عقل‌ به‌ ما می‌گوید: هر اثری‌ مؤثری‌ دارد و این‌ حکم‌ و قضاوت‌ به‌ قدری‌ روشن‌ است‌ که‌ حتی‌ اگر شما به‌ طور خیلی‌ خفیف‌ به‌ صورت‌ نوزادی‌ بدمید، او چشم‌ خود را باز می‌کند و به‌ دنبال‌ مؤثر به‌ اطراف‌ نگاه‌ می‌کند و می‌فهمد که‌ دمیدن‌ از منشأیی‌ است‌. عقل‌ ما در اولین‌ برخورد با نظم‌ و حساب‌ دقیق‌ برای‌ این‌ جهان‌ هستی‌، قدرت‌ باشعوری‌ را می‌پذیرد و با عقل‌ جواب‌ وسوسه‌ها و شبهات‌ داده‌ می‌شود. مطالعه‌ در هستی‌ با آن‌ همه‌ نظم‌ و دقت‌ ما را به‌ سوی‌ بینش‌ الهی‌ سوق‌ می‌دهد.
در مورد خدا دو نوع‌ شناخت‌، قابل‌ تصور است‌: یکی‌ شناخت‌ حضوری‌ و دیگری‌ شناخت‌ کلی‌. شناخت‌ حضوری‌ قابل‌ تعلیم‌ وتعلم‌ نیست‌؛ یعنی‌ قابل‌ یادگیری‌ و یاد دادن‌ نیست‌ و به‌ آن‌ معرفت‌ شهودی‌ یا رؤیت‌ قلبی‌ می‌گویند یا شناخت‌ خد از راه‌ دل‌ تعبیر می‌کنند.
شخصی‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ کرد: خدا را به‌ من‌ آن‌ چنان‌ معرفی‌ کن‌ که‌ گویی‌ او را می‌بینم‌. حضرت‌ پرسید: هیچ‌ وقت‌ از راه‌ دریا مسافرت‌ کرده‌ای‌؟ گفت‌: آری‌. فرمود، آیا اتفاق‌ افتاده‌ که‌ کشتی‌ در وسط‌ دریا بشکند؟ گفت‌: آری‌، برایم‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌. فرمود: به‌ جایی‌ رسیده‌ای‌ که‌ از همه‌ چیز امیدت‌ قطع‌ شود و خود را مشرف‌ به‌ مرگ‌ ببینی‌؟ گفت‌: بلی‌، چنین‌ شده‌ است‌ فرمود: در آن‌ حال‌ امیدی‌ به‌ نجات‌ داشتی‌؟گفت‌: آری‌. حضرت‌ فرمود: در آن‌ جا که‌ وسیله‌ای‌ برای‌ نجات‌ تو وجود نداشت‌، به‌ چه‌ کسی‌ امیدوار بودی‌؟ آن‌ شخص‌ متوجه‌ شد که‌ در آن‌ حال‌ گویا دل‌ او با کسی‌ ارتباط‌ داشته‌، در حدی‌ که‌ گویی‌ او را می‌دیده‌ است‌.(1)
این‌ همان‌ حالتی‌ است‌ که‌ گفتیم‌ گاهی‌ توجه‌ انسان‌ از غیر خدا به‌ طور کامل‌ قطع‌ می‌شود و در آن‌ حالت‌ توجه‌ کامل‌ به‌ خدا پیدا می‌شود. کسی‌ که‌ خدا را بیابد و با تمام‌ وجود او را بر خود حاضر و ناظر ببیند، دیگر جای‌ سؤال‌ برایش‌ باقی‌ نمی‌ماند که‌ آیا خدا هست‌ یا نیست‌؟ بلکه‌ هر چیز دیگر را در رتو نور خدا می‌بیند. این‌ جا است‌ که‌ می‌گوید: ای‌ خدا! تو را با خودت‌ شناختم‌. امام‌ سجاد (ع‌) در پیشگاه‌ خدا عرض‌ می‌کند: "بک‌ عرفتک‌ و أنت‌ دللتنی‌ علیک‌؛ تو را با خودت‌ شناختم‌. تو بودی‌ که‌ مرا به‌ سوی‌ خود راهنمایی‌ کردی‌".
راه‌های‌ شناخت‌ خدا و براهین‌ آن‌ عبارتنداز: 1ـ برهان‌ فطرت‌، 2ـ برهان‌ نظم‌، 3ـ برهان‌ علیت‌، 4ـ برهان‌ صدیقین‌ و راه‌های‌ دیگری‌ که‌ در علوم‌ تخصصی‌ از آن‌ها بحث‌ شده‌ است‌ .
صفات‌ الهی‌:
به‌ طور کلی‌ صفات‌ الهی‌ را به‌ دو قسم‌ تقسیم‌ کرده‌اند: صفات‌ ثبوتیه‌ (جمالیه‌) و صفات‌ سلبیه‌ (جلالیه‌). صفات‌ سلبی‌، صفاتی‌ است‌ که‌ از ذات‌ باری‌ تعالی‌ سلب‌ می‌شود، مثل‌ جسم‌ و جوهر و قابل‌ رؤیت‌ بودن‌، زمان‌ و مکان‌ و عحجز و بخل‌ داشتن‌ ک‌ که‌ خدا این‌ صفات‌ را ندارد.
صفات‌ ثبوتیه‌ صفاتی‌ است‌ که‌ خدا آن‌ها را دارا می‌باشد و متصف‌ به‌ آن‌ صفات‌ است‌؛ مثل‌ رازقیت‌، خالقیت‌، رحیمیت‌، قادریت‌، عالمیت‌، حیات‌ و قیومیت‌ .
ذات‌ پروردگار مستجمع‌ جمیع‌ کمالات‌ و زیبایی‌ها است‌، زیرا اگر آن‌ها را نداشته‌ باشد، دارای‌ نقص‌ و احتیاج‌ خواهد بود .
یکی‌ از صفات‌ سلبیه‌ این‌ است‌ که‌ خداوند جسم‌ نیست‌، زیرا جسم‌ بودن‌ خدا مستلزم‌ این‌ است‌ که‌ مکانی‌ داشته‌ و دارای‌ جهتی‌ باشد که‌ بتوان‌ به‌ آن‌ اشاره‌ کرد. اگر خدا جسم‌ بود، باید دارای‌ طول‌ و عرض‌ و عمق‌ باشد و جا ومکانی‌ را اشغال‌ کند و در جایی‌ باشد و در جای‌ دیگر نباشد. بنابراین‌ چون‌ خدا محتاج‌ نیست‌، پس‌ جسم‌ نیست‌.(2)
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها :
1. محمد تقی مصباح یزدی،‌ معارف قرآن، ص 29، به نقل از توحید صدوق.
2. زین العابدین قربانی، اصول دین، ص 36، با تلخیص و اضافات.