-
مدیر بازنشسته
در مورد این که وجود انسان نسبت به خدا یک وجود ربطی میباشد و عین ربط به خدا است، توضیح دهید.
لازم است مفهوم وجود ربطی روشن شود تا معنای عین الربط بودن عالم و آدم نسبت به مبدأ هستی (حق تعالی) معلوم گردد.
موجود به دو قسم است:
موجودی که وجودش "فی نفسه میباشد و آن را اصطلاحاً وجود مستقل یا محمولی یا وجود نفسی میگویند.
دیگر موجودی است که وجوش "فی غیره" است و آن را وجود رابط مینامند.
مثلاً در قضیة "حسن ایستاده است" علاوه بر وجود حسن و وجود ایستادن، چیزی دیگر نیز وجود دارد و آن عبارت از چیزی میباشد که لفظ "است" بر آن دلالت میکند، که ربط ایستادن به حسن است. این ربط به گونهای است که متکی به دو طرف یعنی موضوع (حسن) و محمول (ایستاده) است. اگر آن دو طرف نباشد، وجود رابط به تنهایی تحقق پیدا نمیکند، بنابر این معلوم میشود وجود رابطی به وجودی اطلاق میشود که بدون وجود مستقل وجود ندارد.(1)
نیازمندی و وابستگی معلول به علت، ذاتی معلول است و لازمة این امر آن است که معلول عین نیاز و وابستگی به وجودعلت بوده، هیچگونه استقلالی از آن نداشته باشد. پیآمد و نتیجه مطلب یاد شده آن است که وجود معلول نسبت به علت رابط باشند، اگرچه وجودهای معلولی با نظ به خودشان و در مقایسه با یکدیگر جوهر یا عرض باشند.
با توجه به دو نکته یاد شده باید گفت: به مقتضای فقر و نیاز ذاتی معلول به علت، وجود معلول نسبت به علتش یک وجود رابط است.
از طرف دیگر تمام موجودات خارجی، معلول مکرر هستند، پس همة آنها رابطهاند، زیرا در هستی تنها یک وجود مستقل یافت میشود، که واجب تعالی است و دیگر موجودات همه روابط، نسبت و اضافه هستند، زیرا همه معلول او هستند.
وجود معلول یک وجود رابط و غیر مستقل میباشد.(1) شهید مطهری در این باره گفته است: این که گفته شده همة وجودات وجود رابطاند و وجود مستقل فقط ذات باری تعالی است، مربوط به حقیقت وجود عینی و خارجی است و مراد از آن این است که هر معلول نسبت به علت هستی بخش خود (باری تعالی) وجود شیء است، و ایجاد شیء عین اضافه و نسبت و ارتباط است، زیرا هر معلول وجودش عین تعلق و وابستگی به علتش است، نه این که ذاتی دارد و تعلقی که تعلقش به علت غیر از ذاتش باشد، بلکه ذاتش عین تعلقش به علت است.(1)
بنابر این نه تنها وجود آدمیان بلکه وجود عالم و آدم (تمام غیر الله) وجودشان نسبت به حضرت حق تعالی، عین ربط، فقر، نیاز و وابستگی است. اگر لحظهای عنایت حق از آن سلب شود، از هستی ساقط میشوند.
وقتی آفتاب طلوع میکند، تمام نیم کره زمین روشن میشود. این روشنی با این که تحقق یافته و موجود است اما عین ربط و وابستگی به سپهر گردون است و هیچ استقلالی از خود ندارد. اگر لحظهای خورشید چهره در نقاب کند، دیگر روشنایی در عالم وجود ندارد.
وقتی منظرة زیبایی را در ذهن و قوة خیال خود میسازید و تصور میکنید، آن منظره چنان به توجه نفس شما وابسته است که اگر لحظهای توجه نفس از آن گرفته شود، آن منظرة زیبا محو و نابود میشود و دیگر وجود و تحقق در ذهن شما ندارد.
عالم و آدم نیز وجودشان نسبت به خداوند شبیه این مثال است، گرچه وابستگی جهان به حق تعالی فراتر از این مثالها است.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن