صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 48

موضوع: بيانات امام خميني (ره)

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    New 1 بيانات امام خميني (ره)

    متن كامل بیانات امام خمینی در بهشت زهرا




    کد مطلب: 4958
    لینک یکتا
    نسخه چاپی
    معرفی به دوستان






    من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می كنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم، من به واسطه اینكه ملت مرا قبول دارد (تكبیر حضار) این آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریكا از این پشتیبانی كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتیبانی بكنید، انگلیس هم از این پشتیبانی كرده و گفته است كه باید از این پشتیبانی بكنید.

    بسم الله الرحمن الرحیم ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود كه نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشكر از این ملت بكنم كه همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می كنم و در غم آنها شریك هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می كنم. من به جوان هائی كه پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می كنم. خوب، ما حساب بكنیم كه این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید كه از آنوقتی كه صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند كه مستحق این عقوبات شدند ملت ما یك مطلبش این بود كه این سلطنت پهلوی از اول كه پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی كه در سن من هستند، می دانند و دیده اند كه مجلس موسسان كه تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس كردند و با زور، وكلای آن را وادار كردند به اینكه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یك امر باطلی بود، بلكه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینكه ما فرض می كنیم كه یك ملتی تمامشان رای داند كه یك نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لكن اگر چنانچه یك ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینكه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می كند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید كه زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض كنیم كه سلطنت قاجاریه به واسطه یك رفراندمی تحقق پیدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنیم كه رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی كه بعدها می آیند. در زمانی كه ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یك ملتی بوده، یك سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است كه یك سلطانی را بر ما مسلط كند. ما فرض می كنیم كه این سلطنت پهلوی، اول كه تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس كردند و این اسباب این می شود كه - بر فرض اینكه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی كه الان بیشتر شان، بلكه الا بعض قلیلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین كنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟ این هم یك دلیل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است، این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی كه اینها رای دادند به اینكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یك راه است از برای اینكه سلطنت او باطل است. حالا می آئیم سراغ دولت هائی كه ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی كه ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وكلا. شما الان اطلاع دارید كه در این مجلسی كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید كه در تهران سكنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می كنم كه آیا این وكلائی كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید كه اینها را خودتان تعیین كنید اكثر این مردم می شناسند این افرادی را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهائی كه در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینكه حقوق هر فرض كنید كه وكیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهائی هم كه در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی كه ناشی می شود از یك شاهی كه خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وكلائی كه تعیین كرده است غیرقانونی است، دولتی كه از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را كه داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند كه این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می گویند كه ما این وكلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا كسی كه خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود كه قانونی باشد ما می گوئیم كه شما غیر قانونی هستید باید بروید. ما اعلام می كنیم كه دولتی كه به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می كند، حتی خودش قبول ندارد كه قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی كه دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت كه غیرقانونی است، حالا چه شده است كه می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وكلا بپرسید كه آیا شما را ملت تعیین كرده است هر كدام ادعا كردند كه ملت تعیین كرده است، ما دستشان را می دهیم دست یك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می كنیم كه این آقا آیا وكیل شما هست، شما او را تعیین كردید حتما بدانید كه جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یك ملتی كه فریاد می كند كه ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است كه یك قبرستان شهید برای ما درست بكنند، در تهران، یك قبرستان هم در جاهای دیگر من باید عرض كنم كه محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار كرد و همه چیز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان های ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحیه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است كه اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یك دولت این كار را می تواند بكند و نه یك قشر از اقشار مردم این كار را می توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه كنید، به اسم اینكه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان كنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان كنیم، اصلاحات ارضی درست كردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد كه بكلی دهقانی از بین رفت، بكلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این كار را كرد تا بازار درست كند از برای آمریكا و ما محتاج به او باشیم در اینكه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل كه دست نشانده آمریكاست بیاوریم. بنابراین كارهائی كه این آدم كرده به عنوان اصلاح، این كارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یك لطمه ای بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بكنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری كه جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینكه یك مدتی در اینجا یك نیمه تحصیلی كردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بكنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است كه این دانشگاه را داریم لكن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نكرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم. این آدم به واسطه نوكری كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلویزیونش مركز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراكزی كه اجازه دادند برای اینكه باز باشد، مراكز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشی بیشتر از كتابفروشی است، مراكز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مركز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مركز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی كه در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما كی مخالفت كردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی كه از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مركز چیزی كه باید از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سینما یكی از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید كه جوان های ما را اینها به تباهی كشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت كرده اند به مملكت ما. و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریكا و غیر از آمریكا دادند، آنی كه به آمریكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست كردن برای آقای آمریكا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست كردیم. آمریكا با این حیله كه این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست كرد یعنی اسلحه آورده اینجا كه ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بكند، باید مستشارهای آنها باشند، باید كارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت كه این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا كرده بود، عمر سلطنتی پیدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، این ملت بكلی ساقط شده بود و باید عملگی كند برای اغیار. ما كه فریاد می كنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینكه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یك از اقشار ملت كارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او كه باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه می كنیم. من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می كنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم، من به واسطه اینكه ملت مرا قبول دارد (تكبیر حضار) این آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریكا از این پشتیبانی كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتیبانی بكنید، انگلیس هم از این پشتیبانی كرده و گفته است كه باید از این پشتیبانی بكنید. یك نفر آدمی كه نه ملت قبولش دارد نه هیچ یك از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می كنند، از این حرف ها هم می زنند لكن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید كه در یك مملكت كه دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی كه ما می گوئیم، دولتی است كه متكی به آرای ملت است، متكی به حكم خداست، تو باید یا خدا را انكار كنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینكه به امر آمریكا و اینها وادار كند یك دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام كند. ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا كنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت كه محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می كشند، ستاد درست كرده مردیكه در آن جائی كه هست، روابط دارند درست می كنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی كه همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به كام آمریكا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می كنم بر همه ما واجب است كه این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی كه اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بكنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یك حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بكنیم. و من باید یك نصحیت به ارتش بكنم و یك تشكر از یكی از اركان ارتش، یك قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی كه می كنم این است كه ما می خواهیم كه شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می كشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر كشیدند، می خواهیم كه ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید آقای سرلشكر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوكر باشید من به شما نصحیت می كنم كه بیائید در آغوش ملت، همان كه ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریكا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما كه این حرف را می زنیم كه ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است كه بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید كه چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی. و اما تشكر می كنم از این قشرهائی كه متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی كشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ كردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشكر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی كه در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تكلیف شرعی، ملی، كشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را كردند ما از آنها تشكر می كنیم و به اینهائی كه متصل نشدند می گوئیم كه متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از كفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این كار را بكنید، رها بكنید این را، خیال نكنید كه اگر رها كردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم. این چیزهائی است كه شماها یا كسان دیگر درست كرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ می كنیم و ما می خواهیم كه مملكت، مملكت قوی باشد، ما می خواهیم كه مملكت دارای یك نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی كه دیگران سرپرستی اش را بكنند و دیگران فرمان به آن بدهند. والسلام علیكم ورحمت الله وبركاته

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    فرازهايي از سخنان امام خميني (ره) پيرامون کودتاي سوم اسفند رضا خان
    گروه اسناد و اطلاع رساني - يکي از پيامدهاي مهم فکري و سپس عملي پس ازکودتاي سوم اسفند 1299،تلاش در حذف دين و مذهب بود پس از روي کار آمدن رضاخان وبا حمايت او،همه وابستگان داخلي و خارجي متفق القول شدند، که تسلط افکار ديني و روحانيت بر جامعه ايران مي بايست قطع شود.

    چگونگي به قدرت رسيدن خاندان پهلوي و هويت واقعي رضاخان در بررسي هاي انجام شده نشان داده است که رضا خان محصول يک جريان مداخله جويانه سياسي در دوره خود است او که خودرا محصول مشروطه مي دانست به تحريف اين نهضت آزادي خواهانه اشاره اي نمي کرد اما سياست هاي فرهنگي رضاخان در روند اسلام ستيزي و مخالفت با مباني و مظاهر اسلامي موجب شده بود که پس از به روي کار آمدن مورد انتقاد شديد روحانيون وقت خود و بعد از آن قرار گيرد.
    پس از روي کار آمدن رضا خان، پيامدهاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي مختلفي دامنگير ايران شد از جمله سرکوب نخبگان فکري ، اشاعه فرهنگ مبتذل غرب که هيچگونه همخواني با فرهنگ ايراني و اسلامي مردم نداشت (کشف حجاب ) ،وابستگي بدون قيد وشرط به قدرت هاي استعماري وقت وآثار منفي ديگر
    در اين مقال با مروري برنظرات و سخنان امام خميني (ره ) به ديدگاههاي هميشه زنده اين رهبر آزاد انديش پيرامون حکومت برآمده از کودتاي رضا خان ‌مي پردازيم .
    امام در زمان کودتا، جواني 18 ساله بودند وبصورت غير رسمي با شکل گيري حکومت رضا خان در مقابله بودند اما نخستين بارکه بصورت رسمي با قلم وبيانات خود ،به نحوه ي شکل گيري دولت رضاخان حمله کردند. سه سال پس از سقوط اين دولت است. امام که آثار شوم کودتا را حتي پس از گذشت بيش از بيست سال در کشورلمس مي کردند به افشاگري پيرامون ريشه هاي رژيم پهلوي پرداختند در 15 ارديبهشت 1323 ايشان ضمن صدور اطلاعيه اي تند و انتقادي مردم و روحانيون را دعوت به قيام براي خدا و مبارزه با بدعتها و ظلمهاي رضاخاني کردند. محتواي اين اطلاعيه به افشاگري پيرامون فحشا و فساد ؛ از بين بردن مدارس ديني و موقوفات آنان؛ ترويج کتابهاي ضدشيعي و تلاشهاي ضدمذهبي دشمن و راه مبارزه با آنها پرداخته بود. در بخشي از اين اطلاعيه ضمن اشاره به ضرورت قيام براي خدا، به آثار منفي قيام براي شخص مي پردازند و بيان مي دارند : قيام براي شخص است که يک نفررضاخان را بر يک گروه چند ميليوني چيره مي کند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قيام براي نفع شخصي است که آلان هم چند نفر کودک خيابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده . قيام براي نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسليم مشتي کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده؛ قيام براي خود است که موقوفات مدارس و محافل ديني را به رايگان تسليم مشتي هرزه گرد کرده و نفس از هيچ کس درنمي آيد. قيام براي نفس است که چادر عفت را از سر زنهاي عفيف مسلمان برداشت و الان هم اين امر خلاف دين و قانون در مملکت جاري است و کسي بر عليه آن سخني نمي گويد... هان اي روحانيين اسلامي! اي دانشمندان ديندار!... امروز شماها در پيشگاه خداي عالم چه عذري داريد؟ همه ديديد کتابهاي احمد کسروي را که تمام آيين شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشيع به امام صادق و امام غايب روحي له الفداء آن همه جسارتها کرد و هيچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذري در محکمه .خدا داريد؟ صحيفه نور . ج يک صفحه 21
    امام درباره تجربه هاي خود از آن دوره؛ با تأکيد بر اينکه شاهد آن مسائل بوده بارها سخن گفتند؛ ازجمله مي فرمايند
    "...ما که سنمان به کهولت رسيده است مشاهد اين سياه بختيهاي مردم و اين جنايات و اين کشتارهايي که اين قداره بندهاي غيرصالح انجام دادند، بوديم. از اول که آن کودتاي اول واقع شد و ما آن وقت در اراک بوديم ... نمي توانيم تلخيهاي آن روزها را براي شما تشريح کنيم. اينها به طور اطمينان در تواريخ محفوظ است و ان شاءالله بعداز انقراض اين دودمان سياه رو شرح تاريخها و نوشته ها بيرون مي آيد و ان شاءلله شماها ببينيد و اگر ماها و شماها نديديم نسلهاي بعد خواهند ديد اگر بتوانند تشريح کنند آن جناياتي که آن مرد کرد؛ چه خونها ريخت و چقدر علما را اسير کرده؛ چقدر به اسم اتحاد به اين ملت بيچاره فشار آوردند و چقدر مظلومها را کتک زدند و چقدر علما را هتک حرمت کردند و چقدر عمامه ها را از سر اهل علم برداشتند. "(دي ماه 1356 )
    در تحليل امام خميني (ره) ،رضاخان مزدوري بود که انگليسيها وي را به قدرت رساندند. ايشان با تشريح اين نظر خود مي فرمايند :" وي ابتدا کوشيد تا از طريق سالوسي و رياکاري عامه مردم را به خود جذب کند و پس از آنکه قدرتش مستحکم شد به مبارزه با دين و مذهب پرداخت. ايشان پيرامون اين عقيده خود فرمودند: "ابتدا با ظاهر مقدس و علاقه به اسلام علاقه به روضه حضرت سيدالشهداء اين طور علاقه را به او نشان دادند و او هم خوب عمل کرد... ابتدا با اين سلاح وارد شد در کشور ما؛ يعني آوردندش در کشور ما. با قلدري آنها را که مراکز قدرت بودند کنار گذاشت و عشاير را و کساني را که قدرتي در ايران داشتند آنها را با قلدري و نقشه شکست داد... نقشه دوم اين بود که اسلام را هر چه مي تواند از آن قيچي کند... روحانيون را منزوي کردند و از هر جا هم که يک صدايي از آنها بلند مي شد و يک قيامي مي کردند آن را خفه مي کردند." 18 شهريور 1360
    امام در سه بخش به حکومت دوره رضاخاني اشاره دارند :
    بخش اول :عدم مشروعيت پهلوي به دليل برقراري نظام کودتايي و سرنيزه
    ايشان کودتا را به دليل نوع روي کار آمدن و برخوردش با مردم - که براساس قلدري و تکيه بر سرنيزه بود - نمي پذيرند و لذا تشکيل دولت پهلوي را نيز که برآمده از آن است را قبول نداشتند. و با استدلال اين حکومت را از ابتدا غير مشروع مي دانستند امام در اين باره مي فرمائيد:"اول که رضاخان آمد روي کار با کودتا آمد و تهران را گرفت و همه کارهايي که رضاخان کرد کارهاي سرنيزه اي بود. اصلاً به ملت کسي اعتنا نداشت؛ چنانچه حالا هم به ملت اينها اعتنا ندارند. از اول که او آمد روي کار آن را من يادم هست از وقتي که او آمد شايد شما هيچ کدام يادتان نباشد ...، من شاهد قضايا بودم. ... ايشان کودتا کرد و آمد تهران؛ و ابتدا هم خيلي اظهار ديانت و اظهار اسلاميت مي کرد ... تا وقتي که پايش يک قدري مستقر شد. ابتدايش اين طور بود تا ... آن وقت که حکومت مستقر شد دست به نيزه و سرنيزه برد و کوبيد همه اقشار ملت را...او با سرنيزه آمد و با سرنيزه مجلس درست کرد بدون اينکه ملت اصلاً اطلاعي از وکلايش داشته باشد. پس آن مجلسي که او درست کرد يک مجلس غيرقانوني و غيرملي و برخلاف قانون اساسي بود. آن مجلس برخلاف قانون اساسي آمد رضاشاه را نصب کرد به سلطنت و قاجاريه را خلع کرد؛ يعني مجلس مؤسسان درست کردند آن هم با سرنيزه. ... اين طرزآمدن سلسله پهلوي روي کار و اصل اساس سلطنت پهلوي بود" .(30 آبان 57)
    در بخش دوم ايشان به وابسته بودن رضاخان به بيگانگان اشاره دارند :
    عدم کفايت رضا خان وابسته بودن وآلت دست بودن او بيش از پيش انسان آزاده اي چون امام را خشمگين مي کرد و از اينکه شاه يک مملکت را، بيگانگان بر کشوري تحميل کرده باشند سخت نگران و متأثر بودند . ايشان در اين زمينه فرمودند : "از آن روزي که رضاشاه به امر انگلستان حمله کرد بر ايران و کودتا کرد ? اولش اشخاص با اطلاع مي فهميدند؛ و بعد هم شروع کرد به اراذلي و اوباشي..."(بهار 57 )
    و در جاي ديگر بر اين دخالت مستقيم انگليس تاکيد دارند و مي فرمايند : "در اين عصري که من درک کردم و گمان دارم هيچ يک از آقايان درک نکرده ايد ؛ابتلاي به رضاخان است که انگيسيها آن وقت رضاخان را آوردند و کودتا درست کردند و مسلط کردند رضاخان را بر ملت . رضا خان مأمور اجراي مقاصد اجانب بود... و خدا مي داند در زمان آن پدر چه کشيديم..."(مهر 1357)
    و در جاي ديگربا اشاره به مظالم انگليسيها فرمودند : "رضاخان را اول انگليسهاي جنايتکارو انگليسهاي غيرصالح که اسلحه در دستشان بود رضاخان را اسلحه دار کردند؛ و اين آدم ناشايسته بي اصل را با اسلحه آوردند و مسلط کردند بر مردم؛ و چه جناياتي در اين مدتي که آن مرد سياهرو روي کار بود رخ دادکه نمي شود تشريح کرد."
    امام خميني (ره ) سياستهاي فرهنگي رضاخان را هم در وابستگي مطلق به بيگانگان مي دانستند و در اين باره فرمودند : "آن روز که رضاخان با دستياري اجانب روي کار آمد مأموريت يافت که با سرنيزه و قلدري تمام مراسم اسلامي را تعطيل کرده احکام نوراني قرآن و آثار رسالت را محو و نابود سازد."(دي 1356)
    امام با توصيف پنجاه سال عزا در ايران و در دوران بجا مانده از کودتاي 1299 مي فرمايند : " .... در اين پنجاه سال مصيبت ايران ، که از اين خاندان روسياه به اين ملت وارد شد اين انگلستان بشردوست دمکراتِ امضاکننده اعلاميه حقوق بشر به حسب اقرار خودش رضاشاه را به سلطنت رساندند و قريب بيست سال ماها در زحمت بوديم و ملت اسلام در زحمت بود و محو آثار شريعت را مي خواست بکند. البته موفق نشد اما بنا بر اين بود. "(18 شهريور 1360)
    بخش سوم تحليل امام از دوران رضا شاه انتقاد سخت از دين ستيزي او بود امام در سخنرانيهاي متعدد او را مزورو متظاهر به دين معرفي کردند و هدف را فريب مردم پايبند به دين و مذهب ايران براي جلب توجه آنان دانستند.امام درباره اين سياست رضاخان وبرخورد دوگانه اش با مذهب مي فرمايد :"در محرم روضه داشت. در يک جايي بود که روضه خواني داشت و خودش هم حاضر مي شد. دستجات از ارتشيها راه مي انداخت که من او را خودم ديدم. و در ماه محرم در شبهاي ماه محرّم گاهي مي گفتند پابرهنه اين طرف وآن طرف مي رود براي عزاداري و همه اين تکيه هايي که در تهران برپا بود ايشان مي رفت اين تکيه ها و پيش صاحب تکيه ها اظهار اسلاميت و اظهار ايمان مي کرد ...تا آن وقتي که قدرتش مستقر شد. با اسلحه ديانت آمد ... آن وقت که محکم شد ،مأموريتش را شروع کرد؛ و مهم مأموريتش يکي اين بود که روحانيون را بکوبد.(3 دي ماه 1358)
    امام بارها و بارها از اين سياست رضاخاني ياد کرده و از جمله مي فرمايد :"از زمان رضاشاه اين نقشه ها بود که بايد اين ملت را عقب نگه داشت بايد اين ملت را از ديانتش منفصل کرد. ...وآن چيزي که محرک مردم و جامعه مي تواند باشد قرآن کريم است و آنهايي که از قرآن متابعت مي کنند.
    از زمان رضاشاه اين مطلب پيش آمد که اسلام را و خدمتگزاران به اسلام را هر دو را بايد کوبيد. يک خطابه در تمام ايران نبود؛ يک منبر در تمام ايران نبود؛ همه منابر تعطيل بود که سر تا ته ايران در ماه محرمش و در ماه رمضانش هيچ چيز نبود. هر آخوندي از منزل درمي آمد، گرفتار شده بود... و مي بردند او را به کلانتري. همين طور عبايش را مي بريدند با جامه اش مي گفتند برو بيرون."
    اطلاع 9128

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    سخنان امام خميني در فرودگاه مهرآباد

    من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر مي كنم. عواطف ملت ايران به دوش من بارگراني است كه نمي توانم جبران كنم.

    سخنان امام خمینی در فرودگاه مهرآباد (قبل از سخنرانی در بهشت زهرا)
    روزنامه اطلاعات / 12 بهمن 1357

    من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر می كنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است كه نمی توانم جبران كنم. من از طبقه روحانیون كه در این قضایای گذشته جانفشانی كردند، تحمل زحمات كردند، از طبقه دانشجویان كه در این مسائل مصائب دیدند، از طبقه بازرگانان و كسبه كه در زحمت واقع شدند، از جوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمی كه در این مسائل خون دادند، از اساتید دانشگاه، از دادگستری، قضات دادگستری، وكلای دادگستری از همه طبقات، از كارمندان، از كارگران، از دهقانان، از همه طبقات ملت تشكر می كنم. آن زحمت های فوق العاده شماست كه با وحدت كلمه پیروز شدید، البته در قدم اول.

    پیروزی شما یك قدم است الان و آن اینكه خائن اصلی را كه محمدرضا نام دارد، از صحنه كنار زده اید. گرچه گفته می شود كه در خارج از كشور به دست و پا افتاده است و حالا كه ارباب ها هم دست رد بر سینه او زده اند و او را راه نمی دهند حالا متوسل شده به بعضی هم جنس های خودش شاید بتواند باز راهی پیدا كند و این یك خیال خامی است كه بعد از پنجاه سال خیانتهای این سلسله و بعد از سی و چند سال جنایات و خیانات این شخص خائن به این مملكت كه مملكت ما را به عقب راند، مملكت ما را فرهنگش را فرهنگ استثماری كرد، زراعتش را به باد فنا داد، خزائنش را به باد فنا داد، مملكت را ویران كرد، جندی او و ارتش او را تابع ارتش غیر كرد، تابع مستشاران غیر كرد و اینها تاسفاتی است كه ما داریم و ملت ما دارند.

    ما پیروزی مان وقتی است كه دست این اجانب از مملكت مان كوتاه شود و تمام ریشه های رژیم سلطنتی از این مرز و بوم بیرون برود و همه رانده بشوند و این كارها و چیزهائی كه اخیرا واقع می شود و دست و پا می زنند عمال اجانب كه یا شاه را برگردانند یعنی شاه سابق و یا رژیم دیگری و یا رژیم سلطنتی را حفظ كنند، این مطلب را باید بدانند كه گذشته است مطلب و اینطور مسائل را كه شما پیش می آورید دست و پایی بیش نیست و اگر چنانچه تسلیم ملت نشوید، ملت، شما را به جای خودش می نشاند.

    ما باید از همه طبقات ملت تشكر كنیم كه این پیروزی تا اینجا به واسطه وحدت كلمه بوده است، وحدت كلمه مسلمین، همه، وحدت كلمه اقلیت مذهبی با مسلمین، وحدت دانشگاه و مدرسه علمی، وحدت طبقه روحانی و جناح سیاسی.

    باید ما همه این رمز را بفهمیم كه وحدت كلمه رمز پیروزی است و این رمز پیروزی را از دست ندهیم و خدای نخواسته شیاطین بین صفوف شما تفرقه نیندازند. من از همه شما تشكر می كنم و از خدای تبارك و تعالی سلامت و عزت همه شما را طالب و از خدای تبارك و تعالی قطع دست اجانب و ایادی بسته به آنها را خواهان هستم.

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    متن كامل بیانات امام خمینی در بهشت زهرا

    سه شنبه 13 بهمن 1388 10:06 ب.ظ

    نوع مطلب : اخبار سیاسی ،فرهنگی ،


    متن كامل بیانات امام خمینی در بهشت زهرا



    کد مطلب: 4958
    لینک یکتا
    نسخه چاپی
    معرفی به دوستان






    من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می كنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم، من به واسطه اینكه ملت مرا قبول دارد (تكبیر حضار) این آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریكا از این پشتیبانی كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتیبانی بكنید، انگلیس هم از این پشتیبانی كرده و گفته است كه باید از این پشتیبانی بكنید.
    بسم الله الرحمن الرحیم ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود كه نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشكر از این ملت بكنم كه همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می كنم و در غم آنها شریك هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می كنم. من به جوان هائی كه پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می كنم. خوب، ما حساب بكنیم كه این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید كه از آنوقتی كه صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند كه مستحق این عقوبات شدند ملت ما یك مطلبش این بود كه این سلطنت پهلوی از اول كه پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی كه در سن من هستند، می دانند و دیده اند كه مجلس موسسان كه تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس كردند و با زور، وكلای آن را وادار كردند به اینكه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یك امر باطلی بود، بلكه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینكه ما فرض می كنیم كه یك ملتی تمامشان رای داند كه یك نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لكن اگر چنانچه یك ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینكه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می كند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید كه زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض كنیم كه سلطنت قاجاریه به واسطه یك رفراندمی تحقق پیدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنیم كه رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی كه بعدها می آیند. در زمانی كه ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یك ملتی بوده، یك سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است كه یك سلطانی را بر ما مسلط كند. ما فرض می كنیم كه این سلطنت پهلوی، اول كه تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس كردند و این اسباب این می شود كه - بر فرض اینكه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی كه الان بیشتر شان، بلكه الا بعض قلیلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین كنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟ این هم یك دلیل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است، این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی كه اینها رای دادند به اینكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یك راه است از برای اینكه سلطنت او باطل است. حالا می آئیم سراغ دولت هائی كه ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی كه ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وكلا. شما الان اطلاع دارید كه در این مجلسی كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید كه در تهران سكنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می كنم كه آیا این وكلائی كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید كه اینها را خودتان تعیین كنید اكثر این مردم می شناسند این افرادی را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهائی كه در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینكه حقوق هر فرض كنید كه وكیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهائی هم كه در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی كه ناشی می شود از یك شاهی كه خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وكلائی كه تعیین كرده است غیرقانونی است، دولتی كه از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را كه داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند كه این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می گویند كه ما این وكلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا كسی كه خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود كه قانونی باشد ما می گوئیم كه شما غیر قانونی هستید باید بروید. ما اعلام می كنیم كه دولتی كه به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می كند، حتی خودش قبول ندارد كه قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی كه دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت كه غیرقانونی است، حالا چه شده است كه می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وكلا بپرسید كه آیا شما را ملت تعیین كرده است هر كدام ادعا كردند كه ملت تعیین كرده است، ما دستشان را می دهیم دست یك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می كنیم كه این آقا آیا وكیل شما هست، شما او را تعیین كردید حتما بدانید كه جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یك ملتی كه فریاد می كند كه ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است كه یك قبرستان شهید برای ما درست بكنند، در تهران، یك قبرستان هم در جاهای دیگر من باید عرض كنم كه محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار كرد و همه چیز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان های ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحیه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است كه اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یك دولت این كار را می تواند بكند و نه یك قشر از اقشار مردم این كار را می توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه كنید، به اسم اینكه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان كنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان كنیم، اصلاحات ارضی درست كردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد كه بكلی دهقانی از بین رفت، بكلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این كار را كرد تا بازار درست كند از برای آمریكا و ما محتاج به او باشیم در اینكه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل كه دست نشانده آمریكاست بیاوریم. بنابراین كارهائی كه این آدم كرده به عنوان اصلاح، این كارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یك لطمه ای بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بكنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری كه جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینكه یك مدتی در اینجا یك نیمه تحصیلی كردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بكنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است كه این دانشگاه را داریم لكن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نكرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم. این آدم به واسطه نوكری كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلویزیونش مركز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراكزی كه اجازه دادند برای اینكه باز باشد، مراكز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشی بیشتر از كتابفروشی است، مراكز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مركز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مركز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی كه در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما كی مخالفت كردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی كه از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مركز چیزی كه باید از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سینما یكی از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید كه جوان های ما را اینها به تباهی كشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت كرده اند به مملكت ما. و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریكا و غیر از آمریكا دادند، آنی كه به آمریكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست كردن برای آقای آمریكا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست كردیم. آمریكا با این حیله كه این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست كرد یعنی اسلحه آورده اینجا كه ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بكند، باید مستشارهای آنها باشند، باید كارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت كه این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا كرده بود، عمر سلطنتی پیدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، این ملت بكلی ساقط شده بود و باید عملگی كند برای اغیار. ما كه فریاد می كنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینكه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یك از اقشار ملت كارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او كه باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه می كنیم. من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می كنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم، من به واسطه اینكه ملت مرا قبول دارد (تكبیر حضار) این آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریكا از این پشتیبانی كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتیبانی بكنید، انگلیس هم از این پشتیبانی كرده و گفته است كه باید از این پشتیبانی بكنید. یك نفر آدمی كه نه ملت قبولش دارد نه هیچ یك از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می كنند، از این حرف ها هم می زنند لكن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید كه در یك مملكت كه دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی كه ما می گوئیم، دولتی است كه متكی به آرای ملت است، متكی به حكم خداست، تو باید یا خدا را انكار كنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینكه به امر آمریكا و اینها وادار كند یك دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام كند. ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا كنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت كه محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می كشند، ستاد درست كرده مردیكه در آن جائی كه هست، روابط دارند درست می كنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی كه همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به كام آمریكا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می كنم بر همه ما واجب است كه این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی كه اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بكنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یك حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بكنیم. و من باید یك نصحیت به ارتش بكنم و یك تشكر از یكی از اركان ارتش، یك قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی كه می كنم این است كه ما می خواهیم كه شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می كشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر كشیدند، می خواهیم كه ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید آقای سرلشكر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوكر باشید من به شما نصحیت می كنم كه بیائید در آغوش ملت، همان كه ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریكا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما كه این حرف را می زنیم كه ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است كه بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید كه چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی. و اما تشكر می كنم از این قشرهائی كه متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی كشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ كردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشكر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی كه در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تكلیف شرعی، ملی، كشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را كردند ما از آنها تشكر می كنیم و به اینهائی كه متصل نشدند می گوئیم كه متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از كفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این كار را بكنید، رها بكنید این را، خیال نكنید كه اگر رها كردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم. این چیزهائی است كه شماها یا كسان دیگر درست كرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ می كنیم و ما می خواهیم كه مملكت، مملكت قوی باشد، ما می خواهیم كه مملكت دارای یك نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی كه دیگران سرپرستی اش را بكنند و دیگران فرمان به آن بدهند. والسلام علیكم ورحمت الله وبركاته

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني (ره):
    ــ بسيج شجرة طيبّه و درخت تناور و پرثمري است كه شكوفه‌هاي آن بوي بهار وصل و طراوات تعيين و حديث عشق مي‌دهد.
    ـ اگر بر كشوري نواي دلنشين تفكر بسيجي طنين انداز شد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد.
    ـ بار ديگر تأكيد مي‌كنم كه غفلت از ايجاد ارتش بيست ميليوني سقوط در دام دو ابرقدرت جهاني را به دنبال خواهد داشت.
    ـ مليت كه در خط اسلام ناب محمدي(ص) و مخالف با استكبار و پول‌پرستي و تحجرگرايي و مقدس‌نمايي است بايد همة افرادش بسيجي باشند.
    ـ در اين دنيا افتخارم اين است كه خود بسيجيم.
    ـ بسيج لشگر مخلص خداست كه دفتر تشكل آن را همة مجاهدان از اولين تا آخرين امضاء نموده‌اند.
    ـ بسيج مدرسة عشق و مكتب شاهدان و شهيدان گمنامي است كه پيروانش بر گلدسته‌هاي رفيع آن اذان شهادت و رشادت سرداده‌اند.
    ـ من همواره به خلوص و صفاي بسيجيان غبطه مي‌خورم و از خدا مي‌خواهم تا با بسيحيانم محشور گرداند.
    ـ تشكيل بسيج در نظام جمهوري اسلامي ايران يقيناً از بركات و الطاف جلية خداوند تعالي بود كه بر ملت عزيز و انقلاب اسلامي ايران ارزاني شد.

    ولی امر مسلمین جهان حضرت آيت الله العظمي خامنه‌اي (مدظله العالي):
    ـ‌ بسيج به معني حضور و آمادگي در همان نقطه‌اي است كه اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحناه و فداه) و اين انقلاب مقدس به آن نيازمند است.
    ـ پيوند ميان بسيجيان عزيز و حضرت ولي عصر (ارواحناه و فداه) مهدي موعود عزيز يك پيوند ناگسستني و هميشگي است.
    ـ شما جوانان بسيجي و سپاهي و جوانان مؤمن آگاهي را با احساس مسئوليت و شور و شعور همراه كرديد.
    ـ نيروهاي نظامي و بسيجي ما مؤمن و با اخلاصند و به عنوان پشتوانه‌اي كه هيچ خدشه‌اي در آن راه ندارد, محسوب مي‌شوند.
    ـ انكار بسيج, انكار بزرگترين ضرورت و مصلحت براي كشور است.
    ـ اگر بسيج در دوران پس از جنگ نبود و اگر امروز هم نباشد, كميت اين انقلاب و اين نظام واهمة حركتهاي سازندة اين كشور لنگ است.
    ـ انكار بسيج و بي‌احترامي به آن يا نابخردانه است يا خائنانه است.
    ـ تا وقتي كه اين كشور و اين ملت به امنيت احتياج دارد, به نيروهاي بسيج, به انگيزة بسيح به سازماندهي بسيجي و به عشق و ايمان بسيجي احتياج است.
    ـ فرزندان بسيحي‌ام با حضور خود در هر صحنه‌اي كه لازم است دشمنان زبون را مرعوب و منكوب سازند.
    ـ بسيج, يعني نيروي كارآمد كشور براي همة ميدانها
    ـ همه جا چيزي شبيه بسيج هست, تنها به اين درخشندگي, به اين فراگيري, به اين زيبايي, به اين فداكاري, من در جايي سراغ ندارم.
    ـ اين فداكاري, من در جايي سراغ ندارم.
    ـ نيروي عظيم بسيج مردمي است, اين بسيج در همة قشرها هست.
    ـ بسيج, اختصاص به يك منطقة جغرافيايي ويك منطقة انساني و طبقاتي و قشري ندارد, همه جا هست.
    ـ ايمان عاشقانه, ايمان عميق, ايمان توأم با عواطف كه از خصوصيات ملت ايران است باعث درخشان شدن بسيج شد.
    ـ دانشجوي بسيجي دشمن كمين گرفته را از ياد نمي‌برد و غافلانه خو و دانشگاه و كشورش را به دست تطاول دشمن نمي‌سپرد.
    ـ بسياري از پيشرفتهاي كشور مرهون تفكر بسيجي است.
    ـ هريك از آحاد قشرهاي مختلف جامعه كه داراي روحية حساس مسئوليت و ايمان باشد, بسيجي است.
    ـ بسياري از پيشرفتها و موفقيتهاي نظام اسلامي در عرصه‌هاي مختلف مرهون تفكر و ميل بسيجي است.
    ـ بسيجي يعني علي كه تمام وجودش وقف اسلام بود.

    رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام حضرت آيت‌الله هاشمي رفسنجاني:
    ـ با حضور نيروهاي بسيج دشمن نمي‌تواند انقلاب را مخدوش كند.
    ـ بسيج، بستري مناسب براي حضور در عرصه كاراجتماعي و خدمت به دين و خلق خداست.
    ـ بسيج، واژه مقدسي است كه مجاهدات و شهادت طلبي رزمندگان در جبهه‌ها را نزد مردم تداعي مي‌كند.
    ـ بسيج خاري در چشم دشمنان و اميدي در دل دوستان و دلسوزان انقلاب است.
    ـ بسيج حق بزرگي بر تاريخ ايران و انقلاب اسلامي دارد.


  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    بيانات امام خميني (ره) در ديدار با اعضاي ستاد انقلاب فرهنگي 23/3/1360

    بسم الله الرحمن الرحيم
    دشمن هاي كشورهاي اسلامي مدت هاي طولاني سعي كردند بين دو قشر روحاني و دانشجو اختلاف و شكاف ايجاد كنند.

    من با اين كه در روز شنبه بناي صحبت نبوده است و نداشته ام لكن براي اين كه آقايان دانشگاهي هستند و دنبال مسايل دانشگاهي و انقلاب فرهنگي صحبت كردند من هم به سهم خودم چند كلمه اي عرض كنم. بالاتر چيزي كه دشمن هاي كشورهاي مستضعف و كشورهاي اسلامي از طرف مخالفين با بشريت انگشت رويش گذاشتند ، دانشگاه است براي اين كه آنها خوب مي دانند كه اگر دانشگاه در خدمت آنها باشد يعني همه ي كشور د ر خدمت آنهاست . دانشگاه است كه اداره امور كشور را مي كند و دانشگاه است كه تربيت نسل آينده و حاضر را مي كند و اگر چنانچه دانشگاه در اختياز چپاولگرهاي شرق و غرب باشد كشور در اختيار آنهاست . آن قدري كه دانشگاه هدف بوده است جاهاي ديگر نبوده اند. روحانيت هم پهلوي دانشگاه هست و آنها دانشگاهي ها را با آن تربيت شرقي و غربي وارد در صحنه مي خواستند بكنند و روحانيون را از باب اين كه از آن جهت كه آنها را تحت كنترل خودشان بياورند مأيوس بودند، مي خواستند كه از صحنه خارج كنند. آنها دانشگاه نمي خواستند و دانشگاه هاي علوم قديمه هم نمي خواستند آنها سعي كردند كه اين دو قشر را و اين دانشگاه را كه تما م مقدرات كشور مي تواند در دست آنها باشد يكي را تربيت خارجي و شرقي و غربي بكنند و به صحنه بياورند و يكي ديگر را كه تربيتش در دست آنها نبود و هزار سال هم نتوانستند آنها در آن رخنه كنند مي خواستند كه از صحنه خارج كنند . چه بكنند كه از صحنه خارج كنند و اينها را هم د راختيار خودشان داشته باشند؟ يكي از كارهاي مهم، بدبين كردن دانشگاهي ها به روحانيت بود و بدبين كردن روحانيت بر دانشگاه . در طول اين مدت ها ي طولاني سعي كردند در اين كه بين اين دو قشر اختلاف ايجاد كنند، شكاف ايجاد كنند بلكه اينها را با هم دشمن كنند. اگر در بين دانشگاه مي‌رفتيم، اسم آخوند در آن جا مطابق با يك ماده ي مخدر بود، اگر در بين طلاب علوم دينيه هم مي رفتيم دانشگاهي مطابق با بي ديني بود. اينها را به جان هم مي انداختند و از هم جدا مي كردند تا اين كه آن استفاده هايي كه بايد بكنند، بكنند . بي خود نيست كه در ظرف اين پنجاه سالي كه اينها روي كار بودند نگذاشتند يك دانشگاهي كه مربوط به خود كشور باشد يك دانشگاهي كه برا ي مصالح خود كشور تحصيل كند و براي مصالح خود كشور آدم و دانشمند بيرون بدهد، نمي گويم به طور كلي موفق شدند لكن آنها در صدد بودند كه به تدريج به طور كلي موفق بشوند كه هر چه از دانشگاه بيرون بيايد قبله ي او شرق يا غرب باشد . وقتي كه دانشگاه به اين صورت در آمد و روحاني هم از دانشگاه منعزل شد و ارتباطش قطع شد، آنها مقدرات همه كشور را در دست خود دارند.
    آنهايي كه قبله شان شرق يا غرب است، مي خواهند دانشگاه و فيضيه با هم مرتبط نباشند.

    همانطور كه آنها انگشت روي دانشگاه مي گذاشتند و با تمام قدرت دنبال اين بودند كه دانشگاه را به دست خودشان بياورند و اشخاصي كه جبهه و وجهه شان رو به شرق و بيشتر رو به غرب است دانشگاه را آن طور به دست بياورند و تربيت دانشگاهي ها را آن طور بكنند و قشر روحانيت را هم كنار بگذارند، آنها را بي خاصيت كنند و اينها را خاصيت شرقي يا غربي بدهند ، همانطور هم ما ها و اين انقلاب انگشت را روي همان نقطه ي حساس گذاشت. در رأس مسايل، انقلاب فرهنگي و دانشگاهي برنامه بود يعني همان كه آنها در ظرف پنجاه سال مي خواستند عمل كنند، بعد از انقلاب هم آنهايي كه به كشور خودشان علاقه داشتند وبه اسلام علاقه داشتند آنها هم انگشت را روي همان نقطه حساس گذاشتند و انقلاب فرهنگي را و انقلاب دانشگاهي را خواستند و شما ديديد كه از همان روز اول آنهايي كه قبله شان يا مسكو بود و يا آمريكا، آنها شروع به مخالفت كردند اين را يك عمل ارتجاعي حساب كردند آن وقت تهمت ها هم زدند كه «اينها مي خواهند اصلاً علمي توي كار نباشد و تخصص توي كار نباشد و لابد اينها مي خواهند تيمم و وضو را در دانشگاه ياد اينها بدهند» غافل از اين كه اين تبليغات اگر سابق عمل خودش را زياد انجام داد بعد از انقلاب و بيدار شدن قشرهاي ميليوني ايران اين حرف ها ديگر در آنها اثر ندارد. آنها مي دانند بعد از انقلاب و بيدار شدن قشرهاي ميليوني ايران اين حرف ها ديگر در آنها اثر ندارد. آنها مي دانند كه شما وقتي مي گوييد «مرتجع» مقصودتان اين است كه بگذاريد ما دستمان باز باشد تا اين كه مترقي باشيم و مملكت خودمان را در آغوش غرب بكشيم كه مترقي است و يا در آغوش شرق و بلوك كمونيستي كه آنها هم مترقي هستند. مقصود از مرتجعين؛ مسلمان ها و علاقه مندهاي به اسلام و علاقه مندي هاي به كشور بود و مقصود از مترقي ها آنها بودند كه مي خواستند و مي خواهند كشور را به طرف شرق و غرب بكشند و راهي جز كشاندن دانشگاه به طرف شرق يا طرف غرب نداشتند از آن روز اولي كه صحبت انقلاب دانشگاه پيش آمد
    مخالفت ها شروع شد . اگر شما گروه هايي كه مخالفت كردند با اين مسايل و اشخاصي كه سينه مي زدند براي باز شدن دانشگاه قبل از اصلاح، مشاهده كنيد، مي بينيد كه اينها همه پاي بيرق غرب يا شرق سينه مي زنند . شما توجه داشتيد و داريد كه از همان اول انقلاب قدم به قدم طوايفي و قلم هايي و زبان هايي بر ضد اين انقلاب به كار افتادند و هر قدمي كه انقلاب خواست براي اصلاح بردارد آنها مخالفت كردند. اگر صحبت دانشگاه آمد همان هايي كه دانشگاه را مركز فساد قرار داده بودند و همان هايي كه قبله ي آنها غرب يا شرق بود، با اصلاح دانشگاه مخالف بودند. آنها خوف داشتند كه مبادا دانشگاه يك دانشگاه اسلامي بشود تا اين كه دست شرق و غرب تا ابد از دانشگاه كوتاه بشود يعني از كشور كوتاه بشود. آنهايي كه مي خواهند و مي خواستند كه دست شرق يا غرب باز باشد و مصلحت شخصي خودشان را در اين ا مر مي دانستند، كوشش كردند كه با قلم و زبان محكوم كنند اصلاح و انقلاب دانشگاه را و شما اگر توجه كنيد كه چه گروه هايي مخالفت با اين امر كردند و باز هم مي كنند و باز هم اصرار دارند به اين كه دانشگاه به همان ترتيبي كه سابق بود باز بشود، مي فهميد روش اين اشخاص چه روشي است . ما از مسايلي كه در كشور طرح مي شود، اشخاصي كه آن مسايل را طرح مي كنند مي شناسيم. آنها كه با – دانشگاه – انقلاب دانشگاه مخالف بودند، با اسم اين كه دانشگاه را مي خواهند اينها اصلش ببندند و اينها نمي خواهند كه دانشگاه در كار باشد» مشغول به تبليغات شدند.
    يك دسته از آنها همان ها بودند كه دانشگاه را سنگر قرار داده بودند و اتاق جنگ در دانشگاه به طوري كه گفته مي شود ايجاد كرده بودند و يك دسته از آن غربزده هايي كه به خيال خودشان اسلامي شدن دانشگاه و اسلامي شدن جوان هاي ما و اسلامي شدن دانشمندان ما با مقاصدشان مخالف بود اينها را طرد به ارتجاع كردند. مرتجعين يعني آنهايي كه نمي خواهند طرف شرق بروند كه مركز تمدن است به اصطلاح آنها و نمي خواهند طرف غرب بروند، كه آنها هم طرف شرق و غرب، هر دو را بهتر مي دانستند از اسلام . آنها مي خواهند اسلام نباشد هر چه مي‍خواهد باشد، آنها مي خواهند كه تربيت هاي اسلامي در دانشگاه هانباشد ديگر هر چه باشد مانعي ندارد، آنها مي خواهند كه دانشگاه و فيضيه با هم مرتبط نباشد براي اين كه اين ارتباط موجب اسلامي شدن دانشگاه مي شود و اين ارتباط اسباب اين مي ‍شود كه آن بدبيني هايي كه در طول مدت هاي زياد بين دانشگاه و طلاب علوم ديني حاصل شده بود از بين برود. وقتي اين بدبيني ها از بين رفت و دانشگاه در كنار فيضيه مشغول فعاليت شدند، دست اينهايي كه قبله شان شرق يا غرب است كوتا ه مي شود. و لهذا با تمام قوا كوشش مي‍كنند و مي كردند كه اين دو قشر را از هم جدا كنند و بدبين كنند، وقتي اين دو قشر از هم جدا شد و بدبين شدند به هم آنها كارهاي خودشان را هر طوري كه مي خواهند انجام بدهند. الان هم دست برنداشته اند از اين مطالبي كه مقصود اصلي آنهاست، الان هم آن قشري كه مي خواهد بدون اين كه يك تربيت صحيحي در دانشگاه بشود، دانشگاه به هر طوري كه هست باز بشود و هر طوري كه مي خواهد باشد، همان مسايل سابق پيش بيايد، آنها مردمي هستند كه خودشان را در مقابل غرب يا در مقابل شرق باخته اند و ملت خودشان را مي خواهند يا فداي بلوك شرقي بكنند يا فداي بلوك غربي.
    استقلال يك كشور بستگي به نوع تربيت دانشگاهي دارد

    و بايد دانشگاه آگاه باشد، توجه داشته باشد به اين نقشه ها و جوان هاي عزيز دانشگاهي ما، اينها توجه داشته باشند به اين مسايل، كه از دانشگاه است كه مي شود يك ملتي اصلاح بشود و از دانشگاه است كه مي تواند يك ملتي به تباهي كشيده بشود. اين دانشگاه و تربيت دانشگاهي است كه جوان هاي ما را يا طرف غرب مي كشد يا طرف شرق مي كشد و آنها را از خودشان تهي مي كند و وجهه آنها را متوجه به غرب و شرق مي كند ، تا اين كه غلبه كند و تمام جهات ايران را و شرق را و تمام بلاد مسلمين را از بين ببرد يا غرب غلبه كند و همه فرهنگ و چيزهاي ديگري را از ما بگيرند و به جاي آن يك مغز شرقي يا يك مغز غربي بنشانند و ملت ما را به تباهي بكشند . لكن بحمدالله ملت ما بيدار شده است و ملت ما اجازه اين اموري كه به نفع شرق است يا به نفع غرب است نمي‍دهد و ملت ما توجه پيدا كرده است به اين كه از دانشگاه است كه مي‍تواند يك كشوري كشور مستقل باشد و از دانشگاه است كه مي‍تواند يك كشوري كشور وابسته باشد.
    البته بايد آقايان دانشجويان و علماي دانشمند دست به دست هم بدهند و هر چه زودتر دانشگاه‍ها را به طريقه اسلامي، به طريقه ملي، دانشگاهي كه مال خود ملت باشد، دانشگاهي كه مال خود ملت اسلامي باشد، زودتر باز بشود و دست اشخاصي كه مي خواهند اين دانشگاه را به طرف شرق بكشند يا به طرف غرب بكشند اينها را كوتاه كنند و مقدرات دانشگاه را معلمين و اساتيد اسلامي به دست بگيرند و دانشگاه يك دانشگاه ملي براي ملت باشد نه اين كه زحمت را ملت بكشد و خرج دانشگاه هارا ملت به عهده بگيرد و يك دانشگاهي باشد كه اشخاصي كه از او بيرون مي آيند يا قبله شان شرق باشد يا قبله شان غرب باشد. بايد دانشگاه باز بشود لكن با آن وضعي كه بايد با آن تربيت هاي اسلامي و ملي و انساني باشد و اين طور نباشد كه ما فقط مي خواهيم باز باشد. باز بود و پنجاه سال هم باز بود، چه اشخاصي را بيرون داد؟ همان اشخاصي را كه ملت ما را مستقل و غير وابسته به شرق و غرب درست بكند، نه ملت را به طرف شرق بكشد و نه ملت را به طرف غرب بكشد، يك ملتي مستقل با فكر مستقل، كه با استقلال دانشگاه كشور مستقل مي شود. يك دانشگاهي كه با فيضيه دست به دست هم بدهند و شرق و غرب را كنار بزنند و خودشان عمل بكنند و نونهالان عزيز ما را طوري بار بياورند كه نه قبله آنها مسكو باشد ونه قبله آنها لندن باشد و نه قبله آنها واشنگتن، قبله آنها كعبه باشد و توجه آنها به خداي تبارك و تعالي باشد و اسلام را در آغوش بگيرند كه استقلال آنها، عزت آنها در سايه اسلام و اسلام براي علم آن قدر اجر قايل است كه شايد ديگر مسالك آن طور نباشند. اسلام دانشمندها را آن قدر ارج مي گذارد كه شايد ساير مسالك آن طور نباشد. در اسلام دانش بزرگترين چيز است لكن نه دانش آن طوري كه ما را به تباهي بكشد، نه دانشمندان آن طوري كه ملت ما را به آغوش غرب يا شرق ببرد اسلام كوشش دارد كه علم را در مغزهاي مستقل، در مغزهايي كه به طرف شرق و غرب نيستند، در مغزهايي كه به اسلام فكر مي كنند بار بياورد و اين استقلال است كه مي تواند كشور ما را مستقل كند. استقلال كشور منوط به استقلال همين دانشگاه هاو فيضيه هاست . دانشگاه و فيضيه دست به دست هم بدهند و استقلال كشور خودشان را حفظ كنند و اميد خودشان را از غير دانشگاه اسلامي و غير فيضيه اسلامي، اميد خودشان را از غير دانشگاه اسلامي و غير فيضيه اسلامي، اميد خودشان را از ديگران ببرند و اعتناي به اين نكنند كه مثلاً دانشگاهي با آخوند چرا با هم پيوند مي كنند. آنها از سايه آخوند هم مي ترسند، آنها برنامه شان اين است كه دانشگاه را از فيضيه جدا كنند، در سال هاي طولاني بناي آنها اين بود كه اين دو قشر را كه سعادت يك ملت و عظمت يك ملت و استقلال يك ملت بسته به اين دو قشر را از هم جدا كنند كه با هم دشمن كنند و ما ديديم و شما ديديد كه اين دو قشر با هم دشمن بودند تا اين انقلاب اسلامي پيدا شد و اسلام دعوت خودش را شروع كرد و دعوت اسلام پيوند همه قشرها و خصوصاً پيوند دانشگاه و فيضيه است و تا اين دو قشر با هم پيوند داشته باشند استقلال كشور شما محفوظ مي‍ماند. هم دانشگاه چشم هاي خودش را باز كند و هم فيضيه، بدانيد شما كه باز دست هايي در كار است كه شما ها را از هم جدا كنند. آنهايي كه استعمارگرند، آنهايي كه تابع استعمارگران هستند، آنهايي كه قبله شان يا لندن است يا واشنگتن يا مسكو، پيوند اين دو قشر از هم جدا باشند. همانطور كه ديديد كه در طول پنجاه سال سلطنت منحوس پهلوي كه سرسپردگي خودش را به دولت هاي خارج اثبات كرد، بين اين دو قشر جدايي افكندند و اينها را با هم دشمن كردند و ديگران و مخالفين با اين ملت از آب گل آلود ماهي گرفتند، ثروت هاي شما را در طول اين پنجاه سال و خصوصاً اين چندين سال سلطنت محمد رضا به باد فنا دادند و نتيجه، دشمني دانشگاه و فيضيه شد و دشمني دانشگاه و فيضيه بيمه كرد و مي كند، اگر خداي ناخواسته اعاده بشود، بيمه مي كند مصلحت هاي ابر قدرت ها را عزيزان دانشگاهي من! و عزيزان فيضيه من! آگاه باشيد كه دشمن ها در صددند بين شماها تفرقه بيندازند و توجه داشته باشيد كه اگر دانشگاه و فيضيه اصلاح بشود كشور شما استقلال خودش را بيمه مي‍كند.
    آن قلم ها و زبان هايي كه كوشش مي كنند كه اين دو قشر را از هم جدا كنند، آنها هستند كه يا قبله آنها مسكو و يا قبله آنها واشنگتن است و شما هوشيار باشيد كه اين مصلحت بزرگ را كه وحدت دانشگاه و فيضيه است از دست ندهيد و اميدوارم كه موفق باشيد كه خودتان كشور خودتان را مستقلاً اداره بكنيد، دست شما از طرف شرق و غرب به سوي خودتان برگردد و شرّ شرق و غرب از كشور ما به سوي خودشان برگردد. خداي تبارك و تعالي يار وپشتيبان فيضيه و دانشگاه باشد و يار و پشتيبان همه ي ملت.
    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    متن کامل بیانات امام خمینی علیه کاپیتولاسیون Ernesto_Rommel
    Jan-31-2008, 21:16

    در پی تصویب لایحه ذلت بار اعطای مصونیت سیاسی به اتباع آمریکایی در ایران (کاپیتولاسیون) در سال 1343 حضرت امام خمینی (ره) در تاریخ چهارم آبان ماه 1343 سخنرانی تاریخی و شدید اللحنی را علیه تصویب کاپیتولاسیون ایراد کردند که در تاریخ نهضت اسلامی ایران می درخشد. متن کامل این سخنرانی که منجر به دستگیری و تبعید حضرت امام به ترکیه و سپس نجف شد در ادامه آمده است.



    ● منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از





    بسم الله الرحمن الرحیم
    انالله و اناالیه راجعون. من تاثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار كنم، قلب من در فشار است؛ این چند روزی كه مسائل اخیر ایران را شنیده ام خوابم كم شده (گریه حضار) ناراحت هستم، قلبم در فشار است. با تاثرات قلبی روز شماری می كنم كه چه وقت مرگ پیش بیاید. (گریه شدید حضار)
    ایران دیگر عید (گریه حضار) ندارد، عید ایران را عزا كرده اند، (گریه حضار) عزا كردند و چراغانی كردند، عزا كردند و دستجمعی رقصیدند. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی كردند، پایكوبی كردند. اگر من به جای اینها بودم این چراغانی ها را منع می كردم، می گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند، بالای سرخانه ها بزنند، چادر سیاه بالا ببرند. عزت ما پایكوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایكوب كردند.
    قانونی در مجلس بردند؛ در آن قانون اولا" ما را ملحق كردند به پیمان وین و ثانیا الحاق كردند به پیمان وین! كه تمام مستشاران نظامی آمریكا با خانواده هایشان، با كارمندهای فنی شان، با كارمندان اداری شان، با خدمه شان، با هر كس كه بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی كه در ایران بكنند مصون هستند. اگر یك خادم امریكایی، اگر یك آشپز امریكایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور كند، زیر پا منكوب كند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاه های ایران حق ندارند محاكمه كنند! باز پرسی كنند! باید برود امریكا! آنجا در امریكا ارباب ها تكلیف را معین كنند! دولت سابق این تصویب را كرده بود و به كسی نگفت. دولت حاضر این تصویب نامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس و در چند وقت پیش از این به سنا بردند و با یك قیام و قعود مطلب را تمام كردند و باز نفسشان در نیامد. در این چند روز این تصویب نامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبت هائی كردند. مخالفت هائی شد، بعضی از وكلا هم مخالفت هائی كردند، صحبت هائی كردند لكن مطلب را گذراندند، با كمال وقاحت گذراندند، دولت با كمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری كرد. ملت ایران را از سگ های امریكا پست تر كردند. اگر چنانچه كسی سگ امریكائی را زیر بگیرد باز خواست از او می كنند، اگر شاه ایران یك سگ امریكائی را زیر بگیرد باز خواست می كنند و اگر چنانچه یك آشپز امریكائی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد،بزرگتر مقام را زیر بگیرد هیچ كس حق تعرض ندارد. چرا؟ برای اینكه می خواستند وام بگیرند از امریكا، امریكا گفت این كار باید بشود (لابد اینجور است) بعد از سه چهار روز وام 200 میلیونی، 200 میلیون دلاری تقاضا كردند، دولت آمریکا تصویب كرد كه در ظرف پنج سال مبلغ مزبور را به دولت ایران بدهند و در عرض 10 سال، 300 میلیون بگیرند. می فهمید یعنی چه؟ دویست میلیون دلار، هر دلاری 8 تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ایران برای نظام و در عرض 10 سال سیصد میلیون، آنطور كه حساب كردند 300 میلیون دلار از ایران بگیرند یعنی 100 میلیون دلار، یعنی 800 میلیون تومان از ایران در ازای این وام نفع بگیرند؛ معذلك، ایران خودش را فروخت برای این دلارها، ایران استقلال ما را فروخت، ما را جزء دول مستعمره حساب كرد، ملت مسلِم ایران را پست تر از وحشی ها در دنیا معرفی كرد، در ازای وام 200 میلیون كه 300 میلیون دلار پس بدهند. ما با این مصیبت چه بكنیم روحانیون با این مطالب چه بكنند به كجا پناه ببرند عرض خودشان را به چه مملكتی برسانند.
    كاپیتولاسیون مخالف رای ملت است:
    سایر ممالك خیال می كنند كه ملت ایران است، این ملت ایران است كه اینقدر خودش را پست كرده است، نمی دانند این دولت ایران است، این مجلس ایران است، این مجلس است كه هیچ ارتباطی به ملت ندارد، این مجلس، سرنیزه است و این مجلس چه ارتباطی به ملت ایران دارد، ملت ایران به اینها رای ندادند، علمای طراز اول، مراجع، بسیاریشان تحریم كردند انتخابات را، ملت تبعیت كرد از اینها رای نداد؛ لكن زور سرنیزه اینها را آورد در این كرسی نشاند.
    نفوذ روحانی مضر به حال دشمنان ملت است نه خود ملت:
    در یكی از كتاب های تاریخی كه امسال به طبع رسیده است و به بچه های ما تعلیم می شود، این است كه بعد از اینكه یك مسائل دروغی را نوشته است، آخرش نوشته است كه معلوم شد كه قطع نفوذ روحانیت، قطع نفوذ روحانیون در رفاه حال این ملت مفید است! رفاه حال ملت به این است كه روحانیون را از بین ببرند! همین طور است، اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد این ملت اسیر انگلیس، یك وقت باشد، اسیر امریكا، یك وقت باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد كه اسرائیل قبضه كند اقتصاد ایران را، نمی گذارد كه كالاهای اسرائیل در ایران بدون گمرك فروخته بشود. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد كه اینها سرخود یك همچنین قرضه بزرگی را به گردن ملت بگذارند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد این هرج و مرجی كه در بیت المال هست، بشود. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد كه هر دولتی هر كاری می خواهد انجام بدهد ولو صد در صد برضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد كه مجلس به این صورت مبتذل در آید. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد كه مجلس با سرنیزه درست بشود تا این فضاحت از آن پیدا بشود. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد كه دختر و پسر با هم در آغوش هم كشتی بگیرند چنانكه در شیراز شده است. اگر نفوذ روحانیون باشد. نمی گذارد كه دخترهای معصوم مردم زیر دست جوان ها در مدارس باشند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد كه زن ها را در مدرسه مردها ببرند، مردها را در مدرسه زن ببرند و فساد راه بیندازند. اگر نفوذ روحانیون باشد توی دهن این دولت می زنند، توی دهن این مجلس می زنند، وكلا را از مجلس بیرون می كنند. اگر نفوذ روحانیون باشد تحمیل نمی تواند بشود یك عده از وكلا بر سرنوشت یك مملكتی كه حكومت كنند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد یك دست نشانده امریكائی این غلطها را بكند، بیرونش می كنند از ایران. نفوذ ایرانی، نفوذ روحانی مضر به حال ملت است نخیر مضر به حال شماست، مضر به حال شما خائن هاست نه مضر به حال ملت. شما دیدید با نفوذ روحانی نمی توانید هر كاری را انجام دهید، هر غلطی را بكنید، می خواهید نفوذ روحانی را از بین ببرید. شما گمان كردید كه با صحنه سازی ها می توانید كه بین روحانیون اختلاف بیندازید نمی توانید، این خواب را باید به در مرگ برای شما حاصل شود، نمی توانید همچو كاری انجام دهید، روحانیون با هم هستند. من به تمام روحانیون تعظیم می كنم، دست تمام روحانیون را می بوسم، آن روز اگر دست مراجع رامی بوسیدم، امروز دست طلاب را هم می بوسم (گریه حضار) من امروز دست بقال را هم می بوسم (گریه شدید حضار).
    اعلام خطر به كلیه اقشار ملت:
    آقا من اعلام خطر می كنم، ای ارتش ایران! من اعلام خطر می كنم ای سیاسیون ایران! من اعلام خطر می كنم، ای بازرگانان! من اعلام خطر می كنم، ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر می كنم، ای فضلا! ای طلاب ! ای مراجع! ای آقایان! ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای تهران! ای شیراز! من اعلام خطر می كنم، خطردار است، معلوم می شود زیر پرده چیزهایی است و ما نمی دانیم. در مجلس گفتند نگذارید پرده ها بالا برود، معلوم می شود برای ما خواب ها دیده اند. از این بدتر چه خواهند كرد. نمی دانم از اسارت بدتر چه از ذلت بدتر چه؟ چه می خواهند با ما بكنند. چه خیالی دارند اینها. این قرضه دلار چه به سر این ملت می آورد این ملت فقیر ده سال 100 میلیون دلار، 800 میلیون تومان نفع پول به آمریكا بدهد! در عین حال ما را بفروشید برای یك همچو كاری!
    نظامیان امریكائی، مستشاران نظامی امریكایی به شما چه نفعی دارند آقا اگر این مملكت اشغال امریكاست پس چرا اینقدر عربده می كشید، پس چرا اینقدر دم از ترقی می زنید اگر این مستشاران نوكر شما هستند پس چرااز ارباب ها بالاترشان می كنید پس چرا از شاه بالاترشان می كنید اگر نوكرند مثل سایر نوكرها با آنها عمل كنید، اگر كارمند شما هستند مثل سایر ملل كه با كارمندانشان عمل می كنند شما هم عمل كنید. اگر مملكت ما اشغال آمریكائیست پس بگوئید، پس ما را بردارید بریزید بیرون از این مملكت. چه می خواهند با ما بكنند این دولت چه می گوید به ما، این مجلس چه كرد با ما این مجلس غیر قانونی این مجلس محرم، این مجلسی كه به فتوای و به حكم مراجع تقلید تحریم شده است، این مجلسی كه یك وكیلش از ملت نیست، این مجلسی كه به ادعا می گوید ما از انقلاب سفید آمده ایم. آقا كو این انقلاب سفید! پدر مردم را در آوردند. آقا من مطلعم، خدا می داند كه من رنج می برم، من مطلعم از این دهات، من مطلعم از این شهرستان های دور افتاده، از این قم بدبخت، من مطلعم از گرسنگی خوردن مردم، از وضع زراعت مردم.
    سكوت در مقابل ابرقدرت ها از معاصی كبیره است:
    آقا فكری بكنید برای این مملكت، فكری بكنید برای این ملت. هی قرض روی قرض بیاورید! هی نوكر بشوید! البته دلار نوكری هم دارد، دلارها را شما می خواهید استفاده كنید نوكریش را ما بكنیم. اگر ما زیر اتومبیل رفتیم كسی حق ندارد به امریكائی ها بگوید بالای چشمت ابروست لكن شماها استفاده اش را بكنید، مطلب این طور است. نباید گفت اینها را آن آقایانی كه می گویند كه باید خفه شد، این جا هم باید خفه شد این جا هم خفه بشویم ما را بفروشند و خفه بشویم قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم والله گناهكار است كسی كه داد نزند، والله مرتكب كبیره است كسی كه فریاد نكند (گریه شدید حضار).
    به داد اسلام برسید:
    ای سران اسلام به داد اسلام برسید، ای علمای نجف به داد اسلام برسید، ای علمای قم به داد اسلام برسید، رفت اسلام. (گریه شدید حاضرین در مجلس) ای ملل اسلام! ای سران ملل اسلام! ای روئسای جمهور ملل اسلامی! ای سلاطین ملل اسلامی! ای شاه به داد خودت برس، به داد همه ما برسید. ما زیر چكمه امریكا برویم چون ملت ضعیفی هستیم! چون دلار نداریم! امریكا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریكا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر.
    امروز دولت آمریكا منفورترین دولت در نظر ماست:
    اما امروز سر و كار ما با این خبیث هاست، با امریكاست. رئیس جمهور امریكا بداند، بداند این معنا را كه منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما، امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما، یك همچنین ظلمی به دولت اسلامی كرده است، امروز قرآن با او خصم است، ملت ایران با او خصم است. دولت امریكا بداند این مطلب را، ضایع كردند او را در ایران، خراب كردند او را در ایران.
    ما را به آمریكا فروختند:
    برای مستشارها مصونیت می گیرید بیچاره وكلا داد زدند آقا از این دوست های ما بخواهید به ما این قدر تحمیل نكنند، ما را نفروشید، ما را به صورت مستعمره در نیاورید، كی گوش داد به اینها. از پیمان وین یك ماده را اصلا ذكر نكرده اند، ماده 32 ذكر نشده است، من نمی دانم آن ماده چه است، من كه نمی دانم رئیس مجلس هم نمی داند، وكلا هم نمی دانند، نمی دانند كه قبول كردند طرح را. طرح را قبول كردند، طرح را امضا كردند، تصویب كردند اما عده ای اقرار كردند كه ما اصلا نمی دانیم چیست. (آنها هم لابد امضا نكرده باشند) آن عده دیگر بدتر از آنها بودند، یك عده جهالند اینها. رجال سیاسی ما، صاحب منصب های بزرگ ما، رجال سیاسی ما، یكی بعد از دیگری را كنار می گذارند، الان در مملكت ما به دست رجال سیاسی كه وطنخواه باشند چیزی نیست، در دست آنها چیزی نیست،ارتش هم بداند یكی تان را بعد از دیگری كنار می گذارند، دیگر برای شما آبرو گذاشتند برای نظام شما آبرو گذاشتند كه یك سرباز امریكائی بر یك ارتشبد ما مقدم است یك آشپز امریكائی بر یك ارتشبد ما مقدم شد در ایران دیگر برای شما آبرو باقی ماند اگر من بودم استعفا می كردم، اگر من نظامی بودم استعفا می كردم، من این ننگ را قبول نمی كردم، اگر من وكیل مجلس بودم استعفا می كردم.
    قطع نفوذ روحانی قطع ید رسول الله است:
    باید نفوذ ایرانی ها قطع بشود! باید مصونیت برای آشپزهای امریكائی، برای مكانیك های امریكائی برای اداری امریكائی، اداری و فنی، مامورین، كارمندان اداری، كارمندان فنی برای خانواده هایشان مصونیت باشد لكن آقای قاضی در حبس باشند! آقای اسلامی را با دستبند ببرند این ور و آن ور! این خدمتگزارهای اسلام، علمای اسلام در حبس باید باشند، وعاظ اسلام در حبس باشند، طرفداران اسلام باید در بندرعباس حبس باشند برای این كه اینها طرفدار روحانیت هستند، خودشان یا روحانی اند یا طرفدار روحانی. این را در تاریخ ایران دست مردم دادند اینها، سند دست دادند كه معلوم شد رفاه حال این ملت به این است كه قطع نفوذ روحانیین بشود! یعنی چه رفاه حال ملت در این است كه قطع ید رسول الله... از این ملت بشود! روحانیون خودشان چیزی نیستند كه، روحانیون هر چه دارند از رسول الله است، باید قطع ید رسول الله از این ملت بشود! اینها این را می خواهند، این را می خواهند تا اسرائیل با دل راحت هر كاری این جا بكند، تا آمریكا با دل راحت هر كاری می خواهد بكند.
    تمام گرفتاری های ما از امریكا است:
    آقا تمام گرفتاری ما از این آمریكاست، تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم از امریكاست، این وكلا هم از امریكا هستند، این وزرا هم از امریكا هستند، همه تعیین آنهاست، اگر نیستند چرا نمی ایستند در مقابل، داد بزنند؟
    روحانیت سدی در مقابل مطامع استعمارگران:
    من الان حافظه ام درست نیست، نمی توانم بفهم مطلب را خوب، الان در حال انقلاب هستم، در یك مجلس از مجالس سابق كه مرحوم مدرس، مرحوم آسید حسن مدرس در آن مجلس بود، اولتیماتومی از دولت روس آمد به ایران كه اگر فلان قضیه را انجام ندهید (كه من حالا هیچی از آن را یادم نیست) ما از فلان جا كه قزوین ظاهرا بوده است می آئیم به تهران و تهران را می گیریم و دولت ایران هم فشار آورد به مجلس كه باید این را تصویب كند. یكی از مورخین، مورخین آمریكائی می نویسد كه: یك روحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: آقایان اگر بناست ما از بین برویم چرا با دست خودمان برویم، رد كرد. مجلس به واسطه مخالفت او جرات پیدا كرد و رد كرد و هیچ غلطی هم نكردند. روحانی این است، یك روحانی توی مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروی را، روسیه سابق را، پیشنهاد اولتیماتومش را یك روحانی ضعیف، یك مشت استخوان رد كرد. امروز هم باید روحانی نباشد، برای همین قطع ید روحانی باید بكنند تا به آمال و آرزوی خودشان برسند، من چه بگویم؟!
    بر ملت است كه فریاد بزند چرا ما را فروختید:
    این قدر انباشته است مطالب، این قدر مفاسد در این مملكت زیاد است كه من با این حالم، با این سینه ام، با این وضعم نمی توانم عرضه بكنم، نمی توانم مطالب را به آن مقداری كه می دانم به عرض شما برسانم؛ لكن شما موظفید به رفقایتان بگوئید، آقایان موظفند ملت را آگاه كنند، علما موظفند ملت را آگاه كنند، ملت موظف است كه در این امر صدا در بیاورد، با آرامش عرض برساند، به مجلس اعتراض كند، به دولت اعتراض كند كه چرا یك همچنین كاری كردید چرا ما را فروختید مگر ما، بنده شما هستیم؟
    دولت و مجلس غیرقانونی و خائن به اسلام و ملتند:
    شما كه وكیل ما نیستید، وكیل هم بودید، اگر خیانت كردید به مملكت خود به خود از وكالت بیرون می روید، این خیانت به مملكت است. خدایا اینها خیانت كردند به مملكت ما. خدایا دولت به مملكت ما خیانت كرد، به اسلام خیانت كرد، به قرآن خیانت كرد. وكلای مجلسین خیانت كردند، آنهایی كه موافقت كردند با این امر، وكلای مجلس سنا خیانت كردند، این پیرمردها، وكلای مجلس شورا آنهائی كه رای دادند خیانت كردند به این مملكت، آنها وكیل نیستند، دنیا بداند اینها وكیل ایران نیستند اگر هم بودند من عزلشان كردم، از وكالت معزولند، تمام تصویب نامه هائی كه تا حالا نوشته اند، تمامش غلط است. از اول مشروطه تا حالا بر حسب نص قانون، به حسب نص قانون، قانون را اگر قبول دارند به حسب نص، به حسب نص قانون، بر حسب اصل دوم متمم قانون اساسی تا مجتهدین نظارت نكنند در مجلس، قانون هیچی نیست، كدام مجتهد نظارت می كند الان اگر پنج تا ملا تو این مجلس بود، اگر یك ملا تو این مجلس بود تو دهن اینها می زد، نمی گذاشت این كار بشود. من به آنان كه به ظاهر مخالفت كردند، این حرف را دارم به آنها، چرا آقا خاك تو سرتان نریختید چرا پا نشدید یقه آن مردك را بگیرید همین من مخالفم و سر جای خود بنشینید و آن همه تملق بگوئید! مخالفت این است. باید هیاهو كنید، باید بریزید وسط مجلس، به هم باید بپرید كه نگذرد این مطلب، به صرف اینكه من مخالفم درست می شود! دیدید كه می گذرد، پس نگذارید یك همچون مجلسی وجود پیدا كند، از مجلس بیرونشان كنید. ما این قانونی را كه در مجلس واقع شد، قانون نمی دانیم. ما این مجلس را مجلس نمی دانیم، ما این دولت را دولت نمی دانیم، اینها خائنند به مملكت ایران، خائنند.
    خداوندا امور مسلمین را اصلاح كن. خداوندا دیانت مقدسه اسلام را عظمت به آن عنایت فرما. خدایا اشخاصی كه خیانت می كنند به این آب و ملك، خیانت می كنند به اسلام، خیانت می كنند به قرآن، آنها را نابود كن.
    والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    متن کامل سخنان امام خمینی(ره)در12بهمن 57
    من بايد عرض كنم كه محمد رضاي پهلوي، اين خائن خبيث براي ما رفت، فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان هاي ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحيه اقتصاد خراب كرد.
    آنروز تمامی رسانه های بزرگ جهان دریک گورستان جمع شده بودند تابزرگترین واقعه قرن 21را مخابره کنند.

    همه رسانه ها چشم انتظارتحلیل ها و خبرهای داغی بودند که احتمالا باید درروزهای آینده رخ میداد ..

    اما تمام این انتظارات به 10 دقیقه ساده ختم شد ...

    ده دقیقه ای که جهانی را تکان داد ..

    متن کامل سخنان رهبر فقید انقلاب اسلامی در12بهمن 1357:



    بسم الله الرحمن الرحيم

    ما در اين مدت مصيبت ها ديده ايم، مصيبت هاي بسيار بزرگ و بعضي پيروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصيبت هاي زن هاي جوان مرده، مردهاي اولاد از دست داده، طفل هاي پدر از دست داده.

    من وقتي چشمم به بعضي از اينها كه اولاد خودشان را از دست داده اند مي افتد، سنگيني در دوشم پيدا مي شود كه نمي توانم تاب بياورم. من نمي توانم از عهده اين خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآيم، من نمي توانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خدا داد، خداي تبارك و تعالي بايد به آنها اجر عنايت فرمايد.

    من به مادرهاي فرزند از دست داده تسليت عرض مي كنم و در غم آنها شريك هستم. من به پدرهاي جوان داده، من به آنها تسليت عرض مي كنم. من به جوان هائي كه پدرانشان را در اين مدت از دست داده اند تسليت عرض مي كنم.

    خوب، ما حساب بكنيم كه اين مصيبت ها براي چه به اين ملت وارد شد، مگر اين ملت چه مي گفت و چه مي گويد كه از آنوقتي كه صداي ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد. ملت ما چه مي گفتند كه مستحق اين عقوبات شدند ملت ما يك مطلبش اين بود كه اين سلطنت پهلوي از اول كه پايه گذاري شد برخلاف قوانين بود. آنهائي كه در سن من هستند، مي دانند و ديده اند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاي آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه راي سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلي بود، بلكه اصل رژيم سلطنتي از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلي است و خلاف حقوق بشر است. براي اينكه ما فرض مي كنيم كه يك ملتي تمامشان راي داند كه يك نفري سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، راي آنها براي آنها قابل است؛ لكن اگر چنانچه يك ملتي راي دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقي ملت پنجاه سال از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مي كند سرنوشت هر ملتي به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائيد كه زمان اول قاجاريه نبوديم، اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمي تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه راي مثبت دادند، اما راي مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطيني كه بعدها مي آيند.

    در زماني كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه راي دادند براي سلطنت قاجاريه، به چه حقي راي دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صدوپنجاه سال پيش از اين، يك ملتي بوده، يك سرنوشتي داشته است و اختياري داشته ولي او اختيار ماها را نداشته است كه يك سلطاني را بر ما مسلط كند. ما فرض مي كنيم كه اين سلطنت پهلوي، اول كه تاسيس شد به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين مي شود كه - بر فرض اينكه اين امر باطل، صحيح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصي كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر اين جمعيتي كه الان بيشتر شان، بلكه الا بعض قليلي از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند، چه حقي داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؛ بنابر اين سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غير قانوني است، پس سلطنت محمدرضا هم غير قانوني است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانوني بوده، چه حقي آنها داشتند كه براي ما سرنوشت معين كنند هر كسي سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاي ما ولي ما هستند؟

    مگر آن اشخاصي كه درصد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مي توانند سرنوشت يك ملتي را كه بعدها وجود پيدا كنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانوني نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتي كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتي كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مي گويد كه ما نمي خواهيم اين سلطان را. وقتي كه اينها راي دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژيم سلطنتي را نمي خواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از براي اينكه سلطنت او باطل است.

    حالا مي آئيم سراغ دولت هائي كه ناشي شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائي كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضي از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسي كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتي هستيد كه در تهران سكني داريد، من از شما مردم تهران سوال مي كنم كه آيا اين وكلائي كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتيد كه اينها را خودتان تعيين كنيد اكثر اين مردم مي شناسند اين افرادي را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم. مجلسي كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانوني است.

    بنابر اين اينهائي كه در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اينكه حقوق هر فرض كنيد كه وكيلي اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهائي هم كه در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتي كه ناشي مي شود از يك شاهي كه خودش و پدرش غير قانوني است، خودش علاوه بر او غيرقانوني است، وكلائي كه تعيين كرده است غيرقانوني است، دولتي كه از همچو مجلسي و همچو سلطاني انشا بشود، اين دولت غيرقانوني است. اين ملت حرفي را كه داشتند در زمان محمدرضاخان مي گفتند كه اين سلطنت را ما نمي خواهيم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم مي گويند كه ما اين وكلا را غيرقانوني مي دانيم، اين مجلس سنا را غيرقانوني مي دانيم، اين دولت را غيرقانوني مي دانيم. آيا كسي كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غير قانوني هستند، مي شود كه قانوني باشد ما مي گوئيم كه شما غير قانوني هستيد بايد برويد. ما اعلام مي كنيم كه دولتي كه به اسم دولت قانوني خودش را معرفي مي كند، حتي خودش قبول ندارد كه قانوني است، خودش تا چند سال پيش از اين، تا آنوقتي كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانوني است، حالا چه شده است كه مي گويد من قانوني هستم اين مجلس غيرقانوني است، از خود وكلا بپرسيد كه آيا شما را ملت تعيين كرده است هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را مي دهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيه اش، در حوزه انتخابيه اش از مردم سوال مي كنيم كه اين آقا آيا وكيل شما هست، شما او را تعيين كرديد حتما بدانيد كه جواب آنها نفي است. بنابر اين آيا يك ملتي كه فرياد مي كند كه ما اين دولت مان، اين شاه مان، اين مجلس مان برخلاف قوانين است و حق شرعي و حق قانوني و حق بشري ما اين است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است كه يك قبرستان شهيد براي ما درست بكنند، در تهران، يك قبرستان هم در جاهاي ديگر

    من بايد عرض كنم كه محمد رضاي پهلوي، اين خائن خبيث براي ما رفت، فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان هاي ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحيه اقتصاد خراب كرد.

    تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سال هاي طولاني با همت همه مردم، نه يك دولت اين كار را مي تواند بكند و نه يك قشر از اقشار مردم اين كار را مي توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمي توانند اين به هم ريختگي اقتصاد را از بين ببرند. شما ملاحظه كنيد، به اسم اينكه ما مي خواهيم زراعت را، دهقان ها را دهقان كنيم، تا حالا رعيت بودند و ما مي خواهيم حالا دهقانشان كنيم، اصلاحات ارضي درست كردند، اصلاحات ارضي شان بعد از اين مدت طولاني به اينجا منتهي شد كه بكلي دهقاني از بين رفت، بكلي زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج؛ يعني محمدرضا اين كار را كرد تا بازار درست كند از براي آمريكا و ما محتاج به او باشيم در اينكه گندم از او بياوريم، برنج از او بياوريم، همه چيز را، تخم مرغ از او بياوريم يا از اسرائيل كه دست نشانده آمريكاست بياوريم.



    بنابراين كارهائي كه اين آدم كرده به عنوان اصلاح، اين كارها خودش افساد بوده است. قضيه اصلاحات ارضي يك لطمه اي بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شايد بيست سال ديگر ما نتوانيم اين را جبرانش بكنيم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود اين معنا. فرهنگ ما را يك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را اين عقب نگه داشته به طوري كه جوان هاي ما تحصيلاتشان در اينجا تحصيلات تام و تمام نيست و بايد بعد از اينكه يك مدتي در اينجا يك نيمه تحصيلي كردند آن هم با اين مصيبت ها، آن هم با اين چيزها، بايد بروند در خارج تحصيل بكنند. ما پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است دانشگاه داريم و قريب سي و چند سال است كه اين دانشگاه را داريم لكن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نكرده، رشد انساني ندارد، تمام انسان ها و نيروي انساني ما را از بين برده است اين آدم.



    اين آدم به واسطه نوكري كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلويزيونش مركز فحشاست، راديويش بسياريش فحشاست، مراكزي كه اجازه دادند براي اينكه باز باشد، مراكز فحشاست، اينها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشي بيشتر از كتابفروشي است، مراكز فساد ديگر الي ماشائالله است. براي چه سينماي ما مركز فحشاست.



    ما با سينما مخالف نيستيم ما با مركز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم ما با فحشا مخالفيم. ما با تلويزيون مخالف نيستيم ما با آن چيزي كه در خدمت اجانب براي عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروي انساني ماست، با آن مخالف هستيم. ما كي مخالفت كرديم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتي كه از اروپا پايش را در شرق گذاشت خصوصا در ايران، مركز چيزي كه بايد از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سينما يكي از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد و شما مي دانيد كه جوان هاي ما را اينها به تباهي كشيده اند و همين طور ساير اين جاها. ما با اينها در اين جهات مخالف هستيم. اينها به همه معنا خيانت كرده اند به مملكت ما.

    و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غير دادند، به آمريكا و غير از آمريكا دادند، آني كه به آمريكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه براي پايگاه درست كردن براي آقاي آمريكا. ما، هم نفت داديم و هم پايگاه براي آنها درست كرديم. آمريكا با اين حيله كه اين مرد هم دخالت داشت، با اين حيله نفت را از ما برد و براي خودش در عوض پايگاه درست كرد يعني اسلحه آورده اينجا كه ارتش ما نمي تواند اين اسلحه را استعمال بكند، بايد مستشارهاي آنها باشند، بايد كارشناس هاي آنها باشند. اين هم از ناحيه نفت كه اين نفت ما را اگر چند سال ديگر خداي نخواسته اين عمر پيدا كرده بود، عمر سلطنتي پيدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، اين ملت بكلي ساقط شده بود و بايد عملگي كند براي اغيار. ما كه فرياد مي كنيم از دست اين، براي اين است. خون هاي جوان هاي ما براي اين جهات ريخته شده، براي اينكه آزادي مي خواهيم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر برديم، نه مطبوعات داشتيم، نه راديوي صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم، نه خطيب توانست حرف بزند، نه اهل منبر مي توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مي توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هيچ يك از اقشار ملت كارشان را مي توانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اختناق به طريق بالاتر باقي است و باقي بود و الا هم باز نيمه حشاشه او كه باقي است، نيمه حشاشه اين اختناقي هم باقي است. ما مي گوئيم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اينها غير قانوني است واگر ادامه به اين بدهند اينها مجرمند و بايد محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه مي كنيم.

    من دولت تعيين مي كنم، من تو دهن اين دولت مي زنم، من دولت تعيين مي كنم، من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي كنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمريكا از اين پشتيباني كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيباني بكنيد، انگليس هم از اين پشتيباني كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيباني بكنيد.

    يك نفر آدمي كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هر جا بگوئيد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه مي آورند توي خيابان ها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم مي كنند، از اين حرف ها هم مي زنند لكن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). مي گويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمي شود. خوب واضح است اين، يك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غيرقانوني بايد برود، تو غيرقانوني هستي، دولتي كه ما مي گوئيم، دولتي است كه متكي به آراي ملت است، متكي به حكم خداست، تو بايد يا خدا را انكار كني يا ملت را. بايد سرجايش بنشيند اين آدم و يا اينكه به امر آمريكا و اينها وادار كند يك دسته اي از اشرار را اين ملت را قتل عام كند.

    ما تا هستيم نمي گذاريم اينها سلطه پيدا كنند، ما نمي گذاريم دوباره اعاده بشود آن حيثيت سابق و آن ظلم هاي سابق، ما نخواهيم گذشت كه محمدرضا برگردد، اينها مي خواهند او را برگردانند، بيدار باشيد. اي مردم! بيدار باشيد، نقشه دارند مي كشند، ستاد درست كرده مرديكه در آن جائي كه هست، روابط دارند درست مي كنند، مي خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدي كه همه چيزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستي ما به كام آمريكا برود. ما نخواهيم گذاشت، تا جان داريم نخواهيم گذاشت و من از خداي تبارك و تعالي سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض مي كنم بر همه ما واجب است كه اين نهضت را ادامه بدهيم تا آنوقتي كه اينها ساقط بشوند و ما به واسطه آراي مردم، مجلس سنا درست بكنيم و دولت اول را، دولت دائمي را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش يك حرف مزخرفي است، هميشه بوده.) تعيين بكنيم.

    و من بايد يك نصحيت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكي از اركان ارتش، يك قشرهائي از ارتش. اما آن نصحيتي كه مي كنم اين است كه ما مي خواهيم كه شما مستقل باشيد، ماها داريم زحمت مي كشيم، ماها خون داديم، ماها جوان داديم، ماها حيثيت و آبرو داديم، مشايخ ما حبس رفتند، زجر كشيدند، مي خواهيم كه ارتش ما مستقل باشد. آقاي ارتشبد! شما نمي خواهيد شما نمي خواهيد مستقل باشيد

    آقاي سرلشكر! شما نمي خواهيد مستقل باشيد، شما مي خواهيد نوكر باشيد من به شما نصحيت مي كنم كه بيائيد در آغوش ملت، همان كه ملت مي گويد بگوئيد، ما بايد مستقل باشيم، ملت مي گويد ارتش بايد مستقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهاي آمريكا و اجنبي باشد، شما هم بيائيد، ما براي خاطر شما اين حرف را مي زنيم، شما هم بيائيد براي خاطر خودتان اين حرف را بزنيد، بگوئيد (ما مي خواهيم مستقل باشيم، ما نمي خواهيم اين مستشارها باشند.) ما كه اين حرف را مي زنيم كه ارتش بايد مستقل باشد، جزاي ما اين است كه بريزيد توي خيابان خون جوان هاي ما را بريزيد كه چرا مي گوئيد من بايد مستقل باشم ما مي خواهيم تو آقا باشي.

    و اما تشكر مي كنم از اين قشرهائي كه متصل شدند به ملت، اينها آبروي خودشان را، آبروي كشورشان را، آبروي ملت شان را اينها حفظ كردند. اين درجه دارها، همافرها، افسرهاي نيروي هوائي، اينها همه مورد تشكر و تمجيد ما هستند و همين طور آنهائي كه در اصفهان و در همدان و در ساير جاها، اينها تكليف شرعي، ملي، كشوري خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتيباني از نهضت اسلامي ملت را كردند ما از آنها تشكر مي كنيم و به اينهائي كه متصل نشدند مي گوئيم كه متصل بشويد به اينها، اسلام براي شما بهتر از كفر است، ملت براي شما بهتر از اجنبي است. ما براي شما مي گوئيم اين مطلب را، شما هم براي خودتان اين كار را بكنيد، رها بكنيد اين را، خيال نكنيد كه اگر رها كرديد ما مي آئيم شما را به دار مي زنيم. اين چيزهائي است كه شماها يا كسان ديگر درست كرده اند والا اين همافرها و اين درجه دارها و اين افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ مي كنيم و ما مي خواهيم كه مملكت، مملكت قوي باشد، ما مي خواهيم كه مملكت داراي يك نظام قدرتمند باشد، ما نمي خواهيم نظام را به هم بزنيم، ما مي خواهيم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشي از ملت در خدمت ملت، نه نظامي كه ديگران سرپرستي اش را بكنند و ديگران فرمان به آن بدهند.

    والسلام عليكم ورحمت الله وبركاته

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    امام خميني و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
    امام خميني و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران / سيد جواد ميرخليلي

    چكيده
    با توجه به اين مسئله مهم كه بخش اعظمي از سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با آرمان هاي اسلامي و مفاهيم مكتبي آميخته شده است، امام خميني به منزله رهبر و ايدئولوگ اين حكومت، مباني نظري و اصول خاصي را براي سياست خارجي آن ارائه مي نمايند. از آن جا كه اين مباني و اصول از جايگاه خاصي برخوردارند؛ در اين مقاله، سعي مي شود تا به برخي از مهم ترين آموزه ها ، اصول و اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام خميني با توجه به گفته ها و نوشته هاي ايشان اشاره گردد. هم چنين رابطة مباني، اصول و اهداف نيز مورد بررسي قرار مي گيرد.
    واژه هاي كليدي: امام خميني، سياست خارجي، سياست خارجي جمهوري اسلامي، صدور انقلاب، استقلال.
    مقدمه
    سياست خارجي، همواره و در همه جا، از مناقشه انگيزترين حوزه هاي سياست گذاري بوده است، ولي متأسفانه در ايران، اهميت واقعي و نقش آن در رقم خوردن سرنوشت كشور و ملت و زمينه سازي فراز و نشيب ها و نيز ارزش بي چون و چراي اش به منزلة يكي از بزرگ ترين ابزارهاي تأمين يك پارچگي ارضي، امنيت سرزميني، وجهه و اعتبار بين المللي، پيشبرد اهداف و برنامه هاي ملي در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ... چنان كه بايد و شايد، و به شيوه اي علمي بازشناخته نشده است.(1)
    و حتي ديگر كشورهاي مسلمان خاورميانه مانند ديگر دولت هاي در حال توسعه، تنها در همين اواخر با خود مفهوم «سياست خارجي» آشنا شده اند.(2)
    برنارد لوئيس، مفهوم «سياست خارجي» را مانند اغلب ملزومات زندگي عمومي و سياسي امروزي در جهان اسلامي، مفهومي بيگانه و نو مي داند.(3)
    اما سياست خارجي تمام كشورها در تعامل با محيط است و سياست مداران و تحليل گران سياسي به اين موضوع توجه دارند. امام خميني به منزله فقيهي كه داراي ديدگاه هاي سياسي مبتني بر اصول و قواعد فقهي است، دربارة سياست خارجي به طور اعم و سياست خارجي حكومت اسلامي به صورت اخص، نظراتي را ارائه نموده اند. ايشان به پويش سياست خارجي با تأكيد بر گفتمان رشد محور اعتقاد داشتند؛ بدين معنا كه سياست خارجي، به معناي سياست بيروني ام القري در قبال كشورهاي واقع در فراسوي مرزهاي نظام اسلامي است.
    با توجه به اهميت آرا و انديشه هاي امام خميني، در اين نوشتار بعد از پرداختن به مفهوم سياست خارجي به اصول و مباني سياست خارجي حكومت اسلامي از ديدگاه ايشان خواهيم پرداخت.
    مفهوم شناسي سياست خارجي
    براي ورود به بحث در آغاز بايد به مفهوم سياست خارجي بپردازيم. دانشمندان علوم سياسي و روابط بين الملل، در تعريف سياست خارجي گفته اند:
    جهتي را كه يك دولت بر مي گزيند و در آن از خود تحرك نشان مي دهد و نيز شيوة نگرش دولت را نسبت به جامعه بين المللي، سياست خارجي مي گويند.(4)
    بر اساس تعريفي ديگر:
    تدوين، اجرا و ارزيابي تصميم گيري هايي كه از ديدگاه خاص همان كشور جنبة برون مرزي دارد.(5)
    و نيز دربارة مفهوم سياست خارجي گفته اند:
    راهبرد يا رشته طراحي شده عمل كه به وسيلة تصميم گيرندگان يك دولت در مقابل ديگر دولت ها و واحدهاي بين المللي به منظور اهداف مشخص اعمال مي شود.(6)
    به عبارت ديگر سياست خارجي، بازتاب اهداف و سياست هاي يك دولت در صحنه روابط بين الملل و در ارتباط با ساير دولت ها، جوامع و سازمان هاي بين المللي، نهضت ها، افراد بيگانه و حوادث و اتفاقات جهاني مي باشد.
    و شايد بتوان اين تعريف از سياست خارجي را نسبتاً روشن و مناسب دانست كه:
    مجموعه خط مشي ها، تدابير، روش ها و انتخاب مواضعي است كه يك دولت در برخورد با امور و مسائل خارجي در چارچوبة اهداف كلي حاكم بر نظام سياسي اعمال مي نمايد.(7)
    اساساً هر دولتي، داده هاي سياست خارجي خود را در جهتي تنظيم مي نمايد كه سرانجام، خواست ها و نيازهاي امنيتي، استراتژيك، اقتصادي، سياسي، فرهنگي يا نظامي اش در كوتاه مدت يا بلند مدت، تأمين گردد.(8)
    البته اهداف سياست خارجي بايد به گونه اي هم آهنگ تنظيم گردد تا تأمين منافع ملي محقق شود.
    اما با وجود آن كه تصميم گيرندگان، نقش اساسي در فرايند سياست گذاري خارجي ايفا مي نمايند، با اين وجود در بسياري از موارد، اين تصميمات، محصول تجربه هاي تاريخي، اعتقادات سياسي و ايدئولوژيك و ... است.
    در حقيقت، ارزش هاي جوامع، ساخته و پرداختة فرهنگ، فرهنگ سياسي، تربيت و ... است. ارزش ها باعث هدايت انسان ها به سوي جنبه هاي متعالي انسان، ثروت، قدرت، اعتبار، انزوا و غيره مي شود. و حتي در مواردي هدف هاي سياست خارجي در چهار چوب يك ايدئولوژي خاص تعريف و تبيين مي گردد.(9)
    در خاتمه بحث مفهوم شناسي سياست خارجي بايد به اين مطلب نيز به صورتي گذرا اشاره كرد كه سياست خارجي، حوزه اي از فعاليت علمي و عملي است كه مؤلفه هاي آن از خصيصه هاي متناقضي برخوردارند. به قول كنت والتز:
    آن چه در سياست خارجي مورد نياز است، صرفاً مجموعه اي از خصيصه ها نيست، بلكه به جاي آن نيازمند موازنه اي حساس بين واقع گرايي و تحليل، انعطاف و پا برجائي صلاحيت و ميانه روي، و بالاخره تداوم و تغيير هستيم.(10)
    اكنون به بررسي مراحل سياست خارجي در تاريخ ايران مي پردازيم.
    مراحل سياست خارجي در ايران
    در واقع مي توان سه دورة كاملاً متمايز را براي بررسي سياست خارجي ايران و يا ديپلماسي در تاريخ ايران در نظر گرفت:
    1. دوران كلاسيك؛ كه روابط نوين بين المللي و تعامل امروزين، ميان كشورها وجود نداشت و هر كشوري بر مبناي مجموعه اي از عوامل داخلي و بر اساس معيارهاي خاص حكومت داري و نسبت هاي فكري و اجتماعي، مناسباتي با همسايگان خود و منازعاتي بارقيبان خود داشت و در اين چهارچوب ها گاه كمي فراتر رفته و با همساية همسايگان نيز ارتباط برقرار مي ساخت.
    اين دوره تا اواخر قاجاريه تداوم داشت.
    2. دوران استعمار و استقلال؛ كه مقدمات آن در ميانه عهد قجر و با آگاهي نسبي نخبگان ايراني از اوضاع جهاني، خاصه، وضع ملل باختر آغاز شد، در مشروطيت به اوج خود رسيد و آن مبدأ به نقطه عطفي در تحول نگرش سياست هاي كارگزاران حكومتي ايران در موضوع روابط خارجي بدل گرديد. در اين دوران، الزامات و مفاهيم نوين از سوي ايران به ديده گرفته شد و حقوق متقابل كشورها و منافع مورد منازعه، همراه با تبعات حقوقي آن مطرح گشت.
    3. دوران عزت و استقلال؛ كه با توجه به فضاي دو قطبي، در هنگامة پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 آغاز شد. البته ژئويوليتيك خاص ايران نيز در تكوين سياست خارجي نوين ايران دخيل بود.
    در بحبوحة انقلاب اسلامي، دو شعار استراتژيك: «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» و «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» با الهام از انگاره ها و نظريات امام خميني، موجب رواج انديشة تازه اي در ملت و نخبگان ايران گرديد. اين نظريّات كه صبغه اي عميقاً ديني داشت و برآيند شخصيت مذهبي امام و هدايت هاي مكرر و ساختار عميق ديني در آحاد ملت ايران بود، با روشن بيني و درايت حضرت امام موجب خروج ايران از دايرة بستة جهان دو قطبي و خيزش به سوي افق هاي تازه بود؛ افق هايي كه اساس آن بر پايه عزت ملي، منافع ملي، حقوق انساني و احترام متقابل بر مبناي آموزه هاي اسلامي استوار شده بود.(11)
    در واقع اين روند، اهداف سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را نيز ترسيم مي كند كه به ايجاد يك جامعه اسلامي بر اساس مباني شيعي، تعارض با اسرائيل و غرب به ويژه آمريكا، دفاع از مسلمانان و دفاع از نهضت هاي آزادي بخش و ... منجر مي گردد.(12)

    قبل از ورود به بحث دربارة اصول و مباني و اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام(ره)، به تبيين اين مفاهيم پرداخته مي شود.

    مباني، اصول و اهداف
    دربارة مفهوم «مباني» بايد گفت كه نقش عمده و تعيين كننده در تصميم سازي ها، به مباني و ساختار فكري و باورهاي دولت مردان و سياست مداران بر مي گردد. در حقيقت، نوع حكومت ها و مباني مشروعيت آنها، اساس و شيوة رفتار سياست خارجي آن را هم چون سياست داخلي اش متفاوت مي سازد.(13)
    هم چنين دربارة مفهوم «اصل» گفته اند كه اصل به معناي بيخ، بن، اساس، ريشه، قاعده، قانون و ... آمده است. اصول، جمع اصل است كه در هر علم، عبارت از قواعد اساسي مي باشد كه آن دانش بر آن استوار بوده و اصل هر چيز آن است كه وجود آن بدان متكي است. البته بايد گفت كه به كار گيري واژة اصل در كشور ما به مفهوم دقيق آن چندان مورد توجه نيست، همان گونه كه برخي معتقدند: نه تنها در محاورة جاري و روزانه، هر كس، هر چه را كه مهم مي داند، اصل تلقي نموده و تحت عنوان اصول از آن ياد مي كند، بلكه صاحب نظرات و متفكران بسياري نيز لااقل در خصوص سياست خارجي به هر معنا و مفهوم ضروري اصل مي گويند، در حالي كه هر مفهوم مهمي اصل نيست.(14)
    در مورد مفهوم «هدف» گفته شده كه ورود هر دولتي به عرصة جهاني بر اساس اهداف و انگيزه هاي آن شكل مي گيرد. اهداف برون مرزي حكومت، نمودي از نيازها و خاستگاه هاي ذهني و رواني بازيگران سياست خارجي و تصورات برگرفته از واقعيات پيرامون ان است. در اين جا اهداف به منزلة مقصد سياست خارجي در نظر گرفته شده است.(15)

    مباني سياست خارجي از ديدگاه امام
    يكي از ويژگي هاي سياست خارجي دولت اسلامي با ساير كشورها مورد مباني و چگونگي تكيه بر منابع عقلي و نقلي است. با توجه به اين كه امام خميني، رهبري ايدئولوگ و داراي انديشه سياسي مبتني بر اسلام است؛ بنابراين با توجه به مباني خاص اسلام از جمله كتاب و سنّت به بيان اصولي بر اساس مباني پرداخته است. در حقيقت، ساختار سياست خارجي بر مبناي التزام به احكام شرع مقدس صورت مي گيرد.
    بنا براين ارزشي هاي اخلاقي و عقل، مباني امام را در مورد سياست خارجي شكل مي دهند. ايشان با تأكيد بر انساني و اخلاقي بودن محتواي انقلاب مي فرمايد:
    محتواي اين انقلاب، اسلام و اخلاق اسلامي و اخلاق انساني و تربيت انسان ها بر موازين انسانيت بوده است.(16)
    و در جاي ديگري مي فرمايند:
    معنا ندارد كه دولت اسلامي ايران با دولتي كه هيچ اعتقاد به اسلام و به اخلاق بشريت ندارد، سرميز اصلاح بنشيند.(17)
    براي توضيح بيشتر بايد گفت كه براي مثال، مبناي اصل دفاع از مستضعفان در سياست خارجي از نگاه امام، قرآن كريم است.(18)
    و يا در خصوص ياري مظلومان به سخن امام علي(ع) استناد مي كند و مبناي خود را بر آن قرار مي دهد كه:
    كونا لظالم خصما و للمظلوم عونا؛ دشمن ستم گر و يار ستم ديده باشيد.(19)

    اصول سياست خارجي حكومت اسلامي از ديدگاه امام
    اصول سياست خارجي مي تواند چهار چوب رفتاري لازم را به كارگزاران نظام اسلامي ارائه دهد، و پاي بندي به اين اصول، وجه تمايز دولت اسلامي از ديگر دولت هاست. در واقع دولت اسلامي بر اساس مباني و با اصول مشخص براي رسيدن به اهداف خاص تلاش مي كند.
    اصول سياست خارجي را كه امام خميني طراحي نموده و به صورت قوانين موضوعه، تدوين و سعي در اجراي آن مي شد را مي توان به منزله يكي از منابع رسمي تصميم گيري در سياست جمهوري اسلامي ايران به حساب آورد. به گونه اي كه حتي رهبر جديد انقلاب اسلامي بارها بيان داشته اند كه خط كلّي در سياست جمهوري اسلامي ايران، همان خطّي است كه امام خميني(ره) تبيين و ترسيم نموده اند.(20)
    در حقيقت، خصوصيات و ويژگي هاي منحصر به فرد حضرت امام خميني(ره) هم چون فقاهت، شجاعت، سازش ناپذيري، قاطعيت، خلوص و عرفان به حدّي بود كه نقش پر قدرتي را براي ايشان ايجاد كرده بود و اين نقش رهبري در چگونگي اتخاذ تصميمات در ابعاد داخلي و خارجي از اهميت فوق العاده اي برخوردار بود.(21)
    اينك به بررسي اصول سياست خارجي از ديدگاه امام خميني مي پردازيم:
    1. اصل صدور انقلاب: صدور انقلاب از موضوعات مورد توجه امام بوده كه به معناي صادر كردن تجربه هاي انقلاب اسلامي به ساير كشورهاي جهان است. از ديدگاه امام خميني، منظور از صدور انقلاب، همان گسترش اسلام است.(22)
    امام در اين باره اعتقاد دارد كه:
    ما با صدور انقلاب مان كه در حقيقت صدور اسلام راستين و بيان احكام محمدي(ص) است، به سيطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه مي دهيم.(23)
    از نگاه ايشان براي پيروزي بر مشكلات، بايد در مقابل همه قدرت ها ايستاد و ارزش هاي انساني را از اين جا به ساير نقاط جهان صادر كرد. در واقع صدور انقلاب در نگاه ايشان، صبغة فرهنگي دارد.
    روح الله رمضاني دربارة صدور انقلاب ايران مي گويد:
    ظهور صدور انقلاب به مثابه اصلي بنيادي در سياست خارجي، هم چون خود انقلاب ايران، بازتاب پويايي سياسي داخلي ايران است.(24)
    در واقع، هدف اصلي سياست خارجي ايران، از همان آغاز به كار حكومت جديد، تبليغ و گسترش اسلام انقلابي بود؛ اين هدف در وظيفه اي ريشه داشت كه قرآن براي مسلمانان در جهت تحقق و تبليغ پيام الهي در سراسر گيتي معين كرده است. هدف صدور انقلاب با گسترش و فتوحات تاريخي اسلام، تحت حاكميت حضرت محمد(ص) همراه شده بود.(25)
    روح الله رمضاني در جاي ديگري خواسته امام خميني مبني بر صدور انقلاب را ريشه دار در ايدئولوژي او و فرهنگ سياسي ايران- اسلامي مي داند.(26)
    امام دربارة صدور انقلاب مي فرمايند:
    ما بايد با شدت هر چه بيشتر انقلاب خود را به جهان صادر كنيم و اين طرز فكر را كه قادر به صدور انقلاب نيستيم، كنار بگذاريم؛ زيرا اسلام بين كشورهاي اسلامي تمايز قائل نيست. ما حامي تمام محرومان مي باشيم. همه ابر قدرت ها و همه قدرت ها براي از بين بردن ما برخاسته اند. اگر ما در محيط محدودي باقي بمانيم، قطعاً با شكست رو به رو مي شويم.(27)
    ما انقلاب مان را به تمام جهان صادر مي كنيم، چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنين نيفكند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبران هست، ما هستيم.(28)
    البته ايشان براي جلوگيري از سوء استفاده از معناي صدور انقلاب و برداشت هاي منفي از آن ياد آور مي شوند كه:
    اين كه مي گوييم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معني غلط را از آن برداشت نكنند كه ما مي خواهيم كشور گشايي كنيم. همه كشورها بايد در محل خودشان باشند. ما مي خواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شد و خودشان از ابر قدرت ها فاصله گرفتند و [نجات] دادند، دست آنها را از مخازن كوتاه كردند، اين در همه ملت ها و در همه دولت ها بشود. معني صدور انقلاب اين است كه همه ملت ها و همه دولت ها بيدار شوند و خودشان را از اين گرفتاري كه دارند نجات بدهند.(29)
    با توجه به مطالب فوق مي توان به اين نتيجه رسيد كه صدور انقلاب از ديدگاه امام خميني، همان صدور اسلام ناب محمدي(ص) است كه جزء رسالت ها و تعهدات دولت اسلامي به شمار مي رود. و در نتيجه، حمايت از ملت هاي محروم و مستضعف و حمايت از حكومت جهاني اسلام در اين راستا، مفهوم و معنا پيدا مي كند.
    2. اصل نفي سبيل: از ديگر اصول سياست خارجي امام خميني، نفي سلطه گري و سلطه پذيري است. ايشان براي حيات زير سلطه غير، ارزشي قائل نمي شوند، بلكه ارزش حيات را به آزادي و استقلال مي دانند و با توجه به آيه شريفه «لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا»(30) كه مي فرمايد خداوند، سلطه اي براي كافرين بر مؤمنين قرار نداده، اذعان مي دارند كه:
    ما منطق مان، منطق اسلام، اين است كه سلطه نبايد از غير بر شما باشد. نبايد شما تحت سلطه غير برويد. ما هم مي خواهيم نرويم زير سلطه. (31)
    3. دفاع از كيان اسلام و مسلمانان: ايشان برنامه سياست خارجي ايران را برنامه اسلام ذكر مي كنند و مي فرمايند:
    ما براي دفاع از اسلام و ممالك اسلامي و استقلال ممالك اسلامي در هر حال مهيا هستيم. برنامه ما برنامه اسلام است، وحدت كلمة مسلمين است، اتحاد ممالك اسلامي است... .(32)
    و در جاي ديگري دفاع از تمام مسلمين را لازم مي دانند:
    ما كشور را، كشور ايران نمي دانيم، ما همه ممالك اسلامي را از خودمان مي دانيم، مسلم بايد اين طور باشد. ما دفاع از همه مسلمين را لازم مي دانيم.(33)
    4. اصل احترام متقابل و عدم دخالت در امور يك ديگر: امام در اين مورد قائل به اين است كه اسلام براي همه و دلسوز براي بشر است و ما همه تابع اسلام و دلسوز براي بشر هستيم. به اين معنا كه «ما با هيچ ملتي بد نيستيم، اسلام آمده بود براي تمام ملل، براي ناس، ... ما اعلام مي كنم كه نظر تجاوز به هيچ يك از كشورهاي اسلامي و غير اسلامي نداريم...»(34)
    ايشان در جاي ديگري فرمودند:
    ملت ايران اجازه نمي دهد كه هيچ مملكتي در امور داخلي او دخالت كند و آزادي و استقلال خودش را حفظ مي كند، و با تمام كشورها هم به طور متقابل عمل خواهد كرد.(35)
    حضرت امام در موارد متعدد به اين مسئله (روابط حسنه و متقابل) در سياست خارجي اشاره كرده اند.
    وقتي خبرنگار مجله امريكايي تايم از ايشان سؤال مي كند كه: در جمهوري اسلامي به طور كلي سياست خارجي شما چگونه خواهد بود؟ امام در جواب مي فرمايند:
    جمهوري اسلامي ما با تمام ممالك روابط حسنه دارد و احترام متقابل، قائل است، در صورتي كه آنها هم احترام متقابل، قائل باشند.(36)
    5. اصل نفي ظلم و حمايت از مظلوم: امام خميني با استناد به سيرة انبيا، ملت اسلام را پيرو مكتبي مي دانست كه برنامه آن در دو كلمة «نه ستم كنيد، نه مورد ستم قرار گيريد؛ لا تَظلمون و لا تُظلمون» خلاصه مي شود.(37)
    امام در بيانات خود در جمع سفرا در تاريخ 22/11/59 فرمودند:
    ما نه ظلم خواهيم كرد؛ و نه مظلوم خواهيم واقع شد.(38)
    در واقع، امام مي خواهد تا با ابر قدرتها و ظالمان مخالفت شود. ايشان سازش با ظالم را ظلم به مظلومان و ظلم به شرع و خلاف رأي انبياء مي دانست:
    ما تحت رهبري پيغمبر اسلام اين دو كلمه را مي خواهيم اجرا كنيم؛ نه ظالم باشيم و نه مظلوم... (39)
    6. اصل نه شرقي- نه غربي: اين اصل كه در واقع يكي از شعارهاي اساسي مردم در بحبوحه انقلاب بود و برگرفته از سخنان امام خميني(ره) كه در موارد متعددي به اين مسئله اشاره كرده اند:
    ملت ايران بدون اتكا به غرب و شرق مي خواهد روي پاي خود بايستد و بر سرمايه هاي مذهبي و ملّي خود استوار باشد.(40)
    در جاي ديگري به معناي اين شعار توجه مي دهند كه:
    اين كه جوانان ما مي گويند «نه شرقي نه غربي»، معنايش اين است كه هيچ كدام در ايران دخالت نكنند؛ و اين كاملاً بجا و بحق است.(41)
    در واقع ايشان به دنبال دولت اسلامي آزاد و مستقل است كه فارغ از گرايش به سوي غرب و شرق باشد و تعادل قوا در اين منطقه از جهان حفظ شود.

    اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام
    1. استقلال: اين مفهوم، علي رغم فشارهاي بين المللي و بحران هاي داخلي، به معناي انزواي ايران نبود، بلكه امام خميني، حريم واقعي ملت ايران و حقوق و حرمت پايمال شدة آنها را دائماً مورد تأكيد قرار داده و هر نوع رابطه اي را در مرز اصطكاك با اين اصل، مورد ارزش يابي منفي يا مثبت قرار مي دادند.
    در واقع استقلال سياسي از اصولي به شمار مي رود كه تأمين كنندة عزت جامعه اسلامي است. امام خميني ريشه هاي آسيب به استقلال را، فكري فرهنگي، ارزيابي نموده و بزرگ ترين وابستگي ملت هاي مستضعف به ابرقدرت ها و مستكبران را وابستگي فكري و دروني مي دانست كه ساير وابستگي ها از آن سرچشمه مي گيرد.
    ايشان راهكار حصول به مقصود و كسب استقلال فكري و رهايي از وابستگي را در دريافتن مفاخر مأثر ملي فرهنگي مي دانست. و بزرگ ترين فاجعه براي ملت ما را وابستگي فكري مي دانست كه گمان مي كنيم همه چيز از غرب است و ما در همه ابعاد فقيريم و بايد از خارج وارد كنيم.(42)
    البته وقتي سخن از استقلال در سياست خارجي يك كشور به ميان مي آيد، منظور استقلال در سه مرحله سياست گذاري، تصميم گيري و اجراي تصميم است كه مصاديق آن در زمينه هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي، دفاعي و غيره ظاهر مي شود. گرچه در نگاه اول، استقلال سياسي با اهميّت به نظر مي رسد؛ اما از ديدگاه امام (ره) استقلال فرهنگي مهم تر از آن است.(43)
    بنابراين براي دست يابي به استقلال مي بايست به خود باوري فكري و خوديابي دست يافت. امام در اين باره مي فرمايند:
    اساس، باور اين دو مطلب است: باور ضعف و سستي و ناتواني. و باور قدرت و قوه و توانايي اگر ملت، اين باور را داشته باشد كه ما مي توانيم در مقابل قدرت هاي بزرگ بايستيم، اين باور، اسباب اين مي شود كه توانايي پيدا مي كنند و در مقابل قدرت هاي بزرگ ايستادگي مي كنند.(44)
    البته ايشان از وابستگي اقتصادي كه به وابستگي سياسي مي انجامد، نيز غافل نشده و توصيه مي كردند كه بايد از جهت اقتصادي نيز فارغ شويم. در رابطه با عدم وابستگي اقتصادي نيز فرمودند:
    كار كردن شما و فعال بودن شما علاوه بر ارزش هاي مادي و معنوي كه براي شما دارد، كشور شما را از وابستگي نجات مي دهد.(45)
    امام در جواب خبرنگاري كه از ايشان سؤال كرده بود كه سياست خارجي جمهوري اسلامي، خصوصاً در رابطه با ابر قدرت ها، چه خواهد بود؟ فرمودند:
    سياست دولت اسلامي، حفظ استقلال، آزادي ملت و دولت و كشور و احترام متقابل بعد از استقلال تمام خواهد بود و فرقي بين ابر قدرت ها و غير آنها نيست.(46)
    در نهايت، امام، استمرار استقلال سياسي، اجتماعي، اقتصادي و امنيت كشور را وابسته به قواي نظامي و انتظامي دانسته و از آنها به منزلة ركن استقلال كشور ياد مي نمايد.(47)
    2. وحدت امت اسلامي: ايشان وحدت بين مسلمالنان و مستضعفان و ساير دول اسلامي را چاره ساز گرفتاري ها مي دانست و از سران كشورهاي اسلامي مي خواست تا در برابر دشمن خارجي، توحيد كلمه داشته باشند:
    هان اي مسلمانان جهان، و مستضعفان تحت سلطه ستم گران، به پاخيزيد و دست از اتحاد به هم دهيد و از اسلام و مقدرات خود دفاع كنيد و از هياهوي قدرت مندان نهراسيد... . (48)
    3. دفاع از مستضعفين و كمك به نهضت هاي آزادي بخش: از ديدگاه امام خميني، براي رهايي مستضعفين از شرّ فساد و برخورداري از يك زندگي شرافت مندانه انساني، بايد مستضعفين دست در دست يك ديگر داده و قدرت مستكبران را محدود نمايند و در اين راه سياست ايران بر حمايت از آنهاست:
    جمهوري اسلامي ايران هم در كنار شما و هم در كنار همة مسلمانان، بلكه در كنار همة مستضعفان جهان خواهد بود.(49)
    و در ارتباط با كمك به نهضت هاي آزادي بخش جهان مي فرمايند:
    ملت آزادة ايران هم اكنون از ملت هاي مستضعف جهان در مقابل آنان كه منطق شان توپ و تانك و شعارشان سر نيزه است كاملاً پشتيباني مي نمايد. ما از تمام نهضت هاي آزادي بخش در سراسر جهان كه در راه خدا و حق و حقيقت و آزادي مبارزه مي كنند، پشتبياني مي كنيم.(50)
    و در جاي ديگر دربارة حمايت از اين جنبش ها تا رسيدن به جامعه آزاد مي گويند:
    من بار ديگر از تمام جنبش هاي آزادي بخش جهان پشتبياني مي نمايم و اميدوارم تا آنان براي تحقق جامعه آزاد خويش پيروز شوند. اميد است دولت اسلامي در مواقع مقتضي به آنان كمك نمايد.(51)
    4. روابط حسنه مدارا و مسالمت آميز: امام در اين ارتباط مي فرمايند:
    با همة دولت ها به طور مدارا رفتار مي كنيم و هيچ وقت ميل نداريم كه با خشونت رفتار كنيم... .(52)
    و حتي ايشان صلح و زندگي مسالمت آميز با مردم دنيا را با زندگي در بين مردم جهان مي آميزند و مي گويند:
    ما صلح مي خواهيم. ما با همه مردم دنيا صلح مي خواهيم باشيم. ما مي خواهيم مسالمت با همه دنيا داشته باشيم. ما مي خواهيم در بين مردم دنيا زندگي بكنيم.(53)
    5. روابط بر پايه مباني اسلامي و انساني: ايشان با ذكر اين نكته كه روابط انساني با هيچ جا مانعي ندارد، و ما با ملت ها خوب هستيم،(54) مي فرمودند:
    بايد روابط بن ملت ها بر اساس مسائل معنوي باشد و در اين رابطه، بُعد مسافت تأثيري ندارد و چه بسا كشورهايي كه هم جوار هستند، اما رابطه معنوي بين آنها نيست، بنابراين روابط ديگر هم نمي تواند مثمر ثمر باشد. ما روابط مان با كشورها بر اساس مباني اسلام خواهد بود.(55)
    رابطه مباني، اصول و اهداف
    درخاتمه بحث بايد به اين مطلب اشاره كرد كه با توجه به فرض گرفتن اين مسئله كه سياست خارجي جمهوري اسلامي داراي مبناست، اين مباني در اصول و نيز اهداف تأثير گذار است. بنابراين با توجه به مباني مورد استفاده امام در مورد سياست خارجيف اصولي چون دفاع از مستضعفان و ياري مظلومان و ... از آن مستفاد شده است. هم چنين در رابطه با رابطه اصول با اهداف بايد اشاره كرد كه هر چند ممكن است در مواردي معدود، اصول با اهداف، تزاحم پيدا كند، مثلاً در مورد ايجاد وحدت بين مسلمانان، لوازمي وجود دارد كه در برخي مواضع با اصول تحديد كنندة مسئوليت هاي فراملي اصطكاك پيدا مي كند. اما بايد توجه داشت كه موارد تزاحم، كم است و حتي در اين موارد معدود نيز مي توان به نحوي بين اصول و اهداف، سازش برقرار نمود.
    جمع بندي
    سياست خارجي همواره از مناقشه بر انگيزترين حوزه هاي سياست گذاري بوده است. در اين عرصه عوامل مختلفي تأثير گذارند كه در انقلاب اسلامي، حضرت امام داراي جايگاه ويژه اي در تبيين اصول و مباني سياست خارجي هستند.
    در اين نوشتار، بعد از بحث دربارة مفهوم شناسي سياست خارجي به طور اعم و سياست خارجي ايران به صورت اخص، به بحث درباره اصول مباني و اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام خميني پرداخته شد.
    در واقع آن چه كه در ميان اصول، مباني واهدف گفته شده از ديدگاه ايشان، بارز بود و جلب توجه مي كرد و سياست خارجي ايران را تشكيل مي داد، عبارت بودند از: استقلال، صدور انقلاب، اتحاد امت اسلامي، احترام به حقوق متقابل، نفي ظلم، اصل نفي سبيل، روابط حسنه و مسالمت آميز با ديگران، دفاع از كيان اسلام و مسلمين، سياست نه شرقي، نه غربي، گسترش روابط بر اساس مباني اسلامي و انساني و كمك به نهضت هاي آزادي بخش. هم چنين رابطه با اصول سياست خارجي سعي شد تا تقدم و تأخر اصول نيز رعايت گردد.
    در رابطه با هر يك از اين موارد به نمونه اي از سخنان امام خميني اشاره شد و شايد بتوان به اين مطلب اذعان كرد كه در برخي از موارد، ديدگاه ايشان از ساختار و حقوق بين الملل موجود فراتر مي رود. از جمله قرائت ايشان از اسلام كه اسلام ناب محمدي(ص) را در نظر داشتند در مقابل اسلام آمريكايي. و هم چنين ويژگي هاي ديگري مانند: ظلم ستيزي و عدم سازش، مبارزه و ايستادگي در برابر مستكبران و ستم گران كه در تضاد با آنها بود.
    در پايان نيز به رابطه اصول با اهداف و نيز مباني با اصول به صورت اجمال پرداخته شد.
    پي نوشت ها

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    متن کامل بیانات امام خمینی (ره)


    به گزارش گروه سیاسی «شبکه خبر دانشجو»، متن کامل بیانات امام خمینی (ره) که ۱۲ بهمن ۵۷ در بهشت زهرا ایراد شده، به شرح زیر است:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده.
    من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید.
    من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می کنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می کنم. من به جوان هائی که پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می کنم.
    خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید که از آنوقتی که صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند که مستحق این عقوبات شدند ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی که در سن من هستند، می دانند و دیده اند که مجلس موسسان که تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس کردند و با زور، وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رای داند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لکن اگر چنانچه یک ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می کند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید که زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همه ملت هم ما فرض کنیم که رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی که بعدها می آیند. در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یک از ما زمان آقامحمدخان را ادراک نکرده، آن اجداد ما که رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است که یک سلطانی را بر ما مسلط کند. ما فرض می کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این می شود که - بر فرض اینکه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الان بیشتر شان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادارک آنوقت را نکرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آنوقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید که ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رای دادند به اینکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است.
    حالا می آئیم سراغ دولت هائی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی که ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وکلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا. شما الان اطلاع دارید که در این مجلسی که حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید که در تهران سکنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می کنم که آیا این وکلائی که در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید اکثر این مردم می شناسند این افرادی را که به عنوان مجلس و به عنوان وکیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهائی که در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینکه حقوق هر فرض کنید که وکیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهائی هم که در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی که ناشی می شود از یک شاهی که خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلائی که تعیین کرده است غیرقانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند که این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می گویند که ما این وکلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا کسی که خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود که قانونی باشد ما می گوئیم که شما غیر قانونی هستید باید بروید. ما اعلام می کنیم که دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می کند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیرقانونی است، حالا چه شده است که می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را می دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست، شما او را تعیین کردید حتما بدانید که جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یک ملتی که فریاد می کند که ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند، در تهران، یک قبرستان هم در جاهای دیگر
    من باید عرض کنم که محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستان های ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه کنید، به اسم اینکه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان کنیم، اصلاحات ارضی درست کردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد که بکلی دهقانی از بین رفت، بکلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند از برای آمریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل که دست نشانده آمریکاست بیاوریم.
    بنابراین کارهائی که این آدم کرده به عنوان اصلاح، این کارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یک لطمه ای بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری که جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
    این آدم به واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده، تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مرکز چیزی که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید که جوان های ما را اینها به تباهی کشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کرده اند به مملکت ما.
    و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریکا و غیر از آمریکا دادند، آنی که به آمریکا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست کردن برای آقای آمریکا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست کردیم. آمریکا با این حیله که این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست کرد یعنی اسلحه آورده اینجا که ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بکند، باید مستشارهای آنها باشند، باید کارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت که این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعت مان را هم که تمام کرده، این ملت بکلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای اغیار. ما که فریاد می کنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینکه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او که باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند و ما آنها را محاکمه می کنیم.
    من دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم، من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد (تکبیر حضار) این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده به ارتش دستور داده که از او پشتیبانی بکنید، انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می کنند، از این حرف ها هم می زنند لکن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی که ما می گوئیم، دولتی است که متکی به آرای ملت است، متکی به حکم خداست، تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینکه به امر آمریکا و اینها وادار کند یک دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام کند.
    ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا کنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت که محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می کشند، ستاد درست کرده مردیکه در آن جائی که هست، روابط دارند درست می کنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می کنم بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بکنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یک حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بکنیم.
    و من باید یک نصحیت به ارتش بکنم و یک تشکر از یکی از ارکان ارتش، یک قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی که می کنم این است که ما می خواهیم که شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می کشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، می خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید.
    آقای سرلشکر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوکر باشید من به شما نصحیت می کنم که بیائید در آغوش ملت، همان که ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریکا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما که این حرف را می زنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید که چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی.
    و اما تشکر می کنم از این قشرهائی که متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی کشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ کردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی که در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تکلیف شرعی، ملی، کشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را کردند ما از آنها تشکر می کنیم و به اینهائی که متصل نشدند می گوئیم که متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از کفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این کار را بکنید، رها بکنید این را، خیال نکنید که اگر رها کردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم. این چیزهائی است که شماها یا کسان دیگر درست کرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ می کنیم و ما می خواهیم که مملکت، مملکت قوی باشد، ما می خواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی که دیگران سرپرستی اش را بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
    والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •