فكر و گسترش اين تجربه در عالم؛ اين مأموريت اين نسل است كه در تصور و در جنبه‏ى نظرى، چيز مشكلى نيست. البته كار، كار بسيار دشوارى است. همان تحرك جوانى، همان انگيزه‏ى جوانى را لازم دارد؛ با تلاش فراوان جهادى كه حالا گفته‏ايم و عرض ميكنيم. هدف اين است: ما كشور اسلامى ميخواهيم. كشور اسلامى وقتى تشكيل شد، معنايش اين است كه دنياى مردم آباد خواهد شد، نه به معناى آبادى‏اى كه در نظامهاى مادى وجود دارد.
    در نظامهاى مادى آبادى وجود دارد؛ يعنى قدر مطلق پيشرفتهاى مادى خوب است؛ اما در مورد همان پيشرفتهاى مادى هم تعادل و نگاه عادلانه وجود ندارد. يعنى شما الان مثلاً مى‏بينيد كه در كشور ثروتمندى مثل آمريكا، ثروتمندش اولين ثروتمند دنياست، ليكن فقيرش هم گاهى بدترين فقير دنياست؛ از سرما ميميرد، از گرما ميميرد، از گرسنگى ميميرد. طبقه‏ى متوسطى در آنجا زندگى ميكنند كه اگر شبانه‏روز، تمام‏وقت، با همه‏ى توان كار نكنند، نميتوانند شكمشان را سير كنند. اين براى بشر خوشبختى نيست، اين براى يك جامعه خوشبختى نيست. بله، توليد ناخالص داخلى‏اش را نگاه كنى، ده برابرِ يك كشور ديگر است؛ اين كه دليل نشد. يعنى حتّى در برخوردارى‏هاى مادى هم عدالت نيست، همه‏گيرى نيست؛ يعنى همه برخوردار نيستند؛ چه برسد به برخوردارى معنوى؛ آرامش روانى نيست، توجه به خدا نيست، تقوا و پرهيزگارى نيست، پاكدامنى و طهارت نيست، گذشت و اغماض نيست، ترحم و دستگيرى از بندگان خدا نيست؛ و نيست و نيست و نيست.
    اين، آن پيشرفتى نيست كه كشور اسلامى و جامعه‏ى اسلامى دنبال آن است. آن خوشبختى‏اى كه ما براى جامعه‏ى اسلامى، برخوردارى‏اى كه براى جامعه‏ى اسلامى قائليم، فقط اين نيست كه شما اينجا نگاه ميكنيد؛ بلكه برخوردارى مادى و معنوى. يعنى فقر نبايد باشد، عدالت بايد باشد، تقوا و اخلاق و معنويت و پرهيزگارى هم بايد باشد. اين، آن هدفى است كه بايد دنبال او برويم.
    يكى از دوستان ميگفتند كه به اين دلائل، آينده‏ى جنبش دانشجوئى دچار ابهام است! من ميگويم هيچ دچار ابهام نيست. اتفاقاً همان برادرى كه اين مطلب را گفتند، وظائف جنبش دانشجوئى و كارهائى را هم كه جنبش دانشجوئى بايد انجام بدهد، ذكر ميكردند؛ خوب، ديگر چه ابهامى؟! همين كارها را بايد انجام بدهيد؛ با اين هدف، با اين مقصد.
    يك سؤال اينجا مطرح ميشود كه براى رسيدن به اين هدف والا و بسيار برجسته و بزرگ، وظيفه فقط متوجه دانشجويان است؟ آن هم دانشجويانى كه براى خودشان رسالتى قائلند كه شما اسمش را ميگذاريد جنبش دانشجوئى؛ يعنى دانشجوى متحرك، دانشجوى فعال؛ دانشجوئى كه از نيروى فكر و توان جسمى و روحى خودش ميخواهد براى پيشرفت استفاده كند؛ آيا فقط اينها مخاطبند؟ بلاشك نه. سنگين‏ترين مسئوليت بر عهده‏ى مسئولان و انواع نخبگان جامعه است؛ نخبگان علمى و نخبگان فكرى و نخبگان سياسى، ليكن جريان دانشجوئىِ فعال هم مسئوليت سنگينى دارد. يكى از مسئوليتهاى جريان دانشجوئى، تلاش براى فهميدن است؛ يعنى تفكر.
    من به نظرم ميرسد يكى از كارهاى لازم، تشكيل جلسات فكرى وسيعى است كه مجموعه‏ى دانشجوئى، همراه با مجموعه‏ى حوزوى، با برنامه‏ريزى خوب، ميتواند به وجود بياورد تا بنشينند درباره‏ى مسائل گوناگون فكر كنند. گسترش فكر و پراكندن فكرِ درست و صحيح ميتواند همان ثمراتى را ببخشد كه ما در زمينه‏هاى مسائل علم و فناورى و پيشرفت علوم از دانشجو توقع داريم؛ يعنى شكوفائى، آوردن حرف نو به ميدان انديشه، با يك حركت صحيح و جهتگيرى درست. يكى از كارها اين است.
    يكى از كارها، مشخص كردن اصول است. ما اصولى داريم كه بايد از اين اصول تخطى نشود. يعنى به نام فكرپردازى و انديشه‏پردازى، از اصول انحراف پيدا نشود. اصول، شاخصهاى راه صحيح و صراط مستقيم است. خطاست اگر اصول را به ديواره‏هائى تشبيه بكنيم كه انسان از وسط اين ديواره‏ها بايد حركت كند؛ نه، اصول شاخصند. يك راه مستقيمى وجود دارد، يك صراط مستقيمى هست كه اين، انسان را به هدف ميرساند. اين صراط مستقيم را بايد شناخت، بايد كشف كرد. هيچ كس در محدوده‏ى صراط مستقيم زندانى نشده. اجبار به پيمودن صراط مستقيم در هيچ كس نيست. اين اصول كسى را اجبار نميكند، الزام نميكند، محدود نميكند، بلكه اين اصول انسان را هدايت ميكند و به او ميگويد كه اگر چنانچه بر طبق اين اصول حركت كردى، به آن نتيجه‏ى مطلوب خواهى رسيد؛ اگر از اين اصول تخطى كردى، به هدف نخواهى رسيد. آخر، اشكال بيراهه همين است. بيراهه، دو اشكال دارد: يك اشكال اين است كه انسان به سرمنزل مقصود نميرسد؛ اشكال ديگر اين است كه وقت انسان تلف ميشود؛ فرصتها از دست ميرود.
    اين كسانى كه در طول اين صد سال، صد و پنجاه سال اخير در كشور ما داعيه‏ى اصلاح و پيشرفت و ترقى سر دادند و ما را حقاً و انصافاً به بيراهه كشاندند، اين گناه بزرگ را انجام دادند؛ هم ما در طول اين صد و پنجاه سال به مقصد نرسيديم و عقب مانديم، هم وقتمان تلف شد. چند نسل پى‏درپى بايد بيايند، ضايع شوند، در اين تيه(1) سرگردانى بروند و به نتيجه نرسند، تا يك وقت يك نسل متوجه بشود كه اشتباه كرده‏اند؛ راه را برگردد، شروع كند از نو حركت كردن. گناه آن كسانى كه جوامع بشرى را به بيراهه ميكشانند، اين است كه وقت آنها و عمر آنها و فرصتهاى آنها را ضايع ميكنند.
    يك روز به جامعه‏ى ما اينجور تفهيم كرده بودند كه راه پيشرفت اين است كه ما از غربى‏ها تقليد كنيم؛ آن هم نه تقليد در دانش‏آموزى و دانش‏اندوزى، تقليد در ظواهر؛ زنهايمان بى‏حجاب بشوند؛ مردهايمان كلاه فلان جور و لباس فلان جور بپوشند. ميدانيد در كشور ما، دوره‏اى بر مردم ما گذشت كه گذاشتنِ يك كلاه مخصوص به نام كلاهْ پهلوى اجبارى شد و اگر كسى اين كلاه را بر سر نميگذاشت، مجرم شمرده ميشد! بعد يك قدم جلوتر رفتند، گفتند يا كلاه پهلوى يا شاپو؛ چون غربى‏ها - اروپائى‏ها - اين لباس را ميپوشند. انواع و اقسام لباسهائى كه در داخل كشور - لباسهاى محلى - پوشيده ميشد، همه منسوخ و ممنوع شد؛ براى اينكه لباس متحد الشكلِ از غرب آمده، پوشانده بشود. براى چى؟ براى پيشرفت! پيشرفت كشور را در اين دانستند كه مردم ما كت و شلوار بپوشند، كروات ببندند، زنهاى ما بى‏حجاب حركت بكنند؛ رسوم و عادات غربى را ياد بگيرند. ببينيد چقدر خسارتبار است براى يك كشور؛ چقدر مايه‏ى شرمندگى است، وقتى انسان فكر بكند. آن روز نه فقط شرمنده نميشدند، افتخار هم ميكردند، با صداى بلند هم اين را فرياد ميكردند. اين، بيراهه است. نسخه‏ى پيشرفت، نسخه‏ى غلط؛ بيراهه. اصول براى اين است كه اين اشتباهات پيش نيايد.
    يكى از دوستان، اعتراضهاى صريحى كردند. خصوصيت دانشجو هم همين است. به اشخاص و دستگاه‏ها اعتراضهائى كردند - حالا آن اعتراضها ممكن است وارد باشد، ممكن است وارد نباشد؛ من روى آن نميخواهم قضاوت بكنم - اصل اينكه دانشجو حرفش را روشن و صريح و آشكار بزند و دچار سياسى‏كارى نشود، چيز مطلوبى است. بدترين اشكال و اشكال وارد بر محيط دانشجوئى اين است كه دانشجو دچار محافظه‏كارى شود و حرفش را با ملاحظه‏ى موقع و مصلحت خيالى بيان كند؛ نه، دانشجو بايد حرفش را صريح بزند. البته در كنار اين صراحتِ در بيان، صداقت در نيت هم بايد وجود داشته باشد و در كنار او، سرعت در پذيرش خطا؛ اگر ثابت شد كه خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پاكيزه‏دل، با يك آدم سياسى‏كار بايد در همين باشد؛ حرفتان را صريح بزنيد؛ آنچه را كه ميزنيد، از دل بزنيد؛ و اگر چنانچه معلوم شد كه اشتباه است، سريع پس بگيريد؛ راحت. اين، به نظر من يكى از بهترين شاخصه‏هاى دانشجوئى است.
    يكى از اين اعتراضها، اعتراض به صدا و سيما بود و اينكه بعضى ميگويند اگر چنانچه صدا و سيما را نقد كنيم، بر خلاف رهبرى مطلبى گفته‏ايم؛ چرا؟ چون رهبرى رئيس صدا و سيما را معين ميكند! اگر واقعاً ملاك اين باشد، كه آدم بايد به هيچ‏كس اعتراض نكند؛ چون رئيس قوه‏ى قضائيه را هم رهبرى انتخاب ميكند، رئيس جمهور هم بعد از انتخابات، تنفيذ رهبرى دارد؛ ميگويد نصب كردم. پس بايد به هيچ‏كس اعتراض نكرد. نه آقا، اولاً صدا و سيما را رهبرى اداره نميكند؛ اين معلوم باشد. صدا و سيما را رئيس صدا و سيما اداره ميكند. و رهبرى هم در موارد زيادى اعتراضهائى دارد. همين اعتراضهائى كه شما داريد، بعضى‏هايش يا خيلى‏هايش، اعتراضهاى ما هم هست. احتمالاً اعتراضهاى ديگرى هم هست كه چون براى من از جوانب مختلف گزارش مى‏آورند - با اينكه خود من ممكن است به قدر شما تماشاچى تلويزيون يا گوش‏كننده‏ى راديو نباشم - اطلاعاتم زياد است. از وضع صدا و سيما اعتراضهائى هم ميكنيم، اشكالاتى هم ميكنيم، گاهى با آنها دعوا هم ميكنيم. بالاخره آنها هم يك ضرورتهائى دارند و جواب ميدهند؛ گاهى جوابشان درست است، گاهى هم نادرست است. به هر حال اعتراض هست و انتقاد شما از صدا و سيما مطلقاً به رهبرى منتقل نميشود. شما حق داريد انتقاد كنيد؛ هيچ اشكالى ندارد.
    يكى از دوستان ميپرسند كه به نظرات امام چگونه دست پيدا كنيم؟ به نظر من اين كاملاً روشن است. نظرات امام يك مجموعه است و خوشبختانه بيانات امام ثبت شده است و همين است كه هست. مثل همه‏ى متونى كه از آنها ميشود تفكر گوينده را استنباط كرد؛ منتها با شيوه‏ى درستِ استنباط. شيوه‏ى درستِ استنباط اين است كه همه حرفها را ببينند، آنها را در كنار هم قرار بدهند؛ توى آنها عام هست، خاص هست؛ مطلق هست، مقيد هست. حرفها را بايد با همديگر سنجيد، تطبيق كرد؛ مجموع اين حرفها، نظر امام است. البته كار خيلى ساده‏اى نيست، اما روشن است كه بايد چه كار كنيم: يك كار اجتهادى است؛ اجتهادى است كه از عهده‏ى شما جوانها برمى‏آيد. بنشينند واقعاً گروه‏هاى كارى در زمينه‏هاى مختلف، نظر امام را استنباط كنند، از گفته‏هاى امام به دست بياورند.
    حالا يك جمله از آن چيزهائى كه در ذهنم بود و يادداشت كردم، عرض بكنم. چون وقت نيست و تا اذان زمان زيادى نمانده. همين طور كه چند نفر از دوستان اشاره كردند، ما وارد دهه‏ى چهارم عمر نظام جمهورى اسلامى داريم ميشويم. البته يك نظام اجتماعى در سى سالگى و سى و پنج سالگى يك نظام كاملاً جوان است؛ اگر چنانچه بخصوص در اين نظام، تحرك و تحولهاى درونى بموقع و بجا وجود داشته باشد، به‏آسانى سالخورده و فرسوده هم نخواهد شد؛ با گذشت صدها سال هم پير و فرسوده نميشود، ليكن آنچه مسلّم است، در اين سنين - در سنين سى سالگى و سى و پنج سالگى و چهل سالگى - يك نظام اجتماعى، يك نظام جوان است. يعنى چه جوان است؟ يعنى هنوز به تجربه‏ى بيشتر احتياج دارد؛ هنوز به كار و تلاش بيشتر در زمينه‏ى مبانى نياز دارد تا به پختگى و قوام برسد.
    ما گفتيم كه در اين دهه، آنچه كه به عنوان يك هدف و شعار - براى اينكه دنبال كنيم كه مرحله‏اى را بگذرانيم - بايد مورد توجه قرار بگيرد، «پيشرفت و عدالت» است. اين را شعار قرار بدهيم: پيشرفت و عدالت. پيشرفت را عرض كردم؛ مقصود، پيشرفتِ همه‏جانبه است؛ يعنى پيشرفت مادى و پيشرفت معنوى. پيشرفت مادى را هم نفى نميكنيم. يعنى مطلقاً مسئله‏ى معيشت مردم، مسئله‏ى اشتغال مردم، مسئله‏ى پيشرفتهاى علمى و فناورى را مطلقاً دست كم نميگيريم. اينها كاملاً مهم است و بايد دنبال شود، تا در اين زمينه‏ها فقر نباشد، بيكارى نباشد، گرانى و تورم قيمتها نباشد؛ در اين ترديدى نيست. اما در كنارش، به اين اكتفا هم نميكنيم، بلكه بايد فكر روشن، اعتقاد عميق، انگيزه‏ى روزافزون و جوشان و اخلاق انسانى و والاى اسلامى در كنار اينها گسترش پيدا كند.
    همان طور كه عرض كردم، از بيراهه‏ها بايد ترسيد. گاهى اوقات يك چيزها و راه‏هائى را براى پيشرفت پيشنهاد ميكنند كه بيراهه است. يك نمونه‏اش را گفتم؛ مثل پيشرفتهاى دوره‏ى پهلوى كه حقيقتاً بعضى‏اش توقف و بعضى‏اش پسرفت و سقوط بود - كه حالا جاى تفاصيلش در اين جلسه نيست؛ چون وقت نيست - آن يك الگو بود كه واقعاً بيراهه بود؛ به ظواهر دلخوش كردن، غربى‏ها را معيار و ملاك قرار دادن و دنبال آنها حركت كردن كه نتيجه‏اش همين ميشود كه در آن پنجاه شصت سالِ شوم و سياه در دوران پهلوى مشاهده شد.
    يك نمونه‏ى ديگر از اين بيراهه‏ها، نمونه‏هائى است كه گاهى ممكن است در زمان ما هم پيدا بشود؛ بايد توجه داشت. در اين نمونه‏ى دوم، اسمى از ظواهر آورده نميشود، هويت ايرانى و اسلامى هم مثل آنچه كه در آن شكل اول ديده ميشد، نفى نميشود؛ ليكن يك حالت نوميدىِ از تحرك و پيشرفت در اين مسابقه در سياستگذاران و سررشته‏داران امور و سخنگويان جامعه مشاهده ميشود. يعنى نگاهى كه به غرب ميكنند، يك نگاه به يك نقطه‏ى والا و دست‏نيافتنى است، اسمش را هم ميگذارند واقع‏بينى! ميگويند آقا واقع قضيه چيست؛ امروز اينها از لحاظ علمى اينقدر جلويند، در زمينه‏هاى گوناگون اين همه پيشرفت كرده‏اند؛ اين همه نظريات مختلف در علوم انسانى، در زمينه‏هاى مسائل اجتماعى، مسائل سياسى؛ اين همه نظر، اين همه فكر، اين همه نظريه‏ى نو، ابتكارى ارائه داده‏اند؛ ما كِى ميتوانيم به گرد اينها برسيم؟ يعنى يك چنين روحيه‏اى در آنها وجود دارد. بارها در طول اين سى سال، بنده خودم با افرادى از اين قبيل مواجه بودم كه چه با زبان صريح يا نيمه صريح يا با زبان حال، همين معنا را بيان ميكردند كه «آقا ما البته بايد پيشرفت كنيم، اما دنبال اينها بايد حركت كنيم! ما كه نميتوانيم به گرد اينها برسيم، چه برسد به اينكه از اينها جلو بزنيم؛ چرا بيخود زحمت ميدهيد خودتان را؟». اين هم يك بيراهه است.
    اين معنايش اين است كه يك ملت - حالا ملت ما به عنوان يك نمونه - و ملتهاى گوناگون شرق و ملتهاى مسلمان از جمله، محكوم به اين هستند كه هميشه دنباله‏روِ حركت غرب و شاگرد دائمىِ آنها باشند و هيچ وقت از خودشان اميد نداشته باشند كه بتوانند در آن سطح قرار بگيرند، چه برسد كه از آنها جلو بيفتند؛ هرگز چنين روحيه‏اى نداشته باشند. اين، يك بيراهه‏ى بسيار خطرناك است كه امروز متأسفانه از سوى استاد دانشگاه، از سوى متفكر سياسى، از سوى بعضى از گويندگان مذهبى ترويج ميشود؛ اين درست ضد تجربه‏ى طولانى‏مدت بشرى است. چرا؟ مگر خداى متعال يك دسته از انسانها را اين‏جور آفريده كه هميشه بايد جلو باشند؟ كدام واقعيت تاريخى اين را نشان ميدهد؟ مگر همينهائى كه امروز در دنيا جلو هستند، در چند قرن قبل از اين، ملتهاى عقب افتاده‏ى دنيا در همه‏ى مسائل گوناگون نبودند؟ دوران قرون وسطاى اروپا مگر از ياد تاريخ رفته؟ دوران قرون وسطى - من بارها گفته‏ام - دوران تاريكى است، دوران جهل و ظلمت است براى اروپا؛ نه براى كشورهاى مسلمان، نه براى ايران. همان دورانى كه آنها اسمش را گذاشتند دوران جهل و بى‏خبرى و ظلمت و خواب، همان دوران در كشور ما و در كشورهاى اسلامى، دوران عظمت و پيشرفت علم و فلسفه است و پيشرفت سياسى و اقتدار سياسى.
    اين نگاه، خيلى نگاه خطرناكى است. در همين زمينه‏هائى هم كه امروز شما مشاهده ميكنيد كه در زمينه‏هاى علمى در كشورتان پيشرفت وجود دارد، در همين زمينه‏ها هم بالخصوص بعضيها مى‏آمدند و ميگفتند آقا فايده ندارد! ولى جوان مسلمان، جوان ايرانى، با همت، با انگيزه وارد شد و به سطح ديگران رسيد و يك جاهائى هم از ديگران حتّى جلوتر هم رفت؛ يعنى به نسبت زمانى كه صرف كرده اگر ملاحظه كنيد، جلوتر هم رفته. بنابراين، اين تفكر يكى از آن تفكرات بيراهه است. مطلقاً نگاه نوميدانه نبايد داشت. نگاه دين، نگاه اسلام، نگاه قرآنى به انسان اين است كه: انسان بايد تلاش كند؛ تلاشِ با نظم، با برنامه‏ريزى و بى وقفه، تا بتواند به نتائج برسد. صداى اذان بلند شد.
    اميدواريم ان‏شاءاللَّه خداى متعال توفيق بدهد به شما كه بتوانيد در اين ميدان - در همين دورانى كه شما دانشجو هستيد و كشورتان در يكى از حساسترين دورانهاست - آزمايش خيلى خوبى براى كشورتان فراهم كنيد و وسيله‏اى براى پيشرفت كشور باشيد.
    پروردگارا! اين جوانهاى عزيز را در سايه‏ى لطف و هدايت و حمايت خود ذخيره‏ى دنيا و آخرت اين كشور قرار بده؛ در همه‏ى ميدانها آنها را پيروز كن. پروردگارا! الطاف معنوى و بركات معنوى خود را به مناسبت اين ايام ماه رمضان بر اين دلهاى پاك و جوان ببار؛ قلب مقدس ولى‏عصر را از همه‏ى ما راضى و خشنود كن.


    :icon_pf(57):

  8. #458
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 خطبه‏هاى نماز عيد سعيد فطر10/ 07/ 87

    خطبه‏هاى نماز عيد سعيد فطر

    10/ 07/ 87

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏

    الحمد للَّه ربّ العالمين. الحمد للَّه الّذى خلق السّموات و الأرض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الذّين كفروا بربّهم يعدلون.نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه سيّدنا أبى‏القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه فى الأرضين.

    و صلّ على أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.

    عيد سعيد فطر را به همه‏ى شما برادران و خواهران عزيز نمازگزار تبريك عرض ميكنم. و همچنين به همه‏ى ملت بزرگ ايران و به همه‏ى ملتهاى مسلمان و امت عظيم اسلامى در سراسر جهان.

    روز عيد فطر داراى دو خصوصيت ممتاز است كه خصوصيت اول آن عبارت است از اين حالت طهارت و نزاهت و نظافتى كه در دل و جان انسانهاى مؤمن به وجود آمده است؛ در اثر رياضتهاى شرعى و الهى ماه مبارك رمضان كه روزه يكى از اين رياضتهاست كه انسان با اختيار خود، با اراده‏ى خود، ترك لذات مادى را در طول ساعات طولانى انجام ميدهد و بر هوسها و خواهشهاى نفسانى در طول ايام روزه‏دارى فائق مى‏آيد. علاوه‏ى بر اين، انس با قرآن، تلاوت كلام پروردگار، آشنائى با معارف و مفاهيم قرآنى؛ علاوه‏ى بر آن، اين حالت ذكر و دعا و تضرع و توجه و انسى كه انسان با خداى متعال در روزها و شبهاى ماه رمضان بخصوص شبهاى مبارك قدر پيدا ميكند، همه‏ى اينها، يك نورانيتى به دل ميدهد؛ يك نظافت و نزاهتى به جان انسان ميبخشد كه البته در اين اعمال بسيار مهم ماه رمضان درسهاى بزرگى هم براى ما وجود دارد كه از اين درسها هم بايد استفاده كنيم.

    يك درس اين است كه اراده‏ى انسانِ خداجو ميتواند بر همه‏ى خواهشها و هوسها و لذات مادى كه نفس انسان را به آن فرا ميخواند، غلبه كند. اين يك نكته‏ى بسيار مهمى براى ماست. گاهى انسان به خود تلقين ميكند كه من نميتوانم بر هواى نفس فائق بيايم. روزه‏ى ماه رمضان به انسان ثابت ميكند كه انسان ميتواند؛ آن وقتى كه اراده بكند، عزم راسخى به كار ببندد، ميتواند بر هوسها فائق بيايد و پيروز بشود. جلوه‏هاى اغواگر، عادات زشت و ناپسند را كه در ما وجود دارد، ميتوان با اراده‏ى قوى، با توكل به خداى متعال مقهور كرد و خود را از آنها نجات بخشيد. اين اراده‏ى قوى - كه براى ما تأثير اين اراده يك درس بزرگى است - ميتواند ما را چه از عادات شخصى ناپسند خودمان و چه از عادات اجتماعى و خصال بومى خودمان كه مايه‏ى عقب‏افتادگى ما در زمينه‏هاى مادى و معنوى است، جدا كند. درس غلبه‏ى اراده‏ى راسخ بر همه‏ى موانع.

    علاوه بر اين، در ماه رمضان روحيه‏ى كمك به انسانها، روحيه‏ى تعاون در ميان مردم رواج پيدا ميكند. خودخواهى‏هاى انسان به نفع ديگرخواهى‏ها مغلوب ميشود. شما ببينيد خوشبختانه در اين سالهاى اخير و همين امسال، چقدر افراد، بدون نام و نشان، مساجد، حتّى خيابانها را در مناطقى، مركز ضيافت از بندگان خدا قرار دادند. افطارى ترتيب دادند و مردم را بر سر سفره‏ى افطار خودشان دعوت كردند؛ بدون اينكه تعارفات معمولى وجود داشته باشد؛ بدون اينكه ملاحظات و رودربايستى‏هائى كه در مهمانيهاى شخصى هست، وجود داشته باشد. اين حالت تعاون، اين حالت خيرخواهى براى مردم، بسيار چيزهاى ارزشمندى است كه به طهارت نفسانى انسان منتهى ميشود. چقدر در اين ماه كمك به نيازمندان شد؛ حتّى در ماه رمضان اهداء خون شد. وقتى كه مسئولان اعلام كردند كه به خون تازه براى بيماران احتياج دارند، افراد زيادى در ماه رمضان خون خودشان را اهداء كردند. اين همان حالت غلبه دادن ديگرخواهى بر خودخواهى است؛ غلبه دادن منافع ديگران بر منافع خود است كه البته خود همين به ميزان زيادى معلول روحيه‏ى معنوى ماه رمضان است كه بحمداللَّه امسال هم مثل سالهاى گذشته بود، بلكه آن طورى كه شنيديم و خبرهاى موثق و گزارشهاى مستند خبر ميداد، امسال فضاى عمومى كشور لبالب بود از ذكر و دعا و تضرع؛ بخصوص در شبهاى قدر و در آن ساعات متبرك، همه‏ى افراد، مخصوصاً جوانها به محافل دعا و توجه و تذكر؛ از قشرهاى مختلف، با انواع سلائق گوناگون اجتماعى و فردى و سياسى و غيره رونق بخشيدند؛ همه آمدند دستها را به دعا بلند كردند و دلهايشان را با خدا آشنا كردند. خود اين توجه و توسل و اين توفيقى كه انسان پيدا ميكند، لطف الهى است؛ خود اين توجه پروردگار است كه در همين دعاى وداع ماه مبارك رمضان، امام سجاد (عليه‏السّلام) ميفرمايد: «تشكر من شكرك و أنت ألهمته شكرك»؛ تو بودى كه شكرگزارى را به دل شاكران الهام كردى. «و تكافئ من حمدك و انت علّمته حمدك»؛ تو بودى كه توفيق دادى، تعليم دادى كه بتواند حمد تو را به جا بياورد. به قول شاعر:

    گفت آن اللَّه تو لبيك ماست‏

    وان نياز و درد و سوزت پيك ماست‏

    در حقيقت همين كه تو يا اللَّه ميگوئى، همين كه انسان با خداى متعال انس پيدا ميكند، با خدا حرف ميزند، اين لطف الهى است و توفيقى است كه خدا به انسان داده است. خود اين يا اللَّه متضمن اجابت پروردگار است. اين لذت معنوى را شما، بخصوص شما جوانها چشيديد؛ اين لذت معنوى را با آن دلهاى پاك و نورانى و بى‏آلايش يا كم‏آلايش خودتان چشيديد. اين لذت را از دست ندهيد، آن را رها نكنيد. از ظرفيت نمازهاى پنجگانه، تلاوت قرآن، مساجد، دعاهاى وارد، صحيفه‏ى سجاديه و غير آن استفاده كنيد، براى اينكه اين طهارت و نورانيت ادامه پيدا كند. اين يك خصوصيت برجسته‏ى روز عيد فطر است كه اين نورانيت ناشى از ماه رمضان را شما با خود حمل ميكنيد.

    خصوصيت دوم هم در همين نماز شما متجلى است. روز عيد فطر تجسم و نمايش انسجام حقيقى و قلبى ملت است؛ وحدت ملت، اعتصام دسته جمعى به حبل‏اللَّه، از چيزهائى است كه بسيار باارزش است. اين را بايستى به عنوان يك درس رمضانى براى خودمان حفظ كنيم كه اين هم محصول همان معانى معنوى ماه رمضان است. بخصوص كه ماه رمضان ما مسلمانها - بخصوص ما ملت ايران به بركت امام بزرگوارمان - شامل روز قدس است كه روز قدس يكى از آن جلوه‏هاى حقيقى اتحاد و انسجام دنياى اسلام است. و امسال روز قدس، راهپيمائى عظيم ملت ايران، چشمهاى ملتهاى مسلمان را از اكناف عالم به خود متوجه كرد. ملت ايران يك صدا فرياد زدند و از ملت مظلوم فلسطين حمايت كردند. و من لازم ميدانم از ملت ايران عزيزمان، از آحاد مردم به خاطر اين حركت عظيمى كه در روز قدس امسال انجام دادند، تشكر كنم.

    برادران و خواهران عزيز نمازگزار و همه‏ى ملت ايران! بركات ماه رمضان را درباره‏ى خودمان، درباره‏ى كسانمان، درباره‏ى جامعه‏ى اسلامى، تا آنجائى كه ميتوانيم ادامه بدهيم و اين ذخيره‏ى الهى را كه نعمت بزرگ خداست، حفظ كنيم.

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏

    والعصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

    خطبه‏ى دوم‏

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏

    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سبطى الرّحمة و امامى الهدى و علىّ‏بن‏الحسين و محمّدبن‏علىّ و جعفربن‏محمّد و موسى‏بن‏جعفر و علىّ‏بن‏موسى و محمّدبن‏علىّ و علىّ‏بن‏محمّد و الحسن‏بن‏علىّ و الخلف القائم المهدىّ صلوات اللَّه و سلامه عليهم اجمعين و صلّ على أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه.

    تقواى الهى را در آنچه كه ميگوئيم و ميشنويم و عمل ميكنيم، در همه‏ى حالات، بايستى از خداى متعال توفيق رعايت آن را بخواهيم و مراعات كنيم.

    يك مطلب درباره‏ى روز قدسِ امسال است كه اين حركت عظيم در دنياى اسلام روز به روز جا افتاده‏تر شده است و گسترش بيشترى پيدا كرده است. امسال دنياى اسلام شاهد تظاهرات بخشهائى از اغلب ملتهاى مسلمان بود؛ از شرق دنياى اسلام يعنى از اندونزى، تا غرب دنياى اسلام يعنى آفريقا و نيجريه. در كشورهاى مسلمان هرجا به آحاد مردم اجازه داده شد كه بتوانند نيت و اراده‏ى خود را در روز قدس نشان دهند، مجموعه‏هائى از مردم آمدند و نشان دادند كه نسبت به مسئله‏ى قدس چه احساساتى دارند. حتّى مسلمانانى كه در اروپا زندگى ميكردند، اقليتهائى كه زير فشارهاى عصبيت دولتها و مؤسسات اروپائى قرار دارند، آنها هم روز قدس را گرامى داشتند. اين نشانه‏ى اين است كه مسئله‏ى فلسطين على‏رغم آنچه كه غاصبان فلسطين و حاميان آنها ميخواستند، روز به روز در دنياى اسلام زنده‏تر ميشود. آنها نيتشان اين بود كه نام فلسطين را از خاطره‏ى ملتهاى مسلمان پاك كنند. اراده‏ى آنها اين بود، هدف آنها اين بود كه نقشه‏ى فلسطين و ملتى به نام فلسطين را بكلى از جغرافياى دنياى اسلام حذف و محو كنند. همه‏ى تلاش خودشان را هم در طول اين شصت سالِ تمام كه از اين فاجعه‏ى بزرگ ميگذرد، بر اين كار متمركز كردند؛ اما آنچه واقع شده است، عكس آن چيزى است كه آنها ميخواستند و دنبال آن بودند. امروز دنياى اسلام نسبت به مسئله‏ى فلسطين بسيار حساستر و بسيار پرانگيزه‏تر است. علت اين است كه دنياى اسلام بيدار شده است. اگر اين بيدارى در سال 1948 ميلادى - يعنى 1327 هجرى شمسى - كه فلسطين به طور رسمى غصب شد و در اختيار صهيونيستها قرار گرفت، وجود ميداشت، قطعاً واقعيتها جور ديگرى ميبود و اين حادثه‏ى تلخ دنياى اسلام و اين جراحت عميق بر پيكر امت اسلامى واقع نميشد. امروز مسلمانها بيدارند، متوجه‏اند، روز به روز هم به توفيق پروردگار بيدارتر خواهند شد. و من لازم است عرض بكنم يكى از مهمترين عوامل اين حمايت و گسترش جهانى، ايستادگى و مقاومت ملت شجاع فلسطين است. ما به ملت فلسطين درود ميفرستيم. اين ملت حقاً و انصافاً اثبات كرده است كه لايق نام مسلمانى و لايق نام يك ملت زنده است. ما از همين جا در مقابل شما جمعيت مسلمان به مردم فلسطين و به دولت قانونى فلسطين و به برادر مجاهدمان آقاى هنيه ميگوئيم: بدانيد كه ملت ايران شما را تنها نگذاشته است و تنها نخواهد گذاشت.

    در نقطه‏ى مقابل، دشمن صهيونيست هم از لحاظ روحيه، هم از لحاظ واقعيت ساخت و وجود خارجى خود، روز به روز ضعيفتر شده است. امروز بزرگان صهيونيست اعتراف ميكنند كه رو به ضعف و انهزام و شكستند و مسلماً دنياى اسلام آن روز را خواهد ديد و اميدواريم همين نسل كنونىِ مردم فلسطين ببينند آن روزى را كه فلسطين در اختيار مردم فلسطين، ملت فلسطين و صاحبان خانه قرار گرفته است و آنها بتوانند آنجا به اراده‏ى خودشان و آنچنانى كه شايسته‏ى آنهاست، زندگى كنند.

    نكته‏ى دومى كه لازم است عرض بكنم، اين است كه امروز دنياى اسلام با تهاجم سياسى و فرهنگى و تبليغاتىِ همه‏جانبه‏ى دشمنان اسلام مواجه است. اين نكته را بايد در همه‏ى جهان اسلام، همه‏ى آحاد مردم، بخصوص نخبگان، بخصوص روشنفكران، علماى دين، افراد برجسته‏ى سياسى غفلت نكنند. امروز تهاجم عليه اسلام و مقدسات مسلمانان همه‏جانبه است و اين نه به خاطر اين است كه دشمن قوى شده است، به خاطر اين است كه دشمن در مقابل حركت عظيم اسلامى احساس ضعف ميكند؛ لذا به انواع جنگهاى روانى، تهاجمات گوناگون، ترساندن ملتها و كشورهاى مسلمان از يكديگر، تبليغات عليه يكديگر متوسل ميشود. راه اين است كه دنياى اسلام وحدت خود را حفظ كند. من بار ديگر براى صدمين بار، هزارمين بار، از زبان ملت ايران خطاب به همه‏ى برادران مسلمان در اكناف عالم عرض ميكنم: اتحاد خودتان را حفظ كنيد، مبادا بازيچه‏ى دست دشمنان مشتركى بشويد كه به عنوان قوميت عرب و عجم، به عنوان مذهب شيعه و سنى، به عناوين گوناگون ديگر، بين شما اختلاف بيندازند. آنها نه دوست شيعه هستند، نه دوست سنى؛ آنها دشمن اسلامند. براى اينكه اسلام را تضعيف بكنند، يكى از راه‏هايشان همين است كه اينها را به جان هم بيندازند؛ كشورها را از همديگر بترسانند. اينجا كه علَم اسلام برافراشته شده است، سعى كنند كشورها و دولتها را از نظام اسلامى، از جمهورى اسلامى با انواع دروغها و فريبها بترسانند. ما همه با هم برادريم. ملت ايران در راه پيشرفت و تعالى اسلامى قدم برميدارد و به توفيق پروردگار با سرعت پيش ميرود و اين را متعلق به همه‏ى دنياى اسلام ميداند؛ شرف خود را، شرف دنياى اسلام؛ پيشرفت خود را، پيشرفت امت اسلامى به حساب مى‏آورد.

    يك جمله هم به برادران خودمان، برادران عزيز در سطح كشور عرض بكنيم. اين توصيه‏ى به اتحاد و اتفاق كه مخاطب آن همه‏ى دنياى اسلامند، در داخل كشور هم مخاطبان خودش را دارد. اتحاد و اتفاق را ملت عزيز ايران حفظ كنند. تا امروز آنچه به دست آورده‏ايد، به بركت اتحاد و اتفاق به دست آورده‏ايد. اتحاد و اتفاق معنايش اين نيست كه همه داراى يك سليقه و يك مذاق باشند؛ اتحاد و اتفاق اين است كه سليقه‏هاى گوناگون در كنار هم بنشينند، دست در دست هم بدهند، منافع ملى را بر اهواء شخصى مقدم بدارند، خودخواهى‏ها را - كه ماه رمضان، ماه سركوب اين خودخواهى‏ها بود - وارد عرصه‏هاى گوناگون سياسى و اجتماعى و تعاملات گوناگون نكنند. اين روزها روزهائى است كه ملت مسلمان ايران حركتهاى بزرگى را دارد تجربه ميكند؛ كارهاى مهمى را انجام ميدهد كه در سطح جهان اين كارها مورد ستايش افراد باانصاف و صاحبنظر قرار ميگيرد.

    بحمداللَّه در آستانه‏ى دهه‏ى چهارم پيروزى انقلاب، ملت ايران با نشاط، با آمادگى، جوانها با انگيزه‏ى كامل - آن نسل زنده‏ى پرشور انقلابىِ امروز - در ميدان هستند، آماده‏اند براى كار كردن. مى‏بينيد نتائج كار كردنها را؛ در زمينه‏ى علم، در زمينه‏ى فناورى، در زمينه‏ى فعاليتهاى گوناگون اجتماعى، در زمينه‏ى نشاط سياسى؛ اينها خيلى مغتنم است. براى اينكه اين دستاوردها براى ملت ايران حفظ بشود، لازم است همه‏ى آحاد مردم، بخصوص نخبگان سياسى، نخبگان اجتماعى و شخصيتهاى مطرح توجه بكنند كه حفظ وحدت از همه‏ى چيزهائى كه به نظر انسان در محدوده‏هاى گروهى و جماعتى مهم بيايد، مهمتر است. بايد وحدت را حفظ كرد. خداوند متعال ميفرمايد: «تلك الدّار الاخرة نجعلها للّذين لايريدون علوّا فى الارض و لا فسادا و العاقبة للمتّقين»؛(1) فرجام نيك كار، متعلق است به كسانى كه متقى باشند و خودشان را از ممنوعهاى الهى بر حذر بدارند؛ خودخواهى‏ها را كنار بگذارند، در راه خدا، براى خدا، در جهت مصالح ملى، در جهت اعلاى كلمه‏ى اسلام تلاش كنند.
    پروردگارا! همه‏ى ما - گوينده و شنونده - را به آنچه كه گفتيم، موفق بدار. پروردگارا! روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طيبه‏ى شهيدان را با اوليائت محشور كن. پروردگارا! ملت ما را روزبه‏روز سربلندتر و پيروزتر بگردان.

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك و انحر. انّ شانئك هو الابتر.
    :icon_pf(57):

  9. #459
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 ديدار مسئولان نظام به مناسبت عيد فطر 10/ 07/ 87

    ديدار مسئولان نظام به مناسبت عيد فطر

    10/ 07/ 87

    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    اين عيد بزرگ اسلامى را به همه‏ى امت بزرگ اسلامى، همه‏ى مسلمانان عالم در هر نقطه و به ملت عزيز و مؤمن و بزرگوار ايران و به شما حضار محترم و ميهمانان عزيز تبريك عرض ميكنم و از خداوند متعال مسئلت ميكنيم كه عيد فطر را براى امت اسلامى حقيقتاً يك عيد قرار بدهد و امت اسلامى را به آينده‏ى درخشانى كه به‏حق در انتظار آن است، و وعده‏ى الهى است، هر چه نزديكتر بفرمايد.

    بسيارى از شما و آحاد مردم كشورمان و مسلمانان عالم در ماه رمضان از سفره‏ى ضيافت الهى حداكثر استفاده را بردند. باب توبه، باب استغفار، باب ذكر و توجه و تضرع و انس با خداى متعال در اين ماه باز بود. دهان روزه و نفس خويشتندار كمك بزرگى بود براى بندگان خدا كه بتوانند از نعم معنوى الهى در اين ماه استفاده كنند. اين ضيافت الهى است كه در آن، دلهاى مردم مسلمان، لذت ذكر و مناجات را ميچشند، به فطرت الهى خود نزديك ميشوند، اراده‏ى خود را تقويت ميكنند و ذخيره‏ى تقوا را كه توشه‏ى حقيقى انسان است، براى خودشان فراهم ميكنند.

    و من عرض ميكنم كه امروز بيش از هميشه امت اسلام به اين ذخيره نيازمند است. روزى بود كه امت اسلام اميدى به آينده نداشت؛ متفكران جهان اسلام مى‏نشستند و براى روز سياه مسلمانان مرثيه‏سرائى ميكردند. آثار ادبى مسلمانان برجسته و پيشرو امثال سيد جمال‏الدين و ديگران را در صد سال گذشته ببينيد؛ نخبگانى از دنياى اسلام كه دلهايشان بيدار شده بود، وضع مسلمانها را ميديدند و حقيقتاً براى مسلمانها مرثيه‏سرائى ميكردند. حقيقتاً افق روشنى در دنياى اسلام ديده نميشد؛ مستكبران تازه‏نفس وارد سرزمينهاى اسلامى شده بودند، زمام حكومتهاى اسلامى را در دست داشتند و از غفلت و خواب ما ملتهاى مسلمان حداكثر سوء استفاده را كردند و روزبه‏روز آفاق را در مقابل چشم امت اسلامى تيره‏تر كردند. روزگارى اينجور بر امت اسلامى گذشت.

    امروز روزگار ديگرى است. آن افقهاى تاريك در مقابل چشم امت اسلامى تبديل به افقهاى روشن شده است. در هر نقطه‏اى از نقاط عالم كه مسلمانانى در آنجا زندگى ميكنند - چه به عنوان يك ملت و چه به عنوان اقليتها در ميان ملتهاى ديگر - به آينده با چشم اميد نگاه ميكنند؛ احساس ميكنند كه ميتوانند حركت كنند. دشمنان دنياى اسلام يعنى همان مستكبران، يعنى دنياطلبان، يعنى استعمارگران، يعنى آن كسانى كه با شعارهاى براق و فريبنده وارد كشورهاى اسلامى شدند و سياه‏ترين روزگار را براى كشورهاى اسلامى فراهم كردند، با وجود اينكه از لحاظ پيشرفتهاى مادى، پيشرفتهاى فنى، سلاحهاى مخرب، وسائل ارتباط جمعى، امكانات تبليغاتى نسبت به آن روزگارها خيلى جلوترند؛ اما در مقابل حركت اين اقيانوس خروشان امت اسلامى احساس ضعف ميكنند؛ احساس شكست ميكنند؛ واقعيت دنياى اسلام، امروز اين است. اگر كسى بر خلاف اين گمان كند و تصور كند، بداند كه بر خلاف واضحات فكر ميكند.

    امروز دنياى اسلام افق روشنى در مقابل خود مشاهده ميكند. دشمنان بزرگ و مستكبران گردن‏كلفت عالم كه همه‏ى دنيا در اختيار آنها هست، امروز در مقابل خيزش امتهاى مسلمان و بيدارى ملتهاى مسلمان احساس ناتوانى ميكنند؛ راه بر روى آنها بسته است و اين نشان‏دهنده‏ى وعده‏ى الهى است كه فرمود: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره انّ اللَّه لقوىّ عزيز».(1) و فرمود: «و نريد ان نمنّ على الّذين استضعفوا فى الأرض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين».(2) اينها وعده‏ى الهى است. و فرمود: «و اللَّه غالب على أمره».(3) اين وعده‏هاى الهى به بركت بيدارى و حركت مسلمانها بتدريج خود را نشان ميدهد.

    يك جهاد بزرگ در مقابل ملت مسلمان است. اين جهاد لزوماً جهاد نظامى نيست؛ جهاد سياسى است، جهاد فكرى است، جهاد علمى است، جهاد اجتماعى است، جهاد اخلاقى است. و امت بزرگ اسلام بتدريج با ابعاد گوناگون اين جهاد آشنا شده است و آشنا ميشود. امروز شما نگاه كنيد به صحنه‏ى منطقه‏ى بسيار حساس خاورميانه، همين پيشرفت امت اسلامى را مى‏بينيد.

    مسئله‏ى فلسطين كه يك مسئله‏ى غم‏انگيز براى دنياى اسلام بود، امروز با اينكه وحشيگرى صهيونيستها نسبت به فلسطينيان چند برابر شده است، در عين حال اميد را شما در ناصيه‏ى ملت فلسطين مشاهده ميكنيد.

    امروز خود اشغالگران فلسطين از ادامه‏ى راه خودشان احساس و اظهار يأس ميكنند؛ خودشان اعتراف ميكنند كه به بن‏بست رسيده‏اند. رژيم ايالات متحده‏ى آمريكا كه بعد از پايان روزگار و انهدام شوروى سابق احساس ميكرد كه كدخداى دهكده‏ى جهانى است و آقا و سرور بى‏منازع دنياست، شما ملاحظه كنيد در مناطق مختلف دچار بن‏بست، دچار اشكالهاى اساسى و گره‏هاى بازنشدنى است. به بهانه‏ى مبارزه‏ى با تروريسم وارد اين منطقه‏ى حساس شدند؛ آن در افغانستان، آن در عراق، آن در لبنان، آن در فلسطين. در همه‏ى مناطق كه شما ملاحظه كنيد، نقشه‏هاى آمريكا يكى پس از ديگرى نقشه‏هاى باطل از آب درآمده است و هيچگونه اميدى به پيشرفت اين نقشه‏ها نيست؛ خودشان هم اميد ندارند و اين را بر زبان هم مى‏آوردند؛ ذكر هم ميكنند.

    پارسال در همين روز عيد فطر بود كه من در نماز عيد فطر به ملت مسلمان عرض كردم كه اين كنفرانسى كه اينها ميخواهند تشكيل بدهند كه به آن كنفرانس پائيزى ميگفتند - كه برنامه‏ها و نقشه‏هائى داشتند براى تسلط هرچه بيشتر بر منطقه - شكست خواهد خورد و امروز مى‏بينيد اثرى از آثار آن كنفرانس و آنچه كه نشستند و گفتند و برخاستند، در صحنه‏ى فلسطين و لبنان و منطقه‏ى حساس خاورميانه وجود ندارد. اين نشان‏دهنده‏ى اين است كه آن دستگاهِ مواجهه‏ى با اسلام و مقابله‏ى با امت اسلامى كه قصدش سلطه‏ى هرچه بيشتر بر اين منطقه‏ى حساس بود، احساس ميكند كه قدرت پيشروى ندارد. البته ما نميخواهيم خودمان را به خوشبينى‏هاى افراطى دلخوش كنيم. واقعيات سخت و دشوار و تلخ در مقابل چشم همه هست، همه آنها را مى‏بينند؛ اما مسئله اين است كه قدرت استكبارى در مقابل اراده‏ى ملتها نتوانسته است كارى از پيش ببرد، بعد از اين هم نخواهد توانست كارى از پيش ببرد؛ در عراق پا در گل، در افغانستان دچار مشكلات فراوان، حالا امروز به پاكستان هم دست‏اندازى ميكنند. ميشنويد، مى‏بينيد دخالتهاى ظالمانه‏ى آنها را در اين منطقه‏ى شرقىِ كشور ما؛ ليكن اينجا هم ناكام خواهند ماند؛ همچنانى كه در جاهاى ديگر ناكام ماندند؛ چون ملتها بيدارند، با حقوق اسلامى خودشان آشنا هستند، اراده‏ى ايستادگى در ميان ملتها وجود دارد و ان‏شاءاللَّه روزبه‏روز اين اراده بايد تقويت بشود.

    در چنين شرائطى، آنچه كه امت اسلامى بيش از هميشه به آن احتياج دارد، همين توجه به پروردگار، كمك خواستن از ذات اقدس الهى، متصل كردن دل به آن منبع قدرت لايتناهاست. دلى كه با قدرت لايتناهاى الهى آشنا شد، در مقابل تهديدها و رعد و برقهاى دشمنان از جا در نميرود، مرعوب نميشود، احساس ضعف نميكند، نوميد از آينده نميشود. و اين راه، راه تجربه شده‏اى است. جمهورى اسلامى سى سال در مقابل دشمنى‏ها و كارشكنى‏ها و خباثتهاى دستگاه استكبار با قدرت ايستاد و ملت مسلمان ايران، با همه‏ى همتشان، با همه‏ى اراده‏شان، در عرصه‏هاى مختلف ايستادند و بحمداللَّه روزبه‏روز پيش رفتند و اين پيشرفت به اذن الهى، به حول و قوه‏ى الهى روزبه‏روز بيشتر خواهد شد و همه‏ى دنياى اسلام ان‏شاءاللَّه روز عزت و شكوه اسلامى را خواهند ديد.

    هدايتهاى الهى را قدر بدانيم، تفضلات الهى را قدر بدانيم، روز عيد فطر را قدر بدانيم، اين اجتماع عظيم مردم را كه دست به دعا برميدارند، رو به قبله ميكنند، در روز معينى با خدا دلهايشان را متصل ميكنند و انس مى‏يابند، قدر بدانيم. اتحاد خودمان را حفظ كنيم، همت و اراده‏ى خودمان را حفظ كنيم و روزبه‏روز اميدمان را به آينده بيشتر كنيم.

    اميدواريم ان‏شاءاللَّه دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال شما مردم مسلمان در كشور عزيز ما و در كشورهاى ديگر باشد و ان‏شاءاللَّه فرداى دنياى اسلام از امروز و ديروزِ آن بمراتب بهتر باشد.

    :icon_pf(57):

  10. #460
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051
    سپاس ها
    813
    سپاس شده 1,425 در 787 پست

    24 مراسم تحليف و اعطاى سردوشى در دانشكده‏ى افسرى‏ امام على (ع) 28/ 07/ 87

    مراسم تحليف و اعطاى سردوشى در دانشكده‏ى افسرى‏ امام على (ع)

    28/ 07/ 87
    بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّ يم‏
    به شما جوانان عزيز، حضور در مجموعه‏ى پرافتخار نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى ايران را تبريك عرض ميكنم. اين لباس، لباس افتخار است؛ زيرا شما با وجود خود، با خدمت خود، با خصلتهاى برجسته‏ى انسانىِ يك سرباز اسلام، مايه‏ى دلگرمى ملت خودتان و كشور خودتان و سرزمين مقدس و خدائىِ خودتان هستيد.

    در همه جاى عالم، نيروهاى مسلح يكى از اجزاء بسيار مهمِ اقتدار ملى كشورها به حساب مى‏آيند؛ ولى آن وقتى اين اقتدار و اين مظهر قدرت ملى اهميت و ارزش مضاعفى پيدا ميكند كه آنچه در او بُروز ميكند، صرفاً اقتدارِ به مدد و كمك سلاح نباشد. سلاح مهم است و مرد مسلح، تواناى دفاع است؛ اما مهمتر از سلاح، نيروى معنوى و قدرت روحىِ مرد مسلح است. اين آن چيزى است كه اقتدار ملى يك كشور را به صورت يك اقتدار معنوى و حقيقى و غير قابل زوال در مى‏آورد. يك ملت با داشتن مردان و جوانان مسلح و سربازان شجاع و رشيدى كه دلهاى آنها با نور ايمان روشن است و اراده‏هاى آنها با قدرت و صلابت ايمان مستحكم است، داراى اقتدارى است كه نظير آن را در سراسر جهان - بلكه در سراسر تاريخ - كمتر ميتوان پيدا كرد. امروز شما در چنين كسوتى قرار داريد.

    در جمهورى اسلامى ايران، نيروهاى مسلح، عظمت و ابّهت خود را فقط به قدرت سلاح نشان نميدهند؛ بلكه در كنار آن، اقتدار معنوىِ آنها وابسته به نيروى ايمانىِ آنهاست. براى خدا، براى انسانيت، براى گسترش توحيد و براى دفاع از ارزشهاى اصيل است كه سرباز ايرانى و نظامىِ ايرانى و جوان مسلح ايرانىِ اسلامى، در اين كسوت در مى‏آيد و خود را آماده نگاه ميدارد. اگر در دنياى مادىِ امروز و در طول تاريخ، ارتشها براى فرونشاندن آتش حرص و طمع قدرتمندان به وجود آمده‏اند و به كار گرفته شده‏اند و اگر امروز ارتشهاى مسلح عالم وسيله‏ى زورگوئى ابرقدرتها به حساب مى‏آيند، نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى ايران جانفدايان فضائلند و براى تثبيت فضائل انسانى و ارزشهاى الهى است كه تمرين و مقاومت ميكنند و در ميدانها مى‏ايستند؛ اين است آن چيزى كه در نهايت، پيروزى قطعى و قاطع را به دست خواهد آورد. اين را بايد حفظ كنيد.

    امروز در دنيا، تجربه‏هاى نو به نو، حقايق عجيبى را براى جهانيان آشكار ميكند. امروز دنيا مشاهده ميكند كه ارتش تا دندان مسلحى كه توانسته بود ارتشهاى مشابه خود را در كشورهاى عربى، در مقابل ابّهت و اقتدار خود وادار به تسليم بكند، در مقابل ايمانِ جوانانِ شجاع و باشهامت «حزب‏اللَّه»، مجبور شد كه ذلت شكست را بپذيرد و اعتراف كند كه در مقابل اين جوانان مؤمن، ضعيف و ناتوان است؛ اين به معنى برترى اقتدار معنوى بر قدرتهاى ماديست. جوانان عزيز ما در ارتش، در سپاه، در بسيج، در نيروى انتظامى و در هر بخشى از بخشهاى نيروهاى مسلح سرافرازِ جمهورى اسلامى - به عنوان انسانهائى كه در كنار آمادگيهاى رزمى و در لباس سرباز اسلام، از ايمان و معنويت برخوردارند - يك امتياز استثنائى در ميان همه‏ى نيروهاى مسلح در سراسر جهان دارا هستند؛ اين را قدر بدانيد.

    عزيزان من! شما خود را آماده ميكنيد براى اينكه در طول ساليان خدمت خودتان - به عنوان انسانهائى كه براى دفاع از اين ملت، به آنها و به اراده‏ى آنها و به شجاعت آنها اطمينان و اعتماد شده است - در مقابل ملتتان سرافراز باشيد؛ شما وارد چنين راهى شده‏ايد و چنين آينده‏اى را براى خودتان تصوير كرده‏ايد. ملت ما، پشتيبان نيروهاى مسلح است و نيروهاى مسلح را از خود و جزء غير قابل تفكيكى از خود ميداند. همچنانى كه بزرگان دين فرموده‏اند، شما حصارها و باروهاى مستحكم اين ملتيد؛ در همه‏ى مراحل آموزش و در همه‏ى مراحل خدمت، اين را به ياد داشته باشيد و از خاطرتان دور نكنيد؛ باروهاى مستحكم ملتى كه به نام خدا و به نام عدالت قيام كرده است و با ايمان خود و با صلابت خود و با شجاعت خود و با ايثار خود، توانسته است دشمنان مسلحِ به مدرنترين تسليحات را به عقب‏نشينى وادار كند. امروز همه‏ى دشمنانى كه در آغاز انقلاب اسلامى و تشكيل نظام جمهورى اسلامى، گمان ميبردند كه نظام جمهورى اسلامى نميتواند در مقابل طوفانهاى مخالفت آنها ايستادگى بكند، با تجربه‏ى سى ساله تشخيص داده‏اند و اعتراف ميكنند كه جمهورى اسلامى قوى‏ترين است. شما قوى‏ترين هستيد. اين قوّت و قدرت به بركت صلابت ايمان در شماست؛ ايمان را قدر بدانيد و آن را در خود تقويت كنيد.

    وظائف يك فرد مسلح در نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى، فرا گرفتن خوب، انضباط خوب، آمادگى هميشگى و اخلاص و صفا و نورانيت معنوى است؛ همه‏ى اينها را با هم براى خود گردآورى كنيد. فرصت جوانى را براى آراسته شدن به اين فضائل بزرگ مغتنم بشماريد. امروز شما در بهترين سالهاى عمرتان قرار داريد و با كسب فضائل معنوى‏اى كه براى يك انسان فداكارِ مؤمن و يك انسان سربلند در مقابل خدا و خلق لازم است، ميتوانيد بندگان شايسته‏ى خدا و مردان بزرگ دوران خود باشيد. ارتش جمهورى اسلامى ايران به مردان بزرگى كه بتوانند وظائف با اهميت و با عظمت اين سازمان را بر دوش بگيرند، هميشه نيازمند بوده است و بحمداللَّه در طول دوران پس از انقلاب تا امروز، از چنين مردانى برخوردار هم بوده است؛ بعد از اين هم شمائيد كه بايد اين بارهاى سنگين را بر دوش بگيريد.

    از خداوند متعال مسئلت ميكنم كه شما جوانان عزيزِ اين ملت و شما سربازان وفادار اين كشور را - به مثابه‏ى بهترين سربازان اسلام و بهترين مردان دوران خودتان - توفيق رشد و تعالى عنايت بفرمايد.


    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
    :icon_pf(57):

صفحه 46 از 52 نخستنخست ... 262728293031323334353637383940414243444546474849505152 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •