صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 48 , از مجموع 48

موضوع: بيانات امام خميني (ره)

  1. #41
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    پاره‌ای از صحبت‌های آقای خمینی در پاریس :

    "بشر در اظهار نظر خودش آزاد است".
    "اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است
    "مطبوعات در نشر همه‌ی حقایق و واقعیات آزادند".
    "در جمهوری اسلامی کمونیست‌ها نیز در بیان عقاید خود آزادند."
    "یکی از بنیان‌های اسلام آزادی است... بنیاد دیگر اسلام اصل استقلال ملی است
    "برنامه ما تحصیل استقلال و آزادی است."
    "حکومت اسلامی یک حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی است"
    "دولت اسلامی يک دولت دمکراتيک به معنای واقعی است. و اما من هيچ فعاليت در داخل دولت ندارم و به همين نحو که الآن هستم، وقتی دولت اسلامی تشکيل شود، نقش هدايت را دارم."
    "اسلام یک دین مترقی و دموکراسی به معنای واقعی است."
    "نظام حکومتی ایران جمهوری اسلامی است که حافظ استقلال و دموکراسی است."
    "اما شكل حكومت ما جمهوري است، جمهوري به معناي اينكه متكي به آراي اكثريت است."
    "حکومت جمهوری است مثل سایر جمهوری‌ها و احکام اسلام هم احکام مترقی و مبتنی بر دموکراسی و پیشرفته و باهمه مظاهر تمدن موافق."
    "شکل حکومت جمهوری است. جمهوری به همان معنا که در همه جا جمهوری است. جمهوری اسلامی، جمهوری است مثل همه جمهوری‌ها."
    "ولایت با جمهور مردم است".
    "در اين جمهوري يك مجلس ملي مركب از منتخبين واقعي مردم امور مملكت را اداره خواهند كرد."
    "عزل مقامات جمهوري اسلامي به دست مردم است. برخلاف نظام سلطنتي مقامات مادام‌العمر نيست، طول مسئوليت هر يك از مقامات محدود و موقت است. يعني مقامات ادواري است، هر چند سال عوض مي‌شود. اگر هم هر مقامي يكي از شرايطش را از دست داد، ساقط مي‌شود."
    "رژيم ايران به يک نظام دمکراسی‌ای تبديل خواهد شد که موجب ثبات منطقه می‌گردد."
    "اختیارات شاه را نخواهم داشت."
    "من هیچ سمت دولتی را نخواهم پذیرفت."


    "من در آینده [پس از پیروزی انقلاب] همین نقشی که الان دارم خواهم داشت. نقش هدایت و راهنمایی، و در صورتی که مصلحتی در کار باشد اعلام می کنم... لکن من در خود دولت نقشی ندارم"
    "ما به خواست خداي تعالي در اولين زمان ممكن و لازم برنامه‌هاي خود را اعلام خواهيم نمود، ولي اين بدان معني نيست كه من زمام امور كشور را به دست بگيرم و هر روز نظير دوران ديكتاتوري شاه، اصلي بسازم و علي‌رغم خواست ملت به آنها تحميل كنم. به عهدة دولت و نمايندگان ملت است كه در اين امور تصميم بگيرند، ولي من هميشه به وظيفة ارشاد و هدايتم عمل مي‌كنم."
    "علما خود حكومت نخواهند كرد. آنان ناظر و هادی مجريان امور مي‌باشند.اين حكومت در همه‌مراتب خود متكی به آرای مردم و تحتِ نظارت و ارزيابی و انتقاد عمومی خواهد بود."
    "من نمي‌خواهم رياست دولت را داشته باشم. طرز حكومت، حكومت جمهوری است و تكيه بر آرای ملت."
    "مردم هستند که بايد افراد کاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب کنند وليکن من شخصاً نمی‌توانم در اين تشکيلات مسئوليت خاصی را بپذيرم ودر عين حال هميشه در کنار مردم ناظر بر اوضاع هستم و وظيفه ارشادی خود را انجام می دهم
    "من چنين چيزي نگفته‌ام كه روحانيون متكفل حكومت خواهند شد. روحانيون شغلشان چيز ديگري است."
    "من و ساير روحانيون در حكومت پستي را اشغال نمي‌كنيم، وظيفه روحانيون ارشاد دولت‌ها است. من در حكومت آينده نقش هدايت را دارم."
    "حکومت اسلامی ما اساس کار خود را بر بحث و مبارزه با هر نوع سانسور می‌گذارد."
    "قانون این است. عقل این است. حقوق بشر این است که سرنوشت هرآدمی باید به دست خودش باشد."
    "بايد اختيارات دست مردم باشد، اين يك مسئله عقلي است. هر عاقلي اين مطلب را قبول دارد كه مقدرات هركسي بايد دست خودش باشد."
    "حكومت اسلامی بر حقوقِ بشر و ملاحظه‌ی آن است. هيچ سازمانی و حكومتی به‌اندازه‌ی اسلام ملاحظه‌ی حقوق بشر را نكرده است. آزادی و دموكراسی به‌تمام معنا در حكومت اسلامی است، شخص اول حكومت اسلامی با آخرين فرد مساوي است در امور ."
    "اسلام، هم حقوق بشر را محترم مى‏شمارد و هم عمل مى‏كند.حقى را از هيچ كس نمى‏گيرد. حق آزادى را از هيچ كس نمى‏گيرد.اجازه نمى‏دهد كه كسانى بر او سلطه پيدا كنند كه حق آزادى را به اسم آزادى از آنها سلب كند."
    "بايد اختيارات دست مردم باشد.هر آدم عاقلی اين‌ را قبول دارد که مقدرات هر کس بايد در دست خودش باشد."
    "ما که می‌‌گوییم حکومت اسلامی می‌خواهیم جلوی این هرزه‌ها گرفته شود، نه اینکه برگردیم به 1400 سال پیش. ما می‌خواهیم به عدالت 1400 سال پیشش برگردیم. همه‌ی مظاهر تمدن را هم با آغوش باز قبول داریم."
    "ما وقتی از اسلام صحبت مي‌كنيم به معنی پشت كردن به ترقی و پيشرفت نيست. ما قبل از هر چيز فكر مي‌كنيم كه فشار و اختناق وسيله‌ی پيشرفت نيست."
    "دولت استبدادی را نمی‌توان حکومت اسلامی خواند...رژیم اسلامی با استبداد جمع نمی‌شود."
    "در حکومت اسلامی اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی می‌رود و قاضی او را احضار می‌کند و او هم حاضر می شود."
    "ما حکومتی را می‌خواهیم که برای اینکه یکدسته میگویند مرگ بر فلان کس، آنها را نکشند."
    "حکومتی که ما می‌خواهیم مصداقش یکی حکومت پیغمبر است که حاکم بود. یکی علی و یکی هم عمر"
    "حكومت اسلامي، حكومت ملى است.حكومت مستند به قانون الهى و به آراء ملت است. اين طور نيست كه با قلدرى آمده باشد كه بخواهد حفظ كند خودش را، با آراء ملت مى آيد و ملت او را حفظ مى كند و هر روز هم كه برخلاف آراء ملت عمل بكند قهراً ساقط است."
    "تمام اقلیت‌های مذهبی در حکومت اسلامی می‌توانند به کلیه فرائض مذهبی خود آزادانه عمل نمایند و حکومت اسلامی موظف است از حقوق آنها به بهترین وجه دفاع کند."
    "اقلیت‌های مذهبی به بهترین وجه از تمام حقوق خود برخوردار خواهند بود.""
    "تمام اقلیت‌های مذهبی در ایران برای اجرای آداب دینی و اجتماعی خود آزادند”
    "از یهودیانی که به اسرائیل رفته اند دعوت می‌کنیم به وطن خود بازگردند. با آنها کمال خوشرفتاری خواهد شد."
    "اسلام جواب همه عقاید را بعهده دارد و دولت اسلامی تمام منطق ها را با منطق جواب خواهد داد."
    "در حکومت اسلامی همه افراد دارای آزادی در بیان هرگونه عقیده‌ای هستند."
    "جامعه آينده ما جامعه آزادی خواهد بود. همه نهادهای فشار و اختناق و همچنين استثمار از ميان خواهد رفت."
    "ما یک حاکمی می خواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست بیایند دورش بنشینند و با او صحبت کنند و اشکال‌هایشان را بگویند. نه اینکه از سایه او هم بترسند."
    "این که می گویند اگر اسلام پیدا شد زنان باید توی خانه بنشینند و قفلی بر آن زده دیگر بیرون نیایند تبلیغات است. زن و مرد همه آزادند که به دانشگاه بروند. رای بدهند. رای بگیرند. ما با ملعبه بودن زن و به قول شاه"زن خوب است زیبا باشد" مخالفیم."
    "اسلام با آزادی زن نه تنها موافق است بلکه خود پایه گذار آزادی زن در تمام ابعاد وجودی زن است."
    "زنان در انتخاب، فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش خود با رعايت موازين اسلامی آزادند."
    "زن‌ها در حكومتِ اسلامی آزادند حقوق آنان مثل حقوق مردها. اسلام زن را از اسارت مردها بيرون آورد و آنها را هم رديف مردها قرار داده است، تبليغاتی كه عليه ما مي‌شود برای انحراف مردم است. اسلام همه‌ی حقوق و امور بشر را تضمين كرده است."

    اینکه تا چه حد آقای خمینی به این صحبت‌ها پایبند ماند، در ادامه خواهیم دید اما این حرف‌ها به تاریخ پیوسته بود و دیگر کسی نمی‌توانست منکر آن شود. همین حرف‌ها بعدها برای کسانی که قدرت را قبضه کردند تبدیل به معضل شد. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش در لفافه به دست‌وپاگیر بودن این صحبت‌ها و دیدارش با حبیبی در همین مورد اشاره می‌کند."


    رفتاری که از آقای خمینی در خرداد 60 و از آن‌هنگام تا مرگش دیدیم چندان تعجب‌انگیز نبود. تمام سخنانی که در کتب البیع و ولایت فقیه آمده بود، عملی شد. اما آیت‌الله سخنان دیگری هم زده بود. پس حرف‌های پاریس چه؟ مگر آقای خمینی آن‌همه درباره آزادی بیان و روزنامه‌ها و دموکراسی سخن نگفته بود؟ مگر در قرآن نیامده است که "به عهدهای خود عمل کنید"؟ مگر تعهد نکرده بود که آزادی مطبوعات و دموکراسی پیشرفته‌تر از کشورهای غربی را برایمان به ارمغان بیاورد؟ آیت‌اللهی که در پاریس و چند ماه پس از آن سخن از دموکراسی و آزادی ورحمت واسلام وعدالت می‌زد چه شد که به گذشته خود رجعت کرد و به قلع و قمع‌ رو آورد؟ این سخنان کجا با تعهداتش می‌خواند؟ این‌بار دیگر خود اوست که صحبت می‌کند:

    "آنهایی که فریاد می‌زنند باید دموکراسی باشد، این‌ها مسیرشان غلط است. مسیر ما مسیر نفت نیست. ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست. ما اسلام می‌خواهیم."[i]
    "در انقلابی که در ایران حاصل شد در سرتاسر این مملکت فریاد مردم این بود که ما اسلام می‌خواهیم. این مردم قیام نکردند که مملکتشان دمکراسی باشد." [ii]
    "به آنها که از دموکراسی حرف میزنند گوش ندهید. آنها با اسلام مخالفند. میخواهند ملت را از مسیر خودش منحرف کنند. ما قلمهای مسموم، آنهایی را که صحبت ملی و دمکراتیک و اینها را می‌کنند می‌شکنیم."[iii]
    "آن‌هایی که به اسم دموکراسی، با اسم دمکرات می‌خواهند مملکت را به فساد و تباهی بکشند، این‌ها باید سرکوب شوند. ملت آن‌ها را سرکوب خواهد کرد. کاری نکنید که باب غضب باز شود."[iv]
    "شما روشنفکر هستید و آزادی همه چیز، از جمله آزادی فحشا را می‌خواهید. یک نحو آزادی می‌خواهید که جوانان ما را فاسد کند.ما می‌خواهیم مملکت را حفظ کنیم و حفظ مملکت به آن آزادی که شما می‌گویید نیست. این آزادی مملکت را بر باد می دهد. این آزادی که شما می‌خواهید، آزادی دیکته شده است."[v]
    "من انقلابي نيستم. اگر ما انقلابي بوديم اجازه نمي‌داديم اينها اظهار وجود كنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام مي‌كرديم، تمام جبهه‌ها را ممنوع اعلام مي‌كرديم و يك حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفين تشكيل مي‌داديم و من توبه مي‌كنم از اين اشتباهي كه كردم."[vi]
    "یک نفر آدمی که یک مملکت یا گروه را فساد می‌کند، قابل اصلاح نیست. این را باید برای تهذیب جامعه نابود کرد . این غده سرطانی را باید از جامعه دور کرد و دور کردنش هم به این است که اعدامش کنند."[vii]
    "یکی از این‌ها آمده بود گریه می‌کرد که چرا بعضی از این‌ها را می‌کشند! این‌ها باز توجه ندارند که اسلام در عین حال که تربیت است، یک مکتب تربیت است... اگر ما بخواهیم مسامحه کنیم در قضاوت ، تا آخر گرفتار هستیم. ما با هیچ‌کس قوم و خویشی نداریم . ما مطیع اسلام هستیم و احکام اسلام را می‌خواهیم جاری کنیم."[viii]
    "ما دیگر نمي‌توانيم آن آزادی را که قبلاٌ دادیم بدهیم و نمی‌توانیم بگذاریم این احزاب کار خودشان را ادامه بدهند. ما شرعاَ نمی‌توانیم مهلت بدهیم. شرعاَ جایز نیست که مهلت بدهیم. ما آزادی دادیم و خطا کردیم. به این حیوانات درنده نمی‌توانیم با ملایمت رفتار بکنیم. دیگر نمی‌گذاریم هیچ نوشته‌ای از این‌ها در هیچ جای مملکت پخش شود. تمام نوشته‌هایشان از بین می‌بریم. با این‌ها باید با شدت رفتار کرد و با شدت رفتار خواهیم کرد."[ix]
    "این جنایتکارها که در بازداشت هستند متهم نیستند، بلکه جرمشان محرز است؛ باید فقط هویت آنها را ثابت کرد و بعد آنها را کشت. اصلاً احتیاج به محاکمه آنها نیست. هیچگونه ترحمی درمورد آنها مورد ندارد. اگر ما اينها را نكشيم، هر يكی شان كه بيايد بيرون ميرود آدم مي‌كشد. با چند سال زندان كار درست نمي‌شود.اين عواطف بچه گانه را كنار بگذاريد."[x]

    "راجع به دادگاه انقلاب و راجع به كارهايي كه مربوط به دادگاه انقلاب‏است، من نمي‏گويم كه بايد اينجا سستي بشود. اينجا بايد با جديت جلويش گرفته بشود، بايد جلوي اين فسادها گرفته بشود. حالا بگيرند نگه دارند تربيت كنند يا اگر واقعاً مستحق حدود شرعي هستند حدود شرعي را جاري بكنند كه زندانها بايد محل تربيت باشند." [xi]
    "آقايان بعضى‏شان مى‏گويند: مساله ولايت فقيه، اگر يك مساله تشريفاتى باشد مضايقه نداريم، اما اگر بخواهد دخالت‏بكند در امور، نه، ما آن را قبول نداريم. اگر متوجه به لازم اين معنا باشند، مرتد مى‏شوند."[xii]
    "هركه به رسول خدا اهانت كند ، هر كه به ائمه هدي اهانت كند ، واجب‏القتل است." [xiii]
    "قيام كردن بر خلاف حكومت اسلامى، جزايش جزاى بزرگى است. قيام بر ضد حكومت اسلامى در حكم كفر است، بالاتر از همه معاصى است، همان بود كه معاويه قيام مى‏كرد، حضرت امير قتلش را واجب مى‏دانست".[xiv]
    "آنکه مکتبی را مسخره می‌کند، اسلام را مسخره می‌کند. اگر متعمد باشد، مرتد فطری است. زنش برایش حرام است. مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود."[xv]
    "ملی‌گرایی مخالف اسلام است."[xvi]"


    ملي گرايي بر خلاف اسلام است اين بر خلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجيد است."[xvii] "


    ملی‌گرایی اساس بدبختی مسلمین است"[xviii] "


    ما از این ملی‌ها هیچ ندیدیم جز خرابکاری"[xix]


    "آن‌هایی که می‌گویند ما می‌خواهیم ملت را احیا کنیم، مقابل اسلام ایستاده‌اند"[xx]
    "ما چقدر از این ملیت سیلی خوردیم. من نمی‌خواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن‌‌کس که آن‌قدر ازش تعریف میکنند[مصدق] چه سیلی به ما زدند. من نمی‌خواهم بگویم که مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند . بروند کنار این‌ها، بروند گم بشوند. ما از آن‌ها ضربه خوردیم." [xxi]

    آقای خمینی که روزگاری گفته بود "روحانیون حق ندارند رئیس‌جمهور شوند"[xxii]


    و حتی قبل‌تر از پاریس، در نجف گفته بود :"منظور از حکومت اسلامی اين نيست كه رهبران مذهبی خود حكومت را اداره كنند."[xxiii]


    و در پاریس نیز همان‌طور که در ابتدا آمد بارها گفته بود که روحانیون منصب دولتی قبول نخواهند کرد، اینک با کمال اعتماد‌به نفس می‌گفت:
    "می‌گویند که روحانیون باید بروند سراغ کار خودشان و ملت را بگذارند و سیاست را بگذارند برای ما. شما در این 50 سال هیچ غلطی نکردید.شما را من می‌شناسم. نمی‌خواهم اسمتان را ببرم. سرجایتان بنشینید.آدم بشوید."[xxiv]
    "همه متصدیان روحانی که هستند الان در مقامات بالا، از بابت این است که می‌بینند که کسان دیگر نخواهند توانست اداره این کشور را آنطور بکنند که اسلام می‌خواهد. بدون آنها نمی‌شود اداره کرد مملکت را. ما جواب خدا را چه بدهیم؟"[xxv]
    "آخر شما در ظرف چندين سال چه كار كرديد براى اين كشور كه روحانيون را مى‏گوئيد نبايد باشد؟ چه كرديد؟ چه كار مثبتى شما كرده‏ايد؟ جز حرف هيچى نداريد."[xxvi]
    "اگر اسلام را از دست شما گرفتند و آخوند را از ملت جدا کردند شما 4 نفر ملی هیچ‌کاری نمی‌توانید بکنید."[xxvii]
    "روحانيت نقش دارد، در حكومت هم نقش دارد. ما حالا بعد از مدت‏ها فهميديم‌كه اطمينان به ديگران نيست."[xxviii]
    وقتی از او پرسیدند که این صحبت‌های شما با آنچه در پاریس گفتید نمی‌خواند، بی‌هیچ قید و مسئولیتی گفت من اگر صلاح بدانم امروز یک حرفی می‌زنم، فردا اگر صلاح دیدم مخالفش را می‌گویم!
    آقای خمینی البته بعدها این جمله را در دو سخنرانی تکرار کرد:
    "در نجف و پاریس یک حرف‌هایی زدم که چنانچه اسلام پیروز شود، روحانیون می‌روند سراغ شغل‌های خودشان، لکن وقتی ما آمدیم و وارد معرکه شدیم دیدیم که اگر روحانیون را بگوییم همه بروید سراغ مساجدتان، این کشور به حلقوم آمریکا یا شوروی می‌رود... ما این طور نیست که هرجا یک کلمه‌ای گفتیم و دیدیم مصالح اسلام این‌جوری نیست، بگوییم سر اشتباه خود هستیم. ما دنبال مصالح هستیم. بنابراین مساله نیست که آقایان به ما بگویند شما آن‌روز اینجوری گفتید... هرچه می‌خواهند به ما بگویند. بگویند کشور ملایان، حکومت آخوندیسم. این هم یک حربه‌ای است که ما را از میدان به در کنند. ما نه، از میدان بیرون نمی‌رویم." [xxix]
    " ما می‌خواهیم اسلام را پیاده کنیم. پس ممکن است دیروز من یک حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را. این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زده‌ام باید روی همان حرف باقی بمانم."[xxx]
    به عبارت دیگر آقای خمینی نه تنها مردم ایران، که به قول جلال‌الدین فارسی دولتمردان آمریکا را هم فریب داد. او می‌گوید:
    "امام همین آمریکا را فریب داد با مصاحبه‌هایی که در پاریس کرد...آن را امام برای فریب آمریکا گفت... بله. ما خیلی چیزها را قبل از آن‌که عملی کنیم نباید به دشمن بگوییم."[xxxi]
    پس از سال 60 آقای خمینی هر چه خواست با قانون کرد. رئیس دیوان عالی را بر خلاف قانون اساسی نصب کرد و با تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی و تعیین گروهی برای دست‌بردن در قانون در سال 68، قانون اساسی را آن‌طور که می‌خواست، درست کرد. این عمل آقای خمینی که در تناقض کامل با اصل 59 قانون اساسی انجام شد، منجر به صدور دو اطلاعیه از سوی نهضت آزادی ایران در 12 خرداد و25 تیر 68 گردید. در این بیانیه‌ها آمده بود:
    "به راستی در کجای دنیا سابقه دارد قانون اساسی را در شورای منتخب حاکمیت بدون حق اظهار نظر ملت، اصلاح و یاترمیم نمایند؟"[xxxii]
    از جمله این تصرف‌ها، حذف شرط مرجعیت برای رهبر و تعیین اختیارات برای ولایت مطلقه فقیه بود. این تغییرات تا بدانجا صورت گرفت که عزت‌الله سحابی در نامه‌ای سرگشاده به نمایندگان مجلس نوشت:
    " این تغییر قانون اساسی است نه اصلاح آن."[xxxiii]
    آقای خمینی با اهرم شورای نگهبان، همان مجلس فرمایشی را نیز در زیر سیطره خود گرفته بود تا احیانا، "ولایت مطلقه فقیه"، خدشه‌دار نگردد. یکی از همین کارها در خاطرات هاشمی رفسنجانی آمده است:
    " در جلسه علنی شرکت کردم. لایحه طرح احیا و واگذاری اراضی مزروعی که در مجلس تصویب شده بود از طرف شورای نگهبان با اشکالات فراوان رد شده، البته امام دستور داده‌اند که رد شود".[xxxiv]
    تمام این‌ها یک‌طرف و تهییج و تحریک مردم به جاسوسی و فروختن و لودادن دوست و آشنایشان در طرف دیگر. آقای خمینی دراین باره فرمودند:
    "واجب بر همه ما، بر همه شماست که اگر توطئه‌ای دیدید واگر رفت و آمد مشکوکی دیدید خودتان توجه کنید و اطلاع دهید. بر همه ما واجب است که جاسوسی کنیم. بر همه ما واجب است که نظر کنیم و توجه کنیم و نگذاریم که غائله‌ای پیدا شود. منع جاسوسی از حرف‌های احمقانه‌ای است که از همین گرو‌ه‌ها القا می‌شود که جاسوسی خوب نیست. اما برای حفظ اسلام و حفظ نفوس مسلمین واجب است."[xxxv]
    "مردم باید پند بگیرند از آن مادری که پسرخود را آورد و بدست محاکمه سپرد و آن پسر اعدام شد. این یکی از نمونه های اسلام است و دیگران هم باید همینطور باشند. اولادها وبرادرها و فرزندان خودشان را اگر نصیحت نپذیرفتند معرفی کنند تا به مجازات خود برسند."[xxxvi]
    ""اسلام را همه باید حفظ کنیم... یک بیچاره‌ای به من نوشته بود که شما گفتید همه این‌ها را باید تجسس کنید، خوب در قرآن[که] می‌فرماید لاتجسسوا... وقتی که اسلام در خطر است همه شما موظفید که با جاسوسی حفظ کنید اسلام را."[xxxvii]
    "دانش آموزان عزیز باید با کمال دقت اعمال وکردار دبیران و معلمین را زیر نظر بگیرند که اگر خدایی ناکرده در یکی از آنها انحرافی ببینند بلافاصله به مقامات مسئول گزارش نمایند... فرزندان عزیزم در صورتیکه مشاهده کردند که بعضی از دشمنان در لباس دوست و همشاگردی میخواهند آنانرا جذب گروه خود کنند به مقامات مسئول معرفی نمایند وسعی کنند اینکارخود را به صورت مخفی انجام دهند.

  2. #42
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    امام خمینی و انقلاب اسلامی در آینه اندیشه جهان(1_1)


    ● نويسنده: منوچهر - اكبري ● منبع: فصل نامه - حضور - 1378 - شماره 29، پاییز - تاريخ شمسی نشر 00/08/1378



    تاکنون نویسندگان و اندیشمندان بزرگ داخلی پیرامون شخصیت امام و نقش کارآمد و خارق‏العاده و رهبری الهی و پیامبرگونه آن بزرگوار داد سخن داده‏اند و هر کدام به تناسب توان و مایه شور و شوق و معرفتی که داشته‏اند در تحلیل انقلاب اسلامی و نقش بی‏نظیر امام در شکل‏گیری، تکوین، حیات و تداوم انقلاب مطالبی را به گونه شفاهی یا کتبی ضبط و ثبت کرده‏اند، اما نباید پنداشت که سخن آنها سخن آخر است و با وجود انبوهی از مصاحبه، خاطره، و تحلیل تصور کرد که به پایان راه رسیده‏ایم.

    عظمت و گستردگی و تنوع ابعاد امام و اثرات و برکات انقلاب بحدی است که هرچه بیشتر بیندیشیم و قلم بزنیم به ضعف و کم‏کاری خود بیشتر پی‏می‏بریم. امروز هم برای تبیین بسیاری از مسائل و جریانها و روشن شدن مرز حق و باطل و صحت و سقم حرکتها و مواضع، دقیقترین و صحیحترین معیار و فرقان، همان سخنان و رهنمودها و سیره و سنت مبارک حضرت امام است و بس. در همین راستاست که ماندگارترین و محبوبترین و موجه‏ترین افراد و جریانها آنانند که مواضع و سمت و سویی نزدیک به امام و خط و مشی و مرام او دارند. البته در صورت تغییر زاویه دید و خود را در جایگاه دیگران قرار دادن چه بسا که برخی تلقی‏ها و تعریف‏ها و شناخت‏ها از انقلاب و امام متفاوت باشد و آنان که در طی طریق، دچار اعوجاج و لغزش می‏شوند هم از این نقطه و تغییر زاویه یا برداشت غلط و کج اندیشانه و استنباط و تفسیر به رای از خط و کلام و مرام امام است. با ذکر این مقدمه وارد بحث و مدخل اصلی مورد نظر می‏شویم که همانا"امام و انقلاب اسلامی در آیینه اندیشه جهان" است.

    خارجی‏ها را باید به دو گروه کلی و اصلی تقسیم کرد. گروهی که از هر جهت مخالف انقلاب اسلامی و امام، اسلام و ارزشهای مکتبی اسلام، تفکر و اندیشه اسلامی‏اند، این جماعت‏یا گروه یا فرقه را تحت هر شرایط و موضع نمی‏توان به سمت و سوی بهبودی و اصلاح هدایت کرد و باید پذیرفت که واقعیت هم دارند و متاسفانه اندک و ضعیف هم نیستند انتظار کوچکترین تعریف، تحسین، تمجید و تاکید از انقلاب اسلامی و امام راحل هم از این جریان و تفکر، امری بیهوده و انتظاری واهی می‏نماید. اما در برابر این گروه و جریان و در مواقعی در نقطه مقابل آنها، باید از جریانی نام برد که دقیقا و واقعا عاشق امام و مرید آن ابر مردند. امام را عصاره و نماد همه خوبی‏ها، بزرگی‏ها، آزادگی‏ها، ارزشها و تجلی ایمان و اخلاص و اسلام و هدایت امت اسلام می‏دانند و تمام آمال و آرزوهای معنوی خویش را در آن وجود مبارک و وارسته و الهی می‏جویند. یکی از تفاوتهای اساسی در مقایسه و تطبیق جریانها و جناحهای داخلی با خارجی در این است که هسته مرکزی نیروهای داخلی از دیرباز در صف مریدان، عاشقان، و مقلدان امام بوده‏اند و قبل از آنکه امام برایشان بعنوان رهبر انقلاب مطرح باشند بعنوان مرجع دینی و فقیه سترگ و نستوهی مطرح بوده‏اند. اما در جهان خارج، گروه خاصی که پس از تبعید امام و در شرایط سخت و دشوار امنیتی ایران و حصار و محدودیت‏سازمانها و نیروهای امنیتی عراق، باز گرد شمع وجود امام جمع می‏شدند و به هر طریق از برکت وجودی آن حضرت بهره‏مند می‏شدند. غیر از این طیف که بیشتر از صنف روحانی و دانشگاهی، بعنوان پاسداران اندیشه‏های ناب امام در داخل و خارج بودند، در اذهان متفکران و اندیشمندان و حتی عالمان سایر کشورها با امام خمینی قبل از تبعید چندان آشنا نبودند و این خود از نکات بسیار مهم در تحلیل رابطه امت و امام در انقلاب اسلامی است. وقتی امام چراغ نهضت را در 15 خرداد 1341 روشن کرد، از قشر عظیم جوانان انقلابی خبری نبود. وقتی اراده الهی و لطف و مهرش نسبت‏به کسی تعلق خاص می‏گیرد، از دل این امت، در روزگار ضعف و فترت دین و مذهب و در قرن کنار زدن و در حاشیه نشاندن ارزشهای دینی، مسیحا نفسی را شناسایی، رشد، حمایت و بالنده و سرآمد می‏کند که گویا از فیض روح‏القدس در آن نفخه‏ای دمیده‏اند و اگر اندکی تاریخ تکوین و پیروزی انقلاب را با تامل و درنگ باز بخوانیم بخوبی درمی‏یابیم که بواقع وجود سلامت و هدایت امام را باید بهره‏مند از پشتوانه معنوی الهی و عنایت‏خاص خدا دانست، زیرا کافی بود آن روزها که امام تنها و یک تنها پنجه در پنجه استکبار و عوامل تا بن دندان مسلح آن درافکند، تنها بماند و خدا مهر و محبت آن مرد را در دل امت نیفکند، در آن صورت چون جرقه‏ای در دل ظلمت‏خاموش می‏شد، کما اینکه گهگاهی در طول تاریخ از این موارد می‏توان سراغ گرفت که خوش درخشیدند ولی صد افسوس که دولت مستاجل بودند. آنک مردی در برهه‏ای از تاریخ جهان و ایران و اسلام قد برافراشته بود که نه چشم به شرق داشت و نه امید به غرب، حتی در نقطه مقابل آن دو ابر قدرت ایستاده بود، مردی که با غرب همانگونه در ستیز و تضاد بود که با شرق. از آنجا که در بدو امر افکار و اصول و اهداف آن بزرگمرد آنهم در لباس روحانی، معمولا در سطح جهان چندان مطرح نبود، تا مدتها برای ابرقدرتها قابل هضم نبود که بسادگی بپذیرند، ممکن است در شرایط حاکمیت کاملا دوقطبی جهان، فردی خلاف آمد انتظار و توقع دو ابرقدرت حرکت کند و موضع بگیرد. چون اکثر نهضت‏ها و انقلاب‏ها در سده اخیر و در کشورهای مختلف جهان یا با حمایت و برنامه‏ریزی یکی از ابرقدرت بوده است و یا در هایت‏به یکی از دو قطب بزرگ جهان تکیه کرده، وابسته شده و چراغ سبز نشان داده‏اند یا سرانجام خود پس از چند سال به کشوری استعمارگر اما در درجات پایین‏تر تبدیل شده‏اند و یا در طیف و جهت‏یکی از دو ابرقدرت قرار گرفته‏اند، به همین جهت و عادت تاریخی حتی برای سیاستمداران کهنه‏کار جهان هم، براحتی جا نمی‏افتد که ممکن است فردی روحانی، رهبری و هدایت انقلابی را با آن عظمت‏بعهده بگیرد. نهضتی از دل کشوری قد بکشد که کاملا زیر سلطه و وابسته به آمریکاست. و خواست و سرلوحه انقلابشان اعتراض به سیطره، حضور و دخالت آمریکا در کشورشان و حتی در منطقه باشد. مردی که با ایستادگی و شکست‏ناپذیری‏اش به مردم جهان، به مردم تحت‏ستم دنیا، درس مبارزه با آمریکا و شعار مرگ بر آمریکا را یاد دهد، در عین حال که به شرق آن روز توجهی نداشت. آنهم در کشوری که در همسایگی شوروی بود. اگرچه برای اندیشمندان و مردان سیاسی هر دو ابرقدرت بسیار سنگین و غیرقابل باور بود، اما هر روز که از استمرار و تداوم نهضت و نظام اسلامی ایران می‏گذشت و به مناسبتهایی مواضع و خط و اندیشه‏های امام شفاف و تبیین و روشنتر می‏شد بیشتر در باور آمریکا جا می‏افتاد که بالاخره این واقعیت (انقلاب اسلامی) را نمی‏شود نادیده گرفت و با محدودیتهای خبری و تبلیغاتی آن را انکار کرد. پس از گذر از مرحله اعلام و برپایی نظام جمهوری اسلامی باید پذیرفت که در جغرافیای سیاسی جهان و در قاموس ادبیات سیاسی انقلابهای قرن حاضر ؟ ثبت‏شده و جا باز کرده و وارد شده است. با وجود تمام توطئه‏ها، مخالفت‏ها، تبلیغات سؤ و کذب، حملات مستقیم و غیرمستقیم، طراحی کودتا، تحریم اقتصادی، انزوای سیاسی، آشوبهای داخلی طرح تفکر و نقشه شوم تجزیه‏طلبی، بسیج و سازماندهی نیروهای ورشکسته از انقلاب اسلامی و ستون پنجم داخلی و... برای مخدوش کردن چهره تابناک امام و انقلاب حتی از ترور شخصیت‏ها و زدن شاخ و برگهای آن درخت گشن و تنومند و طوبای سر به فلک کشیده نیز دریغ نمی‏ورزیدند. اما آن مرد چونان کوهی استوار پابرجا ایستاده بود، مردی که در سخنان او همیشه طرحی نو برای اداره جهان نمود پیدا می‏کرد، حتی بیگانگان از مواضعی که در قبال آنها و سیاستهای به اصطلاح حسابشده آنها می‏گرفت همیشه عاجز و عقب بودند. مردی که تنها به یک اشاره و کنایه انقلاب سنگ و انتفاضه را در فلسطین راه انداخت، مردی که با وجود تمام حمایتهای استکبار جهانی از اسرائیل، توانست مسلمانان جهان را در یک روز خاص موسوم به روز قدس با شعار مرگ بر اسرائیل بسیج کند. مردی که در دوران دفاع مقدس با اشارتی کوتاه قادر بود بیش از یکصد هزار جان بر کف را برای حضور در میدانهای شهادت و برای دفاع از کیان کشور اسلامی ایران بسیج کند.

    مردی که در مراسم بازگشت پس از سالهای سیاه تبعید، بیش از چند میلیون شیدا و شوریده، آمدنش را با گل و اسفند استقبال کردند و در رفتنش از این جهان خاکی میلیونها انسان را در سراسر عالم مشکی‏نشین فراق و هجران خود ساخت. مردی که با یک فتوا و به پشتوانه ایمانی خلل ناپذیر، فقط برای رضای خدا و در جهت اجرای احکام الهی، تمام محاسبات و معادلات و روابط سیاسی اقتصادی را با کشورهای حامی سلمان رشدی ملحد و مرتد بهم زد. یک تنه با تمام کفر درافتاد اما از دفاع از حکم شرعی و پاسداری و صیانت از دین خدا سر سوزنی عقب‏نشینی نکرد. مردی مردستان که معتقدم باز هم ابعادی از آن وجود نازنین ناشناخته مانده است و باید او را دوباره کشف کرد، بازشناخت. اظهارنظرهای اندیشمندان، متفکران، سیاستمداران، دولتمردان سایر کشورها پیرامون شخصیت امام حتی اگر اندکی به مصلحت‏سیاسی آمیخته باشد باز هم بسیار مهم، تامل برانگیز و اعجاب‏آور است.

    یکی از محورهای مهم و اصلی که از مجموعه سخنان و اظهارنظرها و خاطرات افراد غیر ایرانی پیرامون امام می‏توان بیان کرد، الهام‏گیری از سخنان و رهنمودهای ایشان در مبارزه با استکبار جهانی و بیداری امت جهانی است. وقتی در مالزی که قبل از انقلاب شاید در ذهن و زبان ملت ما جایگاهی نداشت، پیروزی انقلاب اسلامی را جشن می‏گیرند، در تفسیر و فلسفه برگزاری جشن برای انقلاب ما می‏گویند: "پیروزی انقلاب اسلامی که ما امروز جشن می‏گیریم، در واقع پیروزی تمام مستضعفین دنیاست". باید پذیرفت این توجه به انقلاب و شور و شعف در وجود آنان نسبت‏به انقلاب اسلامی ایران از جانب خداوند با عنایات حضرت حق سبحانه و تعالی صورت گرفته است.

    ذیل عنوان الهام‏گیری از افکار و اندیشه‏های امام و انقلاب بهتر است‏به قسمتی از بیانیه هیات جنبش مونتونرو آرژانتین که بواقع در آنسوی عالم است‏بیندیشیم. از همین چند سطر درسهایی می‏توان گرفت که اتفاقا از شناخت دقیق اهداف انقلاب اسلامی از جانب رهبران و متفکران آن جنبش خبر می‏دهد:

    1 - انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری امام خمینی ضربه محکمی به امپریالیسم این قرن وارد کرده است.

    2 - انقلاب اسلامی ایران گویای حرکت توده‏های محروم علیه امپریالیسم، ظلم، استثمار، حکومت‏شاه ظالم بوده است.

    3 - شاه دست‏نشانده امپریالیسم و ارتجاع منطقه بوده است.

    4 - انقلاب اسلامی ایران و وجود روح قهرمانانه و آرمانخواهی ملت ایران و رهبری ضدامپریالیستی امام خمینی می‏تواند برای مبارزه ملتهای دیگر نمونه و سرمشق روشن و درخشانی باشد.

    اینک قسمتی از متن بیانیه مذکور:

    "انقلاب ایران تحت رهبری امام خمینی ضربه محکمی به امپریالیسم این قرن وارد ساخته و نمایانگر قیام توده‏های محروم در دنیا علیه امپریالیسم، ظلم، استثمار، حکومت ظالم شاه، دست‏نشانده امپریالیسم و ارتجاع، توسط روح قهرمانانه مبارزه ملت ایران شکست داده شد و به صورت نمونه درخشانی برای ملتهای مبارز دیگر درآمد". (1)

    با وجود همه کینه‏ورزی‏های پنهان پاکستان علیه ایران و انقلاب اسلامی که توسط برخی از جناحها و دولتمردان سیاسی آن صورت گرفته و در این سالها اندک اندک برخی از آن شعبده‏بازیهایشان در اصول و سیاست‏خارجی رخ می‏نماید؛ در بسیاری موارد از جانب اندیشمندان و شخصیت‏های سیاسی - حکومتی آن کشور به توصیفها و تعریفهایی از انقلاب اسلامی و بخصوص نقش سرآمد امام خمینی برمی‏خوریم که نظرهایی عمیق و از سر شناخت است و در مواردی هم از چاشنی لطافت‏برخوردار. از جمله بعنوان نمونه روی قسمتهایی از سخنان نواب محمداکبر خان وزیر عالی و ریاست وقت‏بلوچستان پاکستان اندکی تامل کنیم:

    "در عظمت و قدرت و شخصیت‏حضرت امام و انقلاب اسلامی همین بس که بزرگترین قدرتهای عالم و هزاران سلاح پیچیده و مرگبار آنان همچون ریسمانی در دست معظم‏له چنان درهم پیچیده شدند که هنوز پس از ده سال از انقلاب گره از کار آنان باز نشده است. " (2)

    اندیشمندان و متفکرانی که جریانها و نهضتها و انقلابها را در نقاط مختلف و کشورهای گوناگون جهان تحلیل و تفسیر می‏کنند، همیشه ساز مخالفت‏با انقلابها را کوک نمی‏کنند. با وجودی که شاید همگی از روحیه آزادگی و آزادمنشی برخوردار نباشند و حتی در جهت‏یافته‏ها، گفته‏ها و نظریاتشان حرکت نکنند و موضع نگیرند. اما در موارد متعددی هم بر مبنای علمی بسیار عمیق مسائل را دنبال می‏کنند. بخصوص در جهان غرب از کنار مسائل، جریانها و حرکتهای سیاسی انقلاب کشورشان بسادگی نمی‏گذرند. البته با بسیج امکانات و نیروها و در اختیار داشتن آمارهای مختلف و اطلاعات و سوابق گوناگون به شناخت و تحلیل انقلابها می‏پردازند و چه بسا به نکات مهمی هم دست‏یابند که برای دیگران حداقل بسادگی حاصل آمدنی نباشد. بالاخره باید پذیرفت، بسیاری از نگاهها بیرون از انقلاب، به انقلاب و سرنوشت آن دوخته شده است. با وجودی که در بسیاری موارد هم دچار اشتباهات فاحش می‏شوند و نکات بسیار خنده‏داری را اصل قرار می‏دهند اما با دقت و تیزبینی و نکته‏سنجی از لابلای سخنان آنها قطعا به نکات باریک و سرنخهایی می‏رسیم. آنچه از محتوای تحلیل چاپ شده در روزنامه اسپانیایی (ا. ب، ت) برمی‏آید، گویای نکات ظریف زیر است. بی‏تردید تا کسی نگرشی همه جانبه و عمیق به انقلاب، حتی تاریخچه و محتوای اسلامی آن نداشته باشد، نمی‏تواند به این اصول و عبارات دست‏یابد و چنین عناوین و مدخلهای قابل‏توجهی را از انقلاب و امام خمینی بازگو کند. عناوین مهم و قابل توجه بدین قرارند:

    1 - تفکر آیت الله خمینی بشدت و سریع و در بسیاری از نقاط جهان در حال گسترش است.

    2 - شورش سیاهپوستان جزایر "ترینیداد و توباگو" آسیب‏پذیری غرب در مقابل اسلام را در هر نقطه از جهان بازگو کرد.

    3 - غلبه بر یک تفکر و ایدئولوژی بسیار مشکلتر از پیروزی بر یک ارتش است.

    4 - اسلام دینی اجتماعی است که می‏تواند مبنای تشکیل حکومت جدیدی در جهان باشد.

    5 - اسلام دینی است که بین زندگی روزمره و حیات جاودان وحدت حاصل می‏آورد.

    6 - اسلام اعتماد به نفس خاصی بین معتقدانش بوجود می‏آورد.

    7 - در آمریکا منسجمترین و منظمترین طبقات مردم سیاهان مسلمانند.

    8 - بنیادگرایی سیاهان، بسیار فراتر از بنیادگرایی کنونی اعراب خواهد بود.

    9 - و سرانجام هشدار و اعلام خطری که پس از این سخنان بسیار عمیق و عبرت‏انگیز و عالمانه و جامعه‏شناسانه بدست می‏دهد که: "بهوش باشیم اگر بقیه سیاهان نیز اسلام را به عنوان راه خود برگزینند، ما غربیها باید خود را برای یک رویارویی بزرگ آماده کنیم. "

    سخن این است که حتی دولتمردان و اندیشمندان ایران هم هرگز فکر نمی‏کردند ممکن است‏با وجود تمام موانع و حصارهای مستحکم تبلیغاتی و حتی جریان ضدتبلیغی که از جانب غرب علیه ایران در انقلاب اسلامی و افکار بلند امام بسیج‏شده است، انقلاب ایران بتواند موضوع تحقیق متفکران غرب باشد. اینک تمام تحلیل روزنامه مذکور را می‏آوریم:

    "اکنون در نقاطی که حتی جانشینان آیت‏الله خمینی فکر آن را نمی‏کنند (انقلاب اسلامی) در حال گسترش است. شورش اخیر مسلمانان سیاهپوست جزایر ترینیداد و توباگو، آسیب‏پذیری غرب در مقابل اسلام را در هر نقطه‏ای از جهان نمودار کرد و این حوادث شدید آن است که غلبه بر یک ایدئولوژی، بسیار دشوارتر از پیروزی بر یک ارتش است. باید توجه داشت اسلام دینی اجتماعی است که حتی می‏تواند مانند ایران تبدیل به حکومت‏شود. مفاهیم اسلام واضح و روان است، وحدت بین زندگی روزمره و حیات جاویدان در این مذهب و اعتماد به نفسی که به خود می‏دهد برای سیاهان، عنصر پر ارزش می‏باشد و علاوه بر اینکه اسلام برای سیاهان یک نظام است، غرور وحدت نیز به همراه دارد، حتی در آمریکا منسجمترین و منظمترین طبقات مردم سیاههایی هستند که به دین اسلام درآمده‏اند، به هوش باشیم که اگر بقیه سیاهان نیز اسلام را به عنوان راه خود برگزینند ما غربیها باید خود را برای یک رویارویی بزرگ آماده کنیم؛ چرا که با توجه به خصوصیات سیاهان، بنیادگرایی سیاهان بسیار فراتر از بنیادگرایی کنونی اعراب خواهد بود". (3)

    ساده‏اندیشی است اگر معتقد باشیم تلقی‏های همه از اسلام در سرتاسر جهان یکسان است آنها - چه هواداران انقلاب اسلامی و چه معاندان و دشمنان - حتی از سالها قبل به قرائت‏های متفاوت از اسلام رسیده‏اند. اگر بدین درجه از شناخت نرسیده بودند و تفاوتها و تلقی اساسی در اسلام را درنیافته بودند به این مرزبندی نمی‏رسیدند که بگویند:

    "اسلام عربستان اسلام ناکامیها و اسلام ایران اسلام شرافتمندانه است، دامنه اسلام ایران است که هم اکنون در بیرون جریان دارد". (4)

    آنچه در جمله مذکور قابل تامل است اینکه، حتی سایر کشورها هم بخوبی بین اسلام ایران و عربستان تفاوتی عمیق و فاحش قائلند، دیگر اینکه اسلام ایران است که توانسته است مرزها را درنوردد و در جهان اظهار وجود کند، مسلمانان را بحرکت و جوش و خروش و فریاد و بیداری وادارد. استکبار هم از همین قرائت از اسلام است که احساس خطر می‏کند، همان هشداری که مفسر روزنامه اسپانیایی به غربیها داد. منتهی مشکل غربی‏ها این است که از اصول و شیوه‏های اسلام ایران آگاهی ندارند و فقط با عوارض آن روبرو می‏شوند.

    می‏دانیم که یکی از شبکه‏های سیاسی و مرموز جهانی در میان شبکه‏های خبری، شبکه رادیو تلویزیون "بی. بی. سی" انگلیس است. هرگز بیاد نداریم که این شبکه سخنی، تحلیلی، تفسیری و حتی نقل‏قولی را پیرامون انقلاب اسلامی داشته باشد که پشت آن توطئه یا تضعیف انقلاب و اسلام نباشد. اینکه از برنامه‏ای از برنامه‏های مختلف آن بوی حمایت‏یا صداقت‏به مشام برسد، آرزویی محال و غیرممکن است، و حق هم همین است. انگلیس که سالها شیره جان این کشوررا مکیده و در روزگار بی‏دریغی منابع ارزشمند نفت، ثروت ملی و خداداد ما را غارت کرده است، امروز هوادار ایران اسلامی باشد. اگر در موارد بسیار نادر و استثنایی از سخنان و تحلیلهای گردانندگان شبکه "بی. بی. سی" احساس و بوی حقیقت‏گویی به مشام برسد آن هم نه سر اعتقاد و صداقت آنهاست که بی‏تردید از عظمت و شوکت امام و انقلاب است که دیگر نمی‏توانند آن را بپوشانند. در عین حال که به بارخوانی یک نمونه از تحلیلهای شبکه تلویزیونی مذکور می‏پردازیم در ادامه خواهیم گفت‏حتی در نمونه زیر هم نوعی شیطنت نهفته است.

    "آیت‏الله خمینی یکی از قدرتمندترین رهبران خاورمیانه در قرن اخیر بوده، او از سوی بنیادگرایان در سراسر جهان اسلام به عنوان رهبر معنوی انقلاب اسلامی مورد احترام و تحسین بود، اما بسیار کسان در غرب به او به چشم یک عارف خطرناک که در آرزوی گسترش جهانی اسلام است، می‏نگریستند". (5)

    نخست اینکه این سخنان دقیقا چهار ماه پس از رحلت امام بیان شده است. یعنی روزی که امام در قید حیات نیست. دیگر اینکه از زاویه‏ای می‏گوید، امام بود که فقط از سوی بنیادگرایان سراسر جهان بعنوان رهبر معنوی انقلاب اسلامی مورد احترام و تحسین بود، یعنی جانشین امام از نفوذ و معنویت و قدرت برخوردار نیست. دیگر اینکه آنها از تعبیر بنیادگرایی مفهومی خلاف تمدن جدید و ترقی و پیشرفت را در ذهن دارند که این خود نوعی شیطنت تبلیغاتی است زیرا وقتی می‏گوید بنیادگرایان امام را قبول داشتند یعنی روشنفکران، اندیشمندان، صاحبان تفکر جدید تحصیلکردگان و متفکران دانشگاهی را از آن جمع خارج می‏کند. دیگر، تعبیر "عارف خطرناک" در قسمت پایانی عبارت است. این تعبیر اگرچه از دیدگاه آنها درست است زیرا امام بواقع برای آنها خطرناک بود، زیرا تمام کیان و حیثیت و وجودشان را زیر سوال برد، حتی بر آنها خط بطلان کشید. امام در طی سالهای نهضت و پس از پیروزی انقلاب دقیقا چهره و نقش مرموز انگلیس را افشا کرده است. پیرامون نیرنگها، رنگها و رابطه استعماری آنها نکاتی را به ملت‏یاد داده است که شاید ده‏ها سال دیگر هم نتوانند از ذهن و خاطر و یاد مردم، آنها را بزدایند. تعبیر "روباه پیر استعمار برای انگلیس" بسیار عمیق، حسابشده و پیامدار است. اگر این برکات را در هدایتها و درسهای روشنگرانه امام در نظر بگیریم، سخنانی که درباره شناخت چهره واقعی و پلید آنها بسیار کارساز بوده است، بواقع باید بپذیریم امام فرد خطرناکی برای آنها بوده است. البته این تعبیر و ترکیب خارج از مصادیقی که آنها در نظر دارند، تعبیر غلطی است و در قاموس واژگان و ترکیبهای زبان فارسی نمی‏گنجد، زیرا عارف خطرناک نمی‏شود. همواره عارفان منشا تفکر، اندیشه، شناخت، معرفت‏بوده‏اند. البته نکته ظریف دیگر این است که، نوع نگرش و مشی عرفانی امام برای آنها بسیار پیچیده یا حداقل ناشناخته بود. تلقی آنها مثل بسیاری از دیگران از عرفان و عارف وجود ساده‏لوحی، ظاهربینی، پوسته‏نگری و... است. شاید همان عرفان محرفی که به عرفان منفی معروف است مقبول آنهاست. عرفان گوشه‏گیری، عزلت‏گزینی، دوری از مردم، خلوت نشینی در خانقاه، به بسیاری از سنن و آداب و رسوم اجتماعی پشت پا زدن، اهل ذکری بودن که به حال و روز و درد مردم نخورد، عرفانی که در سیاست دخالت نکند، عارفی که اگر تمام ثروت، حیثیت ذخایر منابع و حتی کیان و ناموس کشورش را بغارت بردند از لاک خویش خارج نشود. اگر شناخت آنها از عرفان از این نوع است که باز باید پذیرفت‏سخن دقیق و عمیق و تعبیر پرباری را انتخاب کرده‏اند. اما از نظر ما عرفان امام خمینی عرفان ناب و واقعی است، عرفان برگرفته از اندیشه‏ها و مشی و مرام حضرت علی - علیه‏السلام - است عرفان ظلم‏ستیز، عرفان اعتراض؛ عرفان بیداری، عرفان روشنگری، عرفان حقیقت‏گویی است. اصولا اختلاف اسلام و قرائت امام از اسلام هم در همین امر ریشه دارد، غربی‏ها اسلام ناب آمریکایی را تبلیغ می‏کنند و قبول دارند و امام راحل اسلام ناب محمدی، اسلام پابرهنگان عالم اسلام و مستضعفان خاک را.

    همانگونه که اشارت رفت انقلاب اسلامی ایران به زعامت امام (ره) سرمشق مبارزاتی برخی از کشورها و ملتهای مسلمان شد و در روحیه مقاومت، ستیز و مبارزه را تقویت و احیا کرد از جمله فلسطین، افغانستان، لبنان و سایر کشورها. برای برخی از کشورها موجب شکست و ترس و خوف و یاس و خطر شد. غیر از این دو طیف و گروه برای سران برخی از کشورها هم پیام تنبه و زنگ بیداری و خطری را بصدا درآورد که بخود آیند. در کشورهای اسلامی که با تفکر و اندیشه انقلابی - اسلامی ما سنخیت داشتند افزون بر آن امیدواری به احیا مجدد اسلام و رنسانس جدید اسلامی را در قرن حاضر در پی داشت که اقل پیامش، سربلندی و احساس غرور و افتخار برای کل جهان اسلام بود. مگر افکار امام چگونه است که در کشوری چون نپال هم که هیچ رابطه و پیوند عقیدتی با کشور ایران نداشت‏بی‏تاثیر نبوده است. امروز در جغرافیای سیاسی جهان میزان و سرعت تاثیر و تاثر بقدری آشکار شده است که احتمال مرزبندی فکری را به حداقل رسانده است. موج نهضت‏ها، انقلابها حتی با تفاوت بنیادین و ریشه‏ای به آنسوی سواحل دنیا می‏رسد. آنچه از متن گزارش آسوشیتدپرس از مصاحبه با نخست‏وزیر سابق نپال آقای "بی پی کوثیر" برمی‏آید اینکه حتی تصمیم پادشاه نپال مبنی بر انجام یک همه پرسی برای تعیین بنیاد سیاسی آینده کشورش هم بی‏تاثیر از انقلاب اسلامی ایران نبوده است. عجیب اینکه در شورشهای دانشجویی و اعتصابهای دانشگاهی و روستایی نپال که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران رخ می‏دهد و نتیجه آن اعتصابها هم پذیرش همه‏پرسی ملی یا رفراندوم فراگیر در آن کشور بوده است همه را، برگرفته از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی می‏داند. این همان درس عبرتی است که از بلندنظری و آینده‏نگری امام در آغاز انقلاب نمود پیدا کرد. آنانکه حافظه قوی دارند در یاد دارند که از همان آغاز انقلاب، امام موضوع صدور انقلاب را مطرح می‏کردند و بر آن تاکید می‏ورزیدند و بعنوان واقعیتی غیرقابل انکار از آن سخن می‏راندند. در آن شرایط متاسفانه برخی کوته‏بینان داخلی هم در برابر تئوری صدور انقلاب که در حال انجام بود از خود ضعف نشان دادند. حتی ما قدرت درک آن را نداشتیم، گوشمان قدرت دریافت فرکانس و طول موج بیرون از ایران انقلاب را در حد امام عزیز نداشت. نمی‏توانستیم عبارت امام را درک کنیم. یکی از دولتمردان آن روز گفت مگر انقلاب نخود و لوبیاست که صادرکردنی باشد. اینک که به گذشته برمی‏گردیم درمی‏یابیم که کوتاهی از جانب افراد اجرایی آن روز ایران صورت گرفته است، زیرا آنها این مساله اساسی و مهم را از سخنان امام درک نکرده بودند. اگرچه در صورت درک هم، اصولا برای اداره کشور انقلابی ایران افرادی ضعیف بودند - شاید آن کج‏فهمی‏ها یا سؤ تلقی‏های آنان از سخن روشنگرانه امام، از آن منتج می‏شد که تصور و انتظار کوته‏نظران آن بود که کشورهای جهان بلافاصله پس از شنیدن ندای انقلاب اسلامی به اسلام رو آورند. در حالی که انتظار در آن سطح از کم‏تجربگی برخی برمی‏خاست. مگر نه اینکه یکی از زمینه‏های صدور انقلاب اسلامی جسارت بخشی به سایر کشورهای جهان بود. حداقل بر کشورهایی که از جهت اداره کشور و نظام ستمشاهی با ما وجه اشتراک داشتند. مگر نه اینکه در اثر انقلاب ما، ملتها یاد گرفتند به تغییر حکومت، پادشاه یا حکومتهای جابرانه بیندیشند. همینکه انقلاب و امام ما، برخی فریاد را یاد داد نوعی صدور انقلاب است. بخوبی می‏دانیم، کشورهای استعمارگر که سالها علی‏الظاهر از دموکراسی و حقوق بشر دم می‏زنند بگونه‏ای در نظر ممالک حت‏سلطه و جهان سوم مطرح شده بودند که هرگز روابط آنها با سایر ممالک به بیداری و هوشیاری و خشم و اعتراض کشیده نشود. با سیاستهای بسیار دقیق و پیچیده و نظارت مستقیم و غیرمستقیم در اداره امور کشورهای تحت‏سلطه، بگونه‏ای عمل کرده بودند که پس از سالها استعمار و استثمار از آنها ندای اعتراض بلند نمی‏شد. گویا کشورهای فقیر را مسخ کرده بودند. مگر روابط آمریکا و شوروی با ما بگونه‏ای نبود که تا سالیان سال ملت ما جرات حتی سوال از چگونگی روابط با آنها را بخود نمی‏داد. بخصوص برای نسل جوان و آیندگان باید بازگو کرد که در روزهای آغازین انقلاب در هیچ ذهن و خاطری نمی‏گنجید که می‏شود حتی زیر لب به حکومت پهلوی و نظام شاهنشاهی اعتراض کرد. نمی‏شد حتی زیر لب زمزمه کرد که شاه مردنی و رفتنی است. شرایط را بگونه‏ای پیش برده بودند که حتی برخی از بزرگان و عالمان دینی وقتی در خانه نشسته بودند و می‏شنیدند که سیل خروشان امت‏حق طلب و آزادیخواه ایران در مقابل نیروهای مسلح و گارد شاهنشاهی شعار مرگ بر شاه را سرودخوانان و دسته‏جمعی سر می‏دهند بخود می‏لرزیدند و توجیه می‏کردند که نباید به شاه کاری داشت، این شعارها خیلی خطرناک است. مگر بسادگی در مخیله آنها می‏گنجید که شاه عامل آمریکاست. این بماند که حتی در آغاز نهضت‏برخی از متحجرین و خشک مغزان حتی به امام اعتراض کردند که آقا روح‏الله یا آقای خمینی - تعابیری قریب به این مضامین - با شاه چکار دارید. شاه تنها پادشاه شیعه در جهان است. پس بهتر است‏با او کنار آمد او را حمایت کرد و راهنمایی کرد و او را نگه داشت! گویا آقایان می‏ترسیدند اگر شاه شیعی بمیرد یا عوض شود قرار است‏شاه غیرشیعی جای آن بنشیند که در آن صورت تضعیف شیعه است.

  3. #43
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    خورشید رسالت در وصف امام خمینی
    (رسول اکرم (ص) از دیدگاه امام خمینی)

    ابتکاری ارزشمند

    سالیانی است که به ابتکار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای، هر سال جدید شمسی در پیام نوروزی ایشان با عنوانی جالب، شایسته و شکوهمند نامگذاری می شود. این حرکت تبلیغی و فرهنگی بنابر محتوای خود علاوه بر تأثیرگذاری بر جامعه و ایجاد تحوّل در نگرش ها، گرایش ها و بینش ها، دست اندرکاران امور اجرایی و متولیان خدمت به مردم را بر انجام وظایفی مأمور می نماید که با شئونات عنوان نامگذاری شده انطباق داشته و در راستای آن گام های مؤثری بر عرصه های گوناگون بردارند.
    امسال نیز مقام معظم رهبری با درایتی تحسین برانگیز و در پاسخ مدّبرانه به جفاهایی که در غرب نسبت به ساحت مقدس رسول الله (ص) صورت گرفت، سال 1385 را به نام سال پیامبر اعظم نامگذاری کردند و در فرازی از پیام نوروزی خود خاطرنشان ساختند: «...در کنار...موفقیت های بزرگ، تلخی و سوانح و فقدان های دردناک و جفاهایی هم (در سال 1384) داشته ایم، چه به حرمت پیامبر اکرم (ص)، چه به قداست حریم عسکریین...اما عزم انقلابی بر آن است که به حول و قوه ی الهی از تلخی ها، پلکانی به سوی شسرینی ها بسازیم و سختی ها را به سخت کوشی تبدیل کنیم، این درس اسلام و پبیامبر عظیم الشأن اسلام است در این مقطع زمانی یا دو نام مبارک پیامبر اعظم از همیشه زنده تر است و این یکی از تدابیر حکمت و الطاف خفیه الهی است و امروز امت اسلام و ملتما بیش از همیشه به پیغمبر اعظم خود نیازمند است به هدایت او، به بشارت و اندرز او، به پیام و معنویت او و به رحمتی که او به انسان ها درس داد و تعلیم داد. امروز درس پیغمبر اسلام برای امتش و برای همه بشریت، درس عالم شدن، قوی شدن، درس جهاد و عزّت و درس مقاومت است، پس نام امسال به طور طبیعی نام مبارک پیامبر اعظم است. در سایه این نام و این یاد، ملت ما درس های پیغمبر را باید مرور کند و آنها را به درس های زندگی و برنامه های جاری خود تبدیل کند، ملّت ما به شاگردی مکتب نبوی و درس محمدی (صلی الله علیه و آله) افتخار می کند...»(1)
    باز خوانی هدایت، بشارت، انذار و درس های سعادت آفرین پیامبر اعظم (ص) در کنار ادای احترام به ساحت مقدس و رفیع ایشان، ظرفی متناسب را می طلبد که فرهنگ و هنر جهان اسلام و خصوص ایران که هویتی ارزشی دارد، این قابلیت را داراست، در حدود وظایف، توانایی ها و امکانات به تعظیم شعائر و انجام اقدامات متناسب با این نامگذاری بپردازد.
    تأسی امام به سیره پیامبر اکرم(ص)

    امام خمینی فرزندانی بی بدیل بود که موفق گردید در عصر تباهی و تیرگی و غلبه پلیدی ها و جاهلیت استکباری در تأسی و اقتدا به خاتم رسولان و خاندان مطهرش بر همگان سبقت گیرد و چون ستاره ای درخشان به پرتوافشانی بپردازد، او رایت رهبری را بر دوش نهد و کوکب هدایت و مشعل فروزان انسان هایی گردید که راه مقصود را گم کرده و از وادی تحیّر سر بر آورده و وحشت و نگرانی بر آنان استیلا یافته بود.
    پویندگان طریق پاکی که این بزرگمرد را نمادی عالی از فضیلت های عالی اخلاقی و عرفانی و تربیت شده مکتب پیامبر اکرم (ص) دیدند و مشاهده کردند او زهد، اخلاص، فروتنی و شهامت را در وجود خویش متجلّی ساخته شیفته و مشتاق راهش گردیدند. امام از سلاله پاک رسول خدا بود که در بوستان ذریّه آن فرستاده ی الهی چون گلی شکفت و عطر وجودش عالم را معطر ساخت.
    امام کوشید لمحاتی از خصال پیامبر را در حد توان در زندگی خود پیاده نماید، او با روی آوردن به عبادت و تزکیه آن چنان اهمیت معنوی را در خود پدید آورد که مردم همواره به دیده ی تکریم و احترام در وجودش بنگرند و در برابرش تواضع کنند و هیبت روحانی وی همه حاضران را تحت تأثیر می داد حتی دشمنان با وجود مجهز بودن به سلاح های گوناگون از این عظمت در هراس بودند در عین حال فروتنی در امام ویژگی ریشه دار و در شرایط قبل و بعد از انقلاب اسلامی این خصلت در وجود مبارکش قابل مشاهده بود(2)، امام همچون جدّش رسول اکرم (ص) همواره در زندگی ساده می پوشید و کم خرج بود ولی بازدهی فراوان و بابرکتی داشت، از هر گونه اسراف و تبذیر دوری می کرد و می کوشیددر شرایطی مشابه افراد محروم و کم بضاعت جامعه زندگی کند و راضی نبود در موقعیتی بهتر از افراد عادی بسر برد، در منزل ایشان یک چراغ اضافی دیده نمی شد که بی جهت روشن باشد. در زندگی رسول اکرم (ص) می خوانیم که ایشان برروی زمین غذا میل می فرمودند و کفش خویش را به دست مبارک پینه می زدند و بر مرکبی عریان سوار شده و دیگری را هم بر آن سوار می کردند، امام می کوشید این شیوه ی ساده زیستی را کهک عامل هماهنگی و هم دردی با اقشار کم درآمد جامعه است در زندگی خود مورد توجه قرار دهد و در تدارک آن حتی به نزدیک ترین افراد خانه دستور نمی داد که آب و یا غذایی برایش بیاورند و بر سر سفره وسایل مورد نیاز را از دیگری نمی هاست و خود فراهم می نمود، با وجود تلاش های گسترده ی سیاسی و کارهای پرتراکم از توجه به درماندگان و بینوایان غافل نبود. در صرف مخارج زندگی خوراک و لباس خود و اهل خانه نهایت احتیاط و قناعت را اعمال می کرد، لباسهایش از یکی دو دست بیشتر تجاوز نمی کرد و در عین حالی که بسیار نظیف و مرتب بود در کمال صرفه جویی روزگار می گذرانید پیوسته همچون جدش رسول اکرم (ص) موقع وضوسازی، قبل و بعد از خواب و هنگام بیداری دندان ها را مسواک می نمود و به همین دلیل دندانهایش می درخشید، نقل کرده اند حضرت خاتم رسولان هر چند روز با قیچی جلوی آینه موی شارب و زیادی محاسن را می گرفتند، امام نیز چنین عمل می کرد. در سلام نمودن بر دیگران پیشی می گرفت و کسی هرگز نتوانست در این سنت پسندیده بروی سبقت گیرد، در مسیر خانه تا محل درس هم سعی می نمود کسی پشت سر ایشان حرکت نکند و اگر صدای کفش می شنید، ایستاده و می فرمود آقا بفرمایید و حاضر نمی گردید فردی در معیّت او، گام بردارد، با نهایت متانت و وقار حرکت می نمود و به این سو و آن سو نمی نگریست.(3)
    شخصیت دادن به کودکان از اموری است که حضرت محمد(ص) در سیره و سخن های مبارک، بر آن تاکید می نمود، امام خمینی در این عرصه نیز نمونه بود و با آن همه اقتدار که ابرقدرت ها از شنیدن نامش در هراس بودند آن قدر رئوف بود که وقتی با اطفال مواجه می گشت، به آنان سلام می نمود و حتی سهم کودکان را در نهضت اسلامی از یاد نبرد و از آنان قدرشناسی کرد، اگر هم می خواست تذکری به بچه ها بدهد، شخصیت آنان را مورد احترام قرار می داد و اجازه نمی داد عزت نفسشان مورد خدشه قرار گیرد. امام کودکان را آیات مهربانی، صفا و صداقت معرفی می کرد.(4)
    رسول اکرم (ص) فرموده اند: کسی که دختر بچه خود را شادمان کند، مانند کسی است که بنده ای از فرزندان اسماعیل ذبیح را آزاد کرده باشد. و آن کسی که پسر بچه خود را مسرور و دیده اش را روشن کند مانند کسی است که دیده اش از خوف خداوند گریسته باشد.(5) امام نسبت به فرزندان و نوه ها بسیار عاطفی بود و انسی توأم با مودّت و محبت با آنان داشت، توصیه می کرد بچه ها تحت فشار قرار نگیرند، موانع از سر راهشان برداشته شود و کمتر به آنان تحکّم گردد. البته بعد از سن تکلیف امام در برخورد با بچه ها، تابع مسایل شرعی بود ولی قبل از آن، تأکید می نمود اگر خوابند بیدارشان نکنید. غالباً بچه ها را دور خود جمع نموده و در بازی آنان شریک می گردید.(6)
    آذرخشی در کویر انسان ها

    در حصار شبه جزیره ای که در جنوب غربی آسیا قرار دارد و آن را عربستان نامیده اند نهایت خُسران بشریّت ترسیم گردیده بود، سرزمینی که جاهلیت آن را در نوردیده و اتصال اقوام و قبیله هایش نمودی یکسان به خود می گیرد و مناسبت هر قبیله بر اساس امتیازات نژاد مشخص می شود و همه بر کثرت نفرات، اموال و دارایی ها برهم مباهات می کنند تا آن جا که بر زیاد شدن آمار نفراتشان به گورستان ها می رفتند و قبرهای اشخاص طایفه خویش را می شمردند. قرآن بدین موضوع اشاره دارد: «الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر؛»(7) خون، انگیزه تمام جدال و جنگ ها بود و خونخواهی و انتقام وحشتناک فرهنگ تمامی حماسه ها، تاریخ ها و سروده ها را بوجود می آورد. دردناک تر از این ها، زندانی افکار و احساسات در برابر تعدادی سنگ به نام بت بود و چه فریادهایی که در پای این ها نکردند و چه اندیشه های باالقوه و سرشت های پاکی که در پای آن ها قربانی نگشت.(8)
    در سرزمین ایران هم وضع آشفته و پریشان بود، قلم و سلاطینی که خود را از نژاد خدا(؟!) می دانستند و برای خویش شخصیتی ربّانی و الهی قائل بودند، استبداد و چپاولگری و استثمار مردم و ایجاد نظام طبقاتی چنان مغرور و غافلشان کرده بود که به اموال، کاشانه و حتی آبروی مردم به دیده ی طمع می نگریستند و در عصیان و سرکشی بر حضرت باری تعالی چنان گستاخ شده بودند که برای حیثیت انسانی هیچ ارزشی قائل نبودند، اگر کسی رأی و نظری خلافشان می داد زیر ضربات شدیدترین شکنجه ها او را از بین می بردند، خزانه کشور و خزینه ی کسراها یکی بود و اموال کشور را صرف بزم، شراب و عیّاشی می کردند.(9) این توحّش به اعراب و ایرانیان منحصر نمی گشت و روحی ها نیز اوضاع رنج آوری داشتند، زیرا ساکنان این قلمرو از هیچ گونه حقوق و امتیازی سیاسی و اجتماعی برخوردار نبودند و تمامی امتیازات در انحصار اغنیاء و یا در طبقات روحانی کلیسا بود، بخش اعظم مردم یا برده بودند یا چاکر، به بردگان همچون حیوانات غذا می دادند و در این حال پا در زنجیر داشتند و دست در دستبند و یا زنجیری که از قلاده ای به قلاده دیگر اتصال داشت، به بکدیگر بسته شده بودند، صاحبان قصرها و اسقف های کاخ نشین و کشیش های صومعه دار از این همه رنج و آلام مردم هیچ پروایی به خود راه نمی دادند.(10)
    ناگهان در دل زمین زلزله افتاد، سینه خوش رنگ دریا جوشیدن گرفت، دشت ها تکان خوردند، کوهها برخود لرزیدند، طاق مدائن شکاف برداشت و بت هایی که از سقف و دیوار خانه کعبه آویخته شده بود، فرو ریختند، آتشکده فارس به خاموشی و سردی گرائید، در روم بادهای وحشت انگیزی وزید، کاخ خسروها و قیصرها دچار آشفتگی شدند، انقلابی شگرف تحولی محسوس و زمزمه ای هیجان انگیز آرامش شب را درهم شکست. این دگرگونی های مهم که به چشم اهل بصیرت معنادار بود، سنگ بنای حادثه ای حیاتی، جاویدان و معنوی را نوید می داد، این رویداد بزرگ که چشمه پر بهره رستگاری و فضیلت را بر کشتزار جهانیان جاری ساخت، سحرگاهان روز جمعه 17 ربیع الاول سال عام الفیل(57م) به وقوع پیوست و نوزادی فرخنده در مکه دیده به جهان گشود که دراین تاریکی های دهشت زا، فروزش برانگیخت این طفل که محمد نامیده شد هنوز بر گهواره اش آرام نگرفته بود که دنیا را چون گهواری به حرکت در آورد و با ولادتش علم کاهنان و سحر ساحران باطل گشت و ندای ملکوتی: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا؛(11)در میان زمین و آسمان عطرافشان گردید.
    آن رحمت عالمیان چون گلی معطر به قدرت الهی در صحرایی خشک رویش و شکوفایی خود را آغاز نمود تا کویر تفتیده دل ها و لجن زار متعفّن جان ها و محیط آلوده ی آن روز و نه تنها آن ایام که واپسین نفس های روزگار را با نسیم خوشبوی دین و مکتب مقدسش بنوازد این بزرگ مرد که در همان اوان زندگی پدر و مادر را از دست داد، در میان مردمانی محروم از عاطفه و سنگدل و قسّی القلب مراحل رشد را سپری کرد اما او قلبی سرشار از محبت، عطوفت و رأفت دارد، به یتیمان و فقیران کمک می کند و نسبت به تمام مسافران و از راه ماندگان میهمان نواز است و اجازه نمی دهد به کسی صدمه ای و لطمه ای وارد شود و رنج دیگران را به جان می خرد، اذیت های مخالفان را تحمل می کند و حتی به عیادت کسی می رود که او را آزار داده و رسالتی پر رنج را پیش می برد تا انسان ها را به سوی عدالت، حقیقت، راستی و درستی راهنمایی کند، با وجود آن که در میان بت پرستان و مشرکان زیسته ولی آنچنان روح بزرگ و والایی دارد که در زمین و آسمان هیچ کس را جز اللّه شایسته پرستش نمی داند و در برابر هیچ مخلوقی سر تعظیم فرود نمی آورد و نفرت و انزجار خود را از ستم و بهره کشی و زورگویی اعلام می دارد. او پانزده سال تمام بیابان های خشک را درپیش می گرفت و در کوه حرا که قلّه اش همچون مخروطی در شمال شرقی مکه، بر قلب جهان اسلام برافراشته است، همانجا که ابراهیم (ع)، اسماعیل (ع) خود را به قربان گاه آورد، معتکف گشت و در برابر جایگاه خلیل الله، ندایش را که هنوز در گوش زمان طنین انداز است با گوش جان شنید. آن برگزیده ی پیامبران بیابان های حجاز و خارهای صحرایی گرم را می پیمود تا در غار حرا به تفکر نشیند و با خدای خویش راز و نیاز کند و وجود خویش را برای دریافت انوار وحی و ارتباط با فرشته ی الهی مهیا سازد.
    بارگاه قدس و جایگاه اُنس

    راستی این شخصیت ممتاز چه اوصافی دارد و مقام و درجاتش چگونه است ککه این شایستگی ها را بدست می آورد و هادی انسان ها می گردد و برگزیده همه رسولان الهی می شود و اسوه ای حسنه می گردد، امام خمینی او را نور مقدس می داند که مرکز ظهور اسم اعظم و مرآت تجلّی حق است.(12) امام خمینی در جای دیگر می گوید رسول خدا (ص) صاحب مقامی است که شامل حقایق غیب و شهود می باشد و ریشه بنیادین تمامی مراتب کلی و جزیی است و نسبت ایشان به پیروانش هم چون اسم اعظم نسبت به سایر اسما و صفات است.(13)
    امام خاطرنشان می نماید: «تمام دایره وجود، از عوالم غیب و شهود تکویناً و تشریحاً وجوداً و هدایتاً ریزه خوار نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فیض حق و رابطه بین حق و خلق است و اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقه او نبود احدی از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض حق عبور به موجودی از موجودات نمی کرد و نور هدایت در هیچ یک از عوالم ظاهر و باطن نمی تابید.»(14)
    رسول اکرم (ص) صاحب علم کامل لدنی است و دانش آن حضرت از قیاس ها و اختراعات ذهن بشری و وهْمْ و گمان عاری است همانگونه که قرآن می فرماید: «و ماینطق عن الهوی ان هو الاوحی یوحی»(15) از این روی آن حضرت به مقامی رسیده که برای احدی رسیدن به آن امگان پذیر نخواهد بود. برخی انسان ها چون ترقّی کرده اند محو عالم بالا شده اند و برای آنها نسبت به مراحل پایین تر عفلت اتفاق می افتد این است که افراد وقتی به مرتبه ای که قابلیت داشته اند می رسند کمال آن عالم آنها را محو می کند و دیگر قادر نخواهند بود با پایین مُراوده ای داشته باشند و امور مربوط به زندگی طبیعی را از دست می دهند و دیگر نمی توانند در این امور مشی کنند ولی رسول اکرم (ص) ضمن آن که به مقامات عالی می رسد و تمام اسماء و صفات در او تجلی می کند، در عین حال حفظ ادب و شئون آن عالم را می کند و این عالم را هم مراعات می نماید، نهایت عظمت و تجلیاتی که امکان دارد برای انسان طلوع کند برای وی رخ می دهد ولی چون وجودش کامل است مانع محو دراین تجلیات می شود و این ویژگی ها او را از عالم طبیعت غافل نمی کند و به عنوان انسان کامل فیوضات عالم بالا را به نحوی که افاضه می شود ضبط و حفظ می نماید و چنانچه شایسته است به عالم پایین فیض می رساند نه از بالا دستش کوتاه است و نه از پایین غافل است. امام خمینی به همین دلیل حضرت رسول اکرم (ص) را کاملترین موجودات می داند.(16)
    قیام برای خدا بود که خاتم انبیاء را یک تنه بر تمام عادات باطل و عقاید خراب جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را بنیان نهاد و به مقام قاب قوسین رسید. قدم عبودیت و جذبه ربوبیّت نیز آن حضرت را سیر داد و به معراج و مقام قرب وصول نمود و به همین دلیل در تشهد نماز توجه به بندگی رسول اکرم (ص) قبل از رسالت است و این حقیقت نشان می دهد که مقام رسالت عصاره ای عبودیت می باشد. امام خمینی از این موضوع چنین نتیجه می گیرد: «قدم عبودیت مقدمه همه مقامات سالکین است و رسالت شعبه عبودیت است و چون رسول ختمی، عبد حقیقی فانی در حق است اطاعت او اطاعت حق است...و عبد سالک باید از خود مراقبت کند که قصور در طاعت رسول که طاعت الله است نکند تا از برکات عبادت که وصول به بارگاه قدس است به دستگیری ولی مطلق نشود و بداند که کسی را بی دستیاری ولّی نعم و رسول اکرم (ص) به بارگاه قدس و جایگاه انس بار ندهند.»(17)
    پیامبر اعظم در کوه حرا برپا ایستاد و قیام به اطاعت نمود و چنان مشقت و رنج کشید که پاهای مبارکشان متورم گردید و خداونددر کلام وحی، به رسولش فرمود: «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی ؛(18)ای طاهر هادی ما قرآن را برتو نازل نکردیم که به رنج بیفتی» تو پاکیزه ای و هدایت کننده، اگر مردم از تو پیروی نکنند از کاستی و نقص و شقاوت آنان است و مشکلی در سلوک و مشی تو وجود ندارد. امام خمینی این نکته را مورد تذکر قرار داده است: «حضرت ختمی مرتبت به قدری ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدم های مبارکش ورم کرد.»(19)
    البته راز عبادت و بندگی پیامبر (ص) خوف از عذاب خداوند یا فعالیتی برای محو خطاها و سیئات نبود و چگونگی عبودیت آن حضرت با مردمان عادی تفاوت بارزی دارد واین گونه عبادات از ساحت مقدس او دور است بلکه عظمت پروردگار و شکر گزاری در برابر نعمت های بی کران خداوند متعال هرگونه آرام و قرار را از آن حضرت بریده بود، به باور امام خمینی عبادت خاتم رسولان و ائمه هدی (ع) ترسیمی از تجلیات محبوب است، این بزرگان با وجود آن که محو جمالند و فانی در صفات و ذات، حرکت بدن هایشان تابع این حالات معنوی و ملکوتی است.(20)
    اراده نبی مکرم تابع اراده حق تعالی بود، حرکتی از خود نداشت، پیرو حق بود هیچ خلجانی در قلبش پدید نیامد، او که از محضر قدس ربوبی و محفل قرب و انس الهی به سر منزل عربت، جاهلیت و کاستی قدم رنجه فرمود و گرفتار معاشرت و مراوده با افرادی چون ابوجهل، ابوسفیان ومانند آن ها شده بود، دل اهل معرفت و ولایت را دچار تحول می ساخت و در واقع پیامبر به نوعی از مقامات بالا، به موقعیت هایی این گونه فرود آمد تا رحمت واسعه و کرامت الهی را شامل بندگانی بنماید که مستعد هدایت هستند و می خواهند از عالم پست و اسفل به سوی قدس و ملکوت صعود کنند از این جهت پیامبر(ص) حتی وقتی مشاهده می کند کفار و مشرکان در باطل غوطه ورند و در باتلاق گمراهی دست و پا می زنند تأسف می خورند و به حالشان دلسوزی می نماید، قرآن می فرماید: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم».(21)
    به درستی که فرستاده ای از خودتان برایتان آمد که آن چه شما را به مشقّت می افکند برای او سخت و دشوار است، بسیار هواخواه شما و بر اهل ایمان دلسوزی و مهربانی دارد.
    در شدّت این شفقت قرآن می فرماید: «فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذالحدیث انتقاً؛(22)یعنی ای رسول نزدیک است که اگر امّت به قرآن تو ایمان نیاورند، جان عزیزت از شدت اندوه و تأسف (بی ایمانی آنان) از دست برود و در جای دیگر کلام وحی می فرماید: «لعلک باخعٌ نفسک الّا یکونوا مؤمنین ؛(23)(ای فرستاده ما) تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که در صدد هستی جان عزیزت را از حزن این که آنان ایمان نمی آورند از دست بدهی.
    امام خمینی چه جالب این نکته را مطرح می نماید: «سبحان الله، تأسف به حال کفّار و جاهدین حق و علاقه مندی به سعادت بندگان خدا، کار را چقدر به رسول خدا (ص) تنگ نموده که خدای تعالی او را تسلیت دهد و دل لطیف او را نگهداری کند که مبادا از شدت همّ و حزن به حال این جاهلان بدبخت دل آن بزرگوار پاره شود قالب تهی کند...»(24)
    رحمتی برای جهانیان

    برخی از اهل عرقان و بصیرت احتمال داده اند چون پیامبر(ص) مدتی مردم را به سوی حقیقت و یکتا پرستی دعوت کرد ومؤثر واقع نشد و آن افراد به سرکشی و عصیان گری ادامه دادند، آن سرور عالمیان احساس نمود شاید اشکالی در شیوه ی دعوتش وجود دارد لذا به ریاضت و مشقت های ناشی از آن روی آورد. این جنبه، رحمت و دل سوزی پیامبر(ص) را نه تنها برای اهل ایمان بلکه حتی برای کفار و مخالفان هم به اثبات می رساند، یعنی در واقع باطن امور و حقایقی را مشاهده می کرد که اگر معاندان به لجاجت خود پافشاری کنند فرجامی هلاک کننده و آتشی سوزان در انتظارشان است. چون ملاحظاتی این گونه داشت احساس تأثر می کرد که چرا آنان ایمان نمی آورند، چرا خودشان را نجات نمی دهند، چرا چشم های عبرت را نمی گشایند و چرا از خواب غفلت بیدار نمی شوند، همان صلح و صفایی را که با مؤمنان داشت به نحوی دیگر در مورد مخالفان بکار می برد و در یکی از غزوات که عده ای را به عنوان اسیر آوردند، فرمود:ما باید این ها را با زنجیر وارد بهشت کنیم و نجاتشان دهیم. آری اسارت های ظاهری دنیایی از آن اسارت فکری و اعتقادی بهتر است. البته آنان را که همچون غده ای سرطانی بودند با غلظت و حدّت برخورد می نمود: «محمد رسول الله و الّذین معد اشداء علی اکفار رحماء بینهم».(25)(یعنی: محمد فرستاده خداست و افرادی که با او هستند بر کفار سخت گیری می نمایند و در میان خود مهربانند) همین خشونت و قاطعیت هم برای تحقق بعد رحمت بود زیرا به عنوان مثال وقتی پزشکی بدنی را جراحی می کند ظاهر امر یک سخت گیری است امّا می خواهد آن فردی را که مبتلا به یک بیماری صعب العلاج یا عفونی است از خطر مرگ و هلاکت حتمی نجات دهد، پس برای تهذیب جامعه و ایجاد آرامش و امنیت برای مؤمنان و بندگان خدا لازم است عوامل شرارت و ستم را از اجتماع دور نمود.(26)
    انسانی که در رأس امور جامعه قرار می گیرد و یا می خواهد مردم را هدایت کند باید به رسول اکرم (ص) تأسی نماید، یعنی در آغاز لازم است قلب خویش را سرشار از رحمت الهی کند و عطوفت ملکوتی را در وجود خویش متحقّق نماید و سپس به میان مردم برود و با چشم عنایت و لطف به آنان نظر کند و خیر و صلاح همه را بخواهد، دشمنان را با دلسوزی به راه حق فرا بخواند و در برخورد با آنان از جاده انصاف و عدالت بیرون نیاید. البته نظام جزایی، اجرای حدود و برخورد قانونی با متخلّفان هم در این راستاست و بدیهی است وقتی جامعه بخواهد به مدینه فاضله گام نهد باید علف های هرز و آفات مهلک و سموم خطرناک را از خود دور کند تا همای سعادت را بر شانه های خویش احساس کند، جهاد و مبارزه و ستیز با دشمنان باید بر این نیت باشد که افراد جوامع باید تربیت شوند و رشد معنوی یابند و عوامل مزاحم و زمینه های پریشان کننده اگر محو کردند این مهم زودتر به منصه ظهور می رسد. آنهایی که در مبارزات مسلمین به قتل می رسند و یعت طبق قوانین عادلانه مجازات می شوند نیز از موضع رحمت، به نفعشان می باشد زیرا جلو شرارتی که عذابشان را شدت می بخشد جلوگیری می کنند و مسلم است که عذاب های دنیوی خیلی کمتر از مشقت ها و عقاب های اخروی است به همین دلیل امام خمینی می گوید: «زیرا با بودن آنها در این عالم در هر روزی برای خود عذاب های گوناگون تهیه می کردند، که تمام حیات اینجا به یک روز عذاب و سختی های آنجا مقابله نکند و این مطلب برای کسانی که میزان عذاب و عقاب آخرت و اسباب و مسببات آن را می دانند پر واضح است. پس شمشیری که به گردن بنی قرنطه و امثال آن ها زده می شود، به افق رحمت نزدیک تر بوده و هست تا به افق غضب و سخط.»(27)
    پیامبر(ص) به مرحله رحمة للعالمین هم رسید یعنی به هر چند با این دید که نشانه ای از محبوبیت است می نگریست و به موجودات با دیده مهر توجه می نمود که این مقام برای هر کسی میسّر نمی باشد، در عین حال رسول اکرم (ص) جاذبه و دافعه ای جهت دار داشت و برای مراعات حق دیگر اعضای فاسد را از صحنه حذف می نمود و خلافکاران را به کیفر می رسانید مسلمانان باید افتخار کنند که در این جهان در پرتو چنین رحمت الهی بسر می برند و انوار تابناک محمدی به آنان گرمی و حرارت و فروغ می بخشد و البته باید امیدوار باشند در سرای جاوید هم از پرتوهای شفاعت آن وجود مبارک برخوردار گردند.
    چه مباهاتی برتر از این که آخرین فرستاده ی الهی به تعبیر قرآن دارای خُلق بزرگ است: «انک لعلی خُلق عظیم.»(28)او از چنین ظرفیت فوق العاده بهره مند شده تا قوه مقاومت در برابر مشقات و ناملایمات را برست آورد و هیچ عاملی او را از میدان رشد و هدایت مردم بیرون نبرد. امام خمینی حکمت این خُلق ویژه را توضیح می دهد:
    «سخت ترین رنج و لعب هادیان راه حق، معاشرت با جاهلات و دعوت بی خردان بوده و هست و از این جهت این ها باید متّصف به بزرگترین اخلاق حسنه باشند و باید قوه ی رفق و مدارا و حسن عشرت (معاشرت) در آنها به طوری باشد که با تمام جهالت جاهلان و بی خردان مقاومت کنند. زود رنجی و کدورت با این شغل شریف منافی است...»(29)
    آن حضرت با وجود عظمت روحی و عالی ترین مقامات علمی و معنوی، با بندگان خدا از همه بیشتر فروتنی داشت. امام خمینی در یکی از بیانات خود می گوید: «رسول خدا(ص) در مدینه که مرکز حکومت ایشان بود، عرب می آمد و می دید که چند نفر نشسته اند دور هم با هم صحبت می کنند او (تازه وارد) نمی توانست بفهمد که کدام یکی از این ها در رأس واقع است و حاکم است و کدام یک از این ها پایین ترند.»(30)
    امام متذکر می گردد: «(رسول اکرم (ص)) کراهت داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند وقتی وارد مجلس می شد پایین می نشست، روی زمین طعام میل می فرمود و روی زمین می نشست و می فرمود: بنده ای هستم، می خورم مثل خوردن بنده و می نشینم مثل نشستن بنده.»(31)
    طلوع تابناک

    بعثت نبی اکرم (ص) همچون آذرخشی کویر منحط و خفقان گرفته ی انسانیت را پرتو افشانی کرد وطلیعه وحی با فرمان قاطع «اقراء» نمودار گشت و موجی از نور الوهیت در غار حرا برخاست و جام جان حضرت محمد (ص) را لبریز از معنویت و روانش را از انوار معرفت سرشار ساخت آن بزرگوار بر اثر ارتباط با جهان غیب از طریق وحی راز و رمز آفرینش و اسرار وجود آموخت و دفتر کتاب هستی را فرا گرفت. قرآن کریم بر قلب مبارکش نازل گردید و چشمه همه جوشان و جویبار زلال توحید را در اعماق وجودش جاری ساخت تا از این طریق و با تمسّک به قوانین جاودانی قرآن ، تشنگان حقیقت را به سرشت اصیل خویش باز گردانیده جاده کمال را در نوردند و لقای حق را طالب گردند. آری سرزمین حجاز مرکز تابش خورشید وحی گشت و زنجیرهای اسارت کهک افکار انسان ها را به بند کشیده بود یکی پس از دیگری گسست، تبعیض، تجاوز، عدوات، خصومت و بهره کشی از قاموس انسان ها حذف گردید، رحمت و برکت به انسان ها روی آورد و آرامش و امنیت ارمغان این انقلاب معنوی بود.
    امام خمینی بعثت نبی اکرم (ص) را مهم ترین حادثه تاریخ می داند: «حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است، بعثت انبیای بزرگ، انبیاء او اولعزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ لکن حادثه ای بزرگ تر از بعثت رسول اکرم (ص) در عالم وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالی وبعثتی که بعثت رسول ختمی است او بزرگ ترین شخصیت های عالم امکان و بزرگ برین قوانین الهی و این حادثه در یک همچو روزی اتفاق افتاده است و این روز را بزرگ کرده است و شریف و همچو روزی ما دیگر در ازل و ابد نداریم و نخواهیم داشت »(32)
    یکی از انگیزه های بعثت این بوده که قرآن کریم توسط نبی اکرم از مرتبه غیب تنزل کند و به مرتبه شهادت برسد و به صورت الفاظ و مفاهیمی در آید که مردم بتوانند مضامین آن را درک نمایند و به دستوراتش عمل کنند و به تزکیه و تربیت راستین و پرورش های معنوی و اصل گردند و از این ظلمات و جهالت ها بیرون آیند و به وادی نور و معرفت گام نهند چنانچه در قرآن آمده است «یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة؛(33)تا آیات را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد».
    پیامبر(ص) از رهگذر وحی، فرهنگ و معرفتی را بالاتر از اوضاع جامعه جهانی بنیان نهاد و مکتب مذهبش بر تمام مذاهب و آیین ها برتری یافت. در آغاز خویشاوندان را به پرستش خدای یکتا فراخواند .آن گاه مردم مکه و جزیرة العرب را به توحید دعوت کرد و سرانجام نبوت و رسالت خود را جهانی اعلام کرد. رسول خدا از این رهگذر می خواست با آیینی الهی، آدمیان را از حجاب های خود که چون تار عنکبوتی اطراف خویش تنیده بودند، برهاند و آنان را از قفس هوس ها، جنایت ها و قساوت ها نجات دهد و دل ها را به نور ایمان بیاراید آن حضرت با تحمل سختی های فراوان ارکان فرهنگ منحط و عقب مانده بشریت عصر جاهلیت را دگرگون ساخت وکاخ فرهنگی جدیدی را تأسیس نمود و در مدتی کوتاه از اشخاصی که بویی از اندیشه و کمالات نبرده بودند، انسان هایی ساخت که به گواه تاریخ و اعتراف دانشوران و مورخان پرچمدار فرهنگ و تمدن در سراسر جهان و در گستره تاریخ شدند.
    با طلوع وحی در اندک مدتی نفرت های عمیق و چندین ساله تبدیل به اُلفت شد و غارت و آدم کشی جای خود را به گذشت، ایثار و برادری و مواسات داد، پراکندگی به یگانگی و خشونت به عطوفت مبدّل گشت. نظام طبقاتی فرو ریخت و همگان در برابر قانون از حق مساوی برخوردار شدند. در جامعه ای که گرفتار اشرافیت بود و مردم زحمت کش خوار و حقیر شمرده می شدند پیامبر(ص) بر دست کارگری بوسه زد و به تمام اختلافات قومی و فرقه ای خاتمه داد و بدین ترتیب تمام امتیارات موهوم قبیله ای و نژادی از میان رفت و جای آن را تقوا و فضیلت های اخلاقی گرفت قرآن می فرماید: «انّ اکرمکم عندالله اتقیکم؛(34)کسانی که جز به خود و منافع شخصی فکر نمی کردند چنان متحول شدند که برای جهاد در راه خدا بر هم سبقت می گرفتند»قرآن کریم حال افرادی را بیان می کند که چون به دلیل نبود امکانات، موفق به شرکت در جهاد نمی شدند با چشمانی غرق اشک از خدمت پیامبر(ص) باز می گشتند. امام خمینی این تحولات مهم را یادآور می شود: «مساله مبحث و ماهیت آن و برکات آن چیزی نیست که بتوان با زبان های الکن ما از آن ذکر می نمود و به قدری ابعاد آن زیاد است و جهات معنوی و مادی او زیاد است که گمان ندارم بتوان حول و بر او صحبت کرد. مساله بعثت یک تحول علمی و عرفانی در عالم ایجاد کرد که آن فلسفه های خشک یونانی مبدّل کرد به یک عرفان عینی و یک شهود واقعی برای ارباب شهود.»(35)
    در جای دیگر امام خاطرنشان می نماید:
    «همین مقداری که معلوم شده است...وقتی که ملاحظه می کنید با قبل از اسلام و معارف قبل از اسلام و فلسفه قبل از اسلام و عدالت های اجتماعی قبل از اسلام، می بینید که همین مقدار هم یک تحول عظیمی در دنیا پیش آورده است که سابقه نداشته است و لاحقه هم ندارد.»(36)
    امام تاکید می نماید بر اثر بعثت آن حضرت انقلاب هایی به وقوع پیوست و تحولاتی شگرف در جهان حاصل گردید، معارفی که توسط پیامبر(ص) در جهان انتشار یافت، از حد بشریت خارج است. و اظهار می دارد: «این اعجازی است که برای اهل نظر دلیل بر نبوت است و الّا ایشان به خودش نمی توانست این کار را بکند... یک مسئله بزرگی است که کشف هم نشده است، برای خود ایشان است و کسانی که خاص الخاصّ ایشان هستند...یک نفر آدم بتواند این طور در دنیا همه چیز را بیابد که مطابق عقل حالا باشد و آینده این یک امر اعجاز است غیر از اعجاز چیز دیگری نمی تواند باشد.»(37)

  4. #44
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    امام خمینی (ره) از ولادت تا رحلت
    در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مركزى ايران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله عليها, روح الـلـه المـوسـوى الخمينـى پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد .
    او وارث سجاياى آباء و اجدادى بـود كه نسل در نسل در كار هـدايـت مردم وكسب مـعارف الهى كـوشيـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمينـى مرحوم آيه الـله سيد مصطفى مـوسـوى از معاصريـن مرحـوم آيه الـلـه العظمـى ميرزاى شيـرازى (رض) که پـس از آنكه ساليانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نايل آمـده بـود بـه ايـران بازگشت و در خمـيـن ملجأَ مردم و هادى آنان در امـور دينـى بـود. در حـالـيكه بيـش از 5 مـاه از ولادت روح الـلـه نمى گذشت, طاغوتيان و خوانين تحت حمايت عمال حكومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را كه در برابر زورگـوئـيهايشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسير خمـيـن به اراك وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهيـد بـراى اجراى حكـم الهى قصاص به تهران (دار الحكـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزيدند تا قاتل قصاص گرديد
    بديـن ترتبيب امام خـميـنى از اوان كـودكى با رنج يـتـيـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گرديد. وى دوران كـودكـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) كه خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آيـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانيف ) بوده است و همچنيـن نزد عمه مـكـرمه اش ( صاحبـه خانم ) كه بانـويى شجاع و حق‌جـو بـود سپرى كرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزيز نيز محـروم گـرديد .

    هجرت به قم، تحصیل دروس تکمیلی و تدریس علوم اسلامی
    اندكـى پـس از هجرت آيه الله العظمـى حاج شيخ عبد الكريـم حايرى يزدى ـ رحـمه الله عليه ـ ( نـوروز 1300 هـجـرى شمسـى, مـطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمينى نيز رهـسپار حـوزه علميه قـم گرديد و به سرعت مراحل تحصيلات تكميلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتيد حـوزه قـم طـى كرد. كه مـى تـوان از فرا گرفتـن تـتـمـه مباحث كـتاب مطـول ( در علـم معانى و بيان ) نزد مرحوم آقا مـيـرزا محمـد علـى اديب تهرانـى و تكميل دروس سطح نزد مرحـوم آيه الـله سيد محمد تقـى خـوانسارى, و بيشتر نزد مرحـوم آيه الـله سـيـد عـلى يثربى كاشانى و دروس فـقـه و اصـول نزد زعيـم حـوزه قـم آيـه الـله العظمى حاج شيخ عبدالكريـم حايرى يزدى ـ رضـوان الـلـه عليهـم نام برد .
    پـس از رحلت آيه الله العظمـى حـايـرى يزدى تلاش امـام خمينـى به همراه جمعى ديگر از مجتهديـن حـوزه علميه قـم به نـتيجـه رسـيـد و آيه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعـيـم حـوزه عـلمـيـه عازم قـــم گـرديـد. در اين زمان, امام خمينـى به عـنـوان يـكـى از مـدرسيـن و مجتهديـن صـاحب راى در فـقـه و اصـول و فلسفه و عرفــان و اخلاق شناخته مى شد . حضرت امام طى سالهاى طولانى در حوزه علميه قـم به تدريـس چنديـن دوره فقه, اصـول, فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامى در فيضيه, مسجـد اعظم, مسجـد محمـديه, مـدرسه حـاج ملاصـادق, مسجد سلماسى و ... همت گماشت و در حـوزه علميه نجف نيز قريب 14 سال در مسجـد شيخ اعظـم انصــــارى (ره) معارف اهل بـيت و فـقـه را در عاليترين سطـوح تدريـس نمود و در نجف بـود كه بـراى نخـستـيـن بار .مبانـى نظرى حكـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولايت فـقيه بازگـو نمود.

    امام خمینی (ره) در سنگر مبارزه و قیام
    روحيه مبارزه و جهاد در راه خـدا ريـشـه در بينـش اعـتـقـادى و تربـيت و محيط خانـوادگى و شرايط سـيـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشـتـه است. مـبارزات ايـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سـيـر تكاملى آن به مـوازات تكـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ايـشان از يكـسـو و اوضاع و احـوال سياسـى و اجتماعى ايـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى ديگـر در اشكـال مخـتـلف ادامـه يـافـته است و در ســـال 41و1340 ماجراى انجمـنهاى ايالـتى و ولايـتى فرصـتـى پـديـد آورد تا ايـشان در رهبـريت قـيام و روحـانيـت ايـفاى نقـش كنـد و بـديـن تـرتـيـب قـيـام سراسرى روحانيت و ملت ايـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ويـژگـى برجستـه يعنى رهـبرى واحد امام خمـيـنى و اسلامـى بـودن انگـيـزه ها و شعارها و هدفهـاى قيام, سرآغـازى شـد بر فـصـل نـويـن مـبارزات مـلـت ايران كه بـعد ها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى گردید امام خمـيـنـى خاطـره خـويـش از جنـگ بيـن المـلل اول را در حاليكه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنين ياد مـى كند : مـن هـر دو جـنـگ بـيـن المللـى را يادم هست ... مـن كـوچـك بـودم لكـن مـدرسـه مى رفـتـم و سربازهاى شـوروى را در هـمان مركزى كه ما داشـتـيـم در خـمـيـن, مـن آنجا آنهـا را مى ديـدم و ما مـورد تاخت و تاز واقع مى شـديـم در جـنـگ بيـن المـلـل اول. حضـرت امام در جايى ديگر با ياد آورى اسامى بـرخى از خوانيـن واشـرار سـتمگر كه در پناه حكـومت مـركـزى بـه غـارت اموال و نواميـس مردم مى پرداختند مى فـرمايد : مـن از بچگى در جـنـگ بـودم ... ما مـورد زلقـى هـا بـوديـم, مـورد هـجـوم رجـبعلـيـهـا بــوديـم و خـودمان تفنگ داشتيـم و مـن در عيـن حالى كه تـقـريـبا شـايـد اوايـل بلوغم بود, بـچـه بودم, دور ايـن سنگـرهايى كه بـسـتـه بـود نـد در مـحل ما و اينها مى خـواسـتند هجـوم كـنند و غـارت كـنند, آنجا مى رفـتـيــم سنگرها را سركشـى مى كرديـم. كـودتاى رضا خان در سـوم اسفـند 1299 شمسـى كه بنابر گـواهـى اسـناد و مدارك تاريخـى و غـير قابـل خـدشـه بـوسيله انگليـسها حـمايت و سازمانـدهـى شـده بـود هـر چـنـد كـه بـه سلطنت قاجاريه پايان بخشيد و تا حـدودى حكـومت مـلوك الطـوايـفـى خـوانيـن و اشـرار پـاركنـده را محدود سـاخت اما درعـوض آنچـنـان ديكتاتـورى پديد آورد كه در سايـه آن هـزار فامـيـل بر سرنـوشـت مـلـت مظلـوم ايـران حاكـم شدند ودودمان پهـلـوى به تنهايى عهـده دار نقـش سابق خوانين و اشرار گرديد .
    در چنين شرايطـى روحانيت ايران كه پـس از وقايع نهـضـت مشروطيت در تنگناى هجـوم بى وقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگليسى از يكـسو و دشمـنی‌هاى غرب باختگان روشنفـكر مـآب از سـوى ديگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـوديت خـويـش بـه تكاپـو افـتاد. آيه الـلـه العظمى حاج شيخ عـبدالـكريـم حايرى بـه دعـوت علماى وقت قـم از اراك به ايـن شهـر هجرت كرد واندكـى پـس از آن امـام خـميـنى كه با بـهـره گيرى از استعداد فـوق العاده خـويـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علميه را در خـميـن و ارا ك با سـرعـت طى كرده بود به قـم هجرت كـرد و عملا در تـحكيـم موقعيت حـوزه نـو تاسيـس قـم مـشاركـتى فعال داشت.
    زمان چندانـى نگذشت كه آن حضرت در اعداد فضلاى برجـسته اين حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.
    پـس از رحلت آيـه اللـه العظمى حايرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علميه قـم را خطر انحلال تهـديد مى كرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جويى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علمـيـه قـم را آيات عـظـام :
    سيد محمد حجت, سيد صدر الديـن صدر و سيـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه عليهـم ـ بر عهده گرفتند. در ايـن فاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان, شرايط براى تحقق مرجعيت عظمى فراهـم گرديد. آيه الله العظمى بروجردى شخصيت علمى برجسته اى بـود كـه مـى تـوانست جانشين مناسبـى براى مـرحوم حايرى و حفـظ كيان حـوزه بـاشـد. ايـن پيشنهاد از سـوى شاگردان آيـه الـلـه حايرى و از جمله امام خـمـيـنـى به سرعت تعقيب شـد. شخص امام در دعـوت از آيـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم و پذيرش مسئوليت خطـير زعامت حـوزه مجدانه تلاش كرد.
    امام خمينـى كه با دقـت شـرايط سياسـى جامعه و وضعـيـت حـوزه ها را زير نظر داشت و اطـلاعات خـويش را از طريق مطالـعه مـستمر كتب تاريخ معاصـر و مجلات و روزنـامـه هاى وقـت و رفـت و آمـد بـه تهـران و درك محضر بزرگانى همچون آيـه الـلـه مـدرس تكـميل مى كرد دريافـته بـود كه تـنها نقـطـه امـيـد بـه رهـايـى و نجات از شـرايط ذلت بارى كه پـس از شكست مشروطيت و بخصـوص پـس از روى كار آوردن رضا خان پديد آمده است, بيدارى حوزه هاى عـلمـيـه و پيش از آن تضـميـن حيات حوزه ها و ارتبـاط معنـوى مـردم بـا روحـانيت مـى بـاشـد.
    امام خمينى در تعقيب هدفهاى ارزشمند خويش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علميه را با هـمـكارى آيـه الـلـه مـرتضـى حايـرى تهـيـه كرد و بـه آيـه الـلـه بـروجردى پـيشـنهاد داد. ايـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمير حـوزه مـورد اسـتقبال و حمايت قرار گرفت .
    اما رژيـم در محاسباتـش اشـتـبـاه كرده بـود. لايحه انجـمـنـهاى ايالتى و ولايتى كـه به مـوجـب آن شـرط مسـلمان بودن, سوگـند به قرآن كريـم و مرد بـودن انـتخاب كـنـنـدگان و كانديـداها تغيير مـى يافت در 16 مهـر 1341 به تصـويب كـابـيـنـه اميـر اسـد الـلـه علـم رسيـد. آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفى نگـه داشـتـن هـدفـهاى ديگر بـود.
    حذف و تغيير دو شـرط نخـست دقـيـقا بـه منظور قانـونـى كـردن حضـور عناصر بهايـى در مصـادر كـشـور انتخاب شـده بـود. چـنانكه قـبـلا نـيـز اشاره شد پـشتـيـبـانى شـاه از رژيـم صهـيـونيـستـى در تـوسعه مناسبات ايران و اسرائـيل شرط حمايـتهاى آمـريـكـا از شـاه بـود. نـفـوذ پـيـروان مـسـلك استعـمـارى بهـائـيت در قـواى سه گانه ايران ايـن شرط را تحقق مـى بخشيد. امام خمـيـنـى به هـمراه عـلماى بزرگ قـم و تهـران به محض انتشار خبر تصويب لايحه مـزبور پـس از تبادل نـظـر دسـت به اعـتـراضات همه جانبه زدند .
    نقـش حضرت امام در روشـن ساختـن اهداف واقعى رژيـم شـاه و گوشـزد كـردن رسالت خطير علما و حـوزه هاى علمـيـه در ايـن شـرايـط بـسيـار مـوثـر وكارساز بـود. تلگرافـهـا و نامـه هـای سرگـشـاده اعـتـراض آمـيز علما به شاه و اسـد الـلـه علـم مـوجى از حـمايـت را در اقـشار مخـتلف مردم برانگيخت. لحـن تلگرافـهـاى امام خمـيـنـى به شاه و نخست وزير تند و هشـدار دهنده بود. در يكـى از ايـن تلگرافها آمده بـود :
    اينجانب مجددا به شما نصيحت مى كنـم كه بـه اطاعت خـداوند مـتعـال و قانـون اساسـى گردن نهيد واز عواقب وخـيـمـه تخلف از قـرآن و احـكام علماى ملت و زعماى مسلميـن و تخـلف از قانـون اساسی بـترسيد وعـمـدا و بـدون مـوجب مـمـلكت را به خطـر نـيـنـدازيد و الا علماى اسلام درباره شمـا از اظهار عقيـده خـوددارى نخـواهنـد كـرد .
    بديـن ترتـيـب ماجراى انجـمنهاى ايـالـتى و ولايـتـى تجربـه اى پيروز و گرانقدر براى ملت ايران بـويژه از آن جهـت بـود كـه طى آن ويـژگـيـهـاى شخصيتـى را شناخـتـنـد كه از هر جهـت براى رهـبـرى امت اسلام شايسته بـود. باو جـود شكست شـاه در ماجـراى انجـمـنها, فـشـار آمريكـا بـراى انجـام اصلاحـات مـورد نظر ادامـه يافت. شـاه در ديـماه 1341 اصـول ششگانه اصلاحات خويـش را بر شمرد و خـواستار رفـراندوم شد . امام خمينى بار ديگـر مراجع و عـلمـاى قـم را بـه نـشـست و چاره جويى دوباره فراخواند .
    با پيشنهاد امام خمينى عـيـد باسـتانـى نـوروز سـال 1342 در اعـتراض به اقدامات رژيم تحريـم شد. در اعلامـيه حضـرت امام از انـقـلاب سـفـيـد شاه بـه انقـلاب سـيـاه تعـبـيـر و هـمـسـويـى شـاه بـا اهـداف آمريكا و اسرائيل افـشا شده بود . از سـوى ديگـر, شـاه در مـورد آمادگى جامـعـه ايـران بـراى انجام اصلاحات آمـريكا به مـقامات واشـنگـتـن اطـمـيـنان داده بـود و نام اصـلاحات را انقـلاب سـفـيـد نهاده بـود. مخالـفت عـلما براى وى بسيار گران مى‌آمد .
    امام خمـيـنى در اجـتماع مردم, بى پروا از شخـص شـاه به عنـوان عـامل اصلـى جنايات و هـم پـيـمان بـا اسـرائـيـل ياد مـى كـرد و مـردم را بـه قـيام فرا مـى خـوانـد. او در سـخـنـرانى خـود در روز دوازده فـرورديـن 1342 شديـدا از سـكـوت عـلماى قـم و نجف و ديگر بلاد اسلامى در مقابل جنايات تازه رژيـم انـتـقـاد كرد و فـرمـود : امـروز سكـوت هـمـراهى بـا دستگـاه جبـار است حضـرت امـام روز بعد ( 13 فرورديـن 42 ) اعلامـيـه معروف خـود را تحت عنـوان شاه دوستى يعنى غارتگرى منـتـشر ساخت .
    راز تأثير شگـفت پـيـام امام و كـلام امـام در روان مخاطـبـيـنـش كه تا مرز جانـبازى پيـش مـى رفت را بايـد در هـمـيـن اصـالت انـديشه, صلابت راى و صـداقت بـى شـائبه اش بـا مـردم جستجـو كـرد .
    سال 1342 با تحريـم مراسـم عـيـد نوروز آغـاز و با خـون مظـلـوميـن فيضيه خـونرنگ شد. شـاه بر انجام اصـلاحات مـورد نظـر آمـريكـا اصـرار مـى ورزيـد و امام خـمـيـنى بر آگاه كردن مردم و قـيـام آنـان در بـرابـر دخـالتهاى آمـريكـا و خيـانـتهاى شاه پـافـشـارى داشـت. در چهـارده فرورديـن 1342 آيـه الله العظمـى حكيـم از نجف طـى تلگـرافـهـايى بـه علما و مراجع ايران خـواستار آن شد كـه همگـى به طـور دسـتـه جمـعى به نجف هجرت كنند. اين پيشنهاد براى حفـظ جان عـلما و كيان حـوزه ها مطرح شده بود .
    حضرت امام بـدون اعـتـنا بـه ايـن تهـديـدها, پاسخ تلگـراف آيـه الـلـه العـظـمى حكيـم را ارسال نمـوده و در آن تاكيـد كرده بـود كـه هـجـرت دسـتـه جمـعى علما و خالـى كـردن حـوزه علميه قـم به مصلحت نيست .
    امام خميـنـى در پيامـى( بـه تايخ 12 / 2 / 1342 ) به مناسـبـت چهـلـم فاجعـه فـيـضـيـه بـر همـراهـى عـلما و مـلت ايران در رويارويـى سـران ممـالك اسلامـى و دول عربـى بـا اسـرائيل غاصب تـاكيد ورزيد وپيمانهاى شـاه و اسـرائيل را محكـوم كرد .

    قیام 15 خرداد
    ماه محرم 1342 كه مـصادف با خرداد بـود فـرا رسـيد. امام خمينى از ايـن فـرصت نهـايت اسـتفاده را در تحـريك مردم بـه قيام عـليـه رژيـم مستبد شاه به عمل آورد.
    امام خمينى در عـصـر عاشـوراى 13 خرداد سال 1342شمسى در مـدرسه فيضـيـه نطق تاريخـى خـويـش را كه آغازى بر قيام 15 خرداد بود ايراد كرد.
    در هميـن سخنرانى بـود كه امام خمـيـنى بـا صداى بلند خطاب به شاه فرمـود : آقا مـن به شما نصيحت مـى كنـم، اى آقاى شـاه ! اى جنـاب شاه! مـن به تو نصیحت مى كـنم دسـت بـردار از اين كارها، آقا اغـفـال مى كنند تو را. مـن مـيل ندارم كـه يـك روز اگر بـخـواهـند تـو بـروى، همه شكر كـنند... اگر ديكـته مى دهند دسـتت و مى گـويند بخـوان، در اطـرافـش فكـر كـن.... نصـيحت مرا بـشـنـو... ربط ما بـيـن شـاه و اسرائيل چيست كه سازمان امنيت مـى گـويد از اسرائـيـل حرف نزنـيـد... مگر شاه اسـرائـيلـى است ؟ شاه فـرمان خامـوش كـردن قـيـام را صادر كـرد. نخست جمع زيادى از ياران امام خمينـى در شـامگاه 14 خرداد دستگيـر و ساعت سه نيمه شب ( سحـرگاه پانزده خـرداد 42 ) صـدها كماندوى اعـزامـى از مركز، منزل حضرت امـام را محاصره كردند و ايشان را در حاليكه مشغول نماز شب بـود دستگيـر و سـراسـيـمـه بـه تهـران بـرده و در بازداشــتگاه باشگاه افـسـران زنـدانـى كـردنـد و غروب آنروز به زندان قـصر مـنتقل نمـودنـد. صـبحگاه پـانـزده خـرداد خبـر دستگيرى رهـبـر انقلاب بـه تهـران، مـشهـد، شيـراز وديگـر شهرها رسيـد و وضعيتـى مشـابه قـم پـديد آورد.
    نزديكترين نديم هميشگى شاه، تيمـسار حسيـن فردوست در خاطراتش از بكارگيرى تجربيات و همكارى زبـده ترين ماموريـن سـياسى و امـنيـتى آمريكا براى سركـوب قـيام و هـمچنيـن از سراسـيمگـى شاه و دربـار وامراى ارتـش وساواك در ايـن ساعـات پرده بـرداشـتـه و تـوضـيح داده است كه چگـونه شـاه و ژنـرالهـايـش ديـوانه وار فرمان سركـوب صادر مى كردند.
    امام خمينـى، پـس از 19 روز حبـس در زنـدان قـصـر بـه زنـدانـى در پـادگـان نظامـى عشـرت آبـاد منتقل شـد.
    با دستگيرى رهبـر نهـضـت و كـشتار وحشيانه مـردم در روز 15 خـرداد 42، قيام ظاهرا سركوب شد. امـام خمـينى در حبـس از پاسخ گفتـن بـه سئوالات بازجـويان، با شهـامت و اعلام ايـنكه هـيـئـت حاكمه در ايـران و قـوه قضائيه آنرا غـير قـانـونـى وفـاقـد صلاحـيت مـى داند، اجتـناب ورزيـد. در شامگاه 18 فـرورديـن سال 1343 بـدون اطلاع قـبـلى، امام خمينى آزاد و به قـم منتقل مـى شـود. بـه محض اطلاع مردم، شـادمـانى سراسر شهر را فرا مـى گيرد وجشنهاى باشكـوهى در مـدرسه فـيـضـيـه و شهـر بـه مـدت چـنـد روز بـر پا مـى شـود. اوليـن سالگـرد قـيام 15خـرداد در سال 1343 با صـدور بيانيه مـشتـرك امام خمـيـنـى و ديگر مراجع تقليد و بيانيه هاى جداگانه حـوزه هاى علمـيه گرامـى داشـتـه شـد و به عنـوان روز عزاى عمـومـى معرفـى شـد.
    امـام خمـينـى در 4 آبـان 1343 بـيانـيـه اى انقلابـى صادر كرد و درآن نـوشـت : دنـيا بـدانـد كه هر گرفـتارى اى كـه ملـت ايـران و مـلـل مسلمـيـن دارنـد از اجـانب اسـت، از آمـريكاست، ملـل اسلام از اجـانب عمـومـا و از آمـريكـا خصـوصـا متنفــر است... آمـريكـاست كه از اسـرائيل و هـواداران آن پشتيبـانـى مـى كنـد. آمريكاست كه به اسرائيل قـدرت مـى دهـد كه اعراب مسلـم را آواره كند. افشاگرى امام عليه تصـويب لايحه كاپيتـولاسيون، ايران را در آبان سـال 43 در آستـانه قيـامـى دوبـاره قرار داد.
    سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره كماندوهاى مـسلح اعـزامى از تـهـران، مـنزل امام خمـيـنى در قـم را محاصره كـردنـد. شگـفـت آنـكه وقـت باز داشت، هـمـاننـد سال قـبـل مصادف با نيايـش شبـانه امام خمينـى بـود.حضرت امام بازداشت و بـه هـمراه نيروهاى امـنـيـتى مـستقيما بـه فرودگاه مهرآباد تهران اعـزام و بـا يك فـرونـد هـواپـيـماى نظامى كـه از قبل آماده شـده بـود، تحت الحـفـظ مامـوريـن امـنيـتى و نظامى بـه آنكارا پـرواز كـرد. عـصـر آنـروز سـاواك خـبـر تـبـعـيـد امـام را بـه اتهام اقـدام عليه امنيت كشـور ! در روزنـامه ها مـنتـشـر سـاخت.
    علی رغم فضاى خفقان موجى از اعتراضها بـه صـورت تـظـاهـرات در بـازار تهران، تعطيلى طولانى مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامـه ها به سازمانهاى بيـن المللـى و مـراجع تقليـد جلـوه گـر شد.
    اقامت امام در تركيه يازده ماه به درازا كشيد در اين مدت رژيم شاه با شدت عمل بـى سابقه اى بقاياى مقاومت را در ايران در هـم شكـست و در غياب امام خمينى به سرعت دست به اصلاحات آمريكا پـسند زد. اقـامت اجبارىدر تـركيـه فـرصتـى مغـتـنـم بـراى امـام بـود تا تـدويـن كتـاب بزرگ تحـريـر الـوسيله را آغاز كند.

    تبعید امام خمینی (ره) از ترکیه به عراق
    روز 13 مهرماه 1343 حضرت امام به هـمـراه فرزنـدشان آيه الله حاج آقا مصطفـى از تركيه به تبعيدگاه دوم، كشـور عراق اعزام شدند. امام خمينى پس از ورود بـه بـغداد بـراى زيارت مرقـد ائـمه اطهار(ع) به شهــرهــاى كاظميـن، سامـرا و كـربلا شتـافت ويك هـفـته بعد بـه محل اصلـى اقـامت خـود يعنـى نجف عزيمت كرد.
    دوران اقامت 13 ساله امام خمـينى در نجف در شرايطى آغاز شد كه هر چند در ظاهر فشارها و محدوديـتهاى مستقيـم در حـد ايـران و تـركيه وجـود نـداشت اما مخالفـتها و كارشكـنـيها و زخـم زبانهـا نـه از جـبـهـه دشمـن روياروی بـلكه از ناحيه روحانى نمايان و دنيا خـواهان مخفى شده در لباس ديـن آنچنان گـسترده و آزاردهنده بود كه امام با هـمـه صـبر و بـردبارى معروفـش بارها از سخـتى شرايط مبارزه در ايـن سالها بـه تلخى تمام ياد كرده است. ولى هـيچـيـك از ايـن مصـائب و دشـواريها نـتـوانـست او را از مـسيــرى كه آگـاهانه انتخاب كرده بود باز دارد.
    امام خمينى سلسله درسهاى خارج فـقه خـويـش را با همه مخالفتها و كارشكنيهاى عناصر مغرض در آبان 1344 در مسجد شيخ انصارى (ره) نجف آغاز كرد كه تا زمان هجـرت از عراق به پاريـس ادامه داشت. حوزه درسى ايشان به عنـوان يكى از برجسته تريـن حوزه هاى درسى نجف از لحـاظ كيفيت و كميت شـاگـردان شنـاخته شـد.
    امام خمينـى از بدو ورود بـه نجف بـا ارسال نامـه ها و پيك‌هايى بـه ايران، ارتباط خويـش را بـا مـبارزيـن حـفـظ نـموده و آنان را در هـر منـاسبـتـى بـه پـايـدارى در پيگيـرى اهـداف قـيام 15 خـرداد فـرا مى خواند.
    امام خمينى در تمام دوران پـس از تـبـعـيد، علی رغـم دشواريهاى پديد آمـده، هيچگاه دست از مبارزه نـكـشيـد، وبـا سخنـرانيها و پيامهـاى خـويـش اميـد به پيـروزى را در دلها زنـده نگـاه مى داشت.
    امام خمينى در گفتگـويى با نمانيده سازمان الفـتـح فـلسطيـن در 19 مهر 1347 ديـدگاههاى خويش را درباره مسائل جهان اسلام و جهاد ملت فلسطين تشريح كرد و در همين مصاحبه بر وجوب اختصاص بخشى از وجـوه شـرعى زكات بـه مجـاهـدان فلسطينـى فتـوا داد.
    اوايل سال 1348 اختلافات بـيـن رژيـم شاه و حزب بـعث عراق بـر سر مرز آبـى دو كشـور شدت گرفت. رژيـم عراق جمع زيادى از ايـرانـيان مقيـم اين كشـور را در بـدتريـن شرايط اخراج كرد. حزب بـعث بـسـيار كوشيد تا از دشمـنى امام خمـيـنى با رژيـم ايـران در آن شرايط بـهـره گيرد.
    چهار سال تـدريس، تلاش و روشنگرى امام خمـيـنـى تـوانسته بـود تا حـدودى فضاى حـوزه نجف را دگرگـون سازد. اينـك در سال 1348 علاوه بر مبارزين بيـشمار داخل كشور مخاطبين زيادى در عراق، لبـنان و ديگر بـلاد اسلامـى بـودنـد كه نهـضت امام خمينى را الگـوى خويـش مى دانستند.

    امام خمینی (ره) و استمرار مبارزه (1356 - 1350)
    نيمه دوم سال 1350 اختلافات رژيـم بعثـى عراق و شاه بالا گـرفت و به اخراج و آواره شـدن بسيارى از ايرانيان مقيـم عراق انجاميد. امام خمينى طـى تلگرافى به رئيـس جمهور عراق شديدا اقدامات ايـن رژيـم را محكـوم نمود. حضرت امام در اعتراض به شرايط پيـش آمـده تصميـم به خـروج از عراق گـرفت اما حكـام بـغداد بـا آگـاهـى از پيـامـدهـاى هجـرت امـام در آن شـرايط اجـازه خـروج ندادند سال 1354 در سالگرد قيام 15 خـرداد، مـدرسه فيضيه قـم بار ديگر شاهـد قيام طلاب انقلابـى بـود. فريادهاى درود بر خمينـى ومـرگ بر سلسله پهلـوى به مـدت دو روز ادامه داشت پيـش از ايـن سازمانهـاى چـريكـى متلاشـى شـده وشخصيتهاى مذهبى و سياسى مبارز گرفـتار زندانهاى رژيم بودند.
    شاه در ادامه سياستهاى مذهـب ستيز خود در اسفنـد 1354 وقيحـانه تاريخ رسمـى كشـور را از مـبدا هجرت پيامـبـر اسلام بـه مبدا سلطنت شاهان هخامنشى تغـيير داد. امام خمينى در واكنشى سخت، فـتوا به حرمت استفاده از تاريخ بـى پايـه شاهنشاهـى داد. تحريـم اسـتفـاده از ايـن مبدا موهـوم تاريخى هـمانند تحريـم حزب رستاخيز از سـوى مردم ايران اسـتقبال شـد و هر دو مـورد افـتـضاحـى براى رژيـم شاه شـده و رژيـم در سـال 1357 ناگزيـر از عقـب نشينـى و لغو تـاريخ شاهنشاهى شد.

    اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 1356 و قیام مردم
    امام خمينـى كه بـه دقت تحـولات جارى جهان و ايـران را زيـر نظر داشت از فـرصت به دست آمـده نهـايت بـهـره بـردارى را كـرد. او در مرداد 1356 طـى پيامى اعلام كرد : اكنون به واسطـه اوضاع داخلى و خارجى و انعـكاس جنايات رژيـم در مجامع و مطـبـوعات خارجى فرصتى است كه بايد مجامع علمى و فـرهـنگى و رجال وطـنـخـواه و دانشجويان خارج و داخل و انجمـنهاى اسلامى در هر جايـى درنگ از آن استفاده كنند و بى پرده بپا خيزند.
    شهادت آيه الله حاج آقا مصطفى خمـينى در اول آبان 1356 و مراسم پر شكـوهـى كه در ايران برگزار شـد نقـطـه آغازى بـر خيزش دوباره حـوزه هاى علميه و قيام جامعه مذهـبى ايران بـود. امام خمـينى در همان زمان به گـونه اى شگفت ايـن واقعه را از الطـاف خفـيـه الهى ناميده بـود. رژيـم شاه با درج مقاله اى تـوهـيـن آمـيـز عـليـه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض بـه ايـن مـقـاله، بـه قـيام 19 دى مـاه قـم در سـال 56 منجـر شد كـه طى آن جمعى از طلاب انقلابـى به خـاك و خـون كشيـده شـدند. شاه علی رغم دست زدن به كشتارهاى جمعى نتـوانست شعله هاى افروخته شده را خاموش كند.
    او بسيج نطـامـى و جهاد مسلحـانه عمـومـى را به عنوان تنها راه باقـيمانـده در شرايط دست زدن آمريكا بـه كـودتاى نظامـى ارزيـابـى مى كرد.

    هجرت امام خمینی (ره) از عراق به پاریس
    در ديدار وزراى خارجه ايران و عراق در نـيـويـورك تصـمـيـم به اخراج امام خمينـى از عراق گرفته شـد. روز دوم مـهـر 1357 مـنزل امـام در نجف بـوسيله قـواى بعثـى محاصره گرديـدانعكاس ايـن خبـر با خشـم گستـرده مسلمانان در ايران، عراق و ديگـر كشـورها مـواجه شـد.
    روز 12 مهر ،امام خمينى نجف را به قصد مرز كـويت ترك گـفـت. دولت كويـت با اشاره رژيـم ايـران از ورود امـام بـه ايـن كـشـور جلوگـيـرى كـرد. قـبـلا صحـبـت از هجـرت امام بـه لبـنـان و يا سـوريه بـود امـا ايشان پـس از مشـورت با فـرزنـدشان ( حجه الاسلام حاج سيـد احمـد خمينـى ) تصميـم بـه هجـرت به پاريـس گرفت. در روز 14 مهـر ايشان وارد پاريس شدند.
    و دو روز بعد در منزل يكى از ايرانـيـان در نوفـل لـوشـاتــو ( حـومـه پاريـس ) مستقـر شـدنـد. مامـوريـن كاخ اليزه نظر رئيـس جـمهـور فـرانسه را مبنـى بـر اجتناب از هرگـونه فـعـالـيـت سـياسـى بـه امام ابلاغ كـردنـد. ايـشـان نيز در واكـنـشــى تنـد تصـريح كـرده بـود كه ايـنگونـه محدوديتها خلاف ادعاى دمكراسى است و اگر او ناگزير شـود تا از ايـن فرودگـاه بـه آن فـرودگـاه و از ايـن كـشـور بـه آن كـشـور بـرود بـاز دست از هـدفهايـش نخـواهـد كشيـد.
    امام خمـيـنى در ديـماه 57 شـوراى انقلاب را تكشيل داد. شاه نيز پـس از تشكيل شـوراى سلطـنـت و اخـذ راى اعـتـماد بـراى كـابـينه بختيار در روز 26 ديـماه از كشـور فـرار كـرد. خـبـر در شـهـر تهران و سپـس ايران پيچيد و مردم در خيابانها به جشـن و پايكـوبى پرداختند.

    بازگشت امام خمینی (ره) به ایران پس از 14 سال تبعید
    اوايل بهمـن 57 خبر تصميم امام در بازگشت بـه كـشور منتشر شد. هر كس كه مى شنيد اشك شوق فرو مى ريخت. مردم 14 سال انتظار كشيده بـودنـد. اما در عيـن حال مردم و دوستان امام نگـران جان ايشان بـودند چرا كه هنوز دولت دست نشانده شاه سر پا و حكومت نظامى بر قرار بود. اما امام خمينى تصميـم خويـش را گرفته و طى پيامـهـايى به مردم ايران گـفـته بـود مى خـواهد در ايـن روزها سرنـوشـت سـاز و خطير در كنار مردمـش باشد. دولت بخـتـيار با هماهنگى ژنرال هايزر فـرودگـاههاى كشـور را به روى پـروازهـاى خـارجى بست.
    دولت بختيار پـس از چنـد روز تـاب مقـاومـت نـيـاورد و ناگزيـر از پذيرفتـن خـواست ملت شـد. سرانجام امام خمينـى بامداد 12 بهمـن 1357 پـس از 14 سال دورى از وطـن وارد كشـور شـد. استقبال بـى سـابـقـه مـردم ايـران چنـان عـظـيـم و غـيـر قـابل انكـار بــود كه خبرگزاريهاى غربـى نيز ناگزير از اعـتـراف شـده و مستـقـبـليـن را 4 تا 6 ميليون نفر برآورد كردند.

    رحلت امام خمینی (ره)، وصال یار، فراق یاران
    امام خمينى هـدفها و آرمانها و هـر آنچه را كه مـى بايــست ابـلاغ كنـد ، گفته بـود و در عمـل نيز تـمام هستيـش را بـراى تحقق هـمان هـدفها بـكار گرفته بـود. اينك در آستـانه نيمه خـرداد سـال 1368 خـود را آماده ملاقات عزيزى مى كرد كه تمام عمرش را براى جلب رضاى او صرف كرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او ، در مـقابل هيچ قدرتى خـم نشده ، و چشـمانش جز براى او گريه نكرده بـود. سروده هاى عارفانه اش همه حاكى از درد فـراق و بيان عطـش لحظه وصال محبوب بـود. و اينك ايـن لحظه شكـوهمنـد بـراى او ، و جانــكاه و تحمل ناپذير بـراى پيروانـش ، فـرا مـى رسيد. او خـود در وصيتنامه اش نـوشـته است : با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جايگاه ابــدى سفر مى كنـم و به دعاى خير شما احتياج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحيـم مى خـواهـم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصـور و تقصير بپذيـرد و از مـلت امـيدوارم كه عذرم را در كـوتاهى ها و قصـور و تقصيـرها بـپذيـرنـد و بـا قــدرت و تصميـم و اراده بــه پيش بروند.
    شگفت آنكه امام خمينـى در يكـى از غزلياتـش كه چنـد سال قبل از رحلت سروده است :
    انتظار فرج از نيمه خرداد كشم سالها مى گذرد حادثه ها مى آيد
    ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سيزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود. قــلبـى از كار ايستـاد كه ميليـونها قلــب را بـه نور خدا و معنـويت احـيا كرده بـود. بــه وسيله دوربين مخفـى اى كه تـوسط دوستان امــام در بيمارستان نصب شده بـود روزهاى بيمارى و جريان عمل و لحظه لقاى حق ضبط شده است. وقتى كه گوشه هايـى از حالات معنوى و آرامـش امام در ايـن ايـام از تلويزيون پخـش شـد غوغايى در دلها بر افكند كه وصف آن جــز با بودن در آن فضا ممكـن نيست. لبها دائمـا به ذكـر خـدا در حـركت بود.
    در آخرين شب زندگى و در حالى كه چند عمل جراحى سخت و طولانى درسن 87 سالگى تحمل كرده بود و در حاليكه چنديـن سرم به دستهاى مباركـش وصل بـود نافله شب مى خـواند و قـرآن تلاوت مـى كرد. در ساعات آخر ، طمانينه و آرامشى ملكـوتـى داشـت و مـرتبا شـهادت بـه وحـدانيت خـدا و رسالت پيـامبـر اكرم (ص) را زمـزمه مـى كـرد و بـا چنيـن حــالتى بـود كه روحـش به ملكـوت اعلى پرواز كرد. وقتى كه خبر رحلت امــام منتشر شـد ، گـويـى زلزله اى عظيـم رخ داده است ، بغضها تـركيـد و سرتاسر ايران و همـه كانـونهايـى كـه در جـهان بـا نام و پيام امام خمينـى آشـنا بـودنـد يــكپارچه گـريستند و بـر سر و سينه زدنـد. هيچ قلـم و بيـانـى قـادر نيست ابعاد حـادثه را و امواج احساسات غير قابل كنترل مردم را در آن روزها تـوصيف كند.
    مـردم ايـران و مسلمانان انقلابى ، حق داشتـند اين چنيـن ضجه كـنند و صحنه هايى پديد آورند كه در تاريخ نمونه اى بـديـن حجم و عظـمت براى آن سراغ نداريـم. آنان كسـى را از دست داده بـودند كـه عـزت پـايمال شـده شان را بـاز گـردانده بود ، دست شاهان ستمگر ودستهاى غارتگران آمريكايى و غربـى را از سرزمينشان كـوتاه كرده بود ، اسلام را احــيا كـرده بــود ، مسلمـيـن را عــزت بـخـشـيـده بـــود ، جمهـورى اسلامـى را بـر پـا كـرده بـود ، رو در روى همـه قـدرتهاى جهـنمـى و شيـطانـى دنـيا ايستاده بـود و ده سال در بـرابـر صـدها تـوطئه برانـدازى و طـرح كـودتا و آشـوب و فتنه داخلـى و خارجـى مقاومت كرده بود و 8 سـال دفـاعى را فـرمانـدهـى كرده بـود كه در جبهه مقابلـش دشمنـى قـرار داشت كه آشكارا از سـوى هر دو قـدرت بزرگ شرق و غرب حمايت همه جانبه مـى شـد. مردم ،رهبر محبـوب و مرجع دينـى خـود و منادى اسلام راستيـن را از دست داده بـودند.
    شايـد كسانـى كه قـادر به درك و هضـم ايـن مفاهيـم نيستنـد ، اگـر حالات مردم را در فيـلمهاى مـراسـم توديع و تشييع و خاكسپارى پيكر مطهر امام خمينـى مشاهده كنـنـد و خـبر مرگ دهها تـن كه در مقابل سنگينـى ايـن حادثه تاب تحمـل نيـاورده و قـلبـشان از كار ايستـاده بـود را بشنـوند و پيكرهايى كه يكـى پـس از ديـگرى از شـدت تـاثـر بيهوش شـده ، بر روى دسـتها در امـواج جمعـيت به سـوى درمانگاهها روانه مى شـدند را در فيلمها و عكسها ببيننـد، در تفسير ايـن واقعيتها درمانده شوند.
    امـا آنـانكه عشـق را مـى شنـاسنـد و تجـربـه كـرده انـد، مشكلـى نـخواهند داشت. حقيقـتا مردم ايران عاشق امام خمينى بـودند و چـه شعار زيبا و گـويايى در سالگرد رحلتـش انتخاب كرده بـودند كه:
    عشق به خمينـى عشق به همه خوبيهاست.
    روز چهاردهم خرداد 1368 ، مجلس خبرگان رهبری تشكيل گرديـد و پـس از قرائت وصيتنامه امـام خمينى تـوسـط حضرت آيـه الله خامنه اى كه دو ساعت و نيـم طـول كشيد ، بحث و تبـادل نظر براى تعييـن جانشينـى امام خمينـى و رهبر انقلاب اسلامـى آغاز شد و پـس از چنديـن ساعت سـرانجام حضرت آيـه الله خامنه اى ( رئيـس جمهور وقت ) كه خود از شـاگـردان امـام خمينـى ـ سلام الله عليه ـ و از چهره هاى درخشـان انقلاب اسلامـى و از يـاوران قيـام 15 خـرداد بـود و در تـمـام دوران نهضت امـام درهمـه فـراز و نشيبها در جـمع ديگـر يــاوران انـقلاب جـانبـازى كرده بود ، به اتفاق آرا براى ايـن رسالـت خطير بـرگـزيده شد. سالها بـود كه غـربيـها و عوامل تحت حمايتشان در داخل كشـور كه از شكست دادن امـام مايـوس شـده بـودند وعده زمان مرگ امـام را مى دادند.
    اما هـوشمندى ملت ايران و انتخاب سريع و شايسته خـبرگان و حمايـت فـرزنـدان و پيـروان امـام همه اميدهاى ضـد انقلاب را بـر بـاد دادنـد و نه تنها رحلت امـام پايان راه او نبـود بلكه در واقع عصر امام خمينـى در پهـنه اى وسيعـتر از گـذشـته آغاز شده بـود. مگر انديشه و خـوبى و معنويت و حقيقت مى ميرد ؟ روز و شـب پانزدهـم خرداد 68 ميلونها نفر از مردم تهران و سـوگوارانى كه از شهرها و روستاها آمـده بـودند ، در محل مصلاى بـزرگ تهـران اجتماع كردنـد تـا بـراى آخـريـن بـار با پيكر مطهر مـردى كه بـا قيـامش قـامت خميـده ارزشها و كرامتها را در عصر سياه ستـم استـوار كرده و در دنـيا نهـضتـى از خـدا خواهى و باز گشت به فطرت انسانى آغاز كرده بود ، وداع كنند.
    هيچ اثرى از تشريـفات بـى روح مـرسـوم در مراسـم رسمى نبـود. همه چيز، بسيجى و مردمى وعاشقانه بـود. پيـكر پاك و سبز پوش امـام بـر بـالاى بـلنـدى و در حلـقه ميليـونها نفـر از جمعيت مـاتـم زده چـون نگينى مى درخشيد. هر كس به زبان خويـش با امامـش زمـزمه مى كرد و اشك مـى ريخت. سـرتاسـر اتـوبان و راههاى منتهى به مصلـى مملـو از جميعت سياهپوش بود.
    پـرچمهاى عزا بـر در و ديـورا شهر آويخته و آواى قرآن از تمام مساجد و مراكـز و ادارات و مـنازل به گـوش مـى رسيـد. شـب كـه فـرا رسيـد هزاران شمع بياد مشعلـى كه امـام افـروخـته است ، در بـيابـان مصلـى و تپه هـاى اطـراف آن روشـن شـد. خـانـواده هـاى داغدار گرداگرد شمعـها نشسته و چشمانشان بر بلنداى نـورانـى دوخته شـده بود.
    فرياد يا حسيـن بسيجيان كه احساس يتيمى مـى كـردنـد و بــر سـر و سينه مـى زدنـد فـضا را عـاشـورايـى كرده بـود. بـاور اينـكـه ديـگر صداى دلنشيـن امام خمينـى را در حسينيه جماران نخـواهند شنيد ، طاقتـها را بـرده بـود. مـردم شـب را در كـنار پيـكـر امـام بـه صبـح رسانيدند. در نخستین ساعت بامداد شانزدهم خــرداد ، ميلیونها تـن به امامت آيه الله العظمـى گلپايگانى(ره) با چشمانى اشكبار برپيكر امام نماز گزاردند.
    انبـوهى جمعيت و شكوه حماسه حضـور مـردم در روز ورود امام خمـينى به كشـور در 12 بهمـن 1357 و تـكـرار گسـتـرده تـر ايـن حماسـه در مـراسـم تشييع پيكر امام ، از شگفـتيهاى تـاريخ اسـت. خـبرگـزاريهاى رسمـى جهـانـى جمعيت استقبال كننده را در سال 1357 تا 6 ميليـون نفر و جمعيت حاضـر در مــراسـم تشـييـع را تا 9 ميليـون نفر تخميـن زدند و ايـن در حالى بـود كه طى دوران 11 ساله حكومت امام خمينى به واسطه اتحـاد كشـورهای غربى و شرقى در دشمنى با انقلاب و تحميل جنگ 8 ساله و صـدهـا تـوطـئه ديـگـر آنـان ، مردم ايـران سخـتيها و مشكلات فـراوانـى را تحـمـل كرده و عزيزان بى شمارى را در ايـن راه از دست داده بـودند و طـبعا مـى بـايـست بـتدریج خسته و دلسرد شـده باشنـد امـا هرگز اين چنيـن نشـد. نسل پرورش يـافـته در مكتب الـهى امام خمينى به ايـن فرمـوده امام ايـمان كامـل داشـت كه :در جهـان حجـم تحمل زحمـتها و رنجها و فداكاريها و جان نثـاريها ومحروميتها مناسب حجـم بـزرگى مقصـود و ارزشمندى وعلـو رتـبـه آن است پـس از آنـكه مراسـم تـدفيـن به علت شـدت احسـاسات عـزاداران امـكان ادامـه نيافت ، طـى اطلاعيه هاى مـكرر از راديـو اعلام شـد كـه مـردم بـه خانه هايشان بازگردند ، مراسـم به بعد مـوكـول شــده و زمــان آن بعـدا اعلام شد. براى مسئوليـن تـرديـدى نـبـود كه هر چه زمان بگذرد صـدها هزار تـن از علاقه مندان ديگر امـام كـه از شهـرهاى دور راهـى تهران شده اند نيز بر جمعيت تشييع كننـده افـزوده خـواهـد شـد ، ناگزير در بعدازظهر همان روز مراسم تـدفـين بـا همان احساسات و بـه دشـوارى انـجـام شـد كـه گـوشـه هـايـى از اين مـراسـم بـوسـيـله خبرنگـاران بـه جهان مخابره شـد و بدين سان رحلت امام خمينـى نيز همچـون حياتـش منـشأَ بيـدارى و نهضتـى دوباره شـد و راه و يادش جاودانه گرديد چرا كـه او حقيـقت بـود و حقيقت هميشه زنـده است و فناناپذير.


  5. #45
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض


    امامت شيعي در انديشه ي امام خميني (2)

    نويسنده: رضا حق پناه





    حديث ثقلين ،مبناي امامت در انديشه ي امام خميني (قدس سره )

    به عقيده ي شيعه ، پيامبر اکرم (ص) حضرت علي (ع) را به سمت جانشيني خويش براي امامت وزمامداري امت اسلام تعيين ومنصوب نموده است . شيعه در اين اعتقاد خود به روايات متعددي که در اين زمينه رسيده وحتي در منابع معتبرحديث اهل سنت نيز نقل شده ، استناد مي کند ، مانند حديث غدير ، حديث ثقلين و حديث منزلت .
    در اين ميان ، حضرت امام خميني ( قدس سره ) براي اثبات وحقانيت امامت شيعه به حديث ثقلين توجه ويژه دارند وبا بيان هاي مختلف بر عدم جدايي اين دو امانت بزرگ نبوي تأکيد مي ورزند . ايشان در ديباچه بلند وپرمحتواي وصيت نامه ي سياسي - الهي خويش در مورد محوريت حديث ثقلين مي نويسند :
    ذکر اين نکته لازم است که حديث ثقلين متواتر بين جميع مسلمين است و کتب اهل سنت از صحاح شش گانه تا کتب ديگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پيغمبر اکرم (ص) به طور متواتر نقل شده است واين حديث حجت قاطع است بر جميع بشر ، به ويژه مسلمانان مذاهب مختلف ، وبايد همه ي مسلمانان که حجت بر آنان تمام است ، جواب گوي آن باشند واگر عذري براي جاهلان بي خبر باشد براي علماي مذاهب نيست ( امام خميني وصيت نامه سياسي - الهي ، ص 1)
    ايشان ، آنگاه حقايق والاي ثقلين را مطرح ساخته ومتذکر مي شوند فهم حقيقت قرآن واهل بيت فوق حد فهم وادراک بشر است ، ودو حقيقت مسلم را ياد مي کنند ؛ يکي حجت بودن آن دو بر جميع بشر وديگر مهجورماندن ثقلين وستمي که در حق آن دو روا داشته اند واين که آنچه بر يکي از آن دو گذشته بر ديگري نيز گذشته است ، چه مهجور بودن اهل بيت ، مستلزم مهجور ماندن قرآن است . به گواهي تاريخ در طول قرون متمادي ، پس از پيامبر (ص) بعضي قرآن را وسيله ي سلطه وحاکميت خود قرار دادند وعده اي ديگر آن را از صحنه ي زندگي حذف کردند وبه قرائت آن براي کسب ثواب اکتفا نمودند ، و عترت نيز ، پس از رحلت پيامبر (ص) توسط خود امت ، مظلوم مانده وبه محاصره کشيده شده وشهيد شدند وزمينه براي حکومت هاي جور اموي وعباسي فراهم گشت (همان ، ص 2و1).
    ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه فصلي دارد با نام «بيان بخشي از آزار و شکنجه اي که به اهل بيت وارد آمده »، وضمن آن حديثي مفصل از امام باقر (ع) درباره ي مختصري از آنچه از امامان شيعه (ع) وپيروانشان رفته است نقل مي کند :ما پيوسته مورد ضرب وشتم وقتل وتحت تعقيب ومحروميت بوديم وبرجان خود وپيروانمان ايمن نبوديم ودر اين حال افرادي دروغ پرداز به صحنه آمدند ودر نزد اميران وفرمانداران سوء در هر شهري مکنت يافتند . آنها جعل حديث کردند وآن را منتشر ساختند وآن چه را ما نگفته ونکرده بوديم از ما روايت کردند تا ما را نزد مردم بد نام کنند وخصومت شان را عليه ما برانگيزند ( شرح ابن ابي الحديد بر نهج البلاغه ، ج11،ص 43).
    اما اين اقدامات از محبوبيت اهل بيت نکاست . گرچه سياستمداران ، به امامان شيعه (ع) فرصت واجازه ورود به صحنه ي اجتماعي وسياسي را ندادند ، اما دل هاي مردم از علاقه ومحبت به آنان پربود وبر اين محبت وپيروي سرافراز و مفتخر بودند .
    امام راحل (قدس سره ) در مقدمه ي وصيت نامه ي خود ، پس از گلايه از مهجور ماندن ثقلين مي نويسند :
    ما مفتخريم که پيرو مذهبي هستيم که رسول خد (ع) مؤسس آن به امر خداوند تعالي بوده واميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) مؤسس آن به امر خداوند تعالي بوده واميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) اين بنده ي رها شده از تمام قيود ، مأمور رها کردن بشر از تمام اغلال بردگي هاست ( امام خميني ، وصيت نامه سياسي ، الهي ، ص 1).
    اين بيان اشاره به همسويي کامل ثقلين وهدف واحد آنها دارد، چنان که ره آورد وحي ، نجات بشر از زنجيرهاي طاغوت هاي درون وبيرون است ( سوره آل عمران ، آيه 157)، کار امامت در تشيع نيز ، که به امر الهي تأسيس شده است ، مأمور آزاد سازي بشر از تمام اغلال وبردگي هاست .
    دستور العمل چگونگي اين رها سازي ورفع اغلال وزنجيرها در ابعاد مختلف در کتاب ارزشمند نهج البلاغه ، که تنها بخشي از سخنان ونامه هاي علي (ع) است ، به خوبي منعکس شده است . در واقع اين کتاب فقط «نهج بلاغت » ( راه رسا سخن گفتن ) نيست ، بلکه نهج حيات ، نهج سعادت ، نهج سياست ، و نهج العباده است .
    امام راحل (قدس سره ) مي نويسند :
    ما مفتخريم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگ ترين دستور زندگي مادي ومعنوي وبالاترين راه نجات است ، از امام معصوم ماست ( امام خميني ، وصيت نامه ، ص 3).
    پيامبران (ع) آمدند تا انسان را متوجه خدا نمايند ودر مسير تکاملي وصيرورتي متعالي قرار دهند . از اين رو انسان را به دو چيز فرا خواندند ؛ عبادت و عدالت . رسيدن به خدا جز با اين دو رکن تحقق نمي يابد . عدالت نيز ، صورت ديگري از عبادت است . چون خداوند دستور به عدالت داده ، کوشش در راه برپايي آن ، امتثال امرالهي وعبادت است . در کنار اين رهنمود ثقل اکبر ، امامت شيعي در قول وعمل نيز همواره بر همين دو تأکيد واصرار نموده است .
    امام راحل ( قدس سره ) مي فرمايد :
    اصولاًً احکام مطلوبيت ذاتي ندارند ، بلکه وسايل وادوات هستند که جهت اجراي صحيح اهداف حکومت اسلامي وگسترش قسط وعدالت در جامعه به کار مي روند ( امام خميني ، شؤون واختيارات ولي فقيه ، ص 20).
    ما فردي بالاتر از خود انبيا (ع)را نداريم ، ما فردي بالاتر از ائمه (ع) نداريم . اين فردها خودشان را فدا کردند براي جامعه . خداي تبارک وتعالي مي فرمايد که انبيا را ما فرستاديم ، بينات به آنها داديم ، ميزان برايشان داديم و فرستاديم «ليقوم الناس بالقسط » غايت اين است که مردم قيام به قسط کنند ، عدالت اجتماعي در بين مردم باشد ، ظلم ها از بين برود ( صحيفه نور، ج 15، ص 146).
    استراتژي واحد در عمل امامان معصوم (ع)

    الف -مبارزه با ظلم

    به رغم توصيه هاي اکيد پيامبر (ص) زمينه ي حکومت واجراي ولايت براي امامان شيعه (ع) فراهم نشد. تنها امام علي (ع) حدود چهار سال واندي ، وامام حسن (ع) شش ماه عملاً حکومت کردند ، واز آن پس تا سال 260 هجري و
    غيبت امام زمان (ع) نه تنها دست اهل بيت (ع) از حکومت وامور اجرايي کوتاه بوده است ، بلکه با تضييقات وگرفتاري هاي گوناگون مواجه بودند وشهيد شدند . اما نکته ي اساسي اين است که امامان شيعه (ع) پس از آن که زمينه ي اجتماعي براي حکومت نديدند ، هرگز خود را از صحنه ي سياسي کنار نکشيدند وامر به معروف ونهي از منکر ومبارزه با ستمگران را لحظه اي رها نکردند اهل بيت (ع) همتاي قرآن ومسؤول هدايت ورهبري امت اند وهيچگاه از راهنمايي مردم در مبارزه با ظالمان دست بر نداشتند .
    چنان که در زيارت جامعه ي کبيره مي خوانيم :
    «وامرتهم بالمعروف ونهيتم عن المنکر وجاهدتم في الله حق جهاده ... وبذلتم انفسکم في مرضاته وصبرتم علي ما اصابکم في جنبه » ( شيخ صدوق ، ج 2، ص 612)؛ ( گواهي مي دهم ) شما امر به معروف ونهي از منکر نموديد ودر راه خدا آن گونه که شايسته است جهاد کرديد ... وجان خود را در راه رضاي خدا نثار نموديد وبر همه مصائبي که براي شما پيش آمد شکيبا بوديد .
    امام راحل (قدس سره ) در مورد اين بخش از زندگي ائمه (ع) مي فرمايد :
    يکي از خصلت هاي ذاتي تشيع از آغاز تاکنون مقاومت وقيام در برابر ديکتاتوري وظلم است که در تمامي تاريخ شيعه به چشم مي خورد ، هر چند که اوج اين مبارزات در بعضي مقطع هاي زماني بوده است ( امام خميني ، صحيفه نور ، ج4 ، ص 177).
    شهادت اميرالمؤمنين (ع) ونيز حسين (ع) وحبس وشکنجه وتبعيد ومسموميت هاي ائمه (ع) همه در جهت مبارزات سياسي شيعيان عليه ستمگري ها بوده است ودر يک کلمه ، مبارزه وفعاليت سياسي بخش مهمي از مسؤوليت هاي مذهبي است ( صحيفه نور ، ج 4،ص33).
    در اين ميان امام راحل (قدس سره ) به قيام مقدس حضرت سيد الشهداء (ع) واستفاده ي الگويي در مبارزه ي سياسي ، به عنوان سمبل مبارزه ي حق عليه باطل توجه ويژه دارند . نهضت عاشورا نهضتي جامع است که داراي ابعاد حکومت ، معرفت ، سياست ، حکومت ، ماديت ومعنويت ، عدالت ، مودت وحجت ، خدمت و عبوديت است . در واقع اين نهضت هندسه اي صحيح وموزون از اسلام قرآني واسلام نبوي وعلوي است از اين رو امام حسين (ع) ميزان دين وملاک ايمان است وفهم وعمل او از اسلام ، عين اسلام ومعيار مي باشد .
    زندگي اميرالمؤمنين (ع) را مشاهده کنيد ... جهاد در راه خدا وجهاد در راه احکام خدا بوده است وسايرائمه (ع) . البته آن که از همه بارزتر و معروف تر است ، سيد الشهداء (ع) است ( صحيفه نور ، ج 15، ص46و45).
    سيدالشهداء (ع) وقتي مي بيند که يک حاکم ظالمي ، جائري در بين مردم دارد حکومت مي کند ، تصريح مي کند حضرت که اگر کسي ببيند که حاکم جائري در بين مردم حکومت مي کند ، ظلم دارد به مردم مي کند ، بايد مقابلش بايستد وجلوگيري کند ، هر قدر که مي تواند . با چند نفر ، با چندين نفر که در مقابل آن لشگر هيچ نبود ، لکن تکليف بود آن جا که بايد قيام کند وخونش را بدهد ، تا اين که اين ملت را اصلاح کند ، ... خونش را داد وخون پسرهايش را داد واولادش را داد وهمه چيزهاي خودش را داد براي اسلام ( صحيفه نور، ج2، ص 208).
    سيد الشهداء(ع) کشته شد ، شکست نخورد ، لکن بني اميه را همچو شکست که تا آخر نتوانستند ديگر کاري بکنند ، همچو اين خون آن شمشيرها را عقب زد که تا الان هم که ملاحظه مي کنيد باز پيروزي با سيد الشهداء(ع) است وشکست با يزيد واتباع اوست ( همان ، ج 5، ص 61).
    ب - تشکيل حکومت

    از نظر شيعه ، حکومت وامارت ، شعبه اي از امامت است . امامان شيعه (ع) متولي امر مردم وپيشواي ايشانند وبا وجود آنان نبايد از حکومت وامارت ديگري سخن گفت . يکي از سياست هاي اصولي امامان شيعه (ع) اعلام عدم مشروعيت حکومت هاي جائر بوده است ، لذا مسلمانان را همواره از هر گونه همياري و همکاري با زمامداران ستمگر منع مي کردند ( کليني ، بي تا ، ج 1، ص 67). به راستي اگر همين رهنمود در جامعه ي اسلامي نهادينه مي شد زمامداران نالايق منزوي مي شدند وزمينه ي کنار زدن آنها وحاکميت حکومت عدل الهي فراهم مي شد .
    حکومتي که مبتني بر امامت باشد در واقع همان مرتبه ي عملي امامت است ولذا همواره مورد تأکيد ائمه (ع) وتلاش براي برپايي آن بوده است . امام رضا (ع) در روايتي مفصل مي فرمايد :
    امامت که خداوند آن را براي ابراهيم خليل (ع) پس از نبوت اختصاص داده ، مرتبه ي سوم وفضيلتي است که او را به آن گرامي داشته که اني جاعلک للناس اماماً » ( بقره ، 124) ، امامت مقام ومنزلت پيامبران وارث اوصيا است . همانا امامت ، خلافت وجانشيني خدا وجانشيني رسول (ص) ومقام امير مؤمنان (ع) وميراث حسن وحسين (ع) است . امامت ، زمام دين ونظام مسلمانان وصلاح دنيا وعزت مؤمنان به شمار مي رود امامت ، ريشه ي در حال رشد اسلام وشاخه ي نوکننده ي آن است . با امام نماز وزکات وروزه و حج وجهاد وفزوني غنايم وصدقات وامضاي حدود واحکام وحفظ مرزه واکناف به اتمام رسيده ، کامل مي شود . امام ، ايمن خدا در ميان خلقش وحجت او بر بندگانش وخليفه ي او در شهرهايش ودعوت کننده ي به سوي او و دفاع کننده ي از حرم الهي است ( کليني ، ج 1، ص 200-192).
    بيانات امام راحل (قدس سره ) در زمينه ي تشکيل حکومت توسط امامان شيعه (ع) براي اجراي احکام ، زياد وهمراه با ذکر ادله وشواهد است . در اين جا تنها به برخي از فرازهاي سخنان ايشان اشاره مي شود :
    عهده دار شدن حکومت في حد ذاته شأن ومقامي نيست ، بلکه وسيله ي انجام وظيفه ي اجراي احکام وبرقراري نظام عادلانه ي اسلام است ... بديهي است تصدي حکومت بک وسيله است نه اين که يک مقام معنوي باشد ، زيرا اگر مقام معنوي بود کسي نمي توانست آن را غصب کند يا رها سازد هر گاه حکومت وفرماندهي وسيله ي اجراي احکام الهي وبرقراري نظام عادلانه ي اسلام شود ، قدر وارزش پيدا مي کند ومتصدي آن صاحب ارجمندي و معنويت بيشتر مي شود .
    ائمه (ع) وفقهاي عدل موظفند که از نظام وتشکيلات حکومتي براي اجراي احکام الهي وبرقرار ي نظام عادلانه ي اسلام وخدمت به مردم استفاده کنند ( امام خميني ، ولايت فقيه ، ص 71-69).
    مسأله مسأله ي حکومت است . ... خداي تبارک وتعالي اين حکومت واين سياست را امر کرد که پيغمبر (ص) به حضرت امير (ع) واگذار کنند ، چنانچه خود رسول خدا (ع) سياست داشت ، حکومت بدون سياست ممکن نيست ، اين سياست واين حکومتي که عجين با سياست است در روز عيد غدير براي حضرت امير (ع) ثابت شد، اين که در روايات هست که « بني الاسلام علي خمس » ( کليني ، بي تا ، ج 2،ص18)، اين ولايت ولايت کلي امامت نيست ، آن امامتي که هيچ عملي قبول نمي شود الا به اعتقاد به امامت اين معنايش اين حکومت نيست ... آن که خداي تبارک وتعالي جعلش کرد و دنبالش هم براي ائمه ي هدي (ع) جعل شده حکومت است ، لکن نگذاشتند که اين حکومت ثمر پيدا کند بنابراين حکومت را خدا جعل کرده براي حضرت امير (ع) اين حکومت يعني سياست يعني عجين با سياست ...حکومت سياست است ، حکومت که دعا خواندن نيست ، حکومت که نماز نيست ، حکومت که روزه نيست ، حکومت عدل اسباب اين مي شود که اين ها اقامه بشود . اما خود حکومت يک دستگاه سياسي است . آن که مي گويد دين از سياست جداست تکذيب خدا ....رسول خدا(ع) وتکذيب ائمه هدي (ع) را کرده است .
    اين که اين قدر صداي غديربلند شده است واين قدر براي غدير ارج قائل شده اند وارج هم دارد براي اين است که با اقامه ي ولايت يعني با رسيدن حکومت به دست صاحب حق همه ي اين مسائل حل مي شود ، همه ي انحرافات از بين مي رود . اگر گذاشته بودند که حضرت امير (ع) حکومتي را که مي خواهد بنا کند ، تمام انحرافات از بين مي رفت ومحيط صحيح وسالم مي شد ، که آن وقت مجال براي همه ي اشخاص که داراي افکار هستند ، عرفا که داراي افکار هستند ، حکما که داراي افکار هستند ، فقها ، همه براي آنها هم مجال پيدا مي شد . از اين جهت اسلام بني علي خمس ، نه معنايش آن است که ولايت در عرض اين است ، ولايت اصلش حکومت است . حکومت حتي از فرع ( دين ) هم نيست . آن چيزي که براي ائمه ي ما قبل از غدير وقبل از همه ي چيزها بوده است ، اين يک مقامي است که مقام ولايت کلي است که آن امامت است که در روايات هست که « الحسن والحسين امامان قاما اوقعدا » ( صدوق ، علل الشرايع ، ج1، ص 211 ) وقتي «قعد» است که امام نيست ، امام به معناي حکومت نيست آن يک امام ديگري است وآن مسأله ، مسأله ي ديگري است که اگر کسي قبول نداشته باشد ، اگر آن ولايت کلي را قبول نداشته باشد،اگر تمام نمازها را مطابق همين قواعد اسلامي شيعه هم به جا آورد باطل است ، اين غير از حکومت است ، آن در عرض اين ها نيست ، آن از اصول مذهب است .آني است که اعتقاد به او لازم است واز اصول مذهب است ... غدير آمده است که بفهماند که سياست به همه مربوط است در هر عصري بايد حکومتي باشد با سياست ، منتها سياست عادلانه که بتواند به واسطه ي آن سياست ، اقامه ي صلاه کند اقامه ي صوم کند ، اقامه ي حج کند ، اقامه ي همه ي معارف را بکند ... بنابراين ، اين طور نيست که ما خيال کنيم که ولايتي که در اين جا مي گويند آن امامت است وامامت هم در عرض فروغ دين است . نخير اين ولايت عبارت از حکومت است . حکم مجري اين ها است ( صحيفه امام ،ج20، ص 113-115).
    امامت وبعثت دو امر هستند که اين ها به ظهور آن معنويت بزرگ عام است و آن ولايت است ( همان ، ص 232).
    مهجوريت کتاب وسنت ، دلايل وپيامدها

    پس از اين که همبستگي واتحاد ثقلين در بيان وبنان امام راحل (قدس سره ) به اثبات رسيد واين که انسان معصوم ، همان وحي مجسم است وقرآن ، معصوم مکتوب ، وبه خاطر همين اتحاد ، چنان که قرآن ، کتاب کامل است ، انسان متصف به آن ، انسان کامل ، جاي تأمل است که اين دو ثقل ، همراه با هم مهجور مانده واز متن جامعه به کنار رانده شده اند وهرچه بر سر يکي آمده بي شک بر ديگري نيز آمده است . اما چرا چنين اتفاق ناميموني افتاد وآثار اين مهجوريت چيست ؟ با توجه به فرمايشات امام راحل (قدس سره ) بدان ها اشاره اي اجمالي مي شود .
    الف - دلائل مهجوريت

    چرايي وادله ي مهجوريت را بايد در اهميت وارج ثقلين لحاظ کرد . مروري بر جريانات تاريخ اسلام ونوسانات جامعه ي اسلامي نسبت به اهداف بعثت پيامبر اسلام (ص) ونيز نقش وموضع امامت وامام ، مسأله را روشن مي کند . در اين مرور نقش مؤثر امام را در پاسداري از انحراف ها وتحريف ها آشکارا خواهيم ديد . يعني چون نقش مؤثري دارد ، مهجور ومتروک ومورد غضب دنيا پرستان واقع مي شود تا دنيايشان سالم بماند . ابتدا بايد اهداف بعثت را بدانيم . هدف اصلي نبوت تأمين سعادت دنيوي واخروي بود براي تحقق بخشيدن به اين هدف ، در نظام ديني ، حيات دنيوي به گونه اي تنظيم مي شود که در عين توجه به نيازها ومصلحت هاي دنيوي انسان ها ، زمينه ي سعادت اخروي آنان را فراهم سازد .لذا وظيفه ي امام عبارت است از:
    1) غفلت زدايي از مردم وتوجه دادن آنها به نيازهاي معنوي انسان ؛
    2) تنظيم دنيا در جهت آخرت با رعايت حدود الهي وانجام تکاليف ورعايت ارزش ها ؛
    3) پاسداري از حريم ولايت وپرهيز از سلطه وقدرت ؛
    4) اعتبار دادن به همه ي انسان ها بدون هيچ گونه تبعيض طبقاتي وبهره گيري از توانايي هاي آنان در تدبير جامعه ( يثربي ، ص 103و104).
    بديهي است که اين اهداف با هدف هاي متضاد ديگري تهديد مي شود مانند دلبستگي انسان به دنيا وحيات دنيوي ، فداکردن حقيقت در برابر مصالح وبهره مندي هاي مادي ، آزمندي وميل به استثمار واستخدام ديگران ، تبعيض ، تصاحب سلطه وتوجيه قدرت . اين جاست که امامت در پاسداري ارزش ها وجلوگيري از انحراف ها به ميدان مي آيد وجبهه ي کفر ، اکنون تبديل به جبهه ي نفاق ناشناخته وغير مستقل شده است والبته نزاع بر سر حکومت تنها نبود ، بلکه مسأله ي اصلي اهداف حکومت بود . مثلاً علي (ع) ومعاويه از حکومت دوهدف کاملاً متضاد را در نظر داشتند . هدف امام علي (ع) احياي سنت پيامبر (ص) ، مبارزه با بدعت ها ، تقويت جو ايمان وزهد وپرهيز وتأمين عدالت وگسترش هدايت بود، در حالي که هدف معاويه وآل مروان دست يافتن به مال وجان مردم ، تحکيم سلطه ، اخلال در عقايد ومعارف مردم ، محو سنت نبوي ، مبارزه با اهل بيت پيامبر (ص) ومحو اسلام واحياي سنت جاهليت بود ( همان ، 111).
    اين جاست مکتب خلفا ونظام حاکم ، هم قرآن را طبق دل خواه تفسير و تأويل مي کند ودر واقع مهجور ومتروک ، وهم اهل بيت (ع) را از هرگونه تصرف ، اظهار نظر ، پراکندن آگاهي وتفسير صحيح قرآن باز مي دارد . حلقه ي محاصره وقتي تکميل شد که امام علي (ع) وفرزندانش يکي پس از ديگري به شهادت مي رسند تا هيچ کس ياراي مقاومت در مقابل قدرت حاکم نداشته باشد .
    ... شايد جمله ي «لن يفترقا حتي يردا علي الحوض » اشاره باشد بر اين که بعد از وجود مقدس رسول الله (ص) هر چه بر يکي از اين دو گذشته است ، بر ديگري گذشته است ومهجوريت هر يک مهجوريت ديگري است تا آن گاه که اين دو مهجور بر رسول خدا (ص) در حوض وارد شوند ... آن ستمي که طاغوتيان بر اين دو وديعه ي رسول اکرم (ص) نمودند ، بر امت مسلمان بلکه بر بشريت گذشته است که قلم از آن عاجز است ... مسائل اسف انگيزي که بايد براي آن خون گريه کرد ، پس از شهادت علي (ع) شروع شد خود خواهان وطاغوتيان ، قرآن کريم را وسيله اي کردند براي حکومت هاي ضد قرآني ، ومفسران حقيقي قرآن وآشنايان به حقايق را که سراسر قرآن را از پيامبر اکرم (ص) دريافت کرده بودند ونداي اني تارک فيکم الثقلين در گوششان بود با بهانه هاي مختلف وتوطئه هاي از پيش تهيه شده ، آنان را عقب زده وبا قرآن ، در حقيقت قرآن را که براي بشريت تا ورود به حوض ، بزرگ ترين دستور زندگاني مادي ومعنوي بود وهست ازصحنه خارج کردند وبرحکومت عدل الهي که يکي از آرمان هاي اين کتاب مقدس بوده وهست خط بطلان کشيدند وانحراف از دين خدا وکتاب و سنت الهي را پايه گذاري کردند تا کار به جايي رسيد که قلم از شرح آن شرمسار است ( امام خميني ، وصيت نامه ي سياسي - الهي ، ص 1و 2).
    ب ) پيامدهاي مهجوريت

    نقش حکومت هاي جور در اين مهجوريت بارز وآشکار است ، چه آنان با زمينه سازي هاي مختلف ، ثقل اکبر واصغر را از صحنه خارج نمودند تا بتوانند بر اساس هواي نفس حکمراني نمايند . رحلت رسول اکرم (ص) در اذهان کساني که هنوز در حال وهواي کفر ونفاق بودند فرصت مناسبي بود که فعال تر از گذشته وارد عمل شوند آنان با رحلت پيامبر (ص) هدايت نشدند ، بلکه در شرايط جديدي قرار گرفتند وبه تضعيف نظام ديني پرداختند تا عملاً روزي خود به مسند قدرت برسند.
    پيامد هاي ناگوار اين مهجوريت به طور گذرا عبارتند از :
    1) تنزيل شخصيت پيامبر (ص) شخصيت رسول اکرم (ص) واعتبار سنت ايشان در تکوين نظام ديني نقش مهمي داشت . برخي کوشيدند از ارج واعتبار او بکاهند تا با خودشان همطراز گردد وهر کسي بتواند در جاي او قرار گيرد . لذا اين مسأله را دامن زدند که او يک انسان بود مثل ما وامکان داشت سخنانش از روي حب يا بغض خاص باشد وارزش الهي ندارد (الدارمي ،ج1،ص125).
    2) حذف سنت ؛ شعار قرآن براي ما کافي است ، بهانه اي شد براي کنار نهادن سنت نبوي . در ظاهرخواستند از قرآن تجليل کنند ، اما در واقع مهم ترين ضامن بقاي قرآن وشارح آن را از صحنه خارج نمودند وهمين شعار بود که معاويه را در صفين به پيروزي رساند ( احمد حسين ، ص 136).
    3) نامحدود کردن اعتبار عنوان «صحابي »؛ چنان اعتباري به صحابيان بخشيدند که با هيچ عقل ومنطقي سازگار نبود . صحابيان از هرگونه تعرض مصون بودند و بدگويي کننده از آنان زنديق محسوب مي شد که نبايد در قبرستان مسلمين دفن شود . ( ابن حجر عسقلاني ، ص 9و10).
    4) اجتهاد يا نظريه ي برابري صحابه وپيامبر (ص) وقتي در خانه ي اهل بيت را بستند ، اعلام کردند که پيامبر (ص) وصحابه مجتهد بوده اند وهر مجتهدي حق دارد مطابق نظر خود عمل کند . رأي مجتهد خطا هم باشد اعتبار دارد وبراي او مايه ي ثواب وپاداش اخروي است ( همان ، ص 112).
    نظريه ي اجتهاد ، نتيجه ي طبيعي سه اقدام قبلي بود با اين نطريه راه بازگشت مخالفان ودشمنان شناخته شده ي اسلام و پيامبر (ص) به صحنه ي سياست کاملاً باز شد . نه تنها افراد تبهکار از هرگونه نقد واعتراض مصون شدند ، بلکه تک تک آنان حق داشتند به دلخواه خود رفتار کرده ومورد اعتراض قرار نگيرند . بنابراين دست به کار شده ويکايک سنت رسول خدا (ص) را به عنوان اجتهاد شخصي او کنار گذاشته وخلاف سند را به عنوان اجتهاد خود توجيه کرده وبه مورد اجرا گذاشتند . از جمله :
    1) باز گرداندن طرد شدگان وبدنامان به صحنه ي سياست ، مانند حکم بن عاص .
    2) حق دخالت هرخليفه در تعيين خليفه بعد از خود ؛ با اين که اين حق را به پيامبر (ص) ندادند تا خليفه ي پس از خود را تعيين کند .
    3) لغو تساوي در تقسيم بيت المال .
    4) تقسيم قبيله اي نبوت وحکومت .
    پيامبر (ص) با تأکيد سفارش مي کرد اگر مي خواهيد گمراه نشويد از قرآن و عترت جدا نشويد ( حديث ثقلين ). اما اجتهاد صحابه تصميم گرفت افتخار نبوت وامامت از آن يک قبيله نباشد ( يثربي ، 109،1383-106). نظريه ي امامت شيعي با هيچ يک از اين اقدامات سازگاري نداشته وندارد. اشاره ي امام راحل (قدس سره ) به مهجوريت تلخ قرآن در ابتداي وصيت نامه ي سياسي الهي وديگر فرمايشات ايشان ، ناظر به اين امور وامثال آن است . البته در قرون متأخر دست استعمارگران واجانب نيز به ميان آمد بر آتش معرکه افزود دول غارت گر نيز تأمين منافع خود را در دور ماندن امت اسلامي از قرآن ومعارف اصيل وحياني ، ونيز دوري از مکتب انسان ساز تشيع ديدند وبر شدت اختلاف ها دامن زدند .
    اينک فرازي چند از سخنان امام راحل (قدس سره ) را در زمينه ي پيامده هاي مهجوريت مي آوريم که هم درد وآسيب شناسي است وهم راه درمان را نشان مي دهد و امور بايسته ولازم دربازشناسي قرآن وامامت وبازگشت مجدد به آنها براي تجديد حيات امت اسلامي را بازگو مي کند .
    اسلام همه چيز براي مسلمين آورده است ، همه چيز ،قرآن در آن همه چيز است ، لکن مع الاسف ما استفاده از آن نکرده ايم ومسلمين مهجورش کردند ، يعني استفاده اي که بايد از آن بکنند نکردند . بايد مردم را توجه داد ، گرايش داد به اسلام وقرآن ( صحيفه نور، ج 1، ص 88).
    از پيغمبر اکرم (ص) منقول است که اسلام در ابتدا مظلوم بود .بعد هم مظلوم خواهد بود .من مي خواهم مظلوميت اسلام را امروز براي شما آقايان عرض کنم در قرآن شريف هم مي بينيم که پيغمبر اکرم (ص) شکايت کرده است به خداي تبارک وتعالي که «ان قومي اتخدواهذاالقران مهجورا » از مهجور بودن قرآن در نزد قومش ودر امتش شکايت فرموده است . من اين مهجوريت ومظلوميت را امروز در حضور شما آقايان محترم عرض مي کنم که ببينيد چه وضعي اسلام ومسلمين دارند . قرآن واسلام مهجور ومظلومند براي اين که مهجوريت قرآن ومهجوريت اسلام به اين است که مسائل مهم قرآني ومسائل مهم اسلامي يا به کلي مهجور است ويا برخلاف آنها بسياري از دولت هاي اسلامي قيام کردند ( همان ، ج15، ص 56) .
    شهادت سيد مظلومان وهواخواهان قرآن در عاشورا، سر آغاز زندگي جاويد اسلام وحيات ابدي قرآن کريم بود . آن شهادت مظلومانه واسارت آل الله (ع) تحت وتاج يزيديان را که با اسم اسلام ، اساس وحي را به خيال خام خود مي خواستند محو کنند ، براي هميشه به باد فنا سپرد وآن جريان سفيانيان را از صحنه ي تاريخ کنار زد ( همان ، ج 14، ص 263).
    ائمه (ع) وپيروانشان ، يعني شيعه ، هميشه با حکومت هاي جائر وقدرت هاي سياسي باطل مبارزه داشتند . اين معنا از شرح حال وطرز زندگي آنان کاملاً پيداست . بسياري اوقات گرفتار حکام ظلم وجور بوده اند ودر حال شدت تقيه وخوف به سر مي برده اند ( البته خوف از براي مذهب داشتند نه براي خودشان واين مطلب در بررسي روايات هميشه مورد نظر است ) حکام جور هم هميشه از ائمه (ع) وحشت داشتند آنها مي دانستند که اگر به ائمه (ع) فرصت بدهند قيام خواهند کرد ( امام خميني ، ولايت فقيه ، ص 138).
    ما بايد در اين امور از پيغمبر اکرم (ص) واز ائمه ي هدي (ع) که در طول مدت عمر شريفشان يا در جنگ بودند با کفار ويا در حبس بودند به دست اشخاصي که با اسم اسلام آنها را به حبس وزجر مي کشيدند ، ما بايد به آنها اقتدا بکنيم واز آنها سر مشق بگيريم که اسلام عزيز چيزي است که پيغمبر اکرم (ص) در راه او جان فشاني کرد وائمه ي هدي (ع) در راه او جان فشاني کردند وياران پايدار پيغمبر (ص) در راه او جان فشاني کردند وما نيز بايد به آنها اقتدا کنيم ( صحيفه نور، 14، ص 189).
    حضرت امام راحل ( قدس سره ) راهکارهاي عملي را براي نجات ثقلين از مهجوريت گوشزد مي کنند ، مانند شناخت دقيق احکام اسلام ، بازگشت به معارف قرآن ، فهم خوب دستورات وحي ، آشنايي با سنت پيامبر (ص) وسيره ي امامان معصوم (ع) فداکاري در راه اسلام ، شناخت توطئه هاي استعمارگران وبراي مقابله با آنها قرآن وسيره معصومين (ع) را مقتدا قرار دادن ، تهذيب نفس ، استقبال از شهادت ومرزباني آگاهانه از مرزهاي عقيدتي وفرهنگي نمودن ، اجرا کردن دستورات قرآن واهل بيت (ع) ودر عمل شيعه وپيرو ائمه ي بودن ( امام خميني ، قرآن کتاب هدايت در ديدگاه امام خميني ، ص 191).

  6. #46
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نامه تاریخی امام خمینی (ره) و ولایت مطلقه فقیه


    مقدمه:
    امام در قضیه نمازجمعه مشهور آیت الله خامنه ای، به آیت الله خامنه ای یادآوری میکنند که ولایت فقیه فراتر از قانون اساسی است.
    که در نامه ای بعد از آن آیت الله خامنه ای هم حرف امام را تایید میکنند و منظور خود را بیان میکنند.
    نامه تاریخی حضرت امام خميني (ره) به آیت الله خامنه ای در پی سخنرانی ایشان در نماز جمعه،
    که در سال 66
    (دو سال قبل از رحلت امام خمینی)
    در رسانه ها هم منتشر شد
    و پرده از «ولايت مطلقه فقيه» برداشت.

    تذکر:
    به تاریخ نامه ها حتما توجه کنید.

    صحيفه نور، ج 20، ص 173 (مورخ 1366/10/21)
    ايشان در نامه اى خطاب به حضرت آيت الله خامنه اى در دوره رياست جمهوري که در صحيفه نور هست
    ضمن تشريح ولايت همه جانبه و مطلقه فقيه در تمام امور، حتى فراتر از چارچوب احكام اوليه اسلام مى نويسند: حكومت مى تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است،
    در موقعى كه قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يك جانبه لغو كند و مى تواند هر امرى را چه عبادى و يا غيرعبادى كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى كه چنين است جلوگيرى كند.



    تذکر امام خمینی (ره) به آیت الله خامنه ای
    در مورد اینکه
    اختیارات ولی فقیه فرا قانونی است؛

    اصل ماجرا چه بوده؟

    ... حضرت امام در پاسخ شوراي نگهبان نوشت:
    دولت حق دارد تا از تصرف بيش از حق عرفي شخص و اشخاص جلوگيري نمايد.
    اين معادن (نفت و گاز) چون ملي است و متعلق به ملتهاي حال و آينده است كه در طول زمان موجود مي گردند از تبعيت املاك شخصيه خارج است و دولت اسلامي مي تواند آنها را استخراج كند. ..
    [امام خميني ، صحيفه نور، ج 20، ص 155 (مورخ 1366/8/3)]

    امام در پاسخ وزير كار درباره جواز قراردادن شروط الزامي نسبت به كارفرماياني كه از خدمت دولتي بهره مند مي شوند نوشتند:
    «چه در گذشته ، چه در حال ، دولت مي تواند شروط الزامي را مقرر نمايد».
    [همان ، ج 20، ص 163 (مورخ 1366/9/16)]

    امام در پاسخ به استفسار شوراي نگهبان درباره پاسخ ايشان به وزير كار نوشتند:
    دولت مي تواند در تمام مواردي كه مردم استفاده از امكانات و خدمات دولتي مي كنند با شروط اسلامي و حتي بدون شرط قيمت مورد استفاده را از آنان بگيرد و اين جاري است در جميع مواردي كه تحت سلطه حكومت است و اختصاص به مواردي كه در نامه وزير كار ذكر شده ندارد،
    بلكه در انفال كه در زمان حكومت اسلامي امرش با حكومت است مي تواند بدون شرط يا با شرط الزامي امر را اجرا كند.
    [همان ، ج 20، ص 165 (مورخ 1366/9/26)]

    آیت الله خامنه ای،
    امام جمعه تهران و رئيس جمهور وقت
    در توضيح
    نامه شوراي نگهبان
    و نظر امام
    در نماز جمعه 1366/10/11
    اين گونه اظهارنظر كردند:

    «اقدام دولت اسلامي،
    در برقراركردن شروط الزامي به معناي برهم زدن قوانين و احكام پذيرفته شده اسلامي نيست ...
    امام كه فرمودند
    دولت مي تواند هر شرطي را بر دوش كارفرما بگذارد،
    اين هر شرطي نيست،
    آن شرطي است كه در چهارچوب احكام پذيرفته شده اسلام است،
    و نه فراتر از آن.
    سوال كننده سوال مي كند:
    برخي اين طور از فرمايشات شما استنباط مي كنند كه مي شود قوانين اجاره و مضاربه،
    احكام شرعيه و فتاواي پذيرفته شده مسلم را نقض كرد
    و دولت مي تواند برخلاف احكام اسلامي شرط بگذارد،
    امام مي فرمايند:
    اين شايعه است،
    ببينيد قضيه چقدر روشن و جامع الاطراف است.»
    [روزنامه جمهوري اسلامي، شنبه 1366/10/12، ص 9، خطبه هاي نمازجمعه حجت الاسلام والمسلمين سيدعلي خامنه ای]

    اين سخنان سبب خير گشت
    و باعث شد حضرت امام خميني (ره )
    طي نامه ای تاريخی
    پرده از
    «ابتكار ولايت مطلقه فقيه»
    بردارند:

    «از بيانات جنابعالي (آیت الله خامنه ای)
    در نماز جمعه اين طور ظاهر مي شود كه
    شما حكومت را به معناي
    ولايت مطلقه اي كه از جانب خداوند به نبي اكرم (ص ) واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه الهيه تقدم دارد صحيح نمي دانيد
    و تعبير به آن كه اين جانب گفته ام
    «حكومت درچهارچوب احكام الهي داراي اختيار است»
    به كلي برخلاف گفته هاي اينجانب است.
    اگر اختيارات حكومت در چهارچوب احكام فرعيه الهيه است
    بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبي اكرم (ص)
    يك پديده بي معنا و محتوا باشد.
    اشاره مي كنم به پيامدهاي آن كه
    هيچكس نمي تواند ملتزم به آنها باشد ...
    حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله است
    يكي از احكام اوليه است
    و مقدم بر تمام
    احكام فرعيه
    حتي نماز و روزه و حج است.
    حكومت مي تواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است
    در مواقعي كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد
    يك جانبه لغو نمايد.
    حكومت مي تواند
    هر امري را چه عبادي و چه غيرعبادي،
    كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است
    از آن مادامي كه چنين است جلوگيري كند.
    آنچه گفته شده است كه شايع است
    مزارعه و مضاربه و امثال آن با اين اختيارات از بين خواهد رفت
    صريحا عرض مي كنم كه فرضا چنين باشد
    اين از اختيارات حكومت است
    و بالاتر از اين هم مسايلي است
    كه مزاحمت نمي كنم.
    [امام خميني ، صحيفه نور، ج 20، ص 170 (مورخ 1366/10/16، ص 11)]


    در جواب
    امام جمعه تهران
    در نامه ای
    خطاب به امام
    اعتقاد خود را به ولايت مطلقه فقيه
    ابراز داشت،
    در نامه آیت الله خامنه ای به ایشان آمده است:

    «برمبناي فقهي حضرت عالي كه
    اين جانب سالها پيش
    آن را از حضرت عالي آموخته
    و پذيرفته
    و براساس آن مشي كرده ام
    موارد و احكام مرقومه در نامه حضرتعالي جزو مسلمات است
    و بنده همه آنها را قبول دارم،
    مقصود از حدود شرعيه در خطبه هاي نماز جمعه چيزي است
    كه در صورت لزوم مشروحا بيان خواهد شد.»


    و حضرت امام خميني (ره ) نيز در پاسخ ضمن تجليل از وي آن را تاييد نمودند،
    که در پاسخ حضرت امام خميني (ره ) هم به ايشان آمده است:
    «اينجانب كه از سالهاي قبل از انقلاب با جنابعالي ارتباط نزديك داشته ام
    و همان ارتباط تاكنون باقي است
    جنابعالي را يكي از بازوهاي تواناي جمهوري اسلامي مي دانم
    و شما را چون برادری كه
    آشنا به مسائل فقهي و متعهد به آن هستيد
    و از مباني فقهي مربوط به ولايت مطلقه فقيه جدا جانبداری مي كنيد
    مي دانم
    و در بين دوستان و متعهدان به اسلام و مباني اسلامي
    از جمله افراد نادري هستيد
    كه چون خورشيد روشني مي دهيد.»
    [روزنامه جمهوري اسلامي (1366/10/22)، صحيفه نور، ج 20، ص 173 (مورخ 1366/10/21)]


    امام خمينى «قدس سره»:
    «يک نفر را مثل آقاى خامنه‌ای پيدا بکنيد
    که متعهد به اسلام باشد
    و خدمتگزار،
    و بناى قلبى اش بر اين باشد
    که به اين ملت خدمت کند،
    پيدا نمى کنـيد،
    ايشان را من سالهاى طولانى مى شناسم.»


    اصلاح قانون اساسی توسط امام و ولایت مطلقه فقیه؛

    اعتقاد امام به فراقانونی بودن ولایت فقیه
    بازنگری قانون اساسی به دستور امام خمینی (ره) و اضافه کردن واژه ولایت مطلقه فقیه

    روزنامه جمهوري اسلامي (1367/9/7)، ص 9:
    نگاهي به روش و سيره عملي امام نشانگر اين نكته است كه در بعضي موارد حضرت امام مقيد به قانون اساسي نبوده و تصميماتي فوق قانون اتخاذ مي نمودند.
    از جمله اين موارد شوراي عالي انقلاب فرهنگي و دادگاه ويژه روحانيت و مهم تر از آن كه مورد گلايه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي نيز واقع شد،
    مسئله تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام بود.
    مجمع فوق داوري بين مجلس و شوراي نگهبان و احيانا وضع قوانين را به عهده گرفته بود.
    اما در قانون اساسي پيش بيني نشده بود.
    (روزنامه جمهوري اسلامي (1367/9/7)، ص 9)

    امام در پاسخ نوشت
    (سال 67 چند ماه قبل از رحلت ایشان):
    مطلبي كه نوشته ايد كاملا درست است
    انشاالله تصميم داريم در تمام زمينه ها وضع به صورتي درآيد كه همه طبق قانون اساسي حركت كنيم.
    آنچه در اين سالها انجام گرفته است در ارتباط با جنگ بوده است.
    مصلحت نظام و اسلام اقتضا مي كرد تا گره هاي كور قانون سريعا به نفع مردم و اسلام بازگردد.
    (امام خميني ، صحيفه نور، ج 21، ص 57)

    حضرت امام يك ماه بعد،
    (ماه دهم سال 67 چند ماه قبل از رحلت ایشان)
    در تذكري خطاب به شوراي نگهبان فرمودند:
    اين بحثهاي طلبگي مدارس كه در چهارچوب نظريه هاست
    نه تنها قابل حل نيست
    بلكه ما را به بن بستهايي مي كشاند
    كه منجر به «نقض ظاهري » قانون اساسي مي گردد.
    (صحیفه نور ، ج 21، ص 61، مورخ 67/10/8)

    تعبير
    «نقض ظاهری»
    خاطرنشان مي سازد كه
    قانون اساسي واقعي همان احكام اسلام است كه
    با توجه به رعايت مصلحت مسلمانان نقض نشده است
    پس نقض اين قانون اساسي،
    نقض ظاهري محسوب مي شود.

    حضرت امام چند ماه بعد
    (ماه دوم سال 68 مصادف با اواخر عمر ایشان)
    براي رفع اين نقض ظاهري و ديگر نقيصه هاي قانون اساسي مصوب 1358،
    دستور بازنگري قانون اساسي
    و اصلاح آن در مواردي
    ازجمله اختيارات رهبري را صادر فرمودند.
    (صحیفه نور ، ج 21، ص 122 و 123 1368/2/4)


    امام خميني پيشتر فرموده بودند:
    «اين كه در قانون اساسي است بعضي شوونات ولي فقيه است نه همه شوون ولايت فقيه»
    (صحيفه نور، ج 11، ص 133)

    در جای دیگری امام خمینی (ره) میفرمایند:
    «ولو به نظر من (قانون اساسي) يك مقداري ناقص است
    و روحانيت بيشتر از اين در اسلام اختيارات دارند
    و آقايان براي اينكه با اين روشنفكرها مخالفت نكنند،
    يك مقدار كوتاه آمدند.
    اين كه در قانون اساسي است،
    اين بعضي شئون ولايت فقيه است نه همه شئون آن ...
    اين را قرارش داده اند با آن همه قيودي كه همه اش قيود يك چيزي بوده است كه خب قرار داده اند ما هم تابعيم،
    لكن اين مسئله نيست،
    مسئله بالاتر از اين است
    »
    (صحيفه نور، ج6، ص519).

    امام(ره) حتى
    اعتبار وكالت نمايندگان
    را به رضايت ولى فقيه مى داند و
    خطاب به نمايندگان مردم در
    خبرگان قانون اساسى
    مى فرمايد:
    «همه تان هم اگر چنانچه يك چيزى بگوييد برخلاف مصالح اسلام باشد
    وكيل نيستيد،
    از شما قبول نيست،
    مقبول نيست،
    ما به ديوار مى زنيم حرفى كه برخلاف مصالح اسلام باشد.»
    «حكومت شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله(ص) و يكي از احكام اوليه اسلام است»
    (صحيفه نور، ج20، چاپ اول، ص171).


    اعضاي شوراي بازنگري قانون اساسي
    زماني موفق به بحث
    پيرامون اين فرمان حضرت امام شدند
    كه ايشان به ملكوت اعلي پيوسته بودند.
    واژه «ولايت مطلقه فقيه » در قانون اساسي بازنگري شده گنجانيده شد.

    اصل پنجاه و هفت قانون اساسي (مصوب 1368)
    قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از قوه مقننه ، قوه مجريه و قوه قضاييه كه زير نظر ولايت مطلقه فقيه برطبق اصول آينده اين قانون اعمال مي گردند، اين قوا مستقل از يكديگرند.
    بند هشتم اصل يكصد و دهم قانون اساسي درباره اختيارات رهبري به گونه اي تنظيم شد كه ولي امر و امامت امت از حيث قانوني در اعمال ولايت مطلقه مشكلي نداشته باشد.
    «8 حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام ».
    ظاهرا براساس قانون اساسي بازنگري شده اعمال
    «ولايت مطلقه فقيه »،
    مي تواند در بسياري موارد
    «نقض ظاهري قانون اساسي »
    را نيز بدنبال نداشته باشد.
    بنابراين ولايت مطلقه نه در چهارچوب احكام فرعيه اوليه و ثانويه الهيه محصور است و نه در محدوده قانون اساسي اسير و نسبت به هر دو امر مطلق است نه مقيد.
    اوامر او در حكم قانون است
    و در صورت تعارض ظاهري با قانون،
    مقدم بر قانون مي باشد.
    مطالعه مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي در اين باره،
    رافع هر ابهامي در عدم تقيد ولايت مطلقه فقيه به قانون اساسي از ديدگاه اكثريت اعضاي شوراي بازنگري قانون اساسي خواهد بود.
    (صورت مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، صفحات 219، 220، 673، 676 و 700)


    ***

    در حاشیه:

    امام خمینی ره:
    اين توهم که اختيارات حکومتي رسول اکرم (ص) بيشتر از حضرت امير (ع) بود، يا اختيارات حکومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم (ص) بيش از همه عالم است؛ و بعد از ايشان فضائل حضرت امير (ع) از همه بيشتر است؛ لکن زيادي فضائل معنوي اختيارات حکومتي را افزايش نمي دهد. همان اختيارات و ولايتي که حضرت رسول و ديگر ائمه ، صلوات ا... عليهم در تدارک و بسيج سپاه داشتند ، تعيين ولات و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براي حکومت فعلي قرار داده است؛ منتها شخص معيني نيست روي عنوان " عالم عادل" است.
    وقتي مي گوييم ولايتي را که رسول اکرم (ص) و ائمه (صلوات ا... عليهم) داشتند ، بعد از غيبت، فقيه عادل دارد؛ براي هيچ کس اين توهم نبايد پيدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (عليهم السلام) و رسول اکرم(صلوات ا... عليه) است. زيرا اينجا صحبت از مقام نيست، بلکه صحبت از وظيفه است. ولايت يعني حکومت و اداره کشور و اجراي قوانين شرع مقدس، يک وظيفه سنگين و مهم است؛ نه اينکه براي کسي شان و مقام غير عادي بوجود بياورد و او را از حد انسان عادي بالاتر ببرد. به عبارت ديگر، "ولايت" مورد بحث، يعني حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوري که خيلي از افراد دارند، امتياز نيست بلکه وظيفه اي خطير است...
    ... مثلا يکي از اموري که فقيه متصدي ولايت آن است اجراي حدود است. آيا در اجراي حدود بين رسول اکرم(ص) و امام و فقيه امتيازي است؟ يا چون رتبه فقيه پائين تر است بايد کمتر بزند؟...

    «جمهوري اسلامي يعني احكام اسلام، بايد احكام، احكام اسلام باشد. اين حرف‌هايي كه مي‌زنند كه خير اگر چنانچه ولايت فقيه درست بشود ديكتاتوري مي‌شود اين‌ها از باب اين است كه ولايت فقيه را نمي‌فهمند چيست؟ [مي‌گويند] ولايت فقيه نبايد بشود براي اين‌كه بايد حكومت ملّت باشد. اين‌ها ولايت‌فقيه را اطلاع بر آن ندارند ـ مسائل اين حرف‌ها نيست ـ ولايت فقيه مي‌خواهد جلوي ديكتاتوري را بگيرد نه اين‌كه مي‌خواهد ديكتاتوري كند. اين‌ها از اين مي‌ترسند كه مبادا جلو گرفته بشود، جلوي دزدي‌ها را مي‌خواهد بگيرد. اگر رئيس‌جمهور با تصويب فقيه باشد با تصويب يك نفري كه اسلام را بداند چيست، درد براي اسلام داشته باشد، اگر درست بشود نمي‌گذارد اين رئيس‌جمهور يك كار خطا بكند و اين‌ها اين را نمي‌خواهند. اين‌ها اگر يك رئيس‌جمهور غربي باشد همة اختيارات را دستش بدهند هيچ مضايقه‌اي ندارند و اشكالي نمي‌كنند؟ اما اگر يك فقيهي كه يك عمري را براي اسلام خدمت كرده علاقه به اسلام دارد با آن شرايطي كه اسلام قرار داده است كه نمي‌تواند يك كلمه تخلف بكند [اشكال مي‌كنند] اسلام دين قانون است. پيغمبر هم خلاف قانون نمي‌توانست بكند، نمي‌كرد هم، البته نمي‌توانست هم بكند. خدا به پيغمبر مي‌گويد كه اگر يك حرف خلاف بزني رگ و تينت [رگ گردنت] را قطع مي‌كنم. حكم قانون است. غير از قانون الهي كسي حكومت ندارد – براي هيچ‌كس حكومت نيست نه فقيه و نه غيرفقيه – همه تحت قانون عمل مي‌كنند مجري قانون هستند – همه، هم فقيه و هم غير فقيه همه مجري قانون‌اند- فقيه ناظر بر اين است كه اين‌ها اجراي قانون بكنند،‌خلاف نكنند،‌ نه اين‌كه خودش يك حكومتي بكند،‌ بلكه مي‌خواهد نگذارد اين حكومت‌هايي كه اگر چند روز بر آن‌ها بگذرد بر‌مي‌گردند به طاغوتي و ديكتاتوري، مي‌خواهد نگذارد بشود...»
    (صحيفه امام، ج10، ص353)

    امام(ره): «رئيس‌جمهور منتخب مردم، اگر از طرف ولي‌فقيه نصب نشود طاغوت است»
    (صحيفه‌نور ، ج9، ص253)

    «من به واسطة ولايتي كه از طرف خدا دارم شما را منصوب مي‌كنم»
    (همان، جلد 5، ص31)

    «من كه ايشان را حاكم كردم يك نفر آدمي هستم كه به واسطة ولايتي كه از شارع مقدس دارم ايشان را قرار دادم»
    (صحيفه‌امام،‌ج6،ص59)

    ايشان در اجراي حكم الهي پس گرفتن «مشروعيت» كه موجب عزل رئيس‌جمهور مي‌شود از مخالفت احدي حتي تمامي ملّت نيز واهمه‌اي نداشتند! چنان‌كه در ماجراي عزل بني‌صدر فرمودند:
    «امروز وظيفه من اين است كه او را معزول كنم هر چند فرياد مرگ بر خميني را در سراسر كشور با گوش خود بشنوم.»
    (نهضت امام خميني(ره)، دفتر سوم، ص354، سيد حميد روحاني)

  7. #47
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    امام خميني و رمز محبوبيت و نفوذ در مردم

    Leave a Comment on date February 5th, 2010 by Sohr@b

    محبوبيت و نفوذ در ديگران , عوامل گوناگون و محدوده هاي متفاوتي دارد گاهي به عوامل مادي و ويژگي هاي فردي يك شخص بستگي دارد و چه بسا گروه خاصي از مردم را در برگيرد و گاهي به عوامل معنوي و الهي و ويژگي هاي ديني و ايماني يك شخص ارتباط دارد و ماندگار و هميشگي مي باشد.

    يكي از عوامل مهم محبوبيت و نفوذ در ديگران , ايمان , تقوي و عمل صالح است كه قرآن كريم در يكي از آيات , تضمين كرده است كه اگر افرادي ايمان و عمل صالح داشته باشند , خداوند مودت و دوستي آنان را در قلوب مومنان قرار مي دهد. قرآن مي فرمايد : « ان الذين امنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا , كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند , خداوند رحمان محبت آنها را در دلها مي افكند . » 1
    ايمان و اعتقاد به خداوند و عمل صالح آنچنان تاثيرات و نتايج پرباري دارد كه در همين دنيا خود را نشان مي دهد و ديگران را مجذوب انسان قرار مي دهد.
    در روايتي پيامبراكرم (ص ) نيز مي فرمايد : « هنگامي كه خداوند كسي از بندگانش را دوست دارد به فرشته بزرگش جبرئيل مي گويد من فلانكس را دوست دارم او را دوست بدار , جبرئيل او را دوست خواهد داشت , سپس در آسمانها نوا مي دهد كه اي اهل آسمان ! خداوند فلانكس را دوست دارد او را دوست داريد , و به دنبال آن همه اهل آسمان او را دوست مي دارند , سپس پذيرش اين محبت در زمين منعكس مي شود . » 2
    پيامبراسلام حضرت محمد(ص ) كه در ميان مردم عربستان به رسالت و پيامبري مبعوث گرديد از نظر دنيايي و مادي چيزي نداشت كه به مردم بدهد تا آنها سبب گرايش و توجه به آنحضرت گردد , بلكه ايمان , عمل صالح و اخلاص آن حضرت بود كه محبت ايشان را دردلهاي مردم ايجاد كرد. در اثر اين دوستي و مودت , مردم هم از هرگونه ايثار وجانفشاني و فداكاري در راه او و مكتبش دريغ نكردند و در مدت كوتاهي , نداي اسلام به مناطق مختلف شبه جزيره عربستان رسيد.
    پس از رحلت پيامبراكرم , خاندان ايشان و بخصوص اميرالمومنين علي (ع ) از هر سو آماج تبليغات كينه توزانه دشمنان اسلام قرار گرفت . روايات متعددي در معرفي چهره اي منفي از ايشان جعل كردند و دستگاههاي گوناگون فرهنگي و تبليغاتي خويش را بكار بستند تا ايشان را از مردم دور نمايند ـ هر چند براي مدت كوتاهي موفق شدند ولي تاريخ نشان داد كه آنها در برنامه هاي خويش موفق نبودند و محبت علي (ع ) و خاندانش از دلها زايل شدني نيست .
    در قرن اخير يكي از شخصيتها و عالمان تربيت يافته مكتب اهل بيت پيامبر(ص ) كه از محبوبيت ويژه اي در ايران بلكه در جهان برخوردار شد و كلام و پيامش از چنان قدرت نفوذ معجزه آسا برخوردار گرديد كه همگان را متحير نمود , حضرت امام خميني (ره ) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران مي باشد.
    آن شخصيت بزرگواري كه در ابتداي نهضت اسلامي به دليل عدم شناخت كافي مردم از ايشان , از پشتوانه قوي برخوردار نبود و تمام حكام و سردمداران رژيم به حمايت ابرقدرتها و ساير كشورها به مقابله و برخورد با او برخاستند ولي با اين وجود به مرور زمان , از چنان قدرت , صلابت , عزت و نفوذي برخوردار شد كه اكثريت قاطع مردم ايران را با نهضت و قيام و اهداف خود همگام و همراه نمود و با آنكه در تبعيد و در خارج از ايران بسر مي برد و دستگاههاي عظيم تبليغاتي رايج دنيا را در اختيار نداشت , ولي با ارسال پيامها و سخنراني هاي خويش , رهبري انقلاب اسلامي را برعهده گرفت و با كمترين اشاره آن بزرگوار , مردم ايران در صحنه هاي مختلف انقلاب حضور يافته و با آگاهي و شناخت به مبارزه با رژيم پرداختند و از جان خويش در راه او و هدفش دريغ ننمودند و بدينوسيله معجزه قرن را آفريدند به گونه اي كه تمامي ابرقدرتها را به وحشت و حيرت واداشت .
    پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تاسيس نظام جمهوري اسلامي هم كه انقلاب وارد مرحله جديدي شد و دشمنان به قدرت و نفوذ معنوي امام واقف گرديدند از هر روش و تاكتيكي براي تخريب چهره ايشان و جلوگيري از نفوذ و قدرت وي و نيز نابودي نظام اسلامي بهره بردند ولي در اثر محبوبيت و نفوذي كه آن مرد الهي در ميان مردم ايران بدست آورد , به اهداف و مقاصد شوم خويش دست يافتند. بخصوص در دوران 8 ساله دفاع مقدس كه كشور به حضور نيروهاي رزمنده و مجاهد و شجاع نياز داشت , پيام ها و سخنان امام خميني (ره ) بود كه جوانان و نوجوانان و حتي پيرمردان را به سوي جبهه هاي جنگ روانه ساخت , جواناني كه تا چند سال قبل از آن , رژيم پهلوي عوامل و وسايل مختلف انحراف و تباهي آنها را فراهم ساخته بود و بهترين فرصت براي آنان در جهت بهره مندي و تمتع از لذايذ مادي و دنيوي آنان به شمار مي رفت , ولي آنچنان شيفته و مجذوب رهبر خويش گرديدند كه با آگاهي و ايمان كامل به سوي جبهه ها روانه مي شدند و فرياد مي زدند
    ما مي رويم به جبهه , امام تنها نماند ما مي رويم به جبهه امام زنده بماند
    در اينجا سوال مهمي كه مطرح مي شود اين است كه چه عامل و يا عواملي موجب شد كه شخصيتي كه از نظر مادي , با دست خالي عليه حكومت به ظاهر مقتدر و مسلح شاه كه از پشتوانه تمامي ابرقدرتها و بسياري از كشورهاي ديگر جهان برخوردار بود , اين چنين مورد استقبال و توجه قرار گيرد و محبوب دل ايران و انسانهاي آزاده و مستضعف جهان قرار گيرد و سخنان و پيامهاي وي با گوش دل مورد توجه و عنايت قرار گيرد.
    در پاسخ به اين سوال , مي توان عوامل گوناگوني را برشمرد كه در اين جهت موثر و مفيد بوده كه در اينجا به 3 عامل مهم مي پردازيم .

    ايمان و اتكا به خداوند
    يكي از مهمترين عواملي كه مي تواند موجبات محبوبيت و عزت و نفوذ انسان در ديگران گردد , ايمان و اعتقاد واقعي به خداوند در تمامي مراحل زندگي و توكل به مبدا هستي است .
    امام خميني (ره ) آن مرد الهي بود كه سراسر وجودش را ايمان به خداوند فرا گرفته بود و هر اقدام و فعاليت علمي, سياسي خويش را در مسير خداوند و با توكل به او انجام مي داد. در دوران مبارزه و قيام عليه رژيم پهلوي يگانه هدف و نقطه اتكا خويش را خداوند جهانيان قرار داد.
    در اولين سند مكتوب سياسي و مبارزاتي امام خميني كه در سال 1323 ش از ايشان صادر شده با استناد به آيه شريفه « قل انما اعظكم بواحده ان تقوموالله متني و فرادي , اي رسول , بگو به امت , كه من به يك سخن شما را پند مي دهم , و آن سخن اين است كه شما خالص براي خدا , دو نفر دونفر يا هريك تنها , قيام كنيد . » 3 مي فرمايد : « خداي تعالي در اين كلام شريف , از سر منزل تاريك طبيعت تا منتهاي سير انسانيت را بيان كرده , و بهترين موعظه هايي است كه خداي عالم از ميانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده . اين كلمه تنها راه اصلاح دو جهان است . قيام براي خداست كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوه هاي گوناگون عالم طبيعت رهانده ... خودخواهي و ترك قيام براي خدا ما را به اين روزگار سياه رساند و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران درآورده . » 4
    ايشان در وصيتنامه سياسي ـ الهي خويش , پيروزي انقلاب اسلامي را با تائيدات غيبي الهي دانسته و مي فرمايد: « ما مي دانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهان خواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد با تائيدات الهي پيروز گرديد . » 5
    اين ايمان و اتكا امام به خداوند و اراده الهي را كه در بيانات ايشان در ديدار با ياسر عرفات كه حدود يك هفته پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران انجام شد ـ به خوبي شاهد هستيم در اين ديدار , ياسر عرفات با توجه به پيروزي انقلاب اسلامي خطاب به امام خميني مي گويد : « اينك زلزله درگرفته , و زلزله به ما نزديك شده و يا رسيده و مارميت اذرميت ولكن الله رمي . من در جواب دايان و بگين گفتم كه تو مي تواني بروي يك پشتيبان انتخاب بكني و تكيه به آمريكا بدهي , ولي من هم مي توانم پشتيبان پيدا كنم , و اين پشتيبان را پيدا كرده ام و تكيه به ملت ايران حضرت آيت الله العظمي موسوي الخميني دادم . »
    امام صريحا اين تفكر را رد نموده و تنها تكيه گاه را خداوند مي داند و مي فرمايد : « شاه هم تكيه كرده بود بر آمريكا و انگليس و چين و اسرائيل و همه اينها. لكن تكيه گاه ها سست است . آن تكيه گاهي غيرسست و سنگين و مستحكم است كه خدا باشد. خدا تكيه گاه است . و من به ايشان (ياسرعرفات ) و به ملت خودم و به ملت ايشان اين توصيه را مي كنم هميشه , به اينكه هميشه خدا را در نظر داشته باشند و نظر به اين قدرتها نداشته باشند , اعتماد بر ماديات نكنند , بلكه اعتماد بر معنويات بكنند. قدرت خدا فوق همه قدرتهاست . »
    اعتماد به مردم
    يكي از ويژگي هاي خاص امام خميني كه در هيچيك از رهبران انقلابها و شخصيتهاي سياسي جهان به چشم مي خورد , اعتماد و ايمان واقعي به مردم و نقش آنان است . اين مهم از ابتداي نهضت اسلامي آن بزرگوار تا پايان حيات ايشان به خوبي آشكار است .
    در مراحل مختلف نهضت و انقلاب , مردم در عمل ثابت كردند همان گونه كه امام درباره آنها مي پنداشت , بودند و در تمامي عرصه هاي انقلاب و پس از آن , در صحنه حضوري فعال و موثر داشته و انقلاب را به پيش بردند و توطئه هاي گوناگون دشمنان را نقش برآب كردند.
    همين جانفشاني ها و ايثارها و از خودگذشتگي هاي ملت ايران بود كه امام خميني در وصيتنامه خويش , مردم ايران را برتر از ملت حجاز در زمان رسول الله و مردم كوفه و عراق در عصر اميرالمومنين و امام حسين (ع ) مي داند : « من با جرات مدعي هستم كه ملت ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ و كوفه و عراق در عهد اميرالمومنين و حسين بن علي ـ صلوات الله و سلامه عليهما ـ مي باشند. آن حجاز كه در عهد رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمي كردند و با بهانه هايي به جبهه نمي رفتند كه خداوند تعالي در سوره توبه با آياتي آنها را توبيخ فرموده و وعده عذاب داده است. اما امروز مي بينيم كه ملت ايران از قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاه و بسيج تا قواي مردمي از عشاير و داوطلبان و از قواي در جبهه ها و مردم پشت جبهه ها با كمال شوق و اشتياق چه فداكاري ها مي كنند و چه حماسه ها مي آفرينند. و مي بينيم كه مردم محترم سراسر كشور چه كمكهاي ارزنده اي مي كنند... اينها همه از عشق و علاقه و ايمان سرشار آنان است . به خداوند متعال و اسلام و حيات جاويدان . در صورتي كه نه در محضر مبارك رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هستند و نه در محضر امام معصوم ـ صلوات الله عليه ـ و انگيزه آنان ايمان و اطمينان به غيب است . » 7
    ساده زيستي و دوري از تجملات
    عالمان رباني و تربيت يافتگان مكتب ائمه اطهار به تاسي از آن بزرگواران , همواره زندگي خويش را همچون پائين ترين اقشار جامعه قرار داده و از بسياري از حلالها و مباحات و لذائذ دنيوي اجتناب مي كردند. و از تجملات و زرق و برقهاي زندگي دنيا پرهيز و زندگي خويش را با سادگي سپري مي كردند.
    امام خميني از جمله , عالمان وارسته و پرهيزگاري بود كه با آنكه امكان و توانايي بهره مندي از بسياري لذائذ و مباحات دنيايي را داشت , اما زندگي بسيار ساده و بدور از تجملات و تشريفات دنيايي را ترجيح داد بخصوص در دوراني كه مرجعيت و رهبري جامعه را بعهده گرفت ساده زيستي و دوري از تجملات در زندگي امام يكي از عوامل مهم محبوبيت و جذب مردم به سوي ايشان بود كه بايد الگويي براي تمامي مسئولان و دست اندركاران نظام جمهوري اسلامي باشد.
    همه مردم ايران و جهان شاهد بودند كه امام پس از ورود به ايران بنا به توصيه و تاكيدات وي در يكي از مناطق جنوبي تهران براي ايشان منزلي تهيه كردند و در آن سكونت گزيدند. و پس از مراجعت از قم به تهران نيز در خانه مختصري در جوار يك حسينيه تا آخر حيات پربركت خويش اقامت داشت كه حتي اجازه تغييرات جزئي و معمولي را نيز نمي داد و جالب اينكه از ميهمانان و مسئولان و روساي كشورهاي جهان نيز در همان اطاق مختصر و ساده و روي زمين پذيرايي و ديدار و گفت و گو مي كرد.
    اين در حالي است كه ايشان مختصر ارثيه پدري خويش در خمين را نيز به محرومين و فقرا تقسيم كرد.
    حجت الاسلام والمسلمين حيدرعلي جلالي خميني مي گويد : « روزي امام در خصوص ارثيه اي كه از طرف مرحوم پدرشان به ايشان به ارث رسيده بود ما را خواستند و طبق نامه كتبي به بنده مرقوم فرمودند كه : « جنابعالي وكيل هستيد زمينهاي متعلق به اينجانب را هر چند ناقابل است هر طور كه صلاح مي دانيد تقسيم كنيد بين فقرا و تمليك آنان نمائيد , چه ساختمان شده باشد يا نشده باشد. » البته اين ارثيه حدود 7 ـ 8 هزار متر بيشتر نبود كه شايد با كوچه بندي و خيابان بندي به 30 تا 35 قطعه زمين تقسيم مي شد . ما هم هيئت سه نفره اي تشكيل داده و اولويت را به متقاضيان نيازمند از خانواده هاي شهدا , اسرا و مفقودين داديم و زمين ها را بين آنها تقسيم كرديم .»8
    امام خميني , حتي املاك وخانه هاي متعددي كه از سوي مومنين و دوستان ايشان به عنوان نذر و هديه به ايشان داده مي شد و هيچ گونه منعي براي ايشان در استفاده و بهره مندي از آنها نبود , پس از قبول به افراد مستحق و نيازمند و يا موسسات خيريه اهدا مي كردند.

    .1 سوره مريم , آيه 98
    .2 تفسير نمونه , ج 13 , ص 146 به نقل از تفسير « في ظلال » ج 5 , ص 454
    .3 سوره نجم , آيه 9
    .4 صحيفه امام , ج 1 , ص 21
    .5 همان . ج 21 , ص 401
    .6 همان , ج 6 , ص 181 ـ 182
    .7 صحيفه امام , ج 21 , ص
    .8 سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني , ج 6
    در قرن اخير يكي از شخصيتها و عالمان تربيت يافته مكتب اهل بيت پيامبر كه از محبوبيت ويژه اي در ايران بلكه در جهان برخوردار شد و كلام و پيامش از چنان قدرت نفوذ معجزه آسا برخوردار گرديد كه همگان را متحير نمود , حضرت امام خميني (ره ) , بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران مي باشد.
    ايمان و اتكا به خداوند در مبارزه , اعتماد به مردم , و ساده زيستي و دوري از تجملات , سه ويژگي مهم امام خميني بود كه ايشان را محبوب مردم قرار داد كه در نتيجه سخنان و پيامهاي ايشان از نفوذ و قدرت فوق العاده برخوردار گرديد.
    امام خميني از جمله عالمان وارسته و پرهيزگاري بود كه با آنكه امكان و توانايي بهره مندي از بسياري لذائذ و مباحات دنيايي را داشت , اما زندگي بسيار ساده و بدور از تجملات و تشريفات دنيايي را ترجيح داد.
    امام خميني (ره ) : من به جرات مدعي هستم كه ملت ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ و كوفه و عراق در عهد اميرالمومنين و حسين بن علي ـ صلوات الله و سلامه عليهما ـ مي باشند.

  8. #48
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    اندیشه های امام خمینی در مورد نقش سیاسی و اجتماعی دانشجویان

    نوشته شده توسط: سعید ابراهیمی نوع مطلب :سرویس سیاسی ،
    ارسال به
    بسم رب المهدی
    اندیشه های امام خمینی در مورد نقش سیاسی و اجتماعی دانشجویان
    سعید ابراهیمی:ebrahimi.tafarda@gmail.com
    آنچه در این نوشته می آید مروری کوتاه بر اندیشه های امام خمینی (ره) در باره ی دانشجویان و نقش سیاسی و اجتماعی آنان در جامعه می باشد. امید است این نوشته مورد توجه دوستان و روشنفکران قرار گیرد.
    در سالهای اخیر به دلیل فعالتر شدن دانشجویان در عرصه های سیاسی و اجتماعی و به دلیل برخی زیاده روی ها در وقوع حوادثی نظیر 18 تیر 78 و همچنین جریانات بعد از انتخابات88 نقش دانشجویان در مسائل سیاسی و اجتماعی بیش از پیش مورد توجه برزگان و نظریه پردازان قرار گرفته و بحث اول محافل مختلف گردیده است.
    گذشته از تحلیلهای نابجای رسانه های خارجی و سوء استفاده آنها از این حرکتهای دانشجویی گروههای داخلی نیز با توجه به سیاستهای خود در ابعاد مختلف تحلیلهایی از این حرکتها دارند که در اغلب اوقات این بحثها موجبات ایجاد درگیریهای لفظی بین این گروهها شده است. در این میان گروهی متهم می شوند که قصد استفاده ی ابزاری از دانشجویان برای بدست گرفتن قدرت بیشتر را دارند و گروهی متهم به این که قصد دارند دانشجویان را به پیاده نظامی علیه حاکمیت تبدیل کند. دراین میان آنچه قابل تامل است این است که اظهار نظرهای دلسوزانه و راهگشا در این بحثها گم شده و آنچه حاصل میشود خسارتی است که دامن گیر دانشجو و دانشگاه میشود.
    چنانکه مقام معظم رهبری فرموده اند:«دانشجو فرزند این کشور است» امروز که این مسئله در راس افکار اندیشمندان و سیاستمداران جامعه قرار دارد ضروری است که دلسوزان این قشر از جامعه بحثهای خود را فارغ از گرایشات سیاسی و جناحی مطرح نمایند تا جامعه را از ثمرات این بحثها بهره مند گردانند.
    درباره ی نقش سیاسی-اجتماعی دانشجویان تاکنون نظریات مختلفی بیان شده که بر آنیم که قبل از بررسی نظرات امام خمینی (ره) به پاره ای از این نظریات به اجمال بپردازیم.
    یک نظریه بر آن است که دانشجویان، «عامل رهایی بخش انقلاب» در جامعه ی جدید هستند بر اساس این دیدگاه پویایی جامعه ی جدید حول تعارض صاحبان صنعت (بورژواها) و کارگران صنعتی دور می زند. بر خلاف این نظریه پورگن هابرماس، دانشجویان را یک «عامل انقلابی» همچون کارگر صنعتی در نظر نمی گیرد از نظر او حرکت جمعی دانشجویان یک «عرصه ی نمادین» را در جامعه به وجود می آورد که از طریق آن «عرصه ی عمومی»تا حدی فراخ می شود.
    نطریه ی سومی وجود دارد که معتقد است که دانشجویان در جامعه عامل «فرهنگ جدید سیاسی» هستند. این نظریه بر آن است که شهروندان پیش از آنچه در زندگی روزانه از عقل حسابگر خود فرمان برند از «فرهنگ» جامعه فرمان می گیرند یعنی از همان الگوهایی که در جامعه عرف شده و مردم بدون اینکه در صحت آن وارسی کنند از آنها پیروی می کنند.
    در چنین شرایطی دانشجویان با جنبشها و تکرارشعارهای خود به تدریج فرهنگ سیاسی جدیدی را جایگزین فرهنگ سیاسی رسمی جامعه می کنند و می توان گفت دانشجویان نقش روشنفکران توزیع کننده را بازی می کنند.
    امام خمینی (ره) که از سال 1340 به طور گسترده وارد مبارزات سیاسی گردید، همواره بر دانشجویان به عنوان یک قشر موثر توجه داشت و در زمانی که دانشگاه با حوزه جدا بود و رابطه ی نزدیکی نداشت و مردم آشنایی چندانی با دانشگاه نداشتند امام خمینی با دانشجویان سخن گفته و بر فعالیت سیاسی آنان برای تغییر و تحول تاکید داشتند و نقش اساسی در تحولات را با دانشجویان می دانستند. در ان زمان حوزه از نظر دانشگاه متهم به تحجر و دانشگاه از نظر حوزه متهم به بد بینی بود اما امام بر وجود دانشجویان و توان آنها در تغییر تاکید اساسی داشت. ایشان در سال 1343 فرمودند:«بر اساتید دانشگاه است که جوانان را از آنچه زیر پرده است مطلع کنند» در سال 1346 نیز فرمودند:«بر شما جوانان روشن فکر است که از پا ننشینید تا خواب رفته ها را از این خواب مرگبار برانگیزند و با فاش کردن خیانتها و جنایتهای استعمار گران و پیروان بی فرهنگ آنهاغفلت زده ها را آگاه نمائید»
    امام خمینی همچنین از توطئه ها برای تفرقه افکنی بین حوزه و دانشگاه آگاه بود و همیشه بر جوانان گوشزد می کرد و همین گوشزد ها بود که باعث شد در سال 57 روحانی و دانشجو در کنار هم در پیروزی انقلاب سهیم باشند بعد از این اتحاد بین دو گروه روحانی و دانشجو بود که امام فرمودند:«حال فهمیدید که اگر چنانچه آخوند و دانشگاهی و دیگر قشرها با هم باشد یک همچین کاری بزرگ می کنند»
    نقش دانشجو در کلام امام به دو بخش قبل و بعد انقلاب تقسیم می شود امام خمینی نقش دانشجو را قبل از انقلاب از اساسی ترین نقشها می داند امام اساسی ترین تحولات سیاسی را به قشر دانشجو نسبت می دهد ایشان در این باره می فرماید:«دانشجویان با استبداد مخالفند،با حکومتهای دست نشانده و استکباری مخالفند،با قلدری و غارت اموال عمومی مخالفند، با حرام خواری و دروغ پردازی مخالفند»
    امام خمینی بعد از انقلاب هم از دانشجویان می خواست که در صحنه های سیاسی از جمله انتخابات حضوری فعال و گسترده داشته باشند. ایشان همیشه از اینکه دانشجویان از سیاست کناره گیری کنند ابراز نگرانی می کردند و می فرمودند:«انتخابات به فرض اینکه سیاسی باشد و هست،سرنوشت همه ی ملت را تعیین می کند یک دانشجوی جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند».
    امام بعد از انقلاب دانشجویان را عامل نگهبانی انقلاب می دانستند به عبارت دیگر امام بعد از انقلاب علاوه بر نقش سیاسی، بر نقش فرهنگی و اجتماعی نیز تاکید داشتند.
    امام همیشه بر وجود دانشگاه تاکید فراوان داشتند و می فرمودند:«ترقی مملکت به دانشگاه است» دراندیشه های امام دانشگاه نقش اساسی را در دادن فکر سیاسی-اجتماعی به دانشجو دارا می باشد. از نظر حضرت امام اساتید دانشگاه ضمن انجام وظایف اساتیدی می توانند در تربیت دانشجویان نقش موثری ایفا نمایند.
    از دیدگاه امام خمینی دانشجو یک قشر آگاه است که می تواند در اجتماع نقش موثری ایفا کند مرور بر اندیشه های حضرت امام (ره) نشان می دهد که امام در بین اقشار اجتماعی برای دانشجویان جایگاه ممتازی قائل بودند و همواره تاکید می کردند که با قشر ممتاز دیگر یعنی حوزویان در ارتباط باشند تا بتوانند در تحولات نقش اساسی داشته باشند. از این رو امام همیشه به دانشجویان توصیه می کرد در کنار سایر اقشار اجتماعی به ویژه روحانیون قرار گیرد زیرا ائتلاف این دو قشر را ائتلاف همه ملت می دانند.

    نتیجه:
    با توجه به آنچه گفته شد و با توجه به اندیشه های امام خمینی (ره) می توان گفت که امام به دانشجویان به عنوان یک قشر مهم اجتماعی نظر داشتند و معتقد بودند که اگر دانشجویان بتوانند در دانشگاه علم و ایمان را باهم تلفیق کنند، می توانند به عنوان یک قشر تحصیل کرده محور «روشنفکری» اجتماعی را بدست گیرند. به عبارت دیگر دانشجواز نظر امام عامل «روشنفکری اجتماعی» است و زمانی می تواند کار ساز باشد که اندیشه های خود را در مسیر ارزشهای الهی بکار گیرد و خود را از اقشار اجتماعی دیگر جدا نسازد. به عبارت دیگری می توان گفت که سخنان حضرت امام در مورد دانشجویان برای همه ی دانشجویان کشورهای تحت سلطه می باشد و همیشه بر نقش دانشجویان در آگاه کردن مردم تاکید داشتند و معتقد بودند که دانشجویان ضد استعمار هستند.

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •