چکيده

حديث شريف سلسله الذهب جانمايه ي عقيده واخلاق مبتني بر اصول توحيد وامامت است . با چنين رويکردي به اخلاق ، واضح است که الگوي رشد ديني ، با هدف خود شناسي يا خود شکوفايي ، از الگوي رشد در مکاتب بشري ، به خصوص در جوامع غربي ؛ که رويکردشان به اخلاق وجه ي اومانيستي وانسان گرايانه دارد ، کاملاً متمايز است . بنابراين هدف وثمره ي رشد نيز در مکتب توحيدي وجهي منحصر به فرد مي يابد که منطبق با مباني دين متعالي اسلام ، از جمله الگوي امامت وزمامداري انسان کامل است .
واژگان کليدي : توحيد ، امامت ، الگوي رشد ديني ، الگوي رشد غربي ، خودشناسي ، تربيت ، طبيعت ، اخلاق فردي ، اجتماعي وسياسي .
حديث شريف سلسله الذهب

از اسحاق بن راهويه نثل شده است : در زماني که امام بن موسي الرضا (ع) وارد نيشابور شدند ، روزي که از آن جا به سوي مأمون خارج مي شدند ، محدثيني که در آن ديار بودند ، جمله فراراه آن حضرت آمده گفتند : يابن رسول الله ، از ميان ما مي روي وما را به حديثي آگاه نمي سازي تا از آن بهره مند شويم ؟
اين درحالي بود که آن حضرت در هود جي نشسته بودند ، سر خويش بيرون آورده وفرمودند : از پدرم محمد بن علي (ع) شنيدم که فرمود از پدرم علي بن الحسين (ع) شنيدم که فرمود از پدرم اميرمؤمنان (ع) شنيدم که فرمود از رسول خدا (ص) شنيدم که فرمود از جبرئيل شنيدم که فرمود از خداوند عزو جل شنيدم که فرمودند : کلمه « لا اله الا الله » حصار ودژ من است ، پس هر کس به دژ من وارد گردد از عذابم در امان خواهد بود ابن راهويه گويد : هنگامي که شتر حضرت به راه افتاد ، با صداي بلند فرمودند : اين شرط هايي دارد ومن خود از آن جمله شرط ها هستم ( عيون اخبار الرضا ، ج 2 ص 299) .
چنان که از فحواي کلام معصوم بر مي آيد از جمله شرط هاي اقرار به کلمه « لا اله الا الله » همانا اقراربه امامت آن حضرت است که از جانب خداوند متعال معين شده است وطاعتش برهمگان فرض و واجب است .
طرح الگو هاي رشد

ابتدا لازم است به طرح دو الگوي رشد در جوامع غربي وجامعه ديني بپردازيم .
ثمرات رشد بنابر الگوي غربي :

1) سازگاري با محيط ( سلامت رواني )
2) سازگاري شخصي ( تطابق خود آگاهانه با ناخودآگاه )
3) لذت جويي نفساني حداکثري
4) روابط مبتني بر سود ومنفعت وبهره کشي
5) اخلاق مبتني بر رضايت مندي انسان
ثمرات رشد بنابر الگوي ديني :

1) سازگاري شخصي ومحيطي بنابرمعيارهاي ديني
در جهت هدايت ، نجات وکمال ( سالمت رواني وروحي )
2) ايمان قلبي وگرايش به توحيد
3) تفقه در دين
4) اخلاق مبتني بر رضايت مندي خدا
اختلاف مبنايي بين دو الگوي رشد :

با دقت نظر در دو الگوي ترسيم شده ، مي توان به اختلافات قابل توجهي به لحاظ مبنايي بين اين دو الگو اشاره نمود :
1) در بعد طبيعت يا رشد طبيعي آدمي ، بنابرالگوي رشد ديني ،علاوه بر عوامل مطرح در الگوي رشد غربي مي توان به گرايشات فطري اشاره نمود : چه اين که در دنياي مدرن غرب ، اصل فطرت چه تحت عنوان سرشت وتمايلات فطري وچه تحت عنوان معرفت پيشين وفهم ما از حقايق ضروري ( تصورات ذاتي عقل ) از سوي تجربه گرايان (MPIRICISTS) وساخت گرايان (CONSTRUCTUISTS)
مورد انگار قرار گرفته است ( خندان ، 1383، ص 11).(1)
2) در بعد تربيت با رشد محيطي که شامل خانواده ، مدرسه ، همسالان وکار و اجتماع مي شود . الگوي رشد غربي عبارت از انسان ويا انسان هاي مافوق و برتري است که در ابعاد دنيوي يعني علم ، فن وهنر و... سر آمد بوده اند ؛ که مي توان از ايشان تحت عنوان زمامداران دنيوي ياد کرد . مثلاً محترعان و مبتکران ، صاحبان مکاتب علمي ، سياسي ، اقتصادي وصاحبان سبک هاي هنري ؛ رکوردداران اقتصادي و... کساني که به نحوي از انحاء گوي سبقت را از ديگر همنوعان خود ربوده اند .
از نظر دين مبين اسلام اگر چه انسان هاي الگو در امور ارزش مند علمي ، فلسفي ، هنري ، ورزشي و فني قابل احترام هستند ، اما اگر اين الگوهاي سر آمد ، ماحصل جهد وتلاش وتفکر وتأملشان در جهت هدايت ، نجات ورستگاري و کمال خود وبشريت نباشد ، آن گاه خود اين عناوين ومنصب ها وپيشرفت ها مي توان سد بسيار محکم وبلندي بر سر راه تکامل انسان در همه ي ابعاد باشد . از اين روست که در نگرش ديني ، همه ي انسان ها و به خصوص الگوها وزمامداران در اموردنيوي ، ابتدا خود بايد داراي الگوي رشد در جهت تحقق انسانيت و انسان کامل باشند . بنابراين زمامداران ديند ، اعم از پيامبران ، امامان واولياي خدا (ع) در گام نخست مي توانند مسير راه را فرا پيش رهروان نهند .
3) برآيند دو بردار يعني تربيت وطبيعت ، بنا به نکات و وجوه امتيازي که درباره ي هريک از الگوهاي رشد غربي ورشد ديني عنوان شد ، دو مسير کاملاً متفاوت را پيش روي ما ترسيم مي کند . برآيند الگوي رشد غربي همانا « کثرت گرايي عبارت از تفکري است ابژکتيو ( Objective) که ملازم با جزء نگري و حساب گري و نسبي نگري وتشتت وتفرقه است ، که توان مشاهده وديدار خير و زيبايي متجلي از انوار وپرتوهاي هستي مطلق را ندارد . اين نوع تفکر در قيد و بند موجودات واشياء پيرامون ودرنهايت روزمرگي است وبنابراين هيچ گاه به درک وفهم وشهود راز هستي واز آن جا نداي هستي نائل نمي شود . دنياي غرب ، به اعتراف بسياري از دانشمندان غربي ، قرن هاست که در غفلت از دمسازي وانس با هستي به سر مي برد .
در ديدگاه اسلام ، رشد طبيعي ومحيطي ، بنا به مختصاتي که ذکر شد ، قرارگرفتن انسان در مسير توحيد است . نگرش توحيدي ملازم است با جزء را در ضمن کل ديدن ، حساب گري را در معيت عاقبت انديشي قرار دادن، نسبي نگري را در ذيل مطلق نگري آوردن ونظام آفرينش را بر ارکان وحدت ، حضور ، هماهنگي وبرخوردار از حکمت بالغه وانوار کامله ي خير وزيبايي هستي مطلق ديدن است . بنابراين نگرش ، از آن جا که يگانه موثرحقيقي در عالم و واضع قوانين کلي حاکم برهستي ، ذات ربوبي است ، از اين رو برنامه ي زندگاني سعادت آفرين بشر نيز بايد بر وفق همان قوانين باشد که بر آسمان ها و زمين حاکم است واين همان التزام عملي به کلمه ي « لا اله الا الله » است که در حديث شريف سلسله الذهب مذکور است .
4) بايد دقت داشت که اگر چه نهايت وکمال رشد در هر دو الگوي غربي و ديني ، خود شناسي يا خود شکوفايي است ، خود شکوفايي انسان غربي منطبق با رسيدن به حداکثر
تمتع ،بهره مندي و رضايت مندي فردي انسان در امور دنيوي است ، که در بسياري از موارد ، به قيمت پايمال کردن حقوق ديگران ، تبعيض ونابرابري و اعمال خلاف اخلاق ، سامان مي پذيرد . به رغم بسياري از روانشناسان غربي ، انسان فقط يک حيوان تکامل يافته است ، لذا جستجوي غايت ، نقطه ي اتکا و حلقه ي اتصال در فراسوي طبيعت وجهان مادي امري بيهوده است . با اين نوع نگرش ناسوتي است که تشويش واضطراب ، بي هويتي وبي هدفي ، فريب کاري و ترديد وناامني فکري واجتماعي بزرگ ترين آفت دنياي غرب وجوامع غرب زده وزمينه هاي ابتذال وانحطاط روز افزون آنان را فراهم مي آورد .
اما خود شناسي يا خود شکوفايي انسان دين مدار در راستاي ايمان قلبي به مبدأ ومعاد ، تفقه وتدبر ديني واخلاق مبتني بر رضايت مندي حضرت حق جل جلاله است . ثمره ي ديگر رشد بر مبناي دين ، نه فقط رسيدن انسان به آرامش رواني از طريق مداومت برياد خداي سبحان است ، بلکه ياد خدا خود عامل مستحکمي است براي پرورش قواي روحي وتقويت اراده ، جهت پرهيز از شک ودو دلي ، خواطر شيطاني ونگراني وپريشاني ، و پاشيدن بذر توکل واميد بر زمين قلب وروح وجان آدمي .
رشد ديني همراه با ولايت معصوم وايمان به حق

اگر چه التزام به ولايت معصومين (ع) وايمان به حضرت حق جل جلاله را مي توان ثمره ي رشد دانست ، اما چنان که پيشتر آمد ، از طرفي رشيد شدن انسان ، يعني صاحب بصيرت شدن ونائل آمدن به مرتبه ي نفي مطمئنه ، همراه است با :
1) پذيرش ولايت وامامت معصومين (ع) ؛
2) پذيرش دعوت حق وايمان به ذات ربوبي .
نکته 1) حضرت علي بن موسي الرضا (ع) به عنوان ولي خدا ، اقرار به ولايت حضرتش را يکي از شروط وارد شدن به حصار ودژ محکم توحيد مي داند .
در تأکيد اين سخن امام (ع) مي توان به روايتي ديگر استناد نمود . ابوخالد
کابلي مي گويد : از حضرت باقر (ع) درباره ي سخن خداوند متعال در قرآن پرسيدم که مي فرمايد «فامنوا بالله و رسوله والنور الذي انزلنا ...») (تغابن ، 8)؛ پس به خدا وپيامبرش ونوري که نازل کرديم ، ايمان آوريد .
حضرت (ع) فرمود : اي ابا خالد ، به خدا سوگند نور همان امامان از آل محمد (ص) تا روز قيامت اند که خداوند نازل فرموده واينان نور خدا در آسمان ها و زمين اند .به خدا سوگند اي ابا خالد ، نور امام در دل هاي مؤمنان از خورشيد درخشنده در روز ، روشن تر است . به خدا سوگند اي ابا خالد ! بنده اي ما را دوست ندارد و ولايت ما را نمي پذيرد تا هنگامي که خدا دلش را پاک کند وخدا دل بنده اي را پاک نمي کند ، مگر اين که تسليم ما شود وبا ما از در صلح وسلامت در آيد . سپس هنگامي که از در صلح وسلامت وارد شد او را از سختي حساب به سلامت مي دارد واز هول بسيار بزرگ قيامت امان مي دهد ( کليني ، 194/1، حديث 1).
در سوره ي انفال آيه ي 25 قرآن کريم چنين آمده : « اي اهل ايمان ، دعوت خدا و پيامبر (ص) را بپذيريد ؛ آنگاه که شما را به سوي آنچه زندگاني بخش است ( مقام رشد وحيات ابدي ) مي خوانند » .
مرحوم سيد هاشم بحراني ، حديثي از حضرت باقر (ع) نقل مي کند که مفاد آن چنين است : اين آيه به ولايت مولا اميرالمؤمنين (ع) اشاره مي کند : چون ولايت آن حضرت (ع) هماهنگي واتحاد را در زندگي ملت مسلمان بهتر تأمين مي کند و عدالت را در ميانشان پايدارتر مي دارد (موسوي نوري ، ج 1 ، 44).
نکته ي 2) پيامبر اکرم (ص) تفقه وبصيرت ديني را ملازم با مقام رشد مي داند حضرتش در اين خصوص مي فرمايد : « من يرد الله به خيرا يفقهه في الدين ويلهمه رشده » ؛ خداوند اگر خير کسي را اراده فرمايد او را آگاه در دين مي کند وبه او مقام رشدش را الهام خواهد نمود .
قرآن کريم ضمن بيان هدف رشد که عبارت است از هدايت ، نجات وکمال ، معتقد است انسان نمي تواند به رشد واقعي خويش دست يابد ، مگر آن که دعوت خداوند را استجابت نمايد وبه او ايمان آورد : پس بايد دعوت مرا بپذيرند وبه من ايمان آورند تا به رشد دست يابند »( بقره ، 186) .
اخلاق توحيد گرا و ولايت مدار

توحيد مداري و ولايت مداري با استناد به حديث شريف سلسله الذهب ، ضمن ارائه ي الگوي جامع رشد ديني ، ما را در سه حوزه ي « اخلاق فردي » ، «اخلاق اجتماعي »و «اخلاق سياسي » ياري مي رساند . در اين جا لازم است به نوع کارکرد ونقش توحيد گرايي و ولايت مداري در سه حوزه ي فوق ، که به لحاظ راهبردي از اهميت خاصي برخوردار است ، پرداخته شود .
1) اخلاق فردي

نگرش توحيدي ، اگر در کانون افکار واذکار آدمي قرار گيرد ، او را فارغ از توجه به تجسس در رفتار وزندگي شخصي ديگران و متوجه خويش مي کند ؛ چه اين که نقطه ي شروع سير به سوي حقيقت توحيد وخداشناسي ، همانا خود يابي و خودشناسي ، يعني از خود وحداني به خداي واحد رسيدن است ؛ « من عرف نفسه فقد عرفه ربه » در سايه ي خود شناسي توحيدي است که انسان با تأمل در وحدت وصرافت نفس خويش ، به تزکيه وسازندگي خود مي پردازد . وجدانش بيدار مي شود ، بصيرت در شناخت وظايف مي يابد وبه انجام آنها همت مي گمارد وزندگي را منطبق با مصالح عقلي وشرعي مکتب گوهر باراسلام مي گرداند وهميشه دغدغه ي معنا وتعالي دارد .
از طرفي اين خود شناسي با تأسي وتولي به الگوي انسان کامل ، که مظهر آن امام معصوم وپاک نهاد است ، بالنده شده وقوام مي يابد .در اين مسير، نفس حرمت مي بيند واحساس خود ارزش مندي ، کرامت وعزت مي يابد ، بدون اين که دچار شائبه ي خود بيني وخود پسندي وفزون خواهي شود .
قلب ( کانون تفکر واحساس ) انسان توحيد گرا وولايت مدار، سرشار ازمعرفت ، ايمان ، محبت ، خوف ، رجاء ورضا مي شود وفکر وروانش ، مثبت انديش ، مطلوب انديش ومصفا .
امام الوالحسن الرضا (ع) مي فرمايد : همانا براي دل ها ( حالت هاي ) روي آوردن ( به خدا وعبادت ) وپشت نمودن ، و نشاط وسستي است . پس زماني که دل روي آورد بينا شود و بفهمد وچون پشت کند درمانده وغمگين شود . بنابراين به وقت روي آوردن وتوجه ونشاط او را در يابيد وزمان پشت کردن و سستي او را واگذاريد ( چهل حديث امام رضا (ع)) .
حضرت (ع) در سخن حکمت آموز ديگر اهميت خود شناسي وتوجه به نفس را چنين متذکر مي شود : آن کس که خود را محاسبه کند سود برد وآن کس که از آن غفلت ورزد زيان بيند ، آن کس که بترسد ايمني يابد وآن کس که عبرت پذيرد بينا شود وآن کس که بينا شود بفهمد وکسي که بفهمد بينا شود . دوست نادان در رنج باشد . بهترين مال آن است که به آن آبرو حفظ شود .
برترين عقل خود شناسي است . مؤمن چون خشمناک شود ، غضب ، او را از حق خارج نکند وچون خشنود شود خشنودي او را به باطل نياورد وچون قدرت وتوانايي يابد بيش از حق خود برنگيرد ( همان ).
2)اخلاق اجتماعي

تأثير نگرش توحيدي در اخلاق ومناسبات اجتماعي ، بسيار شگرف وتحول آفرين است . از آن جا که اخلاق اجتماعي در سطوح مختلقي قابل طرح است ، اعم از سطح روابط انساني ، آييني ، شهروندي وهمسايگي ، دوستانه وخانوادگي ، نخست اين نوع اخلاق به روابطه در زندگي اجتماعي ، صورت انساني مي دهد . افراد از خود بيني ، خودستايي وفزون خواهي نجات يافته واساس روابط اجتماعي را بر مودت ورحم وشفقت به يکديگر وتعاون وتعاضد و برادري و اخوت به همکيشان مي گذارند . در اين باره امام موسي بن جعفر (ع) مي فرمايد : « ان اهل الارض لمرحومون ما تحابوا وادوالامانه وعملو االحق » ؛ مطمئناً ساکنان اهل زمين مادام که دوستدار يکديگرند واداي امانت وعمل به حق مي کنند مورد رحمت وعنايت خداوندند .
حضرت رضا (ع) مي فرمايد : «خيروخوبي را نسبت به هر اهل ونااهلي روادار، اگر کسي در خور وشايسته ي آن خوبي بود ، که بود اگر نبود تو خود لايق وسزاوار آني « ( دررالکلام ،حسين حائري کرماني ، 1363).
در سايه ي نگرش توحيدي و ولايت مدار، حفظ و رعايت حقوق ديگران فرض تلقي مي شود ، رعايت فضايلي مانند عدالت ، انصاف ، احسان ، ايثار ، انفاق ، تواضع ، امامت ، صداقت ، صراحت ، عفت و حجاب وامثال آن .
اهميت اسلام به حدي است که زعماي آن عملا تن به کيفر وقصاص مي دادند ( پيامبر (ص) وداستان عصاي ممشوق )، ونيز حضرت علي (ع) براي حفظ حرمت قانوني که در سايه ي آن حقوق محفوظ مي ماند ، حتي در عصر خلافت با مدعي مسيحي به محضر قاضي مي رود ( دکتر علي قائمي ، ص 66).
يکي از مباحث مهم وسرنوشت ساز در يک جامعه دسته بندي همسايگان و يا شهروندان بوده وحقوقي که در اين رابطه در منابع اسلامي مذکور است .
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد : همسايگان سه دسته اند ؛ ( الحيران ثلاثه ):
1) همسايه اي که داراي سه دسته حقوق بر ماست : حق همسايگي ، حق خويشاوندي وحق اسلام ، که حق برادري است ؛ « جارله ثلاثه حقوق : حق الجوار ، حق القرابه ، حق الاسلام » ؛
2) همسايه اي که داراي دو حق است: حق همسايگي وحق اسلام ؛ « جارله حقان ، حق الجوار وحق الاسلام»؛
3) همسايه اي که داراي حق همسايگي است وآن حق مشرک از اهل کتاب است ؛ « جارله حق الجوار ، المشرک من اهل کتاب »؛
توجه به اين مسأله ، يعني رعايت حقوق اجتماعي همسايگان ، حتي اگر کافر و مشرک باشند ، ديدگاه متعالي اسلام را درباره ي نوع انسان گوشزد مي کند .
3) اخلاق سياسي

پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد : « مردمان همگي عيال خداوندند ، پس محبوب ترين افراد در نزد خداوند ، نيکوترين شان نسبت به عيال خداوند است » . ( تاريخ يعقوبي، ج 2 ، ص 150).
نظر به نگرش توحيدي پيامبر (ص) ، مردم همگي عيال خداوندند . اين ايده از آن جا نشأت مي گيرد که همه ي انسان ها ، با هرعقيده ومرام و رنگ ونژادي ، فرزندان حضرت آدم (ع) هستند وحتي بالاتر از آن ، کلام خداوند است که مي فرمايد : « هو الذي خلقکم من نفس واحده » ( اعراف ، 189).
مع الوصف قرآن کريم به صراحت وجود تنوع وتکثر را نير به عنوان يک واقعيت هدف مند مورد تأکيد قرارداده است : « هان ! اي مردم ! همانا ما شما رااز يک مرد وزن آفريديم وشما را به هيأت اقوام وقبايلي در آورديم تا با يکديگر انس وآشنايي يابيد « ( حجرات ، 13).
بنابراين وجود ملت ها ، گروه ها ، قبايل ودسته بندي ها ، ريشه در ويژگي هاي واقعي وذاتي انسان ها وزندگي اجتماعي ايشان دارد .
علاوه بر حوزه ي ملل ، در سپر دين ، مفهوم « امت » را داريم . البته منظور ما از امت به معناي عام آن ، يعني « گروه » ، نيست ؛ چنان که در قرآن آمده است : « کان الناس امه واحده « ( بقره ، 213).
بلکه مفهوم ارزشي امت مد نظر است که در اسلام به عنوان امت نمونه معتدل براي پيروي والگو گيري غير مسلمانان از ايشان مذکور است : « وکذلک جعلنا کم امه وسطا لتکونوا شهداء علي الناس »( بقره ، 143).
طبق نظر اسلام ، هر انساني در اقصي نقاط جهان ، اگر معتقد به اصول اساسي دين ( توحيد ، نبوت ، معاد ) باشد ، عضو امت است .
حال در اخلاق سياسي بر مبناي توحيد گرايي ، نخست تکيه بر مشترکات عام وانساني ( به الحاظ وجودي) است ؛ از جمله اشتراک نوعي وجنسي ، اشتراک عاطفي واحساسي .سپس تکيه بر مشترکات اجتماعي وسياسي است ، از جمله اشتراک در کليات مربوط به جريانات و وقايع سياسي يک جامعه ، اشتراک در اراده وخواست ، اشتراک در فرهنگ وآداب وسنن . همچنين تکيه بر مشترکات عقيدتي ومذهبي است ؛ از جمله اشتراک در اصول و عقايد ديني وکلامي .
در هر سه مورد از مشترکات فوق ، رويکرد اخلاق سياسي عبارت از ترويج، تبليغ ودعوت انسان ها به سوي دين ، با تکيه بر منطق وحکمت وموعظه نکو است ؛ « ادع الي سبيل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن » . ديگر اين که اساس اين منطق مبتني بر فطرت پاک آدمي ونوع بيان آن معطوف به بيان زيبايي وخير ، صلاح ونکويي است .
در زمان حضرت ابوالحسن الرضا (ع) صاحبان افکار وعقايد متضاد ويا مخالف ، آزادانه با ايشان مباحثه ومناظره مي نمودند ، چون حضرت (ع) قائل به سر آمدي وکفايت منطق اسلام در دعوت مردم به سوي حق بودند . ايشان مي فرمايند : « خدا رحمت کند کسي را که امر مارا زنده کند [ راوي مي گويد : ] گفتم : امر شما چگونه زنده نگه داشته شود ؟ فرمود: علوم ودانش هاي ما را فرا گيرد وبه مردم تعليم دهد. زيرا اگر مردم خوبي ها وفوايد سخن ما را بدانند ، از ما پيروي مي کنند « ( چهل حديث حضرت رضا (ع)
اما با همه ي مشترکات و رويه هاي منطقي وعقلي وعلي رغم وحدت عامي که در بنيادهاي مشترک ديني هست ، وجود تنوع و تکثر ، به لحاظ قومي ، صنفي ، سياسي واجتماعي وحتي عقيدتي ، درجامعه ي ديني غير قابل انکار است .
اين موضوع را حتي بين اصحاب خاص پيامبر (ص) وامام معصوم (ع) مي بينيم . چه اين که بين سلمان وابوذر ، که از اصحاب خاص اند ،به اندازه اي تفاوت وجود دارد که پيامبر(ص) فرموده است : « لو علم قلب سلمان ابوذر لکفره » ، يعني اگر آن چه را که در قلب سلمان است ، ابوذر مي دانست ، وي را تکفير مي کرد .
اين مسأله در ميان اصحاب امامان معصوم (ع) نيز قابل مشاهده است ، مثلاً در مکتب امام صادق (ع) نحله ها ي گوناگون فکري وکلامي وجوددارد ونيزدر
زمان امامان ديگر.
الگوي زمامدار ديني ( اخلاق سياسي وسياست اخلاقي )

علي رغم تنوع وتکثر در افکار ، ايده ها وعقايد در ميان گروه هاي مردم ، وظيفه ي زمامدار ديني ، ايجاد همدلي وتأليف قلوب وهمسو ساختن خواست ها واراده ها در جهت همزيستي مسالمت آميز وبهزيستي با عزت شهروندان است .
اولا بايد دانست که در نزد زمامدار ديني ، اخلاق از اصالت خاصي برخوردار است وبه هيچ وجه تابع مصالح صرف سياسي نمي شود . بنابراين مرام ومسلک سياسي تا آن جا قابل اعمال واجراست که در راستاي ارزش هاي اخلاقي وديني باشد ونه در تعارض وتقابل با آنها. بر اساس اين نگرش ، معيارهاي اخلاقي در همه جا و براي همه ي افراد ، اعم از زمامداران وشهروندان عادي ، يکسان است .
بنابراين در نزد زمامدار ديني ، « اخلاق سياسي » و « سياست اخلاقي » ، نه تنها به عنوان يک مرام وعقيده ، بلکه به عنوان يک شيوه ي حکومتي کارآمد وپويا مورد توجه بوده
است .
« سياست اخلاقي » امام ، وبه عبارتي وظايف اخلاقي زمامدار وحاکم در قبال مردم ايجاب مي کند تاوي متصف به اوصافي باشد از قبيل :
1) محبت ومدارا با مردم ؛
چنان که دراين باره امام علي (ع) در عهدنامه ي خود به مالک اشتر چنين دستور مي دهد : « ... ومهرباني بر رعيت را براي دل خود پوششي گردان ودوستي ورزيدن با آنان را و مهرباني کردن با همگان ، و مباش همچون جانوري شکاري که خوردنشان را غنيمت شماري ! چه رعيت دو دسته اند : دسته اي برادر ديني تواند ، و دسته ي ديگر در آفرينش با تو همانند . گناهي از ايشان سر مي زند يا علت هايي بر آنان عارض مي شود ، يا خواسته وناخواسته خطايي بر دستشان مي رود ، به خظاشان نگر واز گناهشان در گذر ... » ( نهج البلاغه ، نامه 53 ص326)
ودر جايي دگير مي فرمايد : « راس السياسه استعمال الرفق » ، رأس سياست به کارگيري مدارا است ( آمدي ،ج 1 ، فصل 34، ص 372، ح 43).
2) نزديک شدن به مردم با ديدار حضوري وچهره به چهره ؛
3) رعايت عدالت ؛
4) ساده زيستي ؛
5) پرهيز از رياست طلبي ؛
6) پرهيز از تکبر وخود خواهي .
اما « اخلاق سياسي » امام مبتني بر آن نوع شيوه ي حکومتي است که با پرهيز از خود رأيي واستبداد در تصميم گيري ، سعي دارد تا زمينه ي مشارکت مردم و مشورت با ايشان را در امور مهم وحياتي فراهم آورد .
اخلاق سياسي زمامدار ديني ايجاب مي کند تا از پذيرش تکثر آراء و نظريات به عنوان يک شيوه ي حکومتي استقبال نمايد و درعين حفظ وحراست از حقانيت دين واصول مکتب ، به مديريت راهبردي وتدبير افکار وعقايد و سلايق گوناگون همت گمارد .
اگر چه جامعه ي ولايت مداردر سپهر ايدئولوژيکي ، ساختاري از بالا به پايين واز رأس هرم به سوي قاعده دارد ، ولي در شيوه ومتدولوژي ، به لحاظ رفتاري ونهادي ، ساختاري از پايين به سمت بالا دارد . مثلاً قواعد ومکانيسم هايي مانند بيعت وشورا که در عصر پيامبر (ص) وجود داشته است ، و يا شيوه ي عدالت محوري در تمامي وجوه اجتماعي ، اقتصادي ، حقوقي و.... به عنوان يک مکانيسم مؤثر در اخلاق سياسي قابل بررسي است .
امام علي (ع) مي فرمايد : « کسي که عدالت بورزد ، حکمش نافذ مي شود » ( پيشين ، ج 2،فصل 77 ، ص 159، ح 202).
در جايي ديگر مي فرمايد : « زماني که حکومت بر پايه ي عدل وعقل استوار شده باشد خداوند دوستداران آن را ياري ودشمنانش را خواري رساند ( پيشين ، ج 1 فصل 17 ، ص 283، ج 62).
اخلاق سياسي حضرت رضا (ع) مبتني بر بيان حديث سلسله الذهب ، نشان ازکمال درايت وروشنگري ايشان در بيان واقعيات براي مردم دارد . منظور امام از بيان حديث قدسي سه نکته بود :
1) نقل نام پدران واجداد خود مبني بر روايت حديث ، تا به پيامبر اکرم (ص) و جبرئيل امين ازمقام ربوبي ، نوعي اذعان به حقانيت پدران بزرگوار خويش ( که همه امامان شيعه وخلفاي واقعي حق اند ) وياد آوري وتذکر براي مردم بوده است .
2)ضمن بيان کلمه ي « لااله الا الله » موضوع يگانه پرستي وخداپرستي را ، که پايه ي همه ي اعتقادات است ، به مردم گوشزد مي کند تا مبادا فريب طاغوت هاي زمان ومظاهر شرک ونفاق را بخورند .
3) يگانه پرستي وخدا پرستي واقعي وخالي از شرک ، مستلزم بهره گيري از الگوي علمي وعملي انسان هاي کامل ، که همان اهل بيت (ع) هستند ، مي باشد ، و تا رهبري عادلانه وخالصانه در جامعه ي مسلمانان برقرار نشود ، بت ها و طاغوت هاي زمان نخواهد گذاشت ، توحيد گرايي در مسير درست قرار گيرد .
نتيجه

از اين نوشتار ، مي توان نتايج چندي را مطرح نمود .
1) رشد ديني بر بنياد توحيد الهي ونيز بر بنياد امامت استوار است ، برخلاف مقوله ي رشد ، در نظرگاه ليبراليستي و اومانيستي ، که کاملاً خصلتي انسان گرا وعقل گراي بشري ونفساني دارد .
2) رشد ديني ، همگام باراهنمايي ها وراهبري هاي امام معصوم است . از اين رو ، پذيرش ولايت معصوم وپذيرش دعوت حق ، مبناي اين رشد است .
3) اخلاق در نظام مبتني بر توحيد وامامت ، اخلاقي توحيد گرا و ولايت مدار است ؛ به خلاف اخلاق اومانيستي غربي .
4) اخلاق ديني ، فردي ، جمعي ، سياسي وحکومتي است .
5) زمامداري ديني ، الگوي اخلاقي وسياسي وعقيدتي اش پيامبر (ص) است و امام ، به عنوان راهنما والگو .
پی نوشت ها :

1- اين موضوع از سوي تجربه گرايان در حوزه فلسفه ونيز علم روانشناسي تداعي گرا - رفتار گرا ودر زماني متاخر با الگو هاي پيوند گرا در باب فرآيند شناخت تقويت شد . اما در مقابل موفقيت الگوي توام چامسکي در زبان شناسي ، برپژوهش در مورد منابع وتکامل شناخت ، تأثير زيادي داشت وبيشتر پژوهش ها به اين نتيجه انجاميد که شناخت بشري در حوزه هاي مختلف ( زبان ، رياضيات ، فيزيک ) متکي بر مبناي فطري در آن حوزه خاص است .