پاسخ: در ابتدا لازم است مجموع آياتى كه به طور مطلق پيرامون خلود سخن مى گويد وارد بحث كنيم آنگاه با واقع بينى خاصى به تفسير آنها بپردازيم.
قرآن در آيات مختلف گروههاى ياد شده در زير را مخلد در دوزخ مى داند.
اينك اجمال عناوين اين گروهها:
1. كافران.
2. مشركان.([1])
3. منافقان.([2])
4. مرتدان.([3])
5. تكذيب كنندگان آيات الهى.([4])
6. دشمنان خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم).([5])
7. عاصيان و متمردان امر خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم). ([6])
8. ظالمان و ستمگران.([7])
9. اشقياء.([8])
10. مجرمان.([9])
11. غوطهوران در خطا.([10])
12. افراد بدكار.([11])
13. قاتل مؤمن.([12])
14. رباخواران.([13])
15. روى گردانان از قرآن.([14])
16. سبك اعمالان .([15])
عناوين چهارگانه نخست جاى بحث و گفتگو نيست، زيرا همگى تحت عنوان كافر قرار گرفته اند و در اين كه همه ى آنان در آتش مخلدند اختلاف نظرى وجود ندارد، و لذا از بحث پيرامون آنها صرف نظر مى كنيم و به تفسير ديگر عناوين مى پردازيم:
1. تكذيب كنندگان آيات الهى
آيه وارد در مورد اين عنوان مربوط به كافران است اين آيه از خطابات نخستين است كه پس از آفرينش آدم و حوا از جانب خدا به فرزندان آدم خطاب شده است و مى فرمايد:
(يا بَنى آدَمَ إِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتى فَمَنِ اتَّقى وَأَصْلَحَ فَلا خَوفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ * وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِ آياتِنا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).([16])
«اى فرزندان آدم البته اگر پيامبرانى از شما به سوى شما بيايند و آيات مرا بر شما بخوانند، آن كس كه تقوا پيشه سازد و خود را اصلاح كند بر او ترس و اندوهى نيست ولى آنان كه به تكذيب آيات ما برخيزند و كبر ورزند، اهل آتش بوده و پيوسته در آنجا مى باشند».
با توجه به مضمون هر دو آيه روشن مى شود كه هدف آن دو اين است كه مردم در برابر رسولان خدا دو گروهند، گروهى آنان را تصديق كرده و گروهى ديگر آنان را تكذيب مى كنند، گروه نخست در بهشت و گروه دوم در عذاب دايم.
ناگفته پيدا است كه گروه دوم همان كافران ومنكران پيامبران مى باشند.
2. دشمنى با خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)
قرآن در اين مورد مى فرمايد:
(أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فيها ذلِكَ الْخِزىُ الْعَظيمُ).([17])
«آن كس كه با خدا و رسول او دشمنى ورزد، براى او است آتش دوزخ جاودانه در آن اين است خوارى بزرگ».
فعل (يُحادِد) از ماده «حدّ» به معنى نهايت و پايان چيزى، اخذ شده است و مقصود در اين جا عداوت و دشمنى است و به طور مسلم دشمنى با خدا و رسول او مساوى با تكذيب رسالت رسولان و نبوت پيامبران است و چنين فردى كافر خواهد بود.
گذشته از اين، آيه، به حكم سياق، مربوط به منافقان است كه هرگز در باطن ايمان نياورده و تنها تظاهر به ايمان مى كنند.
براى بدست آوردن مفهوم «محادّه» با خدا و رسول مى توانيد به آيات ديگرى كه در اين زمينه وارد شده است مراجعه نماييد و از همگى آنها به روشنى به دست مى آيد كه يك چنين رفتار مربوط به گروه غير مؤمن به خدا و رسول او است چنان كه مى فرمايد:
(لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ...ُ) .([18])
«هرگز گروه مؤمن به خدا و روز ديگر (قيامت) را نمى بينى كه گروهى را كه خدا و پيامبر او را دشمن داشته اند، آنان را دوست بدارند».
و مقصود اين است كه هرگز ايمان با ايجاد رابطه دوستى با دشمنان خدا و رسول او قابل جمع نيست.([19])
3. عاصيان و متمردان
قرآن درباره ى آنان مى فرمايد:
(إِلاّ بَلاغاً مِنَ اللّهِ وَرِسالاتِهِ وَمَنْ يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فِيها أَبَداً * حَتّى إِذا رَأَوا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً).([20])
(«من مالك چيزى نيستم) مگر اين كه مأمورم پيام الهى و رسالت او را به شما برسانم و آن كس كه نسبت به خدا و رسول او عصيان ورزد براى او است آتش دوزخ، جاودانه وپيوسته در آنجا».
گروه عاصى آنگاه كه وعيدهاى الهى را ديدند در آن وقت مى فهمند كه چه كسى از نظر يار وياور ناتوان تر و از نظر شمار و تعداد كم تر است؟
هرگاه به جمله (وَمَنْ يَعْصِ اللّهََ وَرَسُولَهُ...) اكتفا ورزيم، طبعاً آيه معنى وسيعى خواهد داشت كه مؤمنان مرتكبان كبيره را نيز در بر مى گيرد ولى با توجه به سياق آيات خواهيم ديد، اين آيه مربوط به منكران پيامبران و تحقير كنندگان آنان مى باشد، و گواه بر اين مطلب دوچيز است كه يادآور مى شويم:
الف: در اين سوره از آيه 18تا 28 محور سخن مشركان وگروه كافران است آنجا كه مى فرمايد:
(وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً) .([21])
«مسجدها از آنِ خدا است با خدا كسى را نخوانيد».
و باز مى فرمايد:
(قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبّى وَلا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً).([22])
«من خدايم را مى خوانم و كسى را شريك او قرار نمى دهم».
بنابراين محور آيات، مشركان و كافران است و طبعاً مقصود از عاصيان و نافرمانان گروهى خواهند بود كه با توحيد او مخالفت ورزيده و اصول و فروع دين خدا را نمى پذيرند.
ب: در آيه ى (24) آنان را تهديد كرده مى گويد: به زودى آخرت را مى بينيد، آنگاه مى فهميد كه كم ياور و كم شمار كيست؟ و اين جمله مى فهماند كه طرف سخن مشركان و كافران هستند كه پيامبران را به خاطر كم ياورى و اين كه طرفداران آنان افراد معدودى مى باشند، تحقير مى كردند. و با توجه به اين دو قرينه نمى توان گفت مقصود از عصيان هر نوع سرپيچى ونافرمانى است به گونه اى كه سرپيچى افراد مؤمن را نيز شامل شود.
4. ظالمان و ستمگران
(ثُمَّ قيلَ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَونَ إِلاّ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ) .([23])
«آنگاه به افرادى كه ستم كرده اند گفته مى شود، عذاب پيوسته را بچشيد، جز آنچه را كه انجام مى داديد جزا داده نمى شويد».
در اين آيه به افراد ستمگر بيم عذاب پيوسته داده شده است اگر از سياق آيات صرف نظر كنيم، طبعاً هر نوع ستم و هر نوع ستمگر را در بر مى گيرد وشكى نيست كه مرتكب كبيره، با قانون شكنى، ستمى بر خود و ستمى بر خدا يا ديگران روا مى دارد ولى با توجه به آيات قبل به خوبى روشن مى شود كه آيه درباره ى منكران روز قيامت سخن مى گويد آنجا كه مى فرمايد:
(وَيَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ) .([24])
«مى گويند روز قيامت در چه زمانى خواهد بود اگر راست مى گوييد».
و باز مى فرمايد:
(أَثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلآنَ وَقَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ) .([25])
«آيا آنگاه كه عذاب فرود آمد (به قرآن، به رسالت پيامبر يا به توحيد) ايمان مى آوريد در حالى كه قبلاً خواستار چنين عذاب بوديد».
درباره ى چنين گروه با اين صفات وحالات آيه ى مورد بحث بيم عذاب مخلد مى دهد و مى فرمايد:
(ثُمَّ قيلَ لِلّذينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ...) .
با توجه به چنين سياق نمى توان درباره ى آيه، غير از اين داورى كرد.
5. اشقيا
(فَأَمّا الَّذينَ شَقُوا فَفِى النّارِ لَهُمْ فِيها زَفيرٌ وَشَهيقٌ * خالِدينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَالأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعّالٌ لِما يُريدُ).([26])
«آنان كه بدبخت شده اند در آتشند آنان را (از شدت درد) آه وناله است تا آسمانها و زمين برقرار است جاودانه در آتشند مگر خداى تو بخواهد، حقّا كه پروردگار تو آنچه را كه اراده كند، انجام مى دهد».
در اين آيه افراد شقاوتمند و بدبخت محكوم به خلود در آتش مى باشند مگر اين كه خدا اراده كند آنان را از آتش بيرون بياورد.
مفسران، پيرامون اين آيه و آيه پس از آن كه مربوط به نيك بختان است، از جهات مختلفى بحث كرده اند.([27])
ولى آنچه براى ما مهم است تفسير خلود شقاوتمندان در آتش است شكى نيست كه هر گناهكارى شقى و هر گناهى به نوعى شقاوت آفرين است، و شقاوت داراى مراتب و درجاتى است ولى سخن در اين است كه آيا آيه ياد شده هر نوع شقاوت و شقاوتمند را در بر مى گيرد يامقصود كافرى است كه در شقاوت به درجه نهايى رسيده است؟
آيـه بعدى حاكى اسـت كه مقصــود آن گـروه از شقاوتمنداننـد كه شـرك ورزيـده و بـه جاى ستايش خـدا مخلـوق او را ستـايش مى كننـد،
چنـان كـه مى فرمايد:
(فَلا تَكُ فى مِرْيَة مِمّا يَعْبُدُ هؤلاءِ ما يَعْبُدُونَ إِلاّ كَما يَعْبُدُ آبائُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِنّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوص).([28])
«هرگز از آنچه كه آنان مى پرستند در شك و ترديد مباش. آنان جز آنچه را كه نياكان آنها در زمانهاى پيش مى پرستيدند نمى پرستند وما بهره ى آنان را به طور كامل در اين جهان خواهيم داد».
اين آيه به گونه اى گواه بر اين است كه مقصود از «شقى» آن شقاوتمند مشركى است كه در بدبختى به درجه ى نهايى رسيده است.
در آيه ى ديگر مى بينيم پس از كلمه ى (أَشْقى) واژه ى (كذّب) و (تَوَلّى) را آورده است واين گواه بر آن است كه در اصطلاح قرآن انسان شقى فردى است كه در تبهكارى فرو مى رود آنجا كه مى فرمايد:
(فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظّى * لا يَصْليها إِلاّ الأَشْقَى * الَّذى كَذَّبَ وَتَوَلّى).([29])
«شما را از آتش شعلهور بيم داده ام كه جز فرد بدبخت در آن وارد نمى شود كسى كه رسالت رسولان را تكذيب و به آنان پشت نموده است».
6. مجرمان
قرآن درباره ى مجرمان مى فرمايد:
(إِنَّ الْمُجْرِمينَ فى عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ * لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فيهِ مُبْلِسُونَ).([30])
«مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه اند. عذاب از آنان قطع نمى گردد و آنان در آتش از رحمت حق نوميد يا سرافكنده اند».
در اين آيه، مجرمان به خلود در آتش محكومند ولى بايد ديد آيا مقصود هر انسانى است كه دست خود را به گناه آلوده ساخته ويا مقصود مجرمانى است كه فرمانهاى الهى را گردن نهاده و به پيامبران ايمان نياورده اند؟
آيات قبل بر مطلب دوم گواهى مى دهد، زيرا مجموع آيات انسانها را به دو گروه تقسيم مى كند:
1. مؤمن به آيات الهى، كه سزاى او بهشت است.
2. مجرم، كه سزاى او عذاب جاودانه است.
و از تقابل اين دو گروه مى توان وضع گروه دوم را به دست آورد.
درباره ى گروه نخست مى فرمايد:
(يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَومَ وَلا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا بِ آياتِنا وَكانُوا مُسْلِمينَ * ادْخُلُوا الجَنَّةَ أَنْتُمْ وَأَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ).([31])
«اى بندگان من امروز بر شما ترسى نيست و شما اندوهگين نيستيد كسانى كه در دنيا به آيات ما ايمان آورده و تسليم قوانين (ما) بودند (پس به آنان خطاب مى شود) شما و همسرانتان در نهايت شادمانى وارد بهشت شويد».
و درباره گروه دوم چنين مى فرمايد:
(إِنّ المُجْرِمينَ فى عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ * لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فيهِ مُبْلِسُونَ * وَما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ كانُوا هُمُ الظّالِمينَ) .([32])
«مجرمان ، جاودانه در عذاب دوزخ مى باشند، در عذاب آنان تخفيف داده نمى شود و آنان در آنجا از همه چيز مأيوسند».
از اين درباره ى گروه نخست با جمله ى (اَلَّذِينَ آمَنُوا) ياد كرده مى توان گفت كه مقصود از مجرمان،گروهى است كه به آيات الهى ايمان نياورده اند.
علاوه ى بر اين ملاحظه ى مجموع آيات سوره كه از سوره هاى مكى است مى رساند كه محور سخن، مشركان و كافرانند كه به آيات الهى پشت پا زده و در عداد مجرمان كافر درآمده اند و غالب نكوهشهايى كه در سوره هاى مكى آمده است مربوط به مشركان و كافران مى باشد.
7. فرو رفتگان در خطا
(بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحاطَتْ بِهِ خَطِيْئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).([33])
«آن كس كه بدى را كسب كند و خطاهاى او بر او احاطه نمايد، آنان اهل آتش بوده و در آن جاودانه خواهند بود».
در اين آيه آن گروه را مخلد در آتش دانسته كه داراى دو خصوصيت باشند:
1. مرتكب گناه شوند.
2. آن قدر در اين كار اصرار ورزند كه خطا بر آنان احاطه نمايد.
احاطه ى خطا آن حالت نفسانى است كه از گناه برمى خيزد و در انسان حالتى را پديد مى آورد كه تمام طرق هدايت به سوى او بسته مى شود ديگر سخن پيامبران و ديگر مناديان الهى در او تأثير نمى كند.
بنابراين آيه هر نوع مرتكب كبيره را شامل نمى شود و به همين خاطر به جمله نخست (كَسَبَ سيِّئَةً)اكتفا نكرد، بلكه جمله دوم را آورد و فرمود: (وَأَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ)يعنى گناه و خطا بر قلب او احاطه كند به گونه اى كه انسان محاط خطا و خطا محيط بر او باشد يك چنين انسانى كه غرق خطا و گناه است ديگر راه هدايت به روى او بسته مى شود، نه از درون به حق راهى پيدا مى كند و نه از بيرون قابل نفوذ است و يك چنين فرد جز كافر و يا آن گروهى كه بر اثر اعمال زشت منتهى به ارتداد و تكذيب آيات الهى مى شوند، نيست.
و در آيه بعد از آيه ى مورد بحث مى فرمايد:
(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ) .([34])
«آنان كه ايمان آورده و عمل نيك انجام داده اند اهل بهشت بوده و در آن جاودان خواهند بود».
از مقابله (وَالَّذينَ آمَنُوا) با آيه ى مورد بحث (بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً)مى توان گفت محور بحث در اين آيه ها كافر و مؤمن است كه اولى در آتش مخلد،و دومى در بهشت جاودان است.
8. افراد بدكار
قرآن در باره بندگان شايسته و وارسته الهى مى فرمايد:
(وَالَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَوَلا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالحَقِّ وَلا يَزنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً * يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فيهِ مُهاناً) .([35])
«آنان كه به جز آفريدگار، خدايى را نمى خوانند و نفسى را كه خدا محترم داشته است مگر از روى حق نمى كشند و مرتكب زنا نمى شوند و هر كس اين گناهان را انجام دهد، كيفرى را خواهد ديد. روز قيامت براى او عذاب مضاعف است وبا خوارى در آن جاودانه خواهد بود».
در اين آيه به «مشاراليه ذلِك» بيم خلود در عذاب داده شده است ولى بايد ديد كلمه ذلك به چه اشاره مى كند در آغاز آيه از سه عمل نكوهيده ياد شده كه افراد مؤمن آن را ترك مى كنند و آن سه عمل عبارتند از:
1. شرك، 2. قتل نفس محترم، 3. زنا.
سپس مى گويد: هر كس اين كار را انجام دهد كيفر مى بيند و كيفر او دو چندان بودن عذاب وخلود در آن است.
اكنون بايد ديد اين كيفر از آن كيست؟
در اينجا احتمالاتى هست:
الف: مقصود جمله اخير آيه است(ولا يَزْنُونَ) در اين صورت گواه بر اين است كه مرتكب اين گناه كبيره در آتش مخلّد است.
ب: مقصود مشرك و يا قاتل نفس محترم است.
ج: مقصود همه ى اين اعمال نكوهيده است.
احتمال نخست بسيار بعيد است ،زيرا اگر مقصود فرد زناكار باشد مضاعف بودن عذاب وجهى ندارد در حالى كه گناهان بزرگتر از آن عذاب دو چندان ندارند.
احتمال دوم نيز از نظر قواعد زبان صحيح نيست، زيرا هرگز صحيح نيست گوينده اى سه مطلب را بگويد سپس بدون قرينه، تنها به اوّلى و دومى اشاره كند و حكمى را به آن دو اختصاص دهد.
طبعاً بايد گفت مقصود احتمال سوم است. يعنى آن كس كه هر سه را مرتكب شود و در عين شرك، انسان محترمى را بكشد و مرتكب زنا گردد در اين صورت جاودانگى عذاب، دليل بر جاودانه بودن عذاب مرتكب كبيره نيست.
در اينجا پاسخ يك پرسش باقى است و آن اين كه: شرك به تنهايى كافى در خلود است و ديگر نيازى به انضمام دو عمل ديگر (قتل نفس محترم و زنا) ندارد، ولى پاسخ آن روشن است، زيرا انضمام اين دو، مايه «مضاعف بودن» گناه است نه خلود در آتش.
9. روى گردانان از قرآن
(كَذلِكَ نَقُصّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنّا ذِكْراً * مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً * خالِدينَ فِيهِ وَساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً).([36])
«اين چنين بر تو اخبار گذشته را شرح مى كنيم از نزد خود قرآن را به تو داده ايم هر كس از آن روى گرداند روز قيامت بار سنگينى را حمل مى كند پيوسته در مشقت حملِ آن بار مى باشد و چه بار بدى است كه روز قيامت حمل مى نمايد».
در اين آيه كلمه (خالِدينَ فيهِ)آمده است و مرجع ضمير در «فيه» كلمه «وزر» است كه مقصود از آن بار سنگينى گناه است وجاودانگى در «وزر» كنايه ازخلود در كيفر آن مى باشد طبعاً آيه گواه بر اين است كه روى گردانان از قرآن در عذاب مخلد خواهند بود.
ولى بايد ديد مقصود از اعراض از قرآن چيست؟ مقصود اعراض از تلاوت و يا اعراض از عمل به برخى از احكام آن نمى باشد،بلكه مقصود اين است كه به آن ايمان نياورده و آن را ناديده بگيرد، زيرا محور آيات گروه كافر است كه به رسالت پيامبر و روز معاد ايمان نياورده بودند.
اصولاً در برخى از آيات اعراض از قرآن با كفر و بى ايمانى يكسان شمرده است آنجا كه مى فرمايد:
(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِ آياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَنَسِىَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفى آذانِهِمْ وَقْراً وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً).([37])
«چه كسى ستمگرتر از آن كس است كه وقتى به آيات پروردگارش يادآورى شود، از آن روى برگردانده و كارهاى پيشين خود را فراموش نمايد، ما بر دلهاى آنان پوششى قرار داديم از اين كه بفهمند و در گوشهاى آنان سنگينى است و اگر به هدايت دعوت شوند، هرگز هدايت نمى شوند».
10. سبك ميزانان در روز رستاخيز
قرآن درباره ى اين گروه مى فرمايد:
(وَمَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فى جَهَنَّمَ خالِدُونَ).([38])
«آن كس كه سنجش اعمال او سبك باشد آنان كسانى هستند كه زيان كرده اند و در دوزخ جاودانند».
ظاهر آيه اين است كه هر سبك ميزانى در دوزخ جاودان است حالا اگر مسلمانى كه عمل نيك و بد هر دو را انجام داده ولى اعمال بد او بيش از اعمال نيك او باشد، در اين صورت او در شمار سبك ميزانان بوده و در دوزخ جاودان خواهد بود، نتيجه اين مى شود كه مرتكب كبيره در صورتى كه «سيئات» او بر «حسنات» وى فزونى يابد مخلد در دوزخ خواهد بود، و در نتيجه، آيه بر مخلّد بودن گروه خاصى از مؤمنان مرتكب كبيره دلالت دارد.
البته اين ظاهر آيه است ولى اگر در سياق آيات دقت شود روشن مى شود كه مقصود گروه كافر است كه رسالت پيامبران را تكذيب مى كردند چنان كه در آيه ى بعد مى فرمايد:
(أَلَمْ تَكُنْ آياتى تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ) .([39])
«آيا چنين نبوديد كه آيات من بر شما خوانده مى شد و شما تكذيب مى كرديد؟».
همچنان كه در پنج آيه بعد مى فرمايد:
(إِنّهُ كانَ فَريقٌ مِنْ عِبادى يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا
وَأَنْتَ خَيْرُ الرّاحِمينَ * فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً حَتّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرى وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ).([40])
«همانا آنگاه كه گروهى از بندگان من مى گفتند پروردگارا ايمان آورديم ما را بيامرز و بر ما رحم كن و تو بهترين رحم كنندگانى، شما آنان را به باد مسخره مى گرفتيد، تا اين كه آنان سبب شدند كه شما ياد مرا فراموش كنيد و بر آنان مى خنديديد».
با توجه به اين آيات مى توان گفت مقصود از سبك ميزانان گروههاى تكذيب كننده و غير مؤمنى است كه در روز رستاخيز از زيانكاران خواهند بود.
11. رباخواران پس از تحريم
(اَلَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبوا لا يَقُومُونَ إِلاّ كَما يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبوا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبوا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنَ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).([41])
«آنان كه ربا مى خورند; ازجاى بر نمى خيزند مگر مانند برخاستن انسانى كه شيطان، خرد او را آشفته سازد، اين حالت براى آن است كه گفتند بيع مانند ربا است با آن كه خدا، بيع را حلال و ربا را تحريم كرده است، هر كس كه از سوى خدا براى او اندرزى آيد و آن را ترك كند پس براى او است گذشته(بخشوده مى شود) و كار اوواگذار به خدا است و هر كس به (رباخوارى) باز گردد اهل آتش بوده و در آن مخلد خواهند بود».
ظاهر آيه، هر چند مطلق رباخواران را به خلود در آتش تهديد مى كند ولى با دقت در جمله (وَمَنْ عادَ)مى توان گفت كه مقصود آن گروه از رباخوران هستند كه پس از شنيدن تحريم الهى باز به عمل رباخوارى ادامه داده و منطق آنان پس از تحريم همان منطق است كه قبل از تحريم داشتند اگر قبل از تحريم مى گفتند بيع و ربا يكسان است پس از تحريم به تشريع الهى اعتنا نكرده باز مى گويند بيع و ربا يكسان بوده و ميان آن دو تفاوتى نيست و نتيجه اين مى شود كه تشريع الهى را نپذيرفته ووحى الهى را تكذيب مى كردند.
و به عبارت روشن تر قبل از آمدن آيه تحريم ربا، رباخواران از دو نظر انحراف داشتند:
1. انحراف عقيدتى، كه بيع را با ربا يكسان مى انگاشتند.
2. انحراف عملى، كه معاملات ربوى انجام مى دادند.
آيه مى فرمايد: تا قبل از تشريعِ حرمت ربا، اين دو انحراف آنان مورد مؤاخذه واقع نمى شود ولى پس از تشريع هر كس باز هم در اين دو نوع انحراف (عقيدتى و عملى) باقى بماند مخلد در دوزخ خواهد بود.
آرى اگر موضوع خلود در آتش رباخوارى پس از تشريع حرمت آن باشد، خواه از نظر عقيده انحرافى رخ دهد يا ندهد; در اين صورت مى توان گفت آيه، بر مدعاى قائلان به مخلد بودن مرتكب كبيره در عذاب دلالت دارد، ولى هيچ گونه قرينه اى در آيه مورد بحث و آيات ديگر در اين مطلب وجود ندارد و قدر متيقن ازجمله (فَمَنْ عادَ)اين است كه به هر دو نوع انحراف قبل از تشريع حرمت ربا و يا به انحراف نخست باز گردند و در كفر چنين فردى جاى ترديد نيست.([42])
12. قاتل مؤمن بى گناه
قرآن درباره قتل مؤمن به صورت عمد چنين مى فرمايد:
(وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً).([43])
«هر كس مؤمنى را از روى عمد بكشد; سزاى او دوزخ است كه جاودانه در آنجا بماند، وخدا بر او خشم گرفته و از رحمت خود دور نموده و براى او عذاب بزرگى را آماده كرده است».
اين آيه ، بزرگترين و شايد يگانه دليل قائلان به ابدى بودن عذاب مرتكب كبيره است و در تمام كتابهاى كلامى براى اين نظريه با اين آيه استدلال شده است واستدلال به ظاهر اين آيه نسبت به آيات گذشته از قوت بيشترى برخوردار است.
شأن نزول نيز نظريه قائلان به خلود را در خصوص اين مورد تأييد مى كند.
«طبرسى» مى نويسد: «هشام بن صبابه» به وسيله«بنى النجار» كشته شد، برادر هشام به نام قيس شكايت را به حضور رسول خدا برد حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) قيس بن هلال فهرى را همراه او به سوى قبيله بنى النجار،اعزام كرد و به «فهرى» گفت به «بنى النجار» بگو اگر قاتل اورا مى شناسيد; معرفى كنيد تا قيس، قصاص كند و اگر نمى شناسيد;ديه ى مقتول را به او بپردازيد «فهرى» پيام رسول خدا را به بنى النجار رساند و آنان ديه پرداختند، مأمور رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)با «قيس» پس از اخذ ديه بازگشتند ولى در نيمه راه برادر مقتول دچار وسوسه شيطانى شد و با خود گفت، كارى انجام ندادى. ديه ى برادرت را گرفتى... چه بهتر اين فرد كه همراه تو است بكشى تا نفس در مقابل نفس كشته شود، ديه نيز به عنوان يك درآمد براى تو باشد. سرانجام مأمور رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را با سنگ بزرگى كشت و بر شتر سوار شد و به مكه بازگشت در حالى كه از اسلام به كفر برگشته بود.([44])
در اين مورد مخالفان نظريه خلود پاسخهايى گفته اند كه يادآور مى شويم:
1. مقصود از (مُتَعَمِّداً) اين است كه فردى مؤمن را به خاطر ايمانش بكشد و طبعاً در اين صورت، قاتل، كافر خواهد بود.
2. مقصود از «خلود» اقامت ممتدى است كه در عرف به اين گونه اقامتها عنوان جاودانه نيز بكار مى رود مثلاً كسى كه خانه اى را براى سكونت خريدارى كند مى گويد: خانه هميشگى ما است در حالى كه به عنوان موقت است حتى احتمال دارد پس از مدتى عوض كند.
3. آيه هر چند ظاهر در خلود در آتش است ولى هرگز صريح در قطعى بودن اين جزا نيست ممكن است از طريق توبه يا شفاعت مشمول عفو الهى گردد در اين صورت با شرك كه حتمى بودن حكم درباره او اعلام شده است، تفاوت پيدا مى كند قرآن درباره ى مشرك با قاطعيت هر چه تمامتر مى فرمايد:
(إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُأَنْ يُشْرَكَ بِهِ ...) .([45])
با اعلام اين مطلب نمى توان گفت: ممكن است مشرك مشمول شفاعت قرار گيرد در صورتى كه در آيه مورد بحث مى گويد: او در آتش مخلد است، در اين صورت مى توان احتمال داد كه در پرتو شفاعت از اين عذاب جانكاه آزاد گردد.
خلاصه، فرق است بين اين كه مثلاً رئيس بگويد فلانى را نمى بخشم و بين اين كه بگويد او زندان ابد دارد. جمله ى نخست تاب اين كه از طريق شفاعت خلاصى پيدا كند ندارد بالأخص كه شفاعت با رضايت خدا انجام مى شود وخدا عدم رضايت خود را اعلام نموده است در حالى كه در دومى احتمال پذيرفته شدن شفاعت باقى است.
اين پاسخها همان پاسخهايى است كه مفسران در ذيل آيه بيان كرده اند، ولى در اين جا مطلب چهارمى نيز هست كه هرگز دور از اعتبار نيست و آن اين كه در ميان مرتكبان كباير يك گروه كه دست خود را به چنين گناه بزرگ آلوده كرده اند محكوم به خلود در دوزخ باشند و ما هرگز از گروهى نيستيم كه قبلاً مدعا را بسازيم آنگاه به دنبال دليل آن برويم، ما بايد عقايد را، بر قرآن عرضه بداريم، هرگاه قرآن در مورد مسلمانى گنهكار او را محكوم به خلود در عذاب نمود، ما به حكم تسليم در برابر قرآن بايد پذيرا گرديم چيزى كه هست صدوق در كتاب توحيد از ابن ابى عمير نقل مى كند كه امام موسى بن جعفر (عليهما السلام) فرمود:
«خدا در آتش جز اهل كفر و انكار را مخلد نمى سازد، يعنى گمراهان ومشركان حتى آن كس كه از گناهان كبيره دورى جويد از گناهان كوچك او سؤال نمى شود گويد از او پرسيدم شفاعت از آن چه گروهى از مؤمنان است، فرمود : پدرم از پدرانش نقل كرده اند كه پيامبر فرمود: شفاعت من مربوط به
مرتكبان كبيره از امت من مى باشد و امّا نيكوكاران از آنها پس بر آنها مشكلى وجود ندارد».([46])
با اين بيان روشن شد كه از موارد دوازده گانه اى كه قائلان به خلود در آتش استدلال نموده اند فقط يك مورد مى تواند قابل تأمّل و ملاحظه باشد امّا چهار صورت نخست كه مورد اتفاق است و امّا موارد ديگر قرائن روشن در سياق آيات ثابت كرد كه اين نوع ازخلودها از آن كافران و مشركان و منافقان است واين عناوين يازده گانه عنوان مشير و رمز آن عناوين چهارگانه است كه خلود آنها در عذاب مسلم است وامّا مورد دوازدهم كه قتل مؤمن است با توجه به جوابهايى كه مفسران گفته اند و دو مطلبى كه ما افزوديم:
1.اين حكم، قطعى و محتوم نيست و احتمال تأثير شفاعت را از بين نمى برد.
2. روايتى كه مرحوم صدوق در مورد مخلدان در آتش نقل كرد.
با توجه به اين دو مطلب مى توان گفت نظريه ى عدم خلود مؤمن در عذاب به طور مطلق ثابت و پا برجا است.([47])
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . (نحل/29; احزاب/64ـ 65; زمر/71ـ 72; غافر/76; تغابن/10; بينه/6 و آيات ديگر).
[2] . توبه/68; مجادله/17.
[3] . آل عمران/86ـ 88.
[4] . اعراف/36.
[5] . توبه/63.
[6] . جن/22ـ 23.
[7] . يونس52; انعام/128ـ 129.
[8] . هود/106ـ 107.
[9] . زخرف/74ـ 75; سجده/12ـ 14.
[10] . بقره/81.
[11] . فرقان/68ـ 69.
[12] . نساء/93; فرقان/68.
[13] . بقره/275.
[14] . طه/100ـ 101.
[15] . مؤمنون/103ـ 104.
[16] . اعراف/35ـ 36.
[17] . توبه/63.
[18] . مجادله/22.
[19] . به سوره ى مجادله، آيه ى 5و 20نيز مراجعه شود.
[20] . جن/23 ـ 24.
[21] . جن/18.
[22] . جن/20.
[23] . يونس/52.
[24] . يونس/48.
[25] . يونس /51.
[26] . هود/106ـ 107.
[27] . گاهى در اين باره سخن گفته اند كه خدا جاودانگى در دوزخ و بهشت را مقيد به برپايى آسمانها و زمين نموده است، در حالى كه آسمانها و زمين كنونى پيوسته نيست و با قيام قيامت نابود مى شوند، وگاهى درباره ى استثنا سخن گفته اند: كه خدا از مخلدين در دوزخ وبهشت صورتى را استثنا نموده است كه مشيت او بر خلاف آن تعلق گيرد، آنجا كه مى فرمايد: (إِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ)و يك چنين استثنا با خلود سازگار نيست.
[28] . هود/109.
[29] . ليل/14 ـ 16.
[30] . زخرف/74ـ 75.
[31] . زخرف/68ـ 70.
[32] . زخرف/74ـ76.
[33] . بقره/81.
[34] . بقره /82.
[35] . فرقان/68ـ 69.
[36] . طه/99 ـ 101.
[37] . كهف/57.
[38] . مؤمنون/103.
[39] . مؤمنون/105.
[40] . مؤمنون/109ـ 110.
[41] . بقره/275.
[42] . به مجمع البيان،ج2،ص389 ; و الميزان،ج2،ص418 رجوع نماييد.
[43] . نساء/93.
[44] . مجمع البيان،ج5،ص92ـ 93.
[45] . نساء/48.
[46] . سمعت موسى بن جعفر (عليهما السلام) يقول: لا يخَلِّد اللّهُ فى النّارِإلاّ أهل الكُفر والجحود وأهل الضلال والشرك ومن اجتنب الكبائر من المؤمنين لم يسئل عن الصغائر... فقلت له: يابن رسول اللّه فالشفاعة لمن تجب من المذنبين؟ فقال: حدثنى أبى عن آبائه عن على (عليهم السلام) قال: سمعت رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم)يقول: إنما شفاعتى لأهل الكبائر من أُمّتى فأمّا المحسنون منهم فما عليهم من سبيل(توحيد صدوق: باب 63، حديث 6، ص 407).
[47] . منشور جاويد، ج9، ص 376 ـ 402.