سفرنامه حج حاجی سلیم خان را امسال در سفر عمره بر اساس یک نسخه موجود از آن آماده کردم. این مقدمه آن است. متن هم توسط نشر مورخ چاپ شده است. (رسول جعفریان)

نویسنده و نام کتاب
یکی از تازه‌ترین سفرنامه‌های حج عصر قاجاری که به دست آمد، سفرنامه‌ای است از حاجی سلیم خان که از خان‌های کرد منطقه تیکان تپه یا تکاب امروزی بوده است.
یادداشتی روی نسخه خطی انی اثر، نام نویسنده را حاجی سلیم خان، معرفی کرده و بر اساس اطلاعاتی که از اظهارات خود وی در ابتدا و انتهای نسخه به دست می‌آید، زیستگاه وی جایی به نام تیکان تپه است که در حال حاضر تکاب نامیده می‌شود.
برای شهر تکاپ علاوه بر مراجعه به مدخل تکاب در ویکی پدیا می توان به کتاب نگاهی به تاریخ و جغرافیای میاندوآب و تکاب و شاهین دژ اثر جمشید محبوبی (1370) و کتاب تکاب افشار اثر علی محمدی (1369) مراجعه فرمایید.
سلیم خان در آخرین سطور این سفرنامه، پس از گذر از سردشت و چند روستا می‌نویسد: «صبحی همگی سوار شده رو به تیکان تپه آمدیم. در راه نیز جنجال و ازدحام زیادی از دهات و اطراف رسیده، از مراجعت حقیر فوق العاده اظهار مسرّت و خوشحالی کردند و بحمدالله در 28 ربیع الثانی سنه 1311 با کمال ضعف [شعف] و شادمانی وارد خانه شدیم». شروع حرکت نیز با مشایعت مردم از همین تیکان تپه بوده است.
سخن اخیر تاریخ این سفر را نیز معین کرده است به طوری که سلیم خان به همراه گروهی دیگر از همراهانش در آغازین روزهای ماه شعبان سال 1310 حرکت و در 28 ربیع الثانی 1311 به وطن بازگشت است. این به آن معناست که سفر وی نه ماه به طول انجامیده است.
سلیم خان این سفر را همراه شماری از خویشان خود انجام داده و ضمن یاد کردن از همراهان به عمو، دایی و برادر خود تصریح دارد: روز يکشنبه 23 حقیر و سلطان بيک عموي و حاج گنجعلي بيک دائي و حاج عبدالرحمان بيک اخوي خدمت وکيل الملک رفته، جمعي از خوانين هم آنجا بودند». تعداد این افراد در مسیر رفتن از اسلامبول به اسکندریه، با خود سلیم خان، جمعا یازده نفر بوده و این از تعداد بلیطی که آنان گرفته‌اند، کاملا آشکار است.
البته در این کتاب از نام فرزند وی قوچ بیک و یکی دو نفر از اقوام دیگر او از قبیل «سلطان بیک عموی و شیخعلی بیک دائی» آشنا می‌شویم که در بازگشت در شمار مستقبلین او هستند: «فرزندی قوچ بیک و جمیع برادرزادگان از عموم و خصوص و اقوام و ازدحام تمام آمده، رسیدند».
حاجی سلیم خان در تکاپ موقعیت خانی داشته و در همین سفر، زمانی که به تبریز رسیده نزد مظفرالدین میرزای ولیعهد رفته و ضمن اجازه گرفتن از او برای رفتن به سفر حج، از او نشان و درجه سرتیپی و خانی دریافت کرده است: «همگي در خدمت جناب ايشان محض تقبيل آستان بوسي و تحصيل اجازه سفر حجاز، حضور مبارک اقدس والا وليعهد که در حياط ديوانخانه تفرّجاً گردش مي‌فرمودند شرفياب شده... و همان روز امر والا به صدور رقم عنبر شيم که محتوي بر منصب سرتيپي و لقب خاني بود، به سرافرازي اين بنده درگاه، عزّ نفاذ يافت».
همان جا ولیعهد دستور داده است تا به سفیر کبیر ایران در استانبول، ناظم الدوله میرزا ملکم خان، گفته شود، احترامات لازمه را نسبت به سلیم خان مبذول دارند که چنین هم کرده و وی در سفرنامه از این مسأله یاد کرده است.
سلیم خان باید پیش از سال 1326 ق درگذشته باشد، زیرا روی نسخه ما که در سال مزبور به دستور برادر و همسفر سلیم خان نوشته شده آمده است: «حج نامة مرحوم حاج سلیم خان که انشا فرموده».
عبارت بالا نام کتاب را حج نامه عنوان می‌کند، چنان که خود مؤلف نیز در جایی پس از پایان اعمال در مکه و وقت حرکت به سمت جدّه، این مطلب را شعری آورده است:
شکر که حج‌نامه نوشتم تمام تا نسک آید پی هر خاص و عام
البته مؤلف در جای دیگر در مقام وصف این نوشته، از آن به نام روزنامه یاد کرده است.
باز چنان که از آغازین سطور کتاب به دست می‌آید، وی این اثر را دو سال پس از بازگشت بازنویسی کرده است.
همان گونه که اشاره شد نسخه مورد استفاده ما، به دستور برادر مؤلف که همسفر او نیز بوده است، در سال 1326 ق کتابت شده و تاکنون از نسخه دیگری از آن آگاه نیستیم.
در صفحه پایانی نسخه ابیاتی از نویسنده مرحوم آورده شده و زیر آن نوشته شده است:‌ در 28 شهر ربیع الثانی 1326 در اوطاق شهریکند محض تذکار تحریر و ترقیم داده، العبد الجانی .... الرجالی.


هدف مؤلف در نگارش سفرنامه
در این کتاب جدای از اطلاعات سفرنامه ای که صورتی از سیاحت نامه دارد،؛ می‌توان فهرستی از احکام و مناسک حج و همین طور ادعیه و آداب زیارت را به روش اهل سنت ملاحظه کرد. بنابرین نویسنده دو هدف را دنبال می‌کند: یک هدف سیاحتی و دیگری زیارتی. عبارت خود وی چنین است: «چون تحرير بعضي از ادعيه مناسک حج که معمول است، با وقايع راه و سياحت بلدان به جهت تفريح ناظران مناسب دانسته، به طور اختصار در اين اوراق حج نامه درج کرده، ان شاء الله هر يک در مقام خود ذکر خواهد شد».
طبعا در بخش سیاحتی آن، می‌توان اطلاعات مربوط به جغرافیا و شهرهای طول مسیر، آداب و رسوم ملل،‌ اوضاع علمی و صنعتی آن روزگار و همین طور راهها و مطالبی در باره برخی از رخدادهای آن زمان ملاحظه کرد.
اساس کار این نویسنده، بسان غالب سفرنامه‌ها، رعایت دو نکته زمان و مکان است. این که در فلان تاریخ در کدامین نقطه قرار داشته، چه اندازه مانده، چه تجربه‌هایی کسب کرده و کی حرکت کرده، با چه وسیله‌ای رفته و به کدام نقطه عزیمت کرده‌ است، حاصل رعایت امر زمان و مکان است.
وی روی ثبت منازل بسان بسیاری از منازل نامه ها حساس است، اما برخی موارد به دلیل سرعت حرکت، از این کار باز می‌ماند: «چون در راه آبادی کمتر بود، زیادتر در صحرا می‌افتادیم. از آن جهت، نوشتن اسامی منازل متعذّر است».
شیرینی یک سفرنامه، بستگی به آن دارد که نویسنده، توجه خویش را معطوف به کدام امر‌ کرده باشد، و مهم‌تر آن که، چه مسائلی برابر دیدگان او قرار گرفته باشد. برای نمونه، در این سفرنامه، یکی از مهم‌ترین رخدادها، وبای سال 1310 در حج است که به نظر بی‌سابقه می‌آمده و اطلاعات نویسنده ما از این حیث قطعاً برای تاریخ حج گزاری مسلمانان در آن سال و نیز تاریخ شهر مکه نهایت اهمیت را دارد.

زیارت اماکن مشرّفه
اما از زاویه زیارتی، نویسنده یک سنّی کرد ایرانی است. این امر سبب شده است که به خصوص در دو زمینه، حاوی مطالب تازه‌ای باشد. نخست آن که ما در میان سفرنامه‌های فارسی، اندک سفرنامه‌های فارسی بر مذاق اهل سنّت داریم. در گذشته، یک مورد را که سفرنامه مجدی بود، در کتاب «مقالات تاریخی، دفتر چهاردهم،‌ صص119 – 212» چاپ کردم و اینک، این حج نامه، دومین سفرنامه فارسی با گرایش سنی است.
به هر حال، بر اساس این سفرنامه که به خصوص روی مناسک و زیارات تکیه دارد، می‌توان انجام فریضه حج و زیارات مربوطه را بر اساس یک مذهب مشخص دریافت. همین جا تأکید کنم، نویسنده، نسبت به تشیع نگاهی مثبت دارد، چنان که اصرار دارد تا در قاهره، خانه‌ای در کنار رأس سید الشهداء داشته باشد. وی نسبت به حضرت زهرا و ائمه بقیع نیز احترام ویژه‌ای می‌گذارد، چنان که زیارت‌نامه حضرت زهرا (س) را در دو مورد درج می‌کند.
به هر روی، او یک صاحب منصب ایرانی است که پیش از رفتن در تبریز، به دیدار آیت الله میرزا جواد آقا تبریزی هم می‌رود.
اماکن زیارتی مکه و مدینه مورد توجه خاص مؤلف بوده و وی تقریبا به بیشتر موارد سرزده است، جز آن که پس از شیوع وبا در مکه که در روزهای یازدهم و دوازدهم ذی حجه آغاز شده، وی در بازگشت از منی، نتوانسته است، اماکن دیگر را زیارت کند.
در جایی می‌نویسد:‌ «هر چند خیال بود وضع مکة معظّمه را جهت تفریح خاطر احباب کاملاً توضیح نماید، لیکن شدّت وبا که نمونة رستاخیز بود با کسالت و ملالت مانع آمده، توضیح آن به وجه اکمل به عمل نیامد».
طبعا بخش مدینه آن مفصل‌تر و آنچه که در آن روزگار، زیارت آن مرسوم بوده، زیارت شده است. وی برخی از نکات تازه در این باب دارد که از آن جمله اشاره به این است که آن وقت، دو مسجد الاجابه در مدینه بوده است، در حالی که ما یک مسجد الاجابه بیشتر نمی‌شناسیم. همین طور از محلی در داخل مسجد قبا به نام طافة الکشف نام برده است. در باره مسجد ثنایا در اُحُد نیز توضیحات جالب توجهی دارد. بنابرین این سفرنامه، از این زاویه نیز می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.
یک نکته هم در باره مسجد غمامه دارد که نشانگر عقاید عامّه در آن وقت در بارة این مسجد در آن روزگار است: «مساجد معتبره هم به قرار تفصیل: مسجدالغمامه که به مسجد شهدا مشهور و صبح‌ها مقفّل است، به این معنی که ارواح شهدای‌ اُحد آنجا فریضه صبح را به جماعت می‌گذارند». همچنین در قبا از مسجد بنی النجار یاد می‌کند که اشاراتی به آن را در منابع دیگر نیز می‌بینیم.

همراه با کُردها
نکته دیگر این سفرنامه آن است که نویسنده یک کرد است و همراه کردهایی از شهرهای مختلف کردستان ایران و عراق این فریضه را انجام داده است. حساسیت وی در داشتن یک جمع متفق، ارتباط با کردهای سایر شهرها، و حتی تماس گرفتن با کردهایی در حلب و شهرهای دیگر، نشانگر نوعی حس نیرومند در نویسنده است. البته بخشی از آن هم طبیعی است. وی در قاهره، به دانشگاه الازهر رفته و در آنجا دو روحانی کردستانی آشنا را می‌یابد که سخت از وی و دوستانش استقبال می‌کنند. این وضعیت در بسیاری از شهرهای دیگر نیز وجود دارد، آن گونه که این جماعت برای اقامت، وارد بر اکراد می‌شوند.
زمانی هم که به منی و عرفات رفته‌اند، همه با یکدیگر بوده‌اند: «کثرت حجّاج از عرفات الی مزدلفه، صحرا و کوه و بیابان را یکسر پوشیده، بیم آن بود که خاک مزدلفه، وسعت و گنجایش نداشته باشد. حقیر و همراهان نیز مشعل روشن کرده با سیصد نفری حجّاج کُرد همه جا به هیأت مجموع می‌راندیم».

نثر و نظم نویسنده
نثر کتاب به لحاظ فارسی، نثری پخته و به خصوص از زبان یک کرد، به خوبی قابل ستایش است. وی با ادب فارسی کاملا آشناست و نه تنها نثر را خوب می‌نویسد بلکه اشعاری از خود نیز در برخی از موارد می‌آورد. جایی می‌نویسد:
در وادی فاطمه که شش ساعتی مکة معظّمه است، این رباعی را بدیهةً بخاطر آمد:
خـدایا ذلیلـم ز فـرط گناه درِ تسـت مـر عاصــیان را پناه
به درگاهت آورده‌ام عذرخواه همین روی و موی سفید و سیاه
در لابلای نثرهای خود، گاه تلاش می‌کند ادیبانه بنویسد و یک نمونه آن چنین است: «سه جفت اسب که یک جفت کهر و یک جفت کرند و دیگری سیاه به کالسکه‌ها بسته بودند، دیدیم. حقیقت دیده روزگار دیده‌شان را بدیده دید ندیده». با این حال از اغلاط رایج مثل کوه جبل لبنان و مانند آن خالی نیست.
طبعا در این باره، باید ادیبان نظر دهند. مهم آن است که در صفحه پایانی نسخه ابیاتی هست که با تعبیر «لراقمه رحمه الله» آغاز می‌شود و این نشان می‌دهد که مؤلف اشعار دیگری نیز داشته و بسا صاحب دیوان هم بوده است.
سـاقیا هوشـم بـسر بـاز آر و در ده جـام را
زان‌که چشمم مست تو برده است دل ازجا مرا
شام اگر روشن شود بی‌پرده روز روشن است
روز بـی رؤیت به تـاریکی نـهد رخ شام را
گر به شمشیر دو ابرو خواهیم کشتن رواست
زان که می بخشی حیات زا بوسه در آنجا مرا
گـر کـنی رنجه قـدم بهر عیـادت در غـمم
جان به کـف گیرم نهم سر فرش این اقدام را
ناز خاصـت را کشم تا خاص انـعامت شـوم
کی میـسّر می شود این خاص دولـت عام را
خامه را وجدی مکن جاری در این امـید دور
پختـگی نایـد ز نی هـرگـز خیـال خــام را
فهم دور اندیشه در هجر تو خوش یابد وصال
لیـک کـمـتر می‌فتـد این زیرکــی افـهام را

کتیبه‌ای برای حرم نبوی: اثری از میرزا سنگلاخ
به صورت ریز، اطلاعات جالبی در سراسر این سفرنامه وجود دارد که ممکن است پژوهشگرانی در هر زمینه، از آن مطالب بهره ببرند، اما مواردی وجود دارد که برای بسیاری می‌توان جالب باشد.
برای نمونه آگاهی زیر در باره خطاط ـ حجّار معروف میرزا سنگلاخ بسیار جالب است، به خصوص که می‌تواند در ارتباط با حرم نبوی و همین طور مواضع دولت عثمانی نسبت به اهدایی‌های ایرانیان به آن حرم سودمند باشد. وی در تبریز می‌نویسد: «روز دوشنبه و سه‌شنبه چون هوا سرد و بارش مي‌آمد، منزل مانديم. روز چهارشنبه تماشاي شش پارچه سنگ رخام بلوري فام که مرحوم ميرزا سنگلاخ جهت روضة منوّره حضرت رسالت‌پناه ـ عليه وآله التحية والثنا ـ در دولت عثماني با کمال دقّت و زحمت و مخارج زياد حجّاري و تذهيب و منبّت‌کاري کرده و اولياي دولت عثماني مانع شده، به تبريز مراجعت داده بود و در بقعه مرحوم سيدابراهيم گذاشته‌اند، رفته ديديم. حقيقت دقّت حجّاري و اهتمامات او از صنايع غريبه روزگار است. واضح است در اينکه اولياي دولت عثماني مانع شده، به مزد او گناه خود نوشته‌اند. ليکن جاي هزاران دريغ و افسوس است که اين اورنگ بي‌نظير از قدوم آن شهنشاه گردون سرير محروم و دور مانده».

وبای وحشتناک و کشنده
به نظر مؤلف و بر اساس آنچه شنیده، حج آن سال بسیار شلوغ بوده و عدد حجاج تا 850 هزار می رسیده است. این آمار باورکردنی نیست و ما تا سالها بعد از آن نیز چنین رقمی نداریم. اما به هر حال، این مطلبی است که وی گفته است: «ماشاء الله وفور و کثرت حجّاج به طوری بود که تمام شهر و میدان و مناخه و دشت و کوه مکه، یکسر مملوّ از حجاج بود؛ به قراری که معمّرین سالخورده می‌گفتند در هیچ عهد و ایّامی ازدحام حجّاج تا این درجه نبوده و محققاً می‌گفتند حجّاج امسال علاوه بر حجاج مکه، به هشتصد و پنجاه هزار نفر رسیده».
این آمار نباید درست باشد، زیرا بر اساس آمارهایی که ما از سال 1315 ق داریم، کل جمعیت حجاج 250 هزار نفر بوده است. در آمار یاد شده تنها تعداد ایرانیانی که از طریق کانال سوئز به حج مشرف شدند 1113 نفر بوده است. (افادة الانام: 4/159 از مجله المنار: 1/163) البته این راه، یکی از چند راه حج برای ایرانیان بود. بسیاری از حجاج از طریق دریا و شمار زیادی هم از طریق جَبَل مشرّف می‌شدند.
اتفاق مهمی که در سال 1310 افتاد، وبایی یئذ که از ایام منی و پس از قربانی کردن آغاز شد. حاجی سلیم می‌نویسد:‌ «از قضا بعد از ذبح قربان، هوا متعفّن شده، از تقدیر خداوندی، ناخوشی وبا بروز به طوری شدّت کرده که در سه چهار ساعت، از هر کوچه و حصار، قی و استفراغ مانند سیل جاری شده، لاشه و جندک در آن روز، چندان روی هم افتاده، راه عبور مسدود و دشوار آمد».
از همراهان وی چندین نفر در فاصله دو سه روز،‌ به علت همین وبا، از دنیا می‌روند. نخستین آنها «حاجی ملا احمد نیز در نصف شب یکشنبه یازدهم، دعوت حق را اجابت کرده، به رحمت ایزدی پیوست».
به تدریج اوضاع بدتر شده و همان ایام منی «به علّت تراکم اموات از زیارت مسجد که مقابل منی واقع است، محروم مانده، سوار شده، رو به مکه معظّمه آمدیم».
از دیگر همراهان او که از ابتدا با وی بود، حاج گنجعلی خان است: «از قضا حاجی گنجعلی بیک هم به همان ناخوشی دچار شده، بعد از سه شبانه روز در صبح شانزدهم به رحمت ایزدی پیوسته، او را هم غسل داده، کفن کرده، احرام درو پیچیده، میان بشری گذاشته، خود به علت شدّت ضعف قادر به حرکت نبود، همراه حاجی ملا محمّد و شیخ محمود دلیل و حاجی نصرالله بیک به جنّت المعلا در شَعْبَتُ النور نزدیک مرحوم حاجی ملا احمد به جوار رحمت حق سپرده، دفن کرده آمدند».
و در ادامه «ماشاء الله ناخوشی به طوری شدّت کرده، کوه و صحرا و اطراف شهر و کوچه و بازار و میدان و مناخه و میان صفا و مروه، چه در میان بُشری [تابوت] و شکدف، و چه در کوچه‌ها، میّت و مریض چون برگ خزان از عواصف و صرصر اَجَل، طوری زمین ریخته مانند روز محشر، و نمونة فَزَع اکبر». و در جای دیگر: « اطراف راه، بلافاصله، ناخوش و میّت افتاده بود».
جالب است که در باره تلفات این وبا که وی در راه بازگشت در جای جای سفر از آن یاد کرده به این آمار توجه کنیم: «هجده نفر از حجاج اشنوی که از سی و شش نفر باقی مانده بود...».
جمع‌بندی اخباری که از شمار مرده‌ها به گوش می‌رسیده در این عبارت او آمده است: «خلاصه به قراری که می‌گفتند، دویست و پنجاه هزار نفر دعوت حق را اجابت کرده، به رحمت ایزدی پیوستند». این آمار با توجه به آنچه در باره شمار حجاج گذشت نباید درست باشد، اما به هر روی، وبای کشنده‌ای بوده است.

مسیر سفر سلیم خان
از نیمه های قرن سیزدهم به این سوی، بیشتر زائرانی که از نیمه شمالی ایران و حتی تهران بودند، مسیر تبریز به سمت باکو از آنجا به تفلیس را انتخاب کرده از طریق کشتی در دریای سیاه، با عبور از حاشیه دریا و گذر از شهرهای بندری مهم به سمت استانبول می‌رفتند.
این راهی است که زائر ما نیز در این سفر انتخاب کرده است. کسانی که مشتاق دیدن اسکندریه و قاهره بودند به آن ناحیه عزیمت کرده از آنجا به سمت سوئز آمده سوار کشتی شده، و راهی دریای سرخ می‌شدند. کسانی که ابتدا قصد عزیمت به مدینه را داشتند به بندر ینبع رفته، پس از آن با شتر با گذراندن فاصله 150 کیلومتری عازم مدینه منوّره می‌شدند. آن گاه از آنجا به سمت مکه حرکت کرده طی ده یا یازده روز به مکه معظّمه، مشرّف می‌گشتند. این راهی است که سلیم خان با دوستان خویش طی کرده است.
پس از انجام فریضه حج، برخی زائران ایرانی از طریق راه جبل بر می‌گشتند، اما شمار زیادتری به جده رفته از طریق کشتی راهی ایران می‌شدند.
کسانی که از نیمه جنوبی ایران بودند، سوار کشتی‌هایی می‌شدند که به سمت جنوب دریای سرخ و گذر از دریای عرب و اقیانوس هند وارد خلیج فارس شده و به شهرهای بندری جنوبی ایران می‌رسید. اما سلیم خان این مسیر را طی نکرده است. کشتی آنان ابتدا به طور سینا آمده و در آنجا به دلیل بیماری وبای مکه و البته طبق قاعده‌ای که وجود داشت، پس از گذراندن یک دوره قرنطینة بیست روزه عازم بیروت شده و در آنجا نیز باز یک دوره قرنطینه و گشتی در بیروت با کشتی به سمت بندر طرابلس و اسکندرونه رفته از آنجا از طریق خشکی راهی حلب شده‌اند.
از این پس مسیر بازگشت از راه خشکی به سمت موصل آغاز شده، سپس وارد ایران شده و به سمت تکاپ رفته با استقبال مردم به خانه و کاشانه رسیده‌اند.
گفتنی است نسخه این سفرنامه به شماره 41326 در کتابخانه آیت الله گلپایگانی موجود بوده و توسط ش