این سؤال داراى ابعاد گوناگونى است که به شرح زیر به آنها اشاره مى‏شود:
1- معناى نور: «نور» عبارت است از آنچه که در ذات و کون و خود، ظاهر و روشن باشد، و از نظر اثر بیرونى هم، مظهر و روشن کننده غیر خود باشد. این مفهوم مصادیق گوناگونى دارد که در شدّت و ضعف صدق مفاد آن بر آنها، متفاوت مى‏شوند مثلاً مى‏توان بر خورشید، اطلاق نور کرد و بر یک لامپ روشن نیز مى‏توان اطلاق نور کرد زیرا هم خورشید و هم لامپ، در ذات و گوهر خود ظاهر و روشن بوده و هم روشن‏کننده غیر خود مى‏باشند ولى روشنى و روشنگرى خورشید کجا و روشنى و روشنگرى لامپ کوچک کجا؟ گفتنى است هر چه که در ذات خود، ظاهر و روشن است و هر چیزى را ظاهر و روشن مى‏سازد- ولو این که روشنگر یک مجهول، سؤال، راه معنوى و بازنمودن یک حقیقت باشد نور است و بر آن نور اطلاق مى‏شود. به همین دلیل گفته مى‏شود: علم نور است، زیرا هم در ذات خود ظاهر است و هم در پرتو علم است که مى‏توان بسیارى از راه‏ها را شناخت و مجهولات را کشف کرد، چرا که علم روشنگر نیز هست. بنابراین، نباید پنداشت که واژه «نور»، تنها بر امور حسّى و چیزى که داراى فوتون‏هاى به خصوصى است و در علم فیزیک از کم و کیف آن بحث مى‏شود، اطلاق مى‏گردد، بلکه این تنها یکى از مصادیق بارز و روشن این واژه است.
با توجه به این توضیح، مى‏توان بر «وجود» نیز «نور» اطلاق کرد زیرا وجود در ذات خود امرى ظاهر و روشن بوده و با تعلق «وجود» به اشیا، آنها نیز ظاهرگرى و روشنگرى مى‏کنند.
به هر حال، نور هم بر نور حسّى، اطلاق مى‏شود و هم بر نور فراحسى و چه بسا که نور حسّى، از نور غیبى فروغ و نور مى‏گیرد.
نور حق بر نور حسّ راکب شود آن گهى جان سوى حق راغب شود
سوى حسى رو که نورش راکب است حس را آن نور نیکو صاحب است‏
نور حس را نور حق تزیین بود معنى نور على نور این بود
نور حسى مى‏کشد سوى ثرى نور حقش مى‏برد سوى على‏
زآن که محسوسات دونتر عالمى است نور حق دریا و حس چون شبنمى است‏(1) 2.
حضرت حق عین نور مطلق است: «نور» یکى از اسماى حسناى الهى است(2) چرا که ظهور و روشنى هر چه در هستى است از او است،(3).
هستى که به ذات خود هویداست چو نور ذرات مکوّنات ازو یافت ظهور
هر چه که از فروغ او افتد دور در ظلمت نیستى بماند مستور
روشن است که اسما و صفات خداوند، صرف و خالِص هر کمال وجودى است و استعمال آن واژه در مورد خدا، به نحو حقیقت است نه مجاز، اما غیر خداوند، چون دات آنان به عرض وجود او موجود است، صفاتشان نیز همین‏گونه است. بنابراین همه صفات وجودى حقیقى و خالى از نقص، منحصراً از آن خداوند سبحان است و تمام اوصاف دیگران، بالعرض به آنها نسبت داده مى‏شود. از این رو، اطلاق واژه نور بر خداوند متعالى، اولى و اقدم است بر اطلاق آن بر غیر او زیرا جمیع انوار از اوست و قوام همه نورهاى دیگر به او است.(4)
همه عالم به نور اوست پیدا کجا او گردد از عالم هویدا
نگنجد نور ذات اندر مظاهر که سبحان جلالش هست قاهر
در آن موضع که نور حق دلیلست چه جاى گفت و گوى جبرئیلست‏
چه نور او ملک را پر بسوزد خود را جمله پا و سر بسوزد(5)
قرآن نیز خداوند متعال را به نور توصیف فرموده است: اَللَّهُ نُورُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ(6) و خالق نور ظاهرى و باطنى را او دانسته است(7). به گفته محى‏الدین ابن عربى، وجود مطلق (خداوند متعال) نور حقیقى است زیرا همه موجودات به هستى او هست شده‏اند.(8)
اى همه هستى ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده‏
هستى تو صورت پیوند نه تو به کس و کس به تو مانند نه‏
آنچه تغیّر نپذیرد تویى وآن که نمرده است و نمیرد تویى‏
ما همه فانى و بقا بس تو است ملک تعالى و تقدس توراست‏(9)
پس وجود نور مطلق (خداوند متعال) یک اصل و ضرورت است زیرا در پرتو وجود او است که ما هستیم و در ظلّ نور است که ما بقا و استمرار در وجود داریم. در عنایت نور او است که نور حسّى در عالم پرتوافکن گشته و براى زندگى مادى انسان، یک نیاز اساسى شده است. با تجلّى آن نور مطلق در هستى است که انسان‏هاى کامل، هدایتگر بشریت گشته‏اند و.(10). باید توجه داشت که نور مطلق و حقیقى از دسترس اوهام و خیال بسیار دور است.