اوّلاً خداوند مخلوق نیست تا از چیزی به وجود آمده باشد. خدا موجودی است که هستی را خودش دارا است، یعنی آفریده و مخلوق موجود دیگری نیست، بلکه آفریدگار جهانیان میباشد، و وجودش برایش ذاتی است. بنابراین خدا مخلوق نیست تا گفته شود از چه به وجود آمده است. به دیگر سخن: از چیزی به وجود آمدن، منوط و مشروط به مخلوقیت است. در مخلوق است که گفته میشود خالق آن را چگونه و از چه به وجود آورده است، ولی موجودی که مخلوق نیست و آفریننده‏ای ندارد، بلکه به خودی خود وجود دارد، اشتباه است که گفته شود از چه چیز به وجود آمده است.
ثانیاً از چیزی به وجود آمدن و مرکّب بودن از چیزها مخصوص عالم ماده و موجودات مادی است.
ماده توأم با تغییر و تحوّل و حرکت است و از عناصر و مواد ترکیب شده است. هر یک از موجودات جهان از چیزی متناسب با خودش به وجود میآید، مثلاً خوشه گندم از دانه گندم، خوشه برنج از حبّه برنج، درخت زرد آلو از هسته آن، انسان از نطفه و همین طور بقیه موجودات مادی از چیزی که استعداد آنان را دارد، به وجود میآیند.
از طرف دیگر، به وجود آمدن از یک چیز، نشانه نیاز به آن است. اگر بگوییم خداوند از چیزی به وجود آمده یعنی به آن‏ها نیاز دارد و تا آن‏ها نباشند، خدا نخواهد بود، پس آن‏ها خالق و خدا هستند. در هر حال اشکالات زیادی بر این سؤال و فکر وجود دارد که خدا از چه چیزی به وجود آمده است.
هم چنین خداوند از چیزی تشکیل نشده ، یعنی ذاتش مرکّب از چیزی نیست، زیرا لازمه آن این است که ذات او نیازمند به چیزی باشد، در حالی که او بی نیاز مطلق است.
خداوند وجود نامتناهی محض است و جز هستی و وجود، چیز دیگری نیست. ما (موجود محدود) نمی توانیم ذات نامحدود را درک کنیم، زیرا برای درک حقیقی و واقعی یک چیز، لازم دارد که احاطه به آن داشته باشیم و ما (وجود محدود) نمی توانیم بر ذات نامحدود احاطه داشته باشیم.
به عبارت دیگر: درک حقیقت ذات نامحدود برای ما که موجود محدودیم و با امور محدود ارتباط داریم، دست نایافتنی است، پس هیچ گاه نمی توانیم حقیقت ذات نامحدود الهی را درک کنیم.